نگرانی
ازفرا رَوی
جنبش وتلاش
برای مهارآن!
نگاهی به رهنمودهای
مهندس سحابی
وبیژن حکمت به
جنبش اعتراضی
فرارفتن
جنبش اعتراضی
مردم ازپاره
ای خطوط قرمزاصلاح
طلبان که
بویژه درتظاهرات
بزرگ قدس و
گسترده
13 آبان بیان
بیرونی
پیداکرد ،فقط
جناح حاکم در
قدرت را دستخوش
نگرانی و تلاش
برای
مهاروسرکوب
آن نکرده است،بلکه
هم چنین
درمیان خود
اصلاح طلبان،
که "بدنبال
باران بودند
وسیل آمد"،نیزموجب
نگرانی و
تکاپوی تازه
ای برای
مهارآن شده
است. دوپیام
ویدئوئی
اخیرمیرحسین
موسوی و مهدی کروبی
که هردو
برضرورت حرکت
جنبش
درچهارچوب نظام
کنونی و
اجتناب ازدادن
شعارها و
اقدامات
ساختارشکن
تأکید کردند
ازآن جمله
است. میرحسین
موسوی تخطی
ازشعارقانونی
اساسی بی
تنازل را موجب
تضعیف وفاق
ملی وسوء
استفاده
اقتدارگرایان
وبیگانگان می
داند. البته
دامنه این
گونه نگرانی
ها ازماهیت
پویا و
فرارونده
جنبش، هم به
لحاظ محتوای مطالبات
وهم اشکال
سازمان یابی،
شامل
دیگراندیشانی
ازنوع ملی
مذهبی ها و یا
اتحاد جمهوری
خواهان ایران(در
خارج از
کشور)نیزمی
شود.نگاهی به دو
واکنش ازسوی
مهندس سحابی و
بیژن
حکمت،نشانده
همین واقعیت
است. دراین جا
نقد کوتاهی
داریم برمواضع
آن ها:
مهندس سحابی
درگفتگوئی
باایلنا ضمن
اشاره به نقاط
قوت وضعف جنبش
و تأکید براینکه
این جنبش را
نمی توان ریشه
کن کرد چنین دامه
می دهد:
"جنبشی
که خودبهخودی
باشد و رهبری
متمرکزی
نداشته باشد
محاسن
و معایبی
دارد، یکی از
محاسن این است
که نمیتوان
جنبش را برانداخت
و ریشهکن
کرد، زیرا
رهبران معینی
ندارد و به
همین خاطر
سراسری و مردمی
میشود؛ لکن
اشکال این امر
آن است که به
این خاطر که
این واحدها
متفرق
و مستقل عمل
میکنند
احتمال
انحراف از
اهداف کلی و
خط اساسی جنبش
که از طرف
رهبران آن
یعنی موسوی
خاتمی و کروبی
اعلام شده وجود
دارد و این
امر از خطرات
نداشتن رهبر
واحد است. از
محاسن دیگر
عدم رهبری
متمرکز
ابتکارات واحدهایی
است که
در آن شرکت
دارند و این
امر کمک میکند
تا جنبش مردمی
و سراسری شود
و به
پیشرفت آن هم
کمک میکند".
چنانکه مشهود
است، دراین
نگاه،جابه جا واقع
گرائی با کلیشه
ها وسلطه اصول
نگرش های سنتی
حاکم
برسازمان
یابی سلسه
مراتبی
براذهان،
درتقابل قرارداد.
خوبی وبدی
وعیب وقوت همه
جا باهم تلاقی
می کنند ونافی
همدیگرند:به
عنوان مثال
ازهمان آغاز
سخن اطلاق
اصطلاح صفت
خودبخودی به
جنبش خود جوش
وخودفرمان
توده
ها،دربرابریک
"جنبش"
پرهیخته
وکنترل شده
ازبالا
ورهبران قراردارد.
باوربه جنبش
نابسنده،جنبشی
که ضرورتا توسط
نیروئی بیرون
ازخود
وبرفرازآن
بایدهدایت
وکنترل شود، ونقد
جنبش ازاین
منظر چیزی جز یک
رویکرد نخبه
گرایانه نیست.
معنای بی روتش این
نگاه همان
ناقص الخلقه
انگاشتن جنبش
است.بینش ریشه
داری که البته
تنها مهندس
سحابی درآن
سهیم
نیست.تصور "ناقص
الخلقه بودن"
جنبش آن مفهوم
مشترک و عامی
است که درادبیات
سیاسی
گوناگون
ازمذهبی تاغیرمذهبی
و ازاصلاح طلب
تا "انقلابی" وجود
دارد،گیرم با
رنگ ولعاب ها
و اصطلاحات
گوناگون . با
این همه اکنون
حضور واقعیتی
ازنوع دیگرغیرقابل
انکاراست، و واقع
گرائی ایجاب
می کند که
درتوصیف
همین "موجود
ناقص الخلقه"
، آن را
آنقدرخلاق
بدانیم که حکم
به شکست
ناپذیری اش
بدهیم !.البته
مهندس سحابی
قاعدتا آنقدرتجربه
وآگاهی دارد
که بداند "وجود"
را نمی توان با
لاوجود قیاس
کر وبه سبک
سنگین کردن آن
ها پرداخت.
اگرجبنشی
ازنوع دیگر
بتواند وجودخود
را به عنوان
واقعیتی
انکارناپذیر
تحمیل کند
وبقول وی
سراسری ومردمی
بشود،پس کاری
را که نخبگان
وگروها و
سازمان های
گوناگون،
باهمه نخبگی
اشان قادربه
انجامش نشده اند
انجام داده
است.اگرچنین
است پس
چرا باید آن
را ازلحاظ ِخرد
وتوانائی عقب
مانده بدانیم
وبر فقدانش
ماتم بگیریم و
هم چون طفل
بدون سرپرست
نگران
سرنوشتش
باشیم؟! اگر
نقدا آن
توانسته کاری
باچنین عظمت
را-اعلام
موجودیت،سراسری
ومردمی شدن،و باطل
کردن طلسم
سرکوب را-
متحقق کنند،
چرا نتواند
این توانائی خود
را درعرصه های
دیگرهم
بروزدهد؟! پذیرش
این حقیقت
البته نه فقط به
معنی تصدیق
آنچه که وجود
دارد،ودیگرنمی
توان منکرش شد،می
باشد بلکه هم
چنین مستلزم
باوربه
خودبسندگی
وپتانسیل نهفته
درآن برای
رهائی است.
جنبش البته
ازآگاهی
وتجربه ونه
البته آگاهی
انحصاری ومسخ
گردیده "نخبگان"،بلکه
ازآگاهی
برآمده ازدینامیک
مبارزه و متقابلا
تقویت کننده
دینامیک آن،بی
نیازنیست.از
آگاهی وتجربه
معطوف به
فعلیت بخشیدن
توانائی های بالقوه
وبرافروختن
آن اخگرسوزان
وفرارونده
درونی جنبش، ونه
مهارکردن آن.باین
نکته
درسطوربعدی
بازهم برخواهیم
گشت.ولی
فعلاباید به گفتگوی
آقای سحابی
بازگردیم.
براستی
منشأنگرانی
ایشان
درچیست؟ در نگاهی
به خطوط بعدی
همان
پاراگراف نقل
شده ریشه
نگرانی وی
نمایان می شود:
اوبلافاصله
پس ازاذعان به
عرض اندام این
جنبش بقول
خودش
خودبخودی،آنهم
درزیرشرایط
نفس گیر سرکوب
،می گوید "دریک
جنبش
خودبخودی
احتمال
انحراف
ازاهداف کلی
وخط اساسی
جنبش، که
ازطرف رهبران یعنی
موسوی وخاتمی
و کروبی صورت
می گیرد، وجود
دارد".همانطورکه
ملاحظه می
شود، شاقول
اصلی انحراف
وعدم انحراف،نه
عملکرد خود
جنبشِ خود
بنیاد بلکه
رهبرانی "خود
بنیاد" هستد
که برای جنبش
اهداف وخط مشی
تعیین می
کنند.براستی
چراباید یک
جنبش ،آنهم
جنبشی که
اذعان می شود
از"رهبران" پیشی
گرفته است،
باید خود را
مقید وتابع
فرامین
ورهنمودهای
نخبگان بیرون
ازخودکند؟ مگرخود
جنبشی که طلسم
بن بست سرکوب
را شکسته چه
کم دارد که نتواند
طلسم های بعدی
را درهم بشکند؟.این
کدام نظم مقدس
وکلیشه شده
است که یک
جنبش خود
فرمان وخود
جوش را نابالغ
ونیازمندبه
خط دهندگان
بیرون ازخود
وبرفرازخود
می داند؟آری،انگاره
نظم کائناتی
مبتنی برتوده
های عوام و و
نخبگان خواص
ریشه
دارترازاین
حرف هاست که
فقط اختصاص به
نوع ذمخت ولایت
فقیهی آن داشته باشد
!.
