فیدل کاسترو، و تجربه قرن بیستم
کاسترو
تجسم درک مسلط از سوسیالیسم دریک دوره تاریخی- در قرن بیستم- بود. او از قضا از
صادق ترین و پرشورترین و با وفاترین به آرمان های خود بود، و بهمین دلیل هم برای
بسیاری الهام بخش بود و درحوزه عدالت هم دست آوردهائی داشت. نباید فراموش کنیم که
مثلا چین و ویتنام از دیگربت های قرن بیستم بودند که امروزه در دفاع از تجارت آزاد
و اتحادیه تجارتی که مثلا خانم کلینتون مجبورشد دربرنامه انتخاباتی با آن مخالفت
کند، کوس سبقت گذاشته اند... آن نوع درک از سوسیالیسم خواه ناخواه به همین نوع نتایج و مشخصا اقتدارگرائی منجرمی شد. بنابراین ما با
پایان یک نوع درک از سوسیالیسم تجربه شده تحت عنوان سوسیالیسم اقتدارگرا و حکومتی
که در آن عدالت و آزادی باهم همسازی نداشتند و عدالت برآزادی اولویت داشت مواجه هستیم. نحوه کنش چپ امروز به این پارادوکسی که نهایتا سوسیالیسم را زمین گیر و
متلاشی کرد، بیانگر نگاه و درسهای برگرفته و یا ناگرفته اش از آن تجربه است که
البته یکسان نیست و یکی از عوامل تشتت آن است. قبل از هرچیز ضرورت دارد که چپ این
مشکل خود را حل کند که انتقادبه خود و از جمله به تجربه صورت گرفته اگر واقعا از
منظروفاداری به آزادی و عدالت و جدائی ناپذیری آن ها باشد و نه چراغ سبزدادن به
سرمایه داری، نمی تواند نازشصتی به امپریالیسم و سرمایه داران باشد و این که نمی
توان تحت هیچ شرایطی عیوب خویش را پنهان ساخت و آن را تابع مصلحت اندیشی های کوته بینانه شرایط قراردارد. البته می توان گفت که فشارهای سنگین غول آمپریالیسم آمریکا
کوبای کوچک را به این نقطه راند و از آن گریزی نبود. در وجوداین فشارهای سنگین
حرفی نیست و باید دائما آن دولت آمپریالیستی و همراهان او را از این جنبه هم
زیرضرب قرارداد. اما نمی توان از آن واقعیت به نوعی تقدیرگرائی تن داد و آن را
توجیهی طبیعی برای ناگزیرانگاشتن انحراف از مسیراصلی رهائی دانست. عاملی که فقط به
این مورد هم محدودنمی شود و تاز مانی که سرمایه داری هست همواره وجودخواهد داشت.
چرا که سرمایه هیچ گاه بااضدادخودکنارنخواهد آمد. کوبا و فیدل گذشته ما و بخشی از
افتخارات مبارزه و مقاومت ما علیه ستم سرمایه داری است. اما برای عبور از
خوددیروزمان و آن تجربه تاریخی باید بیش از هرزمانی هم چون قطب نمای حرکت
برپیوندجدانشدنی برابری اجتماعی و آزادی اجتماعی پای فشرد.
نقدتوأمان
مناسباست سرمایه و مناسبات قدرت هم چون
دو عنصرجدانشدنی و درهم تنیده نظام سرمایه داری و لاجرم سوسیالیزه و اجتماعی شدن
هردو به موازات همدیگر که مبنای نقش آفرینی و سوژه گی همه عوامل و نیروی ضدسرمایه و از جمله مولدین و استثمارشوندگان است و نه سوژگی رهبران و احزاب
و یکه تازی آن ها، زیربنای درک نوین از سوسیالیسم را تشکیل می دهد. بزرگداشت کاسترو
هم چون نمادمقاومت همراه با نقد او، هم چون نقدخودمان، و سوسیالیسم تجربه شده جدا
از هم نبوده و نیروی محرکه پیشروی ما را تشکیل می دهد. انتقاد و تأکید بر خط
پیوسته مقاومت تاریخی دیالتیک حرکت ماست.
No comments:
Post a Comment