Sunday, January 09, 2011

آرایش درونی  حاکمیت، نشان از مصافی بزرگ دارد!

درجمهوری اسلامی تعیین تکلیف بامردم،گوئی به  تعیین تکلیف تضادهای درونی حاکمیت هم رسیده است.شدت پرخاشجوئی اخیر نسبت به سخنان خاتمی(ازجمله کیهان به مثابه سخنگوی عملی بیت رهبری)،ومهمترازآن پرونده سازی علیه مشائی ورحیمی دوبازوی راست وچپ احمدی نژاد وبه شلاق وزندان محکوم کردن سردبیرروزنامه دولتی ایران ویااحضاررسائی حامی سرسخت احمدی نژاد به دادگاه ویژه روحانیت و ...، تلاش برای محدودکردن اختیارات دولت ورئیس جمهور توسط مجلس وخط ونشان کشیدن های مکرر طرفین بهمدیگرنشان میدهدکه درگیری های درونی دوطیفی که تاکنون درچهارچوب اصول گرائی تعریف می شدند،ازمرحله انتقاد وتذکروافشاگری صرف،به مرحله تهدید واقدامات عملی فراروئیده وطرفین دیگر قادرنیستند درظرف ویادرمنشورواحدی یکدیگر را تحمل کنند.نحوه برکناری متکی و لحن تند انتقادات رفسنجانی درمورد نیروهای خزنده علیه روحانیت و انقلاب اسلامی وهشداروانتقادضمنی به خامنه ای(باهدف کاهش حمایت وی ازدولت وجلب حمایت او ازاردوی مقابل)مبنی براینکه مپندارد که خود ازخطرمصون است،جلوه دیگری است ازشدت یابی این تخاصمات.اکنون قوه قضائیه ومجلس شورای اسلامی دست دردست هم بفکربکارگیری چماق "قانون" علیه رقیب گردنگش خود افتاده اند.طرفه آنکه احمدی نژاد نیز هم چون محمدخاتمی دردوران ریاست جمهوری اش با حربه تذکر قانونی به قوای دیگرواینکه قوه مجریه ورئیس جمهورمسئول پیش بردقانون اساسی است وپس ازمقام رهبری دومین مقام کشوراست، واردمیدان شده است.دراین میان بنطرمیرسد تاکتیک احمدی نژاد مبنی برعمده کردن تضاد حاکمیت با فتنه گران وقراردادن رفسنجانی به عنوان تجسم اشرافیت وفساد نظام، دیگر کارکرد بسیج کنندگی خود را ازدست داده است.شکست برنامه های اقتصادی واجتماعی احمدی نژاد زمینه های تشدید بحران وبی اعتمادی را فراهم ساخته است و تلاش وی برای پوشاندن این شکست و فراربه جلوازطریق پروژه آزادسازی اقتصادی و"هدفمندکردن" یارانه ها نیز،مدام با پاتک های حریف روبروشده وامکان بهره برداری وبسیج پایگاه اجتماعی ازاین طریق را با چالش مواجه ساخته است.درهمین حال خامنه ای  ناتوانی خود را درکنترل تضادهای درحال شعله ورشدن نشان داده است.اوتنها به نصیحت کردن وارائه رهنمودهای کلی بی بووبی خاصیت بسنده کرده و سیاست یکی به میخ ویکی به نعل را درپیش گرفته است. اززمانی که مراسم امسال دانشجویان بسیجی در بیت خامنه ای ودرحضوراو به انتقاد ازاحمدی نژادتبدیل شد، همگان دانستند که ماه عسل حمایت یک جانبه خامنه ای ازاحمدی نژاد نیز به پایان رسیده است. وچنین است که اکنون طرفین با پرچم ومنشورهای خود به صف آرائی دربرابریکدیگر پرداخته اند.منشورمکتب ایرانی ومنشوراصول گرائی ودفاع ازکیان نطام اسلامی دربرابرهم قرارگرفته اند. سرکوب  وفروکش جنبش اعتراضی و"سبز" که مقابله با آن هدف مشترکی بشمارمی رفت، زمینه شعله ورشدن این تضادها را  فراهم ساخته است. وضعیت به قسمی است که یا باید یکی ازطرفین دعوا عقب نشنینی کند ویا جنگ مغلوبه ای درپیش خواهد بودباهدف تصفیه سیاسی. روند رویدادها درجهتی است که نظام جمهوری اسلامی باردیگردرنقطه ای قرارمی گیرد که یاباید درجهت بهنگام شدن وانطباق بیشتر خود با الزامات نظام سرمایه داری پوست اندازی کند ویا با برداشتن یک گام بزرگ دیگربسوی عقب،همراه با تجزیه وخونریزی داخلی،به ورطه بمراتب انحطاط یافته تری سقوط کند که درتحلیل نهائی جزگامی بلند از روند فروپاشی آن نخواهد بود. دراین میان بنظرمیرسد که علیرغم تلاش احمدی نژاد برای یکدست کردن قوه مجریه وگسستن هرچه بیشتر ائتلاف خود با جناح دیگر دردور دوم ریاست جمهوری اش، ستاره اقبال او درحال رنگ باختن است و رقبا شروع به بستن دست وبال او کرده اند. اگرکشمکش رقبای احمدی نژاد بااو ازمواضع مافوق ارتجاعی صورت می پذیرد، تکلیف جنبش با تضادهای درحال شعله ورشدن دراین دور تازه چیست؟ورویکردجنبش ونیروهای انقلابی با درنظرگرفتن همه ملاحظات تاکتیکی معطوف به توازن نیرو درکدام سمت وسوباید باشد؟ جناح بندی ها وصف آرائی های موجود ویا درحال بوجود آمدن چگونه است؟ جایگاه خامنه ای و یا سپاه پاسداران دراین کشاکش ها درکجاست؟
 بی تردید دررابطه با منازعه بالائی ها باوضعیتی تازه،بغرنج ومتغیر سروکارداریم که دانسته ها وندانسته ها باهم درمی آمیزند. با این همه طرح چهارچوبی برای یافتن پاسخ به سؤالاتی ازاین دست موضوع این مقاله  فشرده وکوتاه است که لازم است  درنوشته های دیگر پی گرفته و پرورده شود:
 مهمترین ویژگی امروزی جامعه ایران، واقعیت ها ورویکردهای نوینی است که درمتن جامعه،علیه اسلام سیاسی ودرجهت سکولاریسم،علیه استبدادوسرکوب،علیه فقروفلاکت وتباهی وعلیه ادغام جامعه مدنی دردریک دولت تمامیت گرا ومذهبی پدیدارشده اند. خواست تغییروضعیت اکنون به یک خواست سوزان وعمومی تبدیل شده است.گرایشی که با نظام اسلامی وپوسته حاکم برجامعه درتضاد آشتی ناپذیرقرارگرفته اند.برکسی پوشیده نیست که محتوای توفنده ومعطوف به تغییرودگرگونی، علیرغم سرکوب خشن وگسترده وعلیرغم اینکه هنوزآن گونه که باید مطالبات خودرا بطورشفاف فرموله نکرده ودارای سایه روشن های گوناگون است، وهنوزنتوانسته صفوف خود را پیرامون مطالبات مشخص هم آهنگ نماید،اما در گفتن"نه" به نظام حاکم متفق القول است.تهاجم اقتصادی اخیر حاکمیت درکنارتهاجم سیاسی درحکم کاشتن باد است که محصولش طوفان خواهد بود.بااین همه رژیم را ازآن گریزی نیست . بدیهی است که حرکت یک نواخت وبدون تکان برسطح امواجی چنین نیرومند از نارضائی و بالقوه توفنده ناممکن است.حتی حکومتی واپسگرا وخود کامه چون جمهوری اسلامی نیزنمی تواند باوجودتکیه عمده اش به اهرم سرکوب،نسبت به آن بی توجه باشد.ازاین روسرکوب مطالبات وجلوگیری ازبیان صریح ومستقیم آنها توسط شهروندان معترض، بطوراجتناب ناپذیرموجب بازتولید آن ها دراشکال رازواره ومبهمی درصفوف خود حاکمیت می شود وهربخشی ازآن به مقتضای جایگاه وویژگی های خود شروع به بازتاب دادن آن می کند.چرا که مطالبات وپتانسیل اعتراضی را ممکن است بتوان برای چندی سرکوب کردولی نمی توان آن را نابودساخت.