مهندس سحابی
پس ازآن که
جنبش کنونی را
باجنبش
مشروطیت
مقایسه می کند
ومشابهت هائی
بین ایندو می
یابد،با
نگاهی
غیرتاریخی به
تحولات جهانی
دراین برهه
زمانی ونادیده
گرفتن مشخصات
بارزجنبش های
جدید، ضعف ها
وقوت ها را
بصورت
مکانیکی وهمانطورکه
اشاره کردم
غیرتاریخی درکنارهم
می
نشاند. اوجوری
صحبت می کند
که گوئی خصلت
خود جوشی وخود
فرمانی جنبش
با "رهبری" را
می توان باهم
جمع کرد ومزایای
هردو بدون
معایب اشان را
باهم داشت بدون
اینکه به هیچ
کدام آسیب
برسد. وحال
آنکه این دو
ماهیتا
درتباین باهمدیگرقرارداشته
و مانع الجمع
اند. چرا که
رهبری دراین
معنای
جاافتاده اش -مستلزم خلع
یدازخصلت خوفرمانی
وخود رهبری
جنبش وتبدیل
سوژه های کنش
گربه ابژه ها
و سربازان مطیع
وپیرو است. جنبش
پویائی که خود
فرمان است
وقراراست
خودفرمان
بماند نیازبه
رهبری
وهدایت
متمرکز و بیرون
ازخود ندارد.تسلط
یکی بردیگری
معادل
پژمردگی و مرگ
آن دیگری است.
ادامه
گفتگوی مهندس
سحابی با یک
انتقادویک
پیشنهاد
همراه است:
ابتدا انتقادبه
جنبش: "برخی اتفاقات
که در روز ۱۳
آبان افتاد به
معنای ساختارشکنی
بود، در حالی
که در بیانیههای
خاتمی، موسوی
و کروبی سخنی
از براندازی و
ساختارشکنی
نیامده است و
اگر قرار باشد
ساختارشکنی
جزو برنامههای
جنبش سبز
نباشد که نیست
باید
مقامات
قانونی کشور
به رسمیت
شناخته شوند."
بنابراین
برسمیت
شناختن
مقامات
قانونی کشور
آن چیزی است
که مهندس
سحابی ازجنبش
اعتراضی مردم
انتظاردارد.
واین البته
اوج بیکانگی
وی با این
جنبش ونگرانی
اش ازفراروندگی
آن،این اخگر
فروزان ودرون
زای جنش را، به
نمایش می
گذارد.
واما پیشنهاد
دوم وی:
او
دربرابرسؤالی
که این
روزها
بسیارهم مطرح است
وازسوی
خبرنگارایلنامطرح
می شود چنین می
گوید:
"در
حالی
که شرایط برعهده
گرفتن رهبری
متمرکز وجود
ندارد، زیرا
که این امر ملزوماتی
دارد، پس چاره
چیست که هم بر
هواداران
کنترل داشته
باشند و هم تقابل
با نظام ایجاد
نشود؟"گفت:چاره
همین اعلامیهها
و بیانیههای
موسوی و کروبی
است و در این
بیانیهها
باید متذکر شد
که تمام شرکتکنندگان
جنبش سبز
متوجه باشند
که اهداف
مبتنی بر
ساختارشکنی
نیست و از هر
عملی که اندکی
ساختارشکنی
از آن استنباط
شود
بپرهیزید، در عین
حال رهبران
جنبش وسیله
کنترل هم
ندارند و در
روز قدس هم
شاهد بودیم که
تا حدی
اتفاقات خارج
از خواست
آنها رخ داد.
باین
ترتیب مهندس
سحابی به "رهبران
ثلاثه جنبش"
توصیه می کندکه
دربیانیه های
خود با تأکید
بیشتری مردم را ازدادن
شعارهای
ساختارشکن
برحذردارند!
البته چه خود
آقای سحابی
بداند و چه
نداند معنای
عملی چنین
"رهنمودی" آن
است که لازم
است ازهم
اکنون سبزهائی
را که حامیان
اخص موسوی و
کروبی به حساب
می آیند برای
به تمکین
واداشتن
وکنترل بخش
های دیگرمردم ،بسیج
کرد و
سازوکارهای
لازم آن را تدارک
دید.
خلاصه آن "
اخگرسوزان
فرارونده" را به
هرنحوی که شده
خاموش ساخت تا
چاشنی خطر انقلاب
ازدرون جنبش خثنی
گردد !جنبشی
باشد بی یال
واشکم،"نه
جنبش" وخالی
ازرؤیای های
ساختارشکنانه!
ناگفته
نماند دفاعی
که برحسب ظاهر
از سازمان
یابی شبکه ای
دراین رویکرد
صورت می گیرد،
هم سخت مشروط
است
وهم ازروی
لاعلاجی و
اینکه تحت شرایط
سرکوب راه
دیگری برای امکان پذیرکردن
تداوم جنبش
وجود ندارد.
یعنی صرفا
بدلیل یک امر
فنی وملاحظات
امنیتی صورت
می گیرد. والا هم چنان
سازماندهی
عمودی و متمرکز
و
مبتنی
برهدایت رهبران،
مدل اصلی
ومطلوب را
تشکیل می دهد.
خود این نوع
سازمان یابی
به مثابه ظرفی
مناسب برای
نقش آفرینی
توده ها و
جاری کردن وسیع
تر دموکراسی
وبستری مناسب
برای رشد
جوانه های خود
گردانی
مدنظرنیست.
واما نگاهی
به رهنمودها
وتوصیه های
آقای بیژن حکمت
به توده های
اعتراض کننده نیز خالی
ازلطف نیست.البته
خطاب بیژن
حکمت مستقیما
خود توده
هاست:
او می
گوید "درست
است که جنبش
سبز رنگارنگ
است و این
رنگارنگی در
برنامه و
راهبردهایی
که سازمانهای
سیاسی،
نویسندگان و
افراد مختلف
پیش میکشند
بازتاب مییابد،
ولی
جنبش توده ای
بدون همرنگی
در شعارها و
هدف ها،
نمیتواند
تداوم یابد،
پایه
های خود را
نگهدارد و
گسترش دهد".
همانطورکه
ملاحظه می
کنید او
رنگارنگی را
درشعارها
وهدف ها و
وبازتاب آن درتظاهرات
را برنمی تابد
وآن را مضرمی
داند. چرا که
این عرصه جای
وحدت کلمه و دکلمه
کردن
رهنمودهای
"رهبران" است.
چرا که بقول
وی دراین حوزه
ها باید
یکرنگی حاکم
باشد ونه چند
رنگی. البته
امروزه بااین
روایت از رنگارنگی
بی بو وبی
خاصیت-درمقام
حرف-هیچ کس
وحتا هیچ
مستبدی ولو
مثل خمینی ویا
خامنه ای هم
چندان مخالف نبوده
ونیست .چرا که
ضرری ازآن به وحدت
کلمه و
فرادستی
بلامنازع آن ها
نمی رسد. آن ها بارها
گفته اند هم
چون مجامع طلبگی
ودرمیان
محافل
دانشگاهی
وعلمی و حاشیه
ای و... طرح
اشکالات
وانتقادات
ونظرات دراین
گونه مجاری
فرعی اشکالی ندارد.کاری
باین ندارم که
وقتی عرصه های
اصلی توسط یک
صدا اشغال
شد،آنگاه
نوبت قبضه
فضاهای فرعی
هم فرامی رسد.
خوب، البته ایشان
با این رهنمود
درخشان خود دوز "دموکراسی
ارشادی" و
کنترل شده
مورد نظرشان
را می دهند.و
ناگفته نماد
که نگرانی
ایشان درمورد
این که معلوم
نیست ازدل دموکراسی
کنترل نشده، چه
چیزی بیرون به
تراود قابل
درک است.
