Monday, November 07, 2016

نگاهی به بحران انتخاباتی آمریکا از منظری دیگر و سه مطالبه اصلی بدیل

 نگاهی به بحران انتخاباتی آمریکا از منظری دیگر و سه مطالبه اصلی بدیل!
 چرا سیستم آمریکا به فردی چون دونالد ترامپ، به مثابه قهرمان و نماینده قلابی تغییر نیازدارد؟
ترامپ، شورشی است وارونه علیه جهانی سازی ناعادلانه و تبعیض آمیزی که با خلع ید از هویت های متنوع زیستی و فرهنگی و جغرافیائی اهالی جهان همراه است و اکنون بحران ناشی از آن به درون خودآمریکا هم کمانه کرده است. سرمایه خود یک مناسبات است و یک تحریددفارغ از تعینات زندگی و آبشخورخویش.
 تجرید از نیروی کار و بیگانه از آفرینندگانش و مشرف برآن ها. جهانی شدن سرمایه این تجرید و بیگانگی را به اوج خود می رساند و در مسیرسیطره برجهان با خلع یدبیرحمانه از هویت های بیشمار و کالائی کردن همه حوزه های زیست و زندگی و ادغام آن ها در بازارواحد، نارضایتی گسترده و جهان شمولی را دامن زده است. جهانی سازی سرمایه در عین حال به معنی جهانی شدن تناقضات ذاتی، تبعیض آمیز و فلاکت آفرین آن نیز هست. این نارضایتی گسترده در غیاب حضورنیرومندیک قطب ترقی خواه و تأثیرگذارجهانی که بتواند به نمایندگی از آن به تقویت و پژواک دادن وجه رهائی بخش خواست تغییر، فرصتی را برای بخش ها و فراکسیونی از سرمایه داری فراهم کرده است، که نه فقط از موضع واپسگرایانه نگران خشکیدن پایگاه اجتماعی و مردمی خود هستند، بلکه هم چنین نگران گسترش پیمان های آزادتجاری و جابجائی نیروی کار و سرمایه در مقیاس جهانی و آن گونه تحولات و پوست اندازی که سرمایه داری برای بقاء خود ناگزیر از تن به آن ها و تحمل جراحی های دردناکی در کالبدخویش هستند: فی المثل نگران به پایان بردن سوخت فسیلی و سرمایه گذاری های تریلیونی آن، نگران پی آمدهای انقلاب نوین صنعتی باصطلاح سبز و تغییرریل تولید از صنایع انرژی فسیلی به انرژی تجدیدپذیری هستند که تداوم زندگی بشر و بقاءکره زمین به آن ها گره خورده است. این بخش و لایه های بورژوازی که بسادگی قادر به انطباق خود با شرایط نوین نیستند، با سوارشدن برموج نارضایتی هائی چون شکاف طبقاتی عظیم یک دصد و نود ونه درصدی ها و «ذوب شدن طبقه متوسط»، و بیکاری های ساختاری و ناشی از انقلابات صنعتی نوین و اطلاعاتی و نیز جابجای سرمایه در پی کارارزان و سودبیشتر و بهشت های مالیاتی و گریز از داشتن شناسنامه ملی و پرداخت مالیات...، بحران مهاجرت و نیز بحران دمکراسی و نمایشی شدن آن، تسلط کامل سرمایه های مالی و فراملیتی بر دولت و در یک کلام از جهانی سازی تبعیض آمیز که از ماهیت و ذات سودخوارانه سرمایه نشأت گرفته است، باسوارشدن بر موج نارضایتی می کوشد که خود را نماینده تغییروانمودسازد.
در حقیقت سرمایه داری دستخوش بحران برای آنکه تغییر توسط جنبش ها و نیروهای رهائی بخش و چپ نمایندگی نشود، نیازمندخلق هیولاها و قهرمانان قلابی امثال ترامپ ها هستند.

از سوی دیگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه دست بکارشده اند که نماینده سرمایه داران مالی و بانکها و وال استریت را برسریرقدرت به نشانند. بهمین دلیل ُکردسته جمعی رسانه هائی که جملگی مدافع وال استریت هستند، با بکارگیری تمامی توان کاخ سفید ( کاخ سفید اوباما و همسرش دیگر مدتی است که انجام وظایف ریاست جمهوری آمریکا را وانهاده و به یک مبلغ و آژیتاتورحرفه ای حزب دموکرات تبدیل شده اند)، اعلام نظرتازه اف بی ای مبنی برتبرئه پرونده کلینتون که زیرفشارسنگینی قرارگرفته بود، هک شدن سایت ویکی لیکس و افشاگری هایش علیه کاندیدحزب دموکرات در این روزهای حساس و پایانی که فی الواقع توسط دولت آمریکا صورت گرفته است، به میدان آمدن (و آوردن) ستارگان هالیود، حمایت دهک بالای ثروتمندترین ثروتمندان از کلینینون و.... همه و همه حاکی از عزم وال استریت سرمایه مالی برای پیروزی بهرقیمت است و نرخ بورس ها با کم و زیادشدن فاصله آن کم و زیاد می شوند. گرچه رقابت ها شانه به شانه است و آخرین نظرسنجی ها از جلوبودن اندک خانم کلینتون حکایت می کند، که البته با توجه به ضریب خطای این نوع نظرسنجی ها، تضمین کننده محسوب  نمی شود، اما در آمریکا مهم نه میزان آراء مستقیم مردم بخصوص وقتی آراء طرفین به یکدیگر نزدیک باشند، که  نقش بوروکراسی و آراء کالج های نمایندگی است. یعنی آن چیزی است که شانس پیروزشدن یا پیروز اعلام کردن خانم کلینتون را نسبت به رقیبش افزایش می دهد.
با این همه پایان انتخابات و تشریفات گزینش رئیس جمهور، حتی اگر ترامپ شکست بخورد، نه پایان بحران که آغازآن در دورجدید است. چرا که نارضایتی خاموش و زیرپوستی جامعه که با درنظرگرفتن جمعیت حامی کمپین های بی سابقه سندرز و حامیان گسترده و توده ای ترامپ اکثریت بزرگی از جامعه آمریکا  را تشکیل می دهد. با دوقطبی شدن این کشاکش ها که آراء خاموش و گسست های موجود و انباشته شده جامعه را فعال ساخته است موجب شده تا لایه ها و نیروی زیادی که از وضعیت موجود ناراضی هستند آزادشوند که تا زمانی که سرمایه داری هنوز نتوانسته باشد تغییرریل بدهد و شکاف های درونی  و ساختاریش را ترمیمم نماید ادامه خواهدداشت. بویژه با موضع گیری های پیشاپیش ترامپ مبنی برتقلب و نقض بیطرفی توسط نهادهای سیستم و برسمیت نشناختن نتایج انتخابات، نیروی آزادشده بسادگی تسلیم قواعدرسمی و وضعیت موجود نخواهند شد. بهمین دلیل دوره دشواری همراه  با تعمیق بحران سرمایه داری آن هم در دژاصلی خود که نگهبانی و تأمین کننده امنیت و نظم جهانی را به عهده دارد، در پیش است. بحرانی که به نوبه خود با کمانه کردن به نقاط دیگرجهان  بردامنه بی ثباتی و بحران ها خواهد افزود.

سه مهم ترین ویژگی جنبش بدیل
در این میان قطب رهاتی و بدیل سیستم، وظیفه سنگین بیرون کشیدن از آوارهای سنگین شکست گذشته و تبدیل خود به یک قطب جهانی تأثیرگذار را در برابرخویش دارد. سه ضلع اصلی بحران و متقابلا سه ضلع مطالبات کلان برآمده از آن یعنی شکاف طبقاتی عظیم و روبافزایش، بحران دموکراسی و بحران زیست محیطی؛ که به ترتیب بیانگررابطه انسان با انسان در نحوه تأمین معیشت (مناسبات تولیدی)، مناسبات انسان با انسان درحوزه قدرت و از جمله حوزه سیاست و دموکراسی (و لاجرم  مناسباتی مبتنی برنفی قدرت بیگانه شده و مشرف برخود و مبتنی بر سلطه )،  و مناسبات انسان با طبیعیت و نحوه تعاملش با آن؛ سه  مطالبه بهم تنیده و به یک اندازه مهم و جهان شمولی هستند که جداسازی و تفکیک و یا اولویت بخشیدن یکی از آن ها بر دیگری ناممکن است (کاری که نظام سرمایه داری با در تقابل قرادادن نان و آزادی و طبیعت انجام می دهد ). جداناپذیری و پیوستگی ذاتی، تنگاتنک و همزمان این سه کلان ترین و جهانی ترین مطالبه انسان امروز، ویژگی اساسی و هویتی جنبش رهائی بخش نوین و چپ مرتبط به آن را تشکیل می دهد. بهمین دلیل مبارزه با جهانی سازی ناعادلانه و تبعیض آمیز، ضددموکراتیک (که با انتقال قدرت و تصمیمات به هرم فوقانی شرکت ها و نهادهای چندملیتی و کارگزاران آن ها حق اراده آزاد و تصمیم گیری جوامع بشری را سلب کرده است) و بالأخره مبارزه با تخریب و آلایش محیط زیست که با تولید برای سود و فرایندکالائی کردن زندگی و طبیعت گره خورده است؛ سه مهم ترین مطالبه و مبارزه همزمان جنبش ها و چپ را تشکیل  می دهد. چپ اساسا با این مطالبات و مبارزه پیگیر برای آن ها تعریف می شود. در حقیقت سه وجه فوق مهم ترین جوانب زندگی را تشکیل می دهند و لاجرم ریشه در خاک زندگی دارند. چنان که برقراری آن چنان تعاملی با طبیعت که قادر به تجدید چرخه حیات خود باشد (تجدیدپذیر) و برقراری مناسبات برابر و افقی در برابرنظام هرمی-طبقاتی حاکم برجهان و ایجادمناسبات برابر و فارغ از استثمار در تولید و کنترل مازادتولید، سه وجه بهم گره خورده زندگی و مضمون اساسی مبارزه جهان کنونی علیه سرمایه داری  را تشکیل می دهند.
 چنانکه مشهوداست این رویکرد خود با مهم ترین مطالبات جهان شمول تعین پیداکرده و در مبارزه با جهانی سازی تبعیض آمیز و ناعادلانه و یکدست سازی آن، به عنوان تضاداصلی و کانونی زمانه ما، خود نیز یک رویکردجهانی است و بنابراین بدور از بازگشت به هویت های ناکجاآبادی و کاذب و توهم آمیز گذشته، برعکس به معنی مشارکت انسان ها در ساختن هویت های نوین و روبه جلو و مبتنی بر مقوله انسان؛ فراتر از دل بستن به تقسیم آن به خرده انسان هائی تعین یافته با مذهب و زبان و ملت و یا منافع طبقاتی است....
در اینجا، برسردراین رویکرد نگاشته شده: بنی آدم اعضاء یک پیکرند .... چوعضوی بدردآورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار....
  مبارزه برای رشدبرابر و عادلانه، احترام به هویت ها و تنوعات فرهنگی و زیستی بشر و فراهم کردن شرایط و مناسباتی که انسان ها بتوانند در برساختن ساختن هویت های  خود مشارکت فعال و آگاهانه بکنند؛ بجای تحمیل هویت های برساخته سرمایه داران و قدرتمندان، خودگردانی و دموکراسی مستقیم و مشارکتی، تعامل انسان با طبیعت هم چون بخشی جداناپذیر و ارگانیک با جامعه و اندام هرانسان، حرف نهائی را می زند.
نیازی به گفتن ندارد که سه ضلع اصلی بحران به بوبه خوددمولدبحران های گوناگونی چون رقابت ها و قطب بندی های حاد و درونی سرمایه ها، گسترش خطرجنگ سردجدید و جنگ های گرم نیابتی، بحرن مهاجرت، بحران دولت- ملت ها و دیگر بحران هائی که پرداختن به آن ها خارج از موضوع این نوشته است. 

No comments: