Friday, November 09, 2012

اعتراضات مردم یونان و یک سوال چالش برانگیر



تصویب برنامه بسته ریاضتی با وجود اعتصاب سراسری و محاصره پارلمان، و یک پرسش چالش برانگیز

حتما بسیاری این تیترتکان دهنده رسانه های مختلف در مورد اعتراضات اخیر یونان را خوانده اند*: پارلمان یونان در محاصره دهها هزارتن از معترضان خشمگین و درحالی که هم چون نگینی از سوی سه ردیف محافظان سرتا پا مجهزمحافظت می شد، بسته ریاضتی تازه ای را به تصویب رساند. بسته ای که طبق دستورالعمل  ترویکا و بخصوص کمیسیون و بانک مرکزی اتحادیه اروپا، شرط دریافت قسط تازه ای از وام ها بود. هدف  جلب اعتماد بازار عطشناک سرمایه بود که البته تا پوست و استخوان باقی است هیچگاه سیر نخواهد شد. 
بر طبق مفاد این بسته، دولت کارگزار سرمایه داران موظف بود که در ادامه سیاست های قبلی، حدود سیزده ونیم میلیارد یورو از هزینه های بودجه عمومی بکاهد و طبق معمول، دولت هم  دیواری کوتاه تراز دیوارزحمتکشان و سرشکن  کردن بحران برگرده آن ها، یعنی کاهش بودجه بیمه و خدمات عمومی و افزایش سن بازنشستگی، افزایش مالیات، پائین آوردن حقوق کارکنان  و اخراج هزاران نفر و متورم تر کردن  خیل صفوف چند میلیونی بیکاران نیافت. همان طورکه مرکل امیدوارانه ابراز کرده است، هدف رقابت پذیرکردن اقتصاد یونان (و سایرکشورهای بحرانی اتحادیه اروپا)، به بیان دیگر، جذاب کردن بازار و سرمایه گذاری برای سرمایه داران است. همه بیاد داریم که چند مدت پیش روزنامه نگاری را به جرم افشاء  لیست صدها تن  از سرمایه داران یونانی دستگیر کردند که البته  زیرفشارافکارعمومی آزادش کردند. سرمایه داران فوق برای گریز از مالیات، سرمایه های  میلیاردی خود را که ارقامشان  بشدت مخفی نگهداشته می شود و سرجمع از بدهی های یونان  بیشتراست به خارج از یونان انتقال داده بودند. این رویداد که فقط هم منحصربه یونان نیست و خصلت همگانی دارد، بار دیگر گوشه ای از حقایق پنهان نگهداشته شده  مربوط به بحران  را برملا می سازد.
 آری! سه ردیف پلیس، پارلمان را هم چون نگینی درمحاصره خود گرفته بودند تا مبادا تظاهرکنندگان وارد صحن  آن شده و نمایندگان را از انجام وظیفه تصویب این سند دیکته شده توسط قدرت های اصلی اتحادیه اروپا باز دارند. ظاهرا سرمایه داری برای استتار پیکره زشت خود ولو آن که پارلمان توسط مردم محاصره شده باشد و کوس مخالفت آنان با تصویب بسته ریاضتی به گوش همه عالم رسیده باشد، نمی تواند بدون بکارگیری برگ زیتون آزادی و کوبیدن مهر پارلمان برسیاست های خویش، به زیست و حیات خود ادامه بدهد. در مقابلِ مردم و بنامِ مردم و نمایندگان آن ها! این آن پارادوکس عریانی است که  شاخص نمای سرمایه داری معاصرا ست. ماسکِ ریا  را  باید از سیمای سرمایه داری کنار زد و چهره و پیکره عریانش را به نمایش عام گذاشت. راززدائی از دموکراسی نیابتی و با واسطه راه را برای پارادایم دموکراسی مستقیم، پایدار و فراگیر و رها از سیطره سرمایه در همه حوزه های زیست و کار می گشاید.    
کارگران و مزد وحقوق بگیران و بیکاران یونان  چندروز قبل از زمان برگزاری اجلاس پارلمان، با اعتصاب سراسری یونان را فلج ساخته بودند، حتی کارکنان پارلمان هم  به اعتصاب پیوسته و  تشریفات تصویب  برنامه ریاضت اقتصادی را با اختلال مواجه ساخته بودند. دانش آموزان و بسیاری از سایرلایه های اجتماعی هم  به اعتصاب پیوسته بودند.  