علی مطهری این پدیده را درقالب تلاش احمدی نژاد برای جلب وجذب آن 13 میلیون نفری می داندکه به موسوی رأی داده اند.اما این سخن تنها به وجهی ازوجوه گوناگون این پدیده اشاره دارد. تلاش معطوف به تکریم وبزرگداشت منشورکوروش وطرح مکتب ایرانی رادرماههای گذشته شاهدبوده ایم. باوجود پرخاشجوئی روحانیون واصول گرایان سنتی نسبت به آن وبطورمشخص علیه شخص رحیم مشائی، اکنون شاهد تلاش دولت و رحیم مشائی برای تشکیل ستادی جهت تدوین منشورنوروزوتهیه نماد آن برای کشورهای حوزه تمدنی نوروزکه دارای بردجهانی باشدهستیم.هم چنانکه شاهد پیوند منشورکوروش- که بازگرداندنش به مبدأخود تانوروزتمدید شد-بامنشورنوروزهستیم. ویژگی چنین رویکردی را درسه وجه مصادره،مسخ وسرکوب وپیش بردآمرانه می توان خلاصه کرد.گوهرآن نیزترکیب اسلام با نوعی ناسیونالیسم ایرانی معطوف به گذشته-باستان گرائی-  برای مقابله با تجدد ونوخواهی وامروزی شدن وازجمله سکولاریسم است.بازی با چنین برگی برای باند احمدی نژاد،و مصادره ومسخ آنها باهدف متشتت کردن صفوف مبارزه اقشارگوناگون مردم،خلع سلاح کردن اپوزیسیون درونی( وازجمله موسوی وکروبی) وبالأخره مقابله با جناح رقیب خود درقدرت یعنی اصول گرایان سنتی است.البته درتحلیل نهائی چه خود آنها آگاه آن باشند وچه نباشند،تلاشی است به نمایندگی ازسرمایه بحران زده  برای پاسخ به الزامات ونیازهای آن وازقبل آن به جامعه بحران زده وسرشارازنیازهای بی پاسخ مانده. بزعم آنها روغن کاری ماشین سرمایه می تواند  باایجاد کاروامکانات وافزایش تولیدو.... نارضایتی های داخلی وبین المللی را کاهش دهد.توضیح کوتاه آنکه درضرورت انطباق با باید ونبایدهای  سرمایه داری مسلط،وقتی قدرت سیاسی بطورمستقیم دردست نمایندگان تیپیک ومتعارف آنها به مثابه کارگزارسرمایه داخلی وجهانی نباشد،نظیرساختارقدرت نابهنگام جمهوری اسلامی،کشمکش بی پایانی بین دوقطب رفرمیست ها ومحافظه کاران سنت گرا،برای حل چنین شکافی شروع می شود. درطی سه هه گذشته این کشمکش ها درمقاطع بحرانی باتوجه به توازن قوا با عمل جراحی برای حذف رفرماتورها،عموما بسود اصول گرایان سنت گراحل وفصل شده است. بااین وجود هم چون دوقطب مثبت ومنفی آهن ربا بازتولید آن درساخت قدرت اجتناب ناپذیربوده است. ازاین روبه تدریج جای خالی جریان حذف شده را بخصوص درقوه مجریه که به طورمستقیم با بازتوزیع سرمایه و مدیریت و سازماندهی آن-هم درسطح داخلی وهم بین المللی- سروکارداشته است وازقضا بهمین دلیل واگذاری این پست ازهمان زمان خمینی وتأسیس نظام اسلامی عموما به اصلاح طلبان رنگارنگ سپرده می شده است(ازبازرگان وبنی صدرورفسنجانی مصلحت گرا تاخاتمی و...).البته احمدی نژاد ازنسل دوم اصول گرایان(ودقیق ترآنکه فرد نزدیک به آنها) به شمارمی رفت که توانست با حمایت اصول گرایان وبیت رهبری وبا دادن شعارهای غلط اندازوبویژه حربه تقلب، چنین پستی را  به نیابت ازاصول گرایان اشغال کند،اما او نیزبویژه دردوردوم ریاست جمهوری اش بدلایلی که تشریح آن خارج ازحوصله این نوشته است، فیل اش یاد هندوستان کرده وبه نواختن نت دیگری  پرداخته است. البته این هرگزبه معنی رویکرداصلاح طلبانه ازسوی او نبوده ونیست.