تظاهرات کارگری هم زمان در 23 کشور اروپائی، و نقاط
قوت و ضعف آن
روزچهارشنبه
14 نوامبر91 اروپا شاهد اعتصابات و تظاهرات گسترده ای در پاسخ به
فراخوان کنفدراسیون اتحاددیه ای اروپا بود که حدود چهل اتحادیه از آن حمایت کرده
بودند. این اعتصاب و تظاهرات میلیونی بویژه در اسپانیا و فرانسه و یونان و
پرتغال و ایتالیا و بلژیک وسیع تر از سایرنقاط بود. خواست اصلی تظاهرکنندگان
مقابله با سیاست ریاضت کشانه اقتصادی ترویکای حاکم بر اروپا و تحت عنوان" روز بسیج عمومی علیه ریاضت
اقتصادی" بود
اعتصاب
ها موجب توقف و یا اختلال وسیع در شبکه های حمل و نقل زمینی و هوائی این کشورها و
حتی بنادر و نیز تعطیل شماری از مدارس گشت. در بعضی کشورها با حمله پلیس به
تظاهرکنندگان، تظاهرات به خشونت کشیده شد و در ایتالیا برای چند ساعت منجر به
اشغال راه آهن مرکزی گردید. شرکت کمابیش جوانان و دانشجویان و دانش آموزان موجب تقویت
جنبه سراسری بودن اعتصابات و تظاهرات فوق شده بود.
*******
تعمیق
بحران اقتصادی بویژه در اروپا از یکسو و سیاست سرشکن کردن باربحران بردوش کارگران و کارمندان و معلمین و سایرلایه های
اجتماعی طبقه بزرگ مزد وحقوق بگیران، درقالب بیکارسازی ها و کاهش دستمزدها و
خدمات بیمه اجتماعی و بودجه های فرهنگی باعث شده است که اکثریت بزرگی از جوامع
اروپائی بیش از پیش فشارآن را بر دوش خود احساس کنند و بر خصلت سراسری بودن آن
واقف شوند. درپرتو این آگاهی معلوم می شود که بحران فقط شامل حلقه های ضعیف سرمایه در
اروپا هم چون یونان و پرتغال واسپانیا
و... و یا جنوب اروپا نبوده بلکه دامنه آن فراگیرتربوده و بزودی دامن
کشورهای ظاهرا با ثبات تر را نیز خواهد گرفت. با زیرسؤال رفتن و زدوده شدن
توهم ثبات اقتصادی و امتیازات ناشی از آن در این یا آن کشور، زمینه های عینی
مناسبی برای گسترش مبارزات مشترک حول منافع و مطالبات مشترک و در شرایطی که
بورژوازی در سرشکن کردن بحران به هیچ کس رحم نمی کند، فراهم ترگشته است. مطرح شدن شعارهائی هم چون همه ما یونانی هستیم نمونه بارزی از رشد این آگاهی است. بدیهی است
که در جهانی سازی به شیوه سرمایه دارانه،
شکل گیری این آگاهی که سرنوشت همه امان بهم گره خورده و همبستگی طبقاتی بر آمده از علقه ها و مبارزات
مشترک در میان اکثریت عظیم جامعه یعنی مزد
و حقوق بگیران و بیکاران و جوانان، برای کنشگری مشترک و تولد یک طبقه جهانی ِخود
آگاه، جهت عقب راندن تهاجم بورژوازی ِفراملیتی
وعلیه نظام سرمایه داری و ایجاد جهانی دیگر، یک شرط لازم و حیاتی برای گشودن افق
های روش بشمارمی رود. ضرورتی که در غیاب آن بورژوازی توانسته است در اوج بحران و
آشفتگی نه فقط مانع بهره برداری مولدین واقعی ثروت و قدرت از مزایای پیشرفت های
دهه های اخیرشود، بلکه تعرض گسترده و دردناکی را برای بازپس گیری دست آوردهای
گذشته نیز بکارگرفته است. درحالی که بورژوازی در پیشبرد سیاست های
استثمارگرانه خود جهانی و قاره ای عمل می کند، کارگران تا زمانی که بصورت
منفرد و پراکنده عمل کنند، فاقد اهرم های فشارمؤثر و کارآ خواهند بود. بر
این اساس یکی از مؤلفه های عمده تغییر توازن نیرو و درهم شکستن تعرض سرمایه داری
ایجاد آرایش های فراملی و سراسری است. دراین رابطه است که اعتصابات و مبارزه
سراسری روزچهارشنبه را باید رویش جوانه های تازه و گامی روبه جلو در راستای
بکارگیری اهرم نیرومند اعتصاب سراسری و مبارزات خیابانی مشترک در مقیاس
قاره ای بشمار آورد، هرچند که هنوز تا گسترش دامنه آن به میان وسیع ترین صفوف جنبش مزدوحقوق
بگیران درگستره وسیع خود و پیوند با سایرجنبش های اجتماعی- طبقاتی، توان استمرار و
بالأخره تبدیل شدن به مبارزات ضدسیستمی
فاصله زیادی وجود دارد.
در
ارتباط با گسترش فاجعه و عمق نارضایتی برخاسته از تشدید ریاضت اقتصادی و پی آمدهای
آن بر سطح زندگی جامعه و دست آوردهای جنبش کارگری، شواهد بسیاری وجود دارند.
در این جا به فراخورحجم مطلب، تنها به دونمونه تازه و برجسته آن اشاره می شود:
همین
چند روز پیش بود که خود کشی یک زن 53 ساله اسپانیا را تکان داد*
. او که با مصادره منزلش توسط بانک مواجه شده بود با پرت کردن خود از طبقه چهارم
اقدام به خودکشی کرد*1. فاجعه فوق منحصربه فردنیست. موارد متعددی ازآن چه
دراسپانیا و چه دریونان و ایتالیا به کرات رخ داده است بدون آنکه صاحبان سرمایه و قدرت
خم به ابروی خود بیاورند. افراد مشابه بانوی مزبور در اسپانیا که خانه هایشان فی
الواقع روی حباب وام ها و قدرت خرید کاذب و قسط های بی
پایان بناشده است، کم نیستند و برطبق آمار رسمی سر به صدها هزارمی زنند. ابعاد فاجعه آنگاه روشن
ترمی شود که در نظربگیریم ناتوانی در باز پرداخت قسط ها در شرایطی است که ارزش خانه ها به زیرقیمت
های خرید سقوط کرده و بحران بیکاری بیداد می کند و نرخ بیکاری به 25% می رسد و در
میان جوانان از 50% فراترمی رود و شمار زیادی هم در بیم از بیکارشدن
بسرمی برند و خلاصه هیچ کورسوئی از امید دیده نمی شود. در شرایطی که یافتن شغل به یک
آرزوی ناممکن تبدیل شده و بانک ها و
سرمایه داران و دولت های حامی آن ها حاضرنیستند کوچکترین باری از بحران تأمین
هزینه ها را بدوش بکشند، مسئولیت مستقیم
چنین فجایعی بردوش سرمایه و دولت
های کارگزارآن است.
مورد
دوم: همین چندماه پیش بودکه بخش بزرگی از کارگران و زحمتکشان فرانسه و اتحادیه های
کارگری با دل بستن به وعده و وعیدهای آبکی و دوپهلوی فرانسوا اولاند، برغم تجربه
های مکرری که پیرامون ماهیت و عملکرد چنین احزابی در فرانسه و یونان و اسپانیا و
سایر کشورهای دیگر در نجات سرمایه داران داشتند باردیگر آن ها را آزمودند، اما
امروز در فاصله چند ماه ناچارشده اند علیه وی وسیاست های اقتصادی و
ضدکارگریش برآشوبند. بدیهی است که بررسی ونقد نقش چنین رویکردهائی دربازتولید نظام
موجود، توسط کارگران و احزاب حامی آن ها از پیش شرط های مهم پیشروی به جلو و بیرون
آمدن از سیکل باطل کنونی است.
گرچه
مقابله با ریاضت اقتصادی ازنظر تاکتیکی و بسیج گسترده برای به عقب راندن بورژوازی
اهمیت زیادی دارد، اما نباید فراموش کرد که این مبارزه در متن شرایط و صف
آرائی هائی صورت می گیرد که با عنوان اروپای اجتماعی، اروپای کارگران و
زحمتکشان -اروپای 90 درصدی ها- در برابر اروپای سرمایه داران و اروپای یک درصدی ها
قرار دارد و تجربه دولت رفاه و سوسیال
دموکراسی در آزمونی چند ده ساله، سترونی و پیوندهای عمیق خود با نظام سرمایه داری
را بویژه درشرایطی که تحرک و جابجائی سرمایه جهانی شده و برفرازدولت-ملت ها
عمل می کند، و درشرایطی که دولت ها به کارگزارآن ها تبدیل شده اند، به اثبات رسیده
است. در چنین شرایطی جنبش های طبقاتی-اجتماعی تنها می توانند با آرایش و همبستگی
فراملی و هم چنین مبارزه در بیرون از سیستم و علیه سیستم و اجتناب از توهم
مشارکت در سازوکارهای قدرت، پیشروی نمایند، ضمن آن که در راستای فوق
ریاضت اقتصادی را به چالش کشیده و
تا آن جا که ممکن است مطالبات فوری خود را به قدرت های حاکم تحمیل نمایند. در همین رابطه
باید افزود متأسفانه تشکل های سنتی نظیراتحادیه ها بویژه نیروهای رهبری کننده آن
ها، عموما مبارزات خود را درچهارچوب سیستم و حداکثربازگشت به ناکجا آباد دولت رفاه
(رفرم درسیستم) تعریف کرده و پیش می برند*. چنان که در تظاهرات اخیر چنین رویکردی
باشکال گوناگون از زبان آن ها شنیده می شود. بدیهی است به اندازه ای که نقش
بدنه و مشارکت توده های کارگر در این نوع تشکل ها بیشتر شود و باندازه ای که
پیوند آن ها با سایرجنبش های اجتماعی و بیکاران و طردشدگان درسطح کشوری و
جهانی افزوده شود، و به درجه ای که خصلت جنبشی آن ها تقویت شود و از نفوذ و
اقتدارهرم رهبری و سلسله مراتب بسود مناسبات شبکه ای -افقی کاسته شود، بهمان
اندازه زمینه های مبارزه ضدسیستمی در آن
ها تقویت خواهد شد.
وقتی
از تعمیق بحران سخن می گوئیم، منظور آن است که این بحران نه فقط درعرصه اقتصادی
تعمیق پیدامی کند بلکه هم چنین به حوزه سیاسی سیستم یعنی نظام نمایندگی پارلمانی،
که در آن نمایندگان تبدیل به کارگزاران سرمایه می شوند نیز تسری پیدا می کند و
موجب بی اعتمادی و بحران عمیقی در سیستم سیاسی می گردد. با چنین ارزیای از
روندهای پیش رو است که کارگران و زحمتکشان حتی برای تحمیل رفرم و تغییرات
اصلاحی به قدرت های حاکم ناچارند که این کار را اساسا در جائی که نبض مبارزه
طبقاتی می زند و از طریق مبارزات برون سیستمی (بیرون پارلمان و سازوکارهای متعلق
به سیستم) و در راستای نفی آن صورت بدهند. تنها دراین صورت است که سیکل بازتولید
موقعیت بورژوازی توسط کارگران و توده های تحت استثمار دچار اختلال واقعی شده و در
روند تکوین خود می تواند سیستم را با بحران موجودیت و انهدام
مواجه سازد.
*1-
خود کشی برای تخلیه مسکن
تظاهرات برای تخلیه مسکن:
مراسم تصویب بودجه یونان و کف زدن نمایندگان کارگزار
سرمایه
*2- به عنوان نمونه پیرامون رویکرد فوق
No comments:
Post a Comment