برای ازکارانداختن حربه سرکوب
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جان زندانیان سیاسی درخطراست. واگرهرآینه تردیدی درآن بود،مرگ ناباورانه اکبرمحمدی آن را به اثبات رساند وتکراراین جنایت درمورد ولی اله فیض مهدوی آن را مورد تأکید مجدد قرار داد.احمد باطبی نیزتاچندقدمی مرگ رفت وهنوزهم سرنوشت اودچارابهام است. دژخیمان برای سرپوش گذاشتن برجنایت خود ونگران ازشعله ورشدن جرقه های نارضایتی حتا ازبرگزاری آزاد مراسم ختم اکبرمحمدی توسط پدرومادرش،آنهم درروستائی گمنام،ممانعت و کارشکنی به عمل آوردند.اجرای حکم اعدام برخی اززندانیان اهوازونیزصدوراحکام تازه اعدام برای 16 نفر ازدستگیرشدگان حاکی ازافزایش اشتهای سرکوب برای ایجاد جو رعب ووحشت درسراسرایران است. دامنه سرکوب وفشار البته فقط محدود به زندانیان وافزایش اعدام ها نیست،بلکه همزمان گستره وسیعی ازجمع آوری دیس های ماهواره ای،کنترل کامل عرصه اینترنت،قبضه کامل حوزه نشرومسدودکردن کلیه مجاری اطلاع رسانی،فشاربه فعالین جنبش ها بویژه جنبش دانشجوئی و کارگری و فعالین ملی،برچیدن هرنوع تشکل و نهادی که مستقل ازدولت بوده ورنگ وبوئی ازمخالفت خوانی را درخوددارد،تغییرقانون کارونمایشی کردن کامل انتخابات... را دربرمی گیرد.دریک کلام ما با یک برنامه سرکوب تعمیم یافته و همه جانبه ای سروکارداریم که بطورهمزمان خود را درحوزه های گوناگون سیاسی وفرهنگی وملی و جنسی وطبقاتی...نشان داده وگام بگام گسترش می یابد.این پدیده نشان دهنده آن است که تضاد رژیم با مردم-باهمه اقشاروملیت ها ودروهله نخست با فعالین و پیشروان جنبش ها- یک تضاد همه جانبه است واین که غلبه براین تضاد-عمدتا ازطریق سرکوب همه جانبه- به بود ونبودرژیم تبدیل شده است.ویژگی دیگراین سرکوب،هدفمندی و برنامه ریزی شده گی آن است که به آن خصلتی فراترازسرکوب های موسمی می بخشد.حاکمیت براین گمان است که اگرجو ترور و وحشت،بهمراه انواع فشارهای فرسایشی را برجامعه وبرفعالین سیاسی-اجتماعی حاکم کند واگر خودانحصارهمه عرصه های اطلاع رسانی ومدیریت آن را بطورکامل بعهده بگیردو کلیه مجاری آگاه شدن را مسدودنماید می تواند ازروند"هوائی شدن"مردم جلوگیری کرده و بیرون جسته گان از"بطری ولایت"را مجددا افسون هیبت پنجه های خود نماید.وباین ترتیب مشروعیت بباد رفته را احیاء کرده وخطرفروپاشی را منتفی نماید.جناح حاکم بادرس آموزی ازفروپاشی بلوک شرق،باشعار"اصلاحات" آری اما به "دست خودمان" وباالهام ازالگوی چین*1، برآن شد که درگام نخست سرکوب را ازبالا وازطریق جمع کردن بساط باصطلاح حاکمیت دوگانه،با یکدست کردن نهادهای قدرت وتأمین اراده واحد شروع کند و آنگاه با اتکاء به آن،گام های بعدی را بردارد. چرا که خوب می دانست درتحلیل نهائی این فرایند بیداری بزرگ درمیان پائینی هاست که به رقابت درمیان بالائی هادامن می زند و به رقبای جناح حاکم فرصت عرض اندام می دهد.برداشتن گام نخست البته کارچندان ساده ای نبود و تدارک آن سال ها طول کشید.اما نهایتا بدلیل سرشت تسلیم طلبانه و رویکردخیانت آمیزاصلاح طلبان حکومتی نسبت به آرمان ها وادعاهای خود ازیکسو*2،وبهره گیری ازتهدیدهای خارجی ازسوی دیگر،بسرانجام رسید.وباین ترتیب بسترلازم برای ورود به عرصه اصلی سرکوب فراهم گردید.
سرکوب فعالین وپیشروان هربخش جنبش،برچیدن همه تشکل ها ونهادهای مستقل،بستن تمامی مجاری اطلاع رسانی وانحصارمدیریت در تمامی این عرصه ها توسط حاکمیت،هدف عمده سرکوب دراین مرحله را تشکیل می دهد.رژیم براین تصوراست که با موفقیت درچنین هدفی خواهد توانست، درمسیربالندگی وسازمان یافتگی جنبش های توده ای خلل عمده وارد ساخته وبا سترون کردن آن ها،جلوی رشد آگاهی و تشکل یابی و لاجرم خطرسقوط خود را خواهدگرفت.ناگفته نماندکه تفکیک مراحل سه گانه فوق به معنی تفکیک نسبی آن ها ونشان دادن مرکزثقل سرکوب درهرمرحله معین است.وگرنه دیوارچینی آن ها را ازیکدیگرجدا نمی سازد.علاوه براین ورود به هرگام جدید به معنی آن نیست که کشاکش مربوط به مراحل قبلی به پایان خود رسیده وامکان بازتولیدآن-البته دراشکال تازه- وجود ندارد*3. چراکه درتحلیل نهائی این توازن قوای درحال تغییر است،که وضعیت محتوم را رقم می زند.
شکاف بین دامنه سرکوب و مقاومت
روی دیگرسکه سرکوب همه جانبه،نگرانی رژیم ازمقاومت های موجود ویانهفته دراعماق جامعه است که هم اکنون جریان داشته ویاممکن است هرلحظه به جریان بیفتد.مقاومتی که رژیم را ناگزیر ساخته است تا بفکر تدوین پروژه های سرکوب درچنین ابعادی بیفتد.البته همزمانی سرکوب درحوزه های گوناگون،به نوبه خود بسترمناسبی را برای فرارفتن ازمقاومت های پراکنده بسوی مبارزه ومقاومت مشترک فراهم می سازد.بااین همه نمی توان منکرشکاف وعدم تناسب موجود بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت شد.اگرازجریاناتی که به امیددگرگونی دربالا ویا مداخله قدرت های بزرگ برای رهائی ازوضعیت کنونی دخیل بسته اند،ونیزفرقه های سیاسی که مسائل پیشاروی آنها وفعالیت اشان هیچ ربطی به مسائل ونیازهای واقعی جنبش ندارد بگذریم،بی شک پرکردن شکاف مزبور،مهم ترین دغدغه کنونی مدافعان واقعی دمکراسی را تشکیل می دهد. ازاین رو بررسی کاستی ها و گسست هائی که این مقاومت دربسترآن جریان دارد وتلاش برای مرتفع ساختن آن ها، مهم ترین وظیفه آنانی را که درآرزوی چربش کفه مقاومت به کفه سرکوب هستند، تشکیل می دهد. هدف اصلی نوشته حاضرنیزتمرکزحول همین مسأله است:
دروجه نخست آن چه که به صعوبت مسأله می افزاید،چندوجهی بودن معادله بحران ومانورهای بی پایان رژیم حول آن برای پراکندن ومنفعل ساختن صفوف جنبش دموکراتیک و ضداستبدادی است. واقعیت آن است که ما بابحران مرکبی روبروهستیم با جنبه های داخلی و بین المللی.بدیهی است که درچنین شرایطی بدون روشن کردن رابطه وجایگاه واقعی هرکدام ازمحورهای بحران نخواهیم توانست تصویرروشن و شفافی ازوظایف مشخص خود به عمل آوریم .
دراین جا این سؤال مطرح است که با کدامین ِخردسیاسی و قوانین نظامی تشدید همزمان جنگ دردو جبهه داخلی و بین المللی مورد تجویزقرار می گیرد، و رژیمی که تحت فشارهای روزافزون و سخت بین المللی قراردارد،همزمان با آن برطبل سرکوب های داخل هم می کوبد؟براستی درنزداو خطراصلی درکجا نهفته است؟ دردرون خانه یا بیرون خانه؟ چرارژیم درهمان حال که به سهم خود هیزم های تازه ای را برای برافروختن شعله های بحران هسته ای می چیند وتلاش می کند که همه نگاه ها را بسوی این بحران کانونی کند،درهمان حال مشت آهنین خود را درجهت دیگری بالابرده و به جان زندانیان سیاسی و جنبش دانشجوئی وروشنفکران و کارگران و زنان و ملیت ها و....می افتد؟ جنگیدن هم زمان دردوجبهه را چگونه باید تأویل کنیم؟
درپاسخ به این سؤال لازم است سه عامل را یک بار بطورجداگانه ودراستقلال نسبی اشان ویک بار درپیوندشان با یک دیگرمورد توجه قراردهیم:
نخست این واقعیت را،که رژیم بالفعل باپدیده مقاومت ومبارزه دلیرانه بخش معینی ازجامعه مواجه است. فی المثل درمورد زندانیان سیاسی با مقاومت ومبارزان جسوری روبرو است که علیرغم آن مواجهه شدن با آن همه بربریت،حاضرنیستند به"چه باید کرد ها ونباید کردهای" رژیم تمکین کنند. آن ها حتا درایام مرخصی های کوتاه مدتی که رژیم ناچارمی شود،هرازچندی به برخی ازآن ها بدهد، حاضرنیستند،زبان درکام بکشند.درمورد اکبرمحمدی و هم چنین احمد باطبی ودیگران چه کسی نمی داند که آنها چوب افشاگری ها و مصاحبه ها و بیانیه های خود را چه در درون زندان وچه حتا بهنگام مرخصی دربیرون اززندان خورده ومی خورند؟ وبدیهی است که اگرچنین مقاومتی دربرابررژیمی که مصمم است آنان را ازگوهرانسانی اشان تهی کندوجود نمی داشت،آنگاه موضوعی بنام جنبش زندانیان سیاسی هم بلاموضوع می شد. این مقاومت،صرفنظرازخود ویژگی وابعاد جسارت آمیزش،مختص زندانیان نیست. بلکه به درجاتی درسطح کارگران، جنبش دانشجوئی، روشنفکری،زنان وملیت هاو... نیزجریان دارد.
دوم این واقعیت را، که رژیم گرچه با یک"اکثریت ظاهرا خاموش"درمقیاس جامعه مواجه است اما خوب می داند که این اکثریت دل خوشی ازوی نداشته وهرگاه فرصتی بیابد،ازآمدن به میدان اعتراضات ابائی نخواهد داشت.پدیده ای که درصورت وقوع می تواند به جارو کردن کلیه استحکامات رژیم منجرگردد.بهمین دلیل یکی ازاهداف اصلی سرکوبِ مقاومتِ فعالین موجود،ازجمله زندانیان سیاسی،ارسال پیام تهدید آمیز به این اکثریت آکنده ازخشم فروخورده و نگهداشتن آن ها درفضای ترس وبیم است.
سومین واقعیت آنکه، رابطه معنا داری بین سرکوب داخل وبحران آفرینی درسطح بین المللی وجود دارد.باین معنا که رژیم صرفا ازطریق دامن زدن به بحران بین المللی و گرفتن آرایش جنگی و شبه جنگی،قادربه تأمین انسجام درونی وتحمیل سلطه خویش برمردمی که درمسیر بیداری بزرگ قرارگرفته اندو خواهان تغییرکلیت رژیم هستند،می باشد.واین درواقع بخش مهمی ازهمان پدیده فراافکنی اغواگرانه ای است که دربحران کنونی جریان دارد. رژیم اکنون براین باوراست که توانائی دولت های غربی بویژه دولت آمریکا ازطریق تهاجم سخت افزاری(جنگ گسترده واشغال وتحریم گسترده و کارساز) باچالش های جدی مواجه شده و ازاین بابت کارچندانی نمی توانندبکنند.آن ها براین باورند که ضربه ای که کمر مرا خرد نکند،برنیرومند شدن ام خواهد افزود.واین البته چیزی جزبازتاب این حقیقت شناخته نیست که منازعه طلبی خامنه ای وبوش-به مثابه نمادامپریالیسم وطفیل بنیادگرای آن- جزتقویت مواضع یکدیگر و تنگ کردن عرصه برمبارزات واقعا دمکراتیک حاصلی به بارنمی آورد.رژیم حالابایکدست کردن خود دربالادیگرنگران بروزانقلاب مخملین هم(یکی ازپروژه مورد نظرقدرت های بزرگ) نیست.آن ها اکنون بیش ازهرزمان دیگر از خطر شعله ورشدن مقاومت عمومی نگرانند.
البته جنگیدن همزمان دربرابردشمن و دشمنانی نیرومندترازخود،با هیچ قانون جنگی مطابقت نداشته و تخطی کننده آن هم باید روزی تاوان سنگین بی اعتنائی خودرا پس بدهد.ودرست بهمین دلیل، وقتی که آن ها روزی مجبوربه گزین شوند،درتحلیل نهائی این نبردداخلی است که جبهه اصلی را تشکیل خواهد داد و آنها به هنگام خود،برای تقویت موقعیت خویش دربرابرآن، با قدرت های غربی کنارخواهند آمد.
اکنون می توانیم باتوجه به این عوامل سه گانه،درپاسخ به سؤال مطرح شده دربالا،به بررسی شرایط وعللی بپردازیم که دروضعیت کنونی به رژیم امکان جنگیدن دردو جبهه همزمان را می دهد:
ازیکسو رژیم تهدیدات خارجی را با توجه به تنگناهائی که قدرت های بزرگ دچارش شده اند،آن چنان تهدیدی که منجربه سرنگونی اش بشودنمی بیندوازسوی دیگردرجبهه داخلی روی گسست های موجود درصفوف مقاومت یعنی بین فعالین سیاسی واکثریت ظاهرا خاموش، سرمایه گذاری کرده است.
درواقع این درست است که رژیم دردوجبهه همزمان می جنگد،امانباید فراموش کنیم که جنگ درعرصه داخلی رابه موازات بحران بین المللی،بدان دلیل می تواند ادامه دهد که این جنگ هنوز درسطح محدود وعمدتا درمیان فعالین متعلق به اقشار و لایه های گوناگون اجتماعی محصور مانده است.
گسست فوق همانطورکه وضعیت نامتقارن کنونی را توضیح می دهد،درهمان حال راه خروج ازآن را نیزنشان میدهد: تقویت و تحکیم پیوند فعالین وپیشروان با بدنه جنبش ها وبا پایگان اجتماعی خود، پیوند وهمبستگی خرده جنبش های موجود بایگدیگرحول اهداف کلان و مؤلفه های بنیادین دمکراسی. هدف فرارویاندن نبردهای موضعی-که علیرغم خودویژه گی های خود،درسرشت اصلی اشان ماهیتی یکسان دارند- به نبردهای کلان وسرنوشت سازاست. بیرون کشیدن مبارزات موضعی ازسیکل بسته ای که درآن گرفتارآمده اند و گره زدن نبردهای کوچک به نبردهای بزرگ. هدف راهبردی برقراری پیوند ناگسستنی بین نان و آزادی است واین که این مهم تنها می تواند بدست خود زحمتکشان و کارگران ممکن شود. ودراین میان قراردادن بحران هسته ای درجای واقعی خود ازطریق پیوند بین مبارزه برای صلح وعلیه جنگ با مطالبات اصلی مردم نظیر مسأله نان و آزادی-ازطریق نشان دادن رابطه تنگاتنگ ومتضاد آن دو بایکدیگر،ازدیگرملزومات تقویت صفوف جنبش مقاومت ضداستبدادی وضدبهره کشی است.واضح است که برای شتاب بخشیدن به چنین روندی تشکیل سکوها ونهادها ودفترهای هم آهنگ کننده-ازجمله اتاق های تهاتر- که درآن گفتگوهای متقابل حول مسائل جنبش وهم اهنگ سازی مبارزات صورت می گیرد،بین فعالین جنبش های گوناگون درهرسطحی، درهرشهر و منطقه، وبرقراری پیوندهای افقی مابین آنها، ضرورتی درنگ ناپذیراست.مهمترین خصلت این نهادها،خصلت توده ای بودن وبرقراری پیوندهای افقی درمیان بخش های مختلف جنبش است.
اما اگرراه برون شد ازبن بست کنونی با ترمیم گسست های موجود بین فعالین با بدنه جنبش ها و پیوند این جنبش ها بایک دیگر-باهدف توده ای کردن مقاومت- امکان پذیراست، آیا امیدی به برطرف ساختن این گسست ها درافق کنونی وجود دارد؟
گرچه پاسخ شسته ورفته ای باین سؤال نمی توان داد،اما نگاهی به تکوین روندهای موجود مقاومت،گواه براین است که افق چندان هم تیره نیست.چرا که اولا پیدایش جوانه های معطوف به گسترانیدن پایگاه اجتماعی مبارزه توسط فعالین هربخش اجتماعی(گسترش عمقی)به موازات رشد روحیه همبستگی درمیان جنبش های کارگری و دانشجوئی و زنان و روشنفکران و نیروهای مترقی و چپ (گسترش افقی) نشان ازدرک اهمیت ضرورت بی چون و چرای چنین پیوندی درمیان فعالین دارد.باین سمت گیری امیدوارکننده تنها می توان قطعیت و شتاب بیشتری داد.ثانیا هرچه که زمان بیشتری می گذرد،فرجام نامیمون رویکردهای دیگری نظیردخیل بستن به اصلاح طلبان حکومتی ویا به قدرت های بزرگ،بیشترروشن ترمی شود. وثالثا –مهمترازهمه- انباشت پتانسیل اعتراضی درمیان "اکثریت نه چندان خاموشی" که رژیم قادرنشده است،باطرح وعده ها و شعارهای عوامفریبانه ای نظیرعدالت و مبارزه با فساد ورنگین کردن سفره نان ویا اقتدارهسته ای و برخی شعارهای ناسیونالیستی،آن ها را بسوی خود جلب کند، افزایش پیدامی کند.
باین ترتیب ملاحظه می شودکه برای ازکارانداختن کامل حربه سرکوب،مثل همه مبارزات رهائی بخش راه آسانی وجود ندارد.مهم سمت گیری درست و شالوده ریزی ازهم اکنون،برای زمانی است که بابرقراری معادله اجتناب ناپذیر نتوانستن و نخواستن،شیرازه رژیم آماده فروپاشیدن می شود.مهم آنست که بتوانیم بین تاکتیک و استراتژی،جهت گیری عمومی و فعالیت جاری پیوند مشخص وملموسی برقرارکنیم. درچهارچوب چنین رویکردی راهی جزگسترش گام بگام صفوف مقاومت توده ای وخنثا کردن طرفندهای رژیم درسطح ملی وبین المللی درهرلحظه و زمان وجنگیدن درهرسنگر وهرقلمروی که رژیم درآن لانه کرده، وجود ندارد.برای تقویت صفوف مقاومت باید قبل ازهرچیز به گسست های حاکم برآن فائق آمد. درهمین راستا،کندکردن حربه سرکوب بعنوان یک وظیفه عاجل ازاهمیت تاکتیکی مهمی برخورداراست:
بهره گیری مؤثرترازفشارها وحمایت های مثبت نهادهای مترقی ومدافع حقوق بشردرافشاء جنایات رژیم وگسیل هیئت های بازرسی اززندانیان،اعتراض به نقض مداوم وخشن حقوق بشروهم چنین جلب حمایت جنبش های جهانی،تقویت صدای سوم درصفوف جنبش های صلح، پشتیبانی مالی و سیاسی فعال ترازاعتراضات داخلی ازجمله این وظایف تاکتیکی بازدارنده است که گرچه حاصل بخشی آن محدود می باشد اما هم نتیجه آن درکوتاه مدت محسوس است وهم تقویت کننده جهت گیری عمومی. نباید فراموش کنیم که دراین عرصه های تاکتیکی هنوزظرفیت های استفاده نشده فراوانی برای اعمال فشاربیشتربه رژیم وجود دارد که متأسفانه مورد بهره برداری قرارنگرفته است. ظرفیت هائی که به خود آمدن اپوزیسیون مدعی آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی دربهره برداری ازآن نقش مهمی دارد.هم چنین نباید فراموش کنیم درشرایطی که جنبش های نوپا ومستقل،درسخت ترین شرایط،درتلاشند تا برروی پای خویش قراربگیرند، ودرهمان حال باشدیدترین یورش های سازمان یافته و نقشه مند رژیم مواجهند، پشتیبانی همه جانبه ازآن ها ازاهمیت زیادی برخورداراست.وبالأخره کلام آخراینکه، هرگزنباید ازیاد ببریم که ماهم-ما نیروهای اپوزیسیون متعلق به چپ درخارج از کشور-به نوبه خود جزئی ازگسست های موجودهستیم ودرایجاد وماندگاری آن ها نیزنقش و سهم درخوری داشته و داریم.گسست هائی که رژیم بقاء و توانائی های خود را ازوجود آن ها،می گیرد.وبهمین دلیل غلبه براین گسست ها،درعین حال بخشی ازادای دین ما به جنبش را تشکیل می دهد.
2006-09-11-1385-06.20
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1-پرداختن به این که آیا اصولاشباهتی بین شرایط ایران وچین وجود داردیانه واینکه آیا اصولا اصلاحات درنظام مبتنی برولایت فقیه چه معنا ودامنه ای می تواند داشته باشد،خارج ازحوصله این نوشته است.دراینجا منظورما تنها اقتباس درحوزه شیوه ها وشکل است.
*2- چنانکه این روزها، بانزدیک شدن انتخابات مجلس خبرگان وشوراهای اسلامی شهروروستا،با داغ شدن مجدد این مساله که منشأ مشروعیت ولی فقیه، ازرأی خبرگانِ منتخب "مردم" سرچشمه می گیرد یا ازانتصاب به اسلام و خدا، ، باردیگردامنه منازعه بین دوجناح را شدت بخشیده است.درکشاکش این نبرد،رفسنجانی که مدتی پیش درقم نزدیک بود کتک بخورد وعمامه اش را بباددهد،واکنون هم بخش مهمی ازاصلاح طلبان و محافظه کاران حول آن اوجمع شده اند، باردیگردرحال "استخاره" کردن برای شرکت کردن ویا نکردن درانتخابات مجلس خبرگان است.ازسوی دیگرهمسرسخنگوی دولت، محمد خاتمی را تجسم اسلام آمریکائی خوانده و خواهان خلع لباس او شده است.جناح حاکم مدعی است که اصلاح طلبان ازطریق شورا وخبرگان،خواب بازگشت به قدرت رامی بینند وبهمین دلیل یورش تبلیغاتی وسیعی را علیه آنها آغازکرده است.
*3-برجسته ترین فرازاین خیانت،برگزاری انتخابات کاملا نمایشی ریاست جمهوری توسط دولت خاتمی بود که ازپیش کاملا روشن شده بود که مفهومی جزانتصاب واجرای فرمان ولی فقیه ندارد.او برای انجام این خوش خدمتی به دستگاه ولایت وخیانت تاریخی به هدف های اعلام شده خود،ناچارشد حتا دربرابرعصیان و نافرمانی نیروهای حامی خود بایستد. گزافه نیست که اگرگفته شود انداختن حلقه داربه گردن اصلاح طلبان قبل ازهمه بدست خود محمدخاتمی صورت گرفت.
