از میان رویدادها:
کشف تؤطئه و بحران جانشینی
در حکومت اسلامی!
تؤطئه خطرناکی که توسط احمدجنتی کشف شد!
با وجود انواع سازمان های ریز
و درشت و رنگارنگ اطلاعاتی- امنیتی در حکومت اسلامی که به ادعای خودشان هیچ چیز نمی
تواند از رصد چشمان تیزبین سربازان گمنامشان بدور بماند، با کمال شگفتی این
پیرمرد88 ساله توانست از بزرگترین توطئه علیه نظام و رهبری پرده بردارد!.
بی تردید بدون امدادها و
اتصالات غیبی چنین کاری قابل تصورنیست. و این که چرا این همه سازمان های رنگارنگ
امنیتی با آن تشکیلات عریض و طویل و بودجه های کلان نتوانسته اند به وظیفه خطیرخود
عمل کنند و آن را به موقع کشف نمایند، حتما اشکال بزرگی در کارشان هست و حتما به
خواب خرگوشی آن ها ربط پیدامی کند و حتما بزودی تاوان این غفلت بزرگ و خواب آلودگی
خود را پس خواهند داد. هم چنین، این که در پی انفجاراین بمب افشاگرانه توسط دبیر
شورای نگهبان و خطیب نمازجمعه تهران، چرا صدائی از این چند دوجین تشکیلات عریض و
طویل درنیامد، لابد بخاطرآن است که گندکارشان کمترمتصاعد شود. و البته پرواضح است،
دلیل هرچه که باشد ذره ای از اهمیت و اعتبارسخن خطیب نمازجمعه برای حفظ نظام که
لابد "عدالت و صداقت و پرهیز از دروغ" از شروط اکید احراز صلاحیت امام
جمعه شدن وی است، و گرنه ساقط خواهد شد، نمی کاهد. اگر فرض بر دروغ گوئی او باشد
که در این صورت نماز و روزه و عبادات
سالیان دراز میلیون ها نفرمؤمن و هکذا صلاحیت و عدالت رهبری که او را منصوب کرده
است، به بادمی رود. بهرحال پرده برداری از توطئه هولناک حصررهبری کمتر از
زلزله هشت ریشتری کمتر از "توطئه انفجارجماران" در زمان خمینی نبوده و واقعه ای نیست که کسی بخواهد بی اعتناء
از کنارآن رد شود. منتها اگرچنین نشده است و آب از آب تکان نخورده است آن را باید
به حساب یکی از کرامات خطیب نمازجمعه گذاشت که هرچه هم پا به سن مشرف برصدسالگی می
گذارد بر دامنه کراماتش افزوده می شود. با این توضیح معلوم می شود که نباید گمان
کرد که برموقعیت و صلاحیتش به عنوان امام جمعه ( والبته سایرمنصب ها و منزلت هایش)
خدشه ای وارد شود و یا خدای ناکرده در موردش گفته شود که با افزایش سن امکان
تفلکیک اوهام و تراوشات ذهنی با واقعیات ها دشوارترمی شود و بر او حرجی نیست!.
البته در این میان از یک انگیزه و دلیل ویژه مربوط به خودوی نمی توان گذشت: او که
ریاست مادالعمرشورای نگهبان را به عهده دارد و نقش این شورا در حکومت اسلامی را باید
همان پل صراطی دانست که تمامی غیرمؤمنین واهالی فتنه و آن ها که کوچکترین شائبه ای
دروفاداریشان به نظام و رهبری وجود داشته
باشد از بالای آن به درون جهنم سقوط می کنند، و باتوجه به این که او برآن است که
بخصوص در انتخابات پیش روی مجلس خبرگان نباید هیچ فرد شائبه داری از روی پل رد بشود،
تا شرایط امن کامل برای گزین رهبری در صورت سقط شدن رهبرکنونی فراهم باشد، بنابراین از هم اکنون نیاز به ردیف
کردن دلائل لازم برای سلاخی دارد. و دراین رابطه است که این پیرمردنحیفِ خردجثه، مجبوراست
شخصا جورکم کاری نهادهای دیگر را هم بدوش بکشد و برای آن ها پرونده سازی بکند تا تیغه
گیوتین شورای نگهبان براق تر وبراتر حاضر و آماده باشد!.
بهرصورت جناب خطیب نمازجمعه در
میان ائمه 16 استان از این توطئه خطرناک پرده برداری کرد و گفت* که به اسناد و
اطلاعاتی دست یافته است که برطبق آن عده ای سودای قدرت دارند و برای آن برنامه
ریزی کرده اند. و اخیرا مسئولین یکی از استانها اعلام
کرده به زودی و با حاصل شدن توافق هستهای مجلس را در دست میگیریم و آن زمان نوبت حصر
رهبری و آزادی سران فتنه است.
