Tuesday, January 03, 2017

گورخوابی و پسوندمتجاهر!


گورخوابی و پسوندمتجاهر!
چقدر ضدانسانی و نفرت انگیراست این واژه متجاهر!
انگارهمه پلیدی و خشونت موجود در حکومت اسلامی را درهمین یک کلمه گنجانده باشند!. واژه ای که وظیفه دارد یک جا و بطورهمزمان به فرافکنی ابعاد و ریشه های گوناگون فاجعه پرداخته و نقش سیستم وسیاست های فقرآفرین نهفته در آن ها را  پنهان ساخته و رژیم را تبرئه نماید.
و بجای آن شهروندان مچاله شده را مقصراصلی جلوه دهد و به تبع آن مجوزی برای توجیه برخوردخشونت آمیز با آن فراهم سازد: شیوه های ضدانسانی و شبه فاشیستی چون طرد و حذف از جامعه،  آتش زدن آلونک ها و تاراندن بخت برگشتگانی که گویا هویت و شناسنامه  اشان فاقداعتباراست و بالاخره از عقیم سازی آن ها ( و البته زنان) سخن به میان آوردن. کسانی که عموما از پیوندهای اجتماعی سابق خودکنده شده و به قعردره نکبت و فلاکت و تنهائی پرتاب شده اند: انکارشدگی در شکل کامل کامل خود. جرم آنها این بوده است که نتوانسته اند از سرتصادف و بدشانسی، فقدان آگاهی و یا نداشتن توان و امکانات لازم برای تداوم زندگی معمولی و یا افتادن به دام سوداگران مرگ، از سقوط خویش به دره ای که برای بلعیدن آن ها و بسیاری دیگر در هر گوشه و اکناف کشور بویژه شهرهای بزرگ و بویژه در میان حاشیه نشین ها، دهان گشوده اند، فاصله بگیرند. آن ها به دلیل مواجهه با این درجه از آسیب پذیری، در خط مقدم فرایندانحطاط یک جامعه بیمار و در تیررس طعمه سوداگران مرگ و تباهی قرارگرفته اند. غافل از آن که وجودفزاینده آنها قبل از هرچیز هم چون آینه ای از سیمای یک جامعه بیمار و رژیمی تبه کار و غیرپاسخگو در برابرفاجعه پرده برداری می کند. همانطور که سخن گفتن از راه حل های شبه فاشیستی و غیرانسانی چون عقیم کردن (با لعاب و روکشی از تعارف "داوطلبانه بودن" به روی آن)  نه فقط بیانگرهراس رژیم است از ابعادآن چه که در طی نزدیک به چهل سال زیرگرمای بال و پرخود آن را عملا پرورش داده است، بلکه به معنای اعتراف به بن بست و ناتوانی اش در کنترل این پدیده و کاستن از دامنه آن است. بنابراین سزاست که نگاهی کوتاه به واژه منحوس"متجاهر" داشته باشیم:

رژیم جمهوری اسلامی رسما کارتن خواب ها و معتادان و گورخوابان را معتادان متجاهر می خواند.
در فرهنگ عمید کلمه متجاهر به  کسی  گفته می شود که عمدا عمل خود را آشکارمی سازد
در فرهنگ معین هم این واژه به معنای  کسی است که آشکارا فسق می کند.
در فقه اسلامی مجازات کسی که به علنی کردن یک فعل غیرشرعی اصرار ورزد به مراتب سنگین تر از کسی است که در خفا انجام می دهد.
 این جرم، سنگین ترهم می شود اگر آن فعل موجب وهن نظام و اسلام در انظارعمومی و جهانی گردد. بدین سان وقتی "دشمنان" نظام آن را در بوق و کرنا جاربزنند، و باصطلاح مدیائی شود و تبدیل به یک رسوائی عالمگیر برای رژیمی که مدعی مدیریت جهانی و نجات بشریت از هرنوع پلشتی است؛ آنگاه دور از انتظار نخواهد بود که جرم سوءاستفاده دشمن و یاری دادن به آن نیز به پرونده بازجوئی این بی سرپناهان آواره و گورخواب هم افزوده شود و موجب و زمینه ساز برخوردخشن تری با آنها شود. چنانکه ازهم اکنون  روزنامه ها از بازجوئی تک تک گورخوابان نصیرآباد خبرداده اند*  وچنین است که رسانه ای شدن پدیده گورخوابی بجای آن که مرهمی برای کاستن ولواندکی از دردبی پایان این آوارگان نگون بخت شود، بر رنج جانگاه آنها هم می افزاید که مستلزم افشاگری بیش از پیش رژیم است.

