Tuesday, November 24, 2020

خامنه ای و گشودن جعبه پاندورای حکمرانی سپاه برقوه مجریه!


                       خامنه ای و گشودن جعبه پاندورای حکمرانی سپاه برقوه مجریه! 

اگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش برود و آسمان هم مدد برساند، به مبارکی و میمنت قراراست نام سردارحسین دهقان به همان سبک احمدی نژاد، از صندوق های رأی بیرون کشیده شود. البته با این تفاوت و پیشفرض که در همراهی و معاشرت طولانی با شخص رهبری، خلوص و وفاداری اش تست شده (و با اشراف رهبری  دیگر مثل احمدی نژاد هندوانه بازنشده نیست) و لاجرم بعیداست که در منصب رئیس قوه مجریه در مواجه با مشکلات و واقعیت های سرسخت زمینی، فیلش یادهندوستان کند و یا به قول معروف وسط آب رقص شتری اش گل کند. وظیفه او، همانطور که اعلام داشته، این است که با دورزدن جناح ها، و اگر لازم افتد با وعده مذاکره عزتمندانه و از موضع خودباوری با قدرت های خارجی، تمامی توان خود و دولت را برای عملیاتی کردن و پیشبردراهبرد گام دوم رهبری با هدف تحکیم کیان نظام برای چهل سال دوم بکارگیرد*. مطابق این راهبردکلان، هدف ورودانقلاب اسلامی به دومین مرحله‌‌ی خودسازی است که شامل حکومت سازی و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی از نوع اسلامی   اش هست که گویا نظام تاکنون موفق به ساختن آن ها نشده است. اگرچه در شرایطی که بحرسیاست به شدت متلاطم است و امواج بلندبحران ها امان نمی دهند، و با وجودعزم بکارگیری همه فنون و مهارت های کسب شده در مهندسی انتخابات، حتی نظرکرده رهبری هم برای رسیدن به ارض موعود باید از هفت خوان خطر بگذرد. بهرحال قراراست با جادو و همت این کارگزارذوب شده و تست شده، رژیم طلسم قورت دادن لقمه های در گلومانده را بی اثرکند و راه را برای برپائی حکومت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن نوین اسلامی، تحت عنوان طلیعه گام دوم، بگشاید.

با این همه عزم تازه سیستم برای بلع این لقمه های بزرگ و خاردار و زهرآگین، و به عبارتی دیگر دویدن در پی سراب یکدست سازی حکومت، با توجه به این که همه جناح های «چپ و راست» در رسیدن به آن ناکام ماندند، اینک نوبت به سرداران نظام رسیده است تا چه بسا«شام آخر» یا آخرین منزلگاهی باشد که این شتر تشنه و خسته و فرسوده و سرگشته در برابرآن زانو می زند [ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت]. گشودن یک چنین جبهه تازه ای با اهدافی دست نیافتنی برای رژیمی بشدت منزوی  و توسط لشکری بدون برخوردار از یک پشت جبهه قوی و تدارکات لجستیکی، که البته با خردمتعارف هیچ فرمانده آشنا به فنون بدیهی جنگ جور در نمی آید، در حکم ورود به عرصه نبردی است که اگر نه ورودش که پایانش به اراده اونیست. گشودن جعبه پاندورا و دست زدن به قماری بزرگ است که حاصل محتومش جز بی آینده کردن کامل نظام و انتقال هرج و مرج و منازعات بی پایان ساختارقدرت به درون آن و حتی به گونه ای بحران های جامعه بدرون گاردحفاظتی نظام و حلقه باصطلاح سفت و سخت قدرت نخواهد بود. بازی با آخرین کارت باقی مانده همواره خطرناک ترین لحظه یک قماربزرگ است، یا می بری یا ممکن است همه چیز را به بازی! و در این بازی مشخص، بخاطرماهیت تعریف ناپذیر این اهداف مالیخولیائی، شانس باختن خیلی بیش از بردن است. باختی که قبل از هرکس به معنی باخت خودخامنه ای و سپاه خواهدبود.  در حقیقت توسل به مهره های سپاه و کامل کردن پازل حضورآن ها در عرصه سیاست ( بخصوص قوه مجریه)، می تواند آخرین فاز از پارادایم فرایندانحطاط و فروپاشی اسلام سیاسی در ایران و رسیدن آن به آخرخط باشد. ماندن و سودای حفظ قدرت به هرقیمتی راهی جزاین در برابرخامنه ای و هسته اصلی قