عوامل تقویت کننده
بنیادگرائی و سیاست غرب در برابرآن*
-2 آیا «شوک درمانی» در مورد مقدسات اسلام و یا مقدسین کار ساز
بوده است؟ و بعبارت دقیق تر، آیا پس از ده سال از انتشار
کاریکاتوری های محمد؛ توانست دگم های مسلمانان را بشکند؟ و یا
برعکس به افراط گرایی اسلامی در سطح جهان دامن زد و ان را تشدید نمود؟
به گمان من اولا
انتشارکاریکاتورها را نمی توان به عنوان توطئه و سیاستی که گویا به گونه ای نقشه
مند توسط دولت های غربی اتخاذ شده است در نظرگرفت. آزادی اندیشه و بیان و نقد (از
جمله به شکل کاریکاتور) از دست آوردهای مهم بشر و جنبش های رهائی بخش است. رسانه
ها و مطبوعات در کشورهای غربی با استفاده از حق آزادی در انتقاد، به نقدمذهب و
انتشاراین نوع کاریکاتورها مبادرت می ورزند و از آنها نمی توان انتظار داشت که از
دست آوردهای تاریخی خود و حق انتقادکردن صرفنظر کنند، حتی اگردر شیوه کاربردآن
مرتکب خطائی بشوند. اگر دولت ها هم بخواهند این کار را بکنند با مقاومت جامعه مدنی
و مقاومت شهروندان خود مواجه خواهند شد. چنان که در تظاهرات چند میلیونی فرانسه در
دفاع از شارلی ابدو شاهدش بودیم. البته دفاع از یک حق الزاما معادل درستی نحوه استفاده
از آن و نقدناپذیری نتیجه آن نیست. نقدها و دیالوگ های متقابلی که می توانند پیرامون
پی آمدها صورت بگیرند، امری علیحده است که بنوبه خود اثرات خود را بر وجدان
افرادجامعه و در کنش و واکنش های متقابل و نحوه استفاده از این حق خواهد گذاشت، اما
هیچ کدام از این ملاحظات محوزی برای مشروط کردن حق اندیشه و بیان فراهم نمی کند.
حتی اگر به پذیریم که این کاریکاتورها بر روی بخش هائی از جوامع بشری تأثیرات
مخربی برجای می گذارند حق دین باوری و یا کفرکوئی و انتقاد را نمی توان از کسی سلب
کرد. محدودکردن حق آزادی بیان قبل ازهرچیز نه فقط افراشتن سدی در برابررشد و
شکوفاتی بشرخواهد بود، بلکه بیش از همه به ضررگروه های اقلیت و تحت سلطه خواهد بود.
هم چنین شرط گذاری قبل از همه درخدمت قدرت
مدارانی خواهد بود که برای حفظ موقعیت ممتازشان بیش از همه تمایل دارند که اسرار و
نقاط ضعف خود را پنهان نگهدارند و آزادی بیان را هرچه بیشترمقید کنند.
رشدافراط گرائی ریشه های اساسی دیگری دارد که در
سطوربعدی به آن می رسیم؛ و بالأخره همانطور
که اشاره شد ریشه این تنش ها را باید در مواجهه با جهانی که از مرحله روشنگری و
نقدمذهب عبورکرده، با جهانی که- از این حیث- در مرحله قبل از روشنگری و قرون وسطا
درجا می زند، و نیزهم جواری تنگاتنگ این دو اقلیم در عصرارتباطات و بی معناشدن
شتابان مرزهای فرهنگی-هویتی و سیاسی و اقتصادی جستجوکرد. بی شک این دوگانگی ها و
تناقض های حاد باید به شیوه ای هرچه دموکراتیک تر و انسانی تر بسودتقویت آگاهی و
بلوغ انسان و جوامع تؤسعه نیافته و تحقق پیش شرط های مادی و ذهنی یک تؤسعه متوازن
و روبیدن رسوبات باورهای فاناتیک کهن حل و فصل شود.
