Saturday, July 04, 2020

حمله به تأسیسات هسته ای نطنز و پوسیدگی رژیم

حمله به تأسیسات هسته ای نطنز و پوسیدگی رژیم!
بحران هسته ای و سرنوشت برجام مدتی است که وارد مسیرحذف و حالت نیمه احتضار شده  و اگر کنترل نشود چه بسا به اتاق سی سی یو هم منتقل شود که در این صورت به معنی ورودبحران به سرحداشباع خود است که لاجرم دارای پی آمدهای مهم و سرنوشت سازی خواهد بود. از آن جا که نقطه توافقی لااقل در افق کنونی وجود ندارد، و رویدادها در این مسیر پیش نمی روند، فعال کردن مکانیزم حل و فصل درونی برجام چه از سوی ایران و چه اروپا با اهداف متفاوتی صورت می گیرند که خود بجای آن که با هدف حل و فصل چالش ها در چارچوب برجام باشد به عاملی برای مرگ نهائی آن تبدیل می شود
از جانب اروپا بالقوه به معنی تهدید به چکاندن ماشه هسته ای برای وادارکردن رژیم ایران به عقب نشینی از مواضع کنونی و پس گرفتن گام های کاهش تعهدات برجامی است. از جانب ایران هم برای متهم کردن سه کشوراروپائی برجام به انجام ندادن تعهدات خود. البته ازبیرون هم، برجام بشدت زیرفشارها و تهدیدهای روزافزون دولت آمریکا قرارگرفته است که با هدف چکاندن سریع مکانیزم ماشه و بازگشت تحریم های بین المللی صورت می گیرد. هرکدام از طرف ها فعلا به شیوه خاص خود در حال بازی کردن با ورق های تهدید و کنش معطوف به نشان دادن عضله هستند. چنان که اروپا چه در قطعنامه اخیرآژانس هسته ای و چه تدارک قطعنامه ای مبنی بر تداوم تحریم های تسلیحاتی برای مدت معینی ( در شرایطی که آمریکا تحریم دایمی فروش و خریداسلحه و کنترل کشتی ها و محموله های صادراتی و... را دنبال می کند) و چه از طریق گزارش دبیرکل سازمان ملل در موردحملات موشکی ایران به تأسیسات نفتی عربستان و... که با چراغ سبزاروپا همراه بوده است، و چه از جانب دولت آمریکا که با تهدید و تطمیع دیگران در تلاش بی وقفه ای برای ایجاداجماع جهانی علیه ایران است و البته در این زمینه آمریکا بدلیل همان یک جانبه گری فزاینده تاکنون نتوانسته موفقیت موردنظرخود را بدست آورد. باتوجه به مخالفت روسیه و چین، و تردیدهای اروپا که در عین حال نگران نابودی کامل برجام بدون وجودیک بدیل برای آن است، دولت آمریکا صراحتا به شکل اولتیماتوم واری تهدید کرده است که اگر تحریم های تسلیحاتی لغوشوند به هرشکل و بهر قیمتی که شده مانع آن خواهد شد. از جمله چه از طریق تهدید به چکاندن مکانیزم ماشه برای الغاء قطعنامه ۲۲۳۱ و بازگشت به تحریم های قبلی از طریق فشار و وادارساختن یکی از کشورهای باقی مانده در برجام مثل انگلیس و یا اگر نشد، تحت عنوان حق خودخوانده ای که امریکا برای خودمنظورکرده است که طبق آن اعلام یک جانبه الغاء آن به عنوان عضوکشورهایی که در تصویب قطعنامه ۲۲۳۱ حضورداشته اند را حق خود دانسته و با تکیه به اقتدارخود نظارت یک جانبه بین المللی بر اجرای آن توسط دیگرکشورها را نیز حق و وظیفه خود می داند، که البته این به معنای اعمال یک جانبه گری در مقیاس جهانی و نقض حقوق بین الملل در ابعادی تازه ای است که طبعا چالش های خود را هم دارد. با این همه این مسیری است که دولت ترامپ در حوزه های گوناگونی آن را پیش می برد که در انطباق با اعمال باصطلاح هژمونی خود (بخوانید دیکته کردن) به شیوه خود و از موضع اقتدار بر دیگر کشورهای جهان است که تبعات خود را دارد.
اما حمله به نطنز چه هوائی و یا تخریب آن از طریق سایبری یا عوامل نفوذی ( که علاوه بر واکنش های تأیید آمیز ضمنی رژیم و شورای امنیت آن) برخی گزارش ها هم مثل گزارش نیویورک تایمز و رویترز و انتشار عکس های ماهواره ای مؤیدآن هستند، نشان دهنده آن است که منازعه صرفا در حوزه سیاسی و دپیلماسی و یا حتی حملات نظامی در بیرون از مرزهای ایران، آن گونه که بکرات در سوریه شاهدش بوده ایم، جریان ندارد بلکه به موازات آن واردعرصه تازه ای می شود که حمله و یا تخریب این تاسیسات هسته ای بیانگرآن است. گرچه در گذشته هم این نوع حملات به این نوع تاسیسات و سانتریفوژها و یا ترورکارشناسان هسته ای اتفاق می افتاد، اما آن ها، هم عملا پس از برجام فروکش کرده بودند و هم این که اکنون تعداد و سطح این گونه اقدامات و تخریب ها  و خرابکاری ها فراتررفته است و هم مهمتر از آن ها، در شرایط بالکل متفاوت ‌ژئوپلتیک جهانی همراه با تنش های منطقه ای و جهانی بیشتر صورت می گیرد. با شدت یافتن بن بست برجام و بحران هسته ای و افزایش حجم غنی سازی و... که به معنی توسل رژیم ایران به حربه تهدیدآمیزکاهش زمان گریزهسته ای است که گفته می شود به چهارماه رسیده و البته کم کردن این مسیردارای تایمینگ، برای امریکا و اسرائیل غیرقابل تحمل است و نیز گره خوردن این بحران با سایرسیاست ها و فعالیت های رژیم در منطقه و در کنارمرزهای اسرائیل و دیگر نقاط جهان مثل ونزوئلا در قاره آمریکا و... و یا زدن پایگاه دریائی در اقیانوس هند و نظایرآن، و از جانب دیگر مشاهده تضعیف نفوذ و موقعیت سیاسی ایران چه در داخل و چه در منطقه و متحدین نیابتی اش،‌ و هم چنین تست شدن میزان توان عکس العمل ایران در پاسخ به حملات پی درپی اسرائیل در سوریه به نیروهایش و کلا افول اسلام سیاسی در منطقه، آمریکا و اسرائیل را تشویق کرده است که دامنه اقدامات تهاجمی خود را گسترش دهند. صدورحکم اخیر دادگاه آمریکا در مصادره محمولات کشتی های ایران به سوی ونزوئلا و اقداماتی نظیر آن نیز به معنی خطرگشوده شدن جبهه تازه ای علیه رژیم ایران است.  
انفجار در تاسیسات نطنز و پارچین و... در عین حال چندنکته مهم دیگر را نیز به نمایش می گذارد:
- این که رژیم قادر نیست حتی از این تاسیسات بسیارحساس هسته ای و با خطرنشت رادیواکتیو حفاظت لازم را به عمل آورد. فرقی نمی کند که از آسمان حمله شده باشد و یا از طریق عوامل داخلی و نفوذی و یا سایبری صورت گرفته باشد.
- یک باردیگر این انفجارات در حساس ترین تاسیسات حفاظت شده نشان داد که دولت های آمریکا و اسرائیل عملا توانسته اند شبکه ها و نهادهای جاسوسی موازی علیه ایران را که از پشتیبانی لجستیکی ماهواره ای و مجازی و شبکه های برون مرزی برخوردارند بخوبی سازمان بدهند. نبردی که سال هاست جریان دارد و عملا تمامی تلاش های رژیم که حتی به حملات کور و اقدام به دستگیری ها و اعدام ها با هدف ایجادترس و یا یافتن سرنخ ها کشیده است، نتوانسته آن ها را منهدم کرده و صفوف خویش را پاکسازی کند، بطوری بارها به شکل تحقیرآمیزی غافلگیرشده است. چنین پدیده ای حاکی از رخنه عمیق بی اعتقادی و نارضایتی در صفوف حساس ترین بخش های امنیتی و نظامی و سایرارگان ها است. البته فرسودگی توان رژیم و فرایندفروپاشی اقتدارآن در حوزه های دیگر هم مشهوداست. مثلا آتش سوزی های گسترده جنگل ها را که اذعان می شود عمدی است شاهدیم و یا بی کفایتی و ناتوانی کاملش در کنترل نرخ ارز و جهش قیمت ها و یا ناتوانی اش در کنترل اشاعه همه گیری کرونا را. در این میان تنها ابزارفعلا موجود رژیم علیه شهروندان بکارگیری سرکوب بیشتر و بگیر و بندها و اعدام و هراس افکنی است که حتی آنها هم با توجه به تشدیدبحران اقتصادی و سونامی تورم و بیکاری و فساد و تشدیدشکاف های درونی و فقدان امید و چشم اندازی در مقابل مردم، قادر نیستند رژیم را در برابرگسترش اعتراضات و شورش ها و قیام های محتمل بیمه کنند. سرکوب در شرایطی که کلیت اقتدار در حال پوسیدگی و فروپاشی است، فراتر از لحظه های کوتاه، اهرم کارسازی نیست و حتی خود می تواند تحت شرایطی به انفجاربیشتر کمک کند.
- در سطح بین المللی هم رژیم با سه برگ بازی می کند: نخست در صدداست که با توسل به تهدیدباصطلاح دکترین هسته ای جدید یعنی کاهش و تعطیل کردن بازرسی ها و بویژه لغوپروتکل الحاقی ( همانگونه که فعلا از تهدید مجلس جدید به لغو آن شروع کرده است و توسط ظریف و سخنگوی وزارت خارجه و دیگرمسئولان نیز بارها به اشکال گوناگونی مطرح می شود) و با حربه تهدید کاستن از فاصله گریزهسته ای، باصطلاح قدرت چانی زنی خود را ارتقاء‌ دهد. برگ دوم، خزیدن بیش از پیش به زیرچترحمایتی چین و روسیه است که با پیمان های استراتژیک و گسترش روابط و دادن امتیازاتی به آن ها و حساب بازکردن روی جهان در حال قطب بندی و در آستانه جنگ سردنوین که در آن گمان می رود انتقال ثقل قطب اقتصادی به سمت چین و شرق آسیا باشد. بی تردید سیاست های یک جانبه ترامپ و موضع انفعالی اروپا تسهیل کننده چنین رویکردی است که خود هسته سفت قدرت هم مدافع و پیش برنده اصلی آن است. برگ سوم آنها نیز چشم دوختن به بحران داخل آمریکا و انتخابات و امکان نوعی سازش و مصالحه در لحظه مناسب است. چرا که اولا روشن شده است که به اروپا در برابرفشارهای آمریکا نمی توانند تکیه کنند و ثانیا زیرفشارسنگین بحران اقتصادی و تنگناهای آن قراردارندکه شتاب فوق العاده ای یافته است و حتی خطرونزوئلایی شدن اقتصادایران به شکل جدی تری مطرح شده است و همه این ها رژیم را در برابرانتخاب گزینه های مهم مرتبط با امربقاء قرارداده است. در چنین شرایطی است که رژیم بار دیگر دارد در موقعیتی قرار می گیرد که حتی به مراتب سخت تر و شکننده تر از مقطعی است که چندسال پیش بدان سبب ناچار شد عقب نشینی کرده و جام زهر بخورد. اکنون منتها با توجه به بی ثبات ترشدن شرایط جهانی و مشخصا نامتعینی وضعیت داخلی آمریکا در حال رصدکردن فرصت مناسبی است تا شاید با بکارگیری حربه تهدیدهسته ای و یارگیری های جهانی در موقعیت بهتری به مذاکره و مصالحه ولو نیم بندی به نشیند.
