Tuesday, March 20, 2007

نوروزتان مبارگ!
به مناسبت حضوراحمدی نژاد درشورای امنیت سازمان ملل
مارادونا را ول کنید، غضنفر را بچسبید!
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

درآستانه تصویب قطعنامه جدید علیه ایران وطلوع سال نوایرانی،احمدی نژاد وحامیانش به هوس حضوردرشورای امنیت سازمان ملل افتاده اندتا فیل جدیدی را هواکنند.دولت های غربی هم با شنیدن خبر حضور"غضنفرخان" درتیم جمهوری اسلامی،گل ازگلشان شکفته و به گشودن بیشتردروازه ایران امیدوارترشده اند.دراین حرکت نمایشی چند نکته طنزآمیز،یا اگر دقیقتر بگوئیم طنر-فاجعه وجود دارد که بهرحال اشاره ای به آن ها برای تغییرذائقه بوقت تحول در احوال طبیعت وفراررسیدن سال نو بی مسما نیست.
معمولامغایرت بین واقعیت ها وادعاها، و جان سختی پدیده هائی که دورانشان باتمام رسیده است، آبشخورطنز را تشکیل میدهد. وباین اعتبارریشخند طنز، درنزد ماایرانیان همواره حربه ای بوده است برای گلاویزشدن با واقعیت های وارونه،باطل کردن ادعای بی زمانگی وبی کرانگی قدرتمداران، شلیک به حقایق مسخ شده ومصادره گشته، ودریک کلام بهم آمدن این دوگانگی ها. بااین تعریف و باین اعتبار، اصل موجودیت جمهوری اسلامی یک طنزتاریخ وتاریخی محسوب می شود که یک دم از ریشخند مردم درامان نیست.علاوه برآن دولت احمدی نژاد به نوبه خود طنزی است درطنز.او کوتوله سیاسی مرتجعی است با ادعاها و گزافه گوئی هائی که باحتمال زیاد درهمین عمرسیاسی محدود خود،اگر طنزهائی را که علیه او کوک شده است دریک کفه وخود وی را درکفه دیگری قراردهند، سنگینی کفه نخست او را بهواپرتاب خواهدکرد!. چه باک!مردم ما عادت دارند قبل ازبخدمت رسیدن دیکتاتورها درعمل، ابتدا درجهان ِ طنزبه خدمت او برسند. کوک کردن طنزعلیه این کوتوله فاشیست مسلک وبهواپرتاب کردن اوهم جزئی ازهمین نبرداست.چرا که اوطنزتاریخی جمهوری اسلامی را بهترازهرکسی نمایندگی می کند:
کمی حدویکسال ونیم پیش باهیاهوی بسیارو با شعارنان و مبارزه با فساد، وارد بازی درنمایشنامه انتخابات شد( واردش کردند).اما درهمین فاصله کوتاه برهمگان معلوم شدکه با شیادی سروکاردارند که آمده است هم نان را آجرکند و هم آزادی را زنجیر.همین آگاهی به معنای پایان دولت مستعجل او بود.پائیزبرگ ریزان او خیلی زود فرارسید.ازاین پس هرچقدرجان سختی می کند تنها برمیزان طنزبودن خویش می افزاید. سقوط آزاد سهم هواداران اودرانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا به حدود 3 درصدرآراء شرکت کنند گان دراین بالماسکه،بیشتر شتاب سقوط شهاب های آسمانی به زمین وسنگینه شدن آن ها را می ماند.درفرازی دیگر این "طنزفشرده" تاریخ بالشکری ازبسیجیان ودانشجویان تزویری آمده بود به دانشگاه امیرکبیر،تا به مناسب 16 آذر برخ عالم بکشد که بله ما هم دردانشگاه ودرمیان دانشجویان دارای پایگاهیم.اما چنان که افتاد ودیدیم،دانشجویان بلائی به سرش آوردند که صدای" بی معرفت ها،بی معرفت ها"ی اودرمیان فریاد مرگ براستبداد و آتش کشیدن تصاویرش گم شد!.بطوری که تنها ازطریق لب خوانی می شد سخنان پرخاشگرانه وی را بازخوانی کرد.او فراموش کرده بود که چگونه خاتمی با آن باصطلاح وجیه الملگی مورد ادعایش، درهمان سال های نخست ریاست خود،پس ازحضورخود خواسته دریک دمونستراسیون 16 آذر،پشت دستش را داغ کرده بود که دیگرهرگزدراین گونه میتینگ ها-که جای میهمانان ناخوانده نیست- شرکت نکند. احمدی نژاد می خواست همین نمایش را درمیان کارگران"ایران خود رو" هم به روی صحنه بیاورد که با اخطارهای کارگران ناچارشد برنامه افتتاح وفیلم برداری را دزدانه وبدورازچشم آن ها انجام دهد. درنمایشی دیگربرآن شد که با تشکیل جلسات کابینه دراستان های دیگرآن را باصطلاح به میان مردم برده وباتشکیل کابینه بیست میلیونی ورسیدگی به خواست های مردم درمحل، به تبعیض درتوزیع امکانات درسطح کشور پایان دهد. القصه! حاصل این نمایش ِ روحوضی آن شدکه به گفته خودشان بیش از5.5میلیون نامه،هرکدام شامل سیاهه ای ازمطالبات، ازسوی مردم به دفترریاست جمهوری واصل ودرآنجا تلمبارگردید. اگراین نامه ها را روی هم به چینند،بلندی آن کوس رقابت را ازبسیاری ازقله های نام آورایران خوهد ربود.طول لیست مطالبات هم اگرکنارهم چیده شود،شاید به درازای پهنای کشوربشود!. آری اگرنبوغی دراین کوتوله تاریخ بتوان سراغ کرد،همان بارزکردن شکاف بنیادین بین حاکمیت و مردم است.تا آنجا که فردی چون حداد عادل،این کارگزاراندکی عاقل تربیت رهبری درمجلس را هم نگران شعله ورشدن تقاضاهای غیرقابل برآورد ساخته است. این کوتوله تاریخ درعرض کمترازیک سال صندوق ذخایر ارزی را درشرایطی که ازبرکت افزایش بهای نفت، با بیشترین درآمدهای ارزی کل تاریخ ایران مواجه شده بودخالی کرد،بدون آن که یک شاهی ازآن بر"سرسفره مردم" برده شود.باپرگوئی های تهدیدآمیز، پرخاشگرانه، خالی ازمحتوا ودرعین حال پرهزینه که تنها خاصیتشان نجات نئوکان ها ازمخصمه وهموارساختن دولت آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود.بی تردید او بهترین فرصت های طلائی را برای نئوکان ها جهلت کنترل بحران وبرقراری تعادل نسبی درکل جهان فراهم ساخته است. ادعای ورود ایران به جهان ابرقدرت ها،به درون باشگاه هسته ای ودست یابی به موشک های بالیستیک وبه عرضه فضا،علم کردن خاورمیانه اسلامی دربرابرخاورمیانه بزرگ،تشکیل کنفرانس هولوکاست وانکارنسل کشی درجنگ جهانی دوم و...تنها بخشی ازاین نوع ادعاهای دهن پرکن و"دشمن شادکن" بود که دستاویزهای لازم رابه بهانه مقابله با خطرموشک های بالیستیک ایران،برای دولت آمریکا جهت هوس اعاده دوران جنگ سرد واستقرارموشک ها وایستگاه های جاسوسی درقاره کهن و درمرزهای شرقی ونزدیک به روسیه ودرحقیقت تلاش برای تحت الحمایه کردن مجدد اروپا فراهم ساخته است.ازدیگردست آوردهای درخشان او هموارکردن تمرکزنظامی فوق العاد ناوگان دولت آمریکا با موشک ها ومواد هسته ای نشانه گیری شده به سمت ایران دراطراف مرزهای کشور است. درهرحال،دامنه این گونه شاهکارها به درجه ای بود که به سرعت بعنوان فورواردی ماهر درگل زنی ونائل شدن به مقام غضنفرخانی، یعنی مهارت درشلیک به دروازه خودی اشتهارتمام یافت. کار بجائی رسید که بخشی از"عقلاء" نظام بفکرآن افتادند که پوزبندی بردهانش بزنند.روزنامه جمهوری اسلامی دریک مقاله پرسروصدا خواهان سکوت و عدم مداخله وی دربحران هسته ای شد.
بااین همه غضنفرخان ما هم چنان ادعا داردکه توپ ها دقیقا یکی ازپس ازدیگری به تورحریف اصابت می کنند وآنرا سوراخ سوراخ می کنند!. درآخرین چشمه ازاین گونه توهم های مالیخولیائی، "احساس"مأموریتی جدید جهت شلیک توپ به تورحریف درشورای امنیت باو دست داده است.وحالا اودراین روزها سخت مشغول تمرین و گرم کردن خود است تااین باربا پوشیدن پوستین وارونه مصدق گل جدیدی را روانه دروازه کند. کدام دروازه؟! خدامی داند!.
البته نفس مقایسه ملی کردن وبیرون کشیدن منابع نفتی مصادره شده ایران ازحلقوم کمپانی های امپریالیستی با حق ساختن بمب هسته ای جهت ورودبه باشگاه وحوشان ،خود به قدرکافی مضحک بودن این قرینه سازی تاریخی را برملامی کند.
اگرمصدق باهنرخویش توانست با تکیه ودفاع ازیک حق ملی-منابع نفتی-وبیرون کشیدن کنترل آن ازچنگ قدرت ها و کارتل های امپریالیستی،صفوف مردم را درپشت این خواست مردمی فشرده کند، وافکارعمومی جهانیان را بسوی این خواست جلب کند و برشکاف بین قدرتهای استعماری بیافزاید،ودرشرایط محاصره اقتصادی، بابسیج امکانات موجود علیرغم قطع شدن صدورنفت وتوقف درآمدنفتی،باگسترش صدورکالای غیرنفتی ،کشور، برای نخستین باربه موازنه مثبت درصادرات وواردات نائل آید، برعکس هنرغضفرخان ما این است که می تواند مردم را سرکوب ومتفرق کند،افکارعممی جهان را علیه خود برانگیزاند،قدرت های بزرگ را متحد نماید وراه تصویب قاطعانه قطعنامه سوم را هموارترکند ومیزان واردات وتوازن منفی را به رقم نجومی برساند،و ذخایرودرآمدهدهای ارزی بی سابقه متعلق به مردم را بباد دهد.اگرمصدق برای استیفای یک حق تضیع شده وببرون کشیدن سفره های سرشارنفتی کشورازچنگال اختاپوس هامی کوشید، درعوض این دلقک، برای تصاحب آن نداشته ای می جنگد وکشوررا به لب پرتگاهی می برد،که هنوزتااین لحظه حتا یک راکتورش وجود خارجی ندارد و آن راکتوری هم که قراربود سوختش ازخارج –روسیه تأمین شود- فعلا وتااطلاع ثانوی به محاق تعطیل افتاده است.وتازه اگرباحتمال قریب به صفر،اووحامیانش بتوانند درجنگ حول خرس شکارنشده پیروزهم بشوند واگرپس ازپیروزی خیالی هم به سرنوشت کره شمالی دچارنشوند که پس ازانفجارهسته ای بلافاصله قراردادپیاده کردن تأسیسات هسته ای خود را امضاء کر،جزگشودن درب جهنم کاردیگری انجام نمی دهند.درحالی که مصدق جهانی را علیه کمپانی های نفتی ودولت های امپریالیتسی حامی آن ها بر آشفت،این یکی جهان را علیه خویش متحد می کند.پس نه فقط مطالباتش با مردم ومنافع آنان کوچکترین قرابتی ندارد وهیچ عنصری ازنمایندگی مطالبات مردمی درآن دیده نمی شود، بلکه او مشخصا صدای ارتجاعی ترین و انگل ترین بخش حاکمیت و تمنای قدرت بدستان مرتجع جامعه ما را برای دست یابی به اکسیرحیات،برای دوام حاکمیت پریشان احوالشان نمایندگی می کند.
وباین ترتیب دراوج مالیخولیا وپریشان فکری،با قرینه سازی حماسه ملی شدن صنایع نفت با ملی کردن انرژی نداشته هسته ای، له له زنان درسودای دست یابی به اکسیر توحش و بربریت وکشاندن همه امکانات بسوی آنچه که سراب هسته ای خوانده ای می شود ولاجرم دمیدن به نفیرجنگ وتحریم، سفر رئیس جمهوری را شاهدیم که درخیال خودعازم بزرگترین مأموریت تاریخی است وبهمین منظوردارد اسب خود را زین ویراق می کند وسپرونیزه اش را جلای تازه ای می بخشد.طنزتاریخ درآنست که تاخت این سوارکاربسوی میدان رزم،حتانفس را درمیان شماروسیعی ازحکومتیان نیز حبس کرده است. آن ها نگران آن هستندکه مبادا حضوروی درشورای امنیت وسخنانش درآنجا نه فقط گره ای ازکارنگشاید،بلکه موجب تسهیل تصویب قطعنامه وتشدید فشارها گردد !وقتی ازلاریجانی که مسئول هدایت تیم هسته ای ایران وعضوشورای امنیت عالی است می پرسند که اهداف این مسافرت چیست،اواظهاربی اطلاعی می کند وبطورتلویحی مخالفت خود را با آن بیان می دارد.که البته با شماتت تند معاون رئیس جمهوری مواجه می شود.شماری ازنمایندگان مجلس برآنند که اگرایشان نروند سنگین ترند و پیامشان آن است که ازتوبماخیری نیست شرمرسان!.حتا افتضاح کارتا آنجا بالا کشیده، که آدم فوق محافظه کاری چون دبیرکل مؤتلفه اظهارامیدواری می کند که رئیس جمهوردراین سفرخود تجدید نظرکرده وازانجام آن کوتاه بیاید.همه می ترسند ونفسشان را درسینه حبس کرده اند که سرسال نو ولحظه تصویب قطعنامه، نکنداو طبق معمول، با ژستِ هدف گرفتن دروازه حریف،توپ را محکم به دروازه خودی نکوبد!
آشکاراست که غضفرخان ما اکنون به نقطه ضعف جمهوی اسلامی تبدیل شده است.درحالی که درعرصه مأموریت های بین المللی خودآشکاراعملکردش منفی است،اما هنوزمأموریتش درجبهه داخل یعنی سرکوب کامل جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی بسرنیامده ودراین حوزه تاریخ مصرفش به پایان نرسیده است.دولت های غربی هم دروجود او فرصت مهمی را برای افزایش فشاربه رژیم،تشدید شکاف های آن، وتقویت اجماع جهانی مغتنم شمرده ومی شمرند.جمهوری اسلامی هم چون دوره جنگ عراق و جدال های پیش ازپذیرش قطعنامه 598،دربرابرقطعنامه 1737 مربوط به بحران هسته ای،دستخوش چالش های درونی است.ازدهان ولایتی آمادگی برای پذیرش یک قطعنامه 598 هسته ای بیرون پرید. سال جدید باچالش های سنگینی حول بحران هسته ای درسطح درون حکومتی وافزایش فشارهای بین المللی شروع می شود.
********
درآستانه تحویل سال نو،برایتان بهارمطبوعی آرزومی کنم. وتوصیه ام هم این است که برای داشتن دمی آسایش، بجای به تماشا نشستن فوتبال ومشاهده هنرنمائی های غنضفرخان، چشمانتان را به آنسوی ابرهای سیاه،آن جا که آسمان شفاف تراست وابرهای سیاه تکه تکه شده ودرحال فرارند، بدوزید. بلاازجانتان دور!

2007-03-20-29-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Friday, March 16, 2007

معلمان را تنها نگذاریم و به پشتیبانی فعال ازآنان برخیزیم!


تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جنبش معلمان دربرابرآزمونی بزرگ!
بالأخره رژیم با بکارگیری تاکتیک وقت گذرانی و انجام مذاکرات بی حاصل،روزچهارشنبه ،یورش بزرگ خود را به مکان تجمع معلمان ودستگیری گسترده آن ها به عمل آورد.تهران مرکزثقل اعتراض و تهاجم گسرده رژیم بود.اماهمزمان در شهرستان ها نیزاعتراضاتی صورت گرفت که دربرخی نقاط با دستگیری معلمان همراه بوده است.درتهران رژیم برای این مقصود خود،بابیش ازچندهزارنفرازانواع رنگارنگ نیروهای سرکوب منطقه بهارستان را قرق کرده وبرای دستگیری و انتقال معلمان به سوی زندان بیش ازصداتوبوس تدارک دیده بود.کسی ازتعداد دقیق دستگیرشدگان خبر ندارد وخودرژیم هم طبق معمول دراین گونه موارد خفه خون می گیرد.میزان بازداشت شدگان درتهران بیش از1000 نفرتخمین زده می شود(گواین که با صداتوبوس خیلی بیش ازاین ها می شود دستگیروجابجا کرد).البته شمارزیادی ازآن ها پس ازبازجوئی اولیه وگرفتن امضاء وتعهد برای حضوردردادستانی و برخی بطور موقت آزاد شده اند.بااین همه تخمین زده می شودکه هنوزصدها نفردربازداشت بسرمی برند هدف کوتاه مدت رژیم آن است که با دستگیری گسترده هم سازمانگران وهم توده های فعال وحاضردرصحنه مبارزه، صفوف معلمان را درهم ریخته وبا انداختن آن به دست اندازهای تعطیلات ایام عید وتعطیل بودن همه رسانه ها وازتصویب گذراندن بودجه مطابق میل خود،جنبش معلمان را ازتب و تاب بیاندازد. ودرهمین راستا وباهدف ازکارانداختن حربه اعتصاب مدارس، خود،آنها را زودترازموعدمقررتعطیل کرده است.علاوه براین رژیم دارای هدف های درازمدت تری هم هست که معطوف به فلج کردن این جنبش و ازحرکت انداختن آن است.استفاده از تاکتیک دستگیری های گسترده و توده ای وسپس آزادکردن تدریجی آن ها،درست بهمان گونه که درمورد کارگران شرکت واحد بکارگرفته شد،باهمین منظورصورت می گیرد.هدف اصلی ازکارانداختن پویائی و تداوم جنبش ازطریق افکندن بذر تردیدو ترس و رعب درمیان صفوف معلمان، نگهداشتن شمشیراحضار ودادگاه وزندان واخراج و... برفرازسرآن ها، وهم چنین دست چین کردن فعالین و سازمان دهندگان اصلی وسپس اعمال فشارهای بیشتربه آنان نظیرنگهداشتن طولانی تر درزندان وحتی اخراج ازکارو... است.البته اتخاذ سرکوب توده ای،دارای هزینه ها و عواقب گسترده ای است که حتی دولت های استبدادی تامادامیکه کفگیرعوامفریبی و وعده و وعیدشان به ته دیگ نخورده است تلاش می کنند که ازتوسل به آن اجتناب کنند.اما درمورد جمهوری اسلامی که مدت هاست کفگیرش به ته دیگ خورده ودرحالی که خود را دربرابر جنبش هائی می بیند که مصمم،هوشیار و پیگیرپای برزمین می کوبند،ورود به این مرحله ازفازسرکوب ورویاروئی اجتناب ناپذیرشده است.یکی ازپی آمدهای این مرحله ،تغییرترکیب زندان ازروشنفکران ودانشجویان صرف به حضورتوده ها وفعالین اقشار زحمتکش است. درچنین مواردی زندان ها همانگونه که بند 209 زندان اوین اکنون شاهد آن است،تبدیل به میعادگاهی می شود برای دیدار وتلاقی دسته دسته فعالین وتوده های دستگیرشده اعم ازکارگران و معلمان و دانشجویان وروشنفکران مرد ویا زنان کارگرو معلم ودانشجو وروشنفکرباهمدیگر.یکی ازنتایج این نوع تجربه توده ای زندان ها، ریختن ترس زحمتکشان اززندان ولاجرم کند شدن ونهایتا ازکارافتادن یکی ازحربه های مهم سلطه استبداداست.تجربه ای که که درنتیجه آن،ترس ازسرکوب وخود سرکوب زایل شده واین حربه خاصیت مترسک بودن وبازدارندگی اش را ازدست می دهد.هم چنان که یکی ازنتایج دیگر آن وقوف هرچه بیشتر به منافع مشترک دربرابردشمن مشترک و تحکیم همبستگی فی مابین آن هاست. تجربه هم چنین نشان داده است که این جنبش ها با عبورازاین آزمون وحفظ روحیه مبارزه جوئی ودرصورتی که بتوانند تشکل ها وآرایش نیروی خود را بااین مرحله از سرکوب انطباق دهند، صرفنطرازافت وخیزهای مقطعی،شکست ناپذیرمی شوند و این حکومت های استبدادی هستند که بابه نمایش گذاشتن پوشالی بودن اقتدارخود،نهایتا ناچاربه عقب نشینی و هزیمت خواهند شد.
یورش رژیم به معلمان که باخشونت و ضرب وشتم آن ها همراه بود نشان می دهد که تضاد وشکاف موجود بین استبدادمطلقه وولایت فقیه با مردم وزحمتکشان به اوج تازه ای رسیده است. تضادی که دریک سویش رژیم نه فقط بعنوان کارفرمای برزگ دربرابرزحمتکشان قراردارد،بلکه درهمانحال مستقیما تصدی سرکوب وبرگزاری دادگاه و زندان را یک جا بعهده دارد. برخوردهای اخیررژیم با معلمان ازجهانی عمق انحطاطی را که دچارش شده دربرابرمردم به نمایش گذاشت.نگاهی به سه واکنش رژیم دربرخورد اخیرخود بامعلمان میزان این انحطاط را به نمایش می گذارد.انحطاطی که ازجهاتی مثال زدنی وقابل ثبت درتاریخ است:
نمونه نخست،قراردادن مزدودوران وزارت اطلاعات و سپاه و ثاراله درهیئت مذاکره،بجای نمایندگان مجلس وهئیت رئیسه و وزارت آموزش و پرورش که قبلا حولش توافق حاصل شده بود. این کارمعنائی جز توهین به معملمان و بستن شمشیرازرو نیست. وحاکی ازاین است که وضعیت رژیم به آن جا رسیده که بقاء خود را درتکیه صرف برسرنیزه و ایجاد رعب می بیند. با افتادن پرده ازچهره این مزدوران براستی و به نحو خیره کننده ای ماهیت چندش آورآن ها درمعرض دیدهمگان قرارگرفت.
دومین نشانه انحطاط ،سخنان وزیرآموزش و پرورش رژیم است درانکار خبرضرب و شتم ودستگیری معلمان. آنهم درشرایطی که رژیم دردرون خود حالت فوق العاده اعلام داشته وبه تصمیم گیری های اظطراری پرداخته و متعاقب آن، باقرق کردن مکان تجمع معلمان ودستگیری صدها معلم به آن انعکاس جهانی داده است. فراترازآن حتی اگروزیردروزارتخانه خود درخواب خرگوشی هم فرورفته بود،سروصدای تجمع دیگری ازمعلمان اعتراضی دربرابراین وزارتخانه و سپس هجوم گسترده پلیس یه این تجمع نمی توانست او را ازخواب خرگوشی نپراند.درچنین شرایطی است که این وزیرمزدور ولایت،که بحق برکنارکردن وی یکی ازمطالبات معلمان را تشکیل می دهد،اعلام می دارد خبری ازدستگیری معلمان ندارد!.این گونه خود را به کری و کوری زدن اما، نشانه دیگری است ازمیزان انحطاطی که نظام اسلامی دچارش شده است. واقعیت آن است که این گونه واکنش های بیانگرآن است که رژیمِ کرو کورو برآشفته ازاوضاعی است که دربرابرش قرارگرفته،و درآن مردم بجای تمکین به صغیربودن خودربرابرولایت سفیهان به تمردبرخاسته اند.نباید فراموش کنیم که ثقل سامعه و کروکورشدن رژیم های استبدادی مرحله ای ازکهولت وبیماری اوج یابنده این گونه نظام ها است که با اختلال و ازکارآفتادن مکانیسم های انطباقی سیستم،نهایتا مسیرفروپاشی آن ها هموارمی شود.
سومین نشانه برجسته ازانحطاط نظام اسلامی آن بود که نمایندگان مجلس دراوج گفتگو و سردواندن معلمان،با حقه بازی چندش آوری، درخواست های شورای نگهبان را تصویب کرده و اصل لایحه خدمات مدیریت را حذف کردندو اعلام کردند که خرِ ما ازکرگی دم نداشت و لایحه بی لایحه! وباین ترتیب اوج عوامفریبی و شیادی دولت نهم را که باشعار ووعده نان وعدالت وارد صحنه شده بود به نمایش گذاشت. ویک باردیگربه عریانی نشان دادکه وظیفه ورسالت اخص این دولت سرکوب همزمان آزادی و نان است ودوره وعده ووعیده ها و مانوربین نان وآزادی بروی رژیم بسته شده است. بدیهی است که رسیدن به این نقطه،علیرغم قدرت نمائی ظاهری،درکنه خود به معنی افزایش شکنندگی رژیم است.
ازسوی دیگرعملکرد رژیم درمذاکره وسرانجام یورش به معلمان نشان دهنده آن است که معلمان،هم چون دیگرزحمتکشان مستقیما بادشمنی درقامت یک دولت باهمه امکانات گسترده مالی و نظامی و سیاسی روبرویند. ازهمین رو برای پیروزی درچنین نبردنابرابری معلمان وهرقشراجتماعی دیگردیریازود ضرورتا درخواهند یافت که برای پیشبرد مطالبات خود و دست یابی به آن ها،راهی جزتقویت همبستگی متقابل باسایراقشاراجتماعی و گسترش دامنه جبهه مقاومت،ولاجرم سنگین ترکردن کفه توازن نیرو بسود خود ندارند.بی شک کشف منافع مشترک وضرورت نبردمشترک برای آن،که بناگزیر دربسترتجربه وآزمون خطای موجود صورت می گیرد،مهمترین جهش درارتقاء مبارزه زحمتکشان خواهد بود که وصول به آن توازن قوای موجود را به شکل رادیکالی بسود زحمتکشان بهم خواهد زد.
روشن است که هیچ کس بهترازخود معلمان با توجه به تجربیات گرانبها و اشراف آن ها به صحنه عمل، نخواهندتوانست تاکتیک ها وسیاست های مناسب را برگزیند. والبته چنین امری تنها می تواند برپایه دست آوردهای مبارزات آن ها صورت گیرد. تجربیات تاکنونی آن ها روشن ساخته است که راه پیشروی تنها می تواند باتکیه بردست آوردهای تاکنونی و برموازین زیرمیسرشود:
الف-فقدان هرگونه توهم به هیچ کدام ازجناح های رژیم وجلوگیری وخنثی کردن هرگونه رخنه ونفوذ جناح ها درصفوف معلمان.
ب-ترکیب همزمان حرکت جنبشی بدنه با تشکل و سازماندهی. والبته انطباق آن ها باتشدیدشرایط سرکوب.بدون ترکیب همزمان ایندو،هیچ تشکلی به تنهائی دربرابرجمهوری اسلامی قادربه مقاومت نخواهدبود.
ج-نه فقط جنبش معلمان برای به عقب راندن یورش رژیم،باید بتواند پایگاه توده ای خود را درمیان قشرپرشمار معلمان و خانواده های آن ها فراگیرکند،بلکه همزمان باید بتواند ازابزارهای مبارزه خود یعنی مدرسه و اعتصاب درمقیاس سراسری سودجوید.بی شک جلب حمایت و همبستگی دانش آموزان و خانواده های آن هادرتقویت مبارزت معلمان بسیارمهم است که تحقق آن مستلزم توجه به دونکته مهم دراین رابطه است: لازم است معلمان با تشریح عواقب فشارهای رژیم به معلمان و به حوزه فرهنگی برای دانش آموزان و خانواده های آن ها واین که اگربا این فشارها مقابله نشود، چه نقش مخربی را درسقوط سطح آموزش فرزندان آنهابجای خواهد گذاشت،به کارتوضیحی لازم وآگاهگرانه بپردازندو دوم آنکه جلب همبستگی دانش آموزان مستلزم آن است که به آنان نه همچون سیاهی لشکروابزار مطیعی که گویا دراختیارآنها ست وبهنگام نیاز می تواندمورد استفاده قرارگیرد، نگریسته شود. بلکه برعکس باید به آنان به عنوان نوجوانان وجوانانی که دارای شعوروآگاهی و شخصیت و دارای نیازها و مطالبات معین وازجمله ظرفیت متشکل شدن درنهادهای مستقل و قادربه مبارزه برای مطالبات خودهستند،نگاه شود.و تشریح این حقیقت که چرا آن ها بهمراه معلمان در بهبود کیفیت آموزش ذینفع هستندوچرا معلمان وآنان متحدطبیعی یکدیگر بشمارمی روند ودارای مبارزه و منافع مشترک هستند.
د- وبالأخره باید به تقویت همبستگی متقابل جنبش معلمان باجنش کارگران ودانشجویان و زنان همت گماشت. بدون یک مبارزه همبسته بین اقشاری که رژیم تفوق و برتری خود رامدیون پراکندگی آنها و توان سرکوب تک تک آن هاست، هیچ کدام ازجنبش های به تنهائی نخواهند توانست به مطالبات خود دست یابند.ولو آن که این مطالبات ازجنس صفی و غیرسیاسی باشد.ولو آنکه حتا درمواردی رژیم عقب نشینی های مقطعی به عمل آورد.
متأسفانه درکازاراخیرمعلمان،دامنه این همبستگی ازهردوسوچندان رضایت بخش نبود.بعنوان مثال می توان پرسید چرا کارگران شرکت واحد و سایرفعالین وبخش ها وتشکل های کارگری یا زنان و یا روشنفکران-بجزدانشجویان درسطحی محدود- آنچنان که لازم است چه بصورت صدور اطلاعیه و چه بصورت سایراقدامات،حمایت مشهودی ازمعلمان به عمل نیاوردند؟درحالی که می دانیم تأثیراین گونه همبستگی ها درچنین لحظات حساسی درتقویت روحیه معلمان تاچه اندازه مهم است. همانطورکه خود معلمان نیز کمتربه اهمیت کسب این گونه هم بستگی پرداختند.
هم اکنون معلمان درجلوی مجلس برای آزادی معلمان زندانی وبویژه مسئولین و سازماندن دهندگانی که هدف اصلی رژیم ازسرکوب را تشکیل می دهند، اعلام تجمع اعتراضی کرده اند.همه زحمتکشان و آزادیخواهان باید این مبارزه را بخشی ازمبارزه خود بشمارآورند و به حمایت وپشتیبانی فعال ازآن برخیزند.معلمان بویژه درایام فترت مطبوعات وتعطیلات نوروزی سخت به حمایت و پشتیبانی همه جانبه وازجمله پوشش خبری وسیع نیازدارند. آن ها را تنها نگذاریم
2007-03-17-26-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Wednesday, March 14, 2007

چند کلمه درباب حکمت رفع توقیف ازروزنامه شرق
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

بی شک رفع توفیف ازیک روزنامه وانتشارمجددآن صرفنظرازاین که چه گرایشی داشته باشد ومتعلق به چه طیفی باشد، درجامعه ای که ازشدت خفقان به نفس تنگی افتاده است، امری نیست که مدافعان آزادی وبرابری ازآن ناخشنود گردند. هم چنانکه بسته شدن آن نیزبعنوان بخشی از روند بسته شدن فضای سیاسی وتشدید سرکوب مورد افشاء وانتقاد قرارگرفت.اما صرفنظرازآن، لازم است مختصری هم به دلایل وقوع این اتفاق ومعنای آن درشرایط کنون بپردازیم. چرا که گوشه ای ازتحولات سیاسی کشورمان رابازتاب می دهد. بخصوص درشرایطی که سیاست عمومی رژیم افزایش سانسورو بستن هرچه بیشترمطبوعات و فیلترینگ سایت ها وسرکوب نهادها وتشکل های صنفی و مدنی است، وقوع حادثه ای درجهت خلاف آن،قاعدتا نمی تواند توجه برانگیز نباشد. طبیعی است که وجود چنین تناقضی این سؤال را دربرابرمان قرارمی دهد که براستی هدف رژیم ازاین نعل وارونه زدن چیست؟ اشاره ای به چند نکته درفهم هدف های رژیم می تواند کمک کننده باشد:
الف-خط وربط روزنامه شرق قبل ازبسته شدن و هم چنین مواضع شناخته شده دوکارچرخان اصلی آن قوچانی وعطریانفر(وهمین طورروزنامه هم میهن تحت مسئولیت کرباسچی شهرداراسبق تهران)،آشکارا نشان دهنده وابستگی این جریان ها به رفسنجانی و کارگزاران است. بهمین دلیل می شد انتظارداشت که دیریازود با بهبود جایگاه رفسنجانی وبلوک تحت حمایت او درساختارقدرت، درپی انتخابات اخیرخبرگان وشوراهای اسلامی،خود بخودشانس انتشار مجدد شرق-به مثابه ارگان غیررسمی بلوک مزبور- بهمراه برخی دیگرازروزنامه های وابسته باین طیف، بالاتر برود. والبته نباید فراموش کنیم ازهمان زمان که شرق توقیف شد، الحق محمد قوچانی، که گفته می شود دارای حس جهت یابی وبه قولی حس ششم نیرومندی است، امید خویش را به انتشارمجدد آن ازدست نداد. بااین که این انتظاربیش ازحد بدرازاکشید، او اعلام کرد که حاضربه انتشارروزنامه دیگری به جای شرق که تیراژ وجایگاه خوبی هم درمیان مطبوعات پیداکرده بود نیست. این امید برای انتشارمجدد درنزداو ازکجانشأت می گرفت؟ ازدو عامل: اول آنکه حکمت توقیف این روزنامه قبل ازهرچیز گرفتن تریبون ازدست جناح رقیب بود درآستانه انتخابات شوراهای شهروروستا و مجلس خبرگان توسط جناح حاکم و درشرایطی که نقش تأثیرگذار شرق درتقویت کفه دارودسته جناح رفسنجانی و شرکاء برکسی پوشیده نبود. با این حساب با پایان گرفتن انتخابات بنابه منطق"مانع مفقود و مقتضی موجود"به دل این روزنامه نگارجوان وپراستعداد ما برات شده بود که بزودی ستاره اقبالش دوباره باوچشمک خواهد زد.دراین میان عامل مکمل و کمکی دیگری هم به یاری وی شتافت: نتیجه "انتخابات"که سبب افزایش وزن مخصوص رفسنجانی درساختارقدرت گردید.
ب-اما عامل افزایش نسبی نقش رفسنجانی وافول ستاره اقبال احمدی نژاد توضیح دهنده همه واقعیت ها دراین رابطه نیست. بلکه آن را باید تنها به مثابه شرط لازمی بحساب آورد که برای تحقق خود به شرط کافی هم نیازداشت. این شرط کافی چه بود؟: باافزایش شدت بحران هسته ای و صف آرائی قدرت های جهانی ،جناح حاکم لازم می بیند تا آن جاکه مقدوراست وتاحدی که به جهت گیری های اصلی سیاسی وی آسیبی وارد نسازد،تنش های درونی خود را مهارکرده و باصطلاح دربرابر دشمن(ویا اگر دقیق تربگوئیم دشمنان خود) یک دست ظاهرشود. بدیهی است که جنگیدن همزمان درسه جبهه،با مردم وباقدرت های بزرگ و نیزدرون حکومت،باهیچ منطقی سازگاری ندارد. ودراین رابطه رژیم اولویت های خود را دارد.اولویت های او به ترتیب اهمیت،مقابله با مردم،حفاظت ازخود دربرابر اعمال فشارقدرت های غربی و کنترل دامنه منازعه برای تقسیم قدرت درمیان خود بود که باتصاحب انحصاری قدرت ازسوی جناحی تشدید گردیده بود. ازاین روبدیهی می نمود که با تشدید وخامت درهرسه حوزه ولاجرم افزایش شکنندگی رژیم،انتظارنرمش وبه عبارتی تجدید نظردرعرصه منازعات درون حکومتی حول تقسیم قدرت، نخستن گزینه ای باشد که رژیم برای تأمین تعادل به خطرافتاده خویش بدان دست یازد.همانطورکه می توان پیش بینی کرد درصورت تشدید بحران وافزایش تزلزل رژیم وبخطرافتادن بیشترتعادل اش،انعطاف درمحوردوم،یعنی عرصه تنش باقدرت های بزرگ نیزبه شکل تلاش مضاعف برای کنارآمدن با آن ها دردستورکارژیم قرارگیرد.این درواقع جبهه سوم،یعنی جبهه مردم وجبهه زحمتکشان است که هم چون مرغ عروسی وعزا ذبحش برای رژیم حیاتی بوده و جبهه اصلی نبرد را تشکیل می دهد. وتا آنجا که به رژیم برمی گردد، تا آنجاکه درتوان دارد،باخاموش کردن ولوموقت جبهه های دیگر،آن را صورت خواهد داد.حال با توجه به مطرح شدن گزینه اول درنزددستگاه ولایت و باند حاکم باهدف ایجاد تعادل نسبی درموقعیت متزلزل خویشتن،می توانیم ازخود سؤال کنیم که چه کسی بهترازرفسنجانی باکیسه پرش،جهت معامله وجود داشت؟. کیسه پر؟ بله اکنون نمی توان انکارکرد که رفسنجانی هرگزتااین حد نتوانسته بود سراپرده پررونقی را برای خود بهم زند. سراپرده ای رنگارنگ ازحامیانی که اکنون بدورش حلقه زده اند. اوباداشتن حمایت بخش مهمی ازروحانیت درپشت سرخود، وبخش مهمی ازاصلاح طلبانی که درزیررعدو برق فضای سیاسی مرعوب کننده، ترجیح داده اندکه به زیرچتر وی بخزند، ونیزدخیل بستن لایه های روزافزونی ازطبقه بورژوازی وروشنفکرانش باو،عملا مهمترین مهره ای است که درشرایط کنونی می تواند به نیازژیم برای عبورازبحران، پاسخ مثبت بدهد.و برای جناح حاکم هم درشرایطی که سکه احمدی نژاد دارد رونفش را ازدست می دهد،چه کسی بهترومطمئن ترازاومی تواند یافت شود.درهرحال،درست یا نادرست،هم ازخیل دشمنان و هم ازمیان "دوستان"،اکنون خیلی ها حول او بعنوان یک محلل و معامله گربزرگ،برای مهاربحران، هم درعرصه داخل وهم درعرصه خارج، حساب بازکرده اند. والبته بااین کیسه پر،باید تصدیق کرد که رفع توقیف ازدونشریه ای که حکم ارگان غیررسمی او را دارند،بهای چندان زیادی نیست. اکنون کیسه رفسنجانی پرترازآن است که با پرداخت های این چنینی ته بکشد وبه آن بسنده کند.
ج-البته رژیم درکنارتلاش برای جلب همراهی وهم سوئی بخش های مختلف حاکمیت،به تلاش ها و مانورهائی هرچند سطحی وحاشیه ای –برای همراه کردن و خریدن ارزان و مفت- نیروهای موسوم به ملی گراها وملی مذهبی ها نظیر پخش برنامه تلویزیونی حول مصدق هم مبادرت کرده است. همانطورکه پیش ازآن دادگاه گلسرخی را(با آن تهمیدات بکارگرفته شده)به نمایش گذاشت تا بخیال خود، ازشفافیت این آموزه راهبردی نیروهای چپ و رادیکال که "مبارزه علیه امپریالیسم ازمبارزه قاطع برای سرنگونی استبدادجدانیست،بهمان گونه که مبارزه علیه رژیم هم ازمبارزه همزمان علیه سیاست های امپریالیسم جدانیست"، بکاهد.
******
بادرنظرگرفته ملاحظات فوق می توان نتیجه گرفت که حکمت رفع توقیف ازشرق(ونیز روزنامه هم میهن)،نه فقط نشانه گشایشی ازسوی رژیم دربرابربرآمدنیروهای آزادیخواه وبرابری طلب،جنبش های اعتراضی کارگران و معلمان و زنان نیست، بلکه ازهمان حکمت بالغه ای برخورداراست که بستن این روزنامه ها ازآن برخورداربود:تقویت صفوف وهمبستگی درونی خود برای سرکوب بیشترومؤثرترجهت ایجاد تعادل جدید دروضعیت متزلزل موجود.اگردرگذشته این مقصود باهدف تلاش برای انحصاری کردن هرچه بیشتر قدرت به توسط و درائتلاف با باند نظامی-امنیتی صورت گرفت،اکنون با شکست این پروژه،رویکردجدید برآن است که ضمن حفظ کلی همان راستاها،با امتیازدادن به رفسنجانی(وازاین طریق به گردآمدگان درزیرچتروی) موقعیت خود را بهبود بخشد.واما ازنقطه نظرجنبش های اعتراضی و نیروهای چپ و رادیکال، معنای تحولات فوق نه فقط درحکم دادن آتش بس به نبرد اصلی یعنی سرکوب جنبش های اعتراضی و نیروهای رزمنده نمی تواند باشدبلکه باهدف تشدید فشاربیشتربه آن ها صورت می گیرد. بهمین دلیل آن ها هم چنان باید با استفاده از تزلزل ولرزه ای که به اندام رژیم و نظام افتاده است وبی ثمری تلاش های مذبوحانه اش،عزم خویش را برای طی کردن مسیرهویت یابی مستقل جنبش های مستقل وخود رهان جزم کرده و با تلاش و مبارزه خود،تمامی ترفندها و افسون های استبداد را دچارناکامی کنند.گام های بلندی که درپی تحریم انتخابات، بصورت گسترش مبارزات وهویت یابی های اجتماعی درهرکدام ازشاخه های جنبش زحمتکشان واجتماعی یعنی کارگران،معلمان،زنان و دانشجویان و...برداشته شده است،ضمن حفظ اهمیت گسترش خود دراین راستا،اینک باید درگامی تازه و حیاتی بسوی پیوندوهمبستگی هرچه بیشترآن ها بایکدیگر پیش بروند.شعار"کارگر،معلم،دانشجو اتحاد اتحاد"،که به مناسبت برگزاری تظاهرات 8 مارس امسال دردانشگاه تهران شنیده شد،بیانگردرک همین ضرورت حیاتی لحظه کنونی است.
2007-03-13-22-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Friday, March 09, 2007

ازمیان درس های جنبش معلمان
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جنبش به مثابه امر"خود رهان" یا به مثابه سیاهی لشکر
جنبش معلمان درتداوم اعتراضات و برگزاری میتینگ های پرشور خود درمقابل مجلس شورای اسلامی،که باحرکات اعتراضی درشماری ازشهرستان ها هم همراه شده است،آخرین نوع ازاین گونه اعتراضات خود را روزپنجشنبه 17 اسفند درمقابل مجلس شورای اسلامی برگزارکرد. برای شرکت دراین تظاهرات که برگزاری آن در ساعت 8صبح و تحت هرشرایطی اعلام شده بود،برطبق گزارش ها، عده زیادی حتی ازساعت 7 صبح برای شرکت درآن وارد میدان بهارستان شده بودند.برگزاری این تجمع گسترده،درشرایطی صورت گرفت که رژیم ازقبل تمامی تدابیربازدارنده نظیرکنترل راه های ورودی و خروجی ومسدودکردن چندین ایستگاه مترو، تمرکزفوق العاده ای از نیروهای انتظامی ولباس شخصی ها و قطع تلفن همراه و باجه های تلفن موجوددر محل و اقدامات مشابه بازدارنده دیگری را بکارگرفته بود.ومهم ترازهمه رژیم دریک یورش شبانه با حمله به منازل 20 تن ازفعالین معلمان ودستگیری آن ها وازجمله 5 تن ازنمایندگان و مسئولین تشکل های معلمان، برآن شده بود که ازاین طریق فضای اعتراضی را کنترل کرده و بامرعوب کردن نمایندگان معلمان آن ها را درپیگیری مطالبات خود متزلزل کند.یورش شبانه به معلمان و سپس رهائی آن ها درهمان شب وقبل ازطلوع آفتاب، بخوبی اهمیت وعمق مخمصه ای را که سران حاکمیت در برابرش قرارگرفته اند ،به نمایش می گذارد.درچنین شرایطی برگزاری میتینگ های متوالی(سه بارآن تنها دریک هفته) درحالی که رژیم ازخشم برخود می پیچد و اولویت خود را نیزبحران هسته ای و چالش با قدرت های بزرگ عنوان می کند،براستی حاوی درس بزرگی برای همه فعالان وتلاش گران حنبش زحمتکشان و سایر جنبش های اجتماعی است. بی شک وجود تشکل های معلمان دراین رابطه بسیارمهم است ولی تنها عامل نیست. دراین مورد کانون صنفی معلمان درتحلیل خود ازحرکت معلمان چنین می گوید:
" اکنون تشکلها به یاری خدا و همدستی معلمان ایران و تهران قدرتی برتر از دولت دارند. هنگام آن است که شمع تبعیض وستم راخاموش کنند"
بی شک رژیم در برابربرآمد معلمان غافلگیرشده و علیرغم ژست ظاهری،سراسیمه دردرون خود، بویژه درمیان نیروهای اطلاعاتی و انتظامی حالت فوق العاده اعلام کرده وتمامی تلاش وتمهیدات خود را برای خاموش کردن این جنبش وخروج سریع از بحران بکارگرفته است. آن چه که باعث شد رژیم باعجله نمایندگان معلمان را اززندان جهت ایرادسخنرانی درمراسم اعتراضی علیه خود و برای شروع کردن مذاکره آزادکند،چیزی جزحضورجنبش وپاکوبیدن آن درخیابان ودرحمایت ازنمایندگان خود نیست. درچنین شرایطی رژیم اگربخواهد نمایندگان تشکل ها را دستگیرکند، درحقیقت باید خود را بطور مستقیم با جنبشی درگیرکندکه می تواند منجربه گسترش آن و رادیکال ترشدن و سرایتش به اقشاردیگرگردد.رژیم بخوبی بیاددارد که کشته شدن یک معلم درزمان شاه چه اعتراض گسترده ای را برپاکرد. بنابراین راه دیگری را برمی گزیند: سیاست تهدید و تطمیع نمایندگان تا شاید ازاین طریق بتواند هم درمذاکرات سروته مطالبات معلمان را هم آورد و هم با ایجاد شکاف بین معلمان و نمایندگان روند گسترش ورادیکالیزه شدن جنبش را کنترل کرده و درفرصت بعدی به سرکوب گسترده تری مبادرت ورزد.بهمین دلیل مقابله با طرفندهای شکاف افکنانه رژیم و خنثی کردن آن ها هوشیاری وقاطعیت ویژه ای را ازسوی جنبش معلمان طلب می کند. تحلیل کانون صنفی معلمان تهران درمورد حرکت روزپنجشبنه نشان میدهد که نگرانی ازتاکتیک فشارازبالا برنمایندگان وکنترل جنبش ازاین طریق درمیان معلمان وجود دارد.چنان که دربند 4 آن چنین آمده:
"از آنجا که متاسفانه در حرفهای آقای بهشتی فهمیدیم که خواسته های ما از نظام هماهنگ به سطح مطالبات تقلیل پیدا کرده معلوم می شود به ایشان فشار آورده اند تا از خواسته اصلی که همان هماهنگ بودن حقوق ما با جاهای دیگر دولت است عقب نشینی کند.که خوب ایشان حق دارند و اگر مرا هم شبانه از خانه خودم بگیرند و ببرند ممکن است حتی از ترس جانم تقیه کنم و خیلی از درخواستهایم به التماس دعا تبدیل شود." همین احساس نگرانی را درواکنش های صفوف معلمان نسبت به صحت یاجدی بودن نامه حدادعادل به رئیس جمهور برای تأمین بودجه لازم جهت لایحه نظام هم آهنگ پرداخت ها، ویا به عقب افتادن مذاکرات تا روزسه شنبه هفته بعد ونگرانی ازسیاست دفع الوقت رژیم ودروغ بودن وعده ووعیدهای رژیم و...می توان مشاهده کرد.
بی شک رژیم طرفندهای گوناگون و متعددی را برای آرام کردن معلمان و ایجاد تشتت درمیان آن ها بکارگرفته و می گیردکه ازآن میان می توان به دوگونه آن اشاره کرد: یکی سوء استفاده ازاعتقادات مذهبی،بخصوصی به مناسبت ایام اربعین و فیلم برداری ازآن ها دراین رابطه،که جملگی مورد افشاء و اعتراض هوشیارانه معلمان قرارمی گیرد. آن ها حتا درحرکتی درخشان و بیاد ماندنی،رژیم را وادارمی کنند که از پخش صدای قرأن ازبلندگوهای مجلس دست بردارد،و باین ترتیب نشان میدهند که حربه افسون مذهب تاچه اندازه کارآئی خود را درنزد آن ها ازدست داده است. و دیگری این طرفند رژیم که گویا انجام وادامه اعتراضات باین شکل وبا این شعارها ومصاحبه با رسانه های خارج، موجب سوء استفاده دشمن می گردد.این حقه رژیم هم،باتوجه واکنش قاطع معلمان درمورد سانسوروسیاست تؤطئه سکوت رژیم ورسانه باصطلاح ملی صدا و سیما وبهره گیری معلمان ازرسانه های برون مرزی ازیکسو واستفاده ازاعتراضات سراسری و تاکتیک تعطیل درس در مدارس و حتا تشکیل تجمعاتی درنقاط دیگرشهرتهران (درسه ایستگاه پرجمعیت مترو) تاحدی خنثی شده است. اما صرفنظرازهوشیاری معلمان نسبت به طرفندهای رژیم،رمزتداوم و موفقیت تاکنونی جنبش را باید قبل ازهرچیز دردو عامل مهم جستجو کرد:
نخست مستقل بودن آن ازجناح های حکومتی وعدم توهم به هردو جناح. اکنون درنزد آن ها حاجی(وزیرآموزش وپرورش دولت خاتمی) و فرشیدی(وزیرآموزش و پرروش دولت احمدی نژاد)، سروته یک کرباسند.لازم به اشاره است که بخش هائی ازجنبش معلمان دراعتراضات سالهای گذشته خودهنوزبه درجاتی نسبت به برخی جناح ها وعناصرنفوذی رژیم توهماتی داشتند ولاجرم درمواقعی حاکمیت می توانست بااعمال نفوذ خود آن ها را دچارسرگردانی وتشت کند. ولی خوشبختانه اکنون چنین نیست.
دومین و مهم ترین رمزبقاء و تداوم جنبش را باید درترکیب تؤامان حرکت جنبشی وتشکل و سازمانیابی جستجوکرد.بی شک این پدیده وبکارگیری آن بزرگترین آموزه ای است که هم جنبش معلمان برای تداوم وپیشبرد حرکت های بعدی خود بدان نیازمنداست وهم بهره گیری ازاین تجربه برای بقیه جنبش های طبقاتی و اجتماعی واجد اهمیت است. چرا که دربرابررژیم هارو سرکوبگری چون جمهوری اسلامی که بی قانونی مطلق برآن حاکم است،تنها ترکیب این دوعامل است که می تواند تداوم حرکت را تضمین کند. دستگیری وتهدید نمایندگان معلمین نشان می دهد که یکی از تاکتیک های اصلی رژیم برای کنترل حرکت،ایجاد شکاف بین نمایندگان وتشکل ها با بدنه است.
تجربه های بسیاری درسطح ملی و بین المللی همواره نشان داده اند که قدرت های حاکم وارتجاعی،علی القاعده می توانند درشرایط مختلف وبدرجاتی،"رهبران" وفعالان جنبش های مردمی را بخرند یا مرعوب و متزلزل کنندو ازطریق آن ها به هدف های خود نائل گردند.شانس انجام این کارمعمولا خیلی بیشترازشانس خرید ویامرعوب کردن خود جنبش هاست. تحلیل کانون صنفی معلمان ایران،دربند 5تحلیل خود با اشاره به همین واقعیت می نویسد"کانون آسیب پذیر است اما جمعیت جلوی مجلس آسیب پذیر نیست. بلندگو را می توانند خاموش کنند اما فهم فرهنگی را نسبت به تبعیضی که درک می کند چه می کنند؟ پس اگر اقداماتی اینچنینی می کنند ما باید بدانیم که فقط موقتا روی زخم چاکی را بدون بخیه بسته اند.باور کنید چه با حضور کانون و چه بی حضور کانون معلم بیدار است و از تبعیض بیزار است."
والبته هرچه جنبشی بتواند پایه های توده ای خود را فعال تر کند، شانس موج سواری دشمن کمتر وکمترمی شود.آن چه که به طبقات حاکم اجازه کنترل وبی اثرکردن جنبش ازطریق کنترل ازبالا و ازطریق "رهبران" و نمایندگان را می دهد،همانا خود پدیده "رهبری" است که امکان کنترل جنبش ازبالا توسط آنها را فراهم می کند.بهمین دلیل تقلیل این مسأله صرفا به یک امر اخلاقی و خصایص افراد،و جستجوی علل آن در خیانت وضعف رهبران نادرست بوده و منجربه نتیجه گیری ها وراه حل های غلط ونیم بندی می گردد .مثلا نظیرجستجو و یافتن رهبران "انقلابی تر"بجای رهبران کنونی وامثالهم، ونه یافتن و تقویت مکانیزم های کنترل "رهبران" ازسوی پائینی ها.علت اصلی امکان کنترل جنبش ازبالا توسط رژیم وطبقه حاکم،قبل ازهرچیزناشی ازپدیده جداشدن وخلع ید قدرت ازخود حنبش وبدنه آن و تمرکزآن دررهبری و رهبران است که منشأ اصلی فساد را تشکیل می دهد. بهمین دلیل ضروری است که جنبش ها ازهم اکنون ازسرسپردگی به رهبران و کیش اطاعت بیرون آمده و خود نقش فعال ومستقیمی را درتصمیم گیری های اصلی و کلان و نظارت وحسابرسی بررفتاروعملکرد"رهبران"بعهده بگیرند ودرحقیقت بجای سپردن نقش رهبری جنبش به افراد وعناصر معین،خود درحوزه های اصلی و کلیدی متقبل آن گردند. بهمین دلیل مراداز جنبش اگربه معنای سیاهی لشکرنباشد،واگربه مثابه یک امر خود بنیاد ودارای ظرفیت خودرهان فهمیده شود،خشت اول این سمت گیری راازهمین حالا باید نهاد واگرازاین منظربه پویائی وگوهررهائی بخش جنبش بنگریم، کلام نخستین آن چنین خواهد بود:رهبر بی رهبر.امررهبری و هدایت جنبش توسط نخبگان را به چوبانان برای هدایت گله وبه بورژوازی برای کنترل کارگران وشهروندان واگذارید. خود آن ها بقدرکافی دراین هنرسررشته دارند وجنبش سوسیالیستی ورهائی بخش دراین عرصه خود را رقیب بورژوازی نمی بنید که بجای مثلا فلان بورژوا،دربهترین حالت، فلان کارگررا به نشاند و خیال کند که بدینسان راه رهائی خود را یافته است.همانطورکه اشاره شد دراصل رهبری درخود جنبش وهمراه آن است وازآن منفک نیست وباندازه ای که ازآن جداشود وبه افراد وعناصرتفویض گردد،ولوآن که این فرد کارگرباشد، بهمان اندازه قدرت ازمنشأ وصاحبان واقعی خود جداشده و به مثابه نیروی قاهرو بیگانه ای دربرابرش ظاهرمی شود.تمکین به چنین روندی دربهترین حالت غلطیدن ازمسیردموکراسی مستقیم ومشارکتی به دموکراسی وکالتی ونمایندگی-یعنی اسیرشدن درتاروپود سیستمی است که جامعه طبقاتی و وبورژوازی برای جداکردن قدرت ازتوده ها و مسخ کردن دموکراسی ساخته وپرداخته است.بنابراین جنبش های خودرهان ازآن گونه اسبها نیستند که پابرزمین بکوبند وشیهه بکشند تا مگرکسی برای تاختن سوارشان بشود. برعکس ازویژگی های اصلی این نوع جنبش ها آنست که خود عنان نمایندگان را بدست گرفته و آن هارا کنترل می کند. آن چه که سازماندهی جنبشی با ویژگی خود رهان را ازسازماندهی های بوژوائی-حتاازنوع جنبشی آن-متمایزمی کند همانا فاصله گرفتن از سازماندهی نوع سلسه مراتبی و مبتنی بر اصل رهبری است که درآن قدرت ازبالابه پائین توزیع می شود. وحال آن که درنوع جنبشی ِ ازنوع خودرهان،این بدنه ومجامع عمومی هستند که نقش اصلی را درتصمیم گیری ها و نظارت ها برعهده دارند.واگذاری حق تصمیم گیری به "رهبران" و اتخاذ تصمیم گیری دورازچشم بدنه،همواره مهم ترین خطری است که موجودیت وحیات نوپای این گونه جنبش ها را تهدید کرده وآن را به سیاه لشکری فرمانبرداردتبدیل می کند.سازماندهی جنبشی با تبدیل رهبران به سخنگویان،درپاسخگوکردن سخنگویان دربرابربدنه هائی که به کانون ثقل تصمیم گیری ها تبدیل می شود،درچرخش وتکثر سخنگویان، درنظارت برعملکردآن ها،درتقویت هم آهنگی گردان های خود گردان به جای تبدیل آن ها به عوامل اجرائی صرفِ تصمیماتی که بیرون ازآن ها گرفته می شود،تقویت شبکه های ارتباطی افقی دربرابرعمودی و مبتنی برسلسه مراتبی که وظیفه اشان تقویت اطاعت کورکورانه دستورات و منتزع کردن قدرت ازخود صاحبان قدرت است ونظایرآن متعین می شود.نه درتقلیل آن به صرف جایگزینی یک کارگر به جای غیرکارگردرچهارچوب همان سیستم سلسه مراتبی.وقتی که مارکس درپرتو تجربه کمون پاریس دریافت که کارگران نمی توانند به صرف تصاحب ماشین دولتی بورژوائی آن را دراختیارخود بگیرند،بلکه باید آن را درهم شکنند،درواقع نظر به همین ماهیت اسارت آور ساختارسلسه مراتبی آن دارد.وبرهمین قیاس کارگران با تصاحب ساختارهای بورژوائی قدرت وبا تکیه برآنها نمی توانند امرخود رهانی و خود حکومتی را که گوهراصلی نظام سوسیالیستی واندیشه پایه ای هرکمونیستی را تشکیل می دهد،به فرجام برسانند. نباید فراموش کنیم که تمرکزقدرت در بیرون ازتوده ها،همزاد تمرکزسرمایه بعنوان تجسم نیروی کارازخود بیگانه شده وحاکم برآن است وایندوهمزاد می توانند با سهولت وبسرعت بیکدیگرتبدیل شوند.یک لحظه نباید فراموش کرد که قدرت جدا ازتوده ها منشأ همه شرها وسرآمدهمه ناکامی های جنبش های توده ای و خودرهان است.بی شک پذیرش عملی این مسأله،برای بورژوازی که جای خود دارد،حتی برای برای گرایشات و جریان های مدعی حمایت ازجنبش ها امرساده ای نیست.اما باید بدانیم که مضمون واقعی ونهائی دفاع ازقدرت بیگانه شده بامزدوحقوق بگیران وبرفراز سرآنان،چه بدانیم و چه ندانیم جزدفاع ازامتیازات ومزایای جامعه طبقاتی و تیزکردن ابزارکنترل جنبش ها ازسوی بورژوازی و تهی کردن مضمون رهائی بخش وانقلابی آن ها نیست.
بی شک تاکتیک وقت گذرانی رژیم وانداختن مبارزه به دست اندازهای ایام تعطیلات نوروز،یکی ازشگردهای اصلی رژیم برای خنثی کردن اعتراضات معلمان است. اما خوشبختانه راه پیشروی تاکتیک مزبور تااین لحظه به دلیل هوشیاری وپافشاری معلمان برانجام فوری خواست های خود وتعیین ضرب العجل های زمان بندی شده مسدود ودستکم دشوارشده است. رژیم اکنون دربرابردوگزینه سرکوب گسترده و یا پذیرش خواست معلمان قراردارد. گزینه اول البته باتوجه به واکنش ها و پی آمدهای سرکوب یک جنببش با خصلت توده ای درمیان معلمان وبازتاب جهانی آن با مخاطرات نامعلومی همراه است.ازهمین رو برای نجات خود ازمخصمه کنونی،ناگزیراست نهایتا به در خواست معلمان تمکین کند.گرچه تمامی تلاش خود را برای مثله کردن مطالبات آنان وسپس کارشکنی درمرحله اجراءآن بکارخواهد برد. قابل پیش بینی است که رژیم هم چون مارزخم خورده،برای آن که مطالبات معلمان ازآنچه موجود است فراترنرود و وارد فازهای بعدی نشود وبخیال خود برای خنثی کردن بازتاب پیام های آن درمیان سایراقشارزحمتکش،حتا پس ازکسب پیروزی فشارهای گوناگونی را برای درهم شکستن مقاومت و تشکل ها وشبکه های مقاومت آن ها بکارخواهد گرفت.ازهمین رو نه فقط برای قطعیت یافتن عقب نشینی رژیم،جنبش کنونی بایدهم چنان برحضورهشیارانه و حضور درخیابان ادامه دهد وآمادگی خود را برای استفاده ازاهرم اعتصاب ها و جلب همبستگی هرچه بیشترسایراقشار زحمتکشان حفظ کند،بلکه حتی درصورت دست یابی به پیروزی دریک نبرد، برای خنثی کردن یورشِ بعداز ازپیروزی توسط رژیم،هوشیارانه آماده باشد تا دربرابرمارزخمی خورده، ازدست آوردهای خود دفاع کند.