دومین
رهنمود آقای
حکمت به جنش
آن است که به
آن ها
خاطرنشان
میکند که هیچ
وقت فراموش
نکنند که نطفه
جنبش شان درحمایت
ازنامزدی
موسوی وکروبی
بسته شده است
وحتی خطاب به تحریمی
های شرکت
کننده دراین
تظاهرات
هشدارمی دهد
که آن ها
نیزیادشان
باشد که باید
خود را با
برنامه های
این دو(بزرگوار)
هماهنگ کنند!:
"فراموش نکنیم که نطفه این جنبش در حمایت از نامزدی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بسته شده و نخست اعتراضی به شمارش آراء و دستبردن در رای شهروندان بوده است. گرچه اینک "سبز" به جنبشی عمومی برای احقاق حقوق فردی و اجتماعی فرارسته است ولی هنوز نقطه ثقل آنرا کسانی تشکیل میدهند که به هر دلیل خواهان تحقق برنامه های نامزدهای پیشگفته بوده اند. نمیتوان پنداشت که این گروه در اکثریت خود امروز خواهان عبور از موسوی و تغییر نظام باشند. شعارهای پرشور در همین سیزده آبان به حمایت از موسوی و کروبی، حمایت از برنامه های سیاسی آنان نیز هست. اگر بسیاری از مخالفان نظام که انتخابات را تحریم کردند در این جنبش شرکت دارند و بقولی با پای خود رای میدهند، این رای باز به موسوی و کروبی است و در این جنبش باید شعارها را با برنامه های ایندو هماهنگ کنند".
البته آقای
حکمت رازحرکت
وباهم بودن را
دررعایت
شعارهای
حداقلی می
دانند.
وفراتررفتن
ازآنها را
موجب گسست
پیوندبین
رهبران ویا
نمادها با
جنبش خیابانی
میداند.
ازنظرآقای
حکمت لاید چون
ظرفیت های رهبران
محدوداست
بجای آنکه
آنها خود را
بامطالبات
جنبش انطباق
دهند این جنبش
است که باید ازخود
بزرگواری
نشان دهد
ورعایت حال
رهبران را
بکند
"رهبرانی
که درون همین
نظام نامزد
ریاست جمهوری
شده اند
نخواهند
توانست پیوند
خود را با
تظاهراتی حفظ
کنند که
شعارش عبور از
نظام است و بصورت
نمادین تصویر
علی خامنه ای
را بزیر
میکشد. این
شعارها و
رفتارها از سر
ناپختگی
سیاسی است و
نمیتوان آنرا
نتیجه
ناگزیر سرکوب
و وحشیگری
عاملان حاکمیت
دانست. در هیچ
کارزاری
نباید گذاشت
حریف راه
وروش، واکنش و
تاکتیک های ما
را تعیین کند. اگر
ناپختگانی از سر
احساسات ویا
ارزیابی
نادرست از
موقعیت سیاسی
به شعارهای
تند روی میاورند،
این وظیفه فرد
فرد ماست که
با تحلیل های
روشن، نتایج
ناگوار چنین
رفتاری
را بازگوییم
.نباید
کاری کرد که
به گسست این
رهبران از
جنبش بیانجامد..."
پختگان
وناپختگان!
لحن
وکلامی که بیژن
حکمت
درشماتت مردم
ازموضع توصیه
ها
ورهنمودهای
یک پخته(بخوانید
آموزگار) با
ناپختگان(بخوانید
دانش آموزانی
که باید درس
های معلم را
فراگیرند)
صورت می دهد،
حتی شاید چنین
تحکمی درمیان
خود اصلاح
طلبان
و"رهبران" آن
ها کمتر سابقه
داشته باشد. وعجیب
است که چنین
برخوردی با
جنبش زنده ای صورت می
گیرد که خود
را جنبش "خس
وخاشاک"
نامیده و آن شعارهای
حماسی ودقیقا
معطوف به
اخگرگزنده را دربرابریاوه
های احمدی
نژاد برزبان رانده
است. او
درهمین نوشته
خود که ازجمله
درسایت
موج سبزوگویا
نیوز درج شده
است ،درجائی با
گریزبه صحرای کربلا
به یادچهره
نگران(ولاید
معصوم) خاتمی
در18 تیر 78افتاده
و نزدیک است
ازستمی که جنبش
دانشجوئی،آن
زمان، درمورد
وی رواداشته
است گریه
کند.واکنون با
یاد آوری آن
صحنه
معصومانه
نگران ستمی
است که این
بارازسوی جنبشی
به مراتب گسترده
تر بر"رهبران"
جنبش روا داشته
شود!
بزرگترین
خطای آقای
حکمت همواره
این بوده است
که گمان می
کند هرچه
فتیله
مطالبات
ومبارزات پائین
کشیده شود
امکان امتیاز
گرفتن ازرژیم بیشتر
وممکن ترمی گردد!
وحال آنکه
جنبش با آزمون
وخطای خود
درطی 30 سال درست
عکس این
مسیررا
ازطریق تجربه
طی کرده
است.یعنی هرچه
بیشترتمکین
کرده تعرض
وتجاوز رژیم
به هست ونیست
او بیشتر و
بیشترشده است.
بااین وجود حالا هم ازهرسوبه
وی اندرزداده
می شود که همچنان
تمکین پذیری
را پیشه کند.
نگرانی
وبرانگیختگی آقای
حکمت از شعارمرگ
برولایت
فقیه"
یکی
ازدست
آوردهای حرکت
اخیرمردم
شعار مرگ
برولایت فقیه
بود. تمرکزبرکانون
وحلقه اصلی
قدرت درنظام
جمهوری
اسلامی جهشی
مهم درفرایند
تعمیق جنبش
محسوب می شود.و
البته انتقال
شعارها به این
نقطه کانونی
امرغیرمنتطره
هم چون
رعدی درآسمان
بی ابرنبود.
بلکه محصول
حرکت از حلقات
قبلی
وبی اثربودن
آنها و
نتیجه تکوین
جنبش
بربسترمبارزه
وتجربه توده
ای
وکنش های
دشمن
دربرابرآنها
بود.
اگربخواهیم
ازبزرگترین
خصیصه یک جنبش
خود فرمان
واصیل و
برخاسته
ازمتن توده
های تحت سلطه
وسرکوب
سخن به میان
آوریم بی گمان
باید ازخصلت
فراروندگی آن
بگوئیم . و
البته آقای
حکمت دقیقا و
آگاهانه همین
خصلت پیش
رونده جنبش را
مورد حمله
قرارداده است.
درنزدایشان گوئی
رشد جنبش،هم
چون اندام بیماری
تصورمی گردد که
دچاربیماری
رشد ناخواسته است
و باید مدام دست وپایش
کوتاه گردد تا
با سایز تختخواب
مقرر انطباق
پیداکند. وحال
آنکه برای یک
جبنش پیش
رونده وانقلابی،
بطورپیشینی تخت
خوابِ
باندازه و قالب
گیری شده وجود
ندارد.برعکس
جنبش هم چون
موجود زنده
ودرحال رویش وهم
چون یک
طفل تازه
متولدشده یا
یک نهال درحال
شکوفا،
متناسب با رشد
خود قالب ها
وسایزهای
جدید را
اختیارمی کند.آری
روح تپنده جنبش
همواره واجد
عنصرافزوده
ای است برآن چه
که بطورپیشینی
به عنوان باید
ونباید ها
برایش
اندیشیده
وتدبیرمی شود.وزنده
بودن آن به
حفظ و تداوم
آن روح تعالی
بخش و نامیرای
زندگی است که
درشریان هایش
روان است.
درهمین جا
کوتاه اضافه
کنم که
دراینجانمی
تواند سخن
برسرتازاندن
جنبش توسط
نخبگان درمیان
باشد. امری که
درماهیت خود
با اندازه
کردن اندام
درقالب های
مقررپیشینی خویشاوندی
دارد. تازاندن
حول
"قالب های پسینی"،همچون
راندن معکوس
به سوی قالب
های "پیشینی"
پشت وروی یک
سکه اند وازیک
آبشخورمنشأ
می گیرند. مسأله
برسرظرفیت ها
و پتانسیل های
نهفته در جنبش
و تراویدن آن ها درمتن
پراتیک
اجتماعی و
تغییرهمزمان
شرایط وخوداست.