3_- آیا حل
عادلانه مشکل فلسطین و یا بعبارت دقیق تر زمین در مقابل صلح ، موجب تضعیف بنیادگرایی اسلامی می شود و یا
برعکس، آن را تشدید می کند؟
بی
گمان یکی از عوامل مهم سرخوردگی جوامع مسلمان منطقه و رویکردشان به گرایش ها و
قرائت های افراطی و بنیادگرایانه از دین تداوم بحران بحران مزمن فلسطین و اسرائیل
و سوگیری تبعیض آمیزقدرت های بزرگ در موردآن است. این سرخوردگی و بحران حتی در
میان خودفلسطین ها نیز موجب تقویت حماس و جریان های اسلامی شده است. در سطح منطقه
نیز چنین است، اما این تنها یکی ازعوامل
مهم گرایش های بنیادگرایانه است.
4_- آیا غرب از نقض حقوق بشر در برخی
از کشور ها، ابزاری ساخته برای فشار و مقابله با دو لت های نا فرمان؟ ایاسیاست
یک با م و دو هوای غرب در زمینه مسایل اتمی (ایران و
اسرائیل ) قابل چشم پوشی است؟
بی
شک سیاست یک بام و دوهوا در سیاست های غرب به وفور وجود دارند و نقض حقوق بشر هم
از جمله آنهاست. آنها اساسا در مناسبات جهانی بطوریک جانبه به دنبال منافع وسودخود
هستند و این که این منافع اکثرا در تقابل با موازین حقوق بشر قرار دارد. اکنون
روشن شده است که در گزارش محرمانه مربوط به
فاجعه 11 سپتامبر 22 صفحه از آن که
مربوط به مداخله و نقش مقامات دولت عربستان-متحدنزدیک آمریکا- می شود، بدستورمقامات
وقت آمریکا حذف شده است. آش چنان شورشده بود که مدتی پیش حمایت ترکیه و یا عربستان
و قطر و... از داعش و سایرجریان های بنیادگرا از سوی معاون ریاست جمهوری آمریکا-جرج
بایدن- موردانتقادقرارگرفت. این حمایت ها هنوزهم قطع نشده و نمونه برجسته ای از
سیاست یک بام و دو هوای قدرت های بزرگ حتی در شرایط تشکیل یک ائتلاف جهانی مرکب از
50 کشور علیه داعش است. با وجودگذشت 60 سال از کودتای 28 مرداد، هنوزهم مقامات
آمریکائی حاضرنشده اند که همه اسنادطبقه بندی شده آن واقعه مهم تاریخی را به بهانه
تأثیرمنفی آن بر منافع آمریکا منتشرکنند!.
این نوع سیاست های یک بام و دوهوا بویژه در دفاع از سیاستهای نژادپرستانه و
تبعیض-آمیزاسرائیل هم چنان جریان دارد. با این همه، وجوداین نوع تبعیض ها و
دوگانگی ها که حتما باید موردافشاء و انتقادهای مداوم قراربگیرند، موجب آن نمی شود
که فی المثل سیاست تؤسعه هسته ای رژیم اسلامی موردپرسش و انتقاد قرارنگیرد. برعکس
افشاء این سیاست های یک بام و دوهوا باید درجهت گسترش مبارزه علیه انباشت سلاح های
کشتارجمعی بویژه در منطقه تا امحاء کامل آن ها پیش برده شود. چرا که نتیجه گسترش
این سلاح ها افزایش تباهی و فقرمردم، میلیتاریزه شدن کشور و منطقه و تشدید رقابت
ها، افزایش تهدیدهای انسانی و زیست محیطی ناشی از آن، و بالأخره تداوم و بازتولید
دولت ها و حکومت های استبدادی در این منطقه خواهد بود.
-5_آیا عوامل چهارگانه بالا و تشدید بی عدالتی اقتصادی در جهان، موجب تقویت بنیادگرایی اسلامی نشده است ؟
همانطور
که اشاره کردم کشیدن کاریکاتورها را باید از حوزه سیاست گذاری دولت ها خارج کرد.
چرا که حق طنر و بذله گوئی در موردهرپدیده بخشی از دست آوردهای بشر برای مبارزه
علیه جمود، کلیشه ها و کانون های قدرت است.
کاریکاتورنمک نقد و مبارزه علیه قدرت است. ثانیا در علت یابی رشدبنیادگرائی باید
بین عوامل مختلف کوچک و بزرگ دخیل در آن هم، اولویت بندی کرد.