چراکه اوبه وضوح نشان داده است که دردشمنی با جامعه مدنی وآزادی مطبوعات و احزاب وبکارگیری سرکوب، هیچ کمتر ازهمتایان اصول گرای خود ندارد. آنچه که اورا متمایزمی کند،یادقیق ترشرایطی که وی را متمایزمی کند،عوامل دیگری است که درسطوربعدی به آن اشاره خواهد شد.اگرسلوک آمرانه رفسنجانی را درپیشبردسیاست موسوم به تعدیل اقتصادی ضربدر 2 بکنیم و حمایت رفسنجانی ازروحانیت ونظام مذهبی را تقسیم بر 2 نمائیم وبجای آن مهدویت وعلم کردن امام زمان را بگذاریم شاید به سیما و رویکرد کلی احمدی نژاد نزدیک شده باشیم. البته اصول گرایان معمولا علل این نوع رویکردها را با تخلخل درایمان وسجایای ذاتی انسان ویا وسوسه های دشمنان اسلامی وانقلاب تبیین می کنند .بنابراین مساله را نه درضرورت ها وبایدونبایدهای جهان امروزوخواست تغییرازپائین ویا فشارسرمایه داخلی وجهانی بلکه نهایتا درگزین نادرست آدم ها جستجومی کنند. شناکردن برخلاف جریان رودخانه هویت وجودی آنها را تشکیل می دهد که باچنگ ودندان باید ازآن به دفاع برخاست. هرمقابله ای درعین حال به معنی شکل دادن ومنسجم کردن هویت خوداست. وچنین است که امروزه رسوبات ولجن های کهن تاریخی یک باردیگرسودای تسخیرتمامی قدرت را درسرمی پرورانند و درتلاشی مضاعف برآنند که خود را تمام قد درمعرض آزمون ودید همگانی قراردهند.آیا آنها باهدف تسخیرتمامی قدرت آنگونه که خودمی پندارند درپی جاودانه کرن خویش و معکوس کردن روندتاریخی هستند، ویا بسوی سرابی روانه اندکه سودای تسخیرقدرت به منزله شلیک تیرخلاص ورسیدن به آخرین سنگرپیشروی خود وتجزیه وفروپاشی اشان محسوب می شود؟. تاریخ نشان خواهد که آیا آنها ازقِبل رفرماتورهائی هم چون رفسنجانی ها و خاتمی ها می توانسته اند بیشتر برسرقدرت بمانند و یا با تسخیرهمه قدرت بدستان خود وتک ساختی کردن قدرت؟!
اما پاسخ هرچه که باشد،وصرفنظرازاینکه آنها قادرخواهند بود به تنهائی قدرت را تسخیرکنند یانه،اکنون اصول گرایان برای جمع وجورکردن صفوف خود درحال تدوین  منشوری هستند برای تعریف اصول گرائی واقعی که البته  هنوزبه آستانه رونمائی نرسیده است وگویا بزودی رونمائی خواهد شد. این منشورقراراست درمقابل منشورمکتب ایرانی ازیکسو ومرزبندی با فتنه گران ازسوی دیگر به عرض اندام بپردازد. منشوری که درآن تأکید برولی فقیه واسلام  وروحانیت ومرزبندی روشن با "فتنه گران" ومقابله با انقلاب نرم واستکبارجهانی ازمحورهای اصلی آن است. منشوری که پایگاه اجتماعی اش بخش هائی از بازار ولایه هاواقشار سنتی جامعه،نهاد های سرکوب وهیأت های مذهبی وروحانیت و... است. هدف عروج  بافت ثابتی ازساخت جمهوری اسلامی است که درانطباق تمام عیاربا فازگندیدگی وانحطاطی قرار داردکه نظام اسلامی واردآن شده است. طیف معینی ازمدعیان اصول گرا تلاش دارند که درمیان جریان های گوناگون اصول گرایان ابتکارعمل را بدست گیرند وعناصری چون رفسنجانی وحامیانش را که یک پایش درمیان اصول گرایان است، درحاشیه قراردهند.