در این میان مانورهای نخ نماشده و مذبوحانه ای چون قرینه سازی بین شرایط کنونی با شرایط دوره مصدق که توسط ظریف در اجلاس اخیرشورای امنیت ملی اتخاذ شد، بقدری مضحک بود که جز تمسخربیشترداخلی و جهانی برای رژیم به ارمغان نداشت. چرا که اولا برکسی پوشیده نیست که خودروحانیت و شماری از صاحب منصبان مهمی که از قضا از معتمدین همین نظام از کاشانی تا فلسفی و تا بهبهانی ... محسوب می شدند، با دربار و انگلیس و آمریکا در انجام کودتا همکاری و مشارکت داشتند. ثانیا هیچ قرابتی بین موازنه منفی سیاست خارجی مصدق با سیاست خارجی رژیم که با انزوای روزافرون همراه بوده است وجود ندارد. ثالثا هیچ تشابهی بین اقتدارهسته ای تباه کننده امکانات و توش و توان یک کشور و ملی کردن واقعی صنعت نفت دیده نمی شود. برعکس حکومت اسلامی به نحوی فاجعه بار و به شکلی تراژیک- کمیک به اقتصادمنهای نفت در معنای خودویرانگرانه اش که به معنای نابودساختن کل اقتصاد و فراگیرکردن افلاس است معنا بخشیده است. رابعا رژیم حتی پس از پیروزی هم تا آنجا که توانسته از مطرح شدن نام و نشان مصدق جلوگیری کرده و از برگزاری مراسم و یا گردآمدن یاران و طرفداران مصدق جلوگیری کرده است. در چنین حالتی است که اشک تمساح رژیم و برخورد ابزاری اش با کودتا و نام مصدق جز به برانگیختن نفرت عمومی از نظامی که همه چیز در آن براساس سود و زیان و منافع حقیرانه باندهای قدرت سبک سنگین می شود، منجرنشده است. مردم ایران و جهان ذره ای حقیقت در سیاست ها و مانورها و اشک تمساح رژیم نمی بینند.
با این همه سیاست رژیم در داخل هم چنان تشدیدسرکوب و فشرده و قبضه کردن کامل قدرت توسط جناح های تندرو و اصول گراست. چرا که رژیم پی برده است که خطرواقعی از داخل بر می خیزد و تنها راه چاره ماندن را یکدست کردن و تمرکزقدرت و سرکوب می داند، اما خودهمین مساله می تواند با توجه به تشدیدمؤلفه های گوناگون بحران و روندهای بی ثبات کننده منجر به باریک ترشدن پایگاه اجتماعی و فروپاشاندن اقتدارش شده و عملا رژیم را در شرایط طوفانی و بی ثباتی کلی اوضاع داخلی و منطقه ای و جهانی شکننده ترکند و نهایتا با چالش ها و رویدادهای غیرمرتبه با خطرفروپاشی کامل مواجه کند.
پاشنه های آشیل رژیم:
بطورکلی شتاب بخشیدن به شکاف بین شکل تهاجمی سیاست های رژیم و در رأس آن توسط خود خامنه ای و اصرارحتی غیرمعقول وی، با وضعیت و توان واقعی و در حال افول و فرسایش رژیم که سیررویدادها دایما در جهت فروریختن و لاجرم پوک و پوشالی کردن اقتدارش عمل می کند، آن هم در شرایطی که نامتعینی و بی ثباتی روندها وضعیت عمومی جهان را تشکیل می دهد، سیستم قادر نخواهد بود به شکل تاکنونی اش به حیاتش ادامه بدهد. حتی اگر در خارج هم بتواند سازشی ولونیم بند بر قرارکند که در شرایط ضعف روزافزون، حریفان امتیازات بیشتری را هم طلب می کنند، بازهم نخواهد توانست موقعیتش را در داخل تثبیت کند. سوای روندفروپاشی توان اقتصادی اش که بزرگترین پاشنه آشیل کنونی اش را تشکیل می دهد، در عرصه تاکتیک و سیاست همین شکاف روزافزون بین شکل تهاجمی و فقدان پشتوانه لازم سیاسی و