صادق لاریجاتی که از یکسو ردای دامادی زعیم حوزه علمیه قم و تقلید از وی را به دوش می کشد و از سوی دیگرمنصب ریاست قوه
قضائیه را، در تعارف تازه ای ادعاکرده است
که قوه قضائیه هیچ تمایلی به فیلترینگ ندارد! و این درحالی است که این قوه در آخرین
اقدام اولتیماتوم گونه خود تنها یک ماه به دولت فرصت داده است، که شبکه های
اجتماعی و ارتباط گیری هم چون وایبرو تانگو و واتس آپ را مسدود سازد.
از قدیم گفته اند پیش لوطی و
معلق بازی؟! بله صادق خان درچنین وضع دشواری قرارگرفته است!
راستی حکمت این موضع
شترگاوپلنگی چیست؟ و تاچه حد شیخ صادق در گفتارش صادق است؟. بنظرمی رسد این
موضعگیری محصول تداخل و کشاکش سه جریان باشد:
از یکسو او درسمت رسمی خود وظیفه ذاتی و محوله قدرت را که کنترل
جامعه است و این وظیفه در نظام اسلامی به ارتجاعی ترین و ذمخت ترین شکل خود اعمال می
شود، را باید به پیش برد. این فلسفه وجودی وی در قامت رئیس قوه قضائیه و یک دولتمرد
است. اما او در مقام دامادی باصطلاح زعیم قم -وحید خراسانی- و درعین حال مقلدوی بودن
ناگزیراست که لااقل خود را بی اعتنا به فتاوی او نشان ندهد و سعی کند که این دو رویکرد
را به نحوی راست و ریس کند. چنان که میدانیم این مرجع بسیار زعیم با وجودمواضع
بسیارارتجاعی خود که بیشتراز احکام فقه سنتی و غیرحکومتی (و نه از اسلام باصطلاح
امروزی تر) منشأ می گیرد، اخیرا در پاسخ به سؤالی پیرامون حرمت و حلال بودن استفاده ازشبکه های اجتماعی باقید اجتناب از مفاسد، استفده از آن را مجاز و
فاقد اشکال شرعی اعلام کرده است. اما وجه دیگر و سوم این کشاکش به رویکرددولت
مربوط است که درصدداست در این فاصله راهی
برای تعدیل اولتیماتوم قوه قضائیه که بدون
حمایت مقام بالادستی خود نمی توانسته است صادرشود، بجوید. بدیهی است که در دولت
اعتدال همه راهها به رم ختم می شود که در آن نه سیخ بسود و نه کباب: نظارت و کنترل
هوشمندانه وتقویت خودسانسوری و نظارت والدین
و غیره. بجای بستن و مسدودسازی و دیوارکشی های محسوس و مرئی بهتر است که
دیوارهای نامرئی بسازیم. براساس این رویکرد البته بدون دسترسی به اینترنت سریع و
شبکه های ارتباطی مدرن، صحبت از تعامل و تؤسعه و سرمایه گذاری و تحقق برنامه های 5
ساله و بیست ساله و ... حرف چرتی است. به همین دلیل باید در پی تقویت و بکارگیری ابزارهای کنترل
هوشمند درعین استفاده از این تکنولوژی ها بود. از سوی دیگر کارگزاران دولت می
دانند در جهان فشرده و کوچک شده که به برکت انقلاب ارتباطی دهکده اش می خوانند،
مسدودسازی این شبکه ها اساسا شدنی هم نیست و بسان حمله دن کیشوت به آسیاب های بادی
می ماند. چنانچه وزیرارتباطات در واکنشی به اولتیماتوم قوه قضائیه به افشاگری
جالبی دراین مورد دست زده و گفته است روزی که ویچت فیلتر شد برای اولین بار در ۴۸ ساعت حدود دو
میلیون نفر فیلترشکن در موبایلهایشان نصب کردند که این پسندیده نبود! بنابراین به جائی نرسیم که هرایرانی دارای یک فیلترشکن باشد و به هرکجای عالم که خواست
سرک بکشد! و همان تجربه ماهواره ها در ابعادبزرگتری
اتفاق بیفتد. درآن صورت دیگر کنترل اساسا بی معنا شده و به ضدخود تبیدل می شود و
دیگر همان کنترل موجود و یا ممکن و نیم بند هم ازدست می رود. می توان تصورکرد
جامعه ای که توسط قدرت حاکم کنترل نشود تا چه حد برای نظام خطرناک و غیرقابل پیش
بینی می گردد. ناگفته نماند که همه این
کنترل ها برای مردم و شهروندان عادی است و گرنه دولتمداران و همه نهادها و ابواب جمعی
آن ها که دستی در قدرت دارند و یا آقازاده و صاحبان رانت های ویژه، هیچگاه از
اینترنت پرسرعت وبدون فلیترینگ محروم نبوده و نخواهند بود. آنها سوای رزروبهشت
آخرت، نقد بهشت دنیا را نیزدربست اجاره کرده اند!
بهرحال بنظرمی رسد که نهایتا
در متن این کشاکش ها نقطه تعادل، همان باصطلاح کنترل هوشمندانه یعنی بالاکشیدن دیوارهای نامرئی باشد. فرهنگ سازی و ایجادشبکه
های سالم داخلی و رقابت آن ها با شبکه های جهانی که وزیر ارتباطات از آن سخن گفته
است، نیز به همان اندازه جدی است که رقابت ایران در سایرعرصه های علمی و صنعتی جدی
است و هدف از آن بیشترسنگین کردن کفه موازنه است. با این وجود این سؤال هم چنان
باقی است که آیا سران نظام از ترس وقوع سونامی های مهیبی چون جوک های اخیر که
نثاربنیان گذارنظام شد، خواب راحتی خواهند داشت؟!
*- مخالفت ضمنی وزیرارتباطات با بستن شبکه های
اجتماعی:
ب: پرده برداری
یزدی از سه خطرعمده ای که ام القراء نظام را تهدید می کند!
محمدیزدی یک روحانی دولتی تمام
عیار و از بازهای جریان موسوم به اصول گرا بشمارمی رود. مأموریت و نقش اخص او در
مقام رئیس جامعه مدرسین روحانیت، کنترل و همراه سازی حوزه علمیه قم با سیاست های
نظام و رهبری است. مدتی پیش او اعلام داشت که فعلا نگرانی ها و تذکرات "جامعه"
را نسبت به سیاست های فرهنگی دولت به صورت غیررسانه ای مطرح می کند و منتظرپاسخ
عملی دولت می ماند، یعنی که اگر جوابی مثبت نیامد او مفاد تذکرات جامعه روحانیت را
علنی کرده و برفشار به دولت خواهد افزود و یعنی که کشاکش پشپ پرده واردفازعلنی خود
شده و نوک کوه یخ نمایان شده است. یزدی که درعین حال به صراحت گوئی در مواضع و
منویات خود شناخته می شود، اخیرا از سه آفت بزرگی که حوزه ها را تهدید می کند پرده
برداشته است که اولا کمتر کسی از روحانیان جرئت می کند آن را به صورت علنی با چنین
صراحتی بیان کند (و نه آن گونه که در خفا و مجامع غیرعلنی و با ایماء و اشاره مطرح
می شوند). ثانیا اگر هرآینه با چنین صراحتی از زبان هر روحانی و دولتمردغیرخودی هم ابراز می
شد، بی تردید او باید خود را آماده پرداخت کفاره این ناپرهیزی به عنوان هتک حرمت
از نظام می کرد. و بدیهی است که با موجی از واکنش های تند و تیز و زنجیره ای چون
تحصن گسترده طلبه های کفن پوش وهیاهوی رسانه های باندهای حاکم مواجه می شد. با
سکوت سنگینی که در پی این هشدار و افشاگری ناخواسته برقرارشد، این سؤال مطرح است
که پس کجا بودند آن خیل حضرات کفن پوش وآن طلاب سینه چاک و دلنگرانی که با شنیدن
چنین سخنان "ناموس نظام بربادده" دم برنیاوردند و گوئی که آب شده و به زیرزمین رفته باشند! سخنانی که او
بر زبان آورده هم چون برشی از میزان گندیدگی
و تهی شدگی نظام اسلامی، از درون و توسط یکی از"استوانه های شاخص نظام"
پرده برداری می کند. گوئی عصا و تکیه گاه نظام هم، همچون عصای سلیمان پیغمبر که
سالیان درازی طعمه موریانه ها شده و از درون پوک گشته بود و موجب شد پادشاهی که از
مدت ها پیش مرده بود ولی زنده گمان می شد، ناگهان برزمین افتد و جبروت و اقتدارش بر
باد رود، سخت دچار پوسیدگی شده است. اگر بتوان شاه بیت اتهام زندانیان مخالف
حاکمیت را در تبلیغ علیه نظام و آشفتن ذهن خلایق نسبت به قداست نظام خلاصه کرد، در
حقیقت هیچ کدام از آن ها به اندازه سخنان یزدی نمی توانسته است، تبلیغ علیه نظام و
هتک حرمت از آن باشد و معلوم نیست چرا رهبران قدرقدرتی چون خامنه ای و یا مصباح
یزدی و نوچه هایشان چون رسائی ها و کوچک زاده ها با شنیدن چنین سخنانی لال شده و
نفس درسینه حبس کرده اند؟!. محمدیزدی کسی نیست که
با نظام زاویه داشته باشد، او در اصل نگران پوسیده شدن نظام از درون و حوزه
ای است که قرار بوده است منبع عمده تأمین و پرورش کمیسرها و کادرهای ایدئوژیک و
وفاداربه نظام برای تأمین مشروعیت آن باشند. در اصل او با احساس خطر از سرنوشت
پایگاه عقیدتی نظام با صدائی بلند این پوسیدگی را اعلام داشته است که باید آن را
با زر بر روی درودیوار حک کرد. از آن جا که حقیقت را برای همیشه نمی توان لاپوشانی
کرد، لاجرم از زبان یکی از مرتجعترین و
دلبسته ترین دولتمردان نظام بیرون می زند.
