سیاست
چماق وساندیس
دراین
نوشته نگاهی
داریم به پس
زلزله های تظاهرات
روزعاشورا،به
تاکتیک تازه
جناح حاکم،به
رویکرد
طرفداران
ولایت مشروط
درصفوف جنبش و
به استراتژی
معطوف به
مذاکره
وانتخابات آزاد
ووظایف کلی
گفتمان آزادی
وبرابری.
تظاهرات
عاشورا وپی
آمدهای آن
برآمد
اعتراضی
مردم
درروزعاشورا
را به لحاظ ترکیب
چندین مولفه
می توان به
مثابه نقطه
عطفی درمنحنی
بحران به
شمارآورد:سه
مولفه زیربیش
ازعوامل دیگر
درآن
تأثیرگذاربودند:
نخست:کانونی
شدن شعارمرگ
برولایت فقیه
ووعده
سرنگونی وی
توسط
صدهاهزار
تظاهرکننده.
وضعیتی که
تداعی کننده
شعارمرگ
برشاه
درانقلاب
بهمن بود.این
شعارتوفنده
کاخ استبداد
دینی را به
لرزه افکند.قبل
ازآن
نیزدرحرکت قم
و بیخ گوش
مراجع یعنی
درمرکزام
القراء
اسلامی،مردم
با بهره گیری
ازیک فرصت
طلائی، هم
چون پرستوئی
نشسته بر
درختی بدون
شاخ و برگ
درپایان
زمستان اما
سرشار
ازنیروی
حیاتی،
بانغمه خود
نزدیک شدن فصل
بهاررا
بشارت داد
وباپژواکی
درابعاد جهانی.
آنروز براستی
درودیوار ام
القراء اسلامی
به لرزه
افتاد.
دوم:
مقاومت مردم
دربرابرخشونت
وسرکوب ورعب افکنی،
رژیم راسخت
غافگیرکرد.نیروی
سرکوب ازمدتها
قبل به
تدارکات
پیشگیرانه
پرداخته و با
خط ونشان
کشیدن واینکه
به کسی اجازه
عرض اندام
نخواهد
داد،تمامی
نیرووتوان
خود را برای
کنترل اوضاع
بکارگرفته بود.
با این
وجودعلیرغم
دستورتیرومبادرت
به انجام آن
جنایات
رسواکننده و
فراموش
نشدنی،نتوانست
کنترل صحنه را
بدست گیرد
وباین ترتیب عملا
خیابانها و
میادین تهران
برای ساعاتی
چند تحت کنترل
مردم قرارگرفتند.بی
گمان سران رژیم
ومتولیان
سرکوب، شبهای
متوالی
درخلوت خویش
سخت برخود
لرزیدند:این
را می شد
ازواکنش های
رژیم واز
وَجنات وحشت
زده سردار
رادان به خوبی
ملاحظه
کرد.مردم
بایکدیگرحول پیشروی
بسوی کدام
نقطه؟
رادیوتلویزیون؟
بیت
رهبری؟ویا... پچ
پچ می
کردند.بیهوده
نبود که برخی
گزارشات خبرازترک
محل اقامت
رهبرنظام در
اوج آن هنگامه
می داد. گرچه
هنوزنقطه
غلیان برای
تسخیرنقاط
استراتژیک
قدرت
فرانرسیده
بود وخویشتن داری
مردم همین را
نشان می داد،
با این وجود همهمه
ها و قدرت
نمائی
چندساعته
برای اشاعه وسیع
این ترس
دراردوی دشمن
کافی بود.چه
کسی تضمین می
کند مردمی
را که
کشتارو پرت
کردنشان ازبالای
بلندی به روی
آسفالت
خیابان ها،
بجای ایجاد
ترس موجب
برافروختن
خشم و
جسارتشان می شود،
مصمم ترنکند؟
وآنها درگام
های بعدی عزم
خویش را برای
پیشروی به سوی
تصرف کانون
های اصلی قدرت
وخشونت،وبسوی
تسخیر مناطق
استراتژیک
جزم نکنند؟!
درهرحال آگاه
شدن به گوشه
ای ازنیروی
لایزال خود
ومشاهده ُکندشدن
تنها حربه
بقاء دشمن-
تیغ سرکوب- در
حماسه آن روز
واعتماد به
نفس برآمده
ازدل آن ،برای
هرجباری که
تکیه گاهش
قدرت برهنه
باشد، این ترس
را برمی
انگیزاند که
براستی چه
تضمینی وجود
دارد که فردا
وفرداهای
دیگرامواج
مردمی برای به
پائین کشیدنش
به حرکت
درنیایند؟.آری
این کابوسی
است که هرشب
به بالین
دشمنان قسم خورده
مردم سرمی زند
ولحظه به لحظه
افول
اقتداروجبروت
آنان را
برخشان می
کشد.
سوم:نشانه
هائی حاکی ازتردید
و ریزش نیرو
درمیان
نیروهای
سرکوب بروزپیداکرده
اند.این نشانه
ها حاکی ازعدم
اجرای فرمان
تیراندازی
وسرکوب
درمواردی و همدردی
وهمراهی با
مردم
درمواردی
دیگربوده است
. دیده شدن
چنین نشانه
هائی درکنارنمایش
قدرتی که مردم
دربعضی نقاط وصحنه
ها درخلع سلاح
افراد یا
بعضا دسته
جمعی نیروهای
سرکوب ویا
ناگزیرساختن
آن ها به فرار
ازصحنه فوران
خشم فروخورده
مردم وآتش زدن
سازوبرگ
سرکوب به عمل
آوردند، بیان کننده
این واقعیت
بود که دستگاه
عریض وطویل ماشین
سرکوب که
اکنون به مثابه
تکیه گاه
واهرم اصلی
بقاء رژیم
بشمارمی رود،
آنچنان هم که
پنداشته می
شودیکدست
ومستحکم نیست
ولاجرم
قابل ترک
برداشتن است.
واین یعنی
آغازپایان.
دامنه ریزش
نیرو البته
فراترازنیروهای
مستقیم سرکوب
بوده وشامل
پایگاه
اجتماعی اخص
حاکمیت،ازمیان
اساتید
دانشگاه ها،اصول
گرایان
وفرزندان
مقامات،هنرمندان
وابسته
ودیپلمات ها
و... نیزمی گردد.اکنون
حتی می توان
تصاویر
پیوستن بخش
هائی ازآن ها
و یا از
مردمان تاکنون
خاموش را
درتظاهرات قم
و یا
روزعاشورا به
صفوف معترضین
مشاهده کرد.
مردم مدتهاست
که واقعیت
منزوی شدن بیش
ازپیش رژیم را
دریافته اند و
با شعاردروغگو
دروغگو63% کو آن
را مداوما به
رخ حاکمیت می
کشند.حال
بگذاررژیم
درپی دوپینک
های متعدد وانجام
سناریوهائی
چون به آتش
کشیدن
تصویرخمینی و
قرآن،آخرین
زورخویش را
برای گرد آوری
بقایای چندده
هزارنیروازاقصی
نقاط تهران
بزرگ و به مدد
بخش نامه ها
واختصاص
امکانات
دولتی
بکارگیرد.نمایش
"حماسی" رژیم
درروزنهم
دیماه که توسط
ماشین دروغ
پردازی
رژیم به دهها
میلیون
نفرارتقاء
یافت ازسوی
مردم به
تظاهرات
ساندیسی شهرت
یافت! "میلیونها
نفری"که
مشاهده
تصاویر پاره
ولگدمال شده
خمینی وخامنه
ای درزیرپای
کسانی که
درحال گرفتن
ونوشیدن
ساندیس هستند،
بخوبی میزان
وفاداری آن ها
به حاکمیت را
نشان می
دهد!مضحک
ترازآن تلاش
برای ثبت این
"رخداد
بزرگ"
درتاریخ
است.یعنی آن نوع
کارهای
احمقانه ای که
معمولا مستبدین
درهنگامه
افول
وسراشیبی به
عنوان
تظاهربه قدرت
و برخ کشیدن جبروت
بربادرفته خود
به آن دخیل می
بندند وما
سرانجام این
نوع تاریخ
نگاری و
تقویم های
خود ساخته را
در دمدمه های
انقلاب بهمن
نیزآزموده
ایم.بگذارجباران
درشرفِ غرق
شدن با ساختن
تقویم های
خیالی، عمرو
قدرت خویش را
ابدی
وانمودسازند.اما
به موازات آن
شاهدیم که
تاریخ سازان واقعی
نیزدرحال
ساختن تقویم
خود هستند.
آنها درمارش
های خیابانی
خود نه فقط حکم
عزل وابطال
ولایت خامنه
ای را فریادمی
کنند،بلکه حتی
درحال تنظیم
پایان نامه
سلسه جمهوری
اسلامی
نیزهستند!. براستی
کدام یک ازاین
تقویم ها
اعتباربیشتری
خواهند داشت؟!
رابطه
بین زلزله
روزعاشورا
وتشدید طیف
بندی ها
هرگام
تازه ای که جنبش
خود جوش وخود
فرمان برمی
دارد، بناچار
همه نیروها
وجریانات سیاسی
را وادارمی
کند که متناسب
با آن مکان
وجایگاه خود
را جابجا
وبالاوپائین
بکنند:
نخست
آنکه درمیان
صفوف دشمن
رودرو
وطرفداران
استبداد
مطلقه ولایت
فقیه، تضادها
بیش ازپیش
فعال گردیده
است. پی آمد آن را
می توانیم
درترکیب
سیاست چماق و
هویج مشاهده
کنیم. معلوم
شد که با به
میدان آمدن
مردم وتداوم
آن،توازن
قبلی بهم
خورده و
حاکمیت
دیگرقادرنیست
بشیوه تاکنونی
به سلطه خود
ادامه بدهد:ازیکسو
تشدید سرکوب
واعمال خشونت
وارعاب
بیشترومحارب
ومفسدفی
الارض نامیدن
اعتراض
کنندگان،فعال
کردن جوخه های
ترور،برپائی
محکمه ها
وتهدید به
اعدام محاربان
و دستگیری ها
وتشدید
محکومیت ها
دردستورقرارگرفته
است. اما
ازجانب دیگرمعلوم
گردید که برای
مدیریت
بحران، سرکوب
برهنه ومطلق-همانطورکه
تحولات
روزعاشورا
نشان داد- به
تنهائی کارآئی
لازم را ندارد
ولاجرم برای
مهارجنبش
لازم است
چماق را با
هویج ترکیب
کرد. ازاینرو
تظاهربه
گشودن قطره
چکانی فضای
بازو"انتقاد"
کنترل شده
برای آشفته
کردن صفوف
جنبش دردستورکارقرارگرفت.
نگرانی
ازسیراعتراضات
خیابانی وسرنوشت
نظام، درواقع
کفه ترازو
درمیان
بالائی ها را
به سود محافظه
کاران میانه
رو وحامی
ولایت مطلقه
سنگین تر
کرد.آن ها
برآن شدند که
باردیگرنیروی
خود را برای
کنترل بحرانی که
موجودیت
نظام را مورد
تهدید
قرارداده است،بکارگیرند.
تاکتیک اصلی
آنها ایجاد
شکاف درمیان
جنبش و
جداکردن
مدافعان
ولایت مشروطه
ازصفوف جنبش
وهم چنین تفکیک
صفوف معترضان
به توده های
ناراضی و اغتشاشگران
وفعالین و
سازماندگان
دهندگان و
ساختارشکنان
وبرخوردمتفاوت(وبقول
خودشان
اقناعی) با
آنها ازسوی
دیگراست.علی
مطهری بخوبی
هدف از این
مانورجدید
حکومت را بیان
کرده است:
جداکردن صف
فرصت طلبان
،ساختارشکنان
و آنان که
کنترل رهبری
را بدست می
گیرند با
کسانی که
درچهارچوب
نظام وولایت
منتقد ومعترضد،
به قصد یک
آشتی ملی. او
آرزوکرده است
که همگی در22
بهمن
درکناریکدیگربه
راه پیمائی
مشترک وشعار
دادن به
پردازند!
