هدف باید
تقویت همکاری و ایجاد فضای نقد و گفتگو برای گشودن مسیر اقدام های مشترک
باشد و نه ناک اوت کردن یکدیگر!
در پاسخ به سخنی با "تقی
روزبه" نوشته سعید صارمی
ر.سعید صارمی درنوشته خود* نکاتی انتقادی و برخی
پرسش ها پیرامون نوشته من با عنوان "ایران
تریبونال در برابر چالش های جدید"* به عمل آورده است که با نقل آن ها سعی می کنم به آن ها پاسخ بدهم:
["متأسفانه گزارش
فشردهای که از رویکرد و تصمیم مقدماتی هیئت داوران در سایت ایران تریبونال و برخی
سایتهای دیگر منتشر شد، انطباقی با اهداف جنبش داد خواهی و حتی باورهای بسیاری
از فعالین ایران تریبونال نداشت، بطوری که پس از چندی سند مزبور از سایت برداشته
شد و گفته شد باید در انتظار حکم نهایی ماند".
این قسمتی از مقاله "تقی روزبه" است.... که در سایتهای
گوناگون منتشر شده است. ابتدا لازم میدانم در اینجا این نکته را ذکر کنم، که این
گزارش بعد از افشای گسترده از سوی منتقدین از روی سایت برداشته شد و نه به دلیل
منطبق نبودن آن با باور بسیاری از فعالین " ایران تریبونال"! دلیل آن هم این است که تا قبل از برداشتن این گزارش از روی سایت"
ایران تریبونال "، بسیاری از جریانات سیاسی چه به صفت سازمانی، و یا فردی با
انتشار اطلاعیههای رنگارنگ، بر طبق همین گزارش به یکدیگر تبریک و تهنیت گفتند! از
جمله "سازمان راه کارگر جناح کمیته مرکزی" که آقای "
تقی روزبه " عضو فعال آن میباشند].
چنان که ملاحظه می کنید در جمله نقل شده پیرامون حذف
گزارش احکام مقدماتی دادگاه، ابتدا به عدم انطباق آن با اهداف کلیت جنبش دادخواهی
اشاره شده است ( حنبشی که بزعم من در همین
نوشته جنبشی متکثرو چندگرایشی است که
ایران تریبونال بخشی از آن را تشکیل می دهد و لاجرم معادل کلیت آن نیست) و سپس
با کلمه حتی خواسته است به شمول آن عدم تطابق حتی درمیان بسیاری از فعالین
صفوف ایران تریبونال نیز اشاره کند. قید حتی مبین محدود کردن یک مقوله در بطن
مقوله عام تر و مشرف برآن است و بنابراین تنها بخشی از علت است و نه علت تامه.
البته نفس برداشته شدن آن گزارش از سایت حتی اگر صددرصد تحت فشار بیرون هم حاصل
شده باشد در اصل مطلب -عدم تطابق شیوه های پیش برد حکم با اهداف جنبش دادخواهی و
تردیدها و نارضایتی های حاصل از آن- خللی وارد نمی کند. با این همه می توان پرسید اگرهمه بطور یک
پارچه موافق احکام صادرشده باشند، چرا
ترجمه گزارشی که بطور علنی در صحنه دادگاه قرائت شده است و می
توانست با همان عنوان درج شود، از سایت برداشته شده است؟ آیا جز این است که لابد
این احکام درکلیت خویش بقدرکافی قابل دفاع
نبوده اند و جز آن که در انتظار صدور احکامی بهتر ولو آن که توهمی بیش
نباشد هستند؟. وقوع چنین پدیده ای در میان کسانی که نگاه یک جانبه ای برروند دادخواهی داشته اند و در جریان تجربه خود با دوگانگی بین ذهنیت خویش و آن چه که عینیت یافته مواجه شده اند، دور از انتظار نیست.
طبیعی است که طی کردن یک مرحله از کار و تجربه،
زمینه های عینی مناسبی را برای نقد راه طی شده و میزان صحت و سقم آن فراهم می کند
و گوش های بییشتری آماده شنیدن صدای حقیقت و دیدن واقعیت ها آن طور که هستند، می شوند. بهمین دلیل آن ها که درد گسترش صفوف
جنبش دادخواهی و تقویت همگرائی در آن را دارند از بوجود آمدن چنین فرصت هائی برای هدف
والای خود استقبال می کنند. در این راستا برنده و بازنده و پیروز و شکست خورده،
این که ما مطلقا درست می گفتیم و شما مطلقا غلط ، پس اکنون سرفرود آورید وجود
ندارد. چرا که با اهداف رهائی بخش جنبش آزادی و برابری و فعال تر و شکوفا ترشدن
احاد آن خوانائی ندارد. به دور از
منطق غالب و مغلوب، تصحیح خطا نباید به منزله شکست یک طرف و سقوط به ورطه انفعال
باشد. برعکس برخورد اصولی و انسانی می تواند در ایجاد فرصت اندیشیدن بر تناقضات و
باز بینی رابطه تجربه صورت گرفته و اهداف، نقش مثبت و سازنده ای داشته باشد. همان طور که برخورد از منظر غالب و مغلوب
می تواند نتیجه معکوسی داشته باشد.
درمورد ارسال تبریک اولا ارسال آن ها خارج از شیفتگی
حاکم برفضای دادگاه مبنی برتمرکز یک جانبه بر وجهی از پروسه دادخواهی که درنوشته
توضیح داده ام نیست. ثانیا در مورد این که عضوسازمانی هستم که کمیته مرکزی اش
تبریک فرستاده است، هرکس که چندنونشته من پیرامون ایران تریبونال را خوانده
باشد با وضوح خواهد دید که هم رویکرد سکتاریستی و هم دنباله روانه و تک مضمونی
کردن و پراگماتیستی و... مورد نقد و انتقاد قرارگرفته است.
اما درمورد عضویت
من در سازمانی که پیام تبریک فرستاده و حامی تمام عیار تریبونال بوده است، نیز لازم
است توضیحی بدهم: کسانی که جریان انشعاب دوسال پیش سازمان را
بطور دقیق پیگیری کرده باشند، می دانند که کانون اصلی اختلاف و جدائی دو جریان برسر یک سازمان تک صدائی یا چند صدائی در چهارچوب اشتراکات پایه ای بود. در اساسنامه جدیدی هم که پس از انشعاب
تدوین شد نه فقط هر عضو و یا اقلیت حق ابرازنظرکامل دارد بلکه حتی ملزم به تبعیت از نظراکثریت نیست، امری که رفقای
جداشده بشدت با آن مخالف بوده و آن را مغایر پرنسیب های تشکیلاتی خود می دانند. ( وحال آن که از نظرمن الزام تبعیت اقلیت از آن چه که قبول ندارد جز بازتاب دهنده یک نظام سربازخانه ای، انقیاد برده دارانه و مغایر با
شئونات کمونیستی نیست). هم
چنین کمیته مرکزی ما طبق اساسنامه یک
کمیته هم آهنک کننده است با حوزه اختیارات مشخص و محدود. با این وجود هویت وجودی و
رفتاری عضو در چنین سازمانی ( برخلاف الگوی سازمان های یک دست و تمامیت خواه) باهویت کمیته مرکزی و یا نظراکثریت و نظایرآن تعیین و تبیین نمی شود ( گواین که متأسفانه عبارت کمیته مرکزی،
این پسوند نا مأنوس با محتوا و حرکت سازمان، در پی انشعاب برای تفکیک و شناسائی دو
سازمان مورد استفاده قرارگرفته است و ظاهرا ماندگارهم شده است). در مورد تریبونال هم، چنان که هرخواننده
ای می تواند آن را مشاهده کند، من مواضع خود را دارم و این
در یک سازمان چند گرایشی امر غریبی نیست، گو این که در منطق و تصور دارندگان نگاه
تک ساختی و تک گرایشی از تشکیلات امری غریب می نماید.
پس از طرح نکات فوق در" سخنی با ..." چنین
می خوانیم:
[اما برگردیم به خود مقاله
و قدم به قدم با ایشان و نظرات ایشان آشنا شویم. ایشان در بخش دیگری از همان مقاله
مینویسند که: " متأسفانه اکثربرخوردهای انتقادی به دادگاه تریبونال به
دلیل داشتن وجهه سکتاریستی و فرقهای از یکسو و نپرداختن به ریشههای واقعی از
سوی دیگر نتوانستند تأثیرات سازندهای در نفی یک جانبه گی فعالین تریبونال بر
جای گذارد".
ضمن
احترام به آقای " تقی روزبه " باید بگویم که این قسمت از مقاله با مزهترین
قسمت مقاله است. برای اثبات این موضوع هم دلیل دارم. بر طبق اظهارات آقای "
روزبه " ، تریبونالیون به " برخوردهای سکتاریستی " ، حسّاس هستند
و این باعث شد که آنها در راهی که در پیش گرفته اند ، لجبازی و یک دندگی کنند.
ابتدا بگویم که این دلیل خوب و محکمه پسندی نیست. لجبازی و یک دندگی کار بچههای
خردسال است و نه کسانی که رفته اند جنبش داد خواهی بر پا کنند. در ضمن اگر نگاهی
به موضع گیری این افراد چه قبل و چه پس از انتشار حکم دیوان ، بیندازیم به این مهم
پی میبریم که اتفاقا ، در نگاه این دوستان ، سکتاریسم موج میزند!]
در عبارت نقل شده از من چنان که ملاحظه می کنید از"تأثیرات
سازنده درنفی یک جانبگی" سخن گفته شده است و این با برداشت دوستمان تفاوت زیاد دارد. در آن جا مسأله
برسرتأثیر برخوردهای انتقادی برنگاه یک جانبه حاکم برتریبونال است که در مقاله
بطور مبسوط به آن پرداخته شده است. دراین نوشته ادعا نشده است که گویا برخورد سکتاریستی دیگران منشأ و مولد
مواضع یک جانبه این جریان بوده است. بحث برسر لجبازی و یک دندگی نیست. فکرنمی کنم که شما هم منکر اصل بدیهی تأثیر متقابل کنش انسان ها بر یکدیگر،
صرفنظر از جنبه سازندگی و یا تخریبی آن ها، باشید. عاقل و بالغ بودن هم نمی تواند نافی
شمول این اصل باشد. و گرنه خودشما و دوستان شما
و یا من و امثال من هیچگاه دست به
قلم و انتقاد برای تغییروضعیتی که از آن خشنود نیستیم نمی شدیم. ما همیشه در معرض کنش
منقابل هستیم و در بسترآن خود و مواضع خود را شکل می دهیم. فکرنمی کنم که "ابرفردی"
وجود داشته داشته باشد که بتواند فارغ و
مستقل از حیطه آن عمل کند، من چنین کسی را در زندگی خود ندیده ام و اگربحثی
هم در این حوزه وجود داشته باشد به درجه و
چگونگی تأثیرگذاری این کنش و واکنش درچهارچوب مفروض انگاشتن اصل تأثیرمتقابل برمی
گردد. بنابراین هریک از ما همیشه باید مسئولیت تخریب و یا سازندگی کنش خود را به
عهده بگیریم.
هم چنین اضافه کنم وقتی از سکتاریسم و مصادیق اصلی
آن صحبت می شود، روشن است که فقط ناظربه انتقاد کنندگان تریبونال نیست بلکه شامل خود
فعالین تریبونال هم می شود. چنان که دو عرصه عدم برسمیت شناختن تکثر و چندگرایشی
بودن جنبش دادخواهی از یکسو و تحمیل مواضع و باورهای اخص و یا حداکثری خود به آن
از سوی دیگر را مصداق بارز سکتاریسم دانسته ام. درنوشته من هم هردو رویکرد هرکدام
به نحوی، بدلیل برسمیت نشناختن وجه پلورالیستی
جنبش دادخواهی مورد انتقاد قرارگرفته اند. بنابراین انتقاد سکتاریستی فقط متوجه یک طرف نیست. گواین که غلظت و شدت آن ها در
افراد و رویکردها و در هرچالش معین می تواند متفاوت باشد.
فراموش
نکنیم که هدف اصلی فراتر رفتن از نمودها و یا فتن ریشه مشکل است تا بتوان راهی
برای خروج از این تباهی که چپ در آن گرفتارآمده است یافت شود. این که چه کسی کمتر یا بیشتر دراین یا آن مورد مقصراست، هدف
این نوشته نیست. اگر تقویت جنبش عمومی و
صفوف چپ دغدغه اصلی امان باشد- که قاعدتا باید چنین باشد-آن گاه دیگر نمی توان با
وجدان آسوده تماشاگر وضعیت آشفته بازارکنونی باشیم و بجای خاموش کردن آتش هیزم در
آن به نهیم. چنین وضعی سرنوشت مقدر و اجتناب
ناپذیر چپ نیست. برعکس می توان علیرغم وجود نظرات و رویکردهای گوناگون به شرط
کنارگذاشتن سودای هژمونی این یا آن فرقه و این یا آن جریان، بسترهای مشترکی را یافت که در آن بجای دامن زدن به رشد تصاعدی
پراکندگی و تکه پاره کردن چپ و بخاک
مالیدن کت حریف، روند معکوسی را آغازید و به
گسترش همگرائی و همکاری برای برون رفت از وضعیتی که درآن گرفتار آمده ایم پرداخت. این مسأله البته مستلزم زدن نقب به
ریشه ها و فراتر رفتن از مظاهر و نمودها و اجتناب از فوکوس کردن روی ضعف های این فرد یا آن جریان و با افقی وسیع تر به معضل نگریستن است. در نوشته های قبلی هم اشاره
کرده ام که معضل فقط مربوط به تریبونال
نیست که این چنین صفوف چپ را آشفته ساخته و در برابرهم قرارمی دهد، در مورد سایرعرصه
ها و جنبش ها نیزهرگاه پای اقدام مشخص وجدی پیش آید، خطرقرارگرفتن چپ در برابرهم
بجای صف آرائی در برابر دشمن مشترک و حول اشتراکاتشان، وجود دارد. اگر وضع به همین
شکل ادامه پیدا کند، دشمنان طبقاتی خیالشان از بابت نقش آفرینی چپ باید آسوده
باشد. چرا که آن ها پیش از مواجه شدن
با وی خود مشغول پات و خنثی کردن خویشند. جنین واقعیت تلخی است که همه ما را وا می دارد که جنگ های فرقه ای
را کنارگذاشته و راهی برای برون رفت از
این تباهی بیابیم.