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جان زندانیان سیاسی درخطراست. واگرهرآینه تردیدی درآن بود،مرگ ناباورانه اکبرمحمدی آن را به اثبات رساند وتکراراین جنایت درمورد ولی اله فیض مهدوی آن را مورد تأکید مجدد قرار داد.احمد باطبی نیزتاچندقدمی مرگ رفت وهنوزهم سرنوشت اودچارابهام است. دژخیمان برای سرپوش گذاشتن برجنایت خود ونگران ازشعله ورشدن جرقه های نارضایتی حتا ازبرگزاری آزاد مراسم ختم اکبرمحمدی توسط پدرومادرش،آنهم درروستائی گمنام،ممانعت و کارشکنی به عمل آوردند.اجرای حکم اعدام برخی اززندانیان اهوازونیزصدوراحکام تازه اعدام برای 16 نفر ازدستگیرشدگان حاکی ازافزایش اشتهای سرکوب برای ایجاد جو رعب ووحشت درسراسرایران است. دامنه سرکوب وفشار البته فقط محدود به زندانیان وافزایش اعدام ها نیست،بلکه همزمان گستره وسیعی ازجمع آوری دیس های ماهواره ای،کنترل کامل عرصه اینترنت،قبضه کامل حوزه نشرومسدودکردن کلیه مجاری اطلاع رسانی،فشاربه فعالین جنبش ها بویژه جنبش دانشجوئی و کارگری و فعالین ملی،برچیدن هرنوع تشکل و نهادی که مستقل ازدولت بوده ورنگ وبوئی ازمخالفت خوانی را درخوددارد،تغییرقانون کارونمایشی کردن کامل انتخابات... را دربرمی گیرد.دریک کلام ما با یک برنامه سرکوب تعمیم یافته و همه جانبه ای سروکارداریم که بطورهمزمان خود را درحوزه های گوناگون سیاسی وفرهنگی وملی و جنسی وطبقاتی...نشان داده وگام بگام گسترش می یابد.این پدیده نشان دهنده آن است که تضاد رژیم با مردم-باهمه اقشاروملیت ها ودروهله نخست با فعالین و پیشروان جنبش ها- یک تضاد همه جانبه است واین که غلبه براین تضاد-عمدتا ازطریق سرکوب همه جانبه- به بود ونبودرژیم تبدیل شده است.ویژگی دیگراین سرکوب،هدفمندی و برنامه ریزی شده گی آن است که به آن خصلتی فراترازسرکوب های موسمی می بخشد.حاکمیت براین گمان است که اگرجو ترور و وحشت،بهمراه انواع فشارهای فرسایشی را برجامعه وبرفعالین سیاسی-اجتماعی حاکم کند واگر خودانحصارهمه عرصه های اطلاع رسانی ومدیریت آن را بطورکامل بعهده بگیردو کلیه مجاری آگاه شدن را مسدودنماید می تواند ازروند"هوائی شدن"مردم جلوگیری کرده و بیرون جسته گان از"بطری ولایت"را مجددا افسون هیبت پنجه های خود نماید.وباین ترتیب مشروعیت بباد رفته را احیاء کرده وخطرفروپاشی را منتفی نماید.جناح حاکم بادرس آموزی ازفروپاشی بلوک شرق،باشعار"اصلاحات" آری اما به "دست خودمان" وباالهام ازالگوی چین*1، برآن شد که درگام نخست سرکوب را ازبالا وازطریق جمع کردن بساط باصطلاح حاکمیت دوگانه،با یکدست کردن نهادهای قدرت وتأمین اراده واحد شروع کند و آنگاه با اتکاء به آن،گام های بعدی را بردارد. چرا که خوب می دانست درتحلیل نهائی این فرایند بیداری بزرگ درمیان پائینی هاست که به رقابت درمیان بالائی هادامن می زند و به رقبای جناح حاکم فرصت عرض اندام می دهد.برداشتن گام نخست البته کارچندان ساده ای نبود و تدارک آن سال ها طول کشید.اما نهایتا بدلیل سرشت تسلیم طلبانه و رویکردخیانت آمیزاصلاح طلبان حکومتی نسبت به آرمان ها وادعاهای خود ازیکسو*2،وبهره گیری ازتهدیدهای خارجی ازسوی دیگر،بسرانجام رسید.وباین ترتیب بسترلازم برای ورود به عرصه اصلی سرکوب فراهم گردید.
سرکوب فعالین وپیشروان هربخش جنبش،برچیدن همه تشکل ها ونهادهای مستقل،بستن تمامی مجاری اطلاع رسانی وانحصارمدیریت در تمامی این عرصه ها توسط حاکمیت،هدف عمده سرکوب دراین مرحله را تشکیل می دهد.رژیم براین تصوراست که با موفقیت درچنین هدفی خواهد توانست، درمسیربالندگی وسازمان یافتگی جنبش های توده ای خلل عمده وارد ساخته وبا سترون کردن آن ها،جلوی رشد آگاهی و تشکل یابی و لاجرم خطرسقوط خود را خواهدگرفت.ناگفته نماندکه تفکیک مراحل سه گانه فوق به معنی تفکیک نسبی آن ها ونشان دادن مرکزثقل سرکوب درهرمرحله معین است.وگرنه دیوارچینی آن ها را ازیکدیگرجدا نمی سازد.علاوه براین ورود به هرگام جدید به معنی آن نیست که کشاکش مربوط به مراحل قبلی به پایان خود رسیده وامکان بازتولیدآن-البته دراشکال تازه- وجود ندارد*3. چراکه درتحلیل نهائی این توازن قوای درحال تغییر است،که وضعیت محتوم را رقم می زند.
