یادداشت کوتاهی پیرامون "نامه سرگشاده به شورای مقاومت *"
تقی روزبه
ازآنجا که دراین نوشته-نامه سرگشاده به "شورای مقاومت" به قلم علی ناظر-که ازقضا تصادفا همین امشب باآن برخوردکردم، درجائی نام من-تقی روزبه- بهمراه لیستی ازاسامی ذکرشده لازم دیدم این یادداشت را برای جلوگیری ازهرگونه سوء تفاهمی درارتباط با همین مطلب بنویسم.
قاعدتا برخوانندگان نوشته های من نباید پوشیده باشد آنچه که شاه بیت وستون فقرات مقالات مرا تشکیل میدهند عبارتنداز
الف-سرنگونی با هدف تغییرواقعا دمکراتیک ونه چون انقلاب بهمن پرش به ناکجاآباد،ازشیوه سرنگونی و چگونگی صف آرائی قبل ازسرنگونی جدانیست. سرنگونی درجهت تغییری واقعادمکراتیک مستلزم آرایش وصف بندی متناسب با آن است. نفس باور به سرنگونی وبقول نویسنده سرنگونی طلب بودن فقط یک معیاراست که تجمع حول آن وقلم گرفتن از سایرشاخصه ها و مولفه های اصلی دموکراتیک،درحکم شرکت دربازتولید همین جهنم ویاحتابدترازآنی است که اکنون گرفتارش هستیم. وبرهمین پایه بعنوان یک راهبرد مبارزه برای سرنگونی استبداد وحاکمیت ولائی کنونی، باید بشیوه ای صورت گیرد که راه را برجلوس هرگونه مستبدوقیم جدید،باهراتیکت وایسمی،ازجمله کسانی چون مجاهدین ومهم ترازآن امپریالیسم که برآن است تا برموج نارضایتی عمومی و سرنگونی وبکارگرفتن واسنتخدام جریانات دست آموز ماهی خود را صید کند، به بندد
ب-تمام نوشته های من نشان می دهند که امر سرنگونی بدون پیوندآن با مبارزه علیه استثمارونظام سرمایه داری بطوراعم و نئولییرالیسم هاربطوراخص بازهم درحکم تداوم همان شکاف بین نان و آزادی است که شارلاتان هائی چون خمینی هاوخامنه ای ها و احمدی نژاده و .. درآن لانه کرده اند وراه را برظهوروجلوس شارلاتان های جدید بازمی کند.این شکاف بنیادی ترین شکاف جامعه ما را تشکیل میدهد.وهرتلاشی که بخواهد پیوند ناگسستنی بین نان وآزادی و برابری اجتماعی را نادیده بگیر،همان که هرکدام ازجناح های حاکمیت کنونی هرکدام وجهی از آن رابه صورت مسخ شده آواز می دهند،خودازجنس همان بحران است ونه پاسخی به بحران.
ج-اندیشه پایه ای دیگر درنوشته های من تأکید بی وقفه براصل خودرهائی و خود حکومتی مردم ازیکسو و تقویت سازماندهی جنبش های اجتماعی-مطالباتی هم اکنون موجود ازپائین وبصورت خود بنیاد وبی نیازازقیم ورهبرورهبرسازی بعنوان محمل مادی تحقق آن اصل ازدیگرسو است. وبهمین دلیل باهرگونه رهبری سازی وهدایت ازبالاوائتلاف هائی که بخواهد رسالت خود راهدایت و رهبری جنبش فاقد عقل وسروظرفیت وتوان خود رهائی بداند مخالفت بنیادی داشته ام. ولو انکه این نقش بخواهد باسم کارگر وزحمتکش ویا چپ و غیرچپ صورت گیرد. مخالفت بنیادی من با ولایت فقیه قابل تعمیم به تمامی اندیشه های قیمومت طلبانه برانسان با هراتیکت ورنگ آمیزی تازه ای هم میشود.قدرت ازآن توده های کارگروزحمتکش است ومطابق این بینش قرارنیست اگر قدرت ازکسی وجریانی گرفته میشود به نیابت ووکالت ازمردم وجنبش بکسی و جریانی وحزبی وسازمانی و شخیصتی و.. سپرده شود. قدرت وقتی دراختیارتوده های کارگر وزحمتکش باشد،قدرتی توزیع شده وتحت کنترل آن خواهد بود ونه متمرکزو بیگانه ازآن وبرفرازآن، همانگونه که سرمایه چنین است. بنابراین سازماندهی سرنگونی بهمراه سایرمطالبات باید ازپائین و بربسترجنبش های اجتماعی و پیوند آنها بایگدیگرپیش برود وهرگونه همکاری نیروهای دیگرنیزمی تواندتنهادراین راستا وبربسترمطالبات جنببش های اجتماعی-بویژه جنبش مزدوحقوق بگیران-بعنوان پایگاه اجتماعی یک جنبش واقعا رهائی بخش استوارباشد.
