چند
پرسش وپاسخ
درباره اوضاع
سیاسی توسط
سایت
گزارشگران
سؤال1:
اگر
تمایل داری از
خودت بگو و
سالهای
متمادی در
تبعید:
من
ازنسل
باصطلاح دوره
انقلاب بهمن
هستم و ارفعالان
سیاسی زمان
شاه . باوزش
طوفان انقلاب
57 همراه با
سایرزندانیان
سیاسی
آزادشدم. باوجود
آنکه ازخانواده
مذهبی
باورمند به
روحانیت بودم
ولی شناخت
خوبی ازماهیت
روحانیت
داشتم. دربحبوحه
برآمد
انقلابی 57
ومقارن با
فرود خمنیی
درفرودگاه
ودرآن تجمع
بسیاربزر گ درخیابان
وقتی
دربرابرسؤالی
قریب باین
مضمون قرارگرفتم
که چه احساسی
دارم،
گفتم ازشما چه پنهان که با یک چشم می خندم، ومتأسفانه با چشم دیگرم می گریم. خوشحال ازسرنگونی استبداد مهیب شاه توسط یک طوفان مردمی بودم ولی درهمان حال ازمستی توده ای وتوهم به خمینی وکارگردانان جدید،وبروز یک استبداد بدتربشدت نگران بودم. واولین وظیفه ای که درآن "بهارشکننده وکوتاه آزادی " به گمانم رسید انتقال همین احساس بدیگران بود. فرصت را غنیمت شمرد م وبا اینکه کمترمی نوشتم،اولین مطلب خود را درافشای این تازه به دوران رسیده ها برای چاپ به روزنامه آیندگان سپردم که درآن موقع ازروزنامه های پرتیراژ ،مستقل ومردمی محسوب میشد ومدتی بعد هم بدنبال اولین سخنان خشم آلود خمینی علیه مطبوعات آزاد و آزادی بیان واندیشه، اولین قربانی قتل عام طولانی وممتد مطبوعات آزادگردید. بااین وجود خیلی زود فهمیدم که حتی آن بهارکوتاه وشکننده ازهمان اول هم قرارنبوده که شامل حامل من وامثال من گردد. بهرحال انتشارگسترده آن نوشته آرزوئی برنیاوردنی بود. خود را درافتخارجسارت برپائی انقلاب علیه سلطه گران وهم چنین در شرمندگی نسل هم زمان خودم درداشتن توهم به مرتجعین تازه وارد شریک میدانم وآرزومی کنم که کارنیمه تمام مبارزه علیه استبداد را همراه با خروش نسل جدید به پایان برم.
گفتم ازشما چه پنهان که با یک چشم می خندم، ومتأسفانه با چشم دیگرم می گریم. خوشحال ازسرنگونی استبداد مهیب شاه توسط یک طوفان مردمی بودم ولی درهمان حال ازمستی توده ای وتوهم به خمینی وکارگردانان جدید،وبروز یک استبداد بدتربشدت نگران بودم. واولین وظیفه ای که درآن "بهارشکننده وکوتاه آزادی " به گمانم رسید انتقال همین احساس بدیگران بود. فرصت را غنیمت شمرد م وبا اینکه کمترمی نوشتم،اولین مطلب خود را درافشای این تازه به دوران رسیده ها برای چاپ به روزنامه آیندگان سپردم که درآن موقع ازروزنامه های پرتیراژ ،مستقل ومردمی محسوب میشد ومدتی بعد هم بدنبال اولین سخنان خشم آلود خمینی علیه مطبوعات آزاد و آزادی بیان واندیشه، اولین قربانی قتل عام طولانی وممتد مطبوعات آزادگردید. بااین وجود خیلی زود فهمیدم که حتی آن بهارکوتاه وشکننده ازهمان اول هم قرارنبوده که شامل حامل من وامثال من گردد. بهرحال انتشارگسترده آن نوشته آرزوئی برنیاوردنی بود. خود را درافتخارجسارت برپائی انقلاب علیه سلطه گران وهم چنین در شرمندگی نسل هم زمان خودم درداشتن توهم به مرتجعین تازه وارد شریک میدانم وآرزومی کنم که کارنیمه تمام مبارزه علیه استبداد را همراه با خروش نسل جدید به پایان برم.
هم
چنین
افتخارمی کنم
که درآن زمان
باجریانی شروع
به همکاری
کردم،
ودرواقع
همراه بادیگررفقای
ازبند رسته
ویا بیرون
درزندان درتأسیس
اش شریک
شدم،که
هرعیبی داشت
اما درشناخت
ازماهیت رژیم
جدید
وکارگردانان
واقعی آن
علیرغم آنکه
خود را درپشت
صورتک
نهضت آزادی
وامثال آن
پنهان
نگهداشته
بودند،شناخت
خوبی داشت وازجمله
اهدف خود را به
پایان بردن کارناتمام
مانده جنبش
آزادی و عدالت
اجتماعی عنوان
می کرد.گروهی
که ازهمان
لحظه نخست،
حاکمیت جدید
را بافاشیسم توصیف
می کرد وباشعار
کابوس نیست
واقعیت است،
به مقابله
بامستی توده
ای وهشداردادن
و هشیارکردن
پرداخت، که آن
زمان بسیاری
ازمدعیان را
باخود برده
بود: مردم! این
آن فرشته
نجاتی نیست که
بدنبالش
بودید وهستید.
دیودیگری است
درهیأتی
دیگر!.درهرحال
درپی به پایان
رسیدن رسمی
بهارآزادی
وشروع سرکوب
خونین، همراه
بسیاری دیگر وبنا به
تصمیم سازمان
به تبعید روی
آوردم. درخارج
کشورنیز
مبارزه برای
یک دموکراسی
واقعی و
حاکمیت همه
توسط همه را
هم چنان
درسرلوحه کار
وهدفم
قراردادم ودراین
مدت طولانی
بلا وقفه به
مبارزه در
اشکال
گوناگون علیه
نظام استبداد
حاکم برایران
وعلیه نظام
سرمایه جهانی
ادامه داده ام.
می توان گفت
که عمده انرژی
وزندگی من،هم
چون سایردوستان
هم سنگرخود،
صرف مبارزه
برای این اهداف
شده است. گوئی
که ما مبارزین
ورزمندگان بازمانده
از نسل اولی
ها هرگز
قادربه رهائی ازآن
شوک وارده شده
درانقلاب
بهمن وکارنیمه
تمام مانده
نیستیم.
قادرنیستیم
تا به پایان رساندن
آن کارنیمه
تمام،به
زندگی عادی
برگردیم .وتا
نفس درسینه
داریم
محکوم به آنیم
که برای جبران
آن خطای
تاریخی نسل هم
زمان خود
ودرکنارنیروی
سرنوشت
سازنسل جدید،
به
مبارزه
ونبردادامه
دهیم. آری
محکوم به
آنیم!
سؤال 2:
بسیاری
معتقدند که
تبعیدیان درک
صحیحی از شرایط
داخل کشور
ندارند و ( خوش )
نشسته اند و
نقشی هم در
مبارزات جاری
در داخل کشور
بازی نمیکنند.
پاسخ یا نظر
شما چیست و
اساسا ارتباط
داخل و خارج
کشور را چگونه
ارزیابی
میکنید؟
من
ازآنهائی
هستم که به
وجود
دیوارچین بین
داخل و خارج
قائل نیستم.
درجهانی که
دهکده اش می
خوانیم
ومرزهای دولت
ملت بیش ازپیش
درحال
فروریختن است
وباتوجه به
نگاه
انترناسیونالیستی
که من
ازحامیان آن
بوده ام،مکان
وجغرافیا
برای
بشرامروزحرف
اول رانمی
زند. البته
این سخن به
معنی
برابربودن
وزن داخل
وتبعیدیان
خارج
نیست.بدیهی
است که نیروی
داخل درتحولات
داخلی حرف اول
را میزندو لی
فعالیت
تبعیدیان آن
سوی مرزها
دراین دهکده
جهانی هم بخشی
وازقضا بخش
مهمی
ازمبارزه
هرشهروندی
است که نگاهی
جهانی
دارد.امروزه
که حتی شاید
اخباروگزارشات
و تصاویر
و...مبارزات
داخل گاهی
زودترازاطلاع
شهروندان
داخل درمقیاس
جهانی
منتشرمیشود،
بیگانگی نسبت
به داخل
نیزبسیارکمترازگذشته
است. ازقضایکی
ازاشتباه
محاسبه های
استراتژیک
رژیم جمهوری
اسلامی آن است
که این فاکتورجهانی
ونقش آفرینی
جهانی را که
کل معادلات
سنتی
درمرزهای
دولت ملت هارا
بهم ریخته
نادیده گرفته
است. فی
الواقع اگر
مشکلی دراین
رابطه وجود
داشته باشد نه
جغرافیا بلکه
احیانا مرزهای
مصنوعی وخود
ساخته فرقه ای
است که مانع ازپیوند
عمیق تربین
مبارزات داخل
وخارج می شود.بااین
وجود نه داخل
می تواند
درجهان امروز
نیرو
وامکانات
ایرانیان
مبارز درخارج
کشور را
نادیده بگیرد
ونه این
نیروها بی
نیازازشنیدن
انتقاد
وانتظارات و
تعامل با داخل
هستند.هیچ
کدام نمی
توانند
یکدیگر را
نادیده
بگیرند،چرا
که علیرغم
گوناگونی
وتفاوت،
بخشهای کل واحد
مبارزه آزادی
بخش علیه
استبداد
درجهان فشرده
شده امروز را
تشکیل می
دهند.
سؤال 3:
روند
شکل گیری
وپیشرفت جنبش
سبز را چگونه
ارزیابی
میکنید و به
تعبیری دیگر
امروز در کجا
ایستاده است؟
درشرایط
استبدادبی
امان، عموما
در انفجارات
آغازین
تضادهای
بالائی ها و
پائینی ها به
هم آمیخته است
و مردم معمولا
ازطریق شکاف بالائی
پیشروی های
خود را شروع
می کنند. این
مساله دردوم
خرداد 78 هم به
شکل دیگری رخ
داد و
درانتخابات
اخیربا بهره
گرفتن ازآن تجربه
وآگاهی های
امروز به شکل
برجسته وعریان
تری خود
رانشان داد.
واقعیت دوم آن
است که هیچ
جریانی به
تنهائی معادل
جنبش نیست و
جنبش به لحاظ
پایگاه
اجتماعی و
مطالبات
ورویکردهای درونی
آن وبه مثابه
یک کل
بزرگترازاین
یا آن جریانی
است که مدعی
نمایندگی اش
هستند.وبنابراین
به عنوان مثال
فراتراز
اصلاح طلبان ومیرحسین
موسوی و..
است.پس نه
جنبش معادل
سبزهست و نه
حتی سبزمعادل
اصلاح طلبان .
واقعیت سوم آن است
که جنبش یک
ناسازه
وپدیده ای فرارونده
است که نقظه
عزیمتش تعریف
کننده
مشخصه آن
نیست .امروزه
پس ازقدس و 13
آبان فراروی
جنبش ازاصلاح
طلبان درحوزه
های مهمی
محسوس است.شعارمرگ
برولایت فقیه
و خامنه ای
بخوبی نشانه روی
کانون قدرت
توسط
جنبش را به
نمایش می
گذارد. گرچه
هنوزهم بفرض
به لحاظ پوشش
ازنمادهای
رسمی ومخالف
جناح حاکم
استفاده شود؛ اما
ازنظرمحتوا
روشن شده که چنین
نیست. با روشن
ترشدن هرچه
بیشتر سیمای
جنبش معلوم
میشود که جنبش
آشکارا رنگین
کمان است و نه
یک رنگ. به
گمان من یکی
ازرویکردهای
اصلی موجود درصفوف
جنبش
یکی همان
قانون اساسی
بی تنازل
باهدف
مرمت نظام
حاکم است که
میرحسین
وکروبی و ..
نمایندگان آن
هستند. ودیگری
رویکرد نئو
لیبرالی آن
است که
باقراردادن
"آزادی" دربرابر"برابری"
خواهان نظام
کمابیش
متعارف سرمایه
داری است و
هدف اصلی اش همانا سلطه
بلاچون چرای
اقتصاد
خصوصی
وبازارآزاد وبی
مهاراست که آن
را درزروق آزادی
و دموکراسی
بسته بندی
کرده
است،والبته
درائتلاف و
همراهی با جریان
اول
قراردارد.
