Monday, April 20, 2015

!درام واقعی که هرروز در برابرمان به نمایش در می آید

 
اعتراض نمادین نسبت به بی اعتنائی دولت های اروپائی به کشتارفراریان از جهنم جنگ و فقر!
درام واقعی که هر روز در برابرمان به نمایش در می آید!

نکات اصلی مقاله:
پتانسیل صدها میلیون نفری مهاجرت و پناهندگی به عنوان یکی از بحران های مهم جهان کنونی
جابجائی تراژیک جوامع بشری از مناطق فقر و نکبت غیرقابل زیست به سوی جزایرخوشبختی، هم چون برشی از سیمای رشدناموزون وغیرانسانی نظم سرمایه داری و تبدیل شدن جهان به مناطق خوشبختی و مناطق غیرقابل زیست!
تضادبین تحرک جهانی سرمایه و ممانعت از تحرک نیروی کار و جوامع انسانی متأثر از آن ( هم چون جلوه ای از تضادجهانی شدن و حفظ اشکال دولت ملت ها).
محورهای سه گانه مقابله با بحران مهاجرات
نزدیک شدن بشر به دوراهی انتخاب تاریخی ماندن یا نماندن: بربریت یا سوسیالیسم
 ********
دریای مدیترانه گورستان فراریان از جهنم!
موج پناهندگی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعادگسترده ای پیداکرده است. فاجعه فقط در وسعت این گونه مهاجرت که حالت انفجاری بخودگرفته و به عنوان مثال طبق گزارش ها تنها در عرض شش روز به 11هزارنفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن در غرق شدن هزاران پناهنده ای است که از طریق قایق ها و وسایل حمل و نقل فرسوده و فاقدشرایط ایمنی لازم و یا مملوکردن آنها با چندین برابرظرفیت واقعی خود است

آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست سرنوشت خود را بدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشت های بیرحم تر از آن می سپارند. در این درام واقعی که هرروز جلوی چشممان جاری است، سخن گفتن از گرینه دیگری توسط این بخت برگشتگان و خطاب به آنها، پوچ و تهی از معنا بنظرمی رسد. در جهنمی واقعی و میدان های جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هربنی بشرمتحرک و یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادت گاه او، فرقی نمی کند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشی هدف محسوب می شود، که در آن هر روز کرور کرور و بی حساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بی خانمان و یا اسیر و به بردگی گرفته می شوند. زیست معنائی جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد. در این میان بخش دیگری هم زندگی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکرسفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بی بازگشت برای فرار از یک جهنم واقعی برمی آیند. در آخرین نمونه،همین هفته، باردیگرخبر فاجعه غرق شدن یک قایق (کشتی اوراق شده؟ تخته پاره ... و هر آنچه اسمش را بگذارید) 700 و به روایتی نزدیک هزارنفر جان خود را از دست داده اند. گاردساحلی ایتالیا تاکنون توانسته تنها جسد 28 نفر از آنان را نجات بدهد. گزارش ها و صحنه های تکان دهنده ای شناوربودن اجسادغیرقابل شمارش بر روی امواج دریا را نشان می دهند. موج های دریا اجسادبرخی از آنان را دهها کیلومتر دور تر از محل واژگون شده به سواحل لیبی برگردانده اند. گوئی در کشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم، قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح در خشن ترین وجه خود جان تازه ای گرفته است!. ابعادفاجعه و بیش از آن خطرهجوم پناهندگان به بهشت های محافظت شده غرب به چنان درجه ای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیرشده است که سیاست سکوت و بی تفاوتی تاکنونی را (بخوانید مشارکت دراین قتل عام را) بشکند و جلسه فوق العاده ای برای بررسی این معضل تشکیل بدهد*. در این میان اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بی تفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایرکشورهای اروپائی در برابریک مساله تمام اروپائی و عدم پذیرش پناهندگان و عدم تأمین هزینه ها و امکانات لازم و اینکه بیش از 90 درصدبارآن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازه های مهم ورود پناهجویان به اروپا افتاده، در آمده است. فرانسوااولاند از ضرورت ثبات در لیبی (و دیگرکشورهای مسقط الراس ) سخن گفته است. همین سخن را اوباما در دیدار با رئیس جمهورایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تأمین ثبات در لیبی راه مقابله با آن است. روشن است که این نوع واکنش ها جز فرافکنی و شانه بالاانداختن توسط کسانی که مسئولیت نظم جهان و پی آمدهای آن را مستقیما بردوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای "ثبات" می توان پرسید که اولا ثبات در لیبی را چه کسی درهم شکست جز خودهمین قدرتها، یعنی آمریکا و فرانسه و انگلیس درهمراهی با سایرمتحدین اروپائی خود (و این البته معنائی جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به  نقش خود در وقوع این فاجعه و جنایت ها ندارد) و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مسأله و آشکارکردن سودای تأسیس حکومت های با ثبات و مقتدری که بتوانند بطورشایسته تری از دروازه های ورود مهاجران و پناهندگان به سمت کشورهای تروتمندتر و پیشرفته تر غربی محافظت به عمل آورند نیست. براساس گزارش لوموند همین کشوربی ثبات و چندتکه شده لیبی روزانه بیش از 20 هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاه هائی با بدترین شرایط انسانی نگهداری می کند. با این همه سیل پناهندگان در حدی است که حداقل هفته ای ده  پانزده کشتی بندرتریپولی را بقصدورودبه ایتالیا و اروپا ترک می کنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپائی در این کشتارعامدانه با دستورالعمل هائی که این دولت ها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستجو و مداخله برای نجات این قایق های دستخوش امواج صادرکرده اند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قصاوتی، ارسال این پیام به پناهجویان بوده است که مبادا گمان برند که در آنسوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه فرار از جهنم واقعی و غیرقابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیام های ضدانسانی کارسازنبوده و آن ها برای فرار از نکبت و فشاری که گرفتارش شده اند هر نوع ریسکی را به جان می خرند. در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا می سپارند، کودکان و جوانان و زنان بامیددست یافتن به زندگی قابل تحمل تر و کمترمشقت بار سهم عمده را تشکیل می دهند. حتی در میان جمعیت سوار براین نوع تخته پاره ها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آن ها را به امید دست یافتن به یک زندگی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپرده اند. و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سوء استفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهندگان را در فرسوده ترین وسایل حمل و نقلی که فاقدحداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و چه بسا در وسط دریا رها می سازند.