"سخنی با..." ادامه می دهد:
[ابتدا" دیوان "، حکم
شرم آوری را به تریبونالیون اعلام میکند. جهت حفظ حیثیت تریبونال، این حکم ابتدا
توسط " .... " سانسور میشود. سپس ماجرا افشا می شود. سپس .... اعلام میکند
که به حکم اعتراض کرده است. اما هیچکس از مفاد نامه اعتراضی اطلاعی کسب نمیکند.
سپس قضیه کش پیدا میکند و مشخص میشود که بر طبق بند ۱ حکم دیوان ، قرار است که
پرونده جنایات جمهوری اسلامی به خود دادگاههای جنایتکار ارجاع داده شود! به همین
دلیل و برای حفظ حیثیت نداشته تیم نئوکان ها تصمیم میگیرند که حکم صادر شده را
از روی " سایت ایران تریبونال " بردارند!]
من به جای ذکرنام
نقطه چین می گذارم تا معلوم شود که
هدفم از نقد، نقد رویکردها و فراتر از این یا آن فرد است با
هدف تقویت فضای همکاری و گفتگو برای گشودن مسیر حرکت های مشترک. علاوه بر آن، برای من پیشرفت امور به
نحوی که در بالا گزارش می شود نبوده است. چرا که همزمان گزارش احکام اولیه قضات دادگاه،
از کانال دیگری در سایت های پر مخاطبی
چون گویا و اخبارروزو.... وحتی سایت برخی
گروه های مدافع آن (چون روزنه) منتشر گشت که رئوس احکام صادرشده به روشنی درآن آمده بود و ابهامی دراین باره وجود نداشت*2.
البته تا آنجا که به آن گزارشات مشخص مورد
نظرشما مربوط می شود، تردیدی نیست که
صرفنظر از هر دلیلی که داشته باشد با عدم دقت بارز و یکجانبگی همراه بوده است. اما
سخن من این است که همواره مراقب باشیم که
مرز انتقاد سازنده با انتقام را که موجب حیثیتی شدن مواضع می گردد، بهم نریزیم و حتم بدانیم که تنها در این صورت حقیقت با تلألؤ
بیشتری می درخشد. این که بخواهیم بقول شما ترییونالیون را در هئیت نئوکان ها و یا حامیان
و نجات دهندگان آن ها به تصویربکشیم تصویر
دقیقی از صحنه واقعی نیست. در این میان بین سفید و سیاه، رنگ خاکستری که از
قضا سهم مهم و گاه هشتاد در صددی واقعیت
را تشکیل می دهد نادیده گرفته شده است. باید از منطق نادرست یا با ما یا با دشمنان ما،
فاصله بگیریم و بدانیم که رایج ترین و راحت ترین راه گریز از نقد- نقد مواضع و
رویکردها- چسباندن حریف به دشمن است. نباید به محص مشاهده لغزش و ضعفی در رویکرد
دیگران بلافاصله بین وی و دشمن رابطه خطی و مستقیم برقرارکنیم. این البته به معنی نادیده گرفتن لغزش و اهمیت
انتقاد نیست، اما به معنی علامت تساوی نگذاشتن بین او و دشمن(مشترک) هست. هیچ خدمتی به دشمن بالاتر از وصل کردن و حول دادن مخالف
خود به صفوف دشمن نیست و اگر از سپهروهم آمیز ایدئولوژی و یا نگاه
های فرقه گرایانه بدرآئیم و پایمان را روی
زمین سفت برای نیل به اهداف والای خود به نهیم، آنگاه متوجه می شویم که با چنین سلوکی،
داریم بدیهی ترین قواعد مربوط به تاکتیک نبرد و آرایش نیرو در برابر دشمن نیرومند
تراز خود را نقض می کنیم. و حال آن
که می توان ضمن همکاری در مبارزه با دشمن مشترک، هم با ضعف ها برخورد کرد و هم برای تفاهم بیشتر
گفتگو نمود.
سعید صارمی ادامه می دهد:
[مقاله آقای روزبه ، بسیار
خواندنی است. ایشان در بخش دیگری از همان مقاله مینویسند که : " علاوه بر این
حتی اگر زیر این فشارها و انتقادها تغییراتی هم در " چگونگی پیشبرد حکم
" صورت گیرد ، جزئی بوده و بعید است که معضل اصلی یعنی توسل جستن به ساز و کارهای موجود را حل
کند".
آقای " روزبه " گرامی !. آیا مشکل شما با حکم مقدماتی فقط بر سر "چگونگی پیشبرد" آن است؟ یعنی با خود این حکم شرم آور مشکلی ندارید؟ امیدوارم در اینجا من اشتباه کرده باشم. و این را به حساب این بگذارم که این یک اشتباه تایپی باشد! برای همین هم از این بخش از مقاله شما بیش از این متمرکز نمیشوم.]
آقای " روزبه " گرامی !. آیا مشکل شما با حکم مقدماتی فقط بر سر "چگونگی پیشبرد" آن است؟ یعنی با خود این حکم شرم آور مشکلی ندارید؟ امیدوارم در اینجا من اشتباه کرده باشم. و این را به حساب این بگذارم که این یک اشتباه تایپی باشد! برای همین هم از این بخش از مقاله شما بیش از این متمرکز نمیشوم.]
همانطورکه
درنوشته ام آمده من مدافع پروژه دادگاهی نمادین از نوع راسل یعنی
مبتنی بر سازوکارهای خارج از سیستم هستم.
با این همه در برخورد با آن چه که اتفاق افتاده است، احکام صادرشده توسط دادگاه ترییونال را به دو قسمت صدور حکم جنایت علیه بشریت و احکام و یا توصیه های معطوف به شیوه
های پیشبرد آن تفکیک کرده ام. تفکیک این دوقسمت برای اجتناب از برخورد یکسان و هم ارز با
همه حکم ها، می تواند از طریق حمایت مشروط
از حکم جنایت علیه بشریت راه را
برای مخالفت فعال با بخش مربوط به شیوه های
پیش برد که در گزارش فشرده تحت عنوان توصیه های دادگاه قضائی خوانده شده است، به
توسط حامیان تریبونال و بدنه بگشاید و بر فشار
از پائین دامن بزند.
در انتهای
مطلب "سخنی با.." چنین می خوانیم:
[پرسشی از شما دارم. براستی
" ایران تریبونال " از کدام مدل استفاده میکند؟ فشار از پایین؟ یا
دخیل بستن به " هیئت داوران؟! به باور من تریبونالیون به هیئت داوران دخیل
بسته اند! به این موضوع شک نکنید! سکوت آن ها در مقابل حکم دیوان، و
منتظر شدن جهت تغییر حکم، همگی علامت و نشانه کرنش گری و دخیل بستن به سیستم حاکم
است!]
نخست آن
که ترییونال را نباید یکدست تلقی کرد. ثانیا اگرهم تا مقطعی یکدست بوده باشند دلیل نمی شود که در کشاکش تجربه صورت گرفته و چالش های که
در برابرشان قد علم می کند، تا آخر هم نظر و انعطاف ناپذیر باقی به مانند. چنان که تا همین جا نیز ورود به مرحله تازه موجب تردیدهائی در بین آن ها
شده است، گرچه هنوز هم مسئولین و گزارش دهندگان در نشست های رسمی خود از پاسخ واقعی به دلایل حذف گزارش و سؤالات مشابه آن طفره می روند. با این همه باید بین دخیل بستن و توهم یا خوش بینی به سازوکارهای موجود نظام حاکم که بزعم آن ها می
تواند در خدمت اهدافشان قرارگیرد تفاوت قائل شد. ثالثا حتی اگرهمه آن ها هم دخیل
بسته باشند و هم چنان هم پیرامون آن یک دست باقی مانده باشند، وظیفه نقد نظری و
عملی آن است تا آن جائی که می تواند آن ها را از طریق اقناع بربستر تجربه خود، در فهم نادرستی راهی که در پیش گرفته اند یاری کند، و
البته همزمان راه عملی دیگری را نشان بدهد. فقط با تکیه برشعارهای کلی و تهییجی و
یا ایدئولوژیک نمی توان بر جنبش ها و یا خرده جنبش ها تأثیرگذاشت. از یکسو بهترین شیوه نقد و آموزش بدنه و فعالین و
نسل جدید برپایه و بسترتجربه خودشان صورت
می گیرد و از سوی دیگر با ارائه مدل مثبتی توسط سایرگرایش های جنبش دادخواهی. باید بتوان بین نفی و تخطئه و نقد اثباتی توازن لازم را برقرار
نمود. و کلام آخر آن که تریبونال نمی بایست و نباید خود را به عنوان نماینده جنبش
دادخواهی و همه گرایش های آن قلمداد کند و این را
در سخن وعمل خود به نمایش بگذارد.
هم چنان که مخالفین نیز نباید طوری با آن برخورد کنند که گویا کل جنبش دادخواهی را
نمایندگی می کنند. ما با گرایش ها و
صداهای گوناگونی درجنبش دادخواهی مواجهیم که باید بتوانند به همکاری و
نقد و گفتگو به پردازند.
*- سخنی
با آقای " تقي روزبه"
ایران تریبونال در برابر چالش های جدید
*- خلاصه متن قضاوت
دادگاه ایران تریبونال
پرونده سنگین جمهوری اسلامی در جنایت علیه بشریت
براساس
سوابق فاکتهای اشاره شده تريبونال در ميابد:
A. جمهوری اسلامی ایران مسئوکیت کامل و فاحش نقض حقوق بشر علیه شهروندان خود را براساس کنوانسیون بین
A. جمهوری اسلامی ایران مسئوکیت کامل و فاحش نقض حقوق بشر علیه شهروندان خود را براساس کنوانسیون بین
المللی
حقوق مدنی و سیاسی را عهده دار میباشد.
B. جمهوری اسلامی پرونده قوی دارد که باید در خصوص جنایت علیه بشریت براساس عرف قونین بین المللی که در دهه ۱۳۸۰ در ایران رخ داده، پاسخگو باشد. تریبونال توصیه میکند که:
B. جمهوری اسلامی پرونده قوی دارد که باید در خصوص جنایت علیه بشریت براساس عرف قونین بین المللی که در دهه ۱۳۸۰ در ایران رخ داده، پاسخگو باشد. تریبونال توصیه میکند که:
1- جمهوری اسلامی بعنوان مقام اولیه
بزرگترین مسئولیت را در بررسی این جنایت و محاکمه عاملین این جنایتها دارد.
2- شورای حقوق بشر سازمان ملل یک کمیسیون تحقیق بعنوان گزارشگر ویژه برای بررسی این جنایات ایجاد کند.
3- سازمان همکاری اسلامی، دستور دهد تا یک کمیسیون دائمی و مستقلی را ایجاد نماید که به تعیین این موارد نقض موضوع حقوق بشر اولیه پرداخته و به مطالعه و پژوهش حول آن بپردازد.
4- دولت ها تعهدات خود تحت قوانین بین المللی ، از جمله ایجاد حوزه های قضایی برای پیگیری و پاسخگویی قضایی مرتکبین فردی، به جرم جنایت علیه بشریت ، را اجرا کنند.
5- جامعه مدنی بطور کامل از یافته های این تریبونال حمایت کرده و آن را دنبال کننند.
2- شورای حقوق بشر سازمان ملل یک کمیسیون تحقیق بعنوان گزارشگر ویژه برای بررسی این جنایات ایجاد کند.
3- سازمان همکاری اسلامی، دستور دهد تا یک کمیسیون دائمی و مستقلی را ایجاد نماید که به تعیین این موارد نقض موضوع حقوق بشر اولیه پرداخته و به مطالعه و پژوهش حول آن بپردازد.
4- دولت ها تعهدات خود تحت قوانین بین المللی ، از جمله ایجاد حوزه های قضایی برای پیگیری و پاسخگویی قضایی مرتکبین فردی، به جرم جنایت علیه بشریت ، را اجرا کنند.
5- جامعه مدنی بطور کامل از یافته های این تریبونال حمایت کرده و آن را دنبال کننند.