ورویکرد سوم
هم آزادی
وبرابری
واقعی است که این
دو راازهم جدانمی
داند ولاجرم
برای مطالبات
همه جانبه
ترمعطوف به
دموکراسی و عدالت اجتماعی
مبارزه می
کند. اکنون
رویکرد اول با
نگرانی
ازفراروی
جنبش
تلاش زیادی
دارد که جنبش
را ازجهات
گوناگون، هم سازماندهی،
وهم تثبیت
رهبری، وهم
تثبیت شعارها
و اهدف
راهبردی،
کنترل کند. و
رنگ دوم هم درهمراهی
با رنگ اول
وباتکیه بی
دریع بر پشتیبانی
بورژوازی
جهانی
وزرادخانه
تبلیغاتی
آنان عمل می
کند. والبته
صدای سوم صدای
بی صدایان است
که منبأ اصلی
نیرومندی
آنها تنها درسایه
اتحاد
ومبارزه
وهمبستگی
قراردارد.
سؤال 4:
مدتی
است که تاکتیک
مبارزات در
داخل کشور تغییر
کرده است.
مبارزه
روزانه در
خیابانها به تظاهرات
در مناسبت ها
تبدیل شده
است. ایا این
تغییرات در
امتداد
ضرورتهای
دریافتی مردم
است یا اینکه
تابعی از
تمایلات
رهبری آن از
جمله موسوی و
کروبی؟
جناح
حاکم تمامی
نیروی خودرا
صرف
سرکوب
وجلوگیری
ازگسترش جنبش
وجلوگیری ازحرکت
های
بزرگ
وسراسری
قرارداده است
.
درمقابل
جنبش اعتراضی
هم برای گشودن
راه پیشروی
خود و درتوازن
قوای
موجود،تاکتیک
بهره گیری
ازاین مراسم
ومناسبت ها را
برگزیده است.
بی شک دراین
رویکرد
وتشدید آن
نقش"رهبران" بی
تأثیرنیست
اما مساله
اصلی همان
نکته قبلی
سرکوب است.
وبهمین دلیل
ضمن استفاده
ازاین
تاکتیک،همزمان
شاهد فرایند
عبورمردم
ازاصلاح
طلبان نیز
هستیم. با این
همه، این تاکتیک به
تنهائی
پاسخگونیست و
جنبش باید بتواند
ظرفهای
متناسب
وطبیعی
اعتراضات مستقل
خود را بیابد
و به حاکمیت
تحمیل کند
وازآن گریزی
نیست. استفاده
ازمناسبت
های موجود
وتحت شرایطی
شاید
مفید بوده
است، اما تکیه
صرف به آن
نادرست و
مضراست ومی
تواند تبدیل
به نقطه ضعف
جنبش بشود.بحث
چگونگی
عبورازاین
تنگناها مهم است
وممکن،
و لی خارج
ازمجال این
نوشته است .هم
اکنون
تاکتیک بهره گیری
ازمناسبت
ها،با آسیپ
پذیری و
دشواری ها و
بن بست هائی
مواجه شده است
و ازجمله
سپردن ابتکارمقابله
به رژیم ازقبل
است و حال
آنکه پدیده
غافلگیری وتوزیع
حرکت درزمان
ها و مکانهای
نامشخص ازویژگی
های یک جنگ
فرسایشی است.
هم چنین شتاب
حرکت ونیازهای
جنبش را نمی
توان فقط
درقالب مناسبت
هائی که فاصله
وزمان و ریتم
آن ازپیش
تعیین شده است
گنجاند. واین
مانع ازگسترش
طبیعی جنبش می
گردد.اکنون
شاهدیم
که رژیم تلاش
می کند با
آماده باش فوق
العاده
ازقبل،
تجمعات کوچک
خودی و حفاظت
شده را به مدد تبلیغات
وسیع پوشش دهد
و
ودرهمان حال
با سرکوب
گسترده
وبالابردن
هزینه شرکت
درجنبش،مجال پیوستن
تجمعات کوچک
به یکدیگر
برای ایجادیک
حرکت بزرگ
وغیرقابل
کنترل را ازجنبش
سلب نماید .