نتیجه
مدیریت
"اتتخابات"
توسط جناح
حاکم را دیده
ایم که چگونه
هم چون بمبی
دردست هایش
منفجرگردید.والبته
نتیجه مدیریت
بحران کنونی
وکنترل
اعتراضات را
باید به آینده
واگذارکرد.ولی
آنچه که
دربکارگیری سیاست
چماق وهویچ
محرز
است،پایه
اصلی هم چنان
بکارگیری
سرکوب سنگین و
تشدید آن است.
چرا که بزعم
آنان
درغیراین
صورت گشودن
هرروزنه
واقعی ولو
کوچک می تواند
موجب فروریختن
آوارویاد
آورفروپاشی
نظام سلطنت ویا
فروپاشی
کشورهای بلوک
شرق
گردد.وبنابراین
تا آنجا که
درشرایط
کنونی به نیت
و عملکرد
سردمداران
ازاین خیمه شب
بازی برمی
گردد،هدف بیش
ازآنکه گشودن
روزنه ای
واقعی برای
تنفس باشد، تظاهربه
گشودن فضای
بازوالقاء آن
است وتلاش برای
اجتناب ازآن
که مبادا به
یک ضعف و عقب
نشنیی واقعی
تعبیرشود.
وبهمین دلیل
سیاستی
شکننده بوده و
با نهایت
احتیاط و
بشیوه تست و
آزمون خطا به
پیش برده می
شود. گشودن
برنامه
"بسوی فردا"
درصداوسیمای
تحت کنترل بیت
رهبری و متهم
کردن قاضی
مرتضوی توسط
نمایندگان
مجلس وتشدید
انتقاد ها به
تیم کاری
واطرافیان
احمدی نژاد،
بیانیه 14
جریان
گردآمده در پیروان
خط اما م و
رهبری به
ریاست
عسکراولادی و
یا انتقاد
عناصری هم چون
سردارصفوی
ازبرخی
تندروی های
صورت گرفته
و...همه وهمه
نشانه هائی
ازاین
رویکرداست.صرفنظرازنگاه
ساده انگارانه
امثال مطهری
درماهیت آنچه
که فتنه نامیده
می شود، واین
تصورابلهانه
که گویا
میلیونها
معترضی که
شعارمرگ
برخامنه ای
برزبانشان جاری
شده است
طوطیان خوش
آموزی بیش
نیستند، این
سخنان نشان
میدهد که
چگونه
برگزاری سالگردانقلاب،
خواب آرام را
ازچشمان رژیم
ربوده است.هم
چنین باید اضافه
کردکه بی
خاصیت شدن
رسانه ملی به
مثابه یکی
ازمولفه های
اقتداروتأثیرگذار
برافکار
عمومی دربرابررسانه
های خودجوش
مردمی وهم
چنین رسانه
های برون مرزی
همچون بی بی
سی و صدای
آمریکا،یکی
ازعوامل مهمی
است که رژیم
را
وادارساخته
است
تابفکراعمال
دوپینک ویافتن
ترفندهائی
برای احیاء
بازوی
تبلیغاتی
ورسانه ای ازکارافتاده
خودباشد.واقعیت
دیگر آنست که
احمدی نژاد
اکنون به نقطه
ضعف رژیم وچرخ
پنجم آن تبدیل
شده است
وسرنوشت ولی
فقیه و احمدی
نژاد نیز
تاحدزیادی به
