Monday, April 11, 2016

!بحران سرمایه داری و ضرورت خوانش جدید از رهائی

بحران سرمایه داری و ضرورت خوانش جدید از رهائی!
سرمایه داری واردفازجدیدی از عمیق ترین و فراگیرترین بحران های ساختاری یک صدسال اخیرخود شده است. بجران ساختاری است، فراگیر و چندوجهی و گره خورده بهم در حوزه های گوناگون که 6 عرصه مهم و تعیین کننده آن عبارتند از:
 1-بحران سیاست های نئولیبرالیستی و بحران در فرایندانباشت سرمایه داری که از یکسو با کنترل کامل دولت ها، ایجاددوپینک و شغل های کاذب و قدرت خریدکاذب از طریق ارائه اعتبارهای بی پشتوانه (با فرادستی سرمایه مالی، بانکی و بورس باز) و ظهور و ترکیدن حباب های اقتصادی(و نیز سیاسی) که با ترزیق تریلیونی ثروت های عمومی توسط دولت ها سرپا نگهداشته می شوند و فرارتریلیون ها دلار سرمایه به بهشت های امن سرمایه داری، نظارت ناپذیری و گریز از پرداخت مالیات از پی آمدهای آن است.
 2- شکاف های ژرف طبقاتی و اجتماعی (از جمله شکاف های جنسیتی، نژادی و... در مقیاس ملی و جهانی) و دوقطبی شدن جوامع و باصطلاح ذوب شدن آن چه که طبقه متوسط نامیده می شود ( آرایش یک درصدی ها و نودو نه درصدی ها).
 3- بحران دموکراسی پارلمانی و وکالتی و بی اعتبارشدن اشکال سیاسی سنتی و متعارف تاکنونی.
 4- بحران عمیق زیست محیطی که آژیربن بست آن در پرتومناسبات غارتگرانه سرمایه داری و ولع سود و جنون مصرف بی کران به صدا در آمده است.
 5- بحران در نحوه انکشاف ناموزون جهانی شدن سرمایه (جهانی سازی نابرابر و هم چون جاده یک طرفه) و پی آمدهای آن چون بحران دولت ملت ها، و بحران حاشیه نشینی نه فقط در مقیاس جهانی به شکل شکاف مرکز و حاشیه، بلکه رشدحاشیه نشینی و  کلنی های جهان سوم در متن خودکشورهای متروپل و انفجارپدیده مهاجرت و پناهندگی و رشدبنیادگرائی و اشاعه تروریسم که به نوبه خودموچب تنش های گوناگون و ظهورو بروزجریان های شبه فاشیستی علیه خارجیان در کشورهای اصلی سرمایه داری شده است. 6- حادشدن رقابت و قطب بندی های درونی سرمایه هم در مقیاس جهانی که درعین حال با افول هژمونی دولت آمریکا همراه است، با جنگ های سرد و نیمه گرم و نیابتی که جهان را درگیرخودکرده و منبع دیگری برای بحران مهاجرت و تروریسم و تجارت نجومی اسلحه شده، و هم در مقیاس ملی که موجب تشدیدنزاع های سیاسی داخلی بین فراکسیون های طبقه حاکمه کشورهای متروپل شده است.... 

چنان که پیداست، ماهیت بحران ساختاری و تقرییا تمامی عرصه های مهم و نیز گستره بزرگی از جهان را در برگرفته است: منطقه خاورمیانه، قطب های موسوم به سرمایه داری نوظهور اعم از چین که با افول شتابان نرخ رشد و پی آمدهای داخلی و جهانی وخیم آن مواجه است، و برزیل و روسیه و ... و نیز بویژه مراکز و حلقات اصلی و مهم نظام سرمایه داری را فراگرفته است. هم اینک موج دوم جنبش اشغال وال استریت در شکل نوین و خودویژه ای بسان یک تکانه سیاسی- اجتماعی چندریشتری، سراسرآمریکا این دژصلی سرمایه داری را درهم می نورد و به نوبه خود امواج برخاسته از آن سایرنقاط جهان را درهم می نوردد و بسترسازتعمیق بحران جهانی می شود. رؤیای زندگی و رفاه آمریکائی فروپاشیده و تابوی گفتمان سوسیالیسم و عدالت و آزادی و برابری یکی از پس از دیگری درهم می شکند. مرکزبزرگ دیگر سرمایه داری، اروپاست که آن نیز سخت دستخوش لرزش های فزاینده بحران است. و هم اینک فرانسه و پاریس سرزمین قیام ها و انقلابات و تحولات بزرگ نیز زیرتأثیرجنبش ضدسرمایه داری و مشخصا جنبش اشغال باردیگر سر از خواب رخوت برمی گیرد.

سه ویژگی عمده این بحران و تحول آن است که
 اول که دامنه آن کشورهای اصلی و بزرگ سرمایه داری بویژه آمریکا را دستخوش تاخت و تازخودساخته،
 و دوم آن که نیروی محرکه و حاملین اصلی آن نسل های جدید و زیرسی ساله ها، یعنی کسانی هستند که نه فقط نگران آینده هستند بلکه باراصلی ساختن آینده بر دوش آن هاست.
 و سوم آن که این جنبش ها حامل پارادایم و مختصات بس نوین و بالکل متفاوت با اشکال سنتی و شناخته شده هستند که مستلزم خانه تکانی شدید برای زودودن رسوبات گذشته بویژه در سنین بالای سی چهل ساله هاست. درونمایه اصلی کنش های نوین مبتنی بر دموکراسی مستقیم و سوژه گی مستقیم تک تک بی شماران و "شهروندان جهان" است. دوران رهبران و حزب سالاری و انباشت قدرت بر فرازسرمردم سپری شده است. مبارزه علیه هرگونه انباشت قدرت مشرف بر زندگی در کنارانباشت سرمایه به مثابه جفت جدانشدنی از همدیگر و خوانش جدیدی از رهائی است (مبارزه علیه سرمایه و قدرت هم چون مناسبات مبتنی برسلطه).

 پیام و درونمایه اصلی جنبش اشغال تسخیر فضا- مکان ها و یبرون کشیدن حوزه های گوناگون زیست و زندگی از کام سرمایه داری است. این که این موج بلندجدید تا چه حد بتواند به اهداف خود برسد قابل پیش بینی نیست و به بلوغ انسان و توان رهائی آن ها در ایجادمناسبات نوین و بدیل مشروط است. اما آن چه که محرز است، آن است که جنبش های اجتماعی با خیزش های نوین خود، و در ادامه گام های گذشته، مصمم به برداشتن یک یا چند گام بزرگ دیگر به جلو برای نجات زندگی و کره زمین از بربریت مناسبات سرمایه داری و دستکم کنترل و بندزدن به دست و پای این فرانگشتاین و هیولای بی رقیب و رهاشده از بطری است. مشارکت فعال و تقویت خود باوری هم چون سوژه های خودرهان و قادر به ساختن مناسبات نوین و جهانی دیگر و توان خودگردانی و خودمدیریتی در جوامع بشری در تمامی اقشار زحمتکش و جوانان، فارغ از مناسبات استثمارگرانه و اقتدارگرایانه بین انسان ها، و ایجاد تعامل و مناسبات نوین بین انسان و طبیعت بجای دخیل بستن به مناسبات سرمایه دارانه و به نخبگان، و مبارزه برای امحاء نظام های هرمی- عمودی-طبقاتی و سلسه مراتب اقتدارگرایانه آن ها، مهم ترین وظیفه ای است که در برابرچپ مدافع رهائی و برابری اجتماعی قرار دارد، اگر که نخواهد به زیستن در موزه ها بسنده کند. بدون درک از معنای نوین رهائی و پارادایمی که جنبش های اجتماعی حامل آنند (در تمایز و فراررفتن از درک کهن که رهائی یک بعدی انگاشته می شد)، یعنی مبارزه توامان علیه مناسبات سرمایه و مناسبات قدرت ( چه از  نوع باصطلاح خوش خیم و چه بدخیم)، امکان برون شد از نابهنگامی ممکن نیست. 

مختصات اصلی این جنبش ها را در مقاله"جنبش های جدید حامل چه پارادایمی هستند"؟ ملاحظه فرمائید:


No comments: