نسبت «دازاین» انسان و «دازاین» حیوانات در دوپرده
هایدگر با فلسفه «حضور»انسان
در جهان و اندرمعنای «دازاین» او شهره است. اما می توان پرسید، برای حیوانات هم
اصلا «دازاینی» مطرح است؟ و یا به بیانی دقیق تر، با تعرض دازاین انسان به «جهان»
حیوانات و تبدیل آن ها به خادمان خود و منقادکردنشان به مناسبات درونی خویش، یعنی
همان مناسبات قدرت و سلطه، هرچند به معنای سلبی و بیرون کشیدن حیوانات از قلمروجهان
طبیعی خود، آیا چیزی به نام دفاع از «دازاین» آن ها مطرح است؟!. به عنوان مثال
گفته می شود تعدادپرندگان در قفس ها بیش از پرندگان آزاد در طبعیت است و این سوای
شکار و نابودی آن ها و یک قتل عام واقعی در طی بیش از نیم قرن گذشته است.
باری! کنفرانس و توئیت
ترامپ فرصتی فراهم کرد که با کنارهم قراردادن سرنوشت متفاوت دو سگ در دونوع
مناسبات جوامع انسانی، نگاهی به نسبت «دازاین» ما و «دازاین» آن ها داشته باشیم.
پرده اول:
ترامپ: ما تصویرسگ
فوقالعادهای که این کار بزرگ در گرفتن و کشتن سرکرده داعش، ابوبکر البغدادی
مشارکت داشت را از طبقه بندی محرمانه خارج کردیم.
چنان که مشهوداست این حیوان
محکوم است تا زمانی که در خدمت ارتش آمریکا است و حتی فراتر از آن تا زمانی که
بخشی از اسنادمحرمانه و طبقه بندی محسوب می شود گمنام و بدون نشان بماند!. او محکوم
است بدلیل مصدوم شدن در عملیات ارتش آمریکا، دوران نقاهتش را نیز در گمنامی
بگذراند...
بگذریم از این که اگر هم
بتواند از تیربلای دشمنان آمریکا جان سالم بدر برد اما معلوم نیست که بتواند از
تیر دوستان «ستایشگرش» جان سالم بدر برد!. طنزقضیه آن است در حالی که ترامپ با
نمایش عکس آن سگ (البته اگر که واقعا متعلق به او بوده باشد) تحت عنوان انتشار یک
خبرفوق العاده مهم، از هیچ بهره برداری سیاسی و قدرت نمائی به عنوان رئیس جمهور و
فرمانده کل قوا که دستورعملیات را صادر کرده است فروگذاری نکرد. او ضمن آن که برحسب ظاهر از عمل
فوق العاده و قهرمانانه سگ هم ستایش می کرد، افزود که ابوبکربغدادی «مانند یک
سگ کشته شد و اصلا مرگی قهرمانانه نداشت و مثل یک بزدل کشته شد»! پیجاره سگی که به وفاداری مشهوراست
و در ظاهر از شجاعت و قهرمانی اش سخن می رود، مصدومیت از او پزدادن با دیگری؛ اگر
هم بتواند از زخم تیربلای دشمن جان سالم ببرد، لابد به محض شنیدن سخن دوست و کسی
که ریسمانش دست اوست، بعید نیست که طاقتش طاق شده و جان به جان آفرین تسلیم کند!
اندرسرنوشت کسی که ترامپ سگ
وفادار و فداکار و بخت برگشته ارتش آمریکا را به او تشبیه کرده است، طبق پروتکلی
جسدش را به دریا افکندند تا طعمه آبزیان گوشخوار گردد، همانگونه که پیشترها جسدبن
لادن را به آب افکنده بودند. اما طولی نکشید که مجددا هم او در هیبت هیولای دیگری
چون ابوبکربغدادی از قعر دریا به خشکی باز آمد و مستانه نعره انتقام برکشید. در
مبارزه «واقعی» با ریشه های تروریسم ( و حذف کامل صورت مسأله) همان بس که جسدهردوی
اشان را غرق کردند و سکونت گاهشان را با خاک یکسان نمودند تا مبادا تبدیل به
زیارتگاه مریدانشان بشود. کودکانی که همراه او بودند با همان سبعیت و قساوتی که
خودابوبکربغدادی کم نداشت با خشونت مدعیان ضدتروریسم هم مواجه شدند. ادعاکردند
جهان بدون بغدادی به جای امن تری تبدیل شده است، اما خود بلافاصله افزودند که چنین
گزاره ای نباید به معنی مرگ داعش تعبیرشود و حتی اعلام کردند در حالت آماده باش
پیرامون واکنش به انتقام مرگ او هستند و داعش هم ظاهرا نه آنگونه که ترامپ
انتظارداشت که پس از سپری شدن زمانی برای ترمیم و بازیافت خود و تعیین رهبری جدید
عرض اندام کند، نیازی به چنان زمانی نداشت... چرا که پیوندوجودی آن ها با یکدیگر
بر کسی پوشیده نیست و خانه تروریسم و خانه دشمنان تروریسم دیوار به دیوارهم
قراردارند. چنان که محل زیست نه فقط ابوبکربغدادی در نزدیک مرزترکیه و منطقه تحت
نقوذ و کنترل آن قرارداشت، بلکه اردوغان از
بیم پرآوازه شدن این همسایگی، با پیشدستی در دستگیری همسرابوبکر در خاک ترکیه، خواسته
و ناخواسته، همین واقعیت دیوار به دیوار بودن را نشان داد...