رویدادهای یونان برشی شفاف و تکان دهنده از وضعیت واقعی را که درآن بسرمی بریم یعنی بی اعتنائی نهادها و دموکراسی های موجود به خواست ها  و صدای اعتراض مردمی که بنام آن ها برپا شده اند و مشروعیت خود را مدیون آن ها هستند، دربرابر ما می نهد. این مبارزه و این بی اعتنائی متقابل سال هاست که با شدت و ابعادی کم وبیش مشابه ادامه دارد و سایرکشورهای اتحادیه اروپا نیز تمام قد درپشت دولت یونان ایستاده اند و اساسا موتوراصلی پیش برنده چنین سیاستی که تنها مختص به یونان هم نیست آن ها هستند.  وضعیت کنونی این سؤال را  در برابر همه مدافعان واقعی دموکراسی بخصوص فعالین اجتماعی و کنش گرانی که برای رهائی از  نطام سرمایه داری  مبارزه می کنند قرار می دهد که گیر کارکجاست و چگونه می توان از این وضع معیوب عبورکرد؟. البته بدون فاصله گرفتن از کلیشه ها و بدون خیره شدن و الهام گرفتن از مبارزه طبقاتی زنده و جاری و پرسشگری مداوم  دشوار بتوان پاسخ های درخوری بدست آورد:

الف- در بعد اقتصادی: آیا عقل دولتمردان به راه حل اخذ مالیات از ثروتمندان و سرمایه دارانی  که حجم بسته های ریاضتی برای جبران کسربودجه و پرداخت اقساط بدهی ها در برابرثروت های  راکد و یا درگردش آن ها رقم کوچکی بیش نیست نمی رسد؟ تا این گونه مجبور نباشند میلیون ها نفر را به خیابان ها بکشانند و تناقض خود را  در برخورد با  "دموکراسی" که پشت آن سنگرگرفته اند این چنین عریان به نمایش بگذارند؟! البته که  آن ها می دانند و گاهی هم زیرلب آن را زمزمه می کنند، اما  حتی اگر برخا تمایل هم داشته باشند جرأت اجرای آن را ندارند. در وضعیت کنونی، دولت- ملت ها در برابراقتدارسرمایه جهانی فاقد توانائی مقابله با آن هستند و فراتراز آن  خود تبدیل به کارگزارآن شده اند. برای سرمایه داران  فقط جاده یک طرفه ای جهت جبران کسربودجه وجود دارد. جاده دیگر یعنی افزایش مالیات سرمایه داران، مدت هاست که  با تابلو ورود ممنوع مسدود شده است. مسأله اساسی و بنیادین تأمین سود حداکثر برای سرمایه و بازار آزاد است ( آزاد  ازهمه قیودی که از سوی جامعه و استثمارشوندگان بدست وپایش بسته شود)  وبرای تأمین چنین سودی باید  زندگی اکثریت بزرگ جامعه یعنی مولدین و خالقین واقعی ثروت و قدرت،  چلانده و لاغر ولاغرترشود. وچون سرمایه واحد و یکدست  وجود ندارد و رقابت سرمایه ها -رقابت برای کسب سود بیشتر- بخشی ازواقعیت وجود سرمایه داری است و نیز بدلیل رشد تکنولوژی و افزایش بارآوری اجتماعی این چلاندن را حد یقفی نیست. اساسا بحران فرود بلای آسمانی برای سرمایه و سرمایه داران نیست، بلکه دقیقا راه حل آن ها  برای افزایش سود و انباشت سرمایه از یکسو و چلاندن نیروی کار و درهم شکستن مقاومت آن از سوی دیگر است. در این بازار، اشتعال کمابیش  کامل  یک رؤیای دست نیافتنی است و اساسا وجود یک ارتش وسیع بیکار و دائما درحال تزاید، یعنی جمعیت مازاد و غیرقابل جذب توسط سیستم، بخش لاینفکی از ساختارهای جامعه سرمایه داری است. سرمایه در دوره گذشته فقط بدلیل احساس خطر و ترس از انقلاب اجتماعی و وجود اهرم های فشار درونی و بیرونی نیرومند حاضرشده بود، بخشی از درآمدهای خود را صرف رفاه اجتماعی و راضی نگهداشتن مردم و اشتغال کما بیش  گسترده نماید. اما  اکنون همه آن اهرم های بازدارنده  بدلیل تحولات جهانی و تکوین مرحله جدیدی از سرمایه داری یعنی رشد بی سابقه تکنولوژی  و پدیده جهانی شدن و لاجرم رها شدن از بندها و ظرفیت های محدود دولت- ملت ها، پاک از کارافتاده اند. سرمایه ها نه فقط  به دلیل ابعاد عظیم خود، دولت ها را به عنوان کارگزاران اخص خود بکارگرفته اند، بلکه  درهمان حال از اهرم بسیار نیرومند فشار یعنی استفاده  از کارارزان بی کران  درسایرکشورها و فرار سرمایه از حوزه نظارت و مالیات برطبق مقررات دولت- ملت ها و کوچ کردن به هرجا که سود بیشتری بدهد، مقاومت و کارکرد مؤثر تشکل های سنتی  را بی اثرساخته اند.