مشخصا
تهاجم به کشورهای منطقه و تداوم بحران اسرائیل و فلسطین، حمایت غرب از حکومت های
استبدادی و میلیتاریزه کردن منطقه، رشدبه شدت نامتوازن بهمراه وجود و بازتولیدفقر
و فلاکت گسترده در کنارثروت های بی کران، لشکرکشی به منطقه تحت عنوان محورهای
شرارت به بهانه مبارزه با تروریسم و انهدام سلاح های کشتارجنگی که موجب درهم
پاشیدن نظم موجود و خلأقدرتی شد که بیش ازهمه سبب پیدایش حباب هائی چون داعش پردید
که از خلاء بوجود آمده بیشترین بهره برداری را به عمل آورد.ائتلاف غرب با نیروهای
مذهبی و حتی با بنیادگراها (چون القاعده) علیه بلوک شرق سابق و یا با داعش و امثال
آن برای برافکندن دولت های نامطلوبی چون بشاراسد در منطقه که تسلیح این جریان و
پروردن مار در آستین خود نبوده است؛ ماری که به ولی نعمتان خودهم نیش زد، و حتی هم
اکنون در مبارزه علیه داعش به ائتلاف با کسانی پرداخته است که تا دیروز و حتی همین امروزهم به آن یاری می
رسانند. علاو برآن، توسل صرف به شیوه صرفا نظامی-امنیتی قادر به مبارزه ریشه ای
علیه تروریسم و بنیادگرائی نیست. در عین حال وقتی از دلایل نضج و اوج گیری
بنیادگرائی در منطقه صحبت می کنیم، نباید از سهم مهم جمهوری اسلام در دامن زدن به آن، چه از طریق تأسیس یک حکومت
اسلامی در منطقه از نوع شیعی آن و چه مشخصا با دامن زدن به جنگ شیعه و سنی (هلال
شیعه) که ناشی از جاه طلبی های منطقه ای جمهوری اسلامی است غفلت کرد. تمرکز و حضورگسترده
داعش در دوکشورسوریه و عراق یعنی در دو دولت شیعه ای که ایران در آنجا نفوذ دارد،
تصادفی نیست.
-6_آیا بنظرشما بنیادگرایی اسلامی ناشی از ذات اسلام و در شریعت آن نهفته است؟
به
گمانم نگاه ذات گرایانه و ایستا به اسلام و هردین و مسلکی، یک نگاه غیرعلمی است.
چرا که هرمکتب و مسلکی می تواند در طول زمان و تحت تأثیرتحولات و تطورات زمانه به
طرزی اجتناب ناپذیر برای انطباق خود با مقتضیات زمانه، کم یا زیاد دستخوش تغییرات
و دگردیسی هائی بشود، که خود را در پیدایش
نحله ها و قرائت های گوناگون و رفرماسیون های مذهبی بازتاب می دهد. اسلام هم از
این مقوله جدانیست و شاهد نحله ها و قرائت های گوناگون در آن هستیم. گرچه
روندعمومی، کند یا تند، در جهت انطباق با زمانه است اما همه آن ها الزاما فقط رو
به جلوندارند و چه بسا تحت شرایط معینی رو به عقب هم داشته و خصلت بنیادگرایانه
پیدا می کنند. رسوبات و گسل های کهن و خاموش اجتماعی می توانند از رشدنامتقارن و
ناموزون جهان امروزی تغذیه کنند و فعال بشوند. در اصل بدون فعال شدن این گسل ها در
بسترشرایط نامتوازن امروزی و تغذیه از آن، عروجی این چنین بلند و تکان دهنده در منطقه
ناممکن بود. در شرایط انباشت بحران های حل نشده، و شکست نیروها و بازیگران سنتی و
مسلط برصحنه و اشباع فضای منطقه از خشم و ناامیدی و سرخوردگی، هویت های زخم خورده
و ترک برداشته می توانند بشکل مخربی فعال بشوند و سوداهای ناکجاآبادی و توسل به
کیش خشونت عریان، میدان تاخت و تاز پیدا کنند. به یک اعتباربنیادگرائی موجود در
منطقه امروزی هستند، یعنی از گسل ها و نارسائی های جهان امروز و طردشدگی در
بسترجهانی سازی ناموزون تغذیه می کنند.