پرده دوم:
یک دقیقه سکوت به احترام سگی که آزاد زیست و آزادمرد!*
سگ"ولگردی" که همواره پیشاپیش صفوف تظاهرات مردم
یونان با پلیس قراردادشت درگذشت و مرگش هم یک مرگ عادی و طیبعی ناشی از کهولت سن
نبود، بلکه با سکته صورت گرفت. او بارها و بارها با دودگازاشک آور و صدای
انفجارهای مهیب زیسته و مواجه شده بود و در نبردهای خیانانی و فضاهای تیره جنگ و
گریزها به گاهِ حمله در نوک آن قرارداشت و به گاهِ عقب نشینی در انتهای صف!.
نه فقط مردم آتن بلکه آنهائی که در اقصی نقاط عالم در طی این سالها تصاویر و
فیلم های کشاکش نیروهای دولت و مردم را دیده بودند، قاعدتا باید حضورمکرراین سگ در
صفوف اول اعتراضات توجه اشان را جلب کرده باشد و تصویرش را به خاطرسپرده باشند. او
سگی"ولگرد" بود یعنی که برخلاف سگ های خانگی و دست آموزی که مطیع صاحب
اختیارخود است و آب و نانش در دست اوست، کسی را به عنوان ارباب خود نمی شناخت و
رها و آزاد بود. ریسمان و افساروفاداری اش در چنگ کسی نبود که بهرکس و نا کسی که
خواست کیشش دهد. هم چون خودبیشماران وهمراه آنها زیسته و شاید همین ویژگی او را با
انبوهه ها و جامعه ولگردان و بیکاران و تهیدستان و جوانانی که امید به آینده در
نظام موجود را ازدست داده اند، همدرد و وفاداربه آنها ساخته بود. عجیب بود که او
باغریزه وفاداری خود به "جامعه ولگردان" و مردمان معترض هیچ گاه صفوف پلیس-
پاسداراربابان جامعه را- با صفوف مردم اشتباه نمی گرفت و همواره خطاب به آنها پارس
و تعرض می کرد! شاید، شایدهم نزدیکی او با تهیدستان نمادی بود از اعتراض مشترک
حیوانان ها و انسان ها، در برابرسیاست گرسنگی دادن و تخریب طبیعت و نابودی گونه
حیات وحش توسط سرمایه که به یکسان منزلت انسان های تهیدست و سایرگونه های حیات را
هدف می گیرد.
هرچه که بود او پس از یک دوره مشارکت فعال و پرافتخار در صفوف
نبرد و جنگ و گریزعلیه سیاست ریاضت اقتصادی و خوردن دود و باتوم، بدون داشتن هیچ
ارباب و صاحبی، مرد و مردم آتن به پاس احترام به او و همبستگی با او جسدش را
در یک بلندی آتن دفن کردند تا شاید مزارش یادآورسگی باشد که هیچگاه صفوف مردم را
برصفوف دشمنان آن ها ترجیح نداد!. تا شاید نمادی باشد از پیوندانسانهای تهیدست و
گونه های حیات درحال انقراض و طیعیت درحال نزار درمقابل استثمار مشترکشان و دست
اندازی های ویرانگرانه سرمایه!
در زمانه ای که در یک گوشه اش مثل
آب خوردن و با قهقه سرانسان را از تنش جدامی کنند و در گوشه دیگرش سگی را به
احترام بر بلندی تپه ای دفن می نمایند، به وضوح شاهداوج و
فرودهمزمان انسان و نبردشانه به شانه بربریت و انسانیت و امید و یأس هستیم. و این
فراخوانی است برای به پایان بردن دوره پیش تاریخ انسانی –تاریخ نیمه متمدن و نیمه
وحشی بشری که مبتنی برتنازع بقاء و دریدن یکدیگر و ویرانی طبیعت است و بیش از حد
به درازاکشیده است- و فراخوانی برای ساختن جهانی رها از مناسبات سلطه انسان برانسان
و انسان بر طیبعت.
No comments:
Post a Comment