روزبه: بر اساس گزارش فشرده ای که از حکم اوليه منتشر شد، معلوم شد که دادگاه ضمن محکوم کردن حکومت جمهوری اسلامی به ارتکاب جنايت عليه بشريت، امری که البته فی نفسه مثبت است و همواره يکی از خواست های اصلی جنبش دادگاهی و خانواده های را تشکيل می داده است، اما متأسفانه در چگونگی پيشبرد اين حکم همانطورکه از قبل هم برای بسياری از منتقدين روشن بود، به موازين و سازوکارهای موجود نظام حاکم برجهان و نهادهای متعلق به آن دخيل بسته شده است.
ReplyDeleteرزا: مقاله جدیدتان را در آزادی بیان در پاسخ به آقای صارمی خواندم و چون فکر میکنم همگی شما، دارید بدلیل هیاهو و شادی کاذب باورتان میشود که رژیم ایران بدلیل جنایت علیه بشریت محکوم شده!
متاسفانه اما نشده!
چون در مقاله جدیدتان هم بر همین مبنا بندهای آ و ب را با پیشنهادی12345 را جدا کردید، پس باز مرور کنیم با هم.
باز هم مرور ترجمه قطعنامه:
A. جمهوری اسلامی ايران مسئوکيت کامل و فاحش نقض حقوق بشر عليه شهروندان خود را براساس کنوانسيون بين المللی حقوق مدنی و سياسی را عهده دار ميباشد.
B. جمهوری اسلامی پرونده قوی دارد که بايد در خصوص جنايت عليه بشريت براساس عرف قونين بين المللی که در دهه ۱۳۸۰ در ايران رخ داده، پاسخگو باشد.
تريبونال توصيه ميکند که
۱- جمهوری اسلامی بعنوان مقام اوليه بزرگترين مسئوليت را در بررسی اين جنايت و محاکمه عاملين اين جنايتها دارد.
۲- شورای حقوق بشر سازمان ملل يک کميسيون تحقيق بعنوان گزارشگر ويژه برای بررسی اين جنايات ايجاد کند.
۳- سازمان همکاری اسلامی، دستور دهد تا يک کميسيون دائمی و مستقلی را ايجاد نمايد که به تعيين اين موارد نقض موضوع حقوق بشر اوليه پرداخته و به مطالعه و پژوهش حول آن بپردازد.
۴- دولت ها تعهدات خود تحت قوانين بين المللی ، از جمله ايجاد حوزه های قضايی برای پيگيری و پاسخگويی قضايی مرتکبين فردی، به جرم جنايت عليه بشريت ، را اجرا کنند.
۵- جامعه مدنی بطور کامل از يافته های اين تريبونال حمايت کرده و آن را دنبال کننند.
رزا: نوشتید که شما
جمهوری اسلامی ايران مسئوليت کامل و فاحش نقض حقوق بشر عليه شهروندان خود را براساس کنوانسيون بين المللی حقوق مدنی و سياسی را عهده دار ميباشد
راستش تفکیک آ و ب و بندهای یک و دو و سه و چهار و پنج کمکی نمیکند.
بند آ میگوید جمهوری اسلامی مسئول است. مثل صاحب سگی که سگش دیگری را گاز گرفته! صاحب سگ اما متهم به جنایت علیه بشریت نشده در بند آ. بلکه صاحب سگ مسئول محاکمه سگش میباشد! یعنی او است که باید به جنایت سگش (سگانش) بپردازد.
بند آ و بند یک در یک راستا یک چیز را میگویند!
البته با پوزش از سگها. برای روشن شدن موضوع که "قسمت آ و ب" اصلا حرفی از حکم محکومیت رژیم ندارد.
توصیه میکنم برای بیرون آمدن از وضعیت مقاله "به بهانه بررسی یک خبر مهم تاریخی" از بهنام کرمی را بخوانید. بخش برخوردشان به آقای بهرام رحمانی و قسمت توضیح بندهای قطعنامه را بخصوص.
اگر ارتباطتان با تریبونال و بابک عماد خوب است لطفا متن کیفر خواست کمیته حقیقت یاب لندن کارزار را از او بخواهید، چون جدا شدگان نوروژ تریبونال در اطلاعیه ای نوشتند گویا در متن کیفرخواست دادگاه تریبونال لندن آمده:خمینی بدنبال حمله فروغ جاویدان، فتوای کشتار زندانیان سیاسی را صادر کرد!