شکاف بین دامنه سرکوب و مقاومت
روی دیگرسکه سرکوب همه جانبه،نگرانی رژیم ازمقاومت های موجود ویانهفته دراعماق جامعه است که هم اکنون جریان داشته ویاممکن است هرلحظه به جریان بیفتد.مقاومتی که رژیم را ناگزیر ساخته است تا بفکر تدوین پروژه های سرکوب درچنین ابعادی بیفتد.البته همزمانی سرکوب درحوزه های گوناگون،به نوبه خود بسترمناسبی را برای فرارفتن ازمقاومت های پراکنده بسوی مبارزه ومقاومت مشترک فراهم می سازد.بااین همه نمی توان منکرشکاف وعدم تناسب موجود بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت شد.اگرازجریاناتی که به امیددگرگونی دربالا ویا مداخله قدرت های بزرگ برای رهائی ازوضعیت کنونی دخیل بسته اند،ونیزفرقه های سیاسی که مسائل پیشاروی آنها وفعالیت اشان هیچ ربطی به مسائل ونیازهای واقعی جنبش ندارد بگذریم،بی شک پرکردن شکاف مزبور،مهم ترین دغدغه کنونی مدافعان واقعی دمکراسی را تشکیل می دهد. ازاین رو بررسی کاستی ها و گسست هائی که این مقاومت دربسترآن جریان دارد وتلاش برای مرتفع ساختن آن ها، مهم ترین وظیفه آنانی را که درآرزوی چربش کفه مقاومت به کفه سرکوب هستند، تشکیل می دهد. هدف اصلی نوشته حاضرنیزتمرکزحول همین مسأله است:
دروجه نخست آن چه که به صعوبت مسأله می افزاید،چندوجهی بودن معادله بحران ومانورهای بی پایان رژیم حول آن برای پراکندن ومنفعل ساختن صفوف جنبش دموکراتیک و ضداستبدادی است. واقعیت آن است که ما بابحران مرکبی روبروهستیم با جنبه های داخلی و بین المللی.بدیهی است که درچنین شرایطی بدون روشن کردن رابطه وجایگاه واقعی هرکدام ازمحورهای بحران نخواهیم توانست تصویرروشن و شفافی ازوظایف مشخص خود به عمل آوریم .
دراین جا این سؤال مطرح است که با کدامین ِخردسیاسی و قوانین نظامی تشدید همزمان جنگ دردو جبهه داخلی و بین المللی مورد تجویزقرار می گیرد، و رژیمی که تحت فشارهای روزافزون و سخت بین المللی قراردارد،همزمان با آن برطبل سرکوب های داخل هم می کوبد؟براستی درنزداو خطراصلی درکجا نهفته است؟ دردرون خانه یا بیرون خانه؟ چرارژیم درهمان حال که به سهم خود هیزم های تازه ای را برای برافروختن شعله های بحران هسته ای می چیند وتلاش می کند که همه نگاه ها را بسوی این بحران کانونی کند،درهمان حال مشت آهنین خود را درجهت دیگری بالابرده و به جان زندانیان سیاسی و جنبش دانشجوئی وروشنفکران و کارگران و زنان و ملیت ها و....می افتد؟ جنگیدن هم زمان دردوجبهه را چگونه باید تأویل کنیم؟
درپاسخ به این سؤال لازم است سه عامل را یک بار بطورجداگانه ودراستقلال نسبی اشان ویک بار درپیوندشان با یک دیگرمورد توجه قراردهیم:
نخست این واقعیت را،که رژیم بالفعل باپدیده مقاومت ومبارزه دلیرانه بخش معینی ازجامعه مواجه است. فی المثل درمورد زندانیان سیاسی با مقاومت ومبارزان جسوری روبرو است که علیرغم آن مواجهه شدن با آن همه بربریت،حاضرنیستند به"چه باید کرد ها ونباید کردهای" رژیم تمکین کنند. آن ها حتا درایام مرخصی های کوتاه مدتی که رژیم ناچارمی شود،هرازچندی به برخی ازآن ها بدهد، حاضرنیستند،زبان درکام بکشند.درمورد اکبرمحمدی و هم چنین احمد باطبی ودیگران چه کسی نمی داند که آنها چوب افشاگری ها و مصاحبه ها و بیانیه های خود را چه در درون زندان وچه حتا بهنگام مرخصی دربیرون اززندان خورده ومی خورند؟ وبدیهی است که اگرچنین مقاومتی دربرابررژیمی که مصمم است آنان را ازگوهرانسانی اشان تهی کندوجود نمی داشت،آنگاه موضوعی بنام جنبش زندانیان سیاسی هم بلاموضوع می شد. این مقاومت،صرفنظرازخود ویژگی وابعاد جسارت آمیزش،مختص زندانیان نیست. بلکه به درجاتی درسطح کارگران، جنبش دانشجوئی، روشنفکری،زنان وملیت هاو... نیزجریان دارد.
دوم این واقعیت را، که رژیم گرچه با یک"اکثریت ظاهرا خاموش"درمقیاس جامعه مواجه است اما خوب می داند که این اکثریت دل خوشی ازوی نداشته وهرگاه فرصتی بیابد،ازآمدن به میدان اعتراضات ابائی نخواهد داشت.پدیده ای که درصورت وقوع می تواند به جارو کردن کلیه استحکامات رژیم منجرگردد.بهمین دلیل یکی ازاهداف اصلی سرکوبِ مقاومتِ فعالین موجود،ازجمله زندانیان سیاسی،ارسال پیام تهدید آمیز به این اکثریت آکنده ازخشم فروخورده و نگهداشتن آن ها درفضای ترس وبیم است.
سومین واقعیت آنکه، رابطه معنا داری بین سرکوب داخل وبحران آفرینی درسطح بین المللی وجود دارد.باین معنا که رژیم صرفا ازطریق دامن زدن به بحران بین المللی و گرفتن آرایش جنگی و شبه جنگی،قادربه تأمین انسجام درونی وتحمیل سلطه خویش برمردمی که درمسیر بیداری بزرگ قرارگرفته اندو خواهان تغییرکلیت رژیم هستند،می باشد.واین درواقع بخش مهمی ازهمان پدیده فراافکنی اغواگرانه ای است که دربحران کنونی جریان دارد. رژیم اکنون براین باوراست که توانائی دولت های غربی بویژه دولت آمریکا ازطریق تهاجم سخت افزاری(جنگ گسترده واشغال وتحریم گسترده و کارساز) باچالش های جدی مواجه شده و ازاین بابت کارچندانی نمی توانندبکنند.آن ها براین باورند که ضربه ای که کمر مرا خرد نکند،برنیرومند شدن ام خواهد افزود.واین البته چیزی جزبازتاب این حقیقت شناخته نیست که منازعه طلبی خامنه ای وبوش-به مثابه نمادامپریالیسم وطفیل بنیادگرای آن- جزتقویت مواضع یکدیگر و تنگ کردن عرصه برمبارزات واقعا دمکراتیک حاصلی به بارنمی آورد.رژیم حالابایکدست کردن خود دربالادیگرنگران بروزانقلاب مخملین هم(یکی ازپروژه مورد نظرقدرت های بزرگ) نیست.آن ها اکنون بیش ازهرزمان دیگر از خطر شعله ورشدن مقاومت عمومی نگرانند.
البته جنگیدن همزمان دربرابردشمن و دشمنانی نیرومندترازخود،با هیچ قانون جنگی مطابقت نداشته و تخطی کننده آن هم باید روزی تاوان سنگین بی اعتنائی خودرا پس بدهد.ودرست بهمین دلیل، وقتی که آن ها روزی مجبوربه گزین شوند،درتحلیل نهائی این نبردداخلی است که جبهه اصلی را تشکیل خواهد داد و آنها به هنگام خود،برای تقویت موقعیت خویش دربرابرآن، با قدرت های غربی کنارخواهند آمد.
اکنون می توانیم باتوجه به این عوامل سه گانه،درپاسخ به سؤال مطرح شده دربالا،به بررسی شرایط وعللی بپردازیم که دروضعیت کنونی به رژیم امکان جنگیدن دردو جبهه همزمان را می دهد:
ازیکسو رژیم تهدیدات خارجی را با توجه به تنگناهائی که قدرت های بزرگ دچارش شده اند،آن چنان تهدیدی که منجربه سرنگونی اش بشودنمی بیندوازسوی دیگردرجبهه داخلی روی گسست های موجود درصفوف مقاومت یعنی بین فعالین سیاسی واکثریت ظاهرا خاموش، سرمایه گذاری کرده است.
درواقع این درست است که رژیم دردوجبهه همزمان می جنگد،امانباید فراموش کنیم که جنگ درعرصه داخلی رابه موازات بحران بین المللی،بدان دلیل می تواند ادامه دهد که این جنگ هنوز درسطح محدود وعمدتا درمیان فعالین متعلق به اقشار و لایه های گوناگون اجتماعی محصور مانده است.
گسست فوق همانطورکه وضعیت نامتقارن کنونی را توضیح می دهد،درهمان حال راه خروج ازآن را نیزنشان میدهد: تقویت و تحکیم پیوند فعالین وپیشروان با بدنه جنبش ها وبا پایگان اجتماعی خود، پیوند وهمبستگی خرده جنبش های موجود بایگدیگرحول اهداف کلان و مؤلفه های بنیادین دمکراسی. هدف فرارویاندن نبردهای موضعی-که علیرغم خودویژه گی های خود،درسرشت اصلی اشان ماهیتی یکسان دارند- به نبردهای کلان وسرنوشت سازاست. بیرون کشیدن مبارزات موضعی ازسیکل بسته ای که درآن گرفتارآمده اند و گره زدن نبردهای کوچک به نبردهای بزرگ. هدف راهبردی برقراری پیوند ناگسستنی بین نان و آزادی است واین که این مهم تنها می تواند بدست خود زحمتکشان و کارگران ممکن شود. ودراین میان قراردادن بحران هسته ای درجای واقعی خود ازطریق پیوند بین مبارزه برای صلح وعلیه جنگ با مطالبات اصلی مردم نظیر مسأله نان و آزادی-ازطریق نشان دادن رابطه تنگاتنگ ومتضاد آن دو بایکدیگر،ازدیگرملزومات تقویت صفوف جنبش مقاومت ضداستبدادی وضدبهره کشی است.واضح است که برای شتاب بخشیدن به چنین روندی تشکیل سکوها ونهادها ودفترهای هم آهنگ کننده-ازجمله اتاق های تهاتر- که درآن گفتگوهای متقابل حول مسائل جنبش وهم اهنگ سازی مبارزات صورت می گیرد،بین فعالین جنبش های گوناگون درهرسطحی، درهرشهر و منطقه، وبرقراری پیوندهای افقی مابین آنها، ضرورتی درنگ ناپذیراست.مهمترین خصلت این نهادها،خصلت توده ای بودن وبرقراری پیوندهای افقی درمیان بخش های مختلف جنبش است.
اما اگرراه برون شد ازبن بست کنونی با ترمیم گسست های موجود بین فعالین با بدنه جنبش ها و پیوند این جنبش ها بایک دیگر-باهدف توده ای کردن مقاومت- امکان پذیراست، آیا امیدی به برطرف ساختن این گسست ها درافق کنونی وجود دارد؟
گرچه پاسخ شسته ورفته ای باین سؤال نمی توان داد،اما نگاهی به تکوین روندهای موجود مقاومت،گواه براین است که افق چندان هم تیره نیست.چرا که اولا پیدایش جوانه های معطوف به گسترانیدن پایگاه اجتماعی مبارزه توسط فعالین هربخش اجتماعی(گسترش عمقی)به موازات رشد روحیه همبستگی درمیان جنبش های کارگری و دانشجوئی و زنان و روشنفکران و نیروهای مترقی و چپ (گسترش افقی) نشان ازدرک اهمیت ضرورت بی چون و چرای چنین پیوندی درمیان فعالین دارد.باین سمت گیری امیدوارکننده تنها می توان قطعیت و شتاب بیشتری داد.ثانیا هرچه که زمان بیشتری می گذرد،فرجام نامیمون رویکردهای دیگری نظیردخیل بستن به اصلاح طلبان حکومتی ویا به قدرت های بزرگ،بیشترروشن ترمی شود. وثالثا –مهمترازهمه- انباشت پتانسیل اعتراضی درمیان "اکثریت نه چندان خاموشی" که رژیم قادرنشده است،باطرح وعده ها و شعارهای عوامفریبانه ای نظیرعدالت و مبارزه با فساد ورنگین کردن سفره نان ویا اقتدارهسته ای و برخی شعارهای ناسیونالیستی،آن ها را بسوی خود جلب کند، افزایش پیدامی کند.
باین ترتیب ملاحظه می شودکه برای ازکارانداختن کامل حربه سرکوب،مثل همه مبارزات رهائی بخش راه آسانی وجود ندارد.مهم سمت گیری درست و شالوده ریزی ازهم اکنون،برای زمانی است که بابرقراری معادله اجتناب ناپذیر نتوانستن و نخواستن،شیرازه رژیم آماده فروپاشیدن می شود.مهم آنست که بتوانیم بین تاکتیک و استراتژی،جهت گیری عمومی و فعالیت جاری پیوند مشخص وملموسی برقرارکنیم. درچهارچوب چنین رویکردی راهی جزگسترش گام بگام صفوف مقاومت توده ای وخنثا کردن طرفندهای رژیم درسطح ملی وبین المللی درهرلحظه و زمان وجنگیدن درهرسنگر وهرقلمروی که رژیم درآن لانه کرده، وجود ندارد.برای تقویت صفوف مقاومت باید قبل ازهرچیز به گسست های حاکم برآن فائق آمد. درهمین راستا،کندکردن حربه سرکوب بعنوان یک وظیفه عاجل ازاهمیت تاکتیکی مهمی برخورداراست:
بهره گیری مؤثرترازفشارها وحمایت های مثبت نهادهای مترقی ومدافع حقوق بشردرافشاء جنایات رژیم وگسیل هیئت های بازرسی اززندانیان،اعتراض به نقض مداوم وخشن حقوق بشروهم چنین جلب حمایت جنبش های جهانی،تقویت صدای سوم درصفوف جنبش های صلح، پشتیبانی مالی و سیاسی فعال ترازاعتراضات داخلی ازجمله این وظایف تاکتیکی بازدارنده است که گرچه حاصل بخشی آن محدود می باشد اما هم نتیجه آن درکوتاه مدت محسوس است وهم تقویت کننده جهت گیری عمومی. نباید فراموش کنیم که دراین عرصه های تاکتیکی هنوزظرفیت های استفاده نشده فراوانی برای اعمال فشاربیشتربه رژیم وجود دارد که متأسفانه مورد بهره برداری قرارنگرفته است. ظرفیت هائی که به خود آمدن اپوزیسیون مدعی آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی دربهره برداری ازآن نقش مهمی دارد.هم چنین نباید فراموش کنیم درشرایطی که جنبش های نوپا ومستقل،درسخت ترین شرایط،درتلاشند تا برروی پای خویش قراربگیرند، ودرهمان حال باشدیدترین یورش های سازمان یافته و نقشه مند رژیم مواجهند، پشتیبانی همه جانبه ازآن ها ازاهمیت زیادی برخورداراست.وبالأخره کلام آخراینکه، هرگزنباید ازیاد ببریم که ماهم-ما نیروهای اپوزیسیون متعلق به چپ درخارج از کشور-به نوبه خود جزئی ازگسست های موجودهستیم ودرایجاد وماندگاری آن ها نیزنقش و سهم درخوری داشته و داریم.گسست هائی که رژیم بقاء و توانائی های خود را ازوجود آن ها،می گیرد.وبهمین دلیل غلبه براین گسست ها،درعین حال بخشی ازادای دین ما به جنبش را تشکیل می دهد.
2006-09-11-1385-06.20
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1-پرداختن به این که آیا اصولاشباهتی بین شرایط ایران وچین وجود داردیانه واینکه آیا اصولا اصلاحات درنظام مبتنی برولایت فقیه چه معنا ودامنه ای می تواند داشته باشد،خارج ازحوصله این نوشته است.دراینجا منظورما تنها اقتباس درحوزه شیوه ها وشکل است.
*2- چنانکه این روزها، بانزدیک شدن انتخابات مجلس خبرگان وشوراهای اسلامی شهروروستا،با داغ شدن مجدد این مساله که منشأ مشروعیت ولی فقیه، ازرأی خبرگانِ منتخب "مردم" سرچشمه می گیرد یا ازانتصاب به اسلام و خدا، ، باردیگردامنه منازعه بین دوجناح را شدت بخشیده است.درکشاکش این نبرد،رفسنجانی که مدتی پیش درقم نزدیک بود کتک بخورد وعمامه اش را بباددهد،واکنون هم بخش مهمی ازاصلاح طلبان و محافظه کاران حول آن اوجمع شده اند، باردیگردرحال "استخاره" کردن برای شرکت کردن ویا نکردن درانتخابات مجلس خبرگان است.ازسوی دیگرهمسرسخنگوی دولت، محمد خاتمی را تجسم اسلام آمریکائی خوانده و خواهان خلع لباس او شده است.جناح حاکم مدعی است که اصلاح طلبان ازطریق شورا وخبرگان،خواب بازگشت به قدرت رامی بینند وبهمین دلیل یورش تبلیغاتی وسیعی را علیه آنها آغازکرده است.
*3-برجسته ترین فرازاین خیانت،برگزاری انتخابات کاملا نمایشی ریاست جمهوری توسط دولت خاتمی بود که ازپیش کاملا روشن شده بود که مفهومی جزانتصاب واجرای فرمان ولی فقیه ندارد.او برای انجام این خوش خدمتی به دستگاه ولایت وخیانت تاریخی به هدف های اعلام شده خود،ناچارشد حتا دربرابرعصیان و نافرمانی نیروهای حامی خود بایستد. گزافه نیست که اگرگفته شود انداختن حلقه داربه گردن اصلاح طلبان قبل ازهمه بدست خود محمدخاتمی صورت گرفت.
No comments:
Post a Comment