البته بهره
گیری ازاین
نوع
تاکتیک های
خزنده که من
درجائی دیگر
به آن پرداخته
ام ریشه های
طولانی تری
درمبارزات
مردم وجنبش
های اعتراضی داشته
واکنون به
مراحل جدیدی
روئیده است.
درهرحال چه به
لحاظ انطباق
محتوا وروند
رادیکالیزه
شدن جنبش که ازحد
ظرفیت های مناسبت
های موجود
فراترمی رود
وچه به لحاظ
کنترل شدن این
مناسبت ها
توسط رهبران
اصلاح طلب و چه
بخصوص تدارک
ازپیش
سرکوبگران
حاکم،باعث می
شود که این
تاکتیک
نتواند
دارای پتانسیل
تبدیل شدن به
یک تاکتیک
اصلی وپیش
رونده
باشد، گرچه
می تواند
درخدمت آن
قراربگیرد.بهمین
دلیل حداکثر،
درکنارتاکتیک
های مستقل
کاربردخواهد
داشت و جنبش
ناچارخواهد
بود با تکیه
برخلاقیت
ونوآوری خود
دیریازود
والبته هرچه
زودتربهتر،
برای گشودن
مسیراصلی تاکتیک
های خود راه
های تازه ای
را پیداکند .
سؤال 5:
اپورتونیسم
سیاسی به
اعتقاد ما
پدیده ایست
چند وجهی و
یکی از وجوه
آن تغییر رنگ
متناسب با
شرایط موجود
است. برخی از
نیروهای
متشکل سیاسی
از جمله
سازمان
اکثریت و
اتحاد
فدائیان که معرکه
گردان اتحاد
جمهوری
خواهان نیز
هستند در جنب
و جوش حمایتی
از جنبش داخل
تلاش کردند که
این حرکات
اعتراضی را در
خارج از کشور
از مضمون
رادیکال خود
تهی کنند و تا
حدودی هم موفق
بودند. آیا
شما هم بر
همین نظر
هستید؟ اگر
چنین است راه
مقابله با
کوشش های
منحرف کننده
آنها را چه
میدانید؟
به
گمان
من مساله
فراترازاین
یا آن سازمان
است:مساله آن
است که در
جنبش کنونی
همانطورکه
اشاره کردم سه
گفتمان اصلی
حضوردارند.گفتمان
اول ودوم ضمن
داشتن نقاط
اختلاف
درپیوند
وهمکاری باهم
و تحت عنوان
جنبش
سبز
وفرادستی خود
در آن
حرکت می
کنند.بازتاب
این صف آرائی
ها
درخارج
کشورهم وجود
دارد و ازقضا
ومتأسفانه
درشرایط
کنونی نقش این
دو گفتمان درخارج
کشور،بدلیل
پراکندگی
صدای سوم
وامکانات
آنها وعلیرغم
آنکه نیروهای
گفتمان سوم
درطی سه دهه
بیشترین مبارزه
را علیه رژیم
داشته اند، کم
نیست.بااین وجود
قوت آنها
بیشترناشی
ازضعف و
پراکندگی نیروهای
متعلق به
گفتمان سوم
درخارج کشور
است تا واقعا
نفوذ واقعی
آنها
درجنبش.این
جریاناتی که
نام بردید
وسازمان ها
ونیروهای
مشابه آنها
اکثراهمانطورکه
اعلام داشته
اند مواضع رسمی خود ررا
درحمایت
گفتمان نخست و
فرضا بیانیه 9
ماده ای موسوی
قرارداده اند
واین امرپنهانی
نسیت
واخیرا هم
ازفراروی جنبش
و داده شدن
شعارهای
ساختارشکن
نگران شده وبه
تکاپو برای
کنترل و نصیحت
کردن به جنبش
افتاده اند.