بحران پناهندگی تصویرگرماهیت جهان کنونی
بحران پناهندگی یکی از بحران های مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم می کند و مستقیما از نحوه انکشاف و عملکردنظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکاف های روزافزون طبقاتی، سبطره حکومت های مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعله ورشدن جنگ های و حشیانه قومی قبیله ای و یا نیابتی از سوی قدرت های بزرگ جهانی و یا متحدمنطقه ای با سودای کسب هژمونی و کنترل منطقه نشأت می گیرد که خود با تحریک و توسل به انواع و اقسام  انگیره های قومی و مذهبی و فرقه ای همراه است و بهمین دلیل پرده از چهره نظم حاکم و گندیدگی آن بر می گیرد. در این تصویر جهان تحت سلطه سرمایه داری به مراکزخوشبختی(شهرها) و نواحی غیرقابل زیست (روستاها) تبدیل شده است.
عامل اصلی این پدیده که خود بسترمناسبی برای سربلندکردن سایرعواملی چون داعش ها و القاعده  ها بشمارمی رود، اساسا جهانی سازی سرمایه و استراتژی ها و سیاست هائی منبعث از آن است. به عنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ائتلاف وسیع منطقه ای و جهانی با نقش آفرینی عربستان هم چون یکی از ژاندارم های تحت کنترل و حمایت دولت آمریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گسترده ای که مدتی پیش  باصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویت کننده بنیادگرائی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازه ای از آوارگان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بی وقفه سرمایه برای گشودن راه های سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه  و تأمین انباشت را تشکیل می دهد. سرمایه داری با کالائی و طبقاتی کردن کردن همه مناسبات جوامع انسانی و تعمیم آن به همه نقاط جهان، بدلیل خصیه ذاتی رشدنامتوازنش، به تولیدهمزمان فقر و ثروت و ایجاد جزایرخوشبختی و فلاکت زده در کنارهم، و تولید و بازتولیدجوامع ناموزون و آکنده از تضادهای درهم پیچیده پرداخته است. اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقربی کران و جنگ و سرکوب بویژه در خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایرنفتی و گاز و نیز شمال آفریقا را غیرقابل زیست می کند. هم چنین باید اضافه کرد که ورودسرمایه داری به فازجدیدجهانی سازی برای انتگره کردن منطقه در خود و در بازارجهانی و ایجادقطب های ثروت و قدرت، بلائی را که زمانی در دوره شکوفائی فازدولت- ملتها با خالی کردن ساکنان بیشماری از روستاها و مناطق عقب مانده بسودمناطق شهری و رشدیافته تر و ایجادحلبی های وسیع در اطراف شهرها بوجود آورد، اکنون همان روند را در فازجهانی سازی با حدت و شدت بیشتری انجام می دهد: جداکردن میلیون ها میلیون مردمان این مناطق از اقتصادبومی-زیستی خود بدون آن که قدرت جذب آنها را داشته باشد. بحران پناهندگی و مهاجرت که تخمین زده می شود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرایندایجادسرزمین های سوخته و عقب مانده است که در ترکیب با تناقض ها و عوامل محلی و جنگ ها که خود نیز دارای پی آمدهای ویران باری است خصلت انفجاری یافته است. این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و روی آوردن به جوامعی که جزایرخوشبختی و امن انگاشته می شوند، بی تردید پی آمدهای مهمی را با خود به همراه دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله این نوشته خارج است. حاشیه نشینی و انباشته شدن آنها در در اردوگاه ها و یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیض ها، دامن زدن به نژادپرستی و ضدیت با مهاجران در کناراستثمارشدید و سوء استفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدیدشکاف های درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبستگی طبقاتی از جمله آنهاست.
معضل بزرگ دیگربرخاسته از انکشاف سرمایه دارانه و برخاسته از تناقضات ذاتی آن، اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که این سیستم ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زندگی و نیز ممانعت از شکل گیری اشکال و شیوه های نوین زیست و زندگی به آن مبادرت می ورزد. آزاد کردن لایه های وسیعی از بندمناسبات بومی که خود قادر به جذب اکثریت بزرگی از آن ها نیست موجب چنان جمعیت اضافی و مازادی می شود که آدمی با مشاهده جنگ ها و کشتارها  و تبدیل شدن دریای مدیترانه قبرستان آنها، گمان می برد که گوئی این تئوری های ضدبشری مالتوس است که برای تعدیل جمعیت جهان جان تازه ای گرفته است!.
در اصل این قانون رشدناموزون سرمایه داری است که با نابودی اقتصادها و پتانسیل های بومی بجای رشد و شکوفائی آنها، در کنارتخریب محیط زیست مانع بسط و رشدجوامع موزون و همگن در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق می شود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحدپذیرش چنین ریسکی اجتناب ناپذیر می کند. منشأ اصلی شکل گیری پتانسیل عظیم مهاجرت جهانی را در این نوع  تضادها و انکشاف سرمایه داری باید جستجوکرد و نه نسبت دادن آن به عوامل ثانوی که حامیان سرمایه داری با فرافکنی و پوشاندن علل واقعی در صددالقاء آنها به عنوان علل واقعی هستند. در همین رابطه سرشت و پویه متضاد و دوگانه سرمایه داری در فازجهانی سازی گسترده مبنی بر شعارتحرک آزادسرمایه و بسط بازار و مناطق باصطلاح تجارت آزاد از یکسو و ممانعت از تحرک نیروی کار و از جابجائی آزاد جمعیت جوامع بشری از سوی دیگر باعریانی مشهودی توضیح دهنده فاجعه شرم آوری است که امواج دریا به صخره های این جزایرخوشبختی و تمدن بشری فرومی کوبند. دوگانگی و تناقضی که  از ماهیت جهانی شدن سرمایه و ورودآن به همه عرصه های زندگی در همه نقاط جهان از یکطرف و متوسل شدن به قواعد و مقررات نظام دولت- ملت ها و حفاظت از امتیازات و اقتدارات برآمده از مرزهای ملی توسط سرمایه جهانی شده برای اعمال هژمونی و سلطه برجهان  از طرف دیگر نشأت می گیرد.