بهرحال با شنیدن همه سخنان
جنتی- البته اگر از شق بروزبیماری مالیخولیا و واقعی انگاری اوهام صرفنظرکنیم-
معلوم می شود که موضوع دعوا چیزی جز نزاع برسرلحاف ملا یعنی تصاحب سهم بیشتر از قدرت
نیست. می ترسد و می ترسند که در انتخابات آتی مجلس خبرگان خدای ناکرده مثلا بر وزن
باندمخالف چندنفری افزوده شود، باندی که به توصیف خود آن ها هم چون دوبال پرنده
نظام هستند و وقتی هم به مشروطه خود برسند کمتر از باندحاکم هم به فکرنجات نظام
نیستند و کمتر از آن ها به جنایت و بگیر به بند دست نمی زنند.
حالا اگرکسی از جنتی بخواهد که
اسناد و منبع اطلاعات خود را ارائه دهد، باید باوگفت بی جهت آب درهاون نکوبد و
اگرمی تواند اول اسنادی را که وی چندسال پیش در باره ارسال چمدان های مملو از دلارتوسط
بیگانان به مخالفان خود مدعی شد وصول کند، آنگاه شاید بتوان امیدوارشد که در سن
صدسالگی اش اسنادتوطئه جدید را هم بتوان
از او گرفت!
درمیان خطیبان برگزیده خامنه
ای، آن چه که به وفوریافت می شود همانا دروغ است و صداقت حکم کیمیا را دارد. و این
که قدرت دین و ایمان نمی شناسد! حیف به ضایع شدن آن همه"عبادت و نماز و وروزه
امت همیشه در صحنه ای" که توسط این
شیادان درطی چندین دهه به بادرفته است!
*-
بیماری خامنه ای و بحران
جانشینی!
درحکومت های تمامیت خواه(توتالیتر)
که رهبرمحورند، بیماری و یا مرگ رهبر، به منزله کابوسی است که در کنارسایربحران
های مهارنشده، خطرفروپاشی نظام و یا استحاله را بهمراه دارد. بهمین دلیل همواره
برای طبقه سیاسی حاکم معضلی است حل ناشده. جانشین سازی رسمی در نظام ولایت فقیه-
که مبتنی برشریعت و فقه شیعه و حوزه های چندمرکزی است- نه فقط چندان مرسوم نیست و
موجب تشدید صف بندی ها می شود، بلکه با ضوابط و تشریفات گزینش رهبری در قانون
اساسی هم خوانائی ندارد. ضمن آن که تجربه تعیین جانشین، هم چون گزینش منتظری به
عنوان قائم مقام خمینی، تجربه چندان موفقی نبود و برکنارکردنش خود به یک بحران
بزرگ تبدیل شد. از همین رو برخوردرژیم با
آن محتاطانه است. این نوع گزینش ها سوای مغایرتش با قانون اساسی درعین حال می
تواند موجب صف آرائی های زودررس درمیان روحانیون و تشدید نزاع باندهای حاکم گردد.
البته تلاش های مستمری برای مطرح ساختن و باصطلاح آنتنی کردن افرادنظرکرده برای
تسهیل مراتب گزینش در شرایط بحرانی وجود
دارد، اما به شکل آشکار و قطعی مسجل نیست. معضل از آنجا برمی خیزد، که صرفنظر از
تشریفات لازم برای شکل رسمی دادن به آن، اساسا تحقق و شکل گیری عملی رهبری یک
فرایند پیچیده بوده و رهبری یک امرپیشینی و داده نیست، بلکه فرایندی است که در طی یک زمان طولانی در خلال
کشاکش ها و سرکوب ها و تصفیه ها و حتی کشتارها شکل می گیرد. رهبر برای آن که
رهبرشود باید بتواند جامعه و نیزمدعیان و رقبای متعددی را به به تمکین و سکوت وادارد و یا به بند بکشد
(سرنوشت خیل مراجع عظام مغضوب شده از شریعتمداری تا دیگرمدعیان را بیاد داریم).
بنابراین هرتازه واردی دراین وادی باید بتواند این فراینداجتناب ناپذیر را طی کند که
مشمول مرور زمان و پیچ و خم های بسیاری است و همین خود بکی از عوامل بحران ساختاری
در نظام های رهبرمداراست.
بیماری رهبرهم از آنجا که می
تواند بسته به عمق بیماری رهبر را با خطراتی مواجه کند، معمولا پنهان نگهداشته می
شود تا سران نظام بتوانند در خلوت و بدور از نگاه عموم چاره مناسبی بیاندیشند.
چنان که بیماری خمینی تا آنجا که لازم و
ممکن بود، پنهان نگهداشته می شد.
نظام ولایت فقیه با وجودداشتن
خودویژگی ها و تفاوت هائی با نظام سلطنتی و زدن ماسک جمهوری به چهره خود، اما از جهاتی به لحاظ داشتن برخی ویژگی های مشترک در
کنه و ماهیتش می توان آن را درکنار سلسه ها و گونه های سلطنتی-گیرم سلطنت از نوع
ولایت فقیه- جای داد تا در زمره گونه های جمهوری (مگر نه آن که روحانیت از دیرباز
به مثابه متحد سلطنت وگاهی رقیب آن بشمارمی رفته است). مادام العمربودن رهبر،
آسمانی و ودیعه الهی بودن و گزینش ضمنی رهبربعدی توسط سلف خود علیرغم برخی تمایزات
بین آندو، از مشخصات عمومی و مشترک این نوع حکومت هاست. بهمین دلیل عنوان حکومت
اسلامی بیشتر زیبنده این نوع نظام است تا یدک کشیدن عنوان کاذب جمهوریت. بویژه
وقتی که زمان مصرف شعارهای مستضعف پناهی بسرمی آید و با نشستن گردوخاک ها، معلوم
می شود پس اندازهای بانکی و ثروت های نجومی و شاهانه و تحت کنترل روحانیون و
آقازاده ها و دولتمردان نزدیک به حکومت و ماشین ها و خانه های چندده میلیاردی آن ها
و یا مکنت و مال مراجع عظام امروزه از حساب و کتاب خارج شده است. وقتی از سلسه
ولایت فقها سخن می گوئیم، نباید فراموش کرد که مجموعه زمامداری خمینی و خامنه ای
تاکنون بیش از 35 سال بطول کشیده است (که اگر سالیان ریاست جمهوری خامنه ای را هم
حساب کنیم ) فاصله چندانی با طول سلطنت پهلوی ها ندارد و البته در کرانه قرن بیستم
و بیست و یکم قریب به 40 سال حکومت برای یک سلسه زمان کمی نیست و در واقع طول زمامداری
و سلطنت خامنه ای را باید در میان شاهانی که حکومت طولانی داشته اند دسته بندی
کرد.
حال سؤال این است که آیا مردم
ایران اجازه خواهند داد که سلطنت سلسه فقهاء در ایران قرن و بیست و یکم به نسل سوم
هم برسد؟ پاسخ این سؤال را کاسه تحمل و عمل مردم خواهد داد. اما تا آن جا که به
دشواری های راه برمی گردد، باید گفت که بحران جانشینی برای حکومت اسلامی همواره یک
بحران جدی بی پاسخ ونگران کننده درحدمرگ و زندگی بوده است. امروزه طبقه سیاسی حاکم
بقاء حکومت اسلامی و موقعیت خود را مرهون
ستون خیمه نظام یعنی ولی فقیه مطلقه می داند و پرکردن این خلاء هم در غیاب وی
امرآسانی نیست. آزمون خامنه ای و نظام اسلامی در یافتن باصطلاح رئیس جمهوری از نسل
جدیدتر و وفادار به اصول گرایان یعنی احمدی نژاد چندان عاقبب به خیر نشد و دوسال
آخرآن صرف پائین کشیدن و فرود آرام او شد و ناچارشدند که برای جبران خرابکاری ها و
ویرانی ها باردیگر به یاران رفسنجانی دخیل به بندند. در مورد مجلس خبرگان هنوز ماه
هاست که رئیس آن پیرمردی فرتوت و به
کمارفته است و این مجلس هنوز نتوانسته است جانشینی شایسته برای او که پیش از
بیماری کما هم قادربه راه رفتن هم نبود،
بیابد. یافتن نسل های دوم ها و سوم های وفاداربه نظام و دارای قابلیت های لازم
رهبری، یک بحران واقعی و بی پاسخی است که
ناشی از شکست نظام در پرورش کادرها و نسل های رام و وفاداربه نظام است. بحران رهبری برای نسلی که قداست شکنی و سونامی جوک هایش علیه
رهبرانش، خواب آرام را از سران رژیم گرفته است یک معضل حل نشدنی است. رهبری ولی فقیه و امت
سرسپرده لازم و ملزوم همند. وقتی چرخ این یکی به لنگد، چرخ آن دیگری هم خواهد
لنگید!
No comments:
Post a Comment