آقای حکمت
البته از قالب
گیری کردن
جنبش با
قدوقامت
رهبران وراندن
جنبش به عقب
سخن می گوید.
ولی دراصل
نتیجه هردو،چه
راندن به عقب
و چه تازانیدن به جلو،
چیزی جز پژمردگی
وخاموش کردن
آن اخگرسوزان
نمی تواند
باشد.مساله
اصلی همان
افروخته
ترشدن
اخگرپیش
رونده جنبش
براساس
تجربیات
وتوانائی های
درحال تغییرخود
جنبش است.
بدون حفظ و
پرورش وتقویت
آن، جنبش به
تیرگی
ودلمردگی، و
تشتت وضعف می
افتد.بدون
روشن ماندن
این موتورپیشروی
حتی آن فراورده
های جزئی مورد نظرامثال
آقای حکمت هم بدست
آمدنی نیست. واگرهم تاکنون
سران اصلاح
طلب به
ایستادگی خود
ادامه داده
اند،وبه نوعی
کم وبیش
ازظرفیت های
واقعی ورسمی
خود
فراتررفته
اند و هنوزتسلیم
شانتاژها و
تهدیدهای
جناح حاکم نشده
اند، بی شک
علت اصلی را باید
درهمین
فشارازپائین
وبرآمده
ازتعمیق
مطالبات جنبش
دانست.همانگونه
که عدم
دستگیری آن ها
نیز علیرغم
پرونده سازی
وتهدیدهای
دایمی علیه
اشان نیزبدلیل
همین مقاومت
فرارونده است.
آقای
حکمت
نوشته خود را
"با دوکلام
خطاب به کسانی که در این
جنبش میدان
تجربه و افق
انتظارشان از
انقلاب
پنجاه و هفت
فراتر نمیرود" به
پایان برده
است: "نخست آن که در
آن انقلاب هم
شعار "شاه باید
برود" دوسال
پس از خیزش
تودهای
هنگامی طرح شد
که جنبش و
اعتصاب سراسر
ایران را فرا
گرفته و در
همه ارکان
رژیم تزلزل
افتاده بود.
در نخستین
گام ها،
همه اجرای
قانون اساسی
را میخواستند
و به سرکوب
معترض بودند". البته
آقای حکمت خود
خوب می داندکه
برای مراحل
تکوین و بلوغ
جنبش ها نمی
توان
بطورمکانیکی وبا
قیاس های
تاریخی نسخه
پیچی کرد و زمان
تعیین نمود.با
این وجود مشکل
ایشان زمان
نیست که
اگر بفرض5-6
ماه فرضا به
دوسال تبدیل
شود، آنگا ه
گویا دیگربه تکان
درآوردن حلقه
اصلی قدرت
ودادن
شعارمرگ
برولایت فقیه
اشکالی ندارد .
مخالفت ایشان مبنائی
تر واساسی ترازاین
حرف هاست و
بیش ازسی سال
است که
ادامه دارد
واساسا به
مخالفت با
جنبش های
ساختارشکن و
سرنگون طلب وهرچیزی
برمی گردد که
خدای ناکرده ازآن
بوی انقلاب به
مشام برسد.براین
اساس حتی
گرروزی اصلاح
طلبان حکومتی
هم مجبوربه
پذیرش این
واقعیت
شوندکه باید
ازکشتی درحال غرق
شدن حاکمیت
بیرون به
پرند، ایشان
احتمالا درپشت
همان
سنگرکلیشه
شده خواهند
ماند . چرا که
انقلاب یعنی
تغییرات
ساختارشکن
واین آن
چیزی است که
هرگزنباید
فکرش به کله
کسی خطورکند.تنها
نکته ای که
دراین ارتباط
می توان به
ایشان گفت آن
است که
اگرمیخواهد
به این هدف خود
نائل شود،بهتراست
بجای توصیه
های تحکم
آمیزبه مردم،
سراغ حاکمیت
سرسخت وفاقد
هرنوع
انعطافی برود
که خود قابلگی
انقلاب را بر
عهده گرفته
است!.شاید که
بیرون کشیدن
چاشنی انقلاب
ازاین طریق
ثمربخش
ترباشد!