فرافکنی
با این همه، برخورد نظام سرمایه داری با فجایع برخاسته از نحوه انکشاف خود و سیاست ها و استراتژی های برآمده از آن، چیزی جز فرافکنی و تحریف صورت مسأله و رازآمیزکردن اصل مسأله جهت فریب دادن افکارعمومی نیست. تداوم رفتاربی شرمانه تاکنونی نسبت به مهاجرانی که دل به امواج دریا سپرده اند و نسبت به کودکان و زنان و نواجوانان و جوانانی که از جهنم جنگ و فقر گریخته اند، البته دیگر بشکل تاکنونی- درسکوت و با چراغ خاموش- ممکن نخواهد بود. اکنون برخوردبا موج پناهندگان به آزمونی بزرگ برای تمدن بشری و نیز عرصه بزرگی برای مبارزه جهانی جهت واداشتن دولت ها به تمکین در برابرمنزلت بشری بجای سرخم کردن در برابرمنزلت سرمایه تبدیل شده است. در این کارزارجهانی شفاف ساختن و به چالش گرفتن رابطه جنگ ها، اعم از نیابتی و غیرنیابتی و اختصاص بودجه های نجومی به جنگ و تولید و نگهداری انواع سلاح های کشتارجمعی، تأسیس جوامع یک درصدی و فوق مرفه، در کنارجوامع فوق محروم و غیرقابل زیست، سیاست های ویرانگرانه اقتصادمبتنی بر سود و بازارآزاد و جنون مصرف با بحران مهاجرات، و بالأخره تأکید بر ارزش های جهان شمول حقوق انسانی از اهمیت زیادی برخورداراست.

بطورکلی در مقابله با فاجعه و بحران مهاجرت باید سه سطح از کنش و اقدامات را باهم ترکیب کرد:
نخست درهم شکستن بی اعتنائی دولت های اروپائی و جامعه جهانی برای در دستورقراردادن یک سری اقدامات واقعی اصلاحی  و فوری برای نجات و اسکان پناهندگان و تأمین سایرخدمات اولیه و حل معضلات پناهندگی آنها.
دوم، مبارزه برای برسمیت شناختن حق سکونت و تأمین زندگی انسانی برای هرفرد به عنوان انسان با حقوق جهان شمول و هم چون یک شهروندجهانی و از جمله برخورداری از حق سکونت در هرنقطه ای از جهان که مایل باشد.
سوم، مبارزه برای سیاست های معطوف به تؤسعه و رشدمتوازن در سراسرجهان و سرمایه گذاری های زیربنائی و بدور از محاسبه و دست اندازی بازارآزاد، برای زیست پذیرکردن سایرنقاط جهان. که خودمستلزم دست برداشتن و آزادکردن سرمایه ها و امکانات از حوزه های میلیتاریستی و انباشت زرادخانه ها و تخصیص بودجه های نجومی جنگی و اتخاذسیاست های غیرسوداگرانه و برابری طلبانه است.
بی تردید سرمایه داری داوطلبانه زیربارحتی بخشی از آن ها هم نخواهد رفت و تن دادن به آن ها را در حکم خودکشی و نافی هویت خود خواهد دانست. با این وجود این به معنای آن نیست که تا رسیدن زمان نابودی نهائی چنین سیستمی نتوان از طریق تشدیدفشارافکارعمومی، فشارسنگین جنبش ها و نهادهای مدنی رفرم ها و اصلاحات مشخصی  را به آن تحمیل نکرد. اصلاحاتی که برای تداوم زندگی در کره زمین و تکوین جنبش برابری خواهانه به یک بدیل تمام عیار لازم اند. سرمایه داری بارها درتاریخ حیات خود باین گونه فشارها برای بقاء خود تن داده و سعی کرده است که آنها را به سودخود تصاحب کند. اعمال چنین فشارهائی به سیستم بویژه وقتی که مستمرباشد می تواند در کناربرنامه مستقل جنبش های اجتماعی - طبقاتی خودبخشی از روندتضعیف و انهدام آن باشد. مهم آن است که این جنبش ها و فشارها از بیرون و بدون دخیل بستن به امکان و امید تحول از بالا و دادن فرصت مسخ و از آن خودکردن  توسط نظام باشد. بدیهی است که چنین گام ها و تحمیل رفرم هائی تنها می تواند در راستای تقویت صف همبسته کارگران و محرومین جهان هم چون یک طبقه و جنبش جهانی و آگاه به جایگاه و سرنوشت خود در برابرطبقه جهانی سرمایه داران و دولت های حامی آنها باشد.
 واقعیت مهم دیگر آن است که نظام سرمایه داری با جهانی ساختن خود و اشغال همه نقاط جهان بسرعت بسوی تصادم با دیواره های ظرفیت سیاره زمین حرکت کرده و بشر را با خطرتخریب و نابودی آن مواجه کرده است که این خود محرک و زمینه عینی تازه ای است برای بوجودآمدن انگیزه ای مضاعف و حیاتی برای نجات زیست گاه خود- سیاره زمین- و حفظ تمدن بشری توسط ساکنین آن. از همین رو با قاطعیت می توان گفت که لااقل سرمایه داری بشیوه تاکنونی در جنون مصرف و تولیدفقر و نابودی طبیعت قادر به حفظ تداوم سلطه خودنخواهد بود و چه بسا ناگزیر گردد زیرفشارجهانی برای حفظ خود و نظامش دست به عقب نشینی هائی بزند و به تغییرات و رفرم هائی ولو جزئی و حداقلی  معطوف به حفظ محیط زیست و سیاست کنترل بحران مهاجرت و امثال آن تن بدهد. اما همانطور که گفته شد اولا شرط آن تشدید و اعمال فشارتوسط جنبش ها و افکارعمومی است و ثانیا بهرصورت دامنه آن محدود خواهد بود. بی تردید اگر قرار باشد سرنوشت جهان به دست سرمایه داری با سرشت شناخته شده اش سپرده شود، حاصل آن جز نابودی و ویرانی کره زمین و گسترش جنگ ها و فقر و شکاف فزاینده طبقاتی نخواهد بود. در انتهای این تونل تاریک آن چه که می تواند موجب رؤیت کورسوئی برآمده از بارقه امید باشد، این واقعیت است که  انسان با قرارگرفتن عملی در برابری دوراهی خطرنابودی سیاره زمین هم چون مکان زیست خود و یا گزینش شیوه دیگری از زندگی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر، دست به انتخابی تاریخی بزند. ماندن یا نماندن، ترجمان دیگری از شعاردیرینه سوسیالیسم یا بربریت است که امروز در برابرمان قرارگرفته است.
                                                                                                
*-در همین رابطه اشتان مایر وزیرخارجه آلمان با انتشاربیانیه ای غرق شدن حدودیک هزارتن در آب های مدیترانه را یک تراژدی وحشتناک توصیف کرد، و خواهان اتخاذتدابیرجدی و پاسخ به آن شد.
اما بیانیه ای که با نشست اضطراری وزیران خارجه اتحادیه اروپا انتشاریافت، چنانکه از قبل هم قابل پیش بینی بود، روشن ساخت که ماهیت این باصطلاح تدابیربازدارنده چیست: حذف صورت مسأله، افزایش کنترل ها تا 5000 نقطه و تا مرزهای لیبی و سایرکشورهائی که مهاجران از آن جا وارد می شوند و نیز درهم شکستن قایق ها و کشتی های قاچافچیان و دستگیری آنها و کمک به دولت های محلی برای ممانعت از پناهندگی (همان حکومت های با ثبات) و امثال آن رئوس اصلی تصمیمات این نشست را تشکیل داد و معلوم شد که آه و تأسف آنها و نمایش یک دقیقه سکوت و انتشار بیانیه های همدردی و امثال آن همه و همه جز تعارف و ریزش اشک تمساح نبوده است.
اتحادیه اروپا طرح ده ماده ای را برای مقابله با مشکل مهاجران را تصویب کرد:

No comments:

Post a Comment