درسوگ مرگ سحابی ها!
مرگ پدرودخترباچنین وضعیتی براستی
لکه ننگ تازه ای بود برسیمای بقدرکافی منفور وننگین
حکومت اسلامی .اگرنقش جمهوری اسلامی درمرگ مهندس سحابی را می شد غیرمستقیم دانست،بی تردید فاجعه قتل دخترش هاله راباید قتل عمدی مسلم بشمارآورد.
مهندس سحابی درسنین کهولت دوبارتحت فشارها
وشکنجه های دوره بازجوئی توسط دژخیمان رژیم دچارسکته گردیدکه بالأخره سکته سوم دربیرون اززندان امانش نداد.اماقتل عمددخترش
درتشییع جنازه وی کل این ماجرا به یک
تراژدی وجنایت ماندگاروفراموش نشدنی درکل پرونده وعملکردضدانسان جمهوری اسلامی تبدیل کرد.
اکنون جمهوری اسلامی به حدی نگران موجودیت شکننده خویش است و به حدی اعتمادبه نفس خود را ازدست داده است که با هرواقعه ای حتی مرگ یک ورزشکاریامرگ یک فعال
سیاسی وشناخته شده،احساس خطرکرده وآن را به عنوان تهدیدی علیه موجودیت خویش می پنداردولوآنکه این واقعه یک مراسم تشییع جنازه ساده
وبدون تشریفات وکنترل شده باشد.هم چون مارگزیده ای که ازهرریسمان سیاه وسفید هراسان باشد رژیم نیزازهرتجمعی وحرکتی دربیرون ازخود نگران شده ودست های خود را به روی ماشه می برد.کنترل اوضاع با تکیه صرف براهرم هراس افکنی وسرکوب،باتلاقی است که جمهوری
اسلامی را درپیشروی هرچه بیشتربه سمت اعماق آن وبسوی
گردایهای هائل گریزی نیست.حمله به اعماق جامعه ودشمنی باهرهرچیزی که رنگ ونشان او را با خود حمل نکند،هم چون حمله به ماهواره ها ویاحداسازی جنسیتی ویا به جان علوم اجتماعی افتادن باسودای آفریدن علوم ناب اسلامی ویا اعلام جنگ اخیرش با اجنه وشیاطین غیبی،جملگی به منزله نبرد با آسیاب های بادی است که نتیجه محتومش روشن است،اما رژیم را درمرحله نهائی دوران گندیدگی اش چاره ای به جزآن نیست.تامگر زمانی که جسد هاروویرانگرش درمیان شن های روان طوفانی سراسری تدفین گردد.
مهندس سحابی را ازنزدیک درزندان
قصر وسپس بویژه درزندان عادل آباد شیرازکه ازقضا دریک سلول آن مدتی باهم بودیم می
شناختم.لطف اله میثمی هم درآن زمان درهمان زندان بود ومناسبات موجود فی مابین ما
بسیارصمیمی بود.مهندس را با روحیه بالا،تواضع ،صداقت وجمع گرائی اش می شناختیم. وهمین خصوصیات درکنارتجارب غنی اش بودکه او را علیرغم وجود رویکردمتفاوت درمیان جمع زندانیان مورد احترام همگان قرارمی داد.
پس ازانقلاب بهمن وظهورجمهوری اسلامی راه ورسم سیاسی وایدئولوژیکی ما که آن هنگام درزندان شاه ودربرابرسرکوب حاکم درهمزیستی باهمدیگرپیش می رفت، بیش ازپیش ازهم متمایزشدوحتی می توان گفت که ازنظرسیاسی دربرابرهم قرارگرفت. یعنی درزمانی که گرایشی که من هم ازجمله آن بودم، انقلاب را ازهمان بدووقوعش
شکست خورده وخمینی را ضدانقلاب ونماینده طبقات و روحانیت ارتجاعی می شناخت واز"انقلاب شکست خورد وزنده باد انقلاب
تازه سخن می گفت، مهندس سحابی ازهمان بدوپیدانش نظام اسلامی بدلیل باورعمیق اش به منافع ملی وایران واحساس خطری که نسبت به آنها داشت ونیز ورویکردمذهبی اش
والبته همه اینها بربستر مواضع طبقاتی ونظری وی،موضع اتحاد وانتقاد با نظام جمهوری اسلامی واصلاح آن را درپیش
گرفت.واین درحالی بودکه باگذشت زمان بیش ازپیش روشن می شد که ماهیت نظام حاکم وواقعیت های مشهودبرخلاف چنین تصوری حرکت می کند وهمین دوگانکی که مهندس نمی توانست خود را ازچنبره آن بیرون بکشد،منشأاصلی بسیاری ازنوسانات وتردید ویأس ونامه نگاری های او را تشکیل می دهد.دراینجا قصد نقد این رویکرد را ندارم. تأکیدم برآن است که رژیم جمهوری اسلامی
حتی به مؤتلفین وحامیان ومنتقدین صادق و دلسوزخود نیزرحم نکرد وآنها را به بدترین وضعی به
زیرشکنچه وانفرادی وبازجوئی کشیدوتاجائی که اکنون حتی برگزاری یک تشیع جنازه ساده وبدون
رنگ وبوی سیاسی را ازخانواده ودخترودوستدارانش دریغ می کند و با دزدیدن جنازه وضرب شتم دخترعزادارش درکنارجسد
پدر، رکورد دجدیدی ازوقاحت وجنایت به جامی نهد.این جنایت فراموش نخواهد شد ونام هاله ومهندس را درلیست قربانیان رژیم زنده نگه خواهد داشت.
No comments:
Post a Comment