نکته دوم در کلام آخرایشان این است که "امروز جهان و جامعه ما هردو تغییر کردهاند. همه به چشم دیدهاند که در گذار لهستان به دمکراسی، نمایندگان حزب کمونیست حاکم و جنبش معترض همبستگی هر دو در یک مجلس کنار هم نشستند و ده سال بعد از انقلاب ایران، جنبشهای آزادیخواهانه گوناگونی در نبرد و تعامل با سران حکومت های اقتدارگرا به دمکراسی دست یافتند. اینک هم میدان تجربه و هم افقهای انتظار گشوده تر شده است و ما را نیازی به تکرار انقلاب پنجاه و هفت نیست".
نکته دوم در کلام آخرایشان این است که "امروز جهان و جامعه ما هردو تغییر کردهاند. همه به چشم دیدهاند که در گذار لهستان به دمکراسی، نمایندگان حزب کمونیست حاکم و جنبش معترض همبستگی هر دو در یک مجلس کنار هم نشستند و ده سال بعد از انقلاب ایران، جنبشهای آزادیخواهانه گوناگونی در نبرد و تعامل با سران حکومت های اقتدارگرا به دمکراسی دست یافتند. اینک هم میدان تجربه و هم افقهای انتظار گشوده تر شده است و ما را نیازی به تکرار انقلاب پنجاه و هفت نیست".
همانگونه
که ملاحظه می
کنید نگرانی
آقای حکمت ببادرفتن
امکان تبدیل
نظام ولایت فقیه
به یک جمهوری
لائیک
ومتعارف ازطریق
گفتگو
باحاکمان
کنونی است.بی
سبب نیست که
ایشان با
شنیدن
شعارمرگ
برولایت فقیه
و بامشاهده به
آتش کشیده شدن
تصویر
رهبرنظام،
این چنین برآشفته
شده اند. گوئی
که سی سال
توهم پایداربه
تحول طلبی
نظام حاکم اکنون
به آخرین
منزلگاهش
رسیده است
وماشاهد
بروزسندروم
پایان یک توهم دیرپا
هستیم.
****
بی شک
جنبش کنونی
مثل هرجنبشی
نقاط آسیب پذیر
وضعف های
بسیاری دارد
که تنها با
نقد وبررسی
وجمع بندی می
توان برآن ها
فائق آمد. اما
مشکل آقای حکمت
نه یافتن این
نقاط ضعف وتلاش
برای برطرف ساختن
آن ها بلکه
همانا مهارو
خاموش ساختن
این اخگرسوزان
وپیش رونده
جنبش است.
حالا که جنبش
پابه میدان
گذاشته است او
جنبشی می خواهد
سترون ودستمایه
چانه زنی جناح
ها و به عنوان
پلی برای عبور
به قدرت.مشکل
آقای حکمت آن
است که فکرمی
کند جنبشی که باحداقل
ها شروع می
کند هم چنان
باید تاآخر به
این حداقل ها
وفاداربماند.وحال
آن که
درواقعیت
تحولات
اجتماعی به
محض آنکه
جبنشی به حرکت
درآمد،
دگرگونی وپیدائی
ظرفیت ها
وامیدها و
فوران مطالبات
تازه ویا
انباشته شده،امری
اجتناب ناپذیراست
و همراه
باتغییرشرایط
همه چیزدگرگون
می شود.ازیکسو
با
برخوردسرکوبگرانه
حاکمیت مردم
ماهیت دشمنان
خود را بهترمی
شناسند
وازسوی
دیگربه
مطالبات وتوانائی
های خود پی می
برند وبتدریج
تبدیل برپاکنندگان
جنبشی "خود
آگاه وبرای
خود"می شوند
.وبدیهی است
که با
درنظرگرفتن
این
پویائی،حداقل
های نقطه
عزیمت چه بسا
پشت سرگذاشته
شود. اذعان به
سپری شدن وعبورجنبش
ازبسیاری
ازآن ها اکنون
حتی توسط خود
فعالین موسوم
به
سبزنیزمورد
تصدیق است.
2009-11-27-6-09-06
تقی روزبه
No comments:
Post a Comment