نامه اخیراحمد توکلی به قوه قضائیه برای محاکمه مهدی هاشمی بطورغیابی، درکنارمحاکمه رحیمی معاون اول احمدی نژاد، نشان دهنده تاکتیک زدن دومشت به چپ وراست برای تحکیم موقعیت خود،بوسیله این بخش ازاصول گرایان است.ضمن آنکه تلاش برای منزوی کردن اصلاح طلبان ومرزبندی با موسوی وکروبی (وباصطلاح فتنه گران) وحمایت ازمحاکمه آنها وجه دیگری ازتاکتیک آنها دراین شرایط است.نباید فراموش کنیم که اصول گرایان موسوم به سنتی همواره یکی ازعناصراصلی قدرت درحاکمیت بوده اند.حضورآنها بصورت پست های مهم درکابینه ها ونیز اکثرا با تفوق آنها درقوای دیگربیانگرهمین واقعیت است.علاوه براین آنها  درنهادهائی چون روحانیت ویا احزاب وتشکل های سیاسی وبازارونهادهای وابسته به آن ودرهیأت های مذهبی و… ریشه دارترازبقیه است. باوجودحضورشان ازدیربازدرقدرت مجریه(درشکل ائتلافی)، اماهرگزبهر دلیل، نتوانسته اند سکان کل قوه مجریه را بطورکامل بدست گیرند وکاندیداهای مستقیم آنها برای ریاست قوه مجریه  نتوانسته است صحنه گردان اصلی بشود. ولی اکنون  آنها برای اولین بار ظاهرا بوی کباب شنیده وشرایط را برای  تصاحب  سهم اصلی قدرت درقوه مجریه درکنارسایرقوای دیگری که درآن برتری دارند، مناسب می یابند وبفکرسودای تسخیرقدرت مجریه افتاده اند که البته همانطورکه اشاره شد پروردن چنین سودائی درتطابق با اوج مرحله گندیدگی وانحطاط نظام قراردارد.اکنون تقریبا روشن است که قراراست سناریوی "انتخابات آتی"-درصورتی که حادثه ای غیرمنتظره روی ندهد-صحنه رقابت اصول گرایان سنتی  (منتقدین دولت) با حامیان دولت ویا حتی دربهترین حالت اگرممکن باشد، درمیان کاندیداهای دست چین شده  یک طیف باشد!.تلاش برای خاموش کردن اصلاح طلبان و حمله تندبه خاتمی(بویژه توسط کیهان) ونیزدرخواست محاکمه مهدی هاشمی ومرزبندی ضمنی با رفسنجانی همه وهمه دراین راستاقراردارند ومبین آنند که  آنها به ضرورت "بصیرت" یافتن ودشمن شناسی بخوبی واقف اند. بی شک سودای تصرف قدرت سیاسی توسط این بخش ازاصول گرایانِ بصیرت یافته  نیزبه نوبه خود چالش برانگیزخواهد بود.
 طرفه آنکه احمدی نژاد و حامیان وی همزمان باچندین برگ بازی می کنند.ازسوئی بابرگ مکتب ایرانی، ازسوی دیگربا برگ وحدت اصول گرایان(که خود احمدی نژاد پیشنهادآن را داده  است) وشرکت درنشست آنها برای تدوین منشوروحدت.گرچه سپرده شدن ابتکارعمل تهیه منشوربه "جامعتین" حاکی ازتفوق رقیب وی درتدوین این منشوراست. احمدی نژاد درهمان حال اززبان الهام، رفسنجانی را گرداننده اصلی فتنه می خواند وخواهان حفظ حداکثرظرفیت سرکوب برای  برای مقابله با ،به قول  آنها،"فتنه گران" برای انتخابات آینده است.پافشاری دولتیان به دستگیری موسوی وکروبی و...برای دوقطبی وامنیتی کردن فضا بسود خود وجه دیگری ازتاکتیک های آنهاست.واین درحالی است که درجهتی مخالف فردی مثل صفارهرندی-اکه اکنون مشاورسپاه پاسداران است- مکتب اسلامی رامنشأ فتنه های آتی می بیند ورفسنجانی دربیانیه تندی به مناسبت 19 دی بشدت  آنهائی را  که درقالب رشیدی مطلق جدید درحال دین زدائی ومقابله با روحانیت هستند،مورد حمله قرارمی دهد.
سپاه پاسداران علیرغم گسترش نفوذ واقتدارخود درحوزه های سیاسی واقتصادی اما بدلایلی هنوزنمی تواند بطورمستقیم ومستقل درعرصه سیاست به نقش آفرینی به پردازد.نقش مهم سپاه درساختارقدرت درشرایط کنونی عمدتا بطورغیرمستقیم وازپهلو است والبته درجهت حمایت و تقویت جریاناتی است که مدافع سرکوب بیشتروایجاد فضای بسته ترومخالف اکید میدان دادن به نیروهای اصلاح طلب وفتنه گران ونظایرآن باشند.ازقضا بخشی ازمرزبندی ها و حمله اصول گرایان سنتی به اصلاح طلبان وامثال رفسنجانی ها و …برای جلب حمایت سپاه است. ناگفته نماند که اکنون دست خود سپاه بقدرکافی دراقتصاد وقاچاق وفساد آلوده است ودرهمان حال عناصر مهمی ازسپاه پاسداران دررده های فوقانی تاکنون مخالفت خود را با مکتب ایرانی و…  و وفاداری کامل به ولایت فقیه ابرازکرده اند.اینکه چنین رویکردی تاچه حدبازتاب دهنده تمایلات کلیت سپاه است واینکه اصول گرایان سنتی تاچه حد بتوانند حمایت سپاه را بخود جلب کنند،هنوزامرروشنی نیست وموکول به ارزیابی های دقیق تراست.احمدی نژاد زمانی ازاصول گرایان نسل دوم حساب به می آمد،اما اکنون بزعم آنها دیگروفاداربه آنها نیست. اینکه آنها چگونه خواهند توانست شکاف بین منافع اخص خود ومنافع  عمومی نظام سرمایه داری  را درحساس ترین پست اجرائی ودرشرایطی بحرانی پرکنند، ازچالش های مهم آنان است.آیا عناصری چون احمد توکلی  وباهنر وامثال آنها یک باردیگرشانس خود را آزمایش خواهند کرد؟ برای پاسخ به این سوالات باید بانتظارآینده ماند.
درراستای سرنگونی کلیت نظام ،اما درچگونگی پیشبردمؤثرآن، ما همواره باواقعیت هائی چون جدالها، توازن نیرو و فرایند آزمون وخطای توده ها،مواجهیم که بدون درنظرگرفتن آنها وروشن کردن لبه تیزحمله دراین یا آن نبرد معین نیل به هدف اصلی میسرنخواهد بود.به گمان من علیرغم تشدید منازعه بین دوجناح رژیم ،افشاء ومقابله همزمان باهردوجناح تامادامی که هردودرقدرت حضوردارند بایدهم چنان آماج جنبش باشند.احمدی نژاد اکنون یک مهره سوخته ومنفوروشکست خورده ازنظرادعا وبرنامه درمیان اکثریت مردم است.عوامفریبی ودروغگوئی وسرکوبگری ازشاخصه های شناخته شده اووحامیانش است. درهمان حال جناح دیگرنیزازنظرمواضع ارتجاعی تجسم تمام عیار نکبت ها وتاریک اندیشی های جمهوری اسلامی به شمارمی رود ودرواقع امتحان خود را درطی سالهای متمادی پس داده است وازقضا احمدی نژاد بخشی ازعروج خود را مدیون ادعای مبارزه با فساد آنها وآقازاده هایشان است. نگرانی ونارضایتی عنصری مثل رفسنجانی-چنانکه درپیام اخیراو به مناسبت 19 دی صادرشده است، نه ازسرکوب مردم وآزادی و زندگی توسط دولت، بلکه زدن پی رهبری وتضعیف روحانیت ودین زدائی از نظام است ولاغیر!.مردم تازمانی محترم هستند که مدافع نظام مذهبی باشند وگرنه حتی تجاوزبه فرزندان وجوانان آنها نیزمباح خواه بود ویا مثلا علی مطهری به عنوان اصول گرای میانه رو تمامی دغدغه اش نگرانی از لیبرالیسم فرهنگی احمدی نژاد است.دراین میان تکلیف مواضع عناصرواپسگراتری چون عسگراولادی و مرتضی نبوی و باهنرولاریجانی ...روشن است. مواضع مراجعی مثل ناصرمکارم ویا همدانی و یا صافی گلپایگانی و... تاآن حد ارتجاعی است که حتی با برنامه های موجود صداوسیما و "تسامح" دستگا های تبلیغاتی ونظایرآن مساله دارند.تفکیک جنسیتی دردانشگاه وبیمارستان و وسایل نقلیه و... وفشاربیشتربه مقابله با "بدحجابی" وممنوعیت ورود به استادیوم ها ویاشرکت زنان دربرخی رشته های ورزشی "مجاز" حتی باحجاب اسلامی،واستفاده ازماهواره ونظایرآن،همه وهمه ازمحرماتی است که گویا دولت  های اسلامی دربرابرآنها کوتاه می آیند وبه وظایفشان عمل نمی کنند!