تنها نگاهی به
سایت وها
وامکانات
تبلیغاتی
آنها نشان
میدهد که تاچه
حد این رسانه
ها بازتاب دهنده
اخبارو مطالب
متعلق به
گفتمان اول
ودوم هستند و
تاچه حد
بازتاب
گفتمان سوم
درآنها نازل و
اندک است.
البته آنها
نقش ونفود
آنچنانی که
بتوانند
درجنبش
تأثیرگذارباشند
نیستند
وبیشترمصرف
کننده
وبازتاب
دهنده تولیدات
همان گفتمان
های فوق
هستند.. تنها
راه مقابله
مؤثر با نفوذ
این گفتمان ها
تقویت صفوف
همبستگی و
همکاری
مدافعان
گفتمان سوم ورادیکال
است.
سؤال 6:
صرفنظر
از گذشته
ناپاک امثال
موسوی و کروبی
و خاتمی و نقش
آنان در کشتار
برگزیدگان
مردم کشورمان
در زندانها
که بر ما روشن
و واضح است.
آیا بطور کلی
این رهبری
جنبش سبز را دارنده
پتانسیلهای
تغییر در
مناسبات حاکم
بر کشورمان از
جمله تامین
ازادی برای
فعالیت سیاسی
/ برابری جنسی –
ازادی
نهادهای مدنی
و ... میدانید؟
بی
شک همانطور که
اشاره کردم
این جریان
درچهارچوب
مرمت نظام
حاکم و خروج
آن ازبحران
های حاد
درشرایطی که
گندیدگی و بن
بست نظام به اوج
خود رسیده وارد
عمل شده
است.بنابراین
تا
آنجا که به مواضع
وظرفیت
و هدف
آن ها برمی
گردد، برآنند
تا با کمترین
تکان
ممکن
اصلاحاتی را
برای تداوم
حیات نظام
اعمال کنند.
آنها جنبش را
نهایتا برای
چانه زنی
دربالابرای
تقسیم قدرت
بین خود
بکارخواهند
گرفت.بی شک ممکن
است درصورت
قدرت گیری
آنها،رفرم
های جزئی هم
درعرصه های
گوناگون صورت
گیرد ولی چه
عملکرد گذشته
آنها وچه پایگاه
اصلی اجتماعی
آنها
نشاندهنده آن
است که آنها
بشدت مخالف
تغییرات ساختارشکن
وبنیادی
هستند.با این
وجود
نباید لبه
تیزحمله را به
جای استبداد
حاکم متوجه
آنها ساخت.
دربرابراسبتداد
قلدروسرکوب
گرحاکم نباید
تضاد گفتمان
سوم را با
آنها را چنان
آنتاگونیتسی
کرد که مبارزه
با جناح
اصلی
وخطرناک
کنونی ازتیررس
خارج شود.چرا
که درهم ریختن
مفصل بندی
نظام مسلط
درگروفلج
کردن و
سرنگونی کانون
اصلی قدرت است
.می توان بدون
آنکه باین جریانات
توهم داشت
وازافشای
ماهیت آنها
دست شست وبدون
آنکه لحظه ای
درشکل دادن به
صف مستقل
وگفتمان سوم
درنگ
رواشت،درعین
حال جناح حاکم
وسرکوب گررا
ازتیررس آماج
اصلی خارج
نکرد و به
موازات تقویت
موازنه نیرو
بسود انقلاب
حرکت کرد. مساله
کلیدی
حضورمستقل نیروی
گفتمان سوم
درمتن جنبش
عمومی است
دربرابرحاکمیت
سرکوب و هم
چنین
دربرابرگفتمان
های رقیب.
سؤال 7:
شما
از فعالین
پرسابقه چپ
هستید و بهمین
علت اگر امکان
دارد درمورد
نقش چپ
رادیکال و
کاستی های این
طیف در حضور
وزین و بخصوص
در خارج کشور
در این
مبارزات
توضیح دهید؟
به
گمان من چپ
رادیکال
علیرغم
مبارزات
وتلاش های بی
وفقه اش درطی
این سه دهه متأسفانه
هنوز
نتوانسته
است
متناسب با
تجربه قرن
بیستم و تجربیات
چند دهه
کشورخودمان
به نقد
کارسازازپراتیک
وضعف های خود
پرداخته ودرس
های لازم را
ازپراتیک خود
بگیرد. وبه
همین دلیل
درمقابل جنبش
جدید هم تاحدی
غافلگیر
وآشفته وپراکنده
است. بویژه
فرقه گرائی
دراین میان
نقش مخربی
درتداوم
پراکندگی بازی می
کند. بااین
وجودبدلیل
بحران سرمایه
داری درپهنه
جهانی ووجود
زمینه های
عینی
مناسب
دربحران کنونی
ایران چپ
اگربتواند با
فرقه گرائی
خانه تکانی
کند و منافع
عمومی جنبش و
کارگران وزحمتکشان
را
منبای حرکت
خود وخط
راهنمای خود
قراردهدو نه
منافع فرقه و
گروهی را،
قادرخواهد شد
که
بربسترجنبش وپتانسیل
های موجود
درآن به
بازسازی خود
پرداخته و
ازطریق
پراتیک
اجتماعی
ونقدمستمرخود
به نیروئی
بالنده و
اثرگذارتبدیل
شود.به گمان
من دوراهبرد
اصلی دراین
رابطه
یکی
تمرکزروی گفتمان
سوم ومتمرکزکردن
نیروهای
گسترده والبته
متنوع
وپلورالیستی
متعلق به آن
است ودیگری
الگوقراردادن
دست آوردجنبش
درسازمان یابی
شبکه ای برای
گردآوری و
فعالیت ابتکارانه
وخلاق این
نیروی وسیع.
وبهمین دلیل نیروهای
پراکنده
موجود چپ می
توانند
درزیرچترگفتمان
سوم و دراین
چهارچوب اصلی
و درمتن مبارزه
وپراتیک
اجتماعی
موجود، به
اقدامات
همسوو مشترک درکنار
گفتگو
ودیالوک حول
مسائل واقعی
ومبرم جنبش به
پردازند.وباین
ترتیب
مسیر بازسازی
خود وچپ را
بتدریج
هموارکنند.
درهرحال تکیه
براشتراکات
درکناراحترام
به اختلافات
شرط اصلی
عبورازاین
وضعیت نه
چندان رضایت بخش
است.
سؤال 8:
طبقه
کارگر بعنوان
یک نیروی
تعیین کننده و
حامی جنبش
خیابانی حضور
کمرنگی در
ماههای گذشته
داشته است.
علت را چگونه
ارزیابی
میکنید؟
دراین
رابطه لازم
است به
چندنکته
زیرتوجه کنیم:این
واقعیتی است
که
جنبش های
اجتماعی
گذشته مثل
کارگری وزنان
و...درجنبش
کنونی با رنگ
وبوی خود
حضورچندان
پررنگی
نداشته اند.
آنها با وجود
مبارزات
دوره پیش
از عروج جنبش
جدید،دربرابرآن
تاحدی غافلگیرشده
اند. بااین
وجود عدم
حضورفعال
وباسیما
وشعارهای
مشخص خود به
معنی آن نیست
که اولا
گویا آنها
اصلاحضورنداشته
اند و ثانیا
به معنی آن
نیست که گویا
بخشهای
دیگرجنبش
مزدوحقوق
بگیر مثل مثل
معلمان و
پرستارها و
کارمندان و
بیکاران وشاغلین
خانگی ....
ویا لایه های
عموما زحمتکش
وبرخاسته
ازمیان جامعه
زحمتکشان
مثل(بخشی
بزرگی) از
دانشجویان
وجوانان
دختروپسر و..
درآن
حضورنداشته
اند .من به
افسانه تعلق
این جنبش به
طبقه متوسط که
بیش ازهمه
ساخته وپرداخته
طبقات و
گفتمان های
دیگراست وبا
اتلاق عنوان
فوق به بخشی
ازلایه های
جنبش
مزدوحقوق بگیر
به اصطلاح یقه
سفید صورت می
گیرد
باورندارم.
برعکس اکثریت
بزرگی
ازاعتراض
کنندگان متعلق
به لایه های
گوناگون جنبش
مزدوحقوق
بگیران هستند.
اینکه چقدر
آگاهی ذهنی با
واقعیت اجتماعی
خوانائی دارد
یا نه بحث
دیگری است که
به اینجامربوط
نمی شود.
واقعیت
دیگر آن است
که اساسا
جامعه ما دچار
چنان بحران
وخیم وهمه
جانبه است که بدون تلفیق
نبردها
ومبارزات موضعی
با مبارزه
ونبردهای
سراسری امکان
برون رفت
ازوضعیت وجود
ندارد. مثلا
مشکل بحران
هفت تپه
و مطالبات
کارگران آنجا
درچهارچوب
نظام کنونی با
بحران
ساختاری
واقتصای و یا
سیاست های
کلان اقتصادی
آن وسیاست واردتی
بورژوازی
ممتازه و.... راه
حل ندارد وبا
آن گره خورده
است.به گمان
من عدم
برقراری
پیوند درست بین
مبارزات
موضعی با
مبارزات
سراسری یکی
ازنقاط ضعف
جنبش کنونی
است. جنش
عمومی
وضداستبدادی
بدون طرح
مطالبات
سراسری
کارگران
وزحمتکشان
ازهمه لایه ها
و و هم چنین
مطالبات
سایرجنش های
اجتماعی
نخواهد
توانست گستره
توده ای وسیع
پیداکرده
وهمبستگی خود
را تقویت کند.
به همین دلیل
باید
ترفندهای
رژیم
نظیربازی با
یارانه ها و
غیره را خنثی
کرد و مبارزه ضداستبدادی
را بامبارزات
و مطالبات
اقتصادی ترکیب
کرد .بدون آن
جنبش نخواهد
توانست به هدف
اصلی خود
برسد. ازسوی
دیگر جنبش های
اجتماعی هم به نوبه
خود باید با
مشارکت فعال
تر درجنبش عمومی وطرح
مطالبات کلان
خود به آن عمق وپایداری
بیشتربدهند.
سؤال 9:
بخشی
از نیروهای
متشکل و منفرد
در طیف چپ
رادیکال به
خود
سازماندهی و
خودرهبری
طبقه کارگر باور
دارند و اگر
روند مبارزات
کارگری در واحدهای
تولیدی را هم
بررسی کنیم می
بینیم که کارگران
این واحدها از
درون خود و بی
واسطه رهبران
خود را هم
معرفی کرده
اند. این روند
را چگونه
میبینید؟
ازکم
وکیف گرایش
فوق متأسفانه
اطلاع دقیقی ندارم
ولی بی شک یکی
ازدستاوردهای
هنوزتثبیت نشده
جنبش همان
گرایش به
حضورفعال
توده ها بطورمستقیم
درمبارزه وخود
سازمان یابی آنهاست.پیدایش
چنین رویکردی
که تجلی
دموکراسی عمیق
ومشارکتی
است، درمیان
کارگران و چپ
امرمثبتی
بوده
ودرجهت اصل خود
رهائی و خود
حکومتی خواهد
بود. آنچیزی که
دهها سال است درسرود
انتریاسیونال تحت
عنوان نه
خدا،نه شاه، و
نه میهن ورهائی
کارگران بدست
خود گنجانده
شده ولی
متأسفانه درعمل
تحت عنوان
اصول تراشی
های مصنوعی
ویا انواع
واقسام
پیشتازی ها
(والزامات)شرایط
اضطراری
وامثال آنها
نقض شده است . با این
وجود به نطرم
هنوزاین مفهوم
والزامات آن
بخوبی درک
نشده وبرداشت
های خام و
آشفته و تناقض
آمیزی ازآن
وجود دارد. ازهمین
رو لازم است ابعاد
وجنبه های
گوناگون آن
درپرتوپراتیک
اجتماعی
والهام گرفتن
ازجنبش ها
مورد بررسی و
نقد
قرارگیرد.چپ
رزمنده و اجتماعی
وعمیقا
دموکرات،
باید خود
سرمشق برجسته
ای
ازباوروتعهد
به این اصل
رهائی بخش، دررفتاروکردارخودباشد.
ایا
پیامی یا
ناگفته ای
دارید؟
نه . با
تشکرازشما
وسایت
گزارشگران.
No comments:
Post a Comment