در
یک مقطع تاریخی پس از سترون شدن و نهایتا فروپاشی اردوگاه شرق و ببادرفتن امیدهای
معطوف به برابری و آزادی که در قالب
سوسیالیسم دولتی آن زمان نمودپیداکرده بود و اعلام پایان تاریخ، در شرایطی که رویکردهائی چون ملی گرائی و یا دولت های
استبدادی حاکم بر منطقه در ایجادرفاه و آزادی و پیشرفت شکست خورده بودند، و بحران
فلسطین و اسرائیل و شکست اعراب موجب شدند که خشم و انزجار فروخفته از وضعیت در
اعماق جامعه انباشته شود. با سست شدن نظم مستقر حالا این گسل ها فعال شده و خشم
فروخورده سربازکرده اند، جوری که به قول معروف دیگر سگ صاحبش را نمی شناسد و در آن
جان انسان و زندگی ارزش حتی یک درهم را ندارد!.
بطورمشخص خلاء قدرتی که پس از فروپاشی نظم مستقر و پوسیده و درپی لشکرکشی
ها و سپس عقب نشینی ها از عراق و لیبی و سوریه و... صورت گرفت، بهترین شرایط ممکن
را برای ظهورحباب های سیاسی و مسلح به
غنائم جنگی چون داعش در منطقه و در بخشی از آفریقا فراهم ساخت. در چنین شرایطی رسوبات
کهنه و قرائت های بنیادگرایانه از دین هم
چون بستری برای بسیج توده ای و علم کردن
بدیل دولت اسلامی بهره گرفتند. شیوه مبارزه با تروریسم هم به جای آن که به ریشه
های اجتماعی و سیاسی مقوم این جریانات به پردازد صرفا بر قدرت و سرکوب نظامی متکی
بوده است که این خود بر نفرت و انزجارعمومی از مداخله قدرت ها افزوده است. با این
همه تا آنجائی که به داعش برمی گردد، رشدبادکنکی و جهش آسای آن، بکارگیری خشونت
برهنه و ناب حتی در مورداهالی (و رعایای) تحت کنترل خود و فقدان پایگاه اجتماعی
نیرومند و گسترش یابنده و ذوب شدن پایگاه اجتماعی کنونی اش به دلیل روشدن سریع
ماهیت خشونت آمیز و چنته خالی ناکجاآبادش، هژمونی خواهی (تحمیل بیعت دیگران با
خود) وتمامیت گرائی تا جائی که تحمل همکاری و یا رقابت مسالمت آمیز با رقبای
بنیادگرای خود را نیز ندارد، بکارگیری سیاست تالانگری و سرزمین سوخته، در کنارعزم
و تشدیدفشارنظامی قدرت های جهانی و منطقه ای برای پرکردن خلأ بوجود آمده، آینده ای
را برای آن رقم نمی زند و چه بسا باداین حباب در زمانی نه چندان طولانی خالی بشود.
اساسا ماهیت خودویگرانه گرانه بنیادگرائی بویژه بهنگامی که به قدرت دست اندازی می
کند، خود به بزرگترین دشمن خویشتن تبدیل می شود. شکست و یا عقب نشینی در کوبانی چه
بسا نقطه پایانی به فتوحات و پیشروی های این جریان و قرارگرفتنش در مسیرسراشیبی-
ولو با مسیری نه خطی که همراه با افت و خیز- باشد. بدیهی است که شکست و ناکامی
نظامی و خالی شدن باداین جریان را نباید بسادگی معادل سرکوب کل بنیادگرائی و بلاموضوع شدن آن ها دید. تا زمانی
که نارضایتی های انباشته شده در منطقه از نظم مستقر وجود داشته باشند، خطرتداوم و
رشد این جریانات منتفی نیست.
-7_ «تفاوت فرهنگ ها» چه تاثیری در نگاهمان به دمکراسی در کشورهای
اسلامی گذاشته است؟ خلاصه راه حل شما برای
اینکه بنیادگرایی اسلامی در جهان تضعیف شود چیست ؟
پاسخ:
نخست آن که درون مایه اصلی دموکراسی حق حاکمیت مردم و قانونگذاری در برابراحکام
شرع و برگزیدگان آسمانی است. از این منظر دموکراسی حقی جهان شمول است که تفاوت های
فرهنگی و بومی نمی تواند آن را تحت الشعاع خود قراردهد. دوم آن که تا آنجا که به
قدرت های بزرگ برمی گردد از دیرباز برخوردآنها با جوامع توسعه نیافته نه دفاع از
دموکراسی بلکه دفاع از منافع خود و از دولت های استبدادی سربفرمان بوده است. در این
حکومت ها سرکوب و برخوردهای آمرانه و تبعیض های طبقاتی و فرهنگی حرف اول را می زده
است. حمایت از دولت های عهدعتیق عربستان و یا ژنرال های نظامی و تضمین امنیت آن ها
با هدف تداوم غارت ثروت های نفتی و غیرنفتی و یا اهداف ژئوپلتیکی بوده است. در حالی
که یکی از دلایل مهم عروج بنیادگرائی و گرایش های واپسگرایانه از قضا بدلیل فقدان
دموکراسی و فضای دیالوگ و آگاهگرانه و فقدان رشد و شکوفائی آزاد فرهنگی و اقتصادی
بوده است. جوامع تک فرهنگی و حکومت های استبدادی مطلق از ویژگی عمده آنها بوده است.