هم گره خورده
اند. البته زمان
برای جداکردن
سرنوشت این دو
ازهم وباهدف نجات
خیمه نظام
ازدست رفته
است ونمی
تواند برافکارعمومی
وجهت گیری
رویدادها
تأثیرگذارباشد.بخصوص
که قرائن
متعددی حاکی
ازآنست که خود
ولی فقیه
نیزازسیاست
درآغوش گرفتن
احمدی نژاد نه
فقط انتقادی
نکرده بلکه هم
چنان براین
باوراست که
هرنوع عقب
نشینی
ولوکوچک
دربرابرحریفان
نباید
درانظارعمومی
ویا درذهن
رقبای احمدی
نژاد ویا
دشمنان خارجی
به عقب نشینی
تعبیرشود ونیاید
ازموقعیتی
ضعیف صورت
گیرد.آخرین
هشداروی به موضع
گیری قاطع
نخبگان
دربرابردشمن
نیزحاکمی
ازاین همین
رویکرداوست. بااین
وجود
بنظرمیرسد
تلاش برای
چنین تفکیکی
دردستورکارباصطلاع
عقلای قوم
طبقه سیاسی حاکم
قرارگرفته
است. آنچه که
بخصوص موقعیت
افراط گرایان
را تاحدی
تضعیف کرد ،زیاده
روی
آنها
درشعارهای
روزنهم دیماه
بود که تهدید
رفسنجانی وبه
آتش کشیدن
چهره هائی چون
خاتمی و ... بهمراه
پرچم آمریکا و
یا اقداماتی
هم چون حمله
به جماران
وتهدید
واشغال اماکن
مراجع
وروحانیون
مخالف بود.
بخصوص تلاش
وتوطئه برای خلع
ید صانعی
ازمرجعیت
براستی یک
شکست
آشکاربود.
ج-زلزله
صورت گرفته
درروزعاشورا،صفوف
طرفداران
ولایت مشروطه
دراردوی جنبش
را نیزبه تکان
درآورده
است.آنها
نیزبه نوبه
خود ازواقعیت
عبورچند وجهی
مردم ازنظام
درقالب
شعارها واقدامات
ساختارشکن
برخود
لرزیدند
وناگزیربه
موضع گیری وجابجائی
مواضع خود
دربرابرآن
شدند.بیانیه
5ماده ای
موسوی مبنی
برعقب نشینی
ضمنی ازخواست ابطال
انتخابات
تقلبی
وجایگزینی آن
با پاسخ
گوکردن دولت
دربرابرمجلس(همان
مجلس فرمایشی
ولی فقیه
فرموده)،
ومرزبندی
قاطع تر با
ساختارشکنان
و منافقان
وفرصت طلبان
وخارجه
نشینان ... و
نیزاعلام
امکان پیش بردمطالبات
رقیق شده این
پلاتفرم بدون
نیازبه
هرگونه توافق
ومذاکره
وبدون الزام
به پیشبردهمه
آنها
بطورهمزمان،که
معنائی جزپاسخ
مثبت دادن به
درخواستهای
حاکمان واصول
گرایان میانه
رو مبنی
بربرائت
ازساختارشکنان
نداشت،
بالقوه یک
فرصت طلائی را برای
تشدید فشاربر
جنبش
دراختیاردشمنان
مردم گذاشت. 5
ماده کروبی
نیزازنظرمحتوا
درهمان راستا
و درمرزبندی
با
ساختارشکنان
قراردارد.