یزدی درسخنان خود از سه نگرانی
و خطرعمده سخن می گوید که هرسه مهمند:
نگرانی اول من این است
که در حوزه متاسفانه درس و بحثها به سمت جدایی دین از سیاست حرکت
میکند لذا نمایندگان طلاب باید آنان را تحت نظر و کنترل داشته باشند.
چنان که ملاحظه می کنید نگرانی
اول ایشان به اساسی ترین مشخصه و فلسفه وجودی نظام یعنی ترک برداشتن پیوند دین و
دولت در حوزه ها و درمیان طلاب است. چرا که سه دهه حاکمیت دینی نقیض خود یعنی
سکولاریسم را چنان بارورساخته است که تنوره کشان از زمین و آسمان دهن گشوده و کیان
وجودی حاکمیت را حتی در حساس ترین پایگاه اجتماعی خود تهدید می کند. واقعیت آن است
که "زعیم" بودن مراجعی چون وحیدخراسانی و پرعده بودن شاگردان و شرکت
کنندگان در مجالس درس این نوع مراجع که چندان به حکومت مذهبی در غیاب ظهورامام
زمان باورندارند موجب نگرانی یزدی و جامعه مدرسین است. خامنه ای چندسال پیش با
حضورمستقیم و اقامت طولانی در قم تلاش وافر و نافرجامی را برای تبدیل کامل حوزه به
زائده قدرت سیاسی و در رأس آن ولی فقیه و تقویت موقعیت مراجع حکومتی بکارگرفت*2، و
از جمله با تقویت عناصرفرصت طلبی چون مکارم شیرازی و یا کسانی چون مصباح یزدی و حتی تشویق و گسیل
روحانیون دولتمردی نظیرشاهرودی ها تلاش
کرده است که برخلاء نفوذولی فقیه در حوزه فائق آید. ناگفته نماند که جلب حمایت
حوزه از احمدی نژاد توسط خامنه ای از دیگر اهداف خامنه ای در سفربه قم بود که با
پی آمدهای وخامت بار 8 سال ریاست جمهوری او و با توجه به حمایت قاطع خامنه ای از
وی، بیش از پیش برموقعیت لرزان و ضعیف خامنه ای در حوزه افزوده است. با وجودهشدارشدید،
اما راه حلی که به عقل یزدی و روحانیون هم کاسه وی می رسد جز امنیتی کردن
بیشترحوزه یعنی افزایش کنترل و تحت نظرگرفتن طلاب نیست. اما با ریختن پشم و پیله
حکومت و بیلان ضعیف کارگزارانش در حوزه، بنظرنمی رسد نه هشداریزدی و نه فشارهای
معطوف به امینی کردن فضای حوزه بتواند
تغییری در وضعیت بوجود بیاورد.
دومین افشاگری ناخواسته او که
باصطلاح مربوط به فساداخلاقی (جدا از این که او چه چیز را فساد می خواند) طلاب و
خانواده های آنان می شود که در این موردهم او کنترل و آموزش های ویژه را پاسخی
برای آن می داند. البته یزدی نمی گوید که چرا اقدامات سی و چندسال گذشته نظام در
حوزه نتیجه بخش نبوده است و اقدامات جدید چه تاجی بر سرآن خواهد زد. در حقیقت به
گفته او اگر نظریه اسلام سیاسی و جدائی دین و حکومت در حوزه ها در حال گسترش است،
نمی توان انتظارداشت که در سبک زندگی و سلوک عملی طلاب بی تأثیرباشد.
نگرانی سوم یزدی هم به مشکل
تأمین کادرهای لازم برای پست های حساس و کلیدی نظام مربوط می شود که محصول طبیعی
دو نگرانی نخست است و معضلی جدی برای استمرار و بازتولیدنظام در بسترزمان است*
خلاصه آن که با شنیدن این سه
نگرانی از زبان یکی از استوانه ها و همه کاره های نظام، اگر کسی هم شکی در
ابعادپوسیدگی نظام داشت، یقین پیدامی کند که "آفت"سکولاریسم در حال
تسخیرکل کالبدجامعه و تهدید کننده نظام است و ریاکاری و وارونه نمائی و دوگانگی بین
شکل و محتوای جامعه در چنان اوجی است که اکنون امواج آن به حوزه ها هم رسیده است.
فرسوده شدن و از کارافتادن دستگاه ایدئولوژیک رژیم، که یکی از منابع سلطه اش
بشمارمی رود، در تضعیف موقعیت رژیم مؤثرخواهد بود. تنها سؤالی که می ماند این
است تکیه گاه پوسیده رژیم تاچه زمانی ممکن است دوام بیاورد؟ و چگونه می توان چوب زیربغل نظام را بیرون کشید
و از شراین هیولای مشرف به مرگ و مشرف برزندگی مردم ایران نجات یافت؟
No comments:
Post a Comment