Sunday, June 01, 2008


مبارزه کارگران هفت تپه :دست آوردها ودشواری ها

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

مقاومت هم چنان ادامه دارد
"کارگران باین نتیجه رسیده اند که حق گرفتنی است وحق را باید گرفت.رعب ووحشت وتهدید درمقابل زندگی کردن معنی ندارد.این یک جبهه جنگ است وانسان اگر می خواهد زندگی کند باید بجنگد وحق خود را بگیرد.کارگران هفت تپه ثابت کرده اند که برپایه اصول ومنطق برعلیه استبداد واستثمارواستعمار می جنگند و حق خود را می گیرند.".
این سخنان یک کارگرهفت تپه و ازدرون صحنه نبرد پس ازنردیک به چهار هفته مبارزه ومقاومت سرشارازجنگ وگریزبا رژیم حار وسرکوب گرجمهوری اسلامی است.اودرخلال همین چندخط جان کلام را بیان کرده و صحنه نبردمرگ وزندگی رابه روشنی به تصویرکشیده است.صحنه نبردی که البته تازه شروع نشده ودرمدت طولانی به تناوب ادامه داشته است.بی تردید به جا گذاشتن چنین رکوردی ازمقاومت آنهم درمواجهه بافشارهائی تااین حد سنگین و گوناگون،بخودی خود هم ظرفیت وهم اهمیت مبارزه این بخش ازطبقه کارگر را بوضوح به نمایش می گذارد:
مبارزه ای سرشاراز تاکتیک های گوناگون؛از تجمع درمحوط کارخانه تا تجمع درشهرشوش،ازراه پیمائی پرشکوه درداخل شهرتا بستن جاده اهواز-اندیمشک،ازمشارکت همسران و فرزندان درصفوف اعتراض وراه پیمائی تا جلب همبستگی کارگران عسلویه،شرکت واحد،بخشی ازکارگران خودروسازی،لوله اهواز ونیزبازتابانیدن مبارزه خود درمیان بخشی از کارگران جهان وتلاش برای جلب حمایت آنان.
ایستادگی درمقابل یورشهای رژیم علیرغم پرتاب گازآشک آورتاحمله باباتوم وتهدید و دستگیری و تشکیل دادگاه وتادادن وعده ووعید برای متفرق کردن آنها صورت گرفته وادامه یافته است.تاکتیک رژیم سردواندن و خسته کردن وپراکندن و ترساندن وگرسنه نگهداشتن کارگران است. بااین همه همانطورکه کارگران می گویند برای بقاء زندگی راهی جزتداوم مبارزه ندارند "وگرنه باید سرخود را بزمین نهند و بمیرند" ورژیم غرق دردرآمدهای ارزی نفت نیز تاکنون حاضرنشده حتا حقوق معوقه کارگران وخانواده های گرسنه آنان را- برای کاستن اندکی ازوخامت بحران-بپردازد.بدیهی است که چنین خست وامتناع غیرعادی علل مشخصی دارد ونمی تواند بطورمستقیم ازبحران ومضیقه مالی رژیم سرچشمه بگیرد :نخست آن که رژیم بیم دارد که عقب نشینی و پرداخت حقوق معوقه،باتوجه به تأثیرآن برروحیه مبارزه جوئی خود کارگران و نیزکارگران سایرواحدها،موجی بلند ازاعترضات تازه برای کسب حقوق معوقه را دامن بزند،ثانیا رژیم تاکتیک پرداخت حقوق معوقه باهدف تفرقه وخاموش کردن دامنه مقاومت را درگذشته آزموده و می داند که با توسل به این گونه تاکتیک ها(که باهدف پرداخت موقت وکوتاه مدت درازاء ایجاد تفرقه ویافتن راه های سرکوب عمقی تر صورت می گیرد) قادرنیست سایرمطالبات کارگران نظیرایجاد تشکل مستقل ویا تغییرمدیریت فاسد و مسئول حراست و... را به محاق برده و صفوف کارگران را ازتب وتاب بیاندازد.برعکس کارگران که دارای مجموعه ای ازمطالبات هستند با روحیه بیشتری واردصحنه پیگیری آن ها می شوند.ثالثا،بحران موجود باسیاست های کلان مربوط به سرنوشت این گونه واحدهای تولیدی ونیزسایرسیاست های کلان اقتصادی رژیم گره خورده است و همانطورکه رژیم به کارگران گفته است درگیراتخاذتصمیم نهائی حول سرنوشت این مجموعه است.واقعیت آن است که در سیاست حاکم بررژیم مبنی بر انطباق ساختاری با بازارجهانی، دیگرجائی برای این گونه پروژه ها وجودندارد ورژیم هم-علیرغم وقوف برعواقب ویران باروضدانسانی به تعطیل کشاندن آن برسرنوشت دههاهزارنفرکارگروخانواده های آنان و نیزکشاورزان واهالی منطقه، دیری است که تصمیم خود را گرفته است.این واقعیت را هم کارگران با توجه قرائن وشواهد گوناگون دریافته اند و هم رژیم آن را تلویحا ابرازداشته است.درواقع رژیم وکارگزارانش درمنطقه بدنبال یافتن راه مناسب برای عملیاتی کردن این تصمیم خود-ازطریق سرکوب و تاکتیک مستأصل وپراکنده کردن کارگران- هستند.اما مساله مقاومت کارگران هفت تپه ازمدتها پیش بزرگترین معضل رژیم درپیشبردتصمیم خود دراین مورد بوده است که ناظر برجراحی رادیکال-ازجمله تعدیل گسترده نیروی کاردراین مجموعه وواگذاری آن به بخش خصوصی وحتا درصورت عدم توفیق درآن، به بهای به تعطیل کشاندن کامل آن است.چرا که تجدید سازماندهی این مجموعه با هدف "سودمندساختن آن" باتوجه به مناسبات بحرانی رژیم با بورژوازی جهانی ازیکسو،وسیاست های وارداتی متکی به ارزنفت ونیزعدم اعتمادبورژازی داخلی به سرمایه گذاری های تولیدی و درازمدت، خود زیرسؤال است.
تردیدی نیست که مبارزات کارگران هفت تپه ازنظرماهیت فراگیرمطالبات،پیگیری وتداوم مبارزه وبکارگیری تاکتیک های درخشان،دارای آن چنان ویژگی هائی است که آشکارا به آن بردفراکارخانه ای،درسطح منطقه وسراسری، بخشیده است.وهمین ویژگی هاست که این عزم و پتانسیل را برای کارگران فراهم ساخته که تا این لحظه،ازاجرائی کردن برنامه رژیم ممانعت به عمل آورند. وهمانطورکه گفته شد،درکنارسیاست مستمرسرکوب، تاکتیک اصلی رژیم درمقابله با چنین مقاومتی آن است که با دادن گرسنگی و قطع آب باریکه حقوق بخورونمیر کارگران، مقاومت آنان را درهم بشکند.بی شک دربرابرچنین تاکتیک رذیلانه وبرای درهم شکستن آن، تقویت همبستگی ویاری های معنوی و مادی سایرکارگران ومدافعان جنبش کارگری برای تداوم مقاومت و رسیدن کارگران به هدف های خود ازاهمیت زیادی برخورداراست. دراین جا دوسؤال مطرح می شود:
نخست اینکه کدام مشخصات عمده رمزپایداری ومقاومت تاکنونی کارگران را تشکیل می دهد؟
ودوم آنکه آیا کارگران قادرخواهند شد،با بشیوه تاکنونی به مقاومت خود تا رسیدن به هدف ادامه دهند؟ یا آنکه علاوه برآن،برای تداوم مبارزه ونیل به اهداف خود، باید راهبردها و جهت گیری تازه تری هم به مجموعه سیاست های خود بیافزایند؟
درپاسخ به سؤال نخست، ویژه گی های عمده را می توان به شرح زیربرشمرد:
دروهله نخست تجربه مقاومت کارگران به روشنی نشان دهنده آن است که خصلت توده ای مقاومت و همبستگی بوجود آمده، نقش اصلی وپایه ای را درتداوم مبارزه دارد. ویژگی مهم دیگرآن، خصلت جنبشی وبدون سلسه مراتب ورهبری آن است که اساسا برحضورمستقیم وفعال خود توده کارگران وپیوندطبیعی فعالین آگاه کارگری با آن متکی است.درواقع خصلت جنبشی بودن حرکت وپیوند طبیعی وتنگاتنگ فعالین آگاه با بدنه ونبود ساختاررسمی وسلسه مراتبی، برخلاف تصوراولیه ورایج ،نقطه قوت آن محسوب شده و ازآسیب پذیری آن کاسته است(می توان آن را باتجربه شرکت واحد ومیزان آسیب پذیری آن مقایسه کرد).البته می دانیم که خواست تشکل مستقل-سندیکا- یکی ازمهمترین مطالبات آن هاست وضرورت دارد که طرح آن تاتحقق وتثبیت تشکل های مستقل ادامه یابد.اما مهم این است درنظربگیریم که مبارزه برای این تشکل یابی نیروی محرکه ومشروعیت خود را ازعمل مبارزاتی گرفته ودرکوران چنین مبارزه ای به کالبد خود حیات وهستی می دمد وموجودیت خویش را به موافقت وچانه زنی با رژیم گره نزده است. تضمین کننده اصلی خود مبارزه وسازمان یابی توده ای آن است وباین معنا تشکل مستقل وبقاء آن خود یکی ازفراورده های این مبارزه بوده ومشروط به آن است. به محض آنکه هوس کند تاموجودیتی رسمی و جداازجنبش ودرخود پیداکند،درمعرض انواع تهاجم نظام مستبد و حاکم قرارمی گیرد که مطلقا قانونیت ووفای به وعده سرش نمی شود.باین ترتیب چنین تشکلی به محص اعلام موجودیت مستقل وجداگانه ازبدنه باشکال گوناگون ازدرون و بیرون درمعرض تلاشی قرارخواهد گرفت. پس تشکل وجنبش توده ای بعنوان دوهمزاددرهم تنیده دریک زهدان مشترک وجود دارند ومی توانند وجود داشته باشند وتلاش برای تفکیک آنها وهویت مستقل ورسمی دادن به آن راه بجائی نخواهد برد.
کارگران شرکت کشت وصنعت نیشکر هفت تپه قاعدتا باید اهمیت این نقطه قوت خود را دریابند و آن را باتوهم به سراب تشکلی با مقبولیت رسمی ومنطبق با قواعد "قانونی و اداری" ازکف ندهند.گرچه درمتن این حرکت جنبشی گرایشی مبنی برگفتگو و چانه زنی حول این یا آن بند قانون کار(ازجمله طلب قانونیت برپایه ماده مربوط به انجمن های صنفی مندرج درقانون کار) وتلاش برای شکل دادن به تشکل درچهارچوب مقررات اداری ورسمی وبادرنظرگرفتن الگوی سازمان جهانی کاروجود دارد که درمغایرت با روند جنبشی فوق قراردارد.چنین رویکردی اگرکه جدی گرفته شود وتبدیل به تاکتیک محوری شود، می تواند جنبش کارگران را متشتت کرده و ازنفس بیاندازد.
هم چنین این مبارزات نشان می دهد که چگونه درواقعیت عینی و زنده، دینامیک بحران به قسمی است که مطالبات سیاسی و اقتصادی و کوچک و بزرگ،محلی وسراسری، علیرغم تمایزنسبی اشان،باهمدیگرگره می خورند وبیکدیگرمشروط می شوند:مبارزات ازمسائل ملموس ومشخص شروع می شود، ودرروند تعمیق وخودتحقق یابی به مسائل بزرگتر وکلان تری گره می خورد.واین که چگونه کارگران درمتن مبارزه برای خواست های موردی وفوری به خواست ها و آگاهی های طبقاتی همه جانبه تردست پیدامی کنند و مبارزات جاری وروزمره خود را با افق های بزرگترمنافع طبقاتی خود درهم می آمیزند.وهمه این ها به مامی آموزند که چطورکارگران جلوی چشمان ما،درمدرسه مبارزه واعتصاب و درمتن حرکت می توانند خود را تدریجا به مثابه یک طبقه بالنده و یک سوژه فرارونده بیافریند وظرفیت ازهم گسیختن زنجیرهای بسته بردست وپای خود را فراهم کنند. البته بخش دیگری ازتوان پایداری واهمیت بردفراکارخانه ای این مبارزه مدیون پتانسیل وابعاد این پروژه سابقا "ملی" است که گره خوردگی آن با سرنوشت هزاران نفر کارگر بهمراه هزاران خانواده وباسرنوشت بیش ازصدهزارنفربطورغیرمستقیم است. وبالأخره تقابل وگلاویزی مستقیم آن درآن ِ واحد با کارفرمائی بنام دولت که استثماراقتصادی و استبداد سیاسی را یکجا وتؤامان به نمایش می گذارد،عامل دیگرارتقاء آگاهی کارگران ازمحدوده های محلی به فرامحلی است.این خصوصیات بهمراه مشکلات برخاسته از بحران ساختاری که این مؤسسه باشدت وحدت زیادی با آن درگیراست، به مبارزات هفت تپه شوروحال و اهمیت ویژه و خاصی را بخشیده است.ازهمین رو بررسی آن به مثابه برشی ازمبارزه طبقه کارگر،همزمان هم بازتاب دهنده بن بست ها وتنگناهای آن است وهم بازتاب دهنده پتانسیل وعناصرگشاینده ورو بجلو ومعطوف به افق های پیش ِرو: ازیکسو با مسائل ومطالباتی با شکل وشمایل مشخص محلی و منطقه ای سروکاردارد و ازسوی دیگر درگوهرخودحامل پاره ای ازمهمترین مطالبات عمومی طبقه بوده ودرتقابل با مسائل وسیاست های کلان اقتصادی قراردارد.مطالباتش چنان با بحران ومصاف دادن با شرایط عمومی تباه کننده، گره خورده است که راه جوئی وپاسخ محلی-مگردرحد مسکنی کوتاه مدت- برایش متصورنیست ونیازمند آرایش نیروی گسترده تری است. به جرأت می توان گفت که میزان موفقیت کارگران هفت تپه درگلاویزشدن با موانع و تنگناهائی که دربرابرشان قدبرافراشته اند،درتحلیل نهائی منوط به آن است که این مبارزه تاچه حد بتواند ازمحدودیت ها و خصلت های محلی وخودویژه گذر کرده و به مثابه تجسم منافع وآمال ومطالبات مبارزه طبقه کارگربرآمد کند.
اینکه کارگران هفت تپه یک تنه درشرایطی چنین دشوار،نردیک به چهارهفته توانسته اند بطوریک چارچه دربرابررژیمی چنین سرکوبگر و دارای ممارست درخاموش کردن جنبش ها،ایستادگی کنند بخودی خود اهمیت این مبارزه وظرفیت های نهفته درآن را به نمایش می گذارد.اما نباید فراموش کنیم که مبارزه علیرغم دست آوردهایش،نمی تواند درهمین نقطه درجا بزند،نه رژیم آرام می نشیند و منتظرِمنفعل رویدادها باقی می ماند و نه کارگران برای همیشه قادربه ایستادن دراین نقطه ودربرابرفشارسنگین رژیم هستند. بنابراین هردوطرف درپی تغییرشرایط وتغییرکفه موازنه بسود خود می باشند. اگرکارگران تنها با تکیه برنیروی محلی وتاکتیک های تاکنونی خود، باهمه اهمیتی که آنها دارند وهم چنان خواهند داشت، به مبارزه معطوف به حفظ وضعیت کنونی وشکننده خود ادامه دهند،بی شک درتوازن قوای مشخص برای تداوم وکسب مطالبات خود،با دشواری های بزرگی روبروخواهند شد.اما اگرصورت مسأله چنین است پس چگونه خواهند توانست باچالش های پیشاروی خود مواجه شوند و برآن ها فائق گردند؟ البته پاسخ آماده وپیشینی برای آن وجودندارد وپاسخ مشخص آن را نیز ازبیرون گود بلکه می توان توسط آزمون خود جنبش ودست اندرکاران دخیل درآن بدست آورد. با این وجود بدون آنکه وارد عرصه مشخص وکم وکیف توانائی ترکیب کردن عوامل گوناگون بقاوپیشروی توسط کارگران هفت تپه بشویم، تا آنجا که به شرایط وفاکتورهای عمومی این سؤال مربوط می شودمی توان گفت این مبارزه برای پیشرفت خود وایجاد موازنه جدید ناگزیرازترکیب پیچیده ای ازعوامل گوناگون نیروهای همسو وهم سنخ موجود ولی پراکنده وغیرفعال محلی و سراسری است. سرنوشتش به این گره خورده است که تاچه اندازه بتواند برای برآمد خود،به مثابه تجسم وتجلی برآمدکارگران، به فاکتورهای زیر درعمل پاسخ مثبت بدهد:
بطورکلی اگربه مبارزات کارگران هفت تپه دقت کنیم این مبارزات وتاکتیک های معطوف به آن را می توانیم درچهارسطح بشرح زیرمشاهده کنیم:
الف-درسطح مؤسسه و امکانات محلی وتاکتیک های معطوف به بسیج نیرودراین حیطه(بسیج خانواده ها و نیزبهره گیری ازفضای شهرمجاورو..همه وهمه درهمین سطح می گنجند).
ب-درسطح پیوند با مؤسسات وکارخانه های هم جواروکارخانه های مشابه وهم سرنوشت درسطح منطقه ونیزمردم مستقردراین نقاط باهدف به میدان آمدن نیروی همبستگی وفعلیت بخشیدن به یک مقاومت گسترده تر.
ج-درسطح پیوند برای جلب حمایت وهمبستگی با سایرکارگران ونیزمردم نقاط دیگر ایران،بویژه موسسات وبخش های کلیدی.معنای چنین همبستگی نه فقط ابراز وارائه حمایت های مادی و معنوی خود به کارگران هفت تپه،بلکه هم چنین درسطوح عالی تر خود شروع مبارزه همزمان برای مطالبات مشابه وفراگیرطبقه کارگر.
د-درسطح پیوند و جلب همبستگی فعال وهرچه گسترده کارگران جهان وجنبش های بین المللی.
البته این واقعیت دارد که تالحظه کنونی اساس مقاومت برپایه بهره گیری درخشان از ظرفیت های خود کارخانه وامکانات حول وحوش محلی استواربوده است.تکیه برچنین ظرفیتی وبکارگرفتن تاکتیک های درخشان، بویژه بسیج پایه توده ای بی شک رمزاصلی تداوم مبارزه تاکنونی است وبدیهی است که حفظ وتقویت آن هم چنان پایه وموتوراصلی پیشروی آن خواهد بود .بااین همه باتوجه به ابعاد بحران وگره خوردگی آن با مطالبات کلان و ماهیت سرکوبگرانه رژیم،ولاجرم نابرابری توازن نیرو،تداوم مبارزه و مهمترازآن دست یابی به هدف های خود نیازمند تمرکزو گسترش حرکت در حلقه های دوم وسوم است. چرا که بدون گسترش دامنه مقاومت وهمبستگی و فعلیت ومادیت بخشیدن به حمایت های معنوی امکان تداوم مقاومت یک تنه دربرابررژیم که علاوه برسرکوب مستقیم فیزیکی به تاکتیک ضدانسانی گرسنگی دادن نیزمتوسل شده ازنقطه نظرادامه کاری و تأمین موازانه نیرو دشوارخواهد بود. والبته کارگران هفت تپه نیزچنانکه ازاطلاعیه ها و فراخوان های آنها پیداست خود بخوبی به اهمیت آن واققند.بااین وجود تلاش متمرکزوهدفمند برای فعال کردن حلقه دوم یعنی کارخانه ها و شرکت های محلی ومردم منطقه بویژه آنها که بیشترین تجانس و تشابه ازنظرمسائل درگیر ونیزامکانات ارتباطی وتأثیرگذاری متقابل را دارند ازاهمیت زیادی برخورداراست. بنابراین درکنارحلقه اول به مثابه پایگاه مقدم و پایه ای مقاومت، فعال کردن حلقه دوم درکوتاه مدت می تواند نقش مهمی درگسترش دامنه مقاومت داشته باشد. والبته درکنارآن تقویت کمی وکیفی ومادی و معنوی حمایت سایربخش های جنبش کارگری ومردمی نیزاز اهمیت زیاد،بویژه دردرازمدت برخوردار است. بی شک درکنارآنها جلب هرچه بیشتر حمایت های جهانی نیز اهمیت خود را دارد.مهم آنست که هیچ کدام ازچهارسطح فوق دربرابرهم نیستند ونقش وتقویت هرکدام می تواند مکمل دیگری بوده و تأثیرمثبتی برروی سطوح دیگرداشته باشد.مهم آن است که فعلیت بخشیدن به این عرصه ها،باتوجه به امکانات بالقوه وبالفعل موجود درآنها،ضرورت نقشه عمومی گذارازنبردهای محلی به نبردهای سراسری را تشکیل می دهد. بی شک چنین رویکردی به همان اندازه که برای کارگران مبارزهفت تپه ضرورت دارد،بهمان اندازه وبیشترازآن برعهده سایرکارگران وبویژه فعالین آگاه کارگری است که درلحظات حساس کنونی برای فعلیت بخشیدن به همبستگی طبقاتی وحمایت فعال ازکارگران هفت تپه همه تلاش های ممکن خود را بکارگیرند. راه هموار وحاضروآماده ای وجود ندارد. تنهابا تلاش های پیگیر ومستمر برای فعلیت بخشیدن به همبستگی درمتن مبارزه جاری راه دیگری برای کارگران وجود ندارد.
دریکی ازآخرین اطلاعیه کارگران هفت تپه دونکته تازه دیده می شود که دارای اهمیت است: نخستین نکته درخواست مشخص آنان ارکارگران نفت و ایران وخودرو و... برای حمایت ازمبارزات کارگران هفت تپه است است.بی شک فراخوان مشخص به مخاطبین مشخص اهمیت خود را دارد و باید باهمه توان صدای آنها را بگوش مخاطبینشان رساند.تأثیرچنین فراخوان هائی حتا اگردرلحظه محسوس نباشند،دردرازمدت مؤثر وآموزنده خواهند بود. ودومین نکته اینکه که کارگران هفت تپه اعلام کرده اند که رأسا آمادگی ادامه تولید واداره کارخانه را دارند، البته بدون آنکه ازقصد خود برای اقدام مشخص سخنی به میان آورند. وچرا که نه؟!بی تردید بعنوان یک راه حل فوری و درواکنش به بحران درجهت منافع کارگران، اندیشیدن به کنترل و اداره یک کارخانه درحال ورشکستگی وغرق دربحران موجودیت، ودرشرایطی که بورژوازی دیگر پاسخگوی وضع معیشتی هزاران کارگرگرسنه نیست ودولت هم قصد تعطیل آن را دارد،دارای اهمیت بوده و می تواند افقی را دربرابرمبارزات کنونی کارگران بگشاید.مگرکارگران درسایرنقاط جهان و یا درکشورخودمان، کم، قابلیت ها و توانائی های خود را درخود مدیریتی و اداره اماکن کاروزندگی،بهنگامی که ضرورت ها وشرایط عینی اقتضاکرده است به نمایش گذاشته اند؟. بی گمان یکی ازچندفاکتور مهم فراهم آمدن چنین شرایطی سنگ اندازی بورژوازی ودولت حامی آن درمقابل کارکنان یک مؤسسه وتهدید به تعطیل آن است.عامل دیگروجود جوهمیاری وهمبستگی دردفاع ازمؤسسه به کنترل کارگران درآمده است.
بدیهی است که تبدیل شدن چنین اندیشه ای به عزم کارگران ومهم ترازآن موفق شدن دراجرا وسپس تداوم آن به فراهم آمدن پیش شرط هایی نیاز دارد تا بتواند درگام های بعدی خود ودربرابرتهاجم رژیم و فشارهای محتمل وسنگین آن، قدرت پایداری داشته باشد.بی شک بهره گیری ازتجربیات مشابه کارگران سایرکشورها نیراهمیت خود را دارد.
2008-05-31-11-03-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Thursday, May 15, 2008

مبارزه علیه بهره کشی یا برای بهبود بهره وری؟
نگاهی به گفتگوی دوتن ازفعالین سندیکای شرکت واحد وعباس عبدی*
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
دراین گفتگو تأکید فعالین کارگری اساسا بر"تشکل مستقل کارگری" است، بدون توجه به هدف ضداستثماری آن،وتأکیدعباس عبدی نیزاساسا برشفاف ساختن جهت گیری وماهیت هدف مورد نظرخود است تا تشکل.درنزد او روشن کردن هدف وجهت گیری اهمیت بیشتری نسبت به خود تشکل دارد: وقتی هدف ازمبارزه علیه استثمارسرمایه داری به مبارزه علیه نارسائی های نظام سرمایه ودرشرایط اخص ما علیه پائین بودن بهره وری ونوع ساختاراقتصادی،به مثابه منشأ درجه اول همه مشکلات تقلیل پیداکند،هدفی که اودراین گفتگودنبال می کند،آن گاه شعار تشکل مستقل کارگری امر قابل تحملی می شودوحتا به عنوان نیاز ضروری برای مقابله با پائین بودن بهره وری-بخوانید تشدید نرخ استثمار کارگران- ونیز بعنوان مؤتلفی درمبارزه علیه جناح رقیب،موردتصدیق هم قرارمی گیرد.درواقع جدائی تشکل ازمضمون وهدف های راهبردی همواره زمینه رخنه بورژوازی درمیان کارگران را فراهم آورده است.کارگران اگرازهمان اول بپذیرند که مبارزه آن ها درچهارچوب مبارزه برای بهبوددستمزدوشرایط بردگی کارصورت می گیرد،درواقع بردگی مزدی خود را پذیرفته اند، امری که خود درتحلیل نهائی نشأت گرفته ازتصدیق نظم موجود واز تقسیم جامعه به جامعه مدنی ودولت سیاسی وقراردادن عرصه اقتصاد ومالکیت درزمره قلمروخصوصی وجامعه باصطلاح مدنی است.
ازسوی دیگرچنان که می دانیم مدت هاست که سؤالاتی هم چون معنا وماهیت تشکل های کارگری،رابطه آن با مبارزه ضدسرمایه داری واین که آیا دفاع از شعارتشکل مستقل- بطورعام-فارغ ازماهیت واهدافش واین که درخدمت کدامین هدف وجهت گیری باشد،به تنهائی می تواند تضمین کننده منافع طبقه کارگر باشدیا آن که بدلیل خصلت عام ومسکوت ماندن رابطه اش با هدف می تواند مورد بهره برداری بورژوازی قراربگیرد،ازجمله مسائل وچالش هائی هستند که دربین فعالان کارگری مطرح شده اند وتاکنون نیز هزاران صفحه مطلب حول آن ها به نگارش درآمده است. درکناراین مباحثات،خیره شده به واقعیت مبارزه طبقاتی هم اکنون جاری،گاهی بیش ازده ها مطلب می تواند روشنائی لازم را به بسیاری ازابهامات موجود وکمک به برطرف ساختن آن ها بیافکند.درواقع مبارزه نظری همواره باید بتواند معنا ومبنای وجودی خود را درپهنه مبارزات هم اکنون موجود نشان داده وبیان انکشاف و اوضاع واحوال آن باشد وگرنه هنوزاسیرگرداب بحث های تجریدی و فرقه ای بوده ومباحثات خصلت آئینی واسکولاستیک پیدا خواهندکرد.
نگاه به گفتگوی عباس عبدی با ابراهیم مددی وداود رضوی ازفعالان سندیکائی شرکت واحدازهمین منظریعنی بررسی جایگاه سیاست درمبارزات جاری-طبقاتی ومیزان صحت وسقم خودبسندگی مفاهیم مطرح شده دربالا دارای اهمیت است:
این گفتگوکه توسط دانش آموختگان تحکیم وحدت وبا واسطه گری آن ها ترتیب داده شده است،قبل ازهرچیزپوست اندازی وماهیت عملکرداین تشکل دانشجوئی را درروند تبدیل شدن به تشکل هم طراز با لیبرالیسم به نمایش می گذارد.دراینجا دیگرحتا ادای سوسیال دموکراسی بی رمق ِادعائی ی هم به چشم نمی خورد.وهمین مسأله افشاء هرچه بیشترمواضع این جریان درفازجدید دگردیسی خود به مثابه تسمه نقاله لبیرال ها را درراستای انزوای نئولیبرالیسم وطنی، به مثابه یکی ازعرصه های مهم مبارزه طبقاتی-سیاسی برای نیروهای چپ ومدافعان برپاکردن جامعه عاری ازشکاف واستثمارطبقاتی خاطرنشان می سازد.
دیگرآن که،این گونه تلاش ها ازیکسو نشاندهده اهمیت روزافزون جنبش کارگران و زحمتکشان است که دیگرحتا لیبرال ها نیز نمی توانند آن را نادیده بگیرند وبدیهی است برای کنترل وسمت وسوداد به آن.
سه دیگر آن که گفتگوی عباس عبدی نشان می دهد که او بعنوان نماینده هوشیارلیبرال ها هدف وجهت گیری مشخصی برای قالب گیری جنبش طبقه کارگررا دنبال می کند. آن ها برای نیل به این هدف خود بویژه آن بخش ها وعناصری ازجنبش طبقه کارگر را مطمح نظرخویش قرارمی دهند که حامل زمینه های مناسبی برای اعمال چنین نفوذی هستند.
هدف اصلی عبدی دراین گفتگو،جا انداختن این ایده واهی درمیان کارگران است که گویا علت اصلی همه دشواری ها ومصائب طبقه کارگرقبل ازهرچیزبه نحوه ساخت اقتصادی کشورمربوط می شود که موجب پائین بودن بهره وری ولاجرم منشأ هرگونه فقروفلاکت کارگران است.گوئی که افزایش بهره وری نه به معنای تشدید استثماروشکاف طبقاتی بیشتر بلکه به معنای تخصیص ارزش افزوده جدید به کارگران است!بزعم او افزایش بهره وری،هدف مشترک ومحورهمکاری ومبارزه مشترک کارگران وکارفرمایان را تشکیل می دهد و بهمین دلیل این سؤال کاملااندیشیده شده لیبرال ها را دربرابر ابراهیم مددی قرارمی دهد:
"علت پایین بودن دستمزد را چگونه تحلیل می‌كنید. آیا كارفرما در حال استثمار كارگر است یا این كه خیر. البته بسیاری معتقد به این تحلیل هستند كه ساخت اقتصادی ما موجب بهره‌وری پایین است و این همه‌چیز را پایین می‌آورد.از حقوق كارگر تا سود كارخانه و... تحت تاثیر همین مسئله هستند. به نظر شما كدام یك از این 2 عامل،مسئله مهم‌تری تلقی می‌شود؛دستمزد پایین یا ساخت اقتصاد و نظام بهره‌وری در ایران؟".
مراد عبدی ازنظام بهره وری و ساخت اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، سوبسید ها و بیمه ها،وقانون کاری است که فاقد جاذبه وانگیزه های لازم برای ترغیب کارفرمایان است.
البته اگرادعای داشتن درد ومشکلات مشترک جابیفتد،آنگاه مبارزه مشترک علیه پائین بودن بهره وری مضمون عینی مناسبی برای همکاری طبقاتی-همکاری کارگران با دوشندگان خود فراهم می کند وآن را جایگزین بالندگی مبارزه طبقاتی می کند.روشن است که کرخت کردن حس مبارزه طبقاتی وادغام وآمیختن آن درمطالبات و"مبارزات بورژوازی لیبرال"،هدف اصلی عبدی و بورژوالیبرالهای حامی وی است.
دراین گفتگو متاسفانه ابراهیم مددی وداوودرضوی بجای دفاع ازمنافع طبقه کارگر بدام ریشه یابی های عبدی برای مشکلات کارگری باهدف جایگزین کردن بهبود بهره وری بجای مبارزه طبقاتی علیه نظام سرمایه داری وطبقه بورژوازی می افتند.ازهمین رو دربرابرسؤال عبدی مبنی براین که "اكنون باید پرسید كه استثمار زمینه فشار بیشتر بركارگر را فراهم می‌آورد یا توسعه نیافتگی ساخت اقتصادی و تصمیمات غلط"؟ چنین پاسخ می دهند:
مددی:"البته می‌توان گفت توسعه نیافتگی اقتصادی تاثیر بسیاری روی متضررشدن كارگر می‌گذارد. اگر در شرایط اقتصادی دیگری عمل كنیم شاید شرایط بهتری نیز برای كارگران فراهم شود. به عنوان مثال این مسئله می‌تواند در رابطه با سیاست‌های بانكی تاثیرگذار باشد."
عبدی که به دنبال صراحت بیشتری درپاسخ به سؤال خوداست می پرسد، منظورتان این است كه كارفرما هم متضرر می‌شود؟
مددی: بله. اما عمده فشار همواره روی كارگران است.....
اودرادامه سخن خود،ایجاد تشکل های مستقل را بعنوان اهرم انجام چنین هدفی-جلوگیری ازضررهای ملی- مورد تأکید قرارمی دهد.
عبدی که با دریافت پاسخ فوق گامی به مقصود خود نزدیک ترشده،هم چنان درجستجوی صراحت
یافتن بیشترجهت گیری است:
عبدی: ...در این مسئله كه تشكیلات كارگری می‌تواند جلوی ضرر را بگیرد شكی نیست. اما سؤال من ناظر برامر دیگری بود.مسئله این است كه آیا فعالیت و تشكیلات كارگری در درجه اول علیه كارفرما است یا علیه سیاست‌های غلط اقتصادی. البته بسیاری این 2 را یكی می‌گیرند كه اشتباه است چرا كه می‌بینیم بسیاری از صاحبان صنایع هم به این سیستم اقتصادی معترض هستند. از این رو پاسخ به سؤال من در واقع جهت‌گیری كلی تشكیلات كارگری را نشان می‌دهد...
همانطورکه ملاحظه می کنید این گفتگو نشان می دهد که برای عبدی بیش ازآن که نفس مستقل بودن تشکل دارای اهمیت باشد،هدف آن تشکل دارای اهمیت است.ازنظراواگر مبارزه علیه استثماربه مبارزه علیه سیاست های غلط اقتصادی تغییرجهت بدهد،آنگاه نگرانی ازتشکل مستقل،یعنی آنچه که مددی ورضوی مورد تأکید قرارمی دهند،دیگرنباید امرنگران کننده ای باشد.بهمین دلیل درپی پاسخ به سخنان رضوی مبنی براین که "در تمام دنیا این بحث را پذیرفته‌اند كه یك تشكیلات مستقل كارگری كه بدون دخالت دولت شكل گرفته باشد، می‌تواند به كارفرما نیز كمك كند. به نظر من نبود تشكیلات مستقل نتیجه چنین وضعی است كه امروز دچار آن هستیم" می گوید:
عبدی: شكی نیست كه امروز كارفرما نیز باید متوجه شده باشد كه در نبود تشكیلات مستقل كارگری متضرر می‌شود چون این تشكیلات به دنبال تحقق خواسته‌ها و برنامه‌هایی است كه سطح بهره‌وری را بالا خواهد برد
وقتی گفتگو به این نقطه می رسد،ظاهرا هردوطرف به توافقی مرضی الطرفین نزدیک شده اند:ازیکسو عبدی درکسوت نماینده آگاه لیبرالها،با جلب توافق مخاطب گفتگو حول هدف وجهت گیری تشکلهای کارگری چاشنی خطر چنین تشکلی را بیرون کشیده است و ازسوی دیگرمددی ورضوی به هدف خود مبنی برپذیرش ایجاد "تشکل مستقل" ازدولت رسیده اند. حالامی توان ازفواید آن صحبت کرد ونمونه همبستگی کارگران وکارفرمایان درچین را مورد سرمشق قرارداد:
رضوی: در صورت تحقق این امر و حضور تشكیلات فراگیر و مستقل، كارگر با آگاهی كار می‌كند.(بگذریم ازاین که معلوم نیست آقای رضوی این اطمینان را ازکجا آورده است.چون فراوان دیده شده که کارگران با به کف آوردن سلاح تشکل مستقل آن را دوش بدوش کرده و به شلیک هم پرداخته اند!) اما اكنون مشاهده می‌كنیم كه در بنگاه‌ها و مؤسسات دولتی ما كارگر معتقد است همین كه سر صبح به محل كار خود آمده،خود به خود وظیفه‌ای كه برایش متصور بوده است را انجام داده است.
عبدی: سؤال من در رابطه با این كه مشكل ما در كجاست نیز ناظربر همین بحث بود؛یعنی بیگانگی كارگر با سیستم اقتصادی. البته ممكن است برخی كارگران وضع بهتری به نسبت چین داشته باشند اما آن حس را كه كارگر چینی دارد، كارگر ایرانی ندارد. سرمایه‌داری هم كه حتی سود می‌برد، فاقد چنین حسی است و...
ابراهیم‌مددی: بله. كارگر چینی به‌طور آگاهانه به دستمزد پایین راضی است(بله! رضایت به بردگی طاقت فرسا توسط کارگران چین آنهم بطورآگاهانه وداوطلبانه!).چرا؟چون قصد فتح بازار جهانی را دارد. اگر در ایران هم چنین حسی ایجاد شود یقینا مردم ایران و كارگران ما برای تحقق آن مایه خواهند گذاشت(خوشا به حال آینده کارگران ایران اگرچنین حسی پیداکنند!).سابقه چنین امری هم وجود دارد، مثل 8 سال جنگ با عراق. اما اكنون به دلیل برخی برنامه و سیاست‌های لرزان فاقد چنین حسی هستیم.
*****
براستی آقای مددی و رضوی درجستجوی دست یابی به کدامین حس هستند؟ حس مبارزه طبقه کارگرعلیه نظام استثمار یا یافتن فصل مشترک با بورژوازی باصطلاح بخش خصوصی برای مبارزه جهت اهداف مشترک؟!
***
یک جمع بندی فشرده:
گفتگوی فوق به عنوان برشی ازیک بحث ناظربرمبارزه طبقاتی هم اکنون جاری چه چپز رانشان می دهد؟:
نشان می دهد :
که اولامبارزه برای تشکل یابی را نمیتوان بطورمصنوعی ازمبارزه برای هدف و جهت گیری کلی مبارزه طبقه کارگرجداکرد.وگرنه راه برای رخنه بورژوازی هموارمی گردد.
که ثانیا این مبارزه صرفا درحوزه های خرد و کوچک مطالبات محلی واولیه محبوس نمانده و درابعاد کلان ِ جهت گیری ها هم مطرح است وبهمین دلیل بورژوازی بیکارنه نشسته و درتلاش است تاازهم اکنون مهرخود را براهداف طبقه کارگر وازجمله ماهیت وچهارچوب عملکرد تشکل های آن ها بکوبد.
وثالثا تاچه حد تصورات والقاءآت بورژوازی درمیان بخشهائی ازکارگران وفعالین آنها درونی شده ومی تواند هم چون افساری برای به بند کشیدن مبارزه طبقاتی عمل بکند
ورابعا تاچه اندازه رهاکردن این عرصه ها وواگذارکردن صحنه عمل به بورژوازی توسط فعالین کارگری ونیروهای چپ می تواند میدان را برای تاخت وتاز بورژوازی هموارکند.واین که چگونه مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی درهرلحظه آمیزه ای جدانشدنی ازمؤلفه های اقتصادی وسیاسی ونظری است که لازم است دربسترمبارزه جاری همواره مورد توجه قرارگیرد.
2008-05-15-26-02-87

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
این گفتگودرسایت کارگری افق روشن وبرخی سایت های دیگردرج گردید.

Tuesday, April 29, 2008

مبارک باد اول ماه مه روزجهانی طبقه کارگر!
یک جمع بندی فشرده ازچالش های کارگری وراه های برون رفت ازآن
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

درضرورت گذراز نبردهای موضعی به نبردهای سراسری
درارزیابی ازوضعیت وکم وکیف یک جنبش، شاخص های متعددی وجود دارند که با استناد به آنها می توان مختصات کلی آن را کمابیش به تصویرکشید. درمورد جنبش طبقه کارگرایران می توان شاخص های زیر را درنظرگرفت :
گسترش دامنه تقابل رژیم وطبقه کارگر
آیا نشانه هائی ازورود به مرحله ای تازه در منحنی اعتراضات کارگران مشاهده می شود؟
اکنون بنظرمیرسد که گسترش ابعاد تقابل وتصادم کارگران ورژیم،هم به مثابه یک حکومت سرکوبگر، هم به مثابه یک کارفرمای غول پیکرو مستقیم بسیاری ازموسسات بزرگ، وهم مدافع سرمایه داران وکارفرمایان خصوصی و منفرد- دیگر قابل پرده پوشی نباشد. چرا که درموارد گوناگونی درطی سال های اخیروبویژه درسال گذشته شاهد بوده ایم که تهاجم رژیم به فعالین کارگری ودرگیرشدن با توده های کارگر-وازجمله پرونده سازی و دستگیری های انبوه وزندان کردن های ولوکوتاه مدت - ابعاد تازه ای یافته است. دستگیری های متعدد و مکرر فعالین کارگری و سرشناس، مانند اسانلو و صالحی ... و دستگیری وبازجوئی وپرونده سازی برای هزاران کارگردرطی سالهای اخیر،ازجمله نزدیک به 200 نفراز کارگران کارخانه البرز درهمین روزهای اخیر، ویا چنانکه بخاطرداریم 1200 نفرازکارگران شرکت واحد درگذشته و یا شماری از هفت تپه ... ازسنندج از...ویا اخراج وتعلیق دهها معلم شغل وپرونده سازی وزندانی کردن صدها تن ازآنها و... ازنمونه های تیپیک یورش رژیم هستند.چنین تهاجمی نه فقط درمجموع برقدرمطلق تعداد زندانیان موسوم به سیاسی بسی افزود، بلکه ترکیب اجتماعی آن را نیزدگرگون ساخت وبافت توده ای وکارگری آن را برجسته کرد. درهرحال وجود چنین پدیده ای برشی است ازآن چه درجامعه می گذرد ومعرف ورود کارگران وبطورکلی مزدوحقوق بگیران بیشتری به متن مبارزه برای دفاع ازمطالبات خود است.(چنین پدیده ای بخودی خود هم نشان دهنده ماهیت سیاسی اعتراضات ولوبظاهرصنفی دریک نظام استبدادی را بیان می کند و هم این که ماهیت اعتراضات کارگری تدافعی باشد ویا تهاجمی واین که ظرفیت تحمل رژیم پائین آمده باشد ویا کاسه صبرکارگران لبریزشده باشد، توفیری دراصل مساله یعنی افزایش محسوس تقابل رژیم وکارگران نمی دهد..ضمن آنکه می دانیم اصل روبروشدن ومقابله طبقاتی تجربه مهمی است که به مثابه مکتب مبارزه همواره حامل درسهای گران بها وارزنده ای برای جلوتررفتن است.این مبارزات البته درسکوت وبی خاموشی صورت نگرفته است.بخصوص با اتخاذ تاکتیک های معطوف به اشغال جاده ویا خیابان و رسانه ای کارگران اعتراض، بعضا پژواک گسترده، حتا درسطح جهانی داشته است وهمین بازتاب موجی ازهمبستگی وحمایت را درسطوح گوناگون داخلی وبین المللی برانگیخته است که این حرکات را ازحالت یک حرکت منفرد و منزوی بیرون آورده است. درهرحال مجموعه چنین اعتراضاتی که تنها نمایش دهنده بخشی ازپتانسیل جنبش طبقه کارگری است، تا همین جا حضورسنگین جنبش کارگری را به مثابه یک جنبش فعال و حی و حاضردرصحنه مبارزاتی به نمایش گذاشته است که دیگرکسی نمی تواند آن را نادیده بیانگارد.وقتی سازمان ملل تصمیم می گیرد که سرکوب کارگران وجنبش های مدنی درایران را دردستورکارخود قراربدهد،صرفنظرازنیات ومقاصد قدرت های جهانی-نشان دهنده آن است که دیگرنمی توان نادیده اش گرفت. البته این جنبش هنوزبه میزان لازم توده ای نشده و بخش ها و گردان های گوناگون آن با یکدیگرهم آهنگ وهمراه نشده است،هنوزگسست های مهم وبزرگی وجود دارند که باید برطرف شوند، با این وجود درمقایسه با گذشته،ورود تعداد هرچه بیشتری ازآحاد طبقه به صحنه مبارزه وجرگه فعالین کارگری، این تغییرودگرگونی را بخوبی نشان می دهد. اگر تادیروز مشغله رژیم عمدتا روشنفکران ودانشجویان وزنان .... و بازجوئی ومتهم کردن آنها به هم صدائی با قدرت های بیگانه بود وتلاش می کرد که ازطریق شوهای تلویزیونی آنها را به مثابه گروگان های جنبش بدنام کند،اکنون دارد همین آزمون را درمورد کارگران وفعالین آنها بکارمی گیرد.نگرانی گسترده رژیم درآستانه برگزاری ماه مه امسال و اقدامات گسترده پلیسی و بازدارنده نظیرتهدید فعالین و قرق کردن پیشاپیش اماکن تجمع آنها و... همه وهمه نشان دهنده آنست که براستی مقابله با مبارزه طبقه کارگر به یکی ازدل مشغولی های فزاینده واصلی رژیم تبدیل شده است.اینکه رژیم مجبورمی شود،برای این روزحالت فوق العاده بخود بگیرد تااجازه تکرارنمایشات اعتراضی سال گذشته را ندهد،واینکه مقابله با کارگران به دغدغه عمده رژیم وسازمان اطلاعات امنیت رژیم تبدیل شده است،همه وهمه نشاندهنده همان واقعیت مطرح شده درمحور نخستین شاخص است:پس افزایش قدرمطلق کمیت معترضین وحضورهرچه بیشتری ازکارگران درمیدان اعتراضات ونیزپیوستگی و تداوم مبارزه،مثلا اعتصابات متوالی درمؤسسه بزرگی هم چون نیشکرهفت تپه (درمقایسه با وفقه هائی که معمولا درگذشته درمیان مبارزات بوجود می آمد)،آنهم درشرایط تشدید جوسرکوب وتهدید، حاکی ازپیدایش روحیه جدید مبارزاتی است.
چنین تغییری نشان دهنده خروج تدریجی ازلاک دفاعی صرف و ورود به مرحله انتقالی است که خود می تواند مقدمه ورود به مرحله بعدی باشد.درمرحله گذار گرچه هنوزنشانه ها و بقایای دوره دفاعی وجود دارند، امادرکنار وبه موازات آن شاهد جوانه زدن مرحله بعدی نیزهستیم..شکل گیری چنین تمایزدوگانه ای درمبارزات کارگران،آن بسترعینی است که درروند تکوین خود می تواند این جنبش را وارد فازشکوفای بعدی خود بکند.اگراین واقعیت را درکنارتحول بخش های دیگری ازجنبش مزدوحقوق بگیران هم چون معلمان و یا سایرجنبش های اجتماعی مانند زنان ودانشجویان و ...قراردهیم وجود این مرحله انتقالی با وضوح بیشتری نمایان می گردد.
شاخص دوم را درعنصرکیفیت یعنی درافزایش نسبی میزان همبستگی وحمایت،سیاسی،وبعضا مالی وعملی کارگران ازیکدیگرو نیزازسوی سایرجنبش ها مشاهده کرد.صدوراطلاعیه های گوناگون حمایتی،دادن برخی شعارهای معطوف به همبستگی درمتن اعتراضات این جنبش ها، ونیزرشد پاره ای هماهنگی های عملی درطی سال گذشته نشان دهنده جوانه زدن نهال همبستگی است. وجود چنین پدیده ای بویژه درمورد کارگران شرک واحد و هفت تپه ودرمیان بخشی ازکارگران خودروسازی و تشکل بیکاران و...ودرمورد حمایت ازفعالین کارگری زندانی شده هم چون محمود صالحی ومنصور اسانلو و ...بخوبی مشهود بود.
اشاعه ضرورت تشکل یابی مستقل کارگران ورشد تلاش های معطوف به آن، درمیان آحاد طبقه،گرایش روبه رشدی برای پیوند وتقویت همبستگی با جنبش هاوتشکل های کارگری درسطح جهان،وبه موازات آن انزوای هرچه بیشترتشکل های وابسته به رژیم، گوشه دیگری ازهمین رشدمربوط به کیفیت یعنی فاکتور همبستگی و سازمان یابی را نشان می دهد. ضمن آنکه پیدایش کمیته ها وتجمعات گوناگون فعالین کارگری درطی سالهای اخیر نیزبه نوبه خود گوشه ای ازهمین پوست اندازی طبقه ازبی شکلی وپراکندگی بسوی سازمان یابی و اتحاد صفوف طبقاتی را به نمایش می گذارد.
وبالأخره باید به شاخص سوم یعنی به تغییرات درحال وقوع ِ معطوف به مضمون ومطالبات اشاره کنیم:
برخلاف شکل مبارزه که درموارد متعددی حامل اشکال تعرضی هم چون بستن جاده وگروگان گیری وآتش زدن لاستیک ...بوده است،اما درحوزه مطالباتی معمولا شاهد مطالبات دفاعی که بیان گردفاع مطلق دربرابرتعرض مطلق رژیم نسبت به تعویق دستمزدها واخراج ها،تهدید به تعطیل کارخانه هاو...وشرایطی که منجربه بازتولید روحیه مبارزه انفرادی که همواره بخشی ازتاکتیک تفرقه افکنی بورژوازی ورژیم را تشکیل می داده است،بودیم. بی شک چنین پدیده ای خصلت نمای یک دوره مبارزه را تشکیل می داد والبته هنوزهم بدرجاتی تشکیل می دهد. با این وجود نشانه هائی ازظاهرشدن پیوند بین مطالبات محلی ومطالبات کلان دیده می شود.چنین روند درحال نضج حاصل الف- یک دورتجربه نافرجام وبی حاصل مبارزات پراکنده ومنفرد دربخش های گوناگون کارگری بود. ب- ابعاد بحران اقتصادی،چنان است که هیچ دستاوردکوچکی،اگرهم بدست آمدنی باشد، پایدارنمانده وبسرعت دود شده وبه هوامی رود.بطوری که پاسخ گوی هیچ دردو مشکلی نبوده و نیست.حتا درحد یک ُمسکن(مانند افزایش صوری 20 درصد حقوق های حداقل دربرابرتورم گسترده بالای آن). ج-رژیم بیش ازپیش شمشیرداموکلس اخراج وبستن کارخانه را-درکنارسرکوب مستقیم-بربالای سرکارگران نگهداشته است تا کارگربه تب وبدترازتب،راضی بماند. چنین وضعیتی درکنارافت شتابان سطح زندگی و مدّ شتابان فقر،مدّغرق کننده،جزگزینش یکی ازدوراهی ِ یا سقوط به غرقاب نابودی و یا حرکت به جلوبرای آزادکردن نیروی مشترک حول مطالبات مشترک را دربرابرخودنمی یابد.معنای چنین دوراهی دریک کلام یعنی یا گذربه نبردهای کلان وسراسری ویا بزیرآب رفتن و تباه شدن است. البته چنین دوراهی هنوز به یکسان و بصورت همه گیر،فهم نشده و اینجا و آنجا با امید به نجات ازطریق مبارزه منفرد ونبردموضعی ونیز تفرقه افکنی های رژیم وکارفرمایان ویا هنوزجان سختی فرقه گرائی به حیات خویش ادامه می دهد.بااین وجود ناکامی این تجربه ها وتشدید وخامت عمومی،با دوقطبی کردن اوضاع بسرعت این گزینش را-آنهم باشتاب- دربرابرهمه قرارمی دهد. هم اکنون نیزما بدرجاتی شاهد ترکیب وگره خوردگی مطالبات وخواست های موضعی با خواستهای کلان هم چون به چالش کشیدن سیاست های کلان اقتصادی ازجمله خصوصی سازی ویا سیاست های وارداتی و فساد ومافیا درسطح کلان،ومخاطب قراردادن ومحکوم ساختن دولت ووزراء و...هستیم.کارگران درهرگامی برای احقاق خود،نه فقط کارفرمای مشخص و منفرد،بلکه کل هیولای رژیم را دربرابرخودمی بینند.وهمین مساله پیوند با مطالبات حتا اخص را با مطالبات کلان،با استبداد، وباسیاست های اقتصادی کلان و نئولیبرالیستی روبروساخته است.این که درشرایط سرکوب شدید،معمولا خواست های کلان وسیاسی پشت مطالبات صنفی سنگرمی گیرند،مطالباتی که به محض مستعدشدن فضابلافاصله جهش واربه طرح مستقیم مبارزت کلان گذرمی کنند، نباید فعالین را درارزیابی ماهیت مطالبات ونادیده گرفتن پیوند لاینفک مطالبات جاری وصنفی با مطالبات کلان دچاراشتباه محاسبه کند. این نیزکاملا قابل فهم است که کارگران درمحیط های مشخص کاری بدلیل اجتناب ازآسیب پذیری درشرایطی که هنوزتوان نیروبه سودآنان بهم نخورده است،به سنگربندی درپشت مطالبات صنفی می پردازند. اما همین کارگران به عنوان شهروندان درکارزارتحریم گسترده رژیم شرکت می کنند و هرجا که فرصت ابرازوجود داشته باشند رژیم را تنها می گذارند. با این همه نگاهی به بیانیه ها وشعارهای کارگران ومعلمان ودانشجویان و....همه همه بدرجات روزافزونی ترکیب مطالبات موردی و کلان را به نمایش می گذارند.
****
البته ادعای ورود گام بگام جنبش به مرحله ترکیب نبردهای موضعی وکلان به پیشگوئی و آرزوشباهت پیدامی کرد،اگرکه هرآینه بسترعینی و پیش شرط های آن فراهم نشده بود.یعنی بدون شنیده شدن کوس رسوائی شکست رژیم دردوعرصه" دموکراسی واصلاحات سیاسی، و نان وعدالت" . چنین فراشدی به معنای درهم شکستن دوسد بزرگ وبهم پیوستن تدریجی دو طغیان بزرگ(می توانید نام آن را سیلاب بگذارید)، دوشط خروشان و فراهم آمدن بسترمشترک وبزرگی است که رژیم همواره درجدائی اشان ودرتقابل هم قراردادنشان-نان دربرابر آزادی- حول آنها به مانوروتوهم پراکنی پرداخته و تلاش می کرده است که بدین وسیله آرایش صفوف جنبش مقاومت را بهم بریزد.
اکنون باشکست کامل درهردوعرصه وعده "آزادی ومردم سالاری"و آوردن پول نفت به سرسفره ها،رژیم مانده است با تنها اهرمش که همانا سرکوب وسرکوب بیشتر است. همه تلاش او برآن است تا با ایجاد ترس واستفاده ازاهرم زندان و گروگان گیری مالی(وثیقه) وپرونده سازی وبرافراشتن شمشیر دستگیری برسرهرفعال ومعترض،وبا برخ کشیدن لحظه به لحظه مأمورین اطلاعاتی برای تک تک کارگران،نفس ها را درسینه حبس کند.با این همه دراین تنها عرصه هم دست رژیم بی حد ومرزبازنیست.کاربرد سرکوب هم قانون بندی خود را دارد و هم چون داروئی است که اگرازحد معین ومجاز بیشترتجویزشود، می تواند به ضد خود تبدیل شود.مترسک تامادامی مؤثراست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد.یعنی همان سخن معروف که بر"سرنیزه" می توان تکیه کرد اما برسرِنیزه نمی توان نشست!
وقتی ازچنین روندی انتقالی وشرایط مساعد برای فرارفتن ازنبردهای موضعی به نبردهای سراسری سخن می گوئیم،بی شک کوشندگان وفعالین کارگری آگاه با درنظرگرفتن بسترمساعد وعینی چنین روندی وبا عنایت به قواعد بالندگی آن،می توانند بعنوان یکی ازعوامل میانجی جنبش،نقش مهم ودرخوری را دربالغ کردن این شرایط،ازجمله فراگیرکردن یک خواست بالقوه فراگیروداغ وبسیج کننده(مثلا خواست حداقل حقوق 600 هزارتومان ویا دستمزدمعادل تورم و..)، پراکندن ایده اعتصاب(اعتراض) سراسری حول آن، جلب حمایت قبلی کارگران مؤسسات مهم و نقش آفرین و…. به عمل آورند.بی تردید،چنین کاری درشرایط سرکوب امرسهل وآسانی نیست وخود فعالین حاضردرصحنه بهترازهرکسی می توانند میزان عملی بودن یا نبودن آن را تعیین کنند.اما همانطورکه گفته شد،این شتاب وخامت اوضاع وگرانی وتشدید بی اندازه شکاف های طبقاتی واجتماعی است که اندازه وشتاب گام های ما را تعیین می کند ودرچنین شرایطی بسنده کردن به اقدامات "میکرو" ومربوط به شرایط عادی،به شیوه آسیاب به نوبت،کارسازنیست.برعکس پیشبرد مطالباتی هم چون تشکل های مستقل وظهورهمبستگی سراسری ومقابله با تورم،مقابله بااعلام ورشکستگی، مقابله با میزان خط فقراعلام شده وحتا انکارضرورت چنین خطی،مقابله با سیاست های خانه خراب کن رژیم وتأمین مواد اولیه برای کارخانجات درحال تعطیل وبحرانی،مقابله با خصوصی سازی،مقابله با تعویق پرداخت دستمزدها وده ها مطالبه کمابیش فراگیر وکلان هم اکنون موجود(با شعارخواست مشترک،اقدام مشترک)، درمتن چنین گام هائی است که جنبش می تواند یک شبه ره صدساله برود.والبته عطف به نبردهای بزرگ،هرگزبه معنی تازاندن به جلو بدون درنظرگرفتن زمینه مساعد عینی، غفلت ازپوشش های لازم و به آب وآتش زدن فعالین وپیشروان کارگری…نیست. برعکس درگام نخست هدف توده ای کردن مقاومت است وایجاد فضای تزلزل و رعب متقابل برای دشمن و سست کردن اهرم سرکوب، تاراه پیشروی های بعدی گشوده شود.
باین ترتیب سه شاخص اصلی، یعنی افزایش قدرمطلق تعداد کارگران شرکت کننده در اعتراضات که گویای رشدنسبی روحیه مبارزاتی وهزینه پذیری است، رشد نسبی همبستگی وتشکل یابی، وبالأخره بدرجاتی پیوند مطالبات ومبارزات موضعی با مبارزات و مطالبات کلان ومشترک، درمجموع خود نشاندهنده واقعیت دوره انتقالی کارگران ازحالت دفاعی صرف به حالت تعرضی و آمیزه ای ازهردواست. با این همه راه هموارنبوده و آکنده از چالش های نفس گیر وخوان های گوناگون است. بیش ازهمه ازدوچالش مهم می توان نام برد:نخست، اهرم سرکوب(چه بصورت قهروسرکوب مستقیم وچه بصورت قهروسرکوب غیرمستقیم نظیر اخراج ها وتعطیلی مؤسسات).چالش فوق مستقیما ازسوی رژیم منشأمی گیرد.چالش دوم را می توان بحران بلوغ نامید و متعلق به تنش ها ی درونی جنبش است.
درمورد بحران اخیر،می توان ازجمله به چندموردزیراشاره کرد:
-نوع وماهیت تشکل های توده ای طبقه کارگر وچالش هائی که حول آن شکل گرفته است
-چگونگی پیوند "فعالین کارگری" با مبارزات توده ای وبدنه کارگری
رابطه حزب وتشکل های توده ای
ماهیت مطالبات کارگری وچگونگی پیوند مطالبات صنفی و سیاسی درشرایط استبدادی وهم چنین پیوند فعالیت علنی و مخفی و....
*****
چگونه می توان بربحران بلوغ فائق آمد ودوره گذاررا با موفقیت طی کرد؟
1-قبل ازهرچیزباید ازدوقطبی کردن وتقابل قراردادن مصنوعی مبارزه برای مسائل جاری وفوری ومبارزه علیه نظام سرمایه داری و علیه نظام کارمزدی اجتناب کرد.بی تردید درنظام سرمایه داری هم مبارزه برای دستمزد وبهبود شرایط زندگی اهمیت داشته وهم مبارزه علیه نظام مزدی وبقول انگلس علیه نکبت اصلی. مهم آنست که علیرغم تمایزنسبی بین آنها، دیوارچینی بینشان وجود ندارد.
2-تأکید برمبارزات جای به مثابه نقطه عزیمت.مبارزه طبقاتی بصورت یک فرایند است و ازمطالبات بی واسط وهم اکنون شروع شده وتعمیق پیدامی کند. مهم است بدانیم که این مبارزه علیه نظام سرمایه داری دربسترمبارزه جاری ونیازهای بیواسطه شروع می شود ومتناسب با تجربه و آزمون توده ها و وبه موازات توانائی آنها به سطح سازمان یابی به مثابه یک طبقه ارتقاء پیدامی کند. بنابراین کانونی کردن مطالبات جاری وفراروی ازآن به مثابه دوروی یک فرایند محسوب می شوند.وکارگران درآزمون تغییرشرایط زیستی ومبارزه برای تأمین نیازهای فوری واولیه خود، خویشتن را نیزمی آفرینند وراه عبورازتاروپود های بهم تنیده شده نظام طبقاتی را می گشایند. وقتی ازاعتصاب و مبارزات دسته جمعی حول خواستهای فوری به مثابه مکتب مبارزه طبقاتی نام برده می شود،دقیقا ناظربرفراروی ازوضعیت جاری وظرفیت خود دگرگون سازی کارگران درمیدان مبارزه است.
دریک کلام، همانطورکه مطالبات معطوف به نفی سیستم را باید به مثابه نتیجه مبارزه دانست وازپیش شرط قراردادن آن به مثابه نقطه شروع حرکت اجتناب ورزید،بهمان اندازه باید از جداکردن مصنوعی عرصه مبارزه برای دستمزد(بهبود درشرایط بردگی ) ازمبارزه علیه کلیت سیستم ولاجرم ازجداکردن مبارزه اقتصادی وسیاسی ونظری ازیکدیگر اجتناب ورزید.مبارزه ای که علیرغم تمایزشان سه وجه گوناگون یک واقعیت-مبارزه طبقاتی- را تشکیل می دهند وبه مثابه سه وجه مکمل وهم طرازمبارزه طبقاتی دربسترمبارزات هم اکنون موجود جاری اند.اگراولی موجب رویکرد سکتاریستی(وفرقه ای) به جنبش می شود،دومی راه رفرمیسم وادغام درنظام سرمایه را هموارمی کند.
3-تأکید برخصلت والزامات حرکت جنبشی،سازماندهی افقی،واحترازازافتادن به دامچاله مباحثات اساسنامه ای(صرفنظرازآن چه که برای پوشش دادن به فعالیت علنی لازم است) وایدئولوژیک و"برنامه های حزبی" وایجاد تشکل های دستوری وازبالا برای جنبش توده ای .نباید فراموش کرد که مساله اصلی،نه اسم وعنوان تشکل ولاجرم ایجاد قطب بندی های کاذب حول عناوین واسامی، بلکه تأکید برمحتوای تشکل ها به مثابه ظرفی برای جاری شدن مبارزه طبقاتی هم اکنون موجوداست که مستلزم نقش آفرینی بدنه ودمکراسی فعال وازپائین، بهمراه مقابله با بوروکراسی وساختارسلسه مراتبی است.
4-تأکید برپیوند هرچه بیشتر بین فعالین وبدنه جنبش .هدف،آنگونه که درمانیفست دربخش مربوط به نسبت کمونیست ها باپرولترها آمده، تبدیل شدن فعالین آگاه وپیشروکارگری به بخش ارگانیگ واندام وارطبقه است:"آنان منافعی جدا ازمنافع کل پرولتاریا ندارند.آنها هیج حزب خاصی دربرابردیگر احزاب کارگری نیستند.آنها همواره منافع مجموعه جنبش ومنافع پرولترهای همه ملت ها را برجسته کرده ونمایندگی می کنند".هدف فوری کمونیست ها،هدفی بی بروبرگرد،ودرهرشرایطی مبارزه برای سازمان یابی پرولتاریا به یک طبقه است.بی شک چنین کارکردی مطلقا دربرابرکارکرد فرقه هائی قراردارد که عملکردتیپک اشان تفرقه افکنی دربرابرتبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود،ازطریق"قراردادن کشف وشهودخودشان به جای عملکرد اجتماعی وقراردادن یک سازمان اجتماعی من درآوردی بجای تشکل تدریجی پرولتاریاست".خود بورژوازی ورژیم به حدکافی برای تفرقه کارگران برنامه ریزی می کند و نقش اصلی فعالین طبقه درخنثی کردن آن است.نگاه کمونیست ها به طبقه کارگر به مثابه یک طبقه حامل اکثریت بزرگ با بخش ها وخودویژگی ها وحتا دارای منافع اخص و گوناگون،درعین داشتن منفعت وموقعیت عام ومشترک که همانا زندگی ازطریق کارومزدخود واستثمارشدن بوسیله بورژوازی،ولاجرم مبارزه به مثابه یک طبقه دربرابر طبقه بورژوازی، ودریک کلام یک طبقه بزرگ ومتکثروپلورالیستی است.درنظرگرفتن اصل تعددتشکل ها،ودست کشیدن ازتمامیت گرائی سنگرگرفته درپشت ادعای "مارکسیستی" ِیک حزب واحد و یک تشکل واحد، یکی ازنتایج نگرش دموکراتیک وغیرتمامیت خواهانه وغیرایدئولوژیک به مارکسیسم است.
5-تقویت هرچه بیشترپیوند متقابل باجنبش های اجتماعی دیگر،هم درسطح کشوری وهم درسطح جهانی باجنبش های کارگری وجنبش های اجتماعی وضدسرمایه داری(نباید ضرورت پیوند باجنبش های اجتماعی وطبقاتی مدافع ساختن جهانی دیگر را، جایگزین پیوند با نهادهای بوروکراتیک ورسمی همسازبا جهان موجودوامپریالیستی-البته بدون آن که بخواهیم پیوند وتعامل با آنها را بطورمطلق نفی کنیم- کرد). مهم آنست که بدانیم که پیوند های انترناسیونالیستی ودرجهت مبارزه مشترک برای ساختن جهان دیگر ازاولویت استراتژیک وغیرقابل قیاس برخورداراست.
6-اشتراک عمل بین گرایش ها و جریان ها گوناگون حول مطالبات جنبش کارگری وجاری کردن بحث ودیالوگ غیرخصمانه حول اختلافات وبرای حل و یا شفاف ترشدن آنها. مهم آنست که هیچ گرایشی خود را معادل جنبش طبقه کارگرونماینده تام الاختیار آن نداند وبداند که درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی جنبش،ازجمله درعرصه نظری ونیز نوع تشکل یابی یک شرط لازم وحیاتی برای نقش آفرینی پرولتاریا به مثابه یک طبقه است.والبته همانطورکه گفته شد،پذیرش پلورالیسم به معنی دست کشیدن ازمبارزه نظری-سیاسی و نفی حقانیت نظرخودوتلاش برای اشاعه وفراگیرکردن آن نیست.مهم آنست که این کار را بقیمت مثله کردن جنبش وبه قیمت تکه تکه کردن طبقه کارگر پیش نبریم.مهم آنست که بدانیم هیچ اصولی نمی تواندبالاترازاصل تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه فرارونده و"برای خود"(وازجمله نفی خود وتقسیم جامعه انسانی به تقسیم طبقاتی)، دربسترمبارزه وتجربه زنده خود طبقه وبدست خود، بشود.بقیه مسائل و"پرنسیپ ها" باید درذیل این اصل مادر جای بگیرند وجایگاه واهمیت وضرورت خود را دررابطه با آن تبیین کنند.اگرحول مساله ای-هرچند مهم ودرجای خوداصولی-نقدا اجماع وتوافق عمومی وجود ندارد،بجای پرنسیپی کردن آن -لااقل بصورت زودرس- وپیش شرط هرگونه اقدام واتحادعمل مشترک قراردادن آن ولاجرم تکه تکه کردن صفوف هم اکنون بقدرکافی پراکنده کارگران، می توان آن ازقراردادن آن به عنوان مبنای اتحاد عمل گرایشات گوناگون-تااطلاع ثانوی وتاهنگامی که هنوز قادربه ایجاد اجماع حول آن نشده ایم-اجتناب کرد وموضع گیری حول آن را بازگذاشت و به مبارزه نظری پیرامون آن پرداخت، تاشرایط برای پذیرفته شدنش واقناع عمومی فراهم شود.
نباید فراموش کنیم که اصل تلاش برای سازمان یابی پرولتاریا به عنوان یک طبقه فرارونده، وخودرهان وخودگردان، به مثابه اصل مادر وزاینده اصول دیگر،وظیفه مبارزه علیه تفرقه وپراکندگی-منشأاصلی اقتدارسرمایه- را بعنوان مهمترین وظیفه دربرابر هرکمونیست وهرمدافع طبقه قرارمی دهد. وباتوجه به این که کارگران تنها درجریان مبارزه برای مطالبات عاجل وبرای تغییرشرایط زندگی خود قادربه تغییرخود و تبدیل شدن به سوژه ای درانطباق با اصل فوق می شوند، آئینی کردن آن و تبدیل کردنش به ایدئولوژی وسپس پیش شرط قراردادن آن،درحکم نقض گوهر اصل فوق وپراکنده کردن صفوف پرولتاریا خواهدبود.
******
درکتب وروایات مذهبی آمده است که وقتی ستمکشی – تاچه برسد به کارگری که تولید کننده جان ِهستی وزندگی است - شلاق می خورد عرش خدایان بلرزه می افتد.شلاق زدن برگرده کارگران، به جرم برگزاری مراسم مستقل روزجهانی کارگر ومبارزه برای مطالبات اولیه خود،بی شک ازآن نوع جنایت ها است که عرش خدایان آسمانی را به لرزه می افکند. بدین سان جمهوری اسلامی درشرایطی که جاپایش برروی زمین بیش ازهرزمانی سست ترمی شود، اگرحمایت خدایان آسمان را نیزازدست بدهد،خود را بیش ازپیش درمحاصره "بردگان شورشی" و"بندگان عاصی به ولایت" خواهد یافت. گرچه رژیم به مقتضای خوی کژدمی اش، همواره تعرض وتجاوز را شروع کرده است وبخیال خود داردمی تازد وراه های انقلاب را یکی پس ازدیگری کورمی کند.اما هم چون همه مستبدان سرمست وکوته بین تاریخ وبدترازبسیاری ازآنان،غافل ازآن است که الزاما هرشروع کننده ای پایان دهنده نیست و پایانش می دهند.
2008-04-29-10-02-87http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Thursday, April 17, 2008


ملت برگزیده ورؤیاهای یک جوجه فاشیست!

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

اخیرا احمدی نژاد، دراستان خراسان سخنانی برزبان راند که آشکارا نشان دهنده قرابتِ تراوشات او با اندیشه های فاشیستی بود. اودرطی این سخنان "ملت ایران" را دارای دومأموریت بزرگ تاریخی ومکمل هم دانست که عبارتنداز ساختن ایران مقتدرواسلامی ونیزتغییرمدیریت جهان برپایه یک مدیریت الهی!
البته اصل وجود چنین مالیخولیائی درجمهوری اسلامی تازگی ندارد.اما نحوه،زمان وشدت بروزچنین تراوشاتی درمقاطع مختلف متفاوت است
بکارگیری مفاهیمی هم چون رسالت ومأموریت تاریخی-جهانی،ملت برگزیده وپیشتاز ومنجی ودعوت کننده به عزت خدائی،درکنارگسترش اقتدارهسته ای و تأکید برضرورت فرهنگ ایثار وشهادت،واین که باید به خوبی این دومأموریت را انجام بدهیم ... به روشنی ازاین که درذهن این جوجه فاشیست چه می گذرد پرده می دارد.
علاوه براین، درنگ برروی چندنکته دیگر نهفته درسخنان احمدی نژاد نیزحائزاهمیت است:
اول آن که، نباید فراموش کرد که او این سخنان را نه دردوره طلیعه فاشیسم اسلامی بلکه دردوره افول آن برزبان می آورد. یعنی پس از30 سال تلاش وناکامامی و شکست.تلاشی که اکنون نظام جمهوری اسلامی را دربرابرنسل سوم خویش قرارداده است.بهمین دلیل نه برخاسته ازموقعیت تثبیت شده آن، بلکه برآمده از موقعیت متزلزل آن وبرای نجات ازآن است. باین ترتیب ما شاهد دوپینکی تازه در پیکراین دونده فرسوده هستیم.
دوم آن که، اودراین سخنان خود تصدیق می کند که بدون تغییرمدیریت جهان،امکان ساختن ایران اسلامی وجود ندارد.وبهمین خاطر با توسل به فرافکنی واحاله ادعای ساختن ایران اسلامی به آینده ای نامعلوم وناکجاآبادی بنام "تأمین مدیریت الهی" برجهان، نه فقط دلیل ناکامی 30 سال گذشته نظام را برمی شمرد ،بلکه دلیل ناکامی های آینده را نیزبرمی شمرد.
سوم آن که،اگرهرآینه فقط یک مأموریت ویژه-مأموریت اصلی- برای احمدی نژاد قائل باشیم،همانا به پایان رساندن سرکوب "ملتی(همه ملل واقوام ایرانی)" است که او ازرسالت جهانی آن دم می زند.سرکوب کارگران ومعلمان،زنان و دانشجویان،روشنفکران و فرهنگ مقاومت؛ودریک کلام "آبادکردن بیشترزندان ها وقبرستان ها" وبرافراشتن درفش وشکنجه و پرونده سازی برای هرشهروند ناراضی، بخوبی وجود این مأموریت ویژه را به اثبات می رساند. بنابراین به آسمان بردن شعار"ملت مقتدرایران" هدفی جزقربانی کردن آن برروی زمین ندارد.
واگرخواسته باشیم ازمأموریت دوم وی سخن به میان آوریم، آن نیز،جزتلاش بی وقفه وتحریک آمیزوی برای واقعیت بخشیدن به خطرتصادم وجنگ ویا تحریم وتشدید فشارهای بین المللی چیزدیگری نیست.
چهارم آن که،معلوم می شود مذهب وناسیونالیسم،مانندهمیشه،ابزارهائی هستند برای تحکیم و بقاء ثروت و قدرت مصادره شده.اگردرگذشته بخاری ازدیگ برمی خاست ولاجرم ُسس مذهب زیادتربود،اکنون که این دیگ به سردی گرائیده،توسل به ناسیونالیسم ملت برگزیده،می تواند رنگ وبوی بیشتری بگیرد. واین البته با یکی ازمشخصات دگردیسی جمهوری اسلامی درفازانحطاط وگندیدگی تطابق دارد.
اما درمورد دوپینک ناشی از تززیق درآمدهای ارزی نفت وسودای تکمیل چرخه هسته ای چه می توان گفت؟اولاباید گفت که تزریق ماده دوپینک کننده درکالبدیک دونده فرسوده،نمی تواندازاویک دونده تازه نفس به وجود بیاورد و ثانیا هردوپینکی پس ازگذشت زمان مفید وکوتاه،خاصیت اولیه خود را ازدست داده وبدترازآن تزریق دائمی اش موجب بروز نارسائی های جدیدتری می شود. اگرپول نفت وتسلیحات هسته ای می توانست رژیمی را نجات دهد،قبل ازهرکس رژیم شاه و نیزبلوک نیرومند و مقتدرشرق را نجات می داد. ولی شاهدبودیم که خود این عوامل بجای یارشاطر،بارخاطرشدند، ووقتی زمان فروپاشی نردیک شد،برشتاب آن افزودند.
افزایش تصاعدی میزان نقدینگی وشکاف طبقاتی وتورم،برداشتن سد گمرگی وسرازیرشدن سیل واردات، نابودی نهادها و مؤسسات تولیدی موجود، بهم ریختن ساختارهای نظم کنونی سرمایه بدون آن که بتوان متناسب با آن جایگزین قابل قبولی فراهم ساخت،وبالأخره برانگیختن انتظارات برآورده نشدنی، ازپی آمدهای این نوع دوپینک کردن هاست.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


2008-04-17-22-01-87

Friday, April 11, 2008

درپاسخ به دوپرسش نشریه برابری پیرامون رابطه ایران آمریکا و روندبحران هسته ای
سؤال نخست
:
بنظرشمادرصورت عادی شدن روابط بین ایران و آمریکا چه اتفاقاتی درخاورمیانه رخ می دهد و اصولاجمهوری اسلامی چه نفشی را درمنطقه بازی خواهد کرد!
بفرض عادی شدن روابط،چنین رویدادی بی شک باتوجه به اهمیت ژؤاستراتژیک ایران و نیزنفوذ معین نظام حاکم برایران درصحنه سیاسی منطقه، بویژه درعراق،لبنان وفلسطین و... ونیزروندکانونی شدن مناقشات رژیم ایران و دولت اسرائیل، می تواند بسهم خود تأثیرات مهمی درصف آرائی ها وکنترل نسبی دامنه بحران بگذارد. اما درابعاد این تأثیرات نباید مبالغه کرد. چرا که اولا قدرت های امپریالیستی ودررأس آنها دولت آمریکا خود را ارباب جهان و منطقه می دانند ودارای منافع حیاتی وپایداری درآنجا هستند که دنبال کردن آنها تحت هرشراطی اولویت نخست آنان را تشکیل می دهد و همین سیاست هاست که مولد اصلی بحران هستند.بهمین دلیل تقلیل بحران و تنازعات منطقه به دوقطب ایران وآمریکا نادرست است.درحقیقت تضاد عمده بین امیال وهدف های امپریالیستی و منافع مردم منطقه است که جمهوری اسلامی بطوراخص و جنبش اسلام بنیادگرا بطوراعم باسوارشدن برامواج نارضایتی آن، وازجمله بهره گیری از سیاست های تجاوزطلبانه اسرائیل نسبت به فلسطینی ها و مردم منطقه است که می توانند بهره بهرداری کرده وعرض اندام کنند. بدیهی است که حتا باکنارکشیدن فرضی رژیم ازاین منازعات، صرفنظرازافت وخیزهای حتا مهم مقطعی اصل بحران هم چنان تداوم خواهد داشت.
اما ،همانطورکه درمتن پرسش نیز مشهوداست،سوال فوق بایک اگربزرگ همراه است.واین به معنی آنست که تحقق این سناریوبه نوبه خودنیازمند تحقق دوپیش شرط است:یکی تغییرکلی سیاست خارجی تاکنونی رژیم جمهوری اسلامی ودیگری تغییرسیاست های حاکم برکاخ سفید بخصوص سیاست های نئوکان ها دربرخورد با جمهوری اسلامی. بنابراین برای آنکه بتوان به سوال فوق درزمینه واقعی ونه تجریدی پاسخ داد لازم است آن را درپرتو درجه تحقق این پیش شرط هامورد بررسی قرارداد.
بنظرمیرسد درمقایسه با گذشته درهردوسوی این معادله علائمی ازپیدایش رویکردها و روندهای تازه مشهوداست.یعنی درسوی آمریکا که قطب تعیین کننده تربحران را تشکیل میدهد،شکست ها و ناکامی های سنگین نئوکان ها درمنطقه ازجمله درعراق،افغانستان و حتا تعمیق بحران درپاکستان، وچرخش افکارعمومی بویژه در آمریکا علیه این سیاست ها و بازتاب آن دررقابت های درونی طبقه سیاسی حاکم آنجا، یکی ازمولفه های مهم جدید است که درصورت تفوق آن دردرون آمریکا می تواند نقش مهمی را درجهت پیش برد سیاست های معطوف به عادی سازی و درگام نخست شروع دوره تازه ای از مذکرات مستقیم بین طرفین بحران بهمراه داشته باشد. البته تفوق این رویکردهنوزتضمین شده نیست ونیزشروع چنین مذاکراتی الزاما به معنای نتیجه بخش بودن آن نیست. ولی می توان تأکید کرد که درمیان دولتمردان طبقه سیاسی حاکم بر آمریکا این گرایش که برای بیرون آمدن ازبحران روبه تعمیق کنونی درعرصه های گوناگون، نیازبه گسترش همکاری وپیش برد سیاست تنش زدائی با جمهوری اسلامی درتمامی کانون های بحران هست، روزبروزتقویت می شود. میزگرد اخیر 5 وزیرخارجه قبلی آمریکا-ازهردوجناح- و درخواست فرمانده ارتش آمریکا درعراق ازجمهوری اسلامی برای فروکاستن ازدرگیری های اخیر بصره واجتناب از جنگ داخلی تازه فی مابین نیروهای دولتی و مقتداصدر، ازجمله نشانه های تازه ای ازوجود وتقویت چنین رویکردی است.
درسوی دیگراین معادله رژیم ایران قراردارد که ازیکسوبا قبضه کامل قدرت توسط جناح باصطلاح اصول گرا وتثبیت مواضع خود ،که خود شرط لازمی برای دست یافتن حاکمیت به اراده واحدی جهت شروع مذاکره ازموضع قدرت و انحصارا توسط عناصرموردوثوق خود وفارغ اردغدغه رخنه دشمن و باصطلاح افتادن به دام سیاست استحاله ویا انقلاب مخملین است.بستن کانال های مراوده سیاسی جناح های دیگربا قدرت های خارج توسط جناح حاکم درهمین رابطه است. نشانه دوم دیگربیان موافقت کلی واصولی خامنه ای درمورد مجاز بودن اصل مذاکره با آمریکا است(ولی نه هنوزبه معنای زمان شروع آن) .که البته مدت هاست که گام نخست و اولیه آن درمحدوده وحول مسائل عراق برداشته شده است. ارزیابی هردوطرف وبویژه طرف آمریکا ازاین مذاکرات مثبت است. چنانکه نظرمثبت مقامات آمریکائی و بخصوص مقامات نظامی را مبنی بر کاهش چشمگیر-تاحد دوسوم-ازدامنه عملیات تروریستی که هماناشبه نظامیان شیعه باشند،بارها خوانده وشنیده ایم.
درهرحال همانطورکه اشاره شد این ها فقط نشانه هائی ازمسیرتکوین رویکردجدید هستند وهنوزتافعلیت یافتن وقطعیت پیداکردن آن فاصله دارند.بطورکلی ما هنوز دریک فاز انتقالی که آکنده از انواع فشارها،بهمراه چانه زنی وتست کردن وگام برداشتن های محتاطانه ازهردوسوهستیم که بدنبال یافتن نقطه های شروع تازه وپیشروی های بعدی هستند.گواینکه اساسا چنین مسیری بنابه طبیعت مزمن بودن بحران با افت وخیزهای گوناگونی همراه است وهدف مشخص ازتلاش های موجود نیزهموارکردن راه مذاکره وتوافقات ضمنی برای کاستن از دامنه تنش درمناطق بحرانی است. بهمین دلیل نباید دچار خوش بینی زیاده ازحد درمورد ابعاد عادی شدن مناسبات شد. بگمان من بعیداست با توجه به تضادها و تفاوت منافع هردوطرف واصطلاک آنها با یکدیگر درچشم اندازنزدیک شاهد انطباق منافع آندوبرهمدیگروسازش آنها باهم باشیم.اما کاستن ازدامنه تنش ها و همکاری های مشخص درراستای منافع هرکدام چرا.
سوال دوم.درصورت بوقوع پیوستن این مساله پرونده اتمی ایران چه پروسه ای را طی می کند وواکنش جامعه جهانی مخصوصا چین وروسیه به این رویکرد چه خواهد بود.
نحوه برخورد با پرونده هسته ای ایران به نوبه خود تابعی است ازمتغیرنوع وکیفیت مناسبات عمومی رژیم ایران با دول غرب.به میزانی که این رابطه درمسیرکاهش تنش ها قراربگیرد،بهمان اندازه برخورد غرب با رژیم اسلامی با آسانگیری بیشتری همراه خواهد شد. با این همه درپرونده هسته ای ایران یک خط قرمزوجود دارد وآن مخالفت همه قدرتهای بزرگ شرقی و غربی وازجمله روسیه وچین و نیزقدرت های اروپائی و درخود آمریکا هردوجناح،با تسلیح رژیم ایران به سلاح هسته ای ونزدیک شدن به اقتدارهسته ای است.یعنی همان عاملی که جمهوری اسلامی بطور راهبردی بانزدیک شدن به آن والبته بطور ضمنی،روی آن به عنوان عامل اصلی بازدارندگی دربرابر تهاجم و نیزعامل چانه زنی وامتیازگیری حساب بازکرده است.البته جمهوری اسلامی تلاش می کند که درمنطقه خاکستری هسته ای-دست یابی به ملزومات دست یابی به اقتدارهسته ای تا به خودسلاح هسته ای بطوربالفعل –به قدم زدن دراین منطقه خاکستری بپردازد وازورود به منطقه خطرخیزومستقیم پرهیزکند.بدیهی است که دنبال کردن چنین سیاستی به معنی آن است که عرصه مناسبات رژیم با دولتهای بزرگ سرمایه داری هم چنان مین گذاری شده است وجمهوری اسلامی نیزتا بدست آوردن تضمین های لازم که هنوزهم نمی توان تعریف دقیقی ازمولفه های مشخص آن ارائه کرد،ازبازی با اهرم هسته ای دست نخواهد کشید.دررابطه با چنین تضمین هائی جمهوری اسلامی ازجمله به روند دوقطبی شدن جهان وپیوستن به قطب شرق(پیمان شانگهای)می اندیشد والبته این تنها تضمین نیست.
بیشترین احتمال درمورد پرونده هسته ای ایران اگرجریان های مخالف جنگ وکسانی که مخالف دامن زدن به جنگ سردبا رژیم هستند، درآمریکا قدرت بگیرندآن است که جمهوری اسلامی به همان قدم زدن درمنطقه خاکستری بسنده کند وبه دول غربی اطمینان ها وامکان نظارت های بیشتری رابدهد.ودرمقابل، غرب ودولت آمریکا نیز برای یک دوره به همزیستی کمترتنش زا با رژیم اسلامی تن بدهند. آنچه که درلحظه کنونی برای دولت آمریکا مهم است آن است که اولا باکاستن ازنتش های خود با رژیم ایران،دامنه بحران درمنطقه را کنترل کرده وچاشنی آن را بیرون بکشد و ثانیا با روی آوردن به جنگ کم شتاب درموردایران،به امیدشرایط مناسبی تری برای اعمال نفوذ بررژیم تهران باشد.
دوکشورروسیه وچین نیزضمن بهره برداری کامل ازتنش بین رژیم اسلامی با دولت های غربی،درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران و کاسته شدن تنش ها هستند.چون ازیکسو حفظ منافع عظیم مناسبات بادول غربی که اهمیت اساسی تری برای آنها دارد، وهم حفظ وگسترش دامنه مناسبات خود با ایران که به نوبه خود دارای اهمیت زیادی است، مستلزم آن است که بحران فی مابین رژیم ایران و آمریکا کنترل شده وازحد معینی فراترنرود. چرا که آنتاگونیستی و دوقطبی شدن آن حفظ توازن وهمزیستی مناسبات با هردوقطب بحران را مورد تهدید قرارمی دهد. این مساله نه فقط بخاطرحفظ منافع مشخص وکلان اقتصادی وسیاسی باهردوطرف بحران است، بلکه هم چنین برای خنثی کردن تلاش شروع جنگ سردتازه بین قطب امپریالیستی به رهبری آمریکا با رقبا و قطب امپریالیستی تازه نفسی چون چین وروسیه نیزهست. می دانیم که بهانه اصلی درتوجیه چنین جنگ سردی مستمسک قراردادن خطرایران برای اروپا وجهان برای استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی است.انها البته خواهان تسلط دولت آمریکا بررژیم ایران نیستند، اما درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران وکاسته شدن ازدامنه تنش هاهستند.آنها به جمهوری اسلامی به مثابه متحد بالقوه درپیمان شانگهای حساب می کنند.
2008-04-8

Sunday, April 06, 2008


آزادی محمود صالحی فعال ومبارزکارگری به همه کارگران وهمه کوشندگان آزادی وبرابری اجتماعی مبارک باد!
اگردشمن کارگران وزحمتکشان پیشاپیش برای سال نوتهاجمات گسترده ای راتدارک دیده ونامش را سال "نوآوری وشکوفائی" نهاده که درمعنای بازیافت شده اش، چیزی جزشکوفائی درسرکوب ونوآوری درآن نیست،چرا کارگران ورزمندگان نتوانند آن راسال تشدید مبارزه علیه اسارت و بردگی سرمایه و برای رهائی ننامند؟. آزادی محمودصالحی نشان می دهد که اولا با تقویت همبستگی مبارزاتی که درآن مقاومت خود محمود صالحی نقشی برجسته والهام بخش داشت،رژیم را می توان حول این یاآن خواست مشخص به عقب راند وثانیا تنها باحفظ همبستگی ومقاومت بیشتر می توان این گونه دست آوردها را دربرابرتهاجمات بعدی رژیم حفظ کرد وآن رامقدمه دست آوردهای بعدی قرارداد.
باآرزوی سال پیشروی برای کارگران وزحمتکشان وسال آزادی منصور اسانلو و همه زندانیان سیاسی .پرتوان باد درخت برومندمقاومت توده ای
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Wednesday, March 19, 2008



سال نور را به همه عزیران تبریک گفته وبرایتان روزهای سبزوزیبا آرزومی کنم

Monday, March 17, 2008

"انتخابات"رسوا وپرازتقلب!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

نظام گندیده،انتخابات گندیده و"اصلاح طلبان"گندیده!
ازقدیم گفته اند که هرموجودی را انگلی است ویژه خود،وهمواره سنخیتی انکارناپذیر بین آندو وجود دارد.دراین نوع رابطه- رابطه مبتنی برطفیلیگری- مبنای هستی انگل ،به بقاء موجودی که انگل طفیل آن محسوب می شود گره خورده است .چرا که انگل ازخود، حیات و موجودیتی مستقل نداشته و زندگی ومنبع تغذیه اش ازقبل ِ موجودوابسته به آن می گذرد. وقتی موجودی،به مرحله گندیدگی کامل میرسد،همان گونه که جمهوری اسلامی رسیده است،بهمان نسبت طفیل ویا طفیل های آن نیزگندیده ترمی شوند. برای آنها خط قرمزی وجودندارد. محاسبه سودو زیان درمنطق تصمیم گیری آنها جائی ندارد.بعنوان مثال آنها حتی اگرازقبل و صددرصد بدانندکه جناح حاکم برای مهندسی یک انتخابات تقلبی همه گونه تدارکات لازم را فراهم ساخته است و حتی خود آن هاپیشاپیش آن را "کودتای پارلمانی دوم" بخوانند و انتخابات رسوابنامندش (همانطورکه تاج زاده سخنگوی ستاداصلاح طلبان مشارکتی چنین خواند)،ویا چون سخن گوی حزب اعتمادملی پس ازپایان شمارش درپیامش به مردم بگوید انتخاباتی که درآن نظارت نباشد شرکت درآن بی فایده است،بازهم بدلیل همان وابستگی جدانشدنی خود به نظام، باید درآن شرکت کنند وگرنه کاملا بی هویت شده و بدست خویش ناقوس مرگ خود را بصدا درآورده اند(همانطورکه عطریان فردرگفتگو با نشریه میزان می گوید،دراین انتخابات-که تکلیف 80 درصد آن روشن بود- مساله برای ما هویتی بود ونه کسب قدرت) .وقتی آنها می گویند ما "خود صاحب خانه هستیم واگرازدربیرونمان کنید ازپنجره واردمی شویم"، هم سرنوشتی خود با نظام و تغذیه ازبندناف مشترک را به زبان می آورند. ویاهنگامی که آنها وجود جامعه مدنی وسیاست ورزی خود را به تداوم حضورانگل وارخود درساخت قدرت گره میزنند، دارند همین واقعیت را خاطرنشان می سازند.
رژیم جمهوری اسلامی مدتهاست که مشغول پوست اندازی فاز دوره گندیدگی کامل است. ازمشخصات این گندیدگی کنارگذاشتن کامل لعاب جمهوری بسودگوهراصلی این نظام- حکومت اسلامی و ولایت مطلقه-،تبدیل شدن اسلام به دکان فریب ونیرنگ خالص که درآن مشغله کابینه دولتی اش کشیدن جاده اتوبان برای بردن زائران به چاهی است که قراراست امام زمان ازآنجا ظهورکند،* اقتصادش یک اقتصاد تماما دلالی ووارداتی که درتیول وانحصارخودی ها و معتمدان وسردارانش است،میلیتاریسم وتکیه برنیروهای نظامی به مثابه تنها تکیه گاه باقی مانده ومورد اطمینان درشرایطی که بقایای پایگاه اجتماعی اش درحال خشکیدن کامل است، ودرحیطه ساختارقدرت نیز بدنبال سراب یکدستی حکومت دویدن وباریک ترکردن هرچه بیشتر قاعده هرم حکومتی،وبالأخره نظامی که تنها باتشدید سرکوب و بحران آفرینی قادربه تداوم حیات خوداست.
برگزاری باصطلاح انتخابات مجلس هشتم اسلامی اوج به نمایش گذاشتن این گندیدگی بود. انتخاباتی که رسما وقانون ودرروزروشن وجلوی چشم همه دوسوم تکلیف کرسی هایش ازقبل روشن شده بود ودرمورد یک سوم بقیه هم که باصطلاح رقابتی محسوب می شدند،بابکارگیری انواع ترفند ها و مکانیسم های کنترل کننده،بسهولت قادراست دوسوم این سهمیه را ازآن خود کند وبقیه نواله،آن 15 درصد باقی مانده را، برای راضی نگهداشتن حریفان، آراستن ویترین مجلس وگرفتن پزدموکراتیک به جلوی رقبای خود بیاندازد.آنهم رقبائی این چنین ارزان فروش و بی آزار ازقماش حامیان رفسنجانی و عناصری میان تهی همچون کروبی ها و... . براستی ازاصلاح طلبان دیروزنظیرمشارکتی ها و مجاهدین انقلاب اسلامی وآنچه که امروز یاران خاتمی می نامندش...دیگرچه چیزی باقی مانده است جزمشتی انگل ودروغ گو وهیاهوگر؟درواقع یکی ازمظاهرهمین پوست اندازی تبدیل دوقطبی محافظه کارواصلاح طلب دیروز،به محافظه کارواعتدال طلب وباصطلاح میانه رو امروزاست که درآن جریاناتی چون حزب اعتدال ومیانه و کارگزاران و کروبی ها و ... به عنوان قطب تقلبی اصلاح طلبان دست بالا را پیداکرده اند.
پیروزی بروایت "اصلاح طلبان"
درهنگام قرائت وانتشارآراء درتهران و شهرستانها،روزنامه ها وسایت های متعلق به ائتلاف اصلاح طلبان سرشارازتیترهای حاکی ازپیروزی اصلاح طلبان بود که اکنون خفقان گرفته اند. مثلا روزنامه کارگزاران،با تیتردرشت اصلاح طلبان پیشتازانتخابات،وروزنامه اینترنتی نوروز،پیروزی 50 درصدی یاران خاتمی و...اعتراف خبرگزاری فارس به پیروزی اصلاح طلبان، وپیشتاری اصلاح طلبان درانتخابات تهران ونظایراین که ازتهران 14-15 نفرازاصلاح طلبان به مجلس میروند وامثال آنها بود.
بنابراین نباید تعجب کرد،اگر که درپی اعلام نخستین نتایج انتخاباتی توسط وزارت کشور، مبنی برپیروزی 71 درصدی اصول گرایان دردور اول، و پیروزی تقریبا مطلق آنها درتهران درحالی که ازلیست اعلام شده 30 نفراول تهران تنها نام یک نفر-مجیدانصاری- ازلیست جبهه اصلاح طلبان درانتهای لیست دیده میشود(انگارکه آنها دارند انتقام حدادعادل سرلیست خود درانتخابات مجلس ششم را که درانتهای لیست وبیرون آن قرارداشت می گیرند)، ودرحالی که جبهه یاران خاتمی تنها قادربه کسب 23 نماینده شده اند(آنهم نمایندگان جناح راستی که باید با قیداحتیاط آنها را اصلاح طلب نامید)، جبهه مشارکت اطلاعیه ای بدهد و پیروزی اصلاح طلبان درانتخابات را وازاینکه توانسته اند پروژه رژیم را بهم بزنند تبریک بگوید!(اطلاعیه جبهه مشارکت وسخنان ناصری به عنوان سخن گوی ائتلاف اصلاح طلبان).البته اگرکسی ازبیابان آمده باشد و بی خبرازسیررویدادها، وبیاینه جبهه مشارکت باتیتر"حضوروهمت مردم بازی طراحی شده آنها رابهم زد" را بخواند،حتما تصورمی کند که گویا واقعا شرکت گسترده ای توسط مردم درانتخابات صورت گرفته و رقیب قدرهم،باهمه ترفندها وتلاش های خود،عرصه راباین ها باخته است!.اماوقتی بدورازلفاظی ها وادعاهای سراسردروغ، بادقت بیشتری بیانیه خوانده شود، معلوم میشود که منظوراز این پیروزی تنها بدست آوردن یک سوم ازکرسی های رقابتی است (سوای دوسوم کرسی هائی که درآن ها اصولا رقابتی وجود نداشته وتکلیفش ازقبل روشن شده است).بطوری که بادرنظرگرفتن سهمیه دوسوم قبلی ودوسوم پیروزی درحوزه های رقابتیتوسط "اصول گرایان"،معلوم می شود که مجموعا بین 80 تا85 درصد کرسی های مجلس دراختیارجناح حاکم وحامیان وی است و تمامی این هیاهوها برسرقلمرووسهمیه مجازو حقارت آمیز15 درصداست .هدف وتبلیغات جناح حاکم و نوع بازی وبازیگرانی که سازمان داده است روشن است، اما درمورد اصلاح طلبان این سؤال مطرح است که آنها چه هدفی ازاین همه وارونه گوئی ها و خاک برچشم مردم پاشیدن ها ومجیزگوئی درباره انتخاباتی چنین رسوا وازقبل تعیین تکلیف شده دارند؟
بهم زدن بازی یا شرکت دربازی ونجات آن؟
قبل ازهرچیز آنها می خواهند شرکت درانتخاباتی چنین رسوا وسرشارازتقلب رسمی وغیررسمی را –برای بدنه و هواداران خود که بخش مهمی ازآنها مخالف شرکت بودند،توجیه کنند.وبهمین دلیل هم،بیش ازحد معینی برطبل تقلبی بودن انتخابات نمی کوبند.علاوه براین آنها،خودبخشی ازاین بازی بودندونه بهم زننده آن. آنهم بخش کمیک وکاملا صوری آن بودند که وظیفه گرم کردن تنورانتخابات والقاء این تصویربه اذهان عمومی رابعهده داشتند که گویا بایک انتخابات رقابتی سروکاردارند وشکستن جو وابعاد تحریم گسترده وبزک کردن تصویررژیم درانظارجهانی ازاهم این وظیفه بود. بنابراین برخلاف عبارات توخالی بهم ریختن بازی حریف،آنها درشرایطی که جناح حاکم سخت به نقش کمیک آنها نیازداشت،درنقش دلقکان ازخودبیخود و سر گرم کننده، بروی صحنه ظاهرشدند ونقش خود را باجدیت تمام به پیش بردند.وقتی خاتمی وجبهه مشارکت می گویند بازی آنها را بهم زدیم،هدفشان صرفا تلاش مذبوحانه ای است برای پوشاندن رسوائی خود دراین بازی مسخره. منظورآنست که نارضائی قابل پیش بینی بدنه مشارکت وحامیان خود را دهنه بزنند و ازریزش آوارگونه هوادارن خود ممانعت به عمل بیاورند.
بدترازآن،رسوائی وروسیاهی بجامانده درچهره پادوها و کارچاق کن هائی هم چون مسعودبهنودها،ابراهیم نبوی ها وعیسی سحرخیزها، فرخ نگهدارها،بابک امیرخسروی ها و ملیحه محمدی ها و…-این موجودات دوزیستی میان اپوزیسیون وپوزیسیون است، که باپشتیبانی رسانه های رادیوفرانسه و رادیو و تلویزیون صدای آمریکا وبعضا با کمال تأسف سایت های مدعی اپوزیسیون ، به آوازه گری برای شرکت درانتخاباتی چنین رسوا سرازپا نشناختند.
تخمین ارقام تقلب
دامنه احتمالی تقلب تاچه حداست؟
مداخله وتقلب درانتخابات درسه سطح هم درتعیین سهمیه دوسومی قطعیت یافته درمرحله گزینش کاندیدها،هم باصطلاح دربرگزاری ودرسطح میکرو(خرد)-مربوط به دستکاری گسترده آراء صندوق ها وآنچه که مربوط به رعایت و نحوه برگزاری تشریفات قانونی انتخابات مربوط می شود که عدول ازاین مقررات وسیعا صورت گرفت وداد وفریاد رقبارا هم درآورد و هم درسطح ماکرووکلان جایجائی کلی آراء که البته درمورد آن هنوز سکوت سنگین وپرمعنائی،ازجمله ازسوی رقباء انتخاباتی برقراراست.که این سکوت دیری نخواهد پائید.
کنترل کامل ورودی و خروجی صندوق ها،ممانعت از نظارت کاندیدهای رقیب برسرصندوق ها،نقش واگذارشده به بسیج وسپاه ومبلغان جناح حاکم درپای صندوق ها ونقش آنها درمیان شمارشگران،خلوت کردن اتاق جمع آوری آراء نهائی از خبرنگاران وناظرین کاندیدها،و....همه وهمه شرایط دستبرد باصطلاح تضمین شده را به آراء فراهم ساخت .درهرحال براساس شواهد وقرائن متعدد تقلب درهردوسطح بسیاروسیع بوده ودرکارنامه رژیم رکوردجدیدی را به جا گذاشته است. بی شک تا افشاگری ازدرون صورت نگیرد،کسی نخواهد توانست از چگونگی و ارقام دقیق وواقعی آن تصویردقیقی بدست آورد. اما این مانع تخمین ابعادکلی تقلب ازسوی ناظرین وتحلیل گران نمی شود.
دراین میان بویژه مساله اصلی وناگفته،همانا تقلب کلان و جابجائی کلی ارقام شرکت کنندگان درانتخابات است.پس ازصدورفرمان وپیام رهبرمنبی برحمایت ازلیست حامیان دولت وابرازاطمینان ازحضورگسترده مردم، ابتداوزیرکشورازپیش بینی وآرزوی شرکت بالای 60 درصد سخن به میان آورد.که عملا با تعیین شدن کف تقلب "پیش بینی" وی جنبه واقعیت بخود گرفت.باین ترتیب معلوم شد که تصمیم به افزودن یک رقم بزرگ حدود 12%به تعداد شرکت کنندگان مجلس هفتم برای زدن مشت محکمی به دهان استکبارجهانی وداخلی گرفته شده است(برای اثبات شرکت بیش از60 درصدی). بااین وجود رقم تخمینی تقلب کلان باید حدود دوبرابررقم فوق باشد. چرا که حتی رقم شرکت درحدواندازه مجلس هفتم هم امروزه برای رژیم امری سهل الوصول نبوده ونیست:میدانیم که چندین میلیون رأی دهنده بین 15 تا18 سال باتغییرقانون انتخابات ازدادن رأی محروم بودند(بخاطرخثنی کردن رأی اعتراضی آنها).ازسوی دیگردراین فاصله دوسه سه ساله نرخ تورم به طوررسمی به سه برابررسیده، قیمت وهزینه مسکن 300 درصد بالارفته، خط فقر به 600 هزارتومان رسیده ودرمقایسه با حقوق پایه و حداقل حقوق که برای امسال دوبست وبیست هزارتومان تعیین شده به نسبت تقریبا سه به 1 رسیده است(زندگی درزیرخط فقر داردبه امری فراگیرتبدیل می شود).بی شک چنین گستره ای از فقری درافزودن برنارضایتی عمومی ورویکرد از رژیم درمقایسه با دوسه پیش تأثیرات زیادی بجا نهاده است.همانطورکه گزارشگران بیطرف نیزدرگزارشات خود برخلوتی خیایان های جنوب شهر صحه گذاشتند. علاوه برآن، امتناع جریانات ونیروهائی چون تحکیم وحدت،ملی مذهبی ها ویا کمیته دفاع ازانتخابات آزاد شیرین عبادی و... درکنارآنها بخشی ازاپوزیسیونی که درگذشته معمولا شرکت می کرد، دامنه جبهه امتناع را گسترده ترساخته بود. بااحتساب عوامل فوق ودرنظرگرفتن گزارشات متعدد و متواتری که جملگی برخلوتی محسوس صندوق ها تأکید داشتند وبالاترازهمه فقدان رقابت انتخاباتی درمقایسه باموارد گذشته-بعنوان مثال درشهردرجه یک وبزرگ وپرتنشی هم چون اصفهان فقط کاندیداهای جناح حاکم امکان حضورداشتند- وخلاصه با درنظرگرفتن مجموع عوامل فوق، رقم نزدیک به شرکت کنندگان واقعی باحتمال زیاد حول 35-40 درصد بوده است. که البته دراین میان حدود 5 وحداکثر10 درصد آنها را می توان به عنوان پایگاه قابل تکیه و حامی رژیم بشمارآورد وشرکت بقیه هم درهرانتخاباتی معمولا صرفنظرازفضای حاکم سیاسی وبراساس عواملی چون رقابت ها ومنافع و انگیزه ای محلی ومنطقه وروستائی صورت می گیرد.
درچنین شرایطی جزجابجائی رقم کلی شرکت کنندگان درمقیاس 20 تا 25 درصد چگونه می توان به رقم ارقبل پیش بینی شده پورمحمدی رسید؟ واحتمالا همین موفقیت در تجربه تازه –درسطح کنونی –است که خامنه ای را وادارساخته است که ازعمق وجودش برزمین افتاده و پیشانی خشوع برخاک نهاده وازته دل سجده شکر به عمل آورد.چنین تقلبی گسترده البته اگرمثلا چنین تقلبی درانتخابات دوم خرداد صورت می گرفت-همان وسوسه ای که باوجود طراحی درآخرین لحظات کنسل شد- منجربه شورش گسترده ای می شد.
چرا که مردمی برانگیخته اگردرانتخاباتی شرکت کنند ونتیجه بیرون آمده ازآن مغایرت کلی با امیال وارزبابی جمعی آنها داشته باشد ،معمولا سربه شورش می زنند.ولی درشرایط کنونی دقیقا بخاطرعدم شرکت واقعی مردم وصورت گرفتن تقلب درغیاب آن،انتظارچنین اعتراضی دراین مورد نمی رود. درحقیقت مردم ازاین مرحله-دخیل بستن به رژیم وصندوق هایش- عبورکرده اند.بهمین دلیل تقلب ودستکاری گسترده صندوق ها دعوائی است مربوط به تقسیم قدرت در میان گرگان و بطورمستقیم درسرنوشت آنها بی تأثیراست.واین البته مبین جداشدن راه امام زاده "صندوق" ها، ازمسیرراه پیمائی مستقلانه مردم است. وازقضا همین جدائی است که برخی ازدوراندیشان وروشنفکران وعقلاء حاکمیت را نگران آینده ساخته است. نگاهی به کنش یک بخش دانشجوئی متوهم به نظام به خوبی بیان گراین نگرانی است:
دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران وعلوم پزشکی قبل ازبرگزاری انتخابات ودرمرحله ردصلاحیت ها توسط ساطورنظارت استصوابی، تجمعی اعتراضی را درحسینیه ارشادنسبت به آن به عمل آوردند.درجریان تجمع، سخنران ضمن هشداردادن به رژیم گفت که ما آخرین کسانی ازنسل قانون هستیم که با شما چنین سخن می گوئیم.(شبیه همان سخنانی که بازرگان درسالهای محاکمه نهصت آزادی و دوره پس ازکودتای 28 مرداد درزمان شاه ابرازداشته بود). وهمین مسأله نشان می دهد که رژیم باید درپس احساس پیروزی و خاشعانه خود ،باید نگران سکوت سنگین وجداشدن کامل ریل ها ازیکدیگرباشد.
*********

درهرحال دوره دخیل بستن به صندوق های گندیده وقلابی وطواف حول آن ودوره عوام فریبی رژیم، سپری شده است . دوره جنبش های های اجتماعی و طبقاتی ورشدوشکوفاتی نافرمانی های مدنی-اجتماعی فرارسیده است.رژیم گرچه برای روئین تن کردن خود، دریچه های تنفس را بسته وآنچه راهم که مانده است یکی یکی می بندد، اما ناخواسته درهمان حال هوای کل اتاق را مسموم کرده وباین ترتیب کلیت خود را درمعرض آسیب قرارداده است.
دردوره انحطاط کامل هرروز که ازحیات رژیم می گذرد،بهمان اندازه دردی گسترده وسراسری دراندام جامعه می پیچد. پس بینی امان را محکم بگیریم وبرشتاب گام های مستقل خود بیافزائیم.


*-البته روشن است که اگرهرآینه امام زمان واقعی ناپرهیزی کرده وظهورکند،ظهورش همان ودستگیری واعدام شدنش به اتهام خروج علیه حکومت نیزهمان! بنابراین جلال وجبروتش تاآن زمان محفوظ است که ازخروج بی موقع علیه حکومت پرهیزکرده وهم چنان درهمان ته چاه بماند واجازه دهد که بنام او حکومت کنند وهدایا را نثار چاه پرنشدنی اش بکنند.
2008-03-17-27-12-86http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Friday, March 14, 2008

چند کلمه درباره خبرانتشاریافته درباره نظراسانلو نسبت به انتخابات نمایشی
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

براساس ادعای روزنامه نوروزارگان اینترنتی جبهه مشارکت،اسانلو رئیس سندیکای اتوبوس رانی تهران درتماسی تلفنی اززندان اوین اعلام کرده است "که رأی به یاران خاتمی تنها راه نجات کشوراست".مطابق این روایت او ازمردم خواسته است که درپاسخ به درخواست خاتمی برای بهم زدن بازی به ائتلاف حداکثری اصلاح طلبان رأی بدهند.
انتشاراین خبردردقیقه 90،آنهم درشرایطی که گزارش های متعدد ازمنابع گوناگون حاکی ازوجود فضای سرد وخالی ازجنبش وجوش انتخاباتی است ودرشرایطی که حتا نیروها وجریاناتی چون تحکیم وحدت و کمیته دفاع از انتخابات آزاد وتحکیم وحدت و ... ویا سازمانی مانند اکثریت نیز به جرگه تحریم کنندگان پیوسته وجریان ولرمی چون اتحاد جمهوری خواهان بدوشقه تقسیم شده و دوموضعگیری اعلام داشته اند، بی تردید ازجهات گوناگون سؤال برانگیزاست.بویژه درشرایطی که همکاران اسانلو درسندیکا نسبت به نظراواظهاربی اطلاعی می کنند و می گویند ماه هاست که ازحال وهوای وی-بجزاطلاعات اندکی که ازطریق همسرش دارند- بی خبرند.البته باید اضافه کنیم که خوشبختانه آنها درواکنشی سریع ومسؤلانه، آن را حداکثرنظرفردی وی دانسته با تأکید برنظرمتفاوت سندیکا ونیزگوشزدکردن نقش ضدکارگری وضدسندیکائی خانه کارگروعناصری چون محجوب که درصف اصلاح طلبان قراردارند، بسهم خود مانع سوء استفاده رژیم ازآن شدند. درهرحال نظراعلام شده ازسوی وی نه قبلا باسندیکا هم آهنگ شده و نه با مواضع سندیکاهم آهنگ است. آنچه که دراین میان سؤال برانگیزمی نماید، این است که اگراسانلو درشرایط طبیعی قرارداشته باشد، چراباید مواضع خویش را قبل ازتماس با نوروز با همکاران خویش درمیان نگذاشته باشد؟ ودیگرآنکه با وجود اینکه به گفته همکاران سندیکائی وی، ماه ها است که ازحال واحوال او بی خبرهستند؛ چگونه وی اجازه یافته است که با خارج آنهم با بخش ولایه ای از اصلاح طلبان که جناح حاکم بیش ازسایرجریانات دیگر نسبت به آن حساسیت دارد تماس بگیرد؟. پاسخ به این سؤال نشان دهنده وجود پروژه سازمان یافته ای است که هردوجناح رژیم به یکسان درطراحی ومشارکت درآن سهیم اند.البته نفع جناح حاکم که ریش وقیجی کنترل تمامی مراحل "انتخابات" را دردست دارد، وآنچه هم که ازصندوق ها بیرون می آید،نمی تواند خارج ازاراده وتمایلات وی باشد، و حتی اجازه نظارت و حضورتشریفاتی جناح رقیب را درپای صندوق ها و شماره آراء نمی دهد، روشن است. اومی تواند با یک تیردونشان بزند،هم باصطلاح باکشاندن کارگران به پای صندوق ها یخ تحریم گسترده را بشکند وهم مطابق معادله آشنادرجمهوری اسلامی مبنی بر"بنویس بنام اصلاح طلبان،بخوان بنام اصول گرایان" آرای ریخته شده را بحساب خود واریزکند. اما درمورد اصلاح طلبان،اولا آنها درعمل دارند پاداش اجازه حضورمحدود خوددرانتخابات را به حریف می پردازند.وثانیا آنها برپایه یک خودفریبی باوردارند که هرچه یخ تحریم شکسته شود،بسودبالارفتن وزن آنها درنتایج حاصل ازانتخابات خواهد بود. وثالثا باید به آن پیوند عاطفی وپاره تن نظام بودن این جریان اشاره کرد که علیرغم اخم وتخم رقیب،درهرشرایطی حفظ نظام برای آنها ازاهم واجبات است.
بااین توصیفات وبا درنظرگرفتن اینکه هیاهوهای خاتمی و اصلاح طلبان نیزخود بخشی ازبازی جناح حاکم وسناریوی تنظیم شده توسط وی بشمارمی رود،روشن می شود که برای "بهم زدن بازی" باید کل این بازی را بهم زد ونه آنطورکه ازقول اسانلو نقل می شود تنها بخشی ازبازی را.درحقیقت شرکت درانتخابات شرکت درهمان بازی حاکمیت است که قراراست بهم زده شود.
همه درمورد آنچه که درزندان های جمهوری اسلامی برسرزندانیان می گذرد،آشناهستیم. وهمین مساله باعث آن شده است که درگذشته برخی ازافراد سرشناس وباتجربه-بعنوان نمونه مهندس سحابی-با اطلاع ازفضای زندان وظرفیت های خود،پیشاپیش و قبل ازدستگیری طی سخنانی اعلام بدارند که هرگونه اظهارات پیش ازدستگیری آنها فاقد اعتباراست و ملاک نظرواقعی آنها،شرایط قبل از دستگیری وبازجوئی وزندان ومواضعی است که درشرایط آزاد اعلام می شود.البته ازاین واقعیت ها نمی توان فرمول واحدی برای همه موارد بیرون کشید.اما همین تجربه ها نشان میدهد که باید باقید احتیاط به انتشاراین گونه خبرها بویژه دردقیقه 90 برخوردکرد.
بااین همه صرفنظرازصحت وسقم این خبر،مساله مهم اصل درست یا نادرست بودن آن وآن شرایطی که درمتن آن اظهارمی شود نیست.بلکه این سوء استفاده رژیم اززندانیان اسیروتحت انواع فشارهای روانی وفیزیکی است که باید خنثی شود. ومهترازآن-بازهم صرفنظرازاینکه تاچه حد این مورد مشخص درست باشد یا نه- مهم گرفتن این درس است که درجنبش باید تلاش شود که نظرهرکس به عنوان نظر یک فرد درنظرگرفته شود،مگرآنکه به مثابه سخن گو ویا نماینده نظرجمع را منعکس کند و اجازه داده نشودکه بورژوازی وارتجاع برای کارگران و جنبش رهبران مطاع الامر وکاریزماتیک وخزعبلاتی مشابه آن بتراشد که درسربزنگاه ها با فشاربه آنها جنبش را خلع سلاح کند. برای کاستن ازآسیب های این چنینی باید علی العموم در جنبش ها اولا "رهبران" نقش سخن گویان تصمیمات جمع و بدنه راداشته باشند واجازه نیابند که بجا و به نیابت ازآن ها به تصمیم گیری-بویژه درموارداساسی وپایه ای- بپردازند و ثانیا تا آنجا که ممکن است درتکثیر وتعویض سخن گویان پای بفشارندوثالثا درصورت بروزانحراف واشاعه نظرخود بجای نظربدنه ومجامع عمومی موردبازخواست قرارگیرند.باید تلاش کرد که با جاری کردن یک دموکراسی فعال و مشارکتی مرکزثقل تصمیم گیری های اصلی ومهم به مجامع عمومی وبدنه جنبش منتقل شود. هم اکنون تجربه مشابهی ازسوء استفاده ازمقوله رهبری را درجنبش معلمان هم شاهدیم که اصلاح طلبان 9 نفرازشورای رهبری کانون صنفی معلمان را برای اسم نویسی درانتخابات به صحنه عمل کشاندند. گرچه آنها درمرحله تأیید صلاحیت ردشدند. اما فشاربه معلمان برای شرکت درانتخابات ازسوی آنها و اصلاح طلبان هم چنان ادامه دارد. درهرحال داشتن حق اظهارنظر وحق تغییرنظرازحقوق بدیهی هرانسان است. چنین نظری می تواند درست باشد و یا نادرست و انحرافی. آنچه که دراین میان مهم است وموجب آسیب پذیری می شود وجود چنان مناسبات و چنان سیستمی است که چنین افرادی، دارای چنان قدرت و منزلت و جایگاه ویژه ای باشند، که بهمراه تغییرنظرخود بتوانند یک جمع و یا یک جنبش را به دنبال خود بکشند و آنرا خلع سلاح کنند.
2008-03-14-24-12-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Thursday, March 13, 2008

مارش عظیم تحریم کنندگان ومعضل صندوق های خالی!

Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

کوس رسوائی نمایش انتخاباتی مجلس هشتم رژیم اسلامی چنان پرطنین است که نیازی به افشاگری ندارد. خود رژیم باگزینش پیشاپیش مهره های خود،آنهم بصورت"رسمی وقانونی وعلنی"، طبل این رسوائی را درچهارگوشه عالم بصدادرآورده است. بطوری که هرکس می تواند ازهم اکنون حول نتیجه ای که ازدرون صندوق های رأی بیرون خواهد آمد با خیال راحت به هرمیزان که دلش می خواهد شرط بندی کند،بی هیچ بیمی ازباخت.والبته درست بهمین دلیل بازارقماربازان حرفه ای هم سوت وکوراست! جالب است که این بار خود رژیم برای آن که خیالش را ازهرجهت آسوده کند، فتیله تنورانتخاباتی را پائین کشیده و باتدوین مقررات سفت وسخت توسط مجلس دست نشانده،برای کنترل تبلیغات خیابانی ومعابرعمومی برآن شده که ازملتهب کردن فضای"انتخاباتی"جلوگیری کند.هدف آن است که "آزمون انتخاباتی"صددرصد بی دردسربرگزارشود وازهرگونه دست اندازی احتمالی توسط باصطلاح رأی اعتراضی،بهره برداری رقبای داخلی برای سهم خواهی بیشتر وتعبیر خواب های مخملین ِتوطئه گران جهانی دوربماند.غرض آن است که "انتخابات"هم چون تعویض لباس بهنگام تغییرفصل،بی دردسرگردد.بی شک کم رمق نگهداشتن آتش تنور،برای جلوگیری ازسوء استفاده دشمنان ورقبا گرچه حاکمیت را ازدردسرهای نشان دادن پزدموکراتیک رهامی سازد وبحسب ظاهر روزنه هائی را برای جلوگیری ازرخنه دشمنان رنگارنگ می بندد،اما درعوض با گشودن روزنه های دیگروبزرگ تر، وبا سیبل کردن کل نظام آن را آسیب پذیرترمی کند. ازجانبی بنظرمی رسد هزینه هائی را می کاهد اما ازسوی دیگر پرداخت مالیات های سنگین تری را باو تحمیل می کند:دروجه مناسبات درونی زخم ها و تنش های مربوط به تقسیم قدرت را تشدید کرده وبانازک کردن قاعده هرم مشارکت طیف های حامی رژیم برناپایداری آن وشکنندگی نظام می افزاید؛ شکاف بین خود ومردم را وسعت بیشتری بخشیده وبادوقطبی کردن آن،صدای گام های مارش براندازی را پرطنین تر می کند؛ ودرسطح جهانی نیزبا نشان دادن بیش ازپیش ماهیت ضددموکراتیک خود،هم نفرت جهانی علیه خود را دامن میزند وهم قدرت مانور دشمنانش را برای افزایش فشارفراهم می سازد. درحقیقت رژیم به خیال روئین تن کردن خود دربرابر"باران فتنه" و ازطریق سراب یکدست کردن بیشتروبیشتر،چالش هایش را به عرصه های نوین تر،خطرناک تر،وبازگشت ناپذیرتری سوق می دهد ودرست بهمان اندازه پوک تروشکننده تر و بی آینده ترمی شود.درکوتاه مدت،اوالبته می تواند درمقابل پوسخند مردم ایران و استهزاءجهانیان صندوق های خالی را با آراء جعلی پرکند،وهمانطورکه با توهم بسته شدن پرونده هسته ای-که درواقعیت امر چیزی جزبستن یک مرحله و گشودن مرحله تازه ای از پرونده هسته ای نبود- جشن هسته ای برگزار می کند، درفردای پیروزی خیالی "انتخابات" هم می تواند جشن انتخاباتی برپاکند وهم چون دیکتاتورهای سرمست ازپیروزی"خود تضمین کرده"، به خویشتن تبریک بگوید.
نگاهی به سیرواژگونی حکومت های خود کامه نشان دهنده آن است که موش کورتاریخ فقط ازیک مسیرنقب نمی زند. یکی ازاین کوره راه ها،کوربین کردن چشمان حکومتی است که تنها قادراست نوک دماغش را به بیندونه دوقدم آنطرف تررا.اگرکسی چشم بند رابه نحوی به چشمانش به بندد که فقط قادربدیدن جلوی پای خود باشد وبدون افق،سرنوشتی جز تصادم مداوم بادیوارودیوارهای تازه ای که هردم دربرابرش برافراشته می شوند ندارد.آری می توان به خیال خود ازدام و مهلکه ای گریخت،اما هرفرارفتی ازاین گونه،برای نظام های استبدادی وبرای دیکتاتورها چیزی جزفرورفتن بیشتردردامی مهیب تروتنگ ترکردن حلقه طناب داربدورگردن خویش نیست.رانده شدن بسوی قربانی کردن هرچه بیشتر عوامل ومولفه های پایه ای بقاء یک حکومت بسود مولفه ها و منافع لحظه ای آن، جزتنگ ترشدن حلقه محاصره نیست. بعبارت دیگر وقتی یک حکومت مجبورمی گردد، برای تداوم حیات ننگین اش،شرایط پایدارتربقاء خود را بدست خویش نقض کند،حاصلی جز خود زنی و تنگ ترشدن حلقه محاصره ندارد.تجربه نشان می دهد که ورود به وادی این مهلکه،یکی ازحلقات مهم زنجیره ای است که سرنگونی نظام های ارتجاعی و مستبد را تشکیل می دهد.
نسخه اول ودوم سناریوی "انتخابات" !
درنسخه اول تن پوش انتخابات تنها به اندام جناح "اصول گرا" و مطلقا آنهائی که وفادار و"خودی ِخودی" بودند پرو شده بود.و درکنارآن سپاه پاسداران نیز،تمام قد واردصحنه شده وبه رقبا ومخالفین این جناح چنگ ودندان نشان می داد.آش چنان شورشد که فریاد" واحلقومای" رقبا درآمد ورژیم دچارتب بحران حکومتی شد:آنها که سرشان بی کلاه مانده بود،سریعا یک"رجل سیاسی" و دارای رانت معتبرسیاسی را کشف وروانه میدان کردند.چنین بودکه نوه ویادگارعزیز"امام خمینی" با پلاتفرمی حامل سه محور وارد صحنه شد:اعتراض به حضورعلنی سپاه درصحنه سیاسی و بعنوان نقض کننده آشکار وصیت نامه امام،رد صلاحیت های گسترده که منجربه سلاخی شدن بیرحمانه کاندیداهای رقبا توسط هیئت های اجرائی ونظارت شده بود،وبالأخره بی توجهی به سنت امام درتصمیم گیری ها و تمرکزتصمیم گیری دربیت رهبری بدون مشورت با یاران امام دفن شده. واکنش اولیه جناح رقیب به دوپینگ جناح رفسنجانی وشرکاء، بی اعتنائی بود وحتا فراترازآن،گیردادن به لپ سرخ وماشین بنزنوه امام!.وچنین بود که توسلی،این یاروفاداروهمیشه گوش بفرمان امام،درحین سخنرانی اعتراض آمیز در مجمع تشخیص مصلحت،ازشدت برافروختگی وغصه درجا دق کرد ومرد وشد شهیدزنده ای که رفسنجانی درنمازجمعه برایش اشک افشانی کرد،محتشمی درمراسم بزرگداشتش سخنان طوفانی برزبان راند وکروبی فرصت طلب و کرکری خوان عمامه اش را بدورسرش چرخاند؛ یعنی که تا سهممان را ندهید ساکت نخواهیم شد. باری سه رجل مغبون،رفسنجانی وخاتمی وکروبی نشستند وشورکردند وسپس به دیدار رهبر شتافتند.سایتی که به لپ سرخ و ماشین بنزنوه امام بندکرده بود بسته شد وسوراخ سوزن شورای نگهبان راهم کمی گشادکردند تا چنددوجین ازهمراهان این جریان بتواند باعبورازآن، شانس خود رابرای گذشتن از بقیه خوان ها بیازمایند.رفسنجانی به تشکرازمسئولیت پذیری ولطف شورای نگهبان پرداخت و سپاه هم بدون این که ازصحنه خارج شود، وبفهمی ونفهمی، ازپیش فنگ وپس فنگ کردن آشکاروتحریک آمیز دست برداشت.باردیگربرای همه ثابت شد که انداختن چندتکه خردوریزجلوی پای حضرات برای راضی کردنشان کافی است. وچنین بود که نسخه اندکی اصلاح شده سناریوی اول به عنوان متن نمایشنامه انتخاباتی بروی صحنه آمد:
برطبق این سناریو صحنه گردانی اصلی هم چنان دراختیارجناح اصلی یعنی اصول گرایان ووفاداران صددرصد امتحان داده باقی می ماند که درکسوت جبهه متحد اصول گرایان وائتلاف فراگیرمعرکه گیری کنند وادای انتخابات رقابتی وچند قطبی را دربیاورند. درکنارآن ها،حاشیه باریک دیگری مرکب ازجبهه اصول گرایان باصطلاح پراگماتیست هم چون رفسنجانی وحامیان آن و راست ترین بخش اصلاح طلبان حکومتی قراردارند که برای بهره بردن از سهمیه تعیین شده خود درتلاشند تابه خواست حضوریک اقلیت "موثروفعال"درساخت قدرت ادامه داده وباین ترتیب به حیات انگلی ونباتی خویش تداوم بخشند.وقتی که آنها ازاصطلاح اقلیت فعال ومؤثرسخن به میان می آورند،بلافاصله درمقابل این سؤال بی پاسخ قرارمی گیرند،که این چه اقلیت فعالی است که درمجلس هفتم باپیشه کردن سکوت مطلق،حتا صدای مخالفین درونی اصول گرایان پرطنین تر ازصدای آنها بود؟!
البته درحاشیه سناریوی فوق چندین نکته رقت انگیز وچندش آور دیگری وجوددارند که اشاره ای کوتاه به آنها خالی ازلطف نیست:
نخست آن بخش ازاصلاح طلبان موسوم به حکومتی (نظیرجبهه مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی) هستند که جناح حاکم سهمیه ای برای آنان درنظرنگرفت. بااین وجود آنها هم چون دون کیشوت لباس رزم پوشیده وسواربراسب چوبین به میدان جنگ شتافتند و ستادانتخاباتی وسخن گو ترتیب دادند.آنها باوجود آنکه از"سیاست ورزی" مستقل محروم ماندند،اما بدلیل آنکه خود را صاحب خانه وجزئی ازنظام می دانند،ناچارگردیدند که درنقش واقعی وبرهنه شده خود،یعنی گرم کردن تنورانتخابات وتحریم شکنی ایفاء نقش کنند. تمامی هدف و تلاش آنها رخنه درصفوف گسترده تحریم کنندگان ازکارگران ومعلمان و دانشجویان و زنان و هنرمندان و... بوده وهست.وتنها امیدشان به میزان شکسته شدن یخ های تحریم است. آنها به عنوان زائده جناح راست اصلاح طلبان وبه سردمداری خاتمی که بیرون قرارگرفتن ازچرخه انتخاباتی نظام را فاجعه جبران ناپذیرمی داند و همانند تمامی بزنگاه های تاریخی هم چون برگزاری انتخابات نمایشی پایان ریاست جمهوری وسرکوب جنبش 18 تیر ولحظه کنونی، با خیانت به ادعاها و باورهای باصطلاح مردم سالاری دینی خوددرصحنه ظاهرشده،درآمده اند.
درکنارآنها ورقت آورترازآن ها،عناصری چون نهضت آزادی قراردارد که به بهانه مشارکت درفرایند دموکراسی! حضوردرآن را برخود واجب عینی می داند. وچندش آورترازاین ها،آن جنازه های مومیائی شده سیاسی،چون فرخ نگهدار وبابک امیر خسروی و ملیحه محمدی و... هستند که بایدک کشیدن ردای فاخر"اپوزیسیون یا پوزیسیون؟!"به مردم پیام می دهند که مبادا فرصت شرکت درانتخابات را ازدست بدهند!(والبته دراین میان آنتنی کردن این رویکرد توسط رسانه هائی چون رادیو فارسی فرانسه درکناربی اعتنائی به صف گسترده تحریم کنندگان نیزخالی ازتماشا نیست).فراخوان این حضرات درشرایطی است که حتی جریاناتی هم چون جبهه ملی وتحکیم وحدت ونیز ملی-مذهبی ها وعناصری چون سحابی وپیمان و... عدم شرکت خوددراین انتصابات را اعلام داشته اند!
بی شک آنچه که به صورت عشق بی ریا وخالصانه این جماعت به رژیم تماما گندیده نمایان می شود،دراصل نه ازروی حب وجذبه عطرمسحورکننده یار،بلکه نشأت گرفته ازبغض معاویه وترس ازآن سوی است: آنها راست وحسینی نگران پی آمدهای تحریم گسترده وموجهای برآمده ازآن ونگران یک برآمدتوده ای و نافرمانی مدنی-اجتماعی گسترده هستند.آنها درزمانی به فکرآشتی دادن مردم با رژیم، و صندوق با رای مردم برآمده و به جرگه تحریم شکنان پیوسته اند،که حاکمیت بی اعتنا به اندرزهای آنها وبا تکیه بر تنها ابزاربقاء خود یعنی سرکوب،هیچ گونه توهمی رابرای دخیل بستن به امامزاده صندوق ها باقی نگذاشته وسعید حجاریان ازپدیده بت واره شدن صندوق سخن به میان آورده است.
آری اکنون بیش ازهرزمانی راه خیابان، کارخانه،مدرسه،دانشگاه وخانه از"صندوق" جداشده وآهنگ گام های سنگین مارش مستقل راه پیمایان پرطنین ترشده است.بگذاررژیم درانزوا وتنهائی خود جشن پیروزی برپا دارد وآرمان باختگان و بریدگان ازمردم،به صندوق های ازقبل تعیین تکلیف شده دخیل به بندند!
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com2008-03-13-23-12-86

Saturday, March 08, 2008

8مارس روزجهانی زن را به همه زنان شادباش گفته وسال پربار تری را برای جنبش زنان آرزومی کنم.

جنبش زنان وچند چالش پیشاروی آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
زنان ایران علاوه برستم جنسی رواداشته شده درپهنای تاریخ، علی الخصوص آپارتاید جنسی وستم مضاعفی را درجمهوری اسلامی، ازهمان فردای پیروزی انقلاب بهمن تجربه می کنند.آنها سالی آکنده ازمبارزه وتهاجمات تازه به حقوق خویش را پشت سرگذاشتند. آنان هم چنین سال پرچالش وخطیری را درجهت تثبیت دست آوردهای خود و برداشتن گام های تازه برای فراتررفتن ازمحدودیت های کنونی درپیش رو دارند.آنها با انواع تضییقات سیاسی واقتصادی واجتماعی،وازجمله سهمیه بندی های تبعیض آمیز جنسی درحوزه های گوناگون آموزشی،معیشتی،محدود شدن بیشترحق تردد آزاد درخیابان ها ومعابرواماکن عمومی و تشدید سرکوب و فشاربه فعالین زنان را دربرابر خود دارند. قرارگرفتن جمهوری اسلامی درفاز جدیدی ازانحطاط خود،که تشدید سرکوب های اجتماعی و (سیاسی) واقتصادی تواما ازویژگی آن است،قبل ازهرچیز دردشمنی وعناداین نظام با زنان خود رانشان میدهد.آما چه باک!آگاهی به آزمون های نفس گیردوره انتقالی جنبش برای ایستادن برسرپای خود،تهی وپوشالی شدن بیش ازپیش نظام درفازجدیدانحطاطش،بداهت مطالبات انسانی زنان وحقانیت تردیدناپذیر آنها وبالاخره حمایت وهمبستگی سایرجنبش ها درکنارگسترش پایه اجتماعی ونافرمانی مدنی-اجتماعی، مؤلفه های امید به پیشروی وآینده روشن را نویدمی دهند.
جنبش زنان ضمن داشتن شرایط ومطالبات خودویژه و اخص ولاجرم مبارزه مستمر برای پیشبردآنها،اما درهمان حال ناگزیراست که آنها را باتوجه به مختصات عمومی اوضاع وازجمله درنظرگرفتن توازن نیرو و مرحله انتقالی جنبش وبا چالش ها ودشواری های عمومی متعلق به این مرحله به پیش برد .بدیهی است که عبور موفقیت آمیزازچنین گردنه ای نیازمند یک مبارزه چندوجهی ومکمل وداشتن درک روشنی ازمسیرکلی حرکت خویش است.
مهمترین چالش های پیشاروی جنبش زنان که غلبه برآنها می تواند این جنبش را یگ گام عظیم بجلوسوق دهد ازجمله عبارتند از:
یک جنبش گسترده و واقعی تنها میتواند با درنظرگرفتن محورهای زیر شکل گرفته و به حیات خویش ادمه دهد:
الف-قرار گرفتن مطالبات و خواست های فراگیرومشترک به مثابه مبنای نقطه عزیمت ازیکسو وتلاش برای تعمیق وفراتررفتن ازآنها دربطن مبارزه وتجربه زنده توده های زن ازدیگرسو
ب-درنطرگرفت خصلت پلورالیستی ورنگین کمانی آن که دربرگیرنده انواع و اقسام گرایشات گوناگون درچهارچوب مطالبات پایه ای و فراگیر است. درحقیقت هیچ گرایشی به تنهائی معادل جنبش نیست وجنبش اصالتا پدیده ای فراترازهمه آنهاست.
ج-وبرهمین مبنا اتحاد وهمکاری ومبارزه مشترک حول اشتراکات،درکنارطرح مباحث وگره گاهی های مسأله برانگیز ازاهمیت زیادی برخورداراست.نباید فراموش کرد،بهمان اندازه که تأکیدبراشتراکات برای تداوم یک جنبش مهم است،یکدست شدن و مسکوت گذاشتن اختلافات مضربوده و طرح آنها درحوزه های اصلی برای افزایش آگاهی وشفاف شدن صف بندی های درونی آن مهم است.
د-پیوند متقابل وروبگسترش با سایرجنبش های اجتماعی بویژه دانشجویان وکارگران وحاشیه تولیدکه جنبش زنان دارای حلقات تداخلی تنگاتکی با آنهاست ازیکسو،و پیوند باجنبش های مدافع جهانی دیگربویژه جنبش فمنیتسی آن،نیز واجد اهمیت است(بی شک دراین رابطه باید هوشیاربود که مراوده ودادوستد بادولت ها ونهادی رسمی بین المللی و... نمی تواند جایگزین آن شود)
ه-درنظرگرفتن رابطه جنبش زنان با جنبش های طبقاتی یک رابطه پیچیده وچندوجهی است که بدون درنظرگرفتن این پیچیدگی ها و پیوند ارگانیگی آنها،جنبش زنان دربهترین حالت فقط قادرخواهدبود که به بخشی ازمطالبات اولیه خویش برسد و رهائی وبرابری به رویائی دست نیافتنی تبدیل می شود.
درنگاه به چگونگی رابطه جنش زنان ونظام طبقاتی حاکم که این مبارزه دردرون آن جریان دارد، سه نکته قبل ازهرچیزمشهوداست:
ا-اشتراک حول آن دسته مطالباتی که بطورمشترک اکثریت بزرگ زنان را صرفنظرازتعلق طبقاتی اشان، درمقابل هرنظام مردسالار بطوراعم ونظام تبعیض جنسی یک دولت مذهبی وتاریک اندیش، بطوراخص قرارمی دهد. البته حتا دراین عرصه کمابیش محدود نیزصفوف زنان بطور یکدست نیست وآنها دراین عرصه نیز دربرابرزنانی که ازاین نظام وزنجیرهای بسته شده به زن حمایت ایدئوژیک-سیاسی-طبقاتی می کنند قرارمی گیرند.
2-مطالبات خودویژه زنان زحمتکش وکارگر(مطالباتی که اختصاص به زنان کارگر دارد وآنها اساسا نیروی محرکه آن را تشکیل می دهند.نظیرسطح پائین دستمزد نسبت به مردان کارگر وده ها مطالبه مشابه دیگر) که اکثریت بسیار بزرگ جمعیت زنان را تشکیل می دهد.اینان طبعا هم بلحاظ مطالبات اقتصادی و معیشتی متمایزازطبقات دارا و متوسط اند وهم بلحاظ مطالبات سیاسی متناظربا آن ونظام سیاسی که پاسخ گوی آن باشد، متمایزمی شوند
3-واقعیت دیگر وضعیت هم اکنون موجود زنان در نظام سرمایه دارای جهانی است. فاکتها وواقعیت های غیرقابل تردیدنشان دهنده آنست که این نظام درمقیاس جهانی نه فقط بهیچ وجه قادربه رفع مساله تبعیض جنسی دراشکال مختلف سیاسی واقتصادی واجتماعی نیست،بلکه دراشکال مختلف آن را بازتولید کرده وگسترش هم می دهد.تفاوت دستمزدها ومیزان استخدام وشاغل بودن، بردگی جنسی ،اشاعه فحشاء وتن فروشی و....صدها میلیون زنی که درجهان حاشیه محکوم به فقر مزمن هستند،و بازتولید فانتامانتالیسم و....جملگی ازمظاهرآن هستند.
درحقیقت نظام سرمایه داری برای بازتولید اجتماعی گسترده و انباشت سرمایه وافزایش نرخ سود خود،به نیروی کارارزان ومجانی وخانگی وموقت وارتش ذخیره بیکاری و تولید صدهامیلیون بیکار دایما روبگسترش،تکه تکه کردن نیروی کار وایجاد شکاف وتبعیض بین آنها، واستثمارمضاعف ازآنها نیازدارد.بدون تقسیم و تبدیل کردن انسان به طبقات مادون ومافوق،ودرگام بعدی دامن زدن به لایه بندی درمیان طبقه مادون و با نرخ استثمار متفاوت درمیان آنهاوسرشکن کردن فشار استثمار درمناسبات ودرخانه وبین مردو زن و...، وبدون اعمال ستم مضاعف بصورگوناگون دردرون طبقه مادون وبویژه ستم جنسی قادربه ادامه حیات نخواهدبود.دریک کلام حیات سرمایه درگروشقه شقه کردن انسان به پاره انسان ها وبرقراری سیستم مناسبات مبتنی برقهر و زور وسرکوب فی مابین انسان ها،بجای مناسبات انسانی وبرابر گره خورده است.
نظام سرمایه داری این تبعیض فراگیر درهمه سطوح جامعه انسانی را ازطریق دومکانیزم مستقیم(اعمال مقررات و قهر آشکار) و غیرمستقیم(درونی کردن باورها ونفوذخود درمیان مردم وبیش ازهمه درمیان خود جنس مذکروازجمله درمیان کارگران مذکر) پیش می برد. ازجمله دستگاه های اعمال قدرت، زندان وقانون وقضا و...هستند که حاکی از اعمال قهرمستقیم ومداومی است که برای حفظ نظام وتداوم بازتولید آن بکارگرفته می شود.مکانیزم دوم ازطریق نفوذ ایدئولوژی و جهانی بینی خود به درون طبقه تحت ستم صورت می گیرد. این نفوذ ودرونی کردن باورها وفرهنگ، نیزبه نوبه خود در دوشکل برجسته خود را نمایان می کند: ازیکسو به صورت باوروفرهنگ وعملکرد بخش مذکرطبقه نسبت به بخش مؤنت که مردان را دچاربرتری جنسی وسرشکن کردن رنج وفشار استثمار خود بردوش زنان می کند.گوئی که کاربی مزدزنان ویا انسان درجه دوم بودن وی امری طبیعی وازلی وابدی است! ودوم با دادن خصلت بت وارگی به این مناسبات تبعیض آمیز در سطح جامعه وازجمله درمیان مردان وزنان آن را امری طبیعی و بی ارتباط با اهداف استثماری ومناسبات موجود جا می اندازد.باین ترتیب با جداشدن مناسبات ازبسترهای واقعی خود،هم بطورمستقیم نظام سرمایه وتبعیض، خود را از آماج قرارگرفتن دربرابر بردگان دورمی کند و هم-بطورغیرمستقیم- با ایجاد تفرقه وشکاف در درون طبقه بردگان غیرآشکار وسرشکن کردن نکبت واستثمار دردرون آنها،سلطه خویش را نهادی کرده وازیک پارچه شدن آنها برای برافکندن زنجیرهای اسارت جلوگیری می کند.
بی شک مبارزه با چنین پدیده مرکبی نمی تواند یک مبارزه ساده وخطی باشد. بلکه تنها یک مبارزه ترکیبی وچندوجهی همزمان می تواند به مقابله کارآیند باآن برخیزد:
ازیکسو، مطالبات باید با سمت گیری بسوی ریشه های نظام طبقاتی و مناسبات مبتنی برقهروزورانسان برانسان همراه باشد و ازسوی دوم باید به موازات آن علیه رسوبات درونی وبویژه مردسالارانه آن درجنس مذکر،وازجمله کارگران مذکرهمراه باشدوبالأخره ازسوی سوم با بت واره شده گی این مناسبات در درون وازجمله خود زنان ودرسطح جامعه به مبارزه فرهنگی- سیاسی همه جانبه دست بزند.
متناسب با چنین وظایف درهم تنیده ومرکب،جنبش زنان به ناگزیرباید خود را ازیکسو بطورمستقل ودرصفوف متمایز سازمان بدهد، وازسوی دیگر ازطریق حلقات متداخل خود با سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی پیوندهای متقابل خود را تقویت کند.(چراکه بدون جلب حمایت وهمکاری با متحدین طبیعی خود قادرنخواهد شد که به سوی هدف های نهائی وتعمیق یابنده خویش حرکت کند).فقط درچنین صورتی است که کارگران زن خواهند توانست ضمن حفظ وتقویت همبستگی خود به مثابه بخش مهم و جدانشدنی ازطبقه کارگر وهمه مزدوحقوق بگیران و همه تهیدستان و استثمارشوندگان، برای بهبود شرایط کارخود ونفی نظام مزدوری تلاش کند و درهمان حال اجازه ندهد که فرهنگ ومناسبات مردسالارانه-بعنوان بخشی ازمناسبات طبقاتی ومناسبات مبتنی بر زوروقهرانسان با انسان، به حیات خویش ادامه هد.
درعین حال برمبنای ارزیابی فوق دونکته دیگر نیر روشن می شود:
نکته نخست آنکه مبارزه علیه نظام مردسالار،مستقیم وغیرمستقیم،بخشی ازمبارزه طبقاتی بوده وفعالین وپیشروان وکارگران وسوسیالیست ها بدون مبارزه مداوم علیه آن، به موازات مبارزه مستقیم علیه طبقات حاکم، قادر به استقرارسوسیالیسم ورهائی نخواهند شد.
دوم آنکه مطالبات زنان وماهیت ستمی که برآنها روامی شود فقط ازجنس روبنائی وحقوقی ویاحتا محدود به حیطه رفرم زیربنائی درنظام حاکم نیست. آنها درعین حال مطالبات زبربنائی و اساسی دارند که مبارزه برای آنها مستلزم فراتررفتن ازمبارزه عرصه های حقوق سیاسی ورفرم درچهارچوب نظام سرمایه داری است. ازهمین روتعمیق این مبارزه به ناگزیر باصف بندی ها وشکاف های طبقاتی دردرون خود زنان مواجه می شود.وهمین مساله است که همراهی و همکاری زنان دارا وطبقات متوسط با جنبش زنان را مشروط و محدود وشکننده می کند.چنین واقعیتی درعین حال توضیح دهنده وجود گرایشات مختلف دردرون جنبش فمنیستی می باشد وحاکی ازآن است که تعمیق مبارزه برای رهائی وبرابری واقعی ونه فقط صوری وحقوقی که ریاکارانه نابرابری های عظیم را هم چنان دست نخورده نگه میدارد وبه بازتولیدگسترده آن مبادرت می کند،باید دربسترتعمیق مبارزه بسوی تأکید برتمایزصفوف زنان کارگروتهیدست سمت گیری کند.بازتاب چنین روندی هم چنین خود را درتقویت وفشردگی صفوف سوسیال فمنیست ها و دارای افق سوسیالیستی درمیان جنبش زنان نشان میدهد. بی شک وجودچنین تمایزاتی اجتناب ناپذیر بوده ولازمه حرکت به جلواست. بااین وجود مهم آنست که چنین حرکتی بربسترتجربه وحرکت واقعی جنبش وبربسترنیازهای آن و منعکس کننده نیازه به پیشروی آن باشد و نه بصورت حرکت های فکری خالص وبی ارتباط با جنبش وغیرمفهوم برای آحادزنان ولاجرم ناتوان ازبسیج پایه توده ای.
نباید فراموش کنیم که تنها بانفوذ عمقی جنبش فمنیستی به درون جامعه وطبقه بزرگ زحمت وکار وازجمله زنان کارگروزحمتکش ولایه های متعلق به اعماق جامعه است که این جنبش می تواند شکست ناپذیرشده و پتانسیل لازم برای پیشروی خو د را فراهم کند. واین نیزبه نوبه خود مستلزم درنظرگرفتن مطالبات واقعی این اقشار توسط این جنبش وپیوند متقابل با این مطالبات است.
درشرایط کنونی بویژه، اهمیت پیوند هرچه بیشتر فعالین زن با بدنه توده ای برای نیرومندشدن جنبش، پیوند متقابل با سایرجنش های اجتماعی وطبقاتی، بویژه کارگران ودانشجویان وحاشیه تولید،مقابله با گرایش های معطوف به چانه زنی ونگاه به بالا برای دست یابی به حقوق زنان،خطری که سیطره یافتن آن می تواند موجب ازنفس افتادن وتکه تکه شدن جنبش شود،تقویت حضور وابتکارعمل سوسیال فمنیست ها دردرون جنبش زنان؛ برای به عقب راندن تهاجم رژیم وگشودن مسیرپیشروی ازاهمیت زیادی برخورداراست.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/ 2008-03-08

Monday, March 03, 2008



جرقه ای ازاعماق!

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
با وجود آنکه رژیم شمشیر سرکوب را با سرعت بیشتری دور سرش به چرخش درآورده تا شاید هیبتش نفس ها را درسینه ها حبس کند،اما نه گسترش دامنه اعدام ها ونه بارگشت به اجرای احکام قصاص متعلق به عهد حجر،ونه زدن شلاق به کارگران و بگیروبندهای خیابانی وافکندن آفتابه بگردن باصطلاح اراذل واوباش، ونه گرفتن اعترافات و شوهای تلویزیونی ازدانشجویان درزیرفشارو شکنجه، ونه دستگیری فعالان جنبش زنان... نتوانسته است جرقه های مقاومت را خاموش کند.آنچه که بیش ازهرچیزموجب نگرانی رژیم شده ،ترس ازبهم پیوستن مبارزه فعالین با بدنه اجتماعی وبوجود آمدن یک مقاومت توده ای گسترده است.تاکتیک اصلی رژیم نیزسرکوب فعالین وپاشیدن بذررعب وترس درمیان توده های ناراضی است.
تعمقی کوتاه به همین سیاست،دونکته را به خوبی نشان می دهد:نخست آنکه رژیم دیگر قادرنیست بدون کاربردبیشترزوروسرکوب موقعیت تاکنونی خود را حفظ کندودیگرآنکه افروزش جرقه های مقاومت دراین یا آن نقطه وباین یا آن شکل نشان دهنده آنست که باوجود همه زهرچشم گرفتن ها و بگیروبندها نتوانسته است رعب وسکون را برجامعه حاکم کند وآن را ازجوشش درونی و سرریزشدن نفرت وعصیان انباشته شده بازدارد. سرکوب ومقاومت دوروی سکه اند، اما رژیم سرمایه و تاریکی، مثل همه نظام های ارتجاعی وسرکوبگر، بابکارگیری تمامی شگردها و امکانات تبلیغی خود تلاش می ورزد که خود را به عنوان تنها بازیگرصحنه نشان بدهد وروی دیگرسکه یعنی نقش آفرینی قطب مقاومت را پنهان نگهدارد. برطبق این روایت،توان مطلق ازآن رژیم است و ضعف مطلق ازآن جنبش. گوئی که بااشباح خیالی درنبرد است واین زندانها وشکنجه ها وتازیانه ها و دارها و....برای خاموش کردن شعله مقاومت برافراشته نشده است. اینکه درهرنظامی ،وجود انواع نهادهای سرکوب اعم ازارتش وزندان و... نشاندهنده اهمیت اعمال قهربرای حفظ نظام است، واقعیتی است انکارناپذیر.بااین وجودوقتی کاراین گونه نظام ها به آنجا برسد که برای بقاء خود ناگزیرگردند که توسل به نیروی قهر را درهرلحظه وموقعیتی برسرهرکوچه وبرزنی برای ایجاد رعب وبگیروبه بند به نمایش درآورند،داستان دیگری است. بی تردید،درجوامع استبدادی وفاقد ساختارهای دموکراتیک،بدلیل تمرکز قدرت وانحصارامکانات دردست حاکمیت ارتجاع، بخش بزرگی ازاین مقاومت ها دراشکال ناپیداوزیرزمینی وباصطلاح زیرپوست جاری می شود وآنچه هم که درسطح مرئی قابل مشاهده است ،عموما یا درقالب مطالبات صنفی بیان می شود و یا گاه گداردراثرتصادمات وشکاف ها ،تکه ویاتکه هائی ازموادمذاب (درشکل شورش ها وعصیان وبا شعارهای رادیکال تر) به بیرون پرتاب می شود.
مهم است بدانیم که مقاومتی درزیرپوست جامعه جریان دارد، که گاه گدار باپرتاب تکه هائی ازخودبه بیرون گوشه ای ازماهیت غلیانی خود را به نمایش می گذاردوثانیا قدرت ترمیم وادامه کاری نبردهای موضعی را علیرغم برتری رژیم درنبردهای موضعی تأمین می کند.ازهمین روشاهدیم وقتی که یک بخش ازجنبش بطورمستقیم زیرفشارسرکوب قرارمی گیرد ودچارافت می شود، مقاومت ازجائی دیگروازنقطه غافلگیرکننده دیگری سربرمی کشد..درنتیجه،هم شاهد تداوم حرکت هستیم و هم بخش سرکوب شده مجال ترمیم خود و نفس تازه کردن را پیدا می کند.مثلا وقتی اعتراض شرکت واحد را موقتاسرکوب وخاموش می سازند،کارگران هفت تپه شروع می کنند. وقتی کارگران راسرکوب می کنند،معلمان آغازمی کنند.وقتی معلمان رابرای مدتی ساکت نگه میدارند،دانشجویان به میدان می آیند.وقتی که این یا آن دانشگاه را خاموش می کنند،این یا آن دانشگاه دیگرشروع می کند و.. . چنین است که مشعل مبارزه خاموشی نمی گیرد ودشمن هنوزخود را ازعواقب یک نبرد رهانساخته درنبرد دیگری ازنبردهای بی پایان این جنگ گریلائی گرفتارمی شود وحسرت برگزاری جشن پیروزی بردلش می ماند.
نگاهی به یکی ازفرازهای اخیر این مقاومت ودرس های آن، همین واقعیت را نشان می دهد:
خیزش میدان صادقیه(آریا شهر):طرح "امنیت اجتماعی" که درآن جوانان،زنان و حاشیه تولید (بعنوان اراذل و اوباش ومبارزه با فساد) به عنوان آماج اصلی موردتعرض قرارمی گیرند،یکی ازپروژه های مهم سرکوب با ابعادی میلیونی است که باهدف سرکوب نافرمانی مدنی-اجتماعی فرارونده و بیرون کشیدن چاشنی انفجاری شورش ها واعتراضات جوانان وزنان وزحمتکشان حاشیه تولید وحلبی آبادها صورت می گیرد.رژیم که خود بخوبی با خطر سربازکردن خشم ونفرت متراکم مردم آشناست ومیداند که چگونه آنها می توانند به مثابه نیروی ضربتی انقلاب درخیزش های عمومی نقش آفرینی کرده و هرنظام ضدمردمی باهردرجه ازصلابت را به پائین کشند ،تلاش می کند که نافرمانی بالقوه وبالفعل موجود دراین بخش عظیم ازجمعیت فلاکت زده وتحت استثمار را خاموش سازد.گوشه ای ازاین ژرفای نافرمانی مدنی-اجتماعی رامی توان دراعتراف فرمانده نیروهای انتظامی مشاهده کرد:
او درمورد علت چهارفصل کردن مقابله با بدحجابی و توجیه دلایل اعمال خشونت،می گوید اگراین فشارها نبود در تابستان سپری شده شاهد بی حجابی کامل درخیابانها بودیم! واین یعنی اذعان به وجود یک نافرمانی پرشکوه، که معنای عملی اش چیزی جزشعار مرگ برجمهوری اسلامی نیست.
شورش درمقابل پاساژگلدیس صادقیه نیز بازتاب دهنده گوشه ای ازهمین پتانسیل موجود است. نقطه شروع حرکت با دستگیری دختر جوانی باتهام بدحجابی توسط گشت ارشاد آغازگشت.،فریادهای اعتراض آمیزاین دختر وضرب وشتمش توسط گشت ارشادونیروهای انتظامی بطورخودجوش موجب مداخله عابرین وجوانان شاهدو نزدیک صحنه عمل برای جلوگیری ازبازداشت وی واعمال خشونت گردید .صدها جوان معترض، ماشین پلیس را محاصره ومانع ازحرکت آن شدندو به زدوخورد با گاردضدشورش که برای خاموش کردن اعتراض به محل درگیری فراخوانده شده بودند پرداختند.
نیروهای انتظامی که یکی ازجوانان معترض را به داخل سطل اشغال انداخته بود با خشم بیشتر مردم مواجه گردید. مردم که خواهان آزادشدن دختر دستگیرشده ازچنگ پلیس وماشین گشت ارشاد بوند، به دلیل مخالفت افسربازداشت کننده اورا بیرون کشیده و مورد ضرب وشتم قراردادند.آنها زباله ها را آتش زدند. رژیم پاساژ وشورش کنندگان را محاصره کرده وناچارگردید تاازطریق خشونت و تیراندازی هوائی به خاموش کردن آن بپردازد. پتانسیل نهفته دراین جنبش وقدرت اشتعال آن را می توان دردادن دوشعارمرگ برنیروی انتظامی ومهمترازآن مرگ برحکومت اسلامی بخوبی مشاهده کرد.خوانده شدن سرود یاردبستانی هم دراین اعتراض خودجوش نشانه دیگری ازداشتن خصلت تیپیکی این اعتراض دارد.جالب است که دستگاه های اطلاعاتی وانتظامی رژیم،با غافلگیرشدن دربرابرپتانسیل عظیم وخود جوش اعتراض مردم وشعارهای داده شده و فیلم های مخابره شده وبرای توجیه ضعف خود، شورش فوق و حضوروعملکرد این زن را سازمان یافته و ازقبل طراحی شده دانسته است!غافل ازآنکه وقتی مردم به حرکت می آیند،درمیدان مبارزه خالق انواع تاکتیک های ابتکاری می شوند که تمامی محاسبات رژیم را بهم میزند.
خودجوش بودن حرکت،دادن شعارهای رادیکال ومنشأگرفتن اعتراض ازیک موضوع همواره تصادم آمیزو کمابیش فراگیریعنی برخورد با بدحجابی، به اعتراض فوق خصلت کماپیش تیپیک وبالقوه قابل تعمیم می دهد که باید آن را به مثابه پرتاب مواد گدازه ازاعماق به بیرون وقابل مطالعه و بررسی والهام بخش تاکتیک های خیابانی بشمارآورد.جنگ وگریزفوق یک تمرین خوبی بود برای نبردهای بزرگ و آتی.نباید فراموش کنیم که باشکست رفرم سیاسی واقتصادی برای قابل تحمل کردن زندگی برای زحمتکشان،وهمراه شدن این هردو با اعمال خشونت وبرخوردتحقیرآمیز(هم چون فروبردن یک جوان درسطل آشغال)وآکنده ازحماقت تاریخی یک دولت ایدئولوژیک -مذهبی،احتمال وقوع چنین خیزش های خیابانی دورازانتظارنیست.
درحقیقت مبارزه درمحل کاراعم ازکارخانه وغیرکارخانه و واداره ومدرسه و...بدلیل داشتن هزینه های سنگینی نظیرازدست دادن شغل وهست ونیست زندگی،درتوازن قوای کنونی،نمی تواند ازحدمعینی فراتربرود..درچنین شرایطی مطالبات سیاسی عموما درپشت مطالبات صنفی سنگرمی گیرند. ولی مطالبات دربیرون ازکارخانه وبیرون ازمحل کار بسرعت سیاسی شده و خود را درطرح شعارهای رادیکال نشان می دهد. بهمین دلیل خطاست اگر که سطح مبارزه درمحل کاررا به تنهائی شاخص سطح موجود مبارزه درجامعه و کارگران دربیرون ازمحل کار، بحساب بیاوریم. چنین تصوری می تواند ،فعالین سیاسی وعناصرپیشرووآگاه را درارزیابی ازظرفیت های مبارزاتی موجود دچارخطاکرده واز ابرازواکنش به موقع ومؤثر دربرابر رویدادهائی بازداشته واو راغافلگیرکند.ازهمین رو ترکیب مبارزات درمحل کار، با مبارزات خیابانی والبته با درنطرگرفتن تفاوت وقواعدهرکدام ازآنها،انطباق بیشتری با ظرفیت های واقعی وموجود مبارزاتی دارد. بهمین دلیل پیشبردمبارزه درمحل کار و حول مطالبات صنفی ،ضمن داشتن آمادگی برای مداخله وارتقاء نبردهای بیرون ازمحل کارودانشگاه ومدرسه واداره و... راه خروجی برای بیرون آمدن مبارزه از ازتنگناهای موجود درکارخانه ها ودرمحل کار بازمی کند. اساسا این دومبارزه مکمل همدیگرمحسوب شده وترکیبشان فضای مناسبی برای تغییرتوازن قوا و پیشروی و پیوستن دوشط خروشان مبارزه به یکدیگربرای گذربه نبردهای بزرگ را فراهم می سازد.
2008-03-03-13-12-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

*- خبرزیر،نیزتأییدکننده خصلت بالقوه تیپیک شورش صادقیه است.همانطورکه این خبرمی گوید ماجرای صادقیه، سردمداران رژیم را به دلیل ترس ازشعله ورشدن این گونه اعتراضات به خصوص درآستانه انتخابات تاحدی محتاط ساخته است. بی شک رفتاررژیم بنابرمصداق "نیش عقرب نه ازره کین است،اقتضای طبعش این است"موقتی است.ولی همین رفتارهم نشان میدهد که تاچه حد تداوم وگسترش این نوع مقاومت ها می تواندبتدریج، باتضعیف روحیه رژیم وافزایش اعتماد به نفس جنبش مقاومت،معادلات صحنه مبارزه را عوض کرده و او را وادار به عقب نشینی کند.واگربپذیریم که تاکتیک های توده ای را کسی ازبیرون جنبش نمی آفریند،بلکه این خود جنبش هاهستند که درمیدان عمل جلوترازهرکس این تاکتیک ها را می آفرینند،پس خیره شدن به جوانه های رویش این نوع تاکتیک ها و بیرون کشیدن وجوه تعمیم پذیرآن توسط فعالین وعناصر آگاه ترجنبش ها،دارای اهمیت است. خبرمزبورچنین است:
" به نقل ازسلام دموکرات:اخیرا عابران پیاده در خیابان ها و میادین تهران شاهد تغییر در رفتار گشت های ارشاد با مردم می باشند.
در ماه های اخیر شاهد حضور نیرو های سرکوب گر خصوصا زنان پلیس برای برخورد با نوع پوشش افراد و به ویژه زنان در میادین شهر های بزرگ از جمله تهران بودیم که تا کنون به علت رفتارهای خشن و اهانت آمیز ایشان با مردم باعث ایجاد درگیری های بسیاری گشته اند. که آخرین نمونه ی ان را در میدان صادقیه (آریاشهر) شاهد بودیم.
در چند روز اخیر البته شیوه برخورد های گشت ارشاد تغییر کرده است البته عواملی چون نزدیکی به ایام انتخابات و ترس حاکمیت اسلامی از اوج گیری نارضایتی مردم و اعتراضات و مقاومت هایی که از طرف زنان رو به گسترش نهاده است و... همه و همه باعث شده که این پلیس ها در میادین بزرگ شهر مثل ونک، هفت تیر، انقلاب، تجریش، صادقیه ، میرداماد و... تنها به تذکر دادن اکتفا کنند و از تعداد بازداشت های خود به شدت بکاهند . البته اغلب تذکرات این نیرو های سرکوب گر با بی تفاوتی یا بعضا پرخاشگری مردم خصوصا زنان جوان مواجه می شود. ".