بیانیه 5
روشنفکر و
فعال
دینی-سیاسی
نیز علیرغم
برخی تفاوت ها
درادامه همان
سیاست پاسخ
گوکردن ولی
فقیه ودر
مرزبندی
قاطع با ساختارشکنان،
سرنگون طلبان
و
عبورکنندگان
ازنظام ولایت
فقیه
بود.جوهرمشترک
همه این
بیانیه ها
درچهارچوب
ولایت مشروط
ومرزبندی با
گفتمان های
ساختارشکن
وهشداربه
نسبت به وقوع خطرانقلاب
به بهانه
اجتناب از
خشونت بود.دراین
رویکرد
پرهیزازخشونت
اسم شبی برای
اجتناب
ازانقلاب بوده
وباترفند
یکسان انگاری
خشونت و
انقلاب همراه
است.وحال آنکه
خشونت همواره
ازسوی رژیم
اعمال می شود که
وقعی به
اعتراضات
مسالمت
آمیزمردم نمی
گذارد.درچنین
شرایطی
مبارزه بردفع
خشونت و دفاع
ازخود را نمی
توان خشونت
نامید وخشونت
اعمال شده
توسط رژیم را
به پای انقلاب
نوشت. رویکردی
که درصورت
مسلط شدن
برجنبش جزبه
تسلیم و خلع
سلاح مردم
دربرابررژیمی
که حاضربه
شنیدن صدای
مسالمت جوی
مردم نیست می
انجامد.دراین
گفتمان برای
آنکه انقلاب
صورت
نگیرد،امری
که بزعم آنها
فاجعه تلقی می
شود،باید به
مذاکره روی
آورد و
اعتراضات خیابانی
را درخدمت
چانه زنی
دربالا
قراردارد.استراتژی
معطوف به
مذاکره وچانه
زنی برای آنها
خط قرمزی
محسوب می
شودکه
اعتراضات
خیابانی
نباید آن را
بزیرسوال
ببردوازآن
عبورکند.
اکبرگنجی
گرچه مطابق
آنچه که خود
ادعامی کند
شخصا به
انتقال قدرت
مسالمت آمیزقدرت
باوردارد(والبته
این مانع
فراخوان
مشترک وی با
دیگرانی که به
آن
باورندارندنمی
شود ودرجهت خلاف
ادعای فوق می
باشد نشده است)
اما با تئوری
سازی های
مبتذل ازدوره
گذاروانتقال
قدرت، عملا-خواسته
وناخواسته- درهمان
چهارچوب
ولایت مشروطه
درجامی زند.او
دراین تئوری
سازی ها تا
آنجا پیش می
رود که الگوی
مواجه با
ژنرال پینوشه
درشیلی را
دربرابرمردم
ایران قرارمی
دهد و مدام هم
خطاب به آنها
تکرارمی کند
که ببخش اند
وفراموش نکنند.البته
می دانیم که
دراین
فراخوان
فراموش نکن
ازجنس تعارف
است ولی آنچه
که نقداست به بخش
است که اسم
شبی است برای
توقف ودرجا
زدن مبارزه
درپشت دروازه
خط
قرمزمذاکره
وچانه زنی
برای دست یابی
به
گذارمسالمت
آمیز برای هرمدتی
که طول بکشد وبا
هرامتیازی که از دشمن
گرفته وداده
شود.بزعم وی
بسیج مردم
ازپائین باید
ادامه یابد
ولی باید درمحدوده
خطوط
قرمزچانه زنی
باقی مانده وبا
نتظارنتایج
آن به
نشیند.چرا که
اصل، عبورمسالمت
آمیزوبدون
تکان های بزرگ
است. درالگوی
مورد نظروی به
ژنرال پینوشه
سالها مهلت
ادامه سلطه
برشیلی داده
شد، وسناتوری
مادام
العمراو
تضمین
گردیدولازم
هم نبود که وی
بخاطر جنایت
هایش پاسخگوباشد
ومحاکمه
وبازخواست
شود.هم چنان
که دراین
روایت الگوی
آفریقای
جنوبی ونلسون ماندلا
نیزبه صورت
مسخ شده ویک
بعدی به
تصویرکشیده
شده است. مبارزه
طولانی
وسیاسی--نظامی
که به موازات
مبارزات
سیاسی تا سرحد
عملیات مسلحانه
علیه نژاد
پرستی هم ارتقاء
یافت.گوئی یک
شبه نژاد
پرستان عاشق مذاکره
با ماندلا
شدند و با
بیرون کشیدن
وی اززندان
همه چیز حل
وفصل گردید.آنچه
که دراین
تئوریِ معیوب
مفقود است
اولادرجه
انباشت
مطالبات
ومیزان آبی
است که درپشت
سد جمع شده
است که نمی
تواند تابعی
صرف
ازمتغیرمذاکره
باشد.آنهم
مذاکره ای
برای راضی
کردن
استبدادحاکم
به انتقال
قدرت واگرحاصل
نشد بناچارتاهرحدی
که لازم شد
باید به تقلیل
سطح مطالبات
پرداخت.چونکه
دراین رویکرد
اصل تخطی
ناپذیرگذارمسالمت
آمیزبهرقیمت است.وثانیا
نادیده گرفتن نقش
موثرو قاطع
دولت های
امپریالیستی
درآن
رویدادهاست. که
خودبدلیل
وابستگی شدید
آنها، هم دولت
آپارتاید آفریقای
جنوبی وهم
دیکتاتورشیلی
به قدرت های
بزرگ است.