اما پسامدواژگان ترکیبی معتاد و یا کارتن خواب متجاهر فقط به مواردفوق محدود نمی شود چرا که هم چون نوک کوه یخی است که بدنه عظیم و نامرئی آن را تحت عنوان "اعتیاد نامتحاهر"، پوشیده نگهمیدارد، و لاجرم شرایط مناسبی را برای پیشروی هرچه بیشتراین مرگ خاموش در جامعه فراهم  می سازد. .برطق این رویکرد، معتادغیرمتجاهر به کسی گفته می شود که اعتیادش شکل آشکار و علنی ندارد و بهمین دلیل هم نمی تواند چندان مسأله برانگیز باشد. در شرع  این گونه پدیده های ناهنجاراجتماعی وقتی حالت غیرمتجاهر (وغیراشکار) داشته باشند، عموما نادیده گرفته شوند. تالی چنین رویکردی، شیوه ای است که مطابق آن حذف صورت مسأله و "راندن آن به زیرفرش"، جایگزین برخورداصولی معطوف به پیش گیری و خشکاندن ریشه ها یعنی عوامل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دخیل در گسترش آن می شود. در آنسوی"گناه نامتجاهر"، برخوردخشن و متکی به شیوه حذف و طرد در پیش گرفته می شود تا چهره مقدس نظام ملکوک نشود و دشمنان نتوانند از آن سوء استفاده بکنند. و چنین است که در ایران میلیون ها معتادغیرمتجاهروجوددارند که روز بروزهم بر ابعادآنها افزوده می شود و حکومت هم مسئولیتی در برابر آن برای خود قائل نیست. باین ترتیب مفهوم نهفته در واژه متجاهر شیوه مبارزه با آسیب های اجتماعی را نیز رقم می زند. با این وجود آن چه که تراژدی گورخوابی اخیر طبل رسوائی آن را درچهارگوشه عالم به صدا در اورده است، همانا ابعاد و گستره حتی بخش باصطلاح متجاهراعتیاد و رسانه ای شدن این پدیده با تمام جنبه های تراژیک آن است که به معنی  شکست کامل شیوه برخورد و سیاست پنهان سازی، و مخدوش شدن شدیدچهره نظامی است که بیشترین سرانه اعدام ها را به خوداختصاص داده  بدون آن که بتواند در مهاربحران موفق شود.
پنهان سازی آمارواقعی و یا دستکاری آن ها، جمع آوری های مقطعی و حمله و کتک زدن و آتش زدن جل و پلاس مندرس این "بی خانمان ها" در اماکن و پارک ها و نقاط دیگر (که رانده شدن بسوی گورخوابی به عنوان یکی از تبعات این گونه سیاست طردسازی) از جمله آنهاست تا مبادا با عریان ترشدن آن گردملالی بر چهره تابناک نظام به نشیند. برطبق گزارش روزنامه ها وقتی خامنه ای طی گزارشی پنهانی و پشت درهای بسته از ابعادتکان دهنده فاجعه و دیگرآسیب ها و نابسامانی های اجتماعی توسط مقامات دست اندرکار مطلع می شود، به گفته همین راویان، برانگیخته شده و دستورالعمل هائی برای مقابله با آن صادرمی کند و در همین رابطه به نقل از وی گفته می شود که  بیست سال دیرجنبده ایم (گوئی که در این بیست سال کسی دیگر رهبرنظام بوده است!). هم چنین برخی نمایندگان در مجلس شورای اسلامی زبان به گلایه گشوده اند که چرا باید آمارآسیب های اجتماعی، امنیتی تلقی شوند و پنهان بمانند؟. مگر بدون آمار و آگاه کردن جامعه به ابعادفاجعه می توان با پدیده ای که تا اعماق جامعه ریشه دوانده مبارزه ای جدی  کرد؟

بدیهی است که پنهان سازی آمار و صورت مسأله به معنی آن است که رژیم همچنان حاضرنیست واقعیت فاجعه و ابعادآن و مسئولیت خویش را به پذیرد. و این یعنی آنکه هم چنان سیاست  پنهان سازی و بکارگیری شیوه های خشونت آمیز ادامه خواهد داشت. به زعم آن ها پذیرش رسمی ابعادفاجعه و ریشه های آن هم به معنای  سندورشکستگی نظام است و هم خوراک تبلیعاتی دادن به رسانه های معاند و دشمنان نظام و هم البته  ضرورت تغییرسیاست هائی که با  منافع  باندهای نظام و ماهیت سرکوبگرانه  رژیم سازگاری ندارد.  

بی تردید دپدیده هائی چون اعتیاد، فروش کلیه و تکه هائی از اندام خود برای گذران زندگی و ... یا تن فروشی (کارگرجنسی)، کودکان خیابان و کودکان کار و دهها و صدها ناهنجاری دیگر فقط اختصاص به ایران ندارد، اما ابعاد و تبعات آن در ایران با توجه به امکانات بالقوه و بالفعلش برای پیشگیری و مقابله با موثر با آن، ابعادنگران کننده ای پیداکرده است که می توان آن را هم چون مرگ خاموش یک جامعه سالم و سرزنده و جوان، تهدیدی بزرگ  بشمارآورد. گره خوردگی این پدیده در ایران با فقر و بیکاری و فسادسیستمایتک نظام و باندهای مافیائی آن از یکسو و سرکوب سبک زندگی و آزادی های مدنی و عرفی از دیگرسو ارتباط تنگاتنگی دارد ( جامعه ایران در حاکمیت نظام دینی-طبقاتی به آزمایشگاهی تبدیل شده که در آن این گزاره معروف که دین افیون توده هاست عملا به اثبات رسیده است). حتی در صفوف معتادان افراد تحصیل کرده بیکار و دارای مدرک لیسانس و بالاتر هم دیده می شود. روزی نیست که خبری از یورش های رژیم به جوانان و دستگیری دهها تن از آنها به جرم جمع شدن دختران و پسران به دورهم، و "ارتکاب به جرائمی" چون رقص و شادمانی و نوشیدن و رقصیدن و آوازخواندن . .. و جریمه و زندانی کردن و شلاق زدن و...  نشنویم.
فسادسیستماتیک و مشارکت باندهای مافیائی رژیم در قاچاق و اعمال سیاست تبعیض آمیز و یک بام ودوهوا در برخورد با پدیده اعتیاد و مصونیت باصطلاح دانه درشت ها و صاحبان قدرت و پارتی، خود بخش مهی از مشکل است که منجر به آن می شود که اساسا افرادبی سرپناه و دست خالی و بدون پارتی را هدف را بگیرند.


گرچه وفورتجربه در ایران و نیز سایرنقاط جهان این واقعیت را به اثبات رسانده است که کاربردخشونت و یا سیاست پنهان سازی و حذف صورت مسأله در مواجه با این گونه آسیب ها و نابسامانی های اجتماعی کارسازنیست و حتی ابعاد فاجعه را افرایش هم می دهد، اما گوش رژیم به نتایج این تجربه ها بدهکارنیست. حتی اگر حکومت اسلامی از این هم که هست هارتر بشود و مثلا تبدیل به آدم خواری مثل رئیس جمهورفیلیپین شود که به شیوه فاشیستی و باهدف "پاکسازی جامعه" تاکنون هزاران نفر را به قتل رسانده است، بازهم نتیجه مثبتی نخواهد داشت. البته منشأ این نوع لجاجت ها با وجودتجربه بیلان تقرییا چهاردهه ای خودرژیم، و اصرارش به سرکوب و اعدام و زندان و طرد و تحقیرشخصیت بزهکاران از آنجاست که کاربردچنان شیوه هائی با ماهیت واپسگرا و خشن رژیم و مسأله ماندن و نماندنش گره خورده است. و گرنه چه کسی است نداند- و حتی خودسران رژیم بارها در مقام سخن به رابطه آن با بحران اشتغال و بیکاری گسترده اذعان کرده اند- در کشورایران مسأله اعتیاد و کودکان خیابانی و تن فروشی و... با فقرو بیکاری و حاشیه نشینی گسترده با رقم رسمی 11 میلیونی و فسادگسترده رژیم از یکسو، و سرکوب سبک زندگی و آزادی از سوی دیگر رابطه ای مستقیم و تنگاتنگی دارد، که بدون مبارزه ریشه ای و شیوه های برخورداصولی، نمی توان به مبارزه ای مؤثر و کارآمد با اعتیاد و دیگرآسیب ها پرداخت. اما به موازات مبارزه با رژیم و نیز فشارروزافزون برای تغییرشیوه ها و سیاست های سترونش در مقابله با این نناهنجاری ها، نمی توان از اهمیت تقویت روحیه همبستگی و همیاری و تعاون و گسترش تشکل های مردم نهاد و مستقل و از پائین توسط خودجامعه در مقابله با  این نوع آسیب های اجتماعی و ریشه های اقتصادی و فرهنگی آن بخصوص در برابرتهدیدهائی که کودکان و نسل جوان را تهدید می کند، و هم اکنون هم این گونه همیاری ها  به درجاتی وجود دارند، غافل بود. در شرایطی که یک رژیم قلدر و کاملا بیگانه با نیازهای واقعی جامعه مقدرات آن را به دست گرفته است، نیازبه آنکه جامعه رأسا احساس مسئولیت کرده و برای نجات خود و تضمین آینده اش دست بکارشود دو چندان می شود.      

*-  بازجوئی نفر به نفر از گورخواب ها:

*- بایدزنان کارتن خواب را عقیم کرد

No comments:

Post a Comment