اطلاعیه شماره ٢ کمیته کاری ایران تریبونال-نروژ
http://www.iran-tribune.com/2009-02-16-23-03-32/2009-03-15-18-26-32/20350-2012-09-21-03-31-37
تفکر راست و سیاست راهبردی حاکم بر" ایران تریبونال" نتیجه ی عملی تلاش خود را در گزارش کمیته حقیقت یاب (متن کیفر خواست ) که سه هفته بعد از مرحله اول انتشار یافت با این مضمون نشان داد:
طبق گزارش ۸ ژوئیه ۲۰۱۲ آمده است: خمینی بدنبال حمله فروغ جاویدان، فتوای کشتار زندانیان سیاسی را صادر کرد!
صدور این کیفر خواست، کمیته حقیقت یاب و مسئولین سازشکار ایران تریبونال لندن را با چالشی عمیق و اعتراض کلیه مجمع عمومی روبرو کرد. پس از ۵ ساعت بحث و جدل، انتقاد و اعتراضی که در مجمع عمومی ایران تریبونال به این گزارش صورت گرفت، قرار بر این شد که ۸۶ شاهدِ دادگاه نامه ی اعتراضی خطاب به کمیسیون حقیقت یاب بنویسند و از آنها بخواهند گزارش را عوض کنند. که چنین هم کردند. پاسخ کمیسیون این بود .....تغییر نمیدهیم، اصلاح هم نمی کنیم!
قابل توجه است موریس کاپیتورن پرونده را به سمت یکی از مسئولین اصلی (بابک عماد) پرتاب کرده و می گوید: " بروید خودتان هر کاری می خواهید بکنید!" موریس کاپیتورن در همین زمینه می گوید:" بابک عماد به ما قول داده است که استقلال سیاسی و حقوقی ما حفظ شود
شگفت آوراین است که متن کیفر خواست همچنان نزد یکی از مسئولین ایران تریبونال باقی ماند و حتی شاهدین دادگاه را از دسترسی به این حق طبیعی شان و در جریان قرار گرفتن گزارش نهایی کمیسیون حقیقت یاب محروم کردند
در پاسخ به یک کامنت انتقادی
ReplyDeleteدوست عزیزی درکامنتی* زیرمقاله هدف ناک اوت کردن دیگران نیست، نکاتی نگاشته و براین نظراست که اولا در قسمت آ وب احکام صادرشده اصلا حرفی از حکم محکومیت رژیم وجود ندارد و ما دستخوش خیال و باور کاذب شده ایم و ثانیا کلا تفکیک بین بند ب و توصیه ها را مفید نمی داند و البته برخی نکات دیگر.
اول آنکه، این کامنت قبل از هرچیز خود نشان دهنده وجود نارضایتی درصفوف مدافعان ایران تریبونال علیه احکام صادرشده است و انصاف و حقیقت حکم می کند که همه را یکدست تلقی نکنیم. امری که نادیده گرفته شدن آن به عنوان یکی از مصادیق برخورد سکتاریستی ( با مواضع پراگماتیستی حاکم برتریبونال) توسط اکثربرخوردکنندگان مورد انتقادمن نیزبوده است. دوم، در بند ب آمده است که "جمهوری اسلامی باید در خصوص جنایت علیه بشریت دهه 1380 که در ایران رخ داده پاسخگو باشد". چنان که مشهوداست براساس این بند اولا بروقوع جنایت دهه 60 صحه گذاشته است و ثانیا آن را در مقوله جنایت علیه بشریت دسته بندی کرده است و ثالثا جمهوری اسلامی (یعنی کل نظام را ) پاسخگوی آن می داند. پس تا اینجا صدور حکم جنایت علیه بشریت درمورد جنایت دهه 60 توسط نظام محرزاست. بیش از آن البته محل تفسیراست. حال این که پاسخگوئی به چه معناست می تواند در معرض تفاسیرو برداشتهای گوناگون باشد. حتی اگر به بیان منتقد عزیز به معنای محکوم کردن سگ توسط صاحب سگ باشد (که البته برطبق بندهای دیگر این سگ فقط یک صاحب ندارد و صاحبان دیگری در پهنه جهان هم دارد)، واقعیت آن است که در ایران تفاوت چندانی بین سگ و صاحب سگ وجود ندارد. اگرفتوا و صدور فرمان مرگ توسط خمینی را از مهم ترین فرازهای جنایت و از مستندات مهم قتل عام بدانیم، حتی می توان گفت -اگر از تعبیرمنتقد استفاده کنم- مقام سگ از صاحب آن هم بالاتر هست. درحدی که هتک حرمت آن می تواند دودمان رژیم را بر باد دهد. بقیه را در اینجا بخوانید:
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2012/12/normal-0-21-microsoftinternetexplorer4_24.html#more