سیستم پارلمانی و نمایندگی،  کارگزار چه کسی است؟:
ب-دربعدسیاسی: پارلمان ها و دموکراسی نمایندگی - وبطورکلی دموکراسی نیابتی و غیرمستقیم- درهمان کشورهائی که انتخابات آزاد برگزارمی شود، نیز پاک از کار افتاده است. آیا  کسی هست که از خشم و نارضایتی قاطبه مردم یونان نسبت به ریاضت های اقتصادی بی خبرباشد؟ مطلقا خیر! حتی سران دولت ها  و یا رسانه  های بزرگ با صراحت به آن اذعان دارند، ولی درهمان حال مدعی اند که برای سرمایه گذاری و خروج از بحران (و رقابت  پذیرکردن اقتصاد) راهی جز سیاست گرسنگی دادن و بیکارسازی و البته با وعده و وعیدهای موهوم چون تأمین آینده بهتر وجود ندارد. البته همانطور که گفته شد این فقط می تواند سخن کارگزاران سرمایه باشد و گرنه حتی درهمان مناسبات سرمایه داری هم  راه های مناسب تر، کم دردناک تر و  با فجایع کمتر برای جبران کسربودجه و بحران بدهی دولت ها  وجود دارد که افزایش  مالیات بر ثروتمندان و کلان سرمایه داران از شاخص ترین آن  است.  ولی این راه حل بحران بدهی ها برای سرمایه پذیرفتنی نیست مگر آن که شمشیری بربالای سرش آویخته شده باشد.
این "دموکراسی" تابعی از خواست مردم و بازتاب دهنده آن نیست بلکه تابعی است از اراده و خواست سرمایه. و تا زمانی  برای بورژوازی کارآئی خواهد داشت که مردم با اعتماد به آن اداره امورات خود را  بدستان بورژوازی  بسپارند و کلیه  فضاهای جامعه تحت  کنترل آن باشد. اما  حضورفعال مردم در حوزه های گوناگون زندگی  باطل السحرآن بوده  و آن را به امری بی خاصیت و نخ نما تبدل می کند.

