دعوت به
تخفیف رؤیاها و به واقع گرائی!
مطلبی به عنوان ما و آرزوهای ما!. در انتقادبه کسانی
که نسبت به فقدان دموکراسی در کوبا انتقادکرده اند مدعی است که فرهنگ ما ایرانیان
و از جمله چپ ها همواره حداکثرگرائی بوده است که مانع برخورد واقع گرائانه آنها با
رویدادها می شده است. او مدعی است که سوسیالیسم دوران ما بهتر از آنچه که در شوروی، کوبا، چین بود
و هست نخواهد شد. پس بهتر است، تنها به قاضی نرویم، رویاهای مان را تخفیف دهیم*
چیزی که نویسنده مقاله می گوید امرتازه ای نیست: آن چه که
واقعیت دارد حقیقی است و آنچه حقیقی است واقعیت دارد، که نویسنده خواسته است آن را
با تکیه به اختراع ژن حداکثرگرائی ایرانیان آذین بندی کند. البته این منطقی دولبه
است
هم برای توجیه از
سوی مدافعان "سوسیالیسم" دولتی و سرکوبگر کاربرد دارد و هم بهمان اندازه
برای سرمایه دارانی که آن را پایان تاریخ می دانند. بدیهی است که سوسیالیسم و
کمونیسم یک شبه بوجودنمی آید و درنزدکلاسیک ها نیز سوسیالیسم که با مشخصه به هرکس
به انداز کارش همراه بوده، مقدمه و شروعی بوده است برای ساختن جامعه بدیلی که در
آن به هرکس به اندازه نیازش تعریف می شده است(برنامه گوتا). باین معنا در
نزدکلاسیک ها گرچه در سوسیالیسم هنوزبقایائی از مناسبات سرمایه داری و از جمله
همان تفاوت های زندگی مبتنی برکار و یا دولت گذاروجود داشته است که نهابتا باید محومی
می شدند، اما در چهارچوب بخشی از فرایندورود به مناسباتی کمونیستی صورت بندی می
شده است که ماهیتا در تمایز با سرمایه داری و درچهارچوب فرایند تحول سرمایه داری
به کمونیسم قرارداشته است ( البته نه آنگونه که بعدها به شکل شماتیک مرحله بندی شد
و ماسید. بلکه به شکل یک حرکت مداوم وتعمیق یابنده به کمونیسم). اما مشکل اصلی نه
این گونه ارزیابی ها و مرحله بندی ها که صرفا اعتبارنسبی داشته اند و نه ارزش ذاتی
و پرنسیپی، آن بود که اساسا کل چنین پروژه گذاری درگذرتجربه تاریخی موفق از آب در
نیامد. یعنی همان دولت گذارو دیکتاتوری پرولتاریا بجای پژمرده شدن و نه دولت شدن برعکس شکوفاتر
و استبدادی تر شد، یعنی که اساسا این نوع پیشروی به سوی سوسیالیسم (و کمونیسم و
همانطور که اشاره شد نباید به لحاظ مراحل تاریخی صورت بندی شوند و باین اعبتار هم
از سوسیال دموکراسی در غرب که در چهارچوب سرمایه داری قرارمی گرفت متمایز بود)
موردتردید و نقدفرارگرفت. کوبا و مشابهات آن هم در اصل ادامه آن همان پروژه بودند.
و یژگی آنها سوسیالیسم از بالا یعنی قیمومیت نخبگان و حزب و رهبران بر مردم و
ناسازگاری و نا هم طرازی آزادی و برابری درآن بوده است. نویسنده مقاله هم دقیقا متأثر از همین بینش است وقتی می
گوید اگر منتقدین جای آنها بودند چه می کردند؟. طبیعی است که همان کاری را می
کردند که فیدل ها کردند. آن نوع ساختن سوسیالیسم به همین جا می رسید که رسیده است.
اما سوسیالیسم اگر مناسبات است، و مناسباتی رهائی بخش در برابرنظام سرمایه داری
هست که هست اولا از بالا توسط یک اراده مشرف نمی تواند ساخته و پرداخه شود بلکه
معماران و سوژه های آن خودانسان ها و کارگران و بیشماران هستند و نه رهبران و
احراب و نخبگان و ... مثل همه مناسبات اجتماعی تاریخی که شکل گرفته اند که فیلسوفان
و تئوریسین های اجتماعی فقط آن را شفاف تر ساخته اند و نه اختراع. ثانیا برخلاف تصورجاافتاده و ریشه
دار، جنگل در پشت درختان قرار ندارد و وسیالیسم در زمان و مکانی ناکجاآباد که نفخه
انقلاب دمیده شود و در یک صبح فرخنده از فردای انقلاب سربرآورد نیست که از قضا
درست دردل مناسبات سرمایه داری و خشت به خشت در برابرهرتعرض سرمایه و هم چون خرده
بدیلی در برابرخرده بدیل های آن ساخته می شود،علی الخصوص زمانی که مناسبات سرمایه
داری با گامهائی شتابان هرلحظه گندیدگی خود را به نمایش می گذارد، در دل همین
مناسبات و هم چون بدیل آن جوانه بزند و هرکس می تواند در گوشه ای از حوزه زیست به
سهم خود بنیان گذارآن باشد. بله، جوانه های آن را برخاک زندگی برویاند.
هرکس و هرچندنفری می تواند آن را هم چون خرده آلترناتیوها یعنی همان درختانی که
نهایتا جنگل را می سازند شروع به ساختن آن بکند.... بله، کسی قرار نیست برای ما
سوسالیسم بسازد مگر خودمان، خودانسان آن را بسازند و از هم اکنون و در خاک زندگی
... چنین چیزی به موازات گسترش اعتراضات عمومی عیه سیستم شدنی است .. ..نیروی
محرکه آن از قضا از گندیدگی روزافزون خودنظام سرمایه داری نشأت می گیرد....بدون
عبور از باتلاق مناسبات تینده شده بردست وپایمان نمی توان پیش رفت...
No comments:
Post a Comment