نیروهای پیشرو و مدرن در این کشورها همیشه در معرض سرکوب و پیگردبوده اند و
نهادهای مذهبی همواره تحت حمایت دولت ها.
امروزه
مقابله با بنیادگرائی دیگر یک مقوله محلی و منطقه ای نیست بلکه یک جریان جهانی است
و در خودغرب هم با شکل گیری مناطق حاشیه و
طردشدگی اجتماعی خارجی تباران بازتولید می شود ( واقعیتی که اخیرا نخست وزیرفرانسه
تحت عنوان آپارتایدمنطقه ای-اجتماعی و نژادی به آن اذعان کرد). یکسوم نیروهای داعش
از خودکشورهای غربی تغذیه شده اند. از همین رو مبارزه نظامی و تک بعدی علیه بنیادگرائی
و تروریسم پاسخ گو نیست و نیازمندیک سیاست چندبعدی شامل عرصه های اقتصادی و فرهنگی
و معطوف به ریشه هاست. البته انتظاراین که دولت ها باین آسانی تن به این گونه
سیاست ها بدهند که مستلزم دور شدن از منطق بازار و فربه شدن سرمایه هاست، وجود
ندارد مگر آن که توسط جنبش ها، نهادها و نیروهای مترقی و افکارعمومی و تحت
فشارسنگین به آن ها تحمیل شود.
بطورکلی مبارزه علیه بنیادگرائی
اگر بخواهد که متوجه بنیادهای برسازنده آن باشد دیگر نمی توان و نباید آن را صرفا
در مبارزه علیه داعش و امثال آن، و در یک مبارزه صرفا امنیتی- نظامی خلاصه کرد.
تؤسعه متوازن اقتصادی- اجتماعی و مبارزه علیه فقراقتصادی و فرهنگی، از جمله تأمین عدالت اجتماعی و جامعه پلورالیستی و
چندفرهنگی (و چندمذهبی)، مبارزه همه جانبه علیه تبعیض جنسیتی، جدائی دولت از دین و
تأمین آزادی همه جانبه از جمله آنهاست. بدون مبارزه همه جانبه و چندوجهی با ریشه
ها که مبنع زاینده بنیادگرائی هستند، ریشه کن ساختن آن ناممکن خواهد بود.
بهترین شیوه مبارزه علیه
بنیادگرائی و خشونت، بسیج از پائین، خودسازمان یابی و مشارکت فعال مردم در اداره
امور و سرنوشت خود است. نمونه و سرمشق کوبانی و نواحی دیگرکردستان سوریه که در آن نقش و مشارکت مردم در اداره امور خود و
نیز نقش زنان که زبانزد است، چنان که در آزمون بزرگی مشاهده شد ، نقش اساسی را در
مقابله با بنیادگرائی بازی می کند و این درحالی است که در نقاط دیگرعراق و یا
سوریه بدلیل فقدان این گونه مجامع خودگردان و خودمدیریت، و برعکس متکی شدن به بالائی
ها برای تأمین امنیت و اداره زندگی خود، نتوانستند مقاومت درخوری را در برابرتهاجم
تبه کاران داعشی به عمل آورند. در این نوع مبارزه متکی برخودسازمان یابی دیگر
احتمال این که با دفع نوع معینی از بنیادگرائی از خاکسترپیروزی، نیروی مشابهی با
رنگ و جلائی تازه بتواند به آسانی سربلند کند بسی ضعیف ترخواهد بود.
*- در پاسخ به سؤالات سایت ایران گلوبال
No comments:
Post a Comment