 با پوست اندازی سرمایه درفازنوین ِتکوین خود یعنی رشد بی سابقه تکنولوژی و ارتباطی و پدیده جهانی سازی، که متناظربا شکل گیری یک طبقه نیرومند مالی-صنعتی- نظامی ِ فراملی و غول پیکر یعنی همان یک درصدی هاست،  سیستم دموکراسی غیرمستقیم و نمایندگی نیز به طور کمابیش  کامل به کارگزار سرمایه جهانی تبدیل شده است. چرا که با انتگره شدن  بیش از پیش سرمایه در مقیاس جهانی و اهرم ها و نهادهای نیرومند جهانی که دراختیارآن است  وتوان  تحرک  آن درمقیاس جهانی و بر فراز دولت –ملت ها، سیستم نمایندگی حتی آن  پتانسیل محدود نمایندگی از پائین و از جانب  موکلان خود را که  در قالب اقتدار دولت- ملت های دموکراتیک داشت ، از دست داده است  و بنابراین مسأله فراتر از خیانت و خیانت نکردن این یا آن نماینده و تغییر این یا آن نماینده و این یا آن نوع نظارت و حتی اعمال فشار از پائین است است. چنین است که درمقابل چشمان ما علیرغم محاصره پارلمان توسط ده ها هزار کارگر وجوانان، و برقراری اعتصابات سراسری که یونان را فلج کرده است و تکرار آن درطی سال ها بازهم چنان که مشاهده می کنیم، این نهادها به عنوان کارگزاران سرمایه جهانی عمل می کنند. چنین تجربه های زنده ای امروزه  جای هیچ ابهام و حاشائی نسبت به کارکرد و ماهیت سیستم نمایندگی و تمکین و به خدمت گرفته شدن آن توسط سرمایه جهانی و سیاست های دیکته شده  آن باقی نمی گذارد.

ج- برمنبای دو مشخصه فوق مسیرخروج از این حلقه  یا سیکل  معیوب می تواند  بر دو رکن یا بدیل زیراستوارباشد:
1- اگر سرمایه داری در فازجهانی شدن درسطح بین المللی انتگره شده و عمل می کند و قادراست با اتکاء به سازوکارهای فراملی و جهانی عرض و طول عالم را به پیماید و جهان را به توبره بکشد و به آسانی از حربه جابجائی سرمایه برای دست یابی به نیروی کار ارزان و نرخ سود بالاتر و فرار از پرداخت مالیات و سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال در مناطقی که نرخ دستمزدها بالاتر و هزینه های تولید گران تراست، بهره بگیرد، در برابر آن نیروی کار نیز بدون توسل جستن به عمل و  سازوکارهای جهانی قادرنخواهد بود که  صرفا در محدوده مبارزات و مقاومت های محلی و در درون یک محدوده و حلقه بسته نظیریونان (صرفنظراز موفقیت های های جزئی وموفت در این یا  آن مورد)  به پیروزی دست یابد. بنابراین هیچ راهی جز تقویت حلقه همبستگی و هماهنگی در مبارزات و دردهای مشترکی که وجود دارند و مبارزات پراکنده  و مانده درمحدوده ملی در این یا آن نقطه  حول آن ها جاری است و یامی تواند جاری گردد، وجود ندارد. تمرکزبرروی این حلقه کلید و ایجاد تشکل ها و سازوکارهای متناسب  با  این مرحله  ازمبارزات  یکی از دو رکن  برون رفت از بحران درجا زدن کنونی است.
2- اعمال دموکراسی مستقیم و خود بنیاد (هم به مثابه تاکتیک و هم استراتژی) تنها نیروئی است  که توان ایستادگی در مقابل تهدید ها و تطمیع های سرمایه در فازجهانی شدن را داشته  و اخگرسوزان و بالنده جنبش های جدید را تشکیل می دهد. و وقتی دموکراسی غیرمستقیم ازکار و از نفس می افتد، نوبت فرایافت  وعرض اندام دموکراسی مستقیم فرا می رسد و به اندازه ای که پا به میدان  نهد بهمان اندازه می تواند فضا- مکان های اشغال شده توسط سرمایه را از چنگ آن بیرون آورد و جایگزین نهادها و سازوکارهای از کارافتاده  جامعه مبتنی برسلسه مراتب بشود. شکی نیست که در گذشته هم این نوع اعمال دموکراسی به درجاتی و در مقاطعی عرض اندام کرده است و انقلابات و تظاهرات گسترده  وشورش ها، همه و همه به درجاتی  تبلورآن بوده اند و اساسا  تاریخ بدون نقش آفرینی و ورود مستقیم توده ها به صحنه نبردهای طبقاتی نمی توانسته است علیه نظامات کهن و ارتجاعی پیش برود و نقاط عطف تاریخی همواره با  اعمال دموکراسی مستقیم و مشت برآسمان کوبیدن تاریخ آفرینان  رقم خورده است. با این همه تفاوت بزرگی  بین گذشته و اکنون وجود دارد: اگر در گذشته ها این دموکراسی درمقاطع بحرانی و حساس ظاهرشده و با پیروزی و حتی شکست خود تأثیرات عمیقی برسیررویدادها نهاده اند و بقول معروف پس از انجام رسالت خود و برداشتن مانع اصلی رشد و پیشروی به خانه ها وبه حاشیه ها رانده شده  و با تفویض قدرت خود به دیگران و در بهترین حالت به  نمایندگان برگزیده خود، به یک دموکراسی نیابتی و وکالتی تن داده است. اما آن چه که امروز از آن به عنوان پارادایم دموکراسی مستقیم سخن می گوئیم، آن است که تاریخ و جوامع بشری به حدی از رشد مادی و فرهنگی و آگاهی رسیده است که می توانند گام های بزرگی را بسوی دموکراسی مستقیم و خود حکومتی واقعی بردارند و با کنش جمعی خود رأسا امورخود را بگردانند. کمونیسم در گوهرخود  چیزی  جز خود گردانی جماعات  نبوده و نیست و  مسخ و کلیشه شدگی آن  در اشکال انتقالی و مبتنی برسازوکارهای وام گرفته از نظام طبقاتی که زمانی  تصورمی شد ما را به آن  هدف مطلوب می رساند و در تجربه نادرستی خود را  به اثبات رسانده است، ربطی به کمونیسم  به معنی خودگردانی جوامع ندارد.

بطورمشخص درمورد یونان با آن که اعتصاب سراسری و تظاهرات خیابانی و محاصره پارلمان جلوه های بارزی از اعمال دموکراسی مستقیم بشمارمی روند، اما هنوز محدود و ناقص بوده و اساسا دارای خصلت فشار به بورژوازی برای تحمیل عقب نشینی و گرفتن امتیازات کوچک متکی است و لاجرم هنوز درچهارچوب فشاربه سیستم عمل می کند و خصلت دفاعی دارد*2.  چنان که  تظاهرات و اعتصابات سراسری کنونی مشخصا برای ممانعت از تعرض بورژوازی و تصویب ریاضت اقتصادی است. این دموکراسی هنوز به اعمال دموکراسی مستقیم  و پایدار درهمه حوزه های زیست و کار و همه حوزه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فرانروئیده است و  سرمایه داری با علم به آن و عقبه آن حاضر به عقب نشینی نیست.

تا فراروئیدن دموکراسی مستقیم و فراگیر در برابردموکراسی سترون کنونی و گسترش مبارزات قاره ای و جهانی، همان گونه  که بورژوازی قاره ای و  جهانی عمل می کند، و ایجاد سازوکارهای متناسب با خود بجای سازوکارهای کهنه و از کارافتاده، توازن قوا در جنگ نابرابر کنونی  هنوز نمی تواند بسود جبهه کار بهم خورد. بی تردید نبردهای دفاعی و فشار از پائین به سیستم بخشی از تاکتیک های مقاومت و بازدارندگی هستند اما بدون داشتن افق های پیشروی و بهره گیری از پتانسیل هائی که در دل پراتیک و نبردهای اکنون تولید می شوند و گاهی جهش آسا، و بدون برپاکردن بدیل های خود درهرعرصه و اشغال فضا مکان ها در حوزه های گوناگون زندگی که در کنترل سرمایه داری هستند،    قادربه تغییرکیفی موازنه نیرو به سود سوسیالیسم و جهانی دیگر نخواهیم بود. دراین ارتباط لازم است بویژه از یکی از دگم های رایج که  مطابق آن  تدارک برای مناسبات سوسیالیسم تماما به سرنگونی پس از سرمایه داری احاله داده می شود، و اشغال و بیرون کشیدن  فضا و مکان ها  از کنترل نظام سرمایه داری نفی می گردد و به روز موعود حواله داده می شود، و غفلت از برپائی خرده بدیل های مبتنی برمناسبات نوین در حوزه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و در راستای بدیل نهائی معطوف به جهانی دیگر، فاصله گرفت. بی تردید وقتی از بدیل سخن می گوئیم از مناسبات و مبارزات برون سیستمی و نه درون سیستمی سخن می گوئیم. نباید فراموش کرد که بدون مبارزات برون سیستمی و یافتن راه هائی برای بیرون آمدن از چنگال اختاپوس وار مناسبات حاکم و با اتکاءصرف به ستایش از مفاهم کلی و مجرد و زیبای یک جهان بینی عادلانه، نمی توان در برابر مناسبات مسلط و رسوخ  یافته سرمایه داری  در تمامی خلل و فرج جامعه قد علم کرد. حتی اگر نظم معینی متلاشی و سرنگون شود، دوباره  بوسیله همان سرنگون کنندگان بازتولید خواهد شد. گرچه کندن و  بیرون کشیدن خود از تاروپود نظام موجود و تنیدن و زیستن در مناسبات بدیل و درحوزه های گونان از خرد تا کلان  تا آن جائی که می توان و ممکن است، امری دشواربوده و با آزمون و خطاهای گوناگونی همراه است و کامل هم نخواهد بود، اما بدون ایجاد چنین شالوده ها و خرده بدیل هائی در متن نظام حاکم و در فضاهای زیست و کار و خیابان و تحصیل و درهمه جا وهمه حوزه ها، چشم اندازروشنی برای حرکت به سمت جهانی دیگر و مناسباتی دیگر وجود نخواهد داشت. آزمون دموکراسی مستقیم تا آن جا که ممکن است و از همین امروز و در همه حوزه های زیست، امری گریزناپذیراست و تمرینی است برای اعمال سراسری آن درآتیه. در واقع سرمایه داری خود با ارتقاء رشد وسایل تولید درمقیاس نوین و انقلاب انفورماتیک و ارتقاء بارآوری اجتماعی و ارتباطی انسان  از یکسو، و قبضه همه حوزه های زندگی و ثروت های اجتماعی بدست یک درصدی ها در کناراشاعه فقر و بیکاری، بی آیندگی و جمعیت مازادی که هرگز قادر به جذب آن ها نیست ازسوی دیگر، زمینه های مادی شکل گیری جوامع بدیل را درمتن خویش می پروراند. آری درهمه جا و همه حوزه ها، بدون اینکه  آن را  به دوره پس از سرنگونی احاله دهیم و البته در راستای سرنگوئی ، تا آن جائی که مقدوراست (جنبش های اجتماعی-طبقاتی) بدیل و خرده بدیل های خود را برپاداریم. بدیل سرمایه داری در یک شب فرخنده متولد نخواهد شد و هربدیل واقعی شالوده های خود را در زهدان نظامی که برافکنده می شود می آفریند. البته ناگفته نماند که  در گذشته ها نیز تلاش برای ایجاد تعاونی های واقعی و مبتنی برمناسبات غیرسرمایه دارانه و تشکیل جماعت های اشتراکی ولو برخا به شیوه های خام و نپخته و افراطی وجود داشته است، و برقراری سطوحی از خود گردانی در نقاطی مثل برخی کشورهای آمریکای لاتین نظیرکارخانه های درحال ورشکستگی ارژانتین وجود داشته و دارد، اما ارتقاء دامنه جنبش های اعتراضی و دامنه بحران نظام حاکم زمینه های مناسب تری را برای بسط آن ها در حوزه های وسیع تر و با اشکال نوین و رزمنده تری فراهم ساخته است. در واقع گوهر و پیام نهفته در جنبش های جدید و از جمله جنبش اشغال، تصاحب  فضا- مکان ها در حوزه های گوناگون تحت کنترل سرمایه، زیستن در آن و پیش رفتن همراه با مشارکت و خردجمعی و نقد و پرسشگری است. ترکیبی از فشاربه سیستم حاکم و خارج کردن فضا مکان ها از کنترل آن و ایجاد مناسبات نوین و در راستای رهائی کامل از سیطره مناسبات سرمایه، مسیرپیشروی را نشانه گذاری می کند.  
*****
  درانتهای نوشته و در رابطه با پارادایم دموکراسی مستقیم، مشارکتی و فراگیر، و با عنایت به دو مؤلفه ذکرشده و معطوف به آن برای بهم زدن تغییرتوازن قوا، نگاهی به 4 بند زیر از مقاله "پارادیمی که جنبش های جدید حامل آن هستند"*3 بی فایده نیست: 
 ............
2-برقراری دموکراسی مستقیم و مشارکتی مردم، پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست ( به مثابه هم تاکتیک و هم  هم استراتژی). درمرکزپارادیم جدید واندیشه دموکراسی مستقیم، باوربه نقش آفرینی کارگران وزحمتکشان و همه استثمارشوندگان و طردشدگان، ویا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی، رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است  که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر و طردشدگان ازنظام گشته و آنها را به سیاهی لشکرِفرمان بر تبدیل می کنند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها و عناصرآگاه ترجز بارورساختن عمل و اندیشه  خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست. از جنبه مناسبات درونی، مردم سوژه گی مبتنی بر رابطه آزاد وهمبسته بین عناصرتشکیل دهنده خود است. طبقه دربرگیرنده بی شماران سوژه های دارای اشتراکات وتمایزات است که برپایه اشتراکات خود به کنش  مشترک می پردازند، بی آن که  تمایزات آن ها مورد انکارقرارگیرد.
3-دموکراسی مستقیم درعین حال بدون سازمان یابی افقی وبدون مقابله با سلطه و سلسه مراتب قابل تصورنیست. بهمین دلیل عصرسازمانهای سلسله مراتبی وآن ها که مشتاق انباشت قدرت وتمرکزتصمیم گیری برفرازسر کارگران وزحمتکشان به مثابه ابژه ها ونه به مثابه سوژه هائی که قادربه خودرهانی هستند، ودرتجربه های مکررنشان داده اند که برای رهائی وآزادی(آزادی ازسرمایه ودولت آن) ابزار نامناسبی هستند،بسرآمده است.


4-یکی دیگر ازمهم ترین مشخصات این جنبش ها رویکرد جهانی آن هاست.آن ها ضمن توجه به مسائل مشخص وخود ویژه و بسیج حول آن ها، می دانند در شرایطی که سرمایه جهانی است و جهانی عمل می کند، ماهیت مطالبات نیزجهانی بوده  و بدون بسیج وهمبستگی طبقه جهانی امکان عقب راندن و پیروزی همه جانبه بربورژوازی ناممکن است. لاجرم افق اقدامات خود را به چهارچوب دولت-ملت ها محدودنمی کنند و تاکتیک و استراتژی  آن ها اساسا معطوف به پهنه جهانی و تأمین همبستگی جهانی است.

7-از نظرشیوه مبارزاتی مبنای حرکت آن ها براساس مبارزات ضدسیستمی و خارج از سازوکارهای نظام حاکم ، اشغال فضا-مکان های تحت کنترل بورژوازی  وفشار از بیرون به سیستم برای تحمیل مطالبات معین  تا جایگزینی آلترناتیوخویشتن است. سخنگویان و رابطین و تسهیل کنندگان و..همه و همه در خدمت نقش آفرینی هرچه بیشتر آن ها به مثابه کنشگران ِآزاد وفعال وخودسازمانده قراردارند. نمایندگی به معنی تفویض حق تصمیم گیری، که حاصلی جز از خود بیکانگی و مسلط کردن نیروی غیرو متعلق به  بورژوازی  بر خود ندارد، امری است که جنبش های جدید تا آن جا که می توانند و تا آن جاکه در توان آن هاست، در جهت امحاء آن می کوشند. بی تردید همه این ها بصورت یک فراینداست و ضربتی ناشدنی است، اما جهت گیری عمومی دراین سمت و سواست و وظیفه نیروها و گروه هائی که باوردارند سوسیالیسم  جز بدستان خود کارگران و زحمتکشان ساخته نمی شود، تقویت همین رونداست.



 *1-    

No comments: