Wednesday, September 01, 2004

گردهمائی پاریس
گامی بسوی یک منشور و تجمع جنبشی یا بسوی تولد یک فرقه تازه؟ کدامیک؟
t.roozbeh@freenet.de تقی روزبه

هئیت تدارک کننده گردهمائی پاریس درفراخوان شماره یک خود ازکلیه کسانی که برمخالفت بنیادی با نظام استبداد مذهبی حاکم درایران،استقرارجمهوری مبتنی بررأی آزادمردم، وبرجدائی کامل دین ازحکومت وارکان قدرت پای می فشارند، و دربرابر نظام های موروثی یا مسلکی قرارداشته نسبت به استقلال ایران پای بندند، برای شرکت در گردهمائی پاریس دعوت به عمل اورده است. بی تردید تأکید برموازین عام وپرشمول فوق جهت مشارکت درنشست پاریس، مبین آنست که هئیت تدارک کننده تلاش دارد که گردهمائی پاریس بازتاب دهنده تنها یک صدا و یک گرایش از جمهوری خواهان نباشد. و بهمین دلیل طیف گسترده و متنوعی ازجمهوری خواهان لائیک و دمکرات را درفراخوان خود مورد مخاطب قرارداده است.
درسند طرح ساختار سازماندهی نیزشاهدیم که عنوان "جنبش" برای این حرکت پیشنهاد شده و جنبش جمهوری خواهان را حرکتی فراگیر و کثرت گرا عنوان کرده است.
هم چنین درمقاله ای به قلم مهران پاینده و ناصرمهاجر(مندرج درسایت "صدای ما") که خود ازدست اندرکاران تهیه سند سیاسی بشمار می روند،آن ها ضمن مرزبندی این حرکت با وحدت های حزبی و جبهه ای و اتحاد عمل، می گویند "ما یک جنبشیم. وسند سیاسی ما باید بازتاب دهنده ویژگی های جنبشی ماباشد.آن هم جنبشی که بربنیادهای دمکراسی،لائیسیته، پلورالیسم و جمهوری شکل گرفته و هدف بی واسطه اش برچیدن بساط جمهوری اسلامی باشد".
آن ها بدرستی مطرح ساخته اند که "اختلافات ازآن جا شروع شده که ارحداقل فراتررفته ایم و اصول و باورهای فردی،یاگروهی و فرقه ای را پیش کشیده ایم.هرچه دربراین پاشنه چرخیده "سند سیاسی"به برنامه حزبی نزدیک شده و هرجا که براصول عام استوارمانده توانسته ایم به منشور جنبشی نزدیک شویم.
نویسندگان فوق در فرازدیگری ازنوشته خود برنکته مهم دیگری نیز اشاره کرده اند که توجه به آن بعنوان خط راهنما درنحوه فرایند شکل گیری و چگونگی تجمع جمهوری خواهان دارای اهمیت زیادی است. آن جا که می گویند"وظیفه ما ایجاد جنبش نیست.این جنبش هرچند پراکنده و چند پاره هم واره درجامعه ما جریان داشته و هم اینک نیز هزاران تن منفرد، نیمه متشکل ومتشکل در صدها بنیاد،انجمن، کانون و سازمان دراین سو و آن سوی جهان برای اشاعه آرمان های آن می کوشند. کاری* که دربرابرما بوده وهنوزهست،هماهنگ کردن این تکاپوها و مبارزات و تبیین اصول و مبناهای مشترک طیف گسترده جمهوری خواهانی است که "ازافق ها و خاستگاه های گوناگون به باور جمهوری رسیده اند".
نویسندگان مقاله" منطق سند سیاسی" مدعیند، "که با چنین نگرشی به تدوین سند سیاسی نشسته اند. سندی که تلاش می کند منعکس کننده اصول آزادی خواهانه و عدالت جویانه تک تک کوشندگان و یاران طیف گسترده جمهوری خواهان باشد و همزیستی وهمیاری گرایشات گوناگون این طیف را ممکن سازد".
******
اما آیا براستی چنین است و مضمون دوسند ارائه شده درانطباق با دوهدف راهبردی فوق یعنی تکیه بر اشتراکات عام طیف بزرگ جمهوری خواهان لائیک و دمکرات و دامن زدن به مبارزات مشترک آن ها ازیکسو و ایجاد هماهنگی از طریق برپاکردن چتری هماهنگ کننده برفراز صدها انجمن و گروه و هزاران فرد و …از دیگر سو قراردارد و یا آن که بقول نویسنده گان دربرهمان پاشنه قدیم چرخیده است؟.
به گمان من نگاهی به هردوسند نشانگر آنست که متأسفانه بدلیل جان سختی نگرش های فرقه ای درمیان ما کوشندگان سیاسی،رویکرد معطوف به حرکت جنبشی فقط درسطح کلی و ادعا باقی مانده است و این اگرچه درجای خود گامی مثبت ورو به جلو محسوب می شود،اما بهیچ وجه کافی نیست. متأسفانه تدوین کنندگان سند نتوانسته اند درتدوین منشورخود به الزامات یک منشور جنبشی و در رأس آن دو راهبرد فوق وفاداربه مانند. درنتیجه شاهد آنیم که تدوین کنندگان سند سیاسی علیرغم ادعایشان مبنی برتلاش برای تدوین اشتراکات عام و شفاف ساختن آن ها، عملا وچه بسا ناخواسته در جهت حاکمیت یک گرایش- واین اصلا مهم نیست که کدام گرایش باشد- و درراستای تعیین تکلیف باسایرگرایشات حرکت کرده اند. بهمین دلیل اگرقرارباشد کاربراساس همین پیش نویس ارائه شده پیش برود، دستورکار این گردهمائی عملا تبدیل می شود به مراسم غسل تعمید برای تولد فرقه ای جدید و تأمین فرادستی یکی ازگرایشات برسایرگرایش ها. همین رویکرد درسند "ساختارسازماندهی" نیزمشهود است و تدوین کنندگان این سند بجای طرح ساختاری متناسب با "گام های مشترک ما" و یافتن چترمشترک هم کاری برفرازبی شمار نیروها و افراد هم اکنون موجود جنبش جمهوری خواهی، برنهادینه کردن زودرس و درواقع به نهادی کردن یک گرایش معین که تنها بخش محدودی از نیروی این طیف گسترده بشمار می رود پرداخته اند. و این یعنی فاصله گرفتن از دو راهبرد مطرح شده در سطور فوق به مثابه قطب نمای حرکت. بی شک درصورت اصراربرچنین رویکردی طرح مفاهیمی چون "جنبش فراگیرو تکثرگرا" به یک تعارف صرف و واژگان تهی ازمضمون تبدیل خواهد شد. دراین صورت چنین تشکلی به همان اندازه "فراگیر وتکثر گرا" خواهد بود که سازمان ها وتلاش های تاکنونی "فراگیر و تکثرگرا" بوده اند.
بگمان من برای آن که حرکت آغازشده دولت مستعجلی نباشد و بتواند براستی دارای پتانسیل و خصلت جنبشی باشد و به سرنوشت تلاش های نافرجام مشابهی که درطی این دودهه-بویژه تلاش های مشابه تجربه همایش برلین و منشور 81 دچارنشود- لازم است که خشت اول درست نهاده شود. برای این منظورلازم است که ازطرح کلی ومبهم "جنبشی بودن" فراتررفته و با ژرفش بیشترآن به طرح مؤلفه ها و شاخصه های آن بپردازیم. نوشته حاضرنیز تلاشی است درهمین راستا:
حرکت برای دست یابی به یک تجمع و یک منشور جنبشی موضوعیت خود را قبل ازهرچیز از این واقعیت می گیرد که درشرایط کنونی، پراکندگی به معنای وسیع کلمه،یکی از مهم ترین دلایل ضعف "جنبش" ضداستبدادی و دموکراتیک مردم ایران وایرانیان خارج ازکشوررا تشکیل می دهد شکاف بین انباشت مطالبات و فقدان یک جنبش سراسری و هماهنگ شده و هدفمند برای تحقق این مطالبات مهم ترین خلأ کنونی را تشکیل می دهد. بی تردید دریک نگرش کلان، "جنبش" و "برنامه" مکمل یکدیگر بوده ودر تقابل قراردادن این دو بی معنا و سترون کننده است. بنابراین شعار" جنبش همه چیز" بهمان اندازه نادرست است که شعار "برنامه همه چیز". این دومکمل یک دیگر بوده و درترکیب باهم می توانند یک جنبش متشکل، پویا و آگاه و هدفمند را به وجود آورند. با این همه درشرایطی که ما با یک "جنبش" ضداستبدادی و دمکراتیک پراکنده و تجزیه شده به بیشمار فرقه ها و گروه های جدا ازهم و بیشمار عناصر منفرد ازیکسو، و وفوربرنامه ها و پلاتفرم های گوناگون از سوی دیگر مواجه هستیم، درهنگامی که گسست این جنبش ها و خرده جنبش ها ازیکدیگر و گسست سازمان ها و گروه های سیاسی با آن ها و بدنه اجتماعی ونیز گسست داخل و خارج و.. بیداد می کند وباندازه تعداد فرقه ها و مدعیان رنگارنگ با برنامه و پلاتفرم مواجهیم، یافتن نقاط اشتراک برمتن نیازهای بالفعل جنبش، برای خروج ازاین عزلت جوئی ودر حاشیه قرارگرفتکی،کلام اول را تشکیل می دهد وضرورتی است بی چون و چرا برای سازماندهی کارزارهای فراگیرو نقش آفرین دربرابراستبدادبی مهاروشکل گیری یک قطب ترقی خواه دربرابرآلترناتیوهای غیردموکراتیک.ازهمین رو گرفتن این حلقه به عنوان نقطه عزیمت از اهمیت کلیدی برای پیش روی برخوردار است. تنها درچنین صورتی است که میدان عمل و فضای تنفسی مناسب برای مطرح شدن برنامه ها فراهم می گردد و آن ها می توانند مورد داوری قرار گیرند. بهمین دلیل گزینه دیگری جز این برای خروج مدافعان دمکراسی از وادی "زندگی نباتی و پرسه زنی درحاشیه سیاست" وجود ندارد. باین دلیل تأکید بر منشور و تجمع جنبشی بیش از آن که تکرار یک شعار کلیشه ای ونشأت گرفته ازباور ویا سرسپردگی به یک الگوی معین باشد، ضرورت خود را قبل ازهرچیز از واقعیت های هم اکنون موجود جامعه ما و جمع بندی تلاش های نافرجام گذشته می گیرد.
با گفتن "ما جنبشیم"، جنبشی ایجاد نمی شود. همان گونه که با حلواحلوا گفتن دهانمان شیرین نمی شود. بنابراین باید برای خودمان به درستی روشن کنیم که منظورمان ازبکاربردن این واژه چیست. بی تردید معنای یک تجمع جنبشی قبل از هرچیز به آن معناست که به پذیریم چنین تجمعی جز با مشارکت،حضور و مداخله این نیروها سامان نمی پذیرد. و ازاین اصل بدیهی است که راهبرد تلاش برای پیوند صدها و هزاران نیروی متشکل و نیمه متشکل و منفرد هم اکنون موجود متعلق به طیف گسترده جمهوری خواهان لائیک-باهمه تنوع و رنگارنگیشان- اعم از قومی،جنسی،پناهندگی،گروهی و سازمانی، ادبی هنری، تک یا چند مضمونی به میان می آید. بدیهی است که با چنین رویکردی حرکت جنبشی نه یک عمل گلخانه ای چون رویاندن گل درگلدان بلکه درحکم پاشیدن بذردریک مزرعه بزرگ خواهد بود. و این البته درگوهرخود یک حرکت نو و بالکل متفاوتی است با آن چه طی سالیان متوالی متداول بوده است. مصداق چنین راهبردی- تلاش برای پیوند بین نهال های ریشه دوانده موجود بجای غرس نهال جدیدونوپا - در خارج کشورحتی با وضوح و ضرورت بیشتری مطرح بوده و ایجاد چنین چتری بین صدها تشکل و سازمان و نهاد و هزاران فعال فردی و ازاین طریق بسیج صدها هزارایرانی تبعیدی بعنوان یک پروژه ممکن و ضروری دربرابرما قرار دارد. پروژه ای که باداشتن پتانسیل لازم قادربه تأمین پیوند گسترده با جنبش داخل کشورنیزخواهد بود.
درشرایطی که هنوز سنت و عادت فرقه ای و نگرش گلخانه ای دروجود تک تک ما نیرومند است و با جان سختی در برابرپروژه جنبشی مقاومت می کند، و هرلحظه بیم آن می رود که تک جوش ها و تکاپوهای معطوف به آن هم نهایتا مقهوراین گونه بینش ها گردد وحتی شعارحرکت جنبشی درخدمت بازتولید فرقه جدیدی بکارگرفته شود، تنها با شفاف کردن و جای گیرنمودن هرچه بیشتر منطق حرکت جنبشی و مختصات آن می توان ازبباد رفتن فرصت های بدست آمده ومحوشدن امیدهای برانگیخته شده ممانعت به عمل آورد. دراین رابطه توجه به چهار مشخصه عمده زیر بعنوان خصلت نمای یک منشوروتجمع جنبشی از اهمیت زیادی برخورداست:
نخستین مشخصه پلاتفرم حداقل برای تأمین گستردگی حداکثراست. عموما رابطه معکوسی بین دامنه حرکت و دامنه تدقیق پلاتفرم وجود دارد. به میزانی که یک پلاتفرم جهت گیری برنامه ای –حزبی پیداکند بهمان میزان نیز ازدامنه جنبشی آن کاسته می شود. برهمین اساس است که دریک پروژه با هدف و ماهیت جنبشی،تلاش ها بیش از آن که مصروف به تولید منشورو مقابله منشورها بایکدیگر شود، مصروف دامن زدن به همکاری ها می گردد. درچنین نگرشی، یافتن پلاتفرم حداقل و مبتنی براشتراکات عمومی و به رسمیت شناختن پلورالیسم و تنوع گرایشات دواصل جدائی ناپذیر تلقی می شوند. بدیهی است بادرنظرگرفتن این پیش فرض ها، تلاش برای نهادی کردن یک گرایش وتأمین فرادستی آن برگرایشات دیگردرحکم مخدوش ساختن اصول اولیه حاکم برچنین تجمعی خواهدبود.
دومین مشخصه منطق حرکت جنبشی ناظربه چگونگی فرایند متحقق ساختن "خود"یعنی سازمان یابی وچگونگی موجودیت یافتن است. خط راهنما و راهبرد اصلی دراین مورد، مشارکت حتی الامکان فراگیر و گسترده توسط نیروهای هم اکنون موجود این طیف برای یافتن و تعبیه چترهماهنگ کننده است. بدیهی است بدون حضور چنین نیروهائی، سخن گفتن ازیک جنبش فراگیرسخن لغوی خواهدبود و بهمان اندازه که چنین شیوه ای برای شکل دادن به خود از نگرش جنبشی جدائی ناپذیراست،بهمان میزان تصدی گری این وظیفه توسط این یا آن گروه ، با بینش جنبشی بیگانه است. بهمین دلیل فاصله گرفتن از بینش قدیمی "راه اندازی موتورکوچک و بحرکت درآوردن موتوربزرگ توسط آن"، شرط لازم و صرفنظرنکردنی برای عبوراز تلاش های مرسوم فرقه ای –سکتاریستی به تلاش های مشارکت جویانه و جنبشی است. برای یک حرکت جنبشی هیچ چیزمضرتر از آن گونه تلاش های فرقه ای نیست که عده ای اندک ازیک طیف بسیار وسیع بصورت خود خوانده و به نیابت از آن، بخواهند ابتدا خود را حول یک سری موازین سیاسی و سازمانی متشکل کرده وسپس دیگران را دعوت به پذیرفتن قراردادهای فی مابین خود و پیوستن به آن بکنند. که اگر چنین کنیم بی گمان باردیگر دچار همان تصلب شرائینی خواهیم شد که تاکنون دچارش بوده ایم. از این رومطلقا و مطلقا درمعیت وحضور نیروهای هم اکنون موجود این طیف و تلاش ودرمتن تدارک برای فراهم ساختن چنین حضوری است که می توان از دست یابی به اصول مشترک ویافتن چترهماهنگ کننده سخن به میان آورد. ویهمن دلیل یافته های تجمعات اولیه محافل متعلق به این طیف تنها می تواند جبنه پیشنهادی داشته باشد. ما باید همواره این آموزه بزرگ حرکت جنبشی را درمدنظر داشته باشیم.
سومین خصلت مهم حرکت جنبشی بسنده کردن به ساختارهای حداقل است. حرکت جنبشی و گسترده بنا به طبیعت خود قادر نیست درقالب ساختارهای تودرتو وپیچیده خود را زندانی کند.ازاین رو اصراربرساختارگرائی بیش ازحد لازم، می تواند به حصاری برای جدائی ازجنبش تبدیل شود.
چهارمین مشخصه حرکت جنبشی برسازماندهی دیالوگ برای تعمیق اشتراکات و شفاف سازی اختلافات استواراست بدون جاری ساختن چنین دیالوگ هائی، نمی توان سخنی از تقویت آگاهی های دمکراتیک حول صدها معضل پیش روی جنبش و تقویت توان انتخاب مردم، به میان آورد.
************
برپایه موازین چهارگانه فوق است که منطق حرکت جنبشی می تواند پاگرفته و بر آسیب پذیری های خود غلبه نماید. ازجمله:
-ازخطرتکرار تجربه های نافرجام گذشته بپرهیزد که مطابق آن نخبگان ابتدا به تعبیه ظرف همت می گماشتند و سپس بسراغ مظروف می رفتند. دربینش نوین ظرف و مظروف درپیوند با یکدیگربوده و درمعیت ومشارکت خود این نیروها و عناصرمتشکله آن است که منشور و تجمع جنبشی می تواند شکل گیرد و نه درغیابشان وبه نیابت ازسوی آنان.
-حرکت جنبشی با چنین مضمونی نه فقط دربرابر تلاش های معطوف به فعالیت حزبی-برنامه ای و اخص نیست، بلکه با آفریدن میدان عمل، بستر مناسبی برای تقویت پلورالیسم بربستر جنبش وامکان پیوند این گونه برنامه ها با حنبش ها وبا نیروهای اجتماعی فراهم می سازد. آن چه ما به آن نیازداریم دست یابی به بلوغ تفکیک این دو سطح از فعالیت و قرار دادن هریک درجای خود است ونه درتقابل قراردادن آن ها. بنابراین بحث برسرنفی ضرورت حرکت اخص حزبی- برنامه ای نیست، بلکه غرض آنست که بنام حرکت عمومی، فراگیر و جنبشی حرکت اخص حزبی-برنامه ای صورت نگیرد.چرا که تداخل و آشفتگی بین این دو سبب آسیب پذیری هردومی شود. ازاین روشفاف سازی و نشاندن هریک ازسطوح فوق درجایگاه طبیعی خود دارای اهمیت است.
-درعین حال حرکت جنبشی برخلاف آن چه که بعضا گفته می شود به معنای فعالیت پوپولیستی ویا همه با هم نیست. برعکس با تقویت هویت و تمایزصف جنبش ضداستبدادی ودمکراتیک ازسایرصفوف غیر ویا ضددمکراتیک ازیکسو و با به رسمیت شناختن پلورالیسم، شفاف سازی و گشودن باب دیالوگ بعنوان یکی ازعناصر حیاتی روند تکوین خود وروند تقویت آگاهی دمکراتیک ازسوی دیگر، تاحد لازم وممکن با ایده "همه باهم" به مقابله برمی خیزد.علاوه براین بینش جنبشی با باوربه ضرورت پیوند جنبش های مطالباتی و جنبش عمومی سیاسی بایکدیگر و ضرورت بارورشدن آن به "جنبش جنبش ها" ازتکیه صرف به شعارهای سلبی و ضداستبدادی پرهیزمی کند. اضافه براین ها، اصل پذیرش پلورالیسم درساختاراین تجمع جنبشی به همراه حق بی چون و چرای آزادی تبلیغ، تضمین دیگری است برای امکان تعمیق مطالبات اجتماعی توسط نیروهای رادیکال، که به نوبه خود هیچ قرابتی با منطق "همه باهم" ندارد.
- چنین تلاشی اگر به باربه نشیند، نه فقط با فراتررفتن از تلاش های مرسوم گلخانه ای( نشاء تک درخت) قادراست با برافراشتن چتری برفرازتک تک درختان، جنگلی از مقاومت دربرابر طوفان استبداد بی مهار تاریک اندیشی برپاکند،بلکه درهمان حال درهرگام خود می تواند درخدمت تقویت و باروری زمینه های خود رهانی و خودحکومتی، احترام به پلورالیزم و تمرین دمکراسی قرار گیرد.
*********
مهم آنست که خشت اول را کج نگذازیم
بی شک حرکت بسمت یک منشور و تجمع واقعا جنبشی یک فرایند تدریجی است که یک شبه حاصل نخواهد آمد. و تلاش مدافعان این گرایش درپاریس هم تنها تلاش هایی نیستند که دراین راستا صورت می گیرد. با این وجود، نشست مزبورمی تواند گام مهمی دراین جهت باشد اگر که بتواند علیرغم همه کاستی ها و تناقضات خود،کفه را به سود حرکت جنبشی تقویت کند. برای این منظورلازم است نشست مزبورقبل ازهرچیز به تعریف روشنی ازمعنای "ما" درراه پیمائی سه ساله اش نائل شود وبتواند روشن کند که منظورش از"ما" و یافتن "گام های مشترک" و این راه پیمائی سه ساله چیست؟،آیا هدفش دست یابی به هویت و اصول مشترک طیف بزرگ جمهوری خواهان لائیک و دمکرات بوده است یا هویت سیاسی - تشکیلاتی دادن به یک گرایش معین و یک بخش معین ازاین طیف؟. بدون روشن کردن این جهت گیری، والبته برداشن گام های معین درراستای هدف یک تجمع بزرگ جنبشی، نشست مزبور نیز هم چون تلاش های مشابه دیگر می تواند پس از چند صباحی ازنفس بیفتد و به سرنوشت آن ها دچارشود.
براین اساس بزرگترین چالشی که دربرابر گردهمائی پاریس قرار دارد آنست که چگونه خواهد توانست رابطه خود را به عنوان بخش کوچکی از طیف بسیار بزرگ جمهوری خواهان لائیک و دمکراتیک –لااقل درهمان محدوده خارج کشور- تنظیم کند. بطوری که تلاش آن برای نهادینه کردن خود بعنوان بخشی ازاین طیف، نه فقط موجب انجماد واختلالی در شکل یابی عمومی این طیف نشود، بلکه بعنوان نیروی محرکی درخدمت تقویت آن قرارگیرد.
ایفای چنین نقشی البته امرساده ای نبوده و مستلزم تحقق دو شرط است:
نخست آن که در آزمون جدال گرایشات فی مابین کنونی خود بجای رانده شدن به سمت تعیین تکلیف آن ها با یکدیگر ورأی و رأی کشی حول آن ها، تلاش کند اشتراکات حول اصول،ارزش ها و مبادی مشترک را مبنای حرکت خود قراردهد.
دوم آن که با پرهیزاز نهادینه کردن بیش ازحد لازم و اولیه، حصاری بلندبین خود و طیف گسترده بیرون ازخود نکشد. و شکل یابی خود را تاحدی و فقط تاحدی جلوببرد که موجب بروز شکاف و اختلال دررابطه فی مابین او وسایر نیروهای متعلق به این طیف نگردد. شرکت کنندگان درنشست پاریس هرگزنباید فراموش کنند که تنها بخش کوچکی از طیف بزرگ جمهوری خواهان دمکرات و لائیک را تشکیل می دهند و همواره لازم است که ازاین منظر به مخاطبین بیرون ازخود بنگرند. براین اساس-اگرکه آن ها خود را تنها بخشی ازیک طیف بزرگ می دانند و هم چنان برسازماندهی وسیع و جنبشی این طیف می اندیشند- باید بدانند که قراردادها و تصمیم های آنان، چه سیاسی و چه ساختاری،صرفنظر ازدرستی و یا نادرستی اشان، تنها می تواند برای جمع محدودخودشان دارای اعتبارباشد. و این مستلزم آنست که از منظر پلاتفرم وساختارخود به جهان بیرون ازخود ننگرند و خود را میزبان و دیگران را میهمان نه پندارند ودرسودای الحاق دیگران به خود نه باشند. رابطه و دیالوگی برمبنای برابرحقوقی،فارغ ازمناسبات درونی خود بادیگران برقرار کنند و معنای"همراه و یا عضو" بودن را دراسنادی که فقط به تصویب جمعی ازافراداین طیف رسیده است،مشمول برخورد با دیگران قرارندهند.
امید آن که شرکت کنندگان درگردهمائی پاریس ازآزمونی که دربرابرشان قرار گرفته است موفق و سربلند بیرون بیایند.
1.9.2.04-11.6.83

* گرچه تلاش هرجریان و گروهی برای تدقیق وتدوین موازین اصولی و نیز تلاش برای تقویت هماهنگی و ارائه پیشنهادات خود به طیف سوم کاری است اصولی، مفید و قابل دفاع. اما باید توجه کنیم که این گونه تلاش ها تنها می توانند خصلت پیشنهادی داشته باشند و نه بیش از آن. و تا مادامی که با حضور ودرمعیت خود این نیروها صورت نگیرد، نمی توان آنرا منشور طیف سوم تلقی کرد. وهمین طور باید اضافه کرد که هماهنگی یک حرکت جنبشی نیز چیزی نیست که بتوان ازبیرون اعمال کرد و این وظیفه را به گروهی سپرد. درواقع مسأله مهم و اکنون ما قبل ازهرچیز تلاش برای شکل گیری چنین تجمع هرچه گسترده تری است که تلاش های معطوف به منشور و هماهنگ سازی اساسا ازدرون آن خواهد جوشید و نه ازطریق پل زدن برفراز سر آن ها. بدیهی است که چنین شیوه ای حتی اگرصرفا بخاطر پاس نگهداشتن ارزش های گرانقدری چون دمکراسی، پلورالیسم ودرراستای خود رهانی و خود حکومتی می بود،بازهم ارزش پای بندی به آن را داشت. اما علاوه برآن این شیوه تنها راه موجود برای جنبشی شدن است. بدون حضور مثلاده ها و صدهاتشکل و نیروی متعلق به زنان، قومیت ها،گردانندگان ده ها سایت و نشریه، صدها تشکل دمکراتیک و محافل ادبی و هنری و انجمن ها و تشکل های پناهندگی و... چگونه خواهیم توانست حرکت گسترده و جنبشی بودجود آوریم و به هزاران وده ها هزارایرانی ضد نظام حاکم در همین خارج از کشور نقب بزنیم و یا آن که این همه فعالیت متنوع را هماهنگ کرده و کارزار گسترده ای را علیه استبداد وبرای دمکراسی سازمان دهیم؟