منشأ اختلافات ومنازعات باندهای حاکم اساسا پیرامون منافع وسهم ویژه هرکدام ازآنها، منازعه برسر تقسیم قدرت و نحوه برخوردشان با جناح اپوزیسیون درونی خود است.هردوی آنها پیرامون ضرورت سرکوب بیشتردرحال سبقت گرفتن ازیکدیگرهستند ولاجرم منازعات آنها درحوزه حاکمیت صرف بوده و واجدهیچ عنصرمثبتی بسود دموکراسی وآزادی نیست.گرچه می توانند با تضعیف یکدیگر فرصت هائی دربیرون ازخود،برای جنبش بوجود بیاورند که البته لازمه بهره گیرفتن ازآن  مستلزم هوشیاری و پایداری جنبش برمواضع ومطالبات مستقل خود،بدورازاغواها وعوامفریبی های هریک ازطرفین دعواست.بخشی ازاین هشیاری نیزبه خنثی کردن نقش اپوزیسیون داخلی رژیم درمیان صفوف معترضین( اصلاح طلبان) برمی گردد.می دانیم که آنها نیز درحال دفاع ازکیان نظام وحامی ائتلاف با روحانیت وتقویت اصول گرایان سنتی دربرابراحمدی نژادهستند ونه تقویت جنبش مستقل که طبعا باید ازسوی اپوزیسیون انقلابی ومدافعان آزادی وبرابری،چنین سیاستی افشاء ومنزوی گردد. تنها باین ترتیب،یعنی همسوئی نکردن  باهیچکدام است که جنبش ضداستبدادی-مطالباتی موجود برتضادهای داخلی بالائی ها شتاب می بخشد وموقعیت خود را تقویت می کند.
جمهوری اسلامی نشان داده است که دربرهه هائی  که گرفتاربحران حادمی شود،این ظرفیت را دارد که بامصادره ومسخ مطالبات مردمی وگل آلودکردن صفوف آن درقالب منازعات درونی، خود را ازاین یا آن گرداب هولناک برهاند.گواینکه حاصل فرورفتن دراین گرداب ها تشدید شکاف ها و ریزش های بیشتربوده است. باین ترتیب بروزچنین کشمکش هائی ضمن به نمایش گذاشتن دامنه شکاف های درونی حاکمیت ،درعین حال بخشی ازمانورهای رژیم برای کنترل اوضاع وفریفتن وآشفتن صفوف مبارزاتی را تشکیل می دهد.  تن دادن به این دوگانگی ها درساخت قدرت وسپس تصفیه کردن آن برای یکدست کردن خودبیانگر نوعی خودزنی رژیم است برای تأمین بقاء وجود تناقض آمیزودرحال افول خود.
بدیهی است که مقابله با چنین ترفندهائی جزازطریق تقویت صفوف مستقل مبارزه کارگران وزحمتکشان ،شفاف کردن  گفتمان آزادی وبرابری  ومطالبات آن،وافشاء مانورهای رژیم ممکن نخواهدبود.



No comments:

Post a Comment