اقتصادی در تناسب با آن است که مانع اتخاذیک سیاست و رویکردمعقول در تناسب با وضعیت واقعی شود. این همان پدیده ای است که من پیشتر آن را حرکت و سرعت گرفتن در منطقه کورنامیده ام. توسل به سیاست تهاجمی و مازادتوان، چه در داخل و چه در خارج در شرایطی که قادر به کنترل بحران ها و روندپرشتاب آن ها نیست، به منزله پرش و خیزبرداشتن بهنگامی است که زمین زیرپا خالی می شود، نه تاکتیک و استراتژی سنجیده معطوف به بقاء، که به معنی فراربه جلو و مبادرت به قمارسیاسی و پرریسکی است که با توهم از این ستون به آن ستون فرج است صورت می گیرد. واقعیت آن است که حکومت اسلامی به همراه اقتصاد-سیاسی ویژه اش به بن بست رسیده واین بن بست به دلیل فشارهای داخلی و جهانی و بی ثباتی حاکم بر جهان و فقدان رویکرد متناسب با آن دوچندان آسیب پذیرشده است. پاشنه آشیل دیگررژیم بسته شدن امکان مانور هسته سفت قدرت در فرار از مسئولیت مستقیم در برابر بیلان ورشکسته نظام است که با سنگر گرفتن در پشت باصطلاح بخش انتخابی صورت می گرفته است. اکنون این رهبرهمه کاره نظام است که با یکدست سازی و انتصابی کردن انتخابات و مبسوط الیدکردن کردن شورای نگهبان و دیگرنهادهای انتصابی، در کانون سیبل عمومی قرار می گیرد که این خود به معنی شکننده ترشدن ساختارقدرت است. شکاف بین مسئولیت و اخیتارات در نظام به حداکثرخود رسیده است، که حتی صدای اصلاح طلبان را که با بحران موجودیت دست و پنجه نرم می کنند در آورده است. پیشتر، امثال تاج زاده ها می گفتند که بهتراست با چنین وضعی ریاست جمهوری و رهبری در هم ادغام شوند و خودرهبر برای مدت معینی مسئولیت را بعهده بگیرد. اکنون حتی کسانی مثل موسوی خوئینی ها نیز صدایشان در آمده و خواهان مسئولیت پذیری و پاسخ گوئی شخص خامنه ای به معضلات و ناکامی های فزاینده که آینده نظام را د رمعرض تهدید قرارداده شده اند. در چنین شرایط بحرانی حتی خود یکدست سازی می تواند موجب انتقال شکاف ها و تضادها به درون صفوف اصول گرایان و باصطلاح طبقه سیاسی حاکم شده و خود آن به پاشنه آشیل دیگری برای رژیم تبدیل شود.
در چنین شرایطی که آینده طوفانی بنظر می رسد، آرایش دادن به یک جنبش گسترده توده ای، مبتنی بر استراتژی و تاکتیک معطوف به پیوندبین اعتراضات خیابان که با سونامی گسترش فقر و سقوط اقتصادی و گسترش شتابان به حاشیه پرت شدگی و وقوع حتی نیرومندترآن ها در ادامه موج های قبلی محتمل بنظر می رسد، با جنبش های مطالباتی مؤسسات کارگری و معلمان و پرستاران و دیگر لایه های مزدوحقوق بگیر، که علیرغم همه فشارهای پلیسی و محدودیت های کرونائی اوج تازه ای پیدامی کند و جلب همراهی سایرجنبش ها اعم از جنبش زنان و دانشجویان و با مشارکت فعالین و کنشگران، برای شکل دادن به شالوده و ساختاربندی یک جنبش فراگیر و متکثر حول مطالبات کلان مشترک اهمیت راهبردی دارد؛ تا هم تیغ سرکوب رژیم کند شود و نتواند به سرعت قیام ها و شورش ها و اعتصابات را خاموش کند و هم جنبش ها بتوانند از حالت تدافعی خارج شده و به حالت تعرضی گذرکنند.   
تقی روزبه    ۲۰۲۰.۰۷.۰۴



No comments:

Post a Comment