2007-03-09-18-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Wednesday, March 07, 2007


گوشه هائی ازرزم پرشورمعلمان درمیتینگ خیابانی روزگذشته*
Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه
!این بارآن ها می خواهند خود شرایط مذاکره را تعیین کنند
معلمان مبارزکه استعفاء وزیر آموزش و پرورش ومعاونش همواره یکی ازشعارها ومحتوای سخنرانی آن ها یا نمایندگان آن ها را تشکیل می دهد،دیروزدریک اقدام ابتکاری با بدست گرفتن هزاران کارت قرمزحکم اخراج وزیر را ازوزارتخانه اش صادرکردند.آن ها همچنین بعنوان پیش شرط گفتگوهای خود با هیئتی ازنمایندگان مجلس ودولت، خواهان خروج معاون اوازترکیب هیأت مزبور بدلیل توهین وی به معلمان گردیدند.آن ها هم چنین با رد اصراررژیم مبنی برحضورتنها 5 نماینده ازمعلمان درمذاکرات برلزوم شرکت ده نفرازنمایندگان خوددراین مذاکرات پای فشردند. تحت چنین شرایطی مذاکراتی که درفاصله مییتگ قبلی ومیتینگ جدید درروزسه شنبه صورت گرفت، کنسل شده وبی نتیجه ماند.
بی شک شاه بیت تاکتیک های درخشان معلمان را باید ترکیب تظاهرات خیابانی با مذاکره دانست. آن ها با شناختی که ازماهیت رژیم ووعده ها وطرفندهای آن دارند،بهیچوجه حاضرنیستند نمایندگان خود را بدون پشتیبانی فعال وانجام اعتصاب و تظاهرات روزانه،روانه گفتگوی بی حاصل با رژیم کنند.آن ها هم چنین بخوبی می دانند که بدون آن،آن ها قادرنخواهند شد حتا یک دلارازدرآمدهای سرشارنفتی را به سفره های خالی وشکم های گرسنه خود(با بیش از70درصد فقرمطلق درمیان معلمان شاغل و 95 درصد معلمان بازنشسته) تزریق کنند. آن ها هم چنین بخوبی متوجه تاکتیک رژیم دروقت گذرانی ودادن وعده وعیده شده وبا تعیین ضرب العجل های پی درپی و کوتاه مدت با آن مقابله می کنندوبرپایه همین شناخت است که در میتیگ پرشکوه دیروز با هوکردن و دادن شعارهائی چون"وعده و وعید نمی خواهیم،عمل به وعده می خواهیم"مانع سخنرانی برخی نمایندگان مجلس شدند. تجربه بی شمارجنبش های مبارزاتی مشابه وموفق دربسیاری ازنقاط جهان نیزمؤیدهمین تجربه معلمان است که درهیج کجا بدون حضورویااعتصاب کارگران وزحمتکشان درصحنه مبارزه وبدون اعمال فشارازپائین هیج مذاکره با طبقه حاکم به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید. نه فقط مذکرات به نتیجه نخواهد رسید،بلکه همانطورکه رژیم مرتجع جمهوری اسلامی بکرات نشان داده است،دراین گونه موارد اگر ازطرق گوناگون نماینده ویانمایندگان معترضین را نتواندمرعوب کند،دست به دستگیری آن ها می زند وحتی همانگونه که درمورد کارگران شرکت واحدمشاهده کردیم ازیورش بخود کارگران و مجامع عمومی آن ها هم امتناع نمی کند..گرچه اکنون بدلایل گوناگون رژیم درمقابل حرکت معلمان غافلگیرشده وبی شک درصدداست با وقت گذرانی وباتدارک و طراحی، تهاجم تازه ای را بانجام برساند. وآن چه که تاکنون مانع انجام آن شده هماناشدت وگستردگی واکنش معلمان و درجه قاطعیت وبرانگیختگی آن ها بوده است. معلمان نیزبا وقوف به همین طرفندها و هدف ها ی رژیم،وبدرستی، تنها راه مقابله را گسترش دامنه اعتراضات و حضوربیش ازپیش خودرصحنه مبارزه می دانند.این واقعیت بخوبی بوسیله یکی ازسخنرانان میتینگ پرشکوه 30 هزارنفره دیروزمعلمان درمقابل مجلس با این عبارت که "تنها مسیرنجات همین مسیری است که طی می کنیم" ابرازگردید.آن ها برای به نمایش گذاشتن همبستگی وقدرت اقدام سراسری خود همزمان با تجمع اصلی وپرصلابت خود درتهران،درشماری ازشهرستان های نیزبطور همزمان تجمعاتی را سازمان داده بودند.
یکی دیگرازتاکتیک های درخشان معلمان درجهت افشاء ماهیت رژیم و بازتاب دادن اعتراضات خود، افشاءمستمر سیمای جمهوری اسلامی است که بگفته آن ها درحالی که فی المثل حاضراست تصویریک طوطی را به مدت طولانی نمایش دهد،حاضرنیست کوچک ترین گزارش و تصویری از تظاهرات ومیتینگ های متوالی و درحال گسترش یکی ازمهمترین و حساس ترین قشر مولد وزحمتکش جامعه را نشان بدهد. بهمین دلیل آن ها طی یک شعارکوبنده و پرمعنای خود فریاد می زنند "رسانه خصوصی" ملی باید گردد. وباین ترتیب نشان می دهند که چگونه امکانات کشور که متعلق به همه مردم کشور است،نظیر صدا وسیمای جمهوراسلامی که تحت نظر بیت رهبری کنترل وهدایت می شود، به تیول وِملک خصوصی،این عناصرفاسد تبدیل شده است.
درهمین میتینگ یکی ازسخنرانان (محمودبهتشی) ازمعلمان می پرسد چه کسی می تواند اين تجمع چندين هزار نفری شما در مقابل مجلس شورای اسلامي را به نام آشوب طلب و معلم نما و هرچيز ديگري كه شايسته ي خودشان است انكاركند؟
پاسخ جمعیت باو چنین است: "صدا وسيما و ضرغامی". ودرپایان همه یک پارچه فریاد می زنند" رسانه جیره خوارانعکاس،انعکاس".سانسورگسترده اخبارمعلمان درروزنامه ورسانه های کشور،بی شک اهمیت مقابله با سانسور را ازطریق درج وانتشار وسیع این اعتراضات درمیان مردم به یکی ازوظایف مهم نیروهای حامی زحمتکشان و مدافعین دموکراسی و به یکی ازجلوه های بارزهمبستگی،تقویت جنبش معلمان و درهم شکستن ئوطئه سکوت رژیم،تبدیل کرده است.
قلب های مریض
همین سخنران در دربخش دیگری ازسخنان خود بااشاره به نشریه سپاه پاسداران(صبح صادق) که نوشته است دست مامعلمان تجمع کننده بادست بمب گذاران زاهدانی یکی است، خطاب به جمعیت-که شعارهای تندی را علیه مقامات رژیم می دادند- می گوید لطفا چنان احساساتی نشوید که بهانه به این قلب های مریض بدهید.
تشکیل مجامع عمومی خیابانی
یکی ازمشخصات جنبش های های اعتراضی توده ای،همانا نقش آفرینی بدنه و نقش مجمع عمومی آن درتصمیم گیری هاست.به عنوان یک نمونه می توان به صحنه زیرکه درخلال گزارشات(وازجمله در روزنت) آمده اشاره کرد: آن جا که می نویسد، درادامه سخنرانی ها،محمود بهشتي لنگرودي پشت تريبون قرار گرفت و گفت:"اكنون براي ختم اين قضييه من يك پيشنهاد دارم. پيشنهادم اين است كه شب چهارشنبه همان جلسه اي كه قرار بود دوشنبه شب برگزار شود و كنسل شد، برگزار شود. 10 نفرازنمايندگان فرهنگيان هم در آن حضور داشته باشند. چون اكنون ديگر شرايط مذاكره را ما تعيين مي كنيم". وي افزود: "اين جلسه با حضور رسانه ها و صدا وسيما برگزار شود و براي مردم هم پخش شود. اگر آقايان مي پذيرند، ما آماده ايم". تجمع كنندگان فرياد زدند "بهشتي، بهشتي حمايتت مي كنيم". بهشتي ادامه داد: "در هر حال چه مذاكره صورت پذيرد و چه نپذيرد ما روز پنج شنبه در همين محل از ساعت 8 صبح آماده ايم.مدرسه ها را به خود مديران واگذار مي كنيم و خودشان جواب اوليا را بدهند". وي افزود: "پنج شنبه ساعت 8 صبح در هر شرايطي اينجا تجمع است و به هيچ وجه لغو نخواهد شد حتي اگر مذاكرات به نتيجه برسد ما پنج شنبه اينجاييم". معلمان هم درپاسخ فرياد زدند: "پنجشنبه كل تهران تعطيله".
وي در پايان گفت: تصميماتي را كه براي پس از پنجشنبه به اجرا در خواهيم آورد در روز پنجشنبه صبح در همين مكان اعلام خواهيم كرد.
همین سخنران می افزاید"شفافيت از اصول كار و فعاليت ما است و ما همه گزارش ها را بايد به شما اعضا و فرهنگيان ارائه دهيم. شايد همين شفافيت است كه برخي را نگران مي كند، چون برخي دوست دارند با ما صحبت هايي بشود و توافقاتي صورت گيرد اما ما اين مسائل را افشا نكنيم". بی شک خود این نمایندگان دریافته اند که بدون حمایت این بدنه فعال،رژیم نه فقط برای آن ها تره ای خوردنخواهد کردبلکه هرلحظه می تواند آن ها را دستگیر کرده و یا مرعوب نماید.معلمان دریافته اند که همبستگی آنها منبع اصلی اقتدارشان برای دست یابی به مطالبات خوداست.ازاین رو، شعارهائی چون "ازتفرقه ونفاق بیرازیم،فرهنگیان کشوراتحاد اتحاد"،مکان شایسته ای دردرمیان شعارها وپلاکاردهای آنان کسب کرده است.و درپايان این میتینگ حماسی،هاشمي یکی دیگرازمسولان تشکل های معلمان(سازمان معلمان ايران) طي سخناني گفت: "معلمان عزيز، شما با اين حضور و همبستگي نشان داديد كه معلمان بيدار هستند.گوش مسوولين ما مشكل شنوايي دارد اما شما ترديد و تزلزل به خود راه ندهيد و همه ي همكاران بدانند كه تدام اين مسير نجات بخش قشر فرهنگي كشور است"معلمان هم درپاسخ با دادن شعار "تاحق خود نگیریم آرام نمی نشینیم" راه پیمائی خود را ازروبروی مجلس به سوی بهارستان آغازکردند.آن ها اعلام داشته اند که به منظورتأمین اهداف عالیه اعتصاب سراسری معلمان با اعلام تعطیلی کلیه کلاس های درس و امتحانات مدارس از پنجشبنه15 اسفند تا اطلاع ثانوی به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.آنها هم چنین خواستارپیوستن دانش آموزان کشوربه این حرکت ملی شده اند.
بی گمان فراگیرگردن جنبش درمیان صفوف معلمان که بهشتی آن را با زبان خاص خود و وباعبورازفیلترعقایدش این چنین بیان کرده است"همچنين اعلام مي كنم آنهايي كه در اين تجمع آمدند كاري حسيني كردند و آنها كه نيامدند و در مدارس ماندند بايد كاري زينبي كنند وگرنه يزيدي اند"، وجلب همبستگی وحمایت سایرصفوف رحمتکشان، دو راهبرد اصلی برای جلوگیری ازمحاصره شدن وسرکوب این جنبش توسط رژیم است. واین مسئولیت دوجانبه ای را هم ازسوی معلمان و هم ازسوی سایررحمتکشان ،ودردرجه نخست نفش فعالان و پیشروان سایرجنبش ها،طلب می کند.
2007-03-07-16-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

*برگرفته شده ازگزارشات سلام دموکرات وروزنت و چندامیل دریافتی خود

Monday, March 05, 2007




به حمایت فعال ازجنبش معلمان برخیزیم!
مبارزه معلمان به مثابه یک مبارزه طبقاتی زنده و نیرومند

تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

یکی ازمشکلات بزرگ چپ درجامعه ما آن است که معمولا مبارزه طبقاتی را درپشت ابرها،درسپهرایدئولوژی و واژه گان تهی شده ازمابازاء عینی آن ها جستجو می کند.واین البته ازسوی چپی که هویت وعملکرد خود را نه از عینیت مبارزه طبقاتی ونقدآن،بلکه ازمقولات صرفا ایدئولوژیک و توصیفات برآمده ازآن می گیرد،عجیب نیست.دراصل این مقولات درنزدآن ها باین دلیل به "ایدئولوژی"ونوعی آگاهی کاذب تنزل پیدامی کندکه رابطه زنده خود را با مبارزات جاری جنبش های طبقاتی قطع می نماید.بهمین دلیل این مقولات درذهن آن ها تبدیل به مقولاتی غیرتاریخی وخارج اززمان و مکان شده و معنائی فی نفسه و مطلق پیدامی کنند.تاجائی که اصالت وصحت یافته های خود را جدا ازاین مبارزات دنبال می کند و بسان منشوری ازورای آن به جنبش ها می نگرد.وحال آن که درنزد چپ اجتماعی-طبقاتی این گفته معروف کلاسیک ها،که یک گام عملی جنبش(طبقاتی) بهتراز یک دوجین برنامه است،دارای طنین نیرومندی است.این عبارت البته به معنای تضاد وتقابل ذاتی برنامه و جنبش طبقاتی وقراردادن این دو دربرابرهم نیست.اما نشان می دهد که همواره درمیان مدعیان سوسیالیسم،ذهنیت هائی وجود داشته ودارند که آن دو را دربرابرهم می نهند.بادرنظرگرفتن چنین دوگانگی است که تأکیدبرجنبش در عبارت فوق،ازقضا برای برون رفتن ازآن دوگانگی،معنا واهمیت پیدامی کند. یک چپ ایدئولوژیک و بناگزیرفرقه گرا،همواره گروگان واژه ها و مفاهیم جادوئی و مجرداست.و حال آن که یک چپ معطوف به جنبش های اجتماعی دربسترتکانه های اجتماعی هویت یافته و باقرارگرفتن درزیستگاه طبیعی خود و ایجاد رابطه مشخص بین تئوری و پراتیک طبقاتی،به این دوگانگی پایان می دهد.چپ ایدئولوژیک نبردهای طبقاتی را نه دربسترزنده اجتماعی ومبارزات هم اکنون موجود و ازطریق مشارکت فعال در آن،بلکه اساسا در قلمرومفاهیم مجرد و بی معنائی جستجومی کند که هیچ ربط مشخصی نمی توان بین آن ها با مبارزات مشخص وهم اکنون موجود پیداکرد.وهمین دوگانگی است که منشأ تباهی و بی ثمری آن ها دردوره هائی که این نگرش برآن ها حاکم می شودرا، توضیح می دهد.مثلاآن ها نبرد با لیبرالیسم وتصفیه حساب با آن را بجای پیشبرد آن درصحنه زنده مبارزه طبقاتی و درپیوند با مطالبات زحمتکشانی که گوهرآن مقابله با قدرت حاکم واعمال سیاست های اقتصادی ویرانگرانه حاکم بردولت ازیکسو وبه میدان آمدن دمکراسی و ابرازاقتدارواراده توده ای ازپائین و درراستای خود حکومتی زحمتکشان ازسوی دیگراست،به نحوی تجریدی وبی ارتباط با تحولات واقعی بکارمی گیرندکه برای زحمتکشان نامفهوم است. بطوری که درعمل نه فقط مبارزات موجود کارگران و زحمتکشانی که خود سوژه آن مقولات مجرد هستند مشمول آن نمی گردند،ودرنتیجه این نوع مبارزه نه فقط درخدمت تقویت صفوف زحمتکشان و شفاف سازی آن قرارنمی گیرد، بلکه بااین شیوه برخورد حتی صفوف خود دانشجویان وروشنفکران چپ نیز بجای متحد شدن دچار آشفتگی می گردد.اگر شاخص اصلی یک مبارزه واقعا سوسیالیستی راتقویت اتحاد طبقاتی و گسترش صفوف زحمتکشان و مدافعان سوسیالیسم دربرابرصف بورژوازی بدانیم(شاخصی که درتعریف وظیفه کمونیست ها درمانیفست،با دفاع ازمنافع عمومی طبقه واتحاد آن ها بروشنی فرموله شده است)،می بینیم که عملکرد این گونه مبارزات باصطلاح ایدئولوژیک،بیشتر درجهت شقه شقه کردن صفوف طبقه و سوسیالیست های مدافع آن قرارمی گیرد.بی تردید هرشعاروادعائی که بجای تقویت صفوف همبستگی طبقاتی و رادیکالیزه کردن طبیعی آن دربسترتجربه خود کارگران، صفوف آن ها ویامدافعان آن ها را شقه شقه کند،ولو آن که باادعای دفاع از طبقه وفی المثل درمقام تقدس بخشیدن ودرتقابل قراردادن این یا آن نوع تشکل دربرابرهم صورت گیرد،سم خطرناکی است که فقط فرقه گرایان می توانند حاملش باشند.چپ ما باید دربسترجنبش های اجتماعی ودرراستای پیشبرد هدف اصلی خودکه همانا تحقق عملی خودرهانی استثمارشوندگان و به بارنشستن عملی این اندیشه رهائی بخش است که کسی جزخود آن ها قادربه رهاکردخود نیستند،به بازاندیشی ونقد عمل اجتماعی خود پیردازد.یکی ازعناصر اصلی این بازاندیشی،بی گمان ایجاد پیوند زنده بین مبارزات ایدئولوژیک و نظری بامبارزات طبقاتی است و دیگری درنظرگرفتن اصل پلورالیستی بودن جنبش های طبقای واجتماعی وبرقراری نسبت درست اتحاد ومبارزه نطری فی مابین این گرایش ها درچهارچوب تقویت اتحاد صفوف طبقه است.
بی شک همواره مبارزه نظری بخشی ازمبارزه طبقاتی بوده وهست. و مبارزه علیه لیبرالیسم ولیبرال ها هم بخش مهمی ازاین مبازه نظری را تشکیل می دهد.هم چنین بی تردیدآگاهی برآمده ازمبارزات تاریخی وجهانی طبقه کارگر ازاهمیت زیادی برخورداراست.اما اگرتکیه براین آگاهی های تاریخی اگرکه بخواهدازمحدوده بحث های آکادمیک ویا محفلی بیرون بیاید ودارای بردمؤثر اجتماعی گردد،باید عمدتا دربسترمبارزه طبقاتی هم اکنون موجود و درپیوند با آن ها جاری گردد و حقانیت ودرستی خود را برای کارگران و زحمتکشان درمتن مبارزات واقعی و تجربه زنده خود آن ها به اثبات برساند.وگرنه حاصلی جز افزایش تشتت صفوف مبارزه وجدائی نیروهای چپ ازطبقات زحمتکش وتقویت سکتاریسم نخواهد داشت.سمت گیری به سوی چپ اجتماعی یعنی قرارگرفتن درفرایند تبدیل شدن به بخشی ارگانیگ ورزمنده ازجنبش های طبقاتی-اجتماعی هم اکنون موجود و البته درهمین بستر صیقل دادن هرچه بیشتر به تمایزمرزهای نظری خود با بورژوازی وارتجاع.بااین وجود هنوز هم متأسفانه بخش مهمی ازنیروهای چپ،که گویا نسل جدید چپ هم متأسفانه ازاین بیماری مصون نمانده،جنگل را ازپشت درختان به تماشامی نشیند.به اصل مسأله برگردیم:
واقعیت آن است که جنبش معلمان یکی ازعالی ترین محصولات مبارزه طبقاتی درجامعه ماست.یعنی درمقایسه با جنبش های مشابه دیگر،هم ازنظروسعت توده ای و درگیرکردن عناصرقشرمعلم،هم بلحاظ کانونی کردن مطالبات مشخص وفراگیرآحاد قشرخود،ومهم ترازآن بوجود آوردن یک تشکل سراسری که تاکنون هیچ کدام ازبخش های دیگر طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر قادر به ایجادش نشده اند،متمایزاست.نگاهی به یکی ازشعارهای این جنبش که درمیان انبوه شعارهای درخشان آن،ظاهرا از منزلت خاصی برخوردارنیست، می تواندبخوبی دوگانگی ذهنیت چپ و واقعیت مبارزه طبقاتی را به نمایش بگذارد:
این شعارکوتاه وفشرده چنین است:"نه چپیم ،نه راستیم،فقط معلمیم". گرچه این شعار دروهله اول هردوجناح باصطلاح راست و "چپ" رژیم را که درصدد رخنه به صفوف معلمان جهت کنترل حرکت و یا زدن انگ وابستگی به آن هاهستند،مورد توجه وافشاء قرارمی دهد واین کاررا باقراردادن هویت اجتماعی مستقل و عینی خودشان به عنوان معلم انجام می دهد،اما اهمیت آن فقط درمقابله با رخنه تلاش های دوجریان حاکمیت نیست. بلکه فراترازآن درتأکید برای پاگرفتن هرچه بیشتریک هویت طبقاتی- اجتماعی مستقل با مطالبات مشخص خود می باشد که موجودیتش ازسوی حاکمیت و حامیانش مورد انکار قرارمی گیرد.وهمین صراحت و فشردگی موجود درشعارفوق حامل یک دنیا معنا وآموزش برای ماچپ هاست که خود درتئوری مدافع هویت یابی طبقاتی هستیم،اما درعملکردخود نسبت به اهمیت آن ها بی اعتنا بوده و حتا بعضا-خواسته وناخواسته-به شقه شقه کردن صفوف آن می پردازیم. نباید فراموش کنیم که یک جنبش طبقاتی واقعی فقط می تواند برروی خواست های مشخص وملموس احاد طبقه پاگرفته ودرحین حرکت به کشف سایرجنبه های وجودی خود به مثابه یک طبقه نائل می گردد که وقوف به منافع مشترک دربرابرمنافع متضاد طبقه بورژوا وحامیان ومتحدانشان ازمشخصات آن است.درمتن همین حرکت است که کارگران به اهمیت ایجاد تشکل های مستقل پی می برند و آن را درزیرانواع فشارهای حاکمیت بوجود می آورند و دربرابریورش دشمنان طبقاتی خود به حفاظت ازآن می پردازند.آن ها همچنین به حربه واهرم های مبارزاتی خود که ازجایگاهشان درمناسبات تولیدی و اجتماعی نشأت می گیرد، پی می برند.نگاهی به شعارزیربعنوان یکی ازشعارهای معلمان،بخوبی و بارساترین بیان تکوین مراحل فوق را به نمایش می گذارد:
نظام هماهنگ اجرا بايد گردد»،«منزلت معلم احيا بايد گردد» و «مشكل ما حل نشه، مدرسه تعطيل مي‌شه"
چنان که ملاحظه می کنیداین شعارناظراست بریک خواست مشخص وملموس و فراگیر،ونیزعلیه شرایطی که جایگاه اجتماعی وشأن انسانی او را به مثابه معلم مورد تهدید قرارمی دهد،وبالأخره تهدید به استفاده گسترده از حربه مبارزاتی مختص خود- تعطیل مدارس وتدریس-یعنی اهرمی که او باداشتن موقعیت خوددرسیستم خدمات اجتماعی ودرچرخه آموزش و پرورش ازآن برخوردار است.مهم آنست که این شعارها ازحلقوم خود معلمان متشکل وهمبسته درمی آید.نگاهی کوتاه وفشرده به مبارزات آن ها درطی این 5 سال اخیر، قدرت عمل واقدام آن ها را درنظام سرکوبگرجمهوری اسلامی دربرابرمان قرارمی دهد. قدرتی که تنها می تواند ازخلال یک مبارزه همبسته ومتشکل صدها هزارمعلم بیرون تراود:ازوادارکردن دولت خاتمی به عقب نشینی وپذیرش تهیه لایحه نظام هم آهنگ پرداخت ها، تا وادارکردن دولت جدید احمدی نژاد به ارائه این لایحه به مجلس.بی شک همه این ها زیرفشارمستمرمعلمان صورت گرفته و هردودولت باتوسل به انواع طرفندها و کارشکنی ها تلاش کرده اند که ازتصویب و شکل گیری چنین لایحه ای سرباززنند.چنان که دولت نهم درپی چالش های مربوط به تأمین منابع مالی این لایحه درمجلس،فرصت را مغتنم شمرد و تصمیم گرفت که همین لایحه را ازمجلس بازپس گیرد.ولی مجبور گردید دوباره زیرفشارمبارزات معلمان و اولتیماتوم آن ها دوباره آن را به مجلس اعاده کند.شگرد حاکمیت درکارشکنی تازه خود،ابن باردرشکل پاسکاری لایحه بین مجلس وشورای نگهبان، خود را نشان داد.موج جدید برآمدِ معلمان درآستانه تصویب بودجه دقیقا برای خنثی کردن طرفندهای حاکمیت درمورد ملاخورکردن این لایحه است.نگاهی به دیگراقدامات معلمان،گوشه دیگری ازاین قدرت برآمده ازهمبستگی و تشکل یافتگی را به نمایش می گذارد:آن ها که رفتاروسنگ اندازی های حاکمیت را سخت تحت نظردارند،اعلام کرده اند که ازاین پس تنها حاضر به ملاقات ومذاکره با رئیس مجلس و رئیس جمهور هستند.گرچه رئیس مجلس هم زبونانه تاکنون ازحاضرشدن دربرابرتجمع آن ها درجلوی مجلس امتناع کرده است.برکناری و یااستیضاح وزیرآموزش و پرورش و برکناری یا استعفاء معاون او بخش دیگری ازمطالبات آن ها را تشکیل می دهد.آن ها دراخطاری دیگر اتمام حجت کرده اندکه اگر رئیس جمهورتا تاریخ معینی نظرحاکمیت را درپذیرش خواست معلمان نسبت به تصویب لایحه نظام پرداخت ها واختصاص ردیف بودجه، ازطریق سیمای رژیم اعلام نکند،باید منتظرتداوم وگسترش مبارزات آن ها،ازجمله اعتصاب و خودداری ازتدریس درمدارس باشد.همین همبستگی سازمان یافته است که آن ها را قادرمی سازد مبارزات وبرنامه اعتراضی دوره ای خود را پیشاپیش اعلام کنند وعلیرغم بستن خانه معلمان وممانعت ازبرگزاری نشست های نمایندگان تشکل های معلمان و یا انتشاراطلاعیه های جعلی و اعمال انواع فشارها وتهدیدها ازجانب رژیم،به حرکت های اعتراضی خویش ادامه دهند ویا صداوسیما را بدلیل عدم پخش اعتراضات خود به شدت موردافشاگری قراردهند. دراقدامی افشاگرانه، به انتشارسؤالات "مستهجن" آزمون معلمان پرداخته و باین ترتیب ولوله ای درمیان طبقه حاکمه سیاسی برپامی کنند وبقول خودشان خطرمسلط شدن تحجررا درنظام آموزشی گوشزد می نمایند.هم چنین دامنه همبستگی درمیان آن ها درحدی است که تبعید ویا دستگیری یک معلم درکرج را به منزله تجاوزبه حقوق خودانگاشته ودرمیتینگ ها و قطعنامه ها و سخنرانی های خود نسبت به عواقب این گونه اقدامات هشدارمی دهند.این همبستگی طبقاتی قشرمعلمان را قادرمی سازد که فارغ ازکرد وعرب واهوازی و یاترک و فارس بودن و... آن هارا درکنارهم قراردهد واین چنین با یک دولت قدر قدرت وبشدت سرکوبگردست و پنجه نرم کند.
بی شک این مبارزه نیزهمانند هرمبارزه طبقاتی فرایندی درحال شدن است و مثل هرمبازه ای ازاین نوع با کاستی ها وگسست ها ولغزش هائی همراه است. و درنتیجه مانند هر مبارزه ای می تواند تنها بربسترمطالبات عاجل شروع گشته ودرکشاکش خود، گام بگام جلوبرود والبته مثل هرمبارزه طبقاتی دیگر می تواند ازطریق اعمال نفوذ طبقات بورژوا و طرفندهای دولت حامی آن واعمال نفوذ جناح های آن دچارافت و خیز ویا سستی و نوسان گردد.هم چنان که درطی این چندسال به درجاتی دچار آن گشته است.قطعنامه اخیرمعلمان خود اذعان می کند که شعارها وافسون احمدی نژاد،توانست یک سال آنها راازپیشبرد مطالباتشان بازدارد. با این همه مبارزه ای است دارای این ظرفیت فراروی که اولا پایگاه اجتماعی خود را درسراسرشهروروستا گسترش دهد،چنان که درطی این سال ها توانسته تعداد تشکل های خود را درنقاط مختلف کشورگسترش داده وبرمیزان استقلال تشکل های خود بیافزاید،وثانیا پیوندهای خود را باسایرگردان های طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر ودیگرجنبش های اجتماعی تعمیق بخشیده وبروسعت صفوف خودوهمبستگی طبقاتی مزدوحقوق بگیران بیافزاید،و ثالثا مطالبات مشخص خود را بامطالبات کلان وسیاسی عمومی پیوند بزند ورابعا درراستای تقویت همبستگی بین المللی پیوندهای گسترده ای را باجنبش های مترقی و ضدجهانی سازی امپریالیستی برقرارکند. بدییهی است که چنین ظرفیت هائی بالقوه بوده و تحقق کامل آن مستلزم تلاش های فراوان وفراهم شدن شرایط مناسبی است که ازهمین امروزباید تدارک شود.
علاوه برملاحظات فوق،مبارزات معلمان باتوجه به شرایط پپچیده حاکم برکشورما اززاویه دیگری نیزواجداهمیت است: برکسی پوشیده نیست که اکنون جامعه ما دریکی ازبحرانی ترین شرایط وجودی خود قراردارد که همزمانی دو چالش سنگین به موازات یکدیگرازمختصات آن است:ازیکسو شاهدچالش روزافزون رژیم با قدرت های بزرگ حول دست یابی به سلاح هسته ای هستیم. چالشی که دوقطب آن را رژیم جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی تشکیل می دهند.یکی درسودای ورودبه باشگاه هسته ای ودیگری درپی خلع سلاح آن.ازسوی دیگربه موازات آن شاهدمبارزه گسترده ای هستیم که بین رژیم و بخش های مختلف مزدوحقوق بگیران بهمراه مبارزات سایرسایرجنبش های اجتماعی درجریان است.اگرچه رژیم باتمام قوا تلاش می کند که درچالش فی مابین خود و قدرت های بزرگ امپریالیستی،مردم راشریک سوداهای خود وهمراه وحامی خویش وانمود کند وبه عنوان نمونه تلاش وسیعی را به مناسبت 22 بهمن برای به صحنه آوردن یک نمایش بززگ باهمین مقصود به عمل آورد.اما واقعیت ها چیزهای دیگری می گویند وآن اینکه مردم قبل ازآنکه دنبال "حق مسلم هسته ای" باشند،دنبال حقوق مسلم مهم تری هستند:نان،آزادی و برابری.
تاآن جا که به محوراول بحران برمی گردد،هردوسوی معادله هرکدام بسهم وبشیوه خود، تلاش فراوانی را برای دوقطبی کردن جامعه ایران و افکارعمومی جهان حول بحران هسته ای بکارمی برند.وهمین تلاش های بی وقفه آن ها برای دوقطبی کردن بحران حول منازعات خود،سبب شده که جبهه مبارزه برای نان،آزادی و برابری ،تحت فشارهای مضاعفی قرارگیرد ودست رژیم را برای سرکوب آن ها بازترکند.همانطورکه بی اعتنائی افکارعمومی جهان وقدرت های بزرگ باین گونه سرکوب ها ومطالبات،باسهولت بیشتری صورت می پذیرد. واین درحالی است که دروضعیت کنونی،مبارزه مؤثرعلیه جنگ افروزی وسیاست های میلیتاریستی رژیم بیش ازآن که بتواند بطورمستقیم صورت گیرد،می تواند ازطریق گسترش همین مبارزات توده ای حول مطالبات گوناگون اقتصادی،اجتماعی و سیاسی پیش برود. درحقیقت تقویت جبهه مطالباتی،درعین حال به معنای بازکردن یک جبهه واقعی ومؤثرعلیه سیاست های جنگ افروزانه رژیم هم بشمارمی رود.مبارزات معلمان دراختصاص بودجه لازم برای تأمین حداقل دستمزد و نیازهای آنان،درشرایطی که برپایه آمارهای رسمی حدود 70 درصد آن ها درخط فقرقراردارند،گوشه ای ازآن را نشان می دهد.وقتی معلمان به طنرشعار"بوی نفت سفره،خفه مون کرده"می دهند و تهدید می کنند که "اعتصاب نامحدود،جواب دکترمحمود"درحقیقت مبارزه خود علیه دوقطبی شدن شرایط حول بحران هسته ای را به نمایش می گذارند. فراترازاین وقتی آن ها شعار"معلم درفکرنان،وزیردرفکرانرژی هسته ای" را فریادمی کنند،درواقع به مصاف سوداهای رژیم رفته ودربرابرآن براولویت حقوق مسلم دیگری تأکید می کنند.
حنبش معلمان یک حلقه استراتژیک ازجنبش مزدوحقوق بگیران
گرچه لیبرال ها وتئوریسین های بورژوازی معمولا تلاش می کنند بااطلاق واژه طبقه"متوسط" به کارمندان دولت وازجمله به قشرگسترده وزحمتکش معلم، باتوهم پراکنی،به قلب واقعیت درمورد جایگاه واقعی این قشرزحمتکش به پردازند و باین ترتیب اردوی بزرگ کاروزحمت را شقه شقه کنند.وبعضاهم این نوع دست کاری درمفهوم طبقه،درمیان خود این قشر ویا درمیان برخی نیروهای چپ مدافع استثمارشوندگان،موجب آشفتگی هائی می گردد،اما خوشبختانه امروزه حنای این گونه تشتت افکنی ها بی رنگ شده است.چنانکه درمقایسه با گذشته اکنون باوضوح بیشتری معلوم شده که این گونه خود ویژگی های های قشرها ولایه های گوناگون طبقه بزرگ مزدو حقوق بگیر،دربخش های دولتی و غیردولتی، بهیچ وجه نفی کننده وجه مشترک همه آن ها،یعنی استثمارمشترک همه آن ها توسط نظام سرمایه داری ودولت حامی آن وگذران زندگی ازقبل دسترنج خود نیست.بهمین دلیل علیرغم رنگارنگی ها وگوناگونی ها،آن ها درکلیت خود طبقه بسیاروسیعی را تشکیل می دهندکه ازبخش های گوناگونی مرکب از کارگران صنعتی و خدماتی-اعم ازیدی و فکری- و ازآن ها که مشغول کارخانگی هستند( چه درقالب کارگاه های تولیدی و چه بخش بزرگی اززنان که عملا ازطریق انجام سایرکارهای موسوم به کارخانگی گذران می کنند) ونیزانبوه کسانی که سرمایه داری قادرنیست حتی برخورداری ازحق بردگی کارمزدوری را برای آن ها تأمین کند.ازاین روبخش پرشمار وروزافزونی بیکار و یا شاغل موقت و نیمه وقت نیزوجود دارندکه برگستردگی این طبقه بزرگ بیش ازپیش می افزاید، که درمجموعه خود به واقعیت "اکثریت قاطع استثمارشونده" درجامعه سرمایه داری صحه می گذارد.درواقع امروزه سرمایه داری توانسته بابسط وجهان شمول کردن سلطه خود برهمه سطوح مناسبات انسانی، چه بطور مستقیم و چه غیرمستقیم،همه عرصه های زندگی را به کالا تبدیل کند وآن را تحت تأثیرعرضه وتقاضای بازاردرآورد.امروزه حتی جسم ونای وتوان کودکانه هم-بویژه درجوامع جهان سوم-ازبلای کالاشدن، ازهرنظرچه کار و چه بهره برداری جنسی، درامان نمانده است.
واقعیت آن است که درمیان طیف بسیارگسترده استثمارشونده ویامزدوحقوق بگیر،معلمان باتوجه به آگاهی وتجربه خود،داشتن همبستگی و تشکل های سراسری ولاجرم قدرت چانه زنی،حلقه کلیدی ومهمی درجنبش زحمتکشان بشمارمی روند. آن چه که به آن ها این موقعیت ممتاز را می دهد،همانا جایگاه اجتماعی آنان به عنوان نیروی کار بخش فرهنگی و آموزش وپرورش کشور است که اولا،بدلیل نیازمبرم وروزافزون جامعه به این گونه خدمات،رژیم قادرنیست که آن هارا بسهولت برخی کارخانه ها آن ها به امان خود بگذارد و یا تعطیل کند و ثانیا، بدلیل آنکه آن ها عموما مزدبگیردولت به عنوان بزرگترین کارفرمای کشورهستند،درمبارزه خودعلیه بزرگترین کارفرمای سرمایه داری،برخلاف کارگران بخش خصوصی که با کارفرماهای متعدد و متفاوتی سروکاردارند،باسهولت بیشتری به منافع مشترک خویش واقف می شوند و همین مسأله به ظرفیت تجمع سراسری وبروز همبستگی آن ها می افزاید.ثالثا، قرارگرفتن دربرابرکارفرمائی که درعین حال به عنوان دولت-بویژه یک دولت استبدادی- عمل می کندموجب می شود که آن ها درک روشن تری ازپیوند وگره خوردگی استبداداقتصادی با استبدادسیاسی داشته باشند. این آگاهی بویژه باتوجه به حاکمیت یک دولت مذهبی،که عرصه های فرهنگ و آموزش را مهم ترین اولویت سیاست سرکوب خود می داند،ظرفیت درک آنان را نسبت به ماهیت ارتجاعی و مضاعف یک حکومت مذهبی بالاترمی برد.درکی که بخوبی دراعتراضات و مجموعه مطالبات آن ها خود رانشان می دهد.خامسا،پیوندآن ها بادانش آموزان به مثابه بخش بزرگی ازنوجوانان جامعه و ازاین طریق با خانواده های آنان،امکان پیوند آن ها را با بخش های ازجامعه تسهیل کرده و وبرقدرت تأثیرگذاری و چانه زنی آن ها می افزاید.اشتغال گسترده زنان درشغل معلمی نیزبه نوبه خود شرایط مساعدی راجهت پیوند این جنبش با جنبش زنان بوجودمی آورد.علاوه براین با توجه به پائین بودن دستمزدمعلمان وفشارروزافزون گرانی و هزینه های زندگی، بخش مهمی ازآن ها ناچارمی شوندبرای ادامه زندگی خود به شغل های درجه دوم که عموما دست فروشی و رانندگی ومشابه آن است روی بیاورند وهمین پدیده،ازآن ها زحمتکشان رنج کش ودردآشنائی را بوجود می آورد که درآن ترکیب استثمارفکری وغیرفکری وآگاهی برآمده ازآن، پتانسیل انقلابی نیرومندی را دروجود آن ها ذخیره می کند.پتانسیلی که سرریزشدن سازمان یافته آن،می تواند تأثیر وسیعی درسایر بخش های مزدوحقوق بگیران برجای بگذارد.بی شک پتانسیل فوق اگربتواند درکنارپتانسیلِ گردان های مهم دیگر اردوی کاروزحمت،هم چون کارگران شرکت واحد وواحدهای بزرگ صنعتی،پرستاران وبیکاران و.... قرارگیرد،نقش بزرگی برطرف ساختن گسست بزرگ مبارزه این طبقه گسترده ایفاء کند. گرچه آن ها هوشیارانه مبارزات خود راصنفی عنوان می کنند،اما کیست که نداند، نفس رویاروئی آن ها بادولت،وکمیت بزرگ مطالبات اجتماعی و اقتصادی ی که آن ها خواهان تحققش هستند،به همراه طرح مطالباتی هم چون درخواست استعفای وزیرومعاون و...ویا مدیریت انتخابی مدارس و تشکیل شوراهای مدارس شهری واستانی و.... ومقابله آن ها علیه نهادهای تربیتی وپدیده "تهجر" و...نگاهی به مجموعه شعارهای آنان ...جملگی گواه بروجود پیوند تنگاتنگ بین مطالبات صنفی آن ها با مطالبات سیاسی است.بطورکلی مزدبگیردولت بودن،آن هم دربخش آموزش و فرهنگ یک رژیم مذهبی،درشرایطی که دولت ناتوان ازتحقق حداقل زندگی برای آن ها می شود،مبارزه ومواجهه این زحمتکشان با دولت را می تواند بسرعت سیاسی کند.والبته همین رویاروئی با یک کارفرمای قدرقدرت که همزمان خود نقش سرکوب را نیزبعهده دارد،برای پیروزی و تثبیت آن،نیازبه جلب همبستگی سایراقشارزحمتکش دارد.بویژه وقتی این واقعیت را درنظربگیریم که انباشت بحران درجامعه ما چنان است،که نهایتا بحران های کوچک و موردی بدون پیوند آن ها با بحران اصلی وبزرگ،یعنی نبرد برای برافکندن نظام حاکم راه حلی ندارند.نبردی که خود ازبهم پیوستن نبردهای کوچک ولی مهم کنونی وتعمیق آن ها سربرخواهد آورد.بورژوازی وجمهوری اسلامی هم با وقوف بهمین خطرتمامی تلاش وطرفندهای خود را بکارمی گیرد،تابا ایجاد تفرقه بین صفوف جنبش زحمتکشان وازجمله بین معلمان با سایرکارمندان دولت ونیزباسایر بخش های مزدوحقوق بگیر غیردولتی، مانع اتحادوهمبستگی فی مابین آن ها بشود. خطری که معلمان نیزبه نوبه خود درقطعنامه اخیرشان آن را مورداشاره قرارداده اند.ازاین رولازم است که با هوشیاری کامل مانع هرگونه بهره برداری رژیم شده و طرفندهایش را برای اختلاف افکنی افشاء و خنثی کرد.جلوگیری کردن از رخنه حاکمیت وجناح های وابسته به آن درصفوف معلمان،درکنارسیاست های تهدید وتطمیع رژیم ونحوه درست فرموله کردن مطالبات وتشریح وتوضیح اهداف مطالباتی خود برای سایرزحمتکشان و افکارعمومی جامعه،بهمراه تقویت هرچه بیشترپیوند با سایرجنبش ها ازجمله این گونه تلاش بشمارمی رود.
بی شک حمایت وهمبستگی سایراقشاروجنبش ها با مبارزات بحق وانسانی معلمان،بخصوص درشرایطی که آن ها یک تنه با دولت ودستگاه های حاکمیت درفتاده اند،وظیفه هرانسانی است که خود را درگیرمبارزه علیه استبدادو استثمارمی داند.دراین میان بویژه حمایت فعال کارگران ودانشجویان وروشنفکران وجنبش زنان ازجنبش معلمان ازاهمیت زیادی درتحقق همبستگی وکندشدن تیغ سرکوب وتداوم مبارزه دارد.والبته ناگفته نباید گذاشت که بروز علنی و مشهود این همبستگی دراعتراضات اخیرمعلمان آن چنان که انتظارمی رفت و شایسته جنبش دانشجوئی وکارگری و.. بود،متأسفانه بوقوع نه پیوست.
نباید فراموش کنیم همانطورکه معلمان درمدارس شمرده ومطمئن درس می دهند،درصحنه عمل ومبارزه اجتماعی خود نیزخیلی شمرده و مطمئن درس هائی را به ما می آموزند:
"اگر حول مطالبات مشترک و فراگیرمتحدشوید، وتشکل های سراسری خود را بوجود آورید، و همبسته ومتحدعمل کنید آن گاه قادرخواهید شد حتی به مصاف قداره بندی چون جمهوری اسلامی بروید".
چنان که می دانیم معلمان درادامه اعتراضات متعدد هفته های اخیروازجمله پس ازمیتینگ پرشکوه هزاران نفری خود دربرابرمجلس، 15اسفند را روزتجمع اعتراضی خود اعلام کرده اند.برهمه مدافعان نان، آزادی وبرابری وهمه زحمتکشان و جنبش های اجتماعی لازم است که این مبارزه حماسی را بخشی ازمبارزه خود بدانند و باتمام توانائی خودبه حمایت فعال از آن برخیزند. نباید فراموش کنیم که رژیم بخش مهمی ازاقتدار خود را ازمنفردماندن اعتراضات و پاشیدن تخم تفرقه و ترس درمیان آن ها می گیرد.بی شک وقتی اعتراض معلمان با قدرت کارگران شرکت واحد که تشکل مستقل خود را با چنان شهامتی برپاکردند،وبا قدرت کارگران شرکت ایران خودرو،که احمدی نژاد را وادارکردند برای افتتاح پروژه ای دراین کارخانه،دزدکی وارد کارخانه شود وفیلم وعکس برداری کند،وباقدرت دانشجویانی که ورود احمدی نژاد به دانشگاه را به چنان حماسه بیادماندنی تبدیل کردند که دیگراوواسلافش-هم چون نمونه خلف خود-هرگزهوس ورودبه دانشگاه ومراسم 16آذر را به کله اشان نزند،وبا قدرت جنبش زنان ومبارزات پرشکوه آن ها ونیز با سایرجنبش ها درآمیزد،هم چون ریسمانی بهم گره خورده ازتک رشته ها می شود،که رژیم هرگز قادربه پاره کردن آن نمی شود. گسترش وتعمیق مبارزات عمودی هرکدام ازبخش های گوناگون جنبش های اجتماعی و مطالباتی که به مثابه سنگ بنای اتحاد گسترده دارای اهمیت بنیادین است، به موازات پیوندافقی آن ها بایکدیگراست که هم چون بهم آمدن تاروپود،اتحاد و همبستگی مستحکم جنبش های طبقاتی و اجتماعی را شکل خواهد داد.براستی آن روزجشن زحمت کشان وجشن همه مدافعان نان و آزادی و برابری خواهدبود.همه تلاش خودرا برای شکل گیری چنین پیوند خجسته ای بکارگیریم.
2007-03-05-14-11-85

Saturday, February 24, 2007

سازمان اکثریت و بحران سمت گیری
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com


وقتی که سلطنت طلبان هم به طمع می افتند!
درحالی که هنوزمرکب مصوبات کنگره دهم سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)خشک نشده چالش حول سیاست های ائتلافی وسمت گیری بسوی یکی ازدوقطب اصلی بحران هسته ای درمیان این سازمان بالاگرفته است.گرچه این گونه چالش ها درمیان این جریان تازگی نداشته و بهمین دلیل مشکل نه درنفس وجود آن ها،بلکه بیش ازآن در وجود همزمان دو جهت گیری متفاوت و اگربتوان گفت "متضادی"است که هنوزنتوانسته به چربش قاطع یک گرایش منجرشود.وهمین مسأله است که خودویژگی بحران کنونی را تشکیل داده و لاجرم موجب به صدا درآمدن همزمان دونغمه ناهم خوان شده است.گردآوردن و همزیست کردن طیف های رنگارنگ ومتنوع با تاکتیک و استراتژی متفاوت درزیریک سقف را،الحق بایدهنربدیعی بحساب آوردکه درنزدهرکس نمی توان یافت. هم چون یک بازارمکاره که درآن هرمشتری با ورودبه آن می تواندکالای باب طبع خود را بیابد،می توان همه نوع کالا را دراین بازارمسقف پیداکرد.از"سوسیالیسمی"که خودرا مارکسیسم لنینیسم ازنوع اصیل و برآمده از داخل ومدافع صدای سوم-هم علیه رژیم و هم امپریالیسم- می داند و پیش نویس هائی را به کنگره ارائه می دهد تاکسانی که خود را سوسیال دمکرات می نامند و درانتهای این طیف شانه به شانه نئولییرال ها می سایند.از استحاله طلبان خفته ونیمه خفته(ویا شاید بتوان گفت چرت پاره کرده ازبرخورد با بادسردی که ازروند دوقطبی شدن بحران هسته ای حول خطرتحریم و جنگ وزیدن گرفته و درامتدادپاتک های اصلاح طلبان داخل کشور) وکسانی که هم چنان براین باورند که جمهوری اسلامی دارای ظرفیت های پرنشده اصلاحی برای فرا رفتن بسوی یک نظام متعادل واصلاح شده جمهوری دموکراتیک است،تا جمهوری خواهان اصیل تری که بتدریج متقاعد شده اند باید بساطشان را درجای دیگری پهن کنند.ازمدافعان عریان نزدیکی سریع به سلطنت طلبان،تا طرفداران شرمگین تری که به نوع کم شتاب تری ازاین گونه همکاری ها باوردارند.ازآن ها که نمازبه سوی قبله امپریالیسم را بی هیچ آذرمی با صدای بلند می خوانند تا کسانی باگستره وسیع،که تمایل دارند راز ونیازشان را با صدای ملایم تری ترنم کنند.
بهتراست که به تصویرکشیدن این تابلوی بدیع،هزاررنگ ودارای هزارنکته باریک ترازمو را به دست نقاشان چیره دست بسپاریم وبگذریم.
سرکردگان این جریان با بادی به غبغب تشکیل این بازارمکاره را با درهم ریختن قواعد حاکم بر عملکرد فعالیت حزبی وتشکل های سیاسی با ظرفی بنام جامعه با طبقات و باورهای گوناگون و منازعات و جنگ های طبقاتی و اجتماعی بی پایان ویکسان انگاشتن این دو،آن را شاهکار بدیع ونمونه بی مثالی از تحقق جامعه چندصدائی ومبتنی بریک دموکراسی اعتلایافته می پندارند.آن ها هرعنوانی که باین یافته بی بدیل خود بدهند،بااینکارخود تنها نشان می دهندکه درتحلیل نهائی،این مرزهای سوسیالیسم و سرمایه داری،و ارتجاع و ترقی خواهی است که دربنیان های اندیشه اشان، بهم ریخته است.وگرنه، بدون درنظرگرفتن چنین پیش فرضی چگونه خواهیم توانست،ازچنین الگوی همه رنگ به دفاع برخیزیم؟
ازبازارمکاره سخن گفتیم، اما ازرونق این بازار وارباب رجوع آن چه خبر؟!.بی شک چنین بازارمکاره ای نمی تواند بی مشتری بماند:داریوش همایون ازسرکردگان شناخته شده یکی ازنحله های سلطنت طلب درآستانه برگزاری کنگره،تابوشکنی کرده و پیام گرم و امیدوارنه خود را بدرقه راه آنان می کند.اشتباه است اگرفکرکنیم که وی و سلطنت طلبان فقط برای بدست آوردن طعمه ای دراندازه حامیان خود دربین این جریان به پروازدرآمده اند.برعکس آن ها بیش ازآن،درچهره فدائیان اکثریت یک"چپ" متحد سلطنت را جستجومی کنندتا برای آذین کردن ویترین کم رونق خود بکارگیرند.برای جلوه گری بیشتر درداخل و البته به طریق اولی درنزد اربابان امپریالیست نیازمبرمی باین کالای رنگین هست.تلاش های قبلی آنان با وجود جذب عناصر منفردی چون کامبیزروستا و حتا عناصری ازاعضای قدیمی اکثریت چندان کارگر نیفتاد.شایدبرخی ازفدائیان اکثریت دربرابر این سؤال غافگیر شوند،که چطور،ماکه زمانی از مبارزه قاطع علیه سلطنت شروع کرده بودیم اکنون به نقطه ای رسیده ایم که سلطنت طلبان هم به طمع ما نشسته اند؟!.
البته وصول به این نقطه بی مقدمه وهم چون رعدی درآسمان بی ابر نبوده ومحصول گام های طی شده درطی سال های اخیراست:صرفنطرازنقد نیم بند به عملکرد دوران اتحاد و همکاری با رژیم جمهوری اسلامی که نتوانست راه را برگذاربه جریانی مستقل ورزمنده با مشخصه آزادیخواهی،ضدامپریالیستی وضد سرمایه داری،ودرامتداد تکامل یابنده اندیشه های اولیه بنیان گذاران رزمنده این جریان بگشاید،گام های بعدی دراین سال های اخیر درجریان رفراندوم*1 و قراردادن نام شماری ازعناصرشناخته شده خود درکنارنام چهره های سرشناس ِ سلطنت طلب و سپس حضورعده ای ازاعضای آن در نشست های برلین و لندن و ... و سرانجام حضوردرسمیناری درآلمان و آن سخنان معروف داریوش همایون درمورد ستایش ازاین سازمان برداشته شدونیزتشکیل بلوک ائتلافی با کسانی که آشکارا گاری خود را به ارابه جنگی(و غیرجنگی) امپریالیسم بسته اند. نکته جالب دراین موارد سکوت وفقدان عکس العمل رسمی مسئولان این سازمان (والبته این چیزی ازمسئولیت بدنه آن نمی کاهد) به این گونه پیام هاست.یا شاید که خود این سکوت "سرشارازپیام هاست" ونیازی به پیام اضافی نبوده است!
علاوه براین،مدتهاست که یک فرمول طلائی ائتلاف،که بتواند این طیف های گوناگون را بهم پیونددهد تدوین شده است که مطابق آن به موازات تلاش برای اتحاد جمهوری خواهان،راهبردهمکاری با اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نیز، تحت پوشش همکاری حول حقوق بشربرسمیت شناخته شده است. وحالا هم گرایشی ازهمین نحله خطرمقابله با جنگ را بجای آن که عاملی برای پیوند با جنبش های ضدجنگ و ضدامپریالستی وتقویت آن بداند،آن را فرصتی برای وصلت با سلطنت طلبان می داند.(البته درصورتی که هم چون سهراب مبشری مدافع نزدیکی به آن ها باشی و گرنه با اصلاح طلبان اگرکه چون فرخ نگهدار باشی).
ازغش کننده گان به سوی قبله گاه سلطنت و امپریالیسم سخن گفتیم وازسلطنت طلبانی که ازمشاهده طعمه ای لذیذ بزاق دهانشان سخت به ترشح افتاده است. اما از غش کرده گان بسوی قبله جمهوری اسلامی چه خبر؟ لازم است که اندکی هم به فعل وانفعالات "لابی" آن در این جماعت اشاره شود.فرخ نگهدار یکی ازعناصرشاخص این طیف قبل ازشرکت درگنگره پیشاپیش با شرکت دردوسمینارمتعلق به اصلاح طلبان درخارج ازکشور (آمریکا) بقدرکافی خود را دوپینک کرده بود وقاعدتا بایستی باحضوری سرشار ازامیددرکنگره شرکت کرده باشد. پیش ازورود به کنگره او بعنوان یکی ازسخنرانان و مقاله نویسان دعوت شده به سمیناری با هدف بررسی وضعیت حال و آینده اصلاحات باحضور عناصری چون فاطمه حقیقت جو و هوشنگ امیر احمدی ومسعود بهنود و.... و چهارتن ازاصلاح طلبان داخل کشور به سخنرانی وتشریح مانیفست اصلاح طلبی خود پرداخت( "مانیفست" اتیکت تازه ای است که او روی همان کالای بنجل خود چسبانده است).دیگرسخنرانان نیز چون او به تشریح رساله های خود پرداختند.وجه مشترک همه این سخنرانان ورساله های آن ها،همانطورکه مسعود بهنود روایتگرآن است،درراستای باوربه امکان و زمینه های مثبت تحولات اصلاح طلبانه درنظام جمهوری اسلامی بود والبته می توان حدس زد که دولت آمریکا هم ،بعنوان برگی ازبرگ ها، گوشه چشمی به تحرک این بخش ازاصلاح طلبان مدرن و برون گرا داشته ودارد.نوری درافق،هرچند فعلادوردست، این جریانات را بسوی هم می کشد.
اگردرمیان سلطنت طلبان عنصرشاخصی چون داریوش همایون نقش کارگردانی را بعهده دارد،درمورد اصلاح طلبان عنصرشاخص و فعالی چون مسعودبهنود ایفاگر نقش ِ رروی صحنه است والبته نه فقط او.وی که درخارج نشسته و مطالب روزانه خود را در روزنامه ها و سایت های جناح موردنظرش درداخل کشور انتشارمی دهد،به مثابه یکی ازعناصر پشت جبهه اصلاح طلبانی که حالا به زیرچتررفسنجانی خزیده اند،عمل می کند.
شایداکنون اکثراعضاء اکثریت به وجود این دوطیف درمیان خود اذعان داشته باشند. وشایدهم اکثرآن ها درخیال خود،جایگاه خویش را بیرون ازاین هردوگرایش به شمارآورند وبرهمین اساس خود را طیف سومی پندارند که تا این لحظه دراین نوشته چندان مورد عنایت قرارنگرفته است. آری این واقعیت دارد و بهمین دلیل بدون درنظرگرفتن آن، تصویرکنونی ازاین جریان نیمه تمام خواهد ماند:
درکناردوطیف متمایزفوق،یک طیف گسترده میانی وباصطلاح خاکستری وجود دارد که البته علیرغم همه لفاظی های خود،ازخود هویت مستقلی ندارد وبسته به آن که بادازکدام سو بوزد-ازشرق یا ازعرب- وتوازن نیرو بکدام سمت بچرخد،می تواندبا این یا آن همراه گردد.والبته حالا که بادبیشترازسوی غرب(امپریالیسم) می ورزد،بخواهی نخواهی بیشتر روی بدین سو. واکنش اعتراضی به نخستین اعلامیه شورای مرکزی جدید درباره هشداربه خطر جنگ نشان می دهدکه اولا هردوطیف رفتارهمدیگر را سخت تحت نظردارند.ثانیا موضع حاکم دراین مجموعه رنگین نسبت به بحران بین حکومت ایران و دولت های بزرگ غرب وآن چه که بنام بحران هسته ای خوانده می شود،نه صدای سوم که بیشتربه صدای دوم نزدیک است. درنزدصدای سوم بحران دارای دوقطب مولداست.هردوقطب بحران ازموضع ارتجاعی و ضددمکراسی وتصاحب حاکمیت مردم،وهرکدام بشیوه خود برکوره بحران می دمند. وبهمین دلیل تنها بایک مبارزه توأمان علیه هردو قطب ارتجاع می توان جلوی بروزفاجعه جنگ ویا تحریم را گرفت ودرهمان حال زیرپای جمهوری اسلامی را خالی کرد. بدون مبارزه همزمان درسطح داخلی و جهانی علیه علیه هردو قطب ارتجاع،فقط می توان کفه یکی ازدوطرف ارتجاع را بسود یا بضرر آن دیگری سنگین یا سبک کرد. بهمین دلیل این زمین،زمین بازی متعلق به مدافعان دمکراسی وطرفداران صدای آزادی وبرابری،صدای مستقل مردم،نه به رژیم و نه به امپریالیسم،نیست. بافروکاستن بحران دوقطبی به یک بحران تک قطبی ازموضع مستقل و مردمی خارج شده و بسوی یکی ازدوقطب ارتجاع می غلطیم.هم اعلامیه شورای مرکزی وهم منتقد آن(سهراب مبشری)هردو دراین ارزیابی توافق دارند،که مسئولیت بحران کنونی را جمهوری اسلامی بطوریکجانبه بعهده دارد.این که امپریالیسم آمریکا باتهدید دیگرکشورها، موجب گسترش تروریسم و انگیزه اشاعه سلاح های هسته ای می گردد،ابدا درنزداعلامیه نویسان و نقد کنندگان آن واجد اهمیت نیست. کنه اعتراض منتقدما به اعلامیه آنست که چرا همین یک سویه نگری با غلظت وصراحت بیشتری مطرح نشده است. باین ترتیب نقدا آمپریالیسم آمریکا واستراتژی جنگ طلبانه واولتراامپریالیستی محافظه کاران نقشی دراین آتش افروزی هاندارند واگربمب های هسته ای رقیق شده و لیزری و خوشه ای آن ها،خانه و کاشانه مردم وهست ونیست کشورهای همسایه را به توبره می کشد،فقط صدام ها و طالبان ها مقصرند. واگر هم اکنون ناوگان های مهیب این ابرقدرت با قدرت تخریبی پی پایان خود دراطراف کشورما جولان می دهند واگر همان فاجعه عراق و افغانستان فردادرکشورما اتقاق بیفتد،مسبب آن نه عمل کرد توأمان سیاست های ارتجاعی هردوسوی بحران بلکه فقط ازجانب جمهوری اسلامی است.آیا دولت آمریکا که باشهروندان خود دراین زمینه مشکل دارد، با چنین "اپوزیسیون" تطهیرکننده تجاوز،مشکلی دارد؟برای آن که ماهیت مواضع التقاطی و متناقض بخش خاکستری روشن تر شود،خوبست آنها را دربرابریک سؤال ساده،آما آزاردهنده قرارداد:نظر وپیام شما نسبت به جنبش های صلح وضدجنگ صدها هزارنفری در آمریکا،که درآن بوش را جنایتکارجنگی می خوانند و خواهان محاکمه و یا توقف جنون جنگ طلبی های وی،هم در عراق و هم درموردایران هستند چیست؟ پیام "صدای سوم" به آنها این است که به شعارمرگ بربوش مرگ براستبداد وجنگ طلبی جمهوری اسلامی راهم بیافزائید. و با متوقف کردن سوداهای جنگ طلبانه هردوقطب،به مقابله با خطرجنگ برخیزید.این صدا به آنهامی گوید که مردم ایران برای سرنگونی ارتجاع ولایت فقیه به تانک های آمریکائی و پناه بردن به قیم دیگری نیاز ندارند. ولی شما اگربه تحلیل خود از تنها منشأ بحران پای بندید، باید بناگزیر دربرابرجنبش صلح و جنبش ضدجنگ و آماج آن قراربگیرید.پس تحلیل این بخش خاکستری ازمنشأ بحران تحلیل صدای سوم ازبحران نیست. این تحلیل اگربخواهد به یافته های خود عمل کند،باید درکنارارتجاعی ترین و هارترین جناح های امپریالیستی قرارگیرد و بهمان اندازه ازجنبش های ضد جنگ وضدامپریالیستی فاصله بگیرد.
هدف اصلی این نوشته البته پرداختن به ماهیت صدائی که درشرایط کنونی ازحلقوم سازمان اکثریت وشرکاء ائتلافی اش بیرون می آیدنیست.بلکه غرض یافتن پاسخی به این پرسش است که براستی چگونه حاملان این گرایش های رنگارنگ،با استراتژی و تاکتیک های گوناگون می توانند درکنارهم همزیستی کنند؟ اگر عامل ویا عوامل چسبنده وقوام دهنده یک سازمان سیاسی ارزش ها واهداف بنیادی مشترک وبرنامه و تاکتیک و استراتژی برآمده ازآن نیست،پس چیست؟ وخلاصه آن که این سقف برچه پایه ای بناشده است؟. به گمان من سه عامل دراین ماجرابیش از دیگرعوامل دخیلند :
دردرجه اول وجود همین طیف گسترده خاکستری و"سانتر"مسلکی است که وظیفه اش تنظیم شتاب جهت گیری درانطباق با شتاب باد است. باین ترتیب می توان ازدامنه شکاف بین دوقطب افراطی کاست و برامکان همزیستی آن ها افزود.
عامل دوم وجود منافع مشترکی درمیان همه طیف ها دربهره گرفتن ازعنوان و میراث "فدائی" است. تصور برآن است که آن هنوز سرقفلی ارزشمندی بشمارمی رود.و تا زمانی که ستون دیگری برای برپانگهداشتن این خیمه یافت نشده،باید هم چنان آن را گرامی داشت. تصادفی نیست که این جریان درحالی که امروزبیش ازهرزمانی ازاندیشه های بنیان گذاران انقلابی خود تهی شده است،برگزاری کنگره خویش را با تقویم 19بهمن و گرامیداشت آن میزان می کند.امثال فرخ نگهدارها بخوبی می دانند که اگرهرآینه بخواهند تمامی بندها و پیوندهای خویش را بااین جریان بگسلند،آنگاه دیگرکسی برای آن ها تره خورد نخواهد کرد. ودیگرخبری ازدعوت به مصاحبه ها وسمینارها و میهمانی ها نخواهد بود.آنها سرنوشت کسانی را که بصورت انفرادی به ارودی حریف پیوستند دربرابرخود دارند. والبته متقابلا بهمین اندازه هم طیف خاکستری ازآوازه گری ومطرح شدن نام فدائی توسط این گونه چهره های شناخته شده،برای ارضای روح فدائی گری خویش، خرسند می گردد. چنان که مشاهده می کنید دراین معنا عنصردلبستگی به پسوند"فدائی"بعنوان پوسته ای ویا اگربگوئیم ملاطی برای چسبندگی بین طیف های گوناگون عمل می کند که الزاما ربطی به این یا آن سیاست رفرمیستی ندارد.بلکه به مثابه یک سرقفلی ومیرات تاریخی هدفی برای خود محسوب می شود،که هنوزهم دربازار خریداردارد و لاجرم تولید منفعت می کند.بهمین دلیل تا اطلاع ثانوی هرچقدر که این جریان ازنظرمحتوا و مضمون دستخوش دگردیسی و چرخش براست شود، وتازمانی که برروی یک پایه استوارومنسجم قرارنگیرد،به عنصرفدائی به عنوان دیرکی برای برپاداشتن این سراپرده برفراز نحله های رنگارنگ خود،نیازمنداست.
وبالأخره عامل سوم را باید در بالیدن جنبش چپ و رادیکالیسمی دانست،که خود بازتابی است ازتحولات اعماق وجابجائی مواد مذاب منازعات سنگین طبقاتی،که درکنار یک استبداد تاریک اندیش ازچاشنی نیرومندی برای منفجرشدن برخورداراست.درچنین شرایطی است که این سازمان با توجه به آوازه گذشته و رویکرد اجتناب ناپذیر جوانان وزحمتکشان به مطالبات و اشکال رادیکال ترمبارزه،برای آنکه بتواندخود را برروی آب شناورنگهدارد،لازم می بیند که هم چنان ازنام ومیراث فدائی بهره گیرد. البته این نوشته براین نظرنیست که طیف سه گانه فوق همه نیروهای این جریان رادربرمی گیرد ومدعی نیست که بجزسه طیف مورد اشاره، مطلقا افراد و یا جریان های دیگری که می توانندبازتاب دهنده منافع مردم و زحمتکشان باشند درمیان صفوف این سازمان و یا حامیان آن وجود ندارند ویانمی توانند بوجود بیایند.اما تازمانی که چنین صدائی به عیان شنیده نشود و سخنگویان مستقل خود را بوجود نیاورد و حضورملموس خود را نشان ندهد،نمی توان به عنوان عامل تأثیرگذارازآن سخن به میان آورد.
*******
گرچه همانطورکه اشاره شد دست بکاران این جریان تلاش دارند تا با افتخارتمام همزیستی طیف های رنگین با سمت گیر های متفاوت را،به عنوان یک الگوی مناسب جا بزنند و حول آن هلهه راه بیاندازند.اما قرائنی وجوددارد که نشان دهنده آن است که ماه عسل این همزیستی تاریخی با دشواری های تازه ای مواجه می گردد.چرا که نقش آفرینی بخش خاکستری ارتباط مستقیمی با شرایط عینی و شتاب تحولات آن دارد.باندازه ای که بحران دربالادوقطبی شود و طرفین آن دربرابریکدیگرموضوع تخاصم آمیز بخود بگیرند،بهمان نسبت ضرورت موضع گیری شفاف تر برجسته می شود. وبدیهی است که پاسخ به چنین ضرورتی با طبیعت رنگ خاکستری که تمایل به میانگین گرفتن و تیره کردن صحنه دارد، درتعارض قرارمی گیرد.بهمین دلیل تؤسعه اجتناب ناپذیر فضای دوقطبی خودبخود ازقدرت مانور این جریان می کاهد.چنان که ازیکسو جمهوری اسلامی تلاش می کند تا بیش ازپیش نیروهای همسو با خود را درمیان "اپوزیسیون" فعال کند و ازسوی دیگر دولت های امپریالیستی-بویژه دولت آمریکا بعنوان مدعی درجه اول تصاحب حاکمیت مردم-تلاش می کنند که بساط آلترناتیو رنگین خود را پهن کنند. بی تردید حرکت برروی چنین طناب لغزانی به ممارست و چوب موازنه حساس تری نیازدارد که بیرون ازعهده خاکستری نشینان است.
2007-02-24-06-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

*1-به عنوان مثال دربحبوبه تب پروژه رفراندوم که بسیاری را دانسته و ندانسته درکنار سلطنت طلبان وطراحان مؤسسه اینترپرایز قراداده بود،سازمان اکثریت و بسیاری ازکادرهای سرشناس این جریان به سودای سواری گرفتن ازاین موج به تکاپو افتادند.درآن هنگام هنوزتوهم ایجاد دموکراسی درعراق توسط قشون آمریکا وجود داشت و هنوزبعضی سرمقاله ها و مقاله های نشریه "کار"نیم نگاهی به دست آوردهای تجربه افغانستان و عراق داشتند.درنقد این توهم وسمت گیری این جریان، نویسنده این سطور چندین مطلب را درمورد پروژه رفراندوم و ازجمله درنقد سیاست های سازمان اکثریت به نگارش درآورد.یکی ازآن ها مقاله ای بود با عنوان "کرمشترک".درپاسخ به این مسأله یکی ازکادرهای قدیمی اکثریت، حسن جعفری- مطلبی نوشت تحت عنوان "سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان"که درآن مدعی شدکه تقی روزبه اتهام سنگینی را به سازمان ما واردکرده است.درآن نوشته من به نقد همکاری این جریان با پروژه "رفراندوم" که اکنون بخوبی پرده ازروی آن بکنارافتاده است،پرداخته بودم وبخصوص ازیک روند نزدیکی صحبت کرده بودم که درجریان است و اگربا آن مقابله نشود، محقق خواهد شد.البته نمی توان منکرشدکه شکست پروژه رفراندوم،باتلاق جنگ عراق و فرجام ناکام "دموکراسی"وارداتی،وتحولات جنبش دانشجوئی و کارگری و روشنفکری درجامعه ما وشایدهم مقاومت بخشی ازبدنه این سازمان،ازشتاب وریتم آن نزدیک شدن ها کاست.اما بهیچ وجه آن را ازبین نبرد. چنان که درطی این مدت،هم تداوم این تماس ها ازسوی بخشی ازاعضای این سازمان وهم تداوم همکاری وسیاست ائتلافی سازمان با نیروهائی که به تهاجم بوش به ایران دخیل بسته بودند،و اکنون پیام های داریوش همایون،و زمزمه هائی که این روزهادرضرورت"مرزشکنی" دردرون این جریان شنیده می شود،جملگی مؤید همان سمت گیری است. بی شک مقابله باجنگ و مبارزه گسترده برای صلح نیازمند شکستن حصارهای فرقه ای و تقویت جنبش های صلح وعلیه جنگ باهمه توان است.اما نه آن که به این بهانه وتحت پوشش آن بخواهیم با حمل کالای قاچاق،راه همکاری با سلطنت طلبان ویا با اصلاح طلبان حکومتی را که هرکدام به نوعی ازهیزم بیاران آتش جنگ هستند،بگشائیم. والبته این هم نشانه ای دیگری است درعدول ازمرزهای صدای سوم توسط این جریان.می توانیددربخش دیدگاه های نشریه وسایت کاراکثریت این مقاله را تحت عنوان "سازمان واتهام همکاری با سلطنت طلبان" مشاهده کنید. هم چنین می توانید درهمین سایت نوشته سهراب مبشری با عنوان "ضرورت مرزشکنی برای صلح" را ملاحظه کنید
.
اصل مقاله آقای حسن جعفری بشرح زیراست:
سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان!حسن جعفری
تقی روزبه اتهام سنگينی را به سازمان وارد کردند، اتهام همکاری با سلطنت طلبان. اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتی ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتی اندک تلاشی هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازمانی و کدام اقدام، چنين سياستی را نتيجه گرفتند؟تاکنون درباره چگونگي شکل گيري و راه اندازي فراخوان ملي رفراندوم مطالب و مقالات زيادي از جانب موافقان و مخالفان آن در نشريات و سايت ها آمده است. آقاي تقي روزبه يکي از مخالفان رفراندوم، در مقاله اي با نام ? كر مشترك ? كه در سايت هاي ?عصر نو ? و ? صداي ما ? درج شد‏، به بررسي و نقد فراخوان رفراندم و عملكرد و اظهارات افراد و نيروهاي پشتيبان اين حركت پرداخته اند. ايشان مقاله خود را اينگونه آغاز نموده اند كه :? بالأخره پس از مدتي سکوت، چهره‌هائي که هريک بفراخور خود نقشي در کارگرداني و سازماندهي رفراندوم در خارج کشور در همکاري با يکديگر داشتند، آقايان محسن‌سازگارا، رضاپهلوي، حسين باقرزاده ويکي از اعضاي هئيت سياسي- اجرائي اکثريت (آقاي علي مختاري) بطور همزمان به روي صحنه ‌آمده و مطالب و پيام‌هائي را درمورد رفراندوم و سئوالات و ابهامات ايجاد شده حول آن ابرازکردند. گرچه اين اظهارات هرکدام بطور جداگانه مطرح شدند، اما داراي جهتگيري و تم‌هاي مشترکي بودند. ازسوي ديگر اظهار نظرهاي فوق حاوي نکات تازه اي نبودند،اما تأکيدي بودند بر درستي شماري از ادعاها و انتقادهاي اصلي اپوزيسيون‌ چپ و جمهوري‌خواهان دمکرات نسبت به ماهيت، هدف‌ها و عملکرد آن‌ها. علاوه بر گفته‌ها، ناگفته‌‌هائي‌هم وجود داشت که درحد خود مهم‌ هستند ? .اين سئوال مطرح است که ايشان با کدام دلايل و شواهد و مهمتر از آن با کدام وجدان سياسي، رفيق علي مختاري را در کنار سازگارا، رضاپهلوي و حسين باقرزاده قرار داده اند؟ شايد به اين عادت ناصواب که به ميل خود و بي هيچ احساس مسؤليتي، ابتدا چهره دلخواه خود را به حريف سياسي دادن و بعد پرداختن به نقد و يا خراب کردن او . از آنجا که در اين مقاله نه به مواضع و عملکرد وي، بلکه فقط به مصاحبه ايشان با نشريه کار استناد شده تا همکاري ايشان با آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده، در "کارگرداني و سازماندهي رفراندم در خارج از کشور" نتيجه گيري شود، خواننده مقاله رادپي ميگيرد تا شايد از دلايل نويسنده مقاله در اثبات اين ادعا آگاهي يابد. در مقاله بعد از شرح مفصلي از نقش آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده در جريان شکل گيري اين حرکت، به نقش "چهره چهارم" پرداخته شده و آمده است که : " اما ازحق نبايد گذشت که دراين ميان وضعيت سازمان اکثريت ازهمه رقت‌ انگيزتربود. اين سازمان که هم چون کبوتر دو برجه آشيانه‌اي درميان جمهوريخواهان و آشيانه‌اي درميان حاميان ائتلاف با سلطنت‌طلبان داشت، و شرمگين ازافشاء شدن نشست‌ها و توافقات پشت پرده اش با آن ديگران، تلاش براستي نافرجامي را بعمل آورد که ازطريق توضيحات سست ومتناقض با سياست‌هائي که عملا مشغول پيشبرد آن‌ است، مخالفت سازمان خود با ائتلاف بين جمهوري‌خواهان و سلطنت طلبان را که باموج انتقاد روبه تزايدي مواجه شده، اعلام دارد و اين‌ ائتلاف را که عملا صورت گرفته‌ است رفع و رجوع کند. براستي تاکي ميتوان سردر برف فروبرد و در شرايطي که خود صادرکنندگان فراخوان و کارگردانان اصلي آن چون محسن سارگارا و يا کساني چون رضاپهلوي از اتحاد"جمهوريخواهان" و سلطنت طلبان به مثابه امري صورت‌ گرفته سخن به ميان مي‌آورند، از نگاه به واقعيت‌ها و از بيان آن‌ها گريخت و به سياست انجام بده و نامش نبر متوسل شد؟"ايشان در پاراکراف فوق اتهام سنگيني را به سازمان وارد کردند، اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتي ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتي اندک تلاشي هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازماني و کدام اقدام ما چنين سياستي را نتيجه گرفتند ؟ ايشان در ادامه مطلب تا بآخر به نقد مصاحبه آقاي سازگارا، گفته هاي آقاي رضا پهلوي و اظهارات آقاي باقرزاده مي پردازند، اما گويا فراموش مي کنند که متهم چهارمي را هم در ابتداي مقاله خود نام برده اند. آيا متهم چهارم خود بخود متهم است و نيازي به اثبات نيست ؟ بي شک آقاي روزبه مي توانند در اسناد سازماني ما، بويژه اسناد مصوبه کنگره چهارم سازمان، با مواضع ما نسبت به جريانات مختلف سلطنت طلبان آشنا شوند، اما اگرمبناي حکم صادره شان اقدامات برخي از اعضاي سازمان ما در جريان فراخوان رفراندم هست، لازم است توجه ايشان را باين نکته جلب کنيم که سازمان ما سالهاست در روابط دروني خود از آنچه که به قواعد لنيني زندگي حزبي معروف بود و ما هم بدان پايبند بوديم فاصله گرفته و اکنون ضوابط ديگري در روابط سازماني ما جاري مي باشد. بعنوان مثال اعضاي سازمان ما امروز ديگر موظف نيستند هميشه و همه جا از مصوبات سياسي سازمان دفاع کنند و مروج آن باشند، بلکه مختارند هرجا که اين مصوبات مورد قبول شان نبود نظرات شخصي خود را بنويسند و يا بيان کنند، مگر آنکه از طرف سازمان ماموريت پذيرفته و يا آنکه خود اعلام کنند که نظرات سازمان را بيان مي دارند. بدين دليل استناد به اقدامات، اظهارات و نوشته هاي اعضاي سازمان بعنوان نظرات سازمان و نتيجه گيري از آنها جهت قضاوت روي سازمان نمي تواند واجد اعتبار باشد. ترديدي نيست که اعضاي سازمان نيز بايد به رعايت اين قواعد بپردازند تا در اين رابطه هيچ توهمي پيش نيايد. بعنوان مثال چندي پيش، در جريان يک اقدام مشترک که نام سازمان در کنار نام سلطنت طلبان قرار گرفت، هيات رئيسه سازمان طبق اطلاعيه اي خاطر نشان ساخت که ما ?در مرحله کنوني اتحاد وسيع جمهوري‌خواهان سکولار و دمکرات و تقويت نقش آن درجنبش دمکراتيک ميهنمان را مهمترين وظيفه خود مي‌دانيم ? ...و? نظرات رسمي سازمان توسط ارگان‌هاي رسمي آن بيان گشته و لذا بيانات رفقاي ما که تصريح نمايندگي ارگاني را نداشته باشند نظرات شخصي آنها محسوب مي‌گردد? . من نيز معتقدم كه رفقاي سازماني ما در حركت هاي بيروني از ذكر عنوان سازماني خود تا زماني كه ارگان مربوطه در آن حركت مشخص تصميمي اتخاذ نكرده است خودداري كنند، چراكه مي تواند اين توهم را بوجود آورد كه ايشان به نمايندگي از ارگان ياد شده در اين حركت شركت كرده اند در حاليكه چه بسا ارگان مزبور از آن بي خبر هم بوده باشد. به همين دليل من عمل آندسته از رفقائي كه با ذكر عضويت خود در هيات سياسي ـ اجرائي، شوراي مركزي و يا بعنوان عضو سازمان پاي بيانيه فراخوان امضا گذاشته اند را درست نميدانم ، چراكه نه كنگره سازمان، نه شوراي مركزي و نه حتي هيات سياسي ـ اجرائي تاكنون تصميمي در مورد امضاي فراخوان نگرفته اند . بارديگر نوشته آقاي روزبه را پي ميگيريم .آقاي روزبه در قسمتي تحت عنوان ?ناگفته ها? نوشته اند: ? گرچه خود اين پيام‌ها و هم زماني و کرمشترک آن‌ها، به روشني خبرازهماهنگي و رايزني قبلي اين جريانات با يکديگر مي داد،اما طفره رفتن از پاسخ به سؤالات مطرح شده از جانب افکارعمومي‌، يعني چه ازسوي کساني که فراخوان را امضاء کرده‌اند و چه آن‌هائي که امضاء نکرده‌اند، خود بهمان اندازه گفته‌ها روشنگرانه بود. باين ترتيب انبوه سئوالات و ابهامات مطرح شده درمورد نقش اين جريانات در تنظيم فراخوان، دامنه وکم وکيف و زمان شروع همکاري بين مدعيان جمهوري‌خواهي با سلطنت طلبان....... ،همگي بي‌پاسخ ماندند? و اضافه كرده اند ?بي ترديد اين رازداري سنگين ازسه جهت مهم است. نخست آن که نشان‌مي‌دهد دامنه اين همکاري و ميزان اطلاعات درز پيداکرده آن چنان است که آن‌ها ‌قادر به تکذيب آن‌نيستند. در حالي که طبيعي بود اگرشايعاتي چنين گسترده‌ نادرست مي‌بود، و اگر ريگي در کفش کسي‌ ست،تکذيب‌ مي‌شد. دوم آن که اعتراف به آن را درشرايط کنوني و پيش از‌آن که باصطلاح شرايط ذهني فراهم‌ شده باشد،آسيب پذيرمي‌دانند. و سوم آن که قرار است اين نوع همکاري‌ها، بشيوه حرکت با چراغ خاموش،هم چنان ادامه پيداکند.?صادقانه بايد بگويم كه من خود متاسفانه تا کنون هيچ خبر يا گزارش رسمي از ميزان شرکت و همکاري برخي از اعضاي شوراي مرکزي سازمان در جريان فراخوان اخير رفراندم با مشروطه طلبان در جايي نديده ام و فقط شاهد اخبار غيررسمي و شايعاتي بوده ام که بي شک مبناي قضاوت بسياري از جمله آقاي روزبه نسبت به سازمان ما شده است . بهمين دليل مصرانه از شوراي مركزي سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) خواستارم كه در اين زمينه گزارش دهد و جريان امررا باطلاع اعضاي سازمان و عموم برساند تا هركسي از ظن خود مسائلي را به سازمان منتسب نكند
.

Wednesday, February 14, 2007


پیرامون سوء استفاه رژیم رژیم ازنمایش دادگاه گلسرخی
Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه

یکی ازطرفندهای تبلیغاتی رژیم اسلامی به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن،پخش گزینشی وناقص از دادگاه نظامی ومحاکمه زنده یادان گلسرخی ودانشیان ازسیمای خود بود.بی شک رژیمی که پرونده ای به مراتب خونین تراز رژیم مستبد وفاسد شاه درکشتارنیروهای چپ ورزمنده دارد،رسواترازآن است که حنایش بتواندرنگی داشته باشد. بسیاری ازافراد متعلق به نسل برپاکننده انقلاب،بخوبی بیاددارندکه چگونه حکومت اسلامی وسردمداران آن پس ازدرهم شکسته شدن رژیم گذشته وگشوده شدن درب زندان ها و شکنجه گاه های رژیم درپی قیام مردم، بلافاصله تمامی توان خود را برای تحریف روند تکوین انقلاب ونیروهای فعال درآن بکارگرفتند وازجمله برای این کاربا تمام قوا از افشاء شدن بسیاری از جنایت های ساواک شاه و مقاومت های حماسی نیروهای چپ ونیروهای دموکرات چه دربیرون وچه درزندان ممانعت به عمل آوردند.چراکه درصورت افشاء آنها،سرکوب این نیروها که ازهمان فردای انقلاب دردستورکارحکومت اسلامی قرارگرفته بود دشوارترمی شد.
درهرحال به نمایش درآمدن چندباره دادگاه گلسرخی درساعات پربیننده آنهم پس ازگذشت سه دهه ودرشرایطی که رژیم دراوج گندیدگی خود بسرمی برد وهمزمان بدلیل سودای دست یابی به سلاح هسته ای و تثبیت خویش به عنوان یک قدرت منطقه ای درکشاکشی سنگین با دولت های امپریالیستی قراردارد، این سؤال را که هدف رژیم ازنمایش این شوی تلویزیونی چه بوده است دربرابرما قرارمی دهد.همانگونه که اشاره شد رژیم رسواترازآن است که بتواند بین خود و ادعای همراهی نیروهای رادیکال باوی به تحریف تاریخ مبادرت ورزد.بااین همه درنگ حول این مسأله برای برخورد سنجیده تربا اوضاع سیاسی وخنثی کردن مانورهای تشتت افکنانه رژیم،وتأکیدبرپیمودن راه مستقل واستوار صدای مستقل،صدای آزادی و برابری وصدای نه رژیم ونه به امپریالیسم مفید و لازم است.
رژیم برای آن که این نمایش کاملا باصطلاح بهداشتی اجراءگردد واثرات آن ازمحدوده موردنظرش فراترنرود،به صحنه آوردن آن را باحضوردوتن ازمزدوران خود،وزیرارشاد که بهمراه حسین شریعمتداری سابقه بازجوئی اززندانیان سیاسی را دارد باعنصرامنیتی دیگری (رحیم پورازغدی) همراه کرده بود تا ازطریق پخش یاوه ها وچرندیات آن ها به این منظورخود نائل گردد.وهمین مسأله برنامه نمایشی رژیم را بیش ازپیش به یک شوی امنیتی تبدیل کرد ونشان داد که رژیم برآن است که بطورهمزمان هم ازاعتبارچپ سود جوید وهم درهمان حال آن ها را بدنام کند.دراین راستاست که می توان به دوهدف اصلی رژیم پرداخت:
الف-ازدیربازاین یک تاکتیک شناخته شده رژیم بوده است که وقتی کفگیرش به ته دیگ می خورد واحساس می کند تعادلش درحال بهم خوردن وزیرپایش درحال خالی شدن است،برای خروج خود ازتلاطم وکسب تعادل مجدد، بسته وضعیت تلاش می کند که با توسل به طرفندهائی ازیکسو ازظرفیت های عظیم و نهفته چپ که دفاع قاطع اززندگی زحمتکشان و ضدیت با استبدادوامپریالیسم ازمشخصات اصلی آن بشمارمی رود،بهره گیرد و ازسوی دیگر ازاحساسات ملی وائتلاف با نیروهای لیبرال.با این همه همانطورکه تجربه بکرات نشان داده این بهره گیری ها بشدت ابزارگونه، تاکتیکی و مقطعی صورت گرفته ومی گیرد.چنان که برخورد سرکوبگرانه رژیم با حزب توده و سازمان اکثریت درسال های گذشته که بادورشدن ازشاخصه های سه گانه چپ، درخدمت باوسنگ تمام گذاشتند،شاهدی براین مدعاست.درشرایط کنونی هم که رژیم بخاطر تلاش های هسته ای خویش سخت تحت فشارهای بین المللی قرارگرفته است،برای آن که بتواند تعادل خود را حفظ کند به موازات تاکتیک چانه زنی با آنها،تلاش می ورزد که هم درسطح بین المللی و هم درسطح داخلی به یارگیری بانیروهای ضدامپریالیستی وضدجنگ روی بیاورد وباصطلاح به نوعی ائتلاف منفی مبادرت ورزد. تا شاید بتواند خود را ازمخمصه های تهدید کننده وعدم تعادل بوجود آمده بیرون بکشد.تاکتیک اصلی رژیم برای رسیدن به این منظور مسخ کردن مبارزات ضدامپریالیستی وجداکردن آن ازمبارزات ضداستبدادی وآزادیخواهانه است.درحالی که می دانیم که مشخصه هویتی چپ هم درگفتمان وهم درعمل اجتماعی خود،جداناپذیری مبارزه برای عدالت اجتماعی ازمبارزه علیه استبدادو برای آزادی وازمبارزه با امپریالیسم و مداخله های آن است.بهمین دلیل است که رژیم برای آن که به تواند به این هدف خود نائل شودهمواره ناگزیراست که نخست مفهوم چپ را مسخ کرده و سپس مدعی همسوئی آن با خود شود.
ب-اگرهدف نخست رژیم مقابله با عوامل بهم زننده تعادل خود است،هدف دوم و مهم دیگرش آنست که با ایجاد آشفتگی درصفوف و عزم نیروهای چپ و رادیکال ازبالیدن و برآمدمستقل وامکان بهره برداری آنها ازفرصت های بوجود آمده ویادرحال بوجود آمدن ونیز فرصت های محتمل آتی جلوگیری کند.بهمین دلیل مقابله با این طرفندهای رژیم برای تقویت حضوربالنده و مستقل چپ ازاهمیت زیادی برخورداراست.
ازسوی دیگر چه تجربیات گذشته و چه عمکرد کنونی رژیم بخوبی نمایانگرآن است که این گونه مانورها،بهیچ وجه به معنای آتش بس دادن درنبرد وسرکوب بی وقفه خود علیه نیروهای رادیکال و یا حتا کاستن ازدامنه سرکوب واجازه نفس کشیدن به رشد مستقل تشکل های طبقاتی زحمتکشان و روشنفکران مترقی نبوده و نیست. چنان که هم اکنون نیزبه موازات داغ شدن معرکه تنش های بین المللی خود، به هیچ وجه ازجنگیدن همزمان درجبهه داخلی با نیروهای آزادیخواه وعلیه زحمتکشان دست نکشیده و بردامنه آن هم می افزاید.وهمین دوگانگی بین ژست های ظاهری ورفتارعملی آن است که مانورهای ظاهری رژیم را بی خاصیت و کم دامنه می کند.بطوری که دیگر رنگی از حنای ریا و تزویریش باقی نمی ماند.
علاوه بردو محورفوق والبته درراستای تبیین آن،مساله سوء استفاده رژیم ازنمایش گزینشی این دو مبارزنامدارسال های دهه پنجاه شمسی ازجنبه دیگری نیزمطرح است که بدون پرداختن به آن،توضیح چگونگی ودامنه بهره برداری رژیم ازواقعه آن سال ها نیمه تمام خواهد ماند. واقعیت آن است که رژیم برآن است تا با سوء استفاده ازبه نمایش گذاشتن تصورات و اندیشه های التقاطی وانتقالی یک برهه تاریخی معین،دربرهه ای دیگر،یعنی دردوره ای که نقاب تزویروریا بطورکامل از رخسارمذهب ومدعیان آن برافتاده واندیشه های پوپولیستی و خلقی ازآزمون برزگ وناکامی عبورکرده است،تلاش می کند که تا اززبان خسروگلسرخی بعنوان یک مبارزسرشناس و اسطوره ای مقاومت دربرابراستبداد،برای حاکمیت رسواشده خوداعتبارکسب کند و هم چنین درمیان نسل تازه ای ازچپ ها که دوران زایش وبرآمدنوینی را تجربه می کنند، تخم شک و پراکندگی بپاشد.
بی شک مقابله بااین گونه طرفندهای رژیم نه فقط با افشاء اهداف پنهان وعلنی آن می تواند صورت گیرد، بلکه علاوه برآن لازم است که با زدودن زنگارها ازرویدادهای تاریخی و قراردادن آن درمکان واقعی وبایسته خود صورت گیرد.برهمین اساس نباید فراموش کنیم که درزمان استبدادسلطنتی ودربحبوحه شکل گیری انقلاب بهمن،چپ و نیروهای اجتماعی درمرحله انتقالی ویژه ای بسرمی بردند که درآن بدلیل فشارسنگین یک استبداد مزمن وتصورشکست ناپذیری آن،کندی روند تفکیک طبقاتی-اجتماعی ومیراث شکست نیروهای مدعی چپ وسوسیالیسم دریک برهه تاریخی،وتحت تأثیرتحولات آمریکای لاتین درآن زمان،واژه و مفهوم اسطوره ای خلق،به مثابه یک مقوله اجتماعی یکدست ورهائی بخش،برگفتمان واندیشه نسل های تازه ورزمنده چپ سیطره داشت.دراین مقوله جادوئی،طبقات وآگاهی های طبقاتی،و جنبش های اجتماعی-طبقاتی با سیما و مطالبات مشخص خود، دارای اهمیت ثانوی بوده و بهمین دلیل سازماندهی و مبارزه قهرمانه وقهرآمیز روشنفکران جدااز مردم،علیه استبداد،جایگزین مبارزه طبقاتی و اجتماعی مردم زحمتکش وکمرنگ شدن اصل خودرهانی کارگران وزحمتکشان می گردید. صرف نظرازخود ویژگی ها،تسلط این انگاره ها درمیان نیروهای چپ و نیروهای مذهبی ضداستبدادی و رزمنده آن زمان به یکسان مشهود بود.چاپای چنین التقاط هائی را می شددرسازمان های چپ آن دوره ونیزدرسازمان های مذهبی نظیرمجاهدین خلق وجامعه بی طبقه توحیدی آن ها وشعارهای پیوند فدائی و مجاهد بخوبی مشاهده کرد.ازاین رو خیلی عجیب نیست که دردفاعیات گلسرخی-البته با غلظت بیشتری- شاهد چاپای مقوله کلیدی خلق و باور به نوعی الهیات رهائی بخش درمیان چپ های آن دوره باشیم.آن چه که درعمل به رشد این تصوریاری می رساند،همانا سنگینی سیطره استبداد یک دست و تقویت اندیشه همه باهم بود که بااین انگاره خود راهی برای درهم شکستن دیوار سنگین استبداد جستجومی کرد.
واگردرنظربگیریم که آگاهی ها و باورهای هرانسان وهرنسلی درتحلیل نهائی محصول شرایط تاریخی است که درآن بسرمی برد،ونیزاین حقیقت که هرنسلی تنها می تواند با نقد میراث گذشتگان ودرپرتوعمل اجتماعی خود گامی به جلوبردارد،دراینصورت روشن خواهد شد که فی الواقع آن چه که اسطوره مقاومت گلسرخی را می سازد اندیشه های مشخص او درمورد تاریخ ماتریالیسم ودرکش ازسوسیالیسم ویا تصوراتش درمورد مذهب و اسطوره کربلانیست ،که بهرحال آغشته به محدودیت ها و پیش فرض های نسل چپ زمان خود است.بلکه همانا عشق بی پایان او به مردم زحمتکش ونفرت بی حدش ازدشمنان این مردم وازجان گذشتگی وی برای آرمانهایش است.وهمین رزمندگی وی بودکه الهام بخش بسیاری دیگردرپیمودن این راه گردید.وازهمین منظرگلسرخی همچنان دردل مردم زحمتکش ورزمندگان ضداستبدادی یک قهرمان است.وازقضا امروزه با توجه به شکست انقلاب بهمن دربرآوردن اهداف دمکراتیک وتعالی بخش اش،با روشن شدن هرچه بیشترفاجعه حاکمیت مذهبی، امروزبیش ازهرزمانی به روحیه رزمنده ای که اسطوره گلسرخی الهام بخش آن است، برای به پایان بردن وظایف معوقه انقلاب بهمن نیازمندیم. به کسانی با عشق بیکران به زحمتکشان و نفرت بی پایان به دشمنان مردم.بی تردیدسوسیالیسم رهائی بخش که رهائی مردم وزحمتکشان را تنها بدست خودشان ممکن می داند و وظیفه کمونیستها ومدافعان استثمارشدگان( طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران ونیزغیر حقوق بگیران )را درتقویت ظرفیت های خودرهانی آن ها،قهرمانان این راه پرشکوه راسخت گرامی می دارد بی آن که لحظه ای ازنقداندیشه ها وتجربه آن ها،برای فراتررفتن، بازایستد.دراین اندیشه رهائی بخش قهرمانان بی نقد وجود خارجی ندارند.
*******

امروزه درشرایطی که ما با نقش آفرینی یک سیکل مخرب و بحران آفرین سروکارداریم که دردوسویش رژیم و امپریالیسم قراردارند،تنها راه رهائی برای برون رفت ازاین گرداب وبرای اجتناب ازافتادن دردام هردونیروی ارتجاعی، چپ نباید درعزم پیمودن راه مستقل خود برای طنین افکندن صدای آزادی و برابری،و تبدیل شدن به بخش جدانشدنی ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی هم اکنون موجود،ومتحول شدن به یک چپ طبقاتی-اجتماعی ورزمنده یک لحظه غفلت کند.بگذاررژیم با تلاش های مذبوحانه خود آب درهاون بکوبد!
2007-02-14-25-11-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com