درمورد نمونه
اخیر نباید
فراموش کرد که
خود کودتا
درشیلی علیه
آلنده اساسا
تحت حمایت
امپریالیسم
آمریکا صورت
گرفت. بی شک
فرایند
مبارزه می
تواند دراین
یا آن کشورتحت
شرایطی به
مذاکره
نیزبانجامد،اما
نمی تواند به هدف
مبارزه وخط
قرمزعبورناپذیر
ومشروط کننده
آن تبدیل شود
وسرنوشت خود
را به نتایج
حاصل ازآن گره
بزند. مبارزه
حتی درمبارزه
انقلابی هم
پیش می آید
وگاه ازآن
گریزی نیست
ولی بااین
تفاوت که
ازنتایج
مبارزه
انقلابی محسوب
شده ودرخدمت
اهداف آن است.
بنابراین
مذاکره اگردرخدمت
اهداف جنبش
باشد
امردیگری است
و لی درنگاه
فوق مذاکره یک
هدف است که
درپشت آن تمکین
پذیری حاکمیت
مفروض
انگاشته شده
است.همانطورکه
نگاه ابزاری
به بسیج
خیابانی ویا جامعه
مدنی نیزروی
سکه دیگراین
رویکرداست.
اگرجناح
حاکم درسودای
آنست که با
تظاهربه گشودن
روزنه ای
ازگفتگوهای
نمایشی آن را
جایگزین
تظاهرات
خیابانی کند و
رفسنجانی
نیزبه نوبه
خود خواهان
جایگزینی
مناظرهای
تلویزیونی
واعتدال با
حرکات
خیابانی شده
است،درنزدطرفداران
ولایت مشروطه
استراتژی
مذاکرات
وچانه زنی جایگزین تظاهرات
خیابانی می
گردد. بی
تردید چنین
نگاهی به جنبش
به
معنی
مهارتظاهرات
خیابانی،کنترل
ودرحکم سترون
ساختن
ونهایتا
مشارکت در
سرکوب آن است.
هم چنانکه
دررویکرد
خویشاوند
دیگری دخیل
بستن به صندوق
رأی –
استراتژی معطوف
به انتخابات
آزاد- هدف
اصلی تظاهرات
خیابانی
قلمدادمی
شود.دراین
رویکرد نیزیک شبه
استراتژی
جایگزین
استراتژی
واقعی می
شود.چرا که
درشرایطی هم
چون شرایط
حاکم برکشورما
برگزاری
انتخابات
واقعا آزادمی
تواند
ازنتایج
پیروزی قاطع
مبارزه ویک
انقلاب مردمی
باشد
وبنابراین
مشروط کردن
سرنوشت
مبارزه مردم
به آن
نیزجزسترون
کردن مبارزه
حاصلی ندارد.
البته طرح
شعارانتخابات
آزاد مثل
هرشعاردموکراتیک
دیگروبه هم
چون
هرشعارمطالباتی،دموکراتیک
وبسیج
کننده دیگر
مفیداست و
بحثی درآن
نیست. اما به مثابه
یک استراتژی
وگشاینده راه
وپاسخ گو به
بحران کنونی
فاقد ضمانت
اجرائی
است.استراتژی
چیزی
جزسرنگونی
رژیم بااراده
مردم و بدست
خودآنان،درهم
شکستن ماشین
قدرت دولتی
ازطریق مبارزه
مستقیم توده
ای والبته طرح
و بکارگیری
سایرشعارها و
مطالبات
دراین راستا
ودرتقویت هرچه
خصلت
مطالباتی
ودمکراتیک
جنبش،یک جنبش
هرچه
بیشترخود
آگاه
تروخودرهان
تر نیست.اما درشرایط
سرکوب
واستبدادبی
امان، مبارزه
ضرورتا
ازمطالبات
مشخص وموردی
فراترمی رود، تا
باحذف مانع
عمده پیشروی
یعنی استبداد
بتوان یک به
یک متحقق اشان
کرد.ازهمین
روگفته می شود
که درچنین
شرایطی حتی
برای انجام یک
رفرم واقعی
نیزبه انقلاب
نیازهست.
بی شک
برآمدعاشورا
به عنوان
سرفصل
اعتراضات 7 ماه
مردم،
درمناسبات
خارجی رژیم
ایران با
دولتهای دیگرنیزبی
تأثیرنبوده
است. ارزیابی
سرویس های جاسوسی،کارشناسان
و مفسران و
بسیاری
ازدولتمردان
وعناصر متنفذ تردید
دربقاء دولت
کنونی ویا
اساسا نظام
موجود است.به
عنوان مثال
درنزد
روزنامه وال
استریت
ژورنال سوال
اصلی نه سرنگونی
دولت بلکه
زمان وقوع
آنست.هم اکنون
مناسبات با
دولت فعلی
عملا بصورت دوفاکتودرآمده
وقراردادها
وسرمایه
گذاری ها
ومذاکرات
دیپلماتیک و
....براین اساس
تنظیم می شود.
گفتمان
سوم وپس زلزله
های عاشورا
اگروضعیت
کنونی را
بتوانیم دریک
عبارت فشرده
عبورمردم
ازولایت مطلقه،ولایت
مشروطه و
مهمترازهمه
ازخودشان
وباورها وحتی
توهمات
تاکنونی اشان
بدانیم،وضعیتی
که می توان آن
را در
کاریکاتورهای
مانا نیستاتی
ونیک آهنگ
کوثردرباره
خاتمی
وبیانیه 5
روشنفکردینی
بروشنی
مشاهده
کرد،آنگاه
باید بپذیریم که
شرایط بالقوه
مناسبی برای
گسترش ونضج
گفتمان
سوم،گفتمان
آزادی
وبرابری
وگفتمان
سرنگونی کلیت
نظام جمهوری
اسلامی چه با
وچه بدون
ولایت
فقیه،فراهم
آمده
است.تعمیق
بحران
اقتصادی و
تشدید فرایند
ورشکستی
اقتصادی دولت
و حذف یارانه
ها وآزادسازی
قیمتها
وتشدید فلاکت
وبیکاری
وتورم بیش
ازپیش زمینه
ترکیب وادغام
مطالبات
عدالت
خواهانه
اقتصادی
ومطالبات آزادیخواهانه
را درقالب
دوخواست پایه
ای "خود
حکومتی و
اقتصاد
اجتماعی "
فراهم می
سازد.بی تردید
فعلیت بخشیدن
به این زمینه
های بالقوه
مستلزم خود
سازمان یابی
هرچه
بیشترتوده
های زحمت
وکار،شفاف
شدن مطالبات
کلان واصلی
آنها،ونقد
وافشاء سایر
گفتمان ها و
برنامه ها
وازجمله
گفتمان نئو
لیبرالی وهمه
این ها
دربسترگسترش
دامنه وعمق
مبارزه توده
ای وعلیه آماج
اصلی لحظه
کنونی یعنی
استبدادولایت
مطلقه است.
2010-01-21-01-11-88 تقی
روزبه
www.taghi-roozbeh.blogspot.com