د-وکلام آخرآنکه بفرض اگرخطوط راهبردی فوق هم نبود،آزمون هائی که من ازسرگذرانده ام، یعنی آشنانی شخصی وبسیارنزدیک من با این جماعت وبه خصوص باسران آن چه ازِقبل مبارزات مشترک ناشی ازحضوردریک سازمان دردوران شاه وچه درزیر سقف زندان ها، وچه تجربیات دوران پس ازانقلاب بهمن وبالأخره عملکرداین جریان دراقامت طولانی خود درعراق و رابطه اش با قدرت های امپریالیستی هرکدامشان کافی بود تاهرگزحاضرنشوم با این جماعت دریک جوال قرارگیرم.
****
باتوجه به ملاحظات فوق قرارگرفتن نام من درلیست پیشنهادی نویسنده- قدری تعجب آوروسؤال انگیزمی نماید. ازایشان انتظارمیرفت که علی القاعده با توجه به جهت گیری عمومی مواضع من–که درشماری ازسایت هاازجمله درسایت دیدگاه هم درج میشد- مغایرت اصولی وریشه ای آن با هر گونه طرح های معطوف به همه باهم را درمی یافت. گرچه هرکس حق دارد به انعکاس اندیشه های های خود بپردازد وقصد نویسنده هم تعرض به این حق بدیهی افراد نیست.
تقی روزبه
ازآنجا که دراین نوشته-نامه سرگشاده به "شورای مقاومت" به قلم علی ناظر-که ازقضا تصادفا همین امشب باآن برخوردکردم، درجائی نام من-تقی روزبه- بهمراه لیستی ازاسامی ذکرشده لازم دیدم این یادداشت را برای جلوگیری ازهرگونه سوء تفاهمی درارتباط با همین مطلب بنویسم.
قاعدتا برخوانندگان نوشته های من نباید پوشیده باشد آنچه که شاه بیت وستون فقرات مقالات مرا تشکیل میدهند عبارتنداز
الف-سرنگونی با هدف تغییرواقعا دمکراتیک ونه چون انقلاب بهمن پرش به ناکجاآباد،ازشیوه سرنگونی و چگونگی صف آرائی قبل ازسرنگونی جدانیست. سرنگونی درجهت تغییری واقعادمکراتیک مستلزم آرایش وصف بندی متناسب با آن است. نفس باور به سرنگونی وبقول نویسنده سرنگونی طلب بودن فقط یک معیاراست که تجمع حول آن وقلم گرفتن از سایرشاخصه ها و مولفه های اصلی دموکراتیک،درحکم شرکت دربازتولید همین جهنم ویاحتابدترازآنی است که اکنون گرفتارش هستیم. وبرهمین پایه بعنوان یک راهبرد مبارزه برای سرنگونی استبداد وحاکمیت ولائی کنونی، باید بشیوه ای صورت گیرد که راه را برجلوس هرگونه مستبدوقیم جدید،باهراتیکت وایسمی،ازجمله کسانی چون مجاهدین ومهم ترازآن امپریالیسم که برآن است تا برموج نارضایتی عمومی و سرنگونی وبکارگرفتن واسنتخدام جریانات دست آموز ماهی خود را صید کند، به بندد
ب-تمام نوشته های من نشان می دهند که امر سرنگونی بدون پیوندآن با مبارزه علیه استثمارونظام سرمایه داری بطوراعم و نئولییرالیسم هاربطوراخص بازهم درحکم تداوم همان شکاف بین نان و آزادی است که شارلاتان هائی چون خمینی هاوخامنه ای ها و احمدی نژاده و .. درآن لانه کرده اند وراه را برظهوروجلوس شارلاتان های جدید بازمی کند.این شکاف بنیادی ترین شکاف جامعه ما را تشکیل میدهد.وهرتلاشی که بخواهد پیوند ناگسستنی بین نان وآزادی و برابری اجتماعی را نادیده بگیر،همان که هرکدام ازجناح های حاکمیت کنونی هرکدام وجهی از آن رابه صورت مسخ شده آواز می دهند،خودازجنس همان بحران است ونه پاسخی به بحران.
ج-اندیشه پایه ای دیگر درنوشته های من تأکید بی وقفه براصل خودرهائی و خود حکومتی مردم ازیکسو و تقویت سازماندهی جنبش های اجتماعی-مطالباتی هم اکنون موجود ازپائین وبصورت خود بنیاد وبی نیازازقیم ورهبرورهبرسازی بعنوان محمل مادی تحقق آن اصل ازدیگرسو است. وبهمین دلیل باهرگونه رهبری سازی وهدایت ازبالاوائتلاف هائی که بخواهد رسالت خود راهدایت و رهبری جنبش فاقد عقل وسروظرفیت وتوان خود رهائی بداند مخالفت بنیادی داشته ام. ولو انکه این نقش بخواهد باسم کارگر وزحمتکش ویا چپ و غیرچپ صورت گیرد. مخالفت بنیادی من با ولایت فقیه قابل تعمیم به تمامی اندیشه های قیمومت طلبانه برانسان با هراتیکت ورنگ آمیزی تازه ای هم میشود.قدرت ازآن توده های کارگروزحمتکش است ومطابق این بینش قرارنیست اگر قدرت ازکسی وجریانی گرفته میشود به نیابت ووکالت ازمردم وجنبش بکسی و جریانی وحزبی وسازمانی و شخیصتی و.. سپرده شود. قدرت وقتی دراختیارتوده های کارگر وزحمتکش باشد،قدرتی توزیع شده وتحت کنترل آن خواهد بود ونه متمرکزو بیگانه ازآن وبرفرازآن، همانگونه که سرمایه چنین است. بنابراین سازماندهی سرنگونی بهمراه سایرمطالبات باید ازپائین و بربسترجنبش های اجتماعی و پیوند آنها بایگدیگرپیش برود وهرگونه همکاری نیروهای دیگرنیزمی تواندتنهادراین راستا وبربسترمطالبات جنببش های اجتماعی-بویژه جنبش مزدوحقوق بگیران-بعنوان پایگاه اجتماعی یک جنبش واقعا رهائی بخش استوارباشد.
د-وکلام آخرآنکه بفرض اگرخطوط راهبردی فوق هم نبود،آزمون هائی که من ازسرگذرانده ام، یعنی آشنانی شخصی وبسیارنزدیک من با این جماعت وبه خصوص باسران آن چه ازِقبل مبارزات مشترک ناشی ازحضوردریک سازمان دردوران شاه وچه درزیر سقف زندان ها، وچه تجربیات دوران پس ازانقلاب بهمن وبالأخره عملکرداین جریان دراقامت طولانی خود درعراق و رابطه اش با قدرت های امپریالیستی هرکدامشان کافی بود تاهرگزحاضرنشوم با این جماعت دریک جوال قرارگیرم.
****
باتوجه به ملاحظات فوق قرارگرفتن نام من درلیست پیشنهادی نویسنده- قدری تعجب آوروسؤال انگیزمی نماید. ازایشان انتظارمیرفت که علی القاعده با توجه به جهت گیری عمومی مواضع من–که درشماری ازسایت هاازجمله درسایت دیدگاه هم درج میشد- مغایرت اصولی وریشه ای آن با هر گونه طرح های معطوف به همه باهم را درمی یافت. گرچه هرکس حق دارد به انعکاس اندیشه های های خود بپردازد وقصد نویسنده هم تعرض به این حق بدیهی افراد نیست.
می توان وباید" نامه سرگشاده به مسئولین وکمیسیون های شورای ملی مقاومت بقلم علی ناظر-درج شده درسایت دیدگاه" *
سلام،
ReplyDeleteاين آقای ناظر هم بيکار بود واسم شما را نوشت وچُرت شما را پاره کرد.
آره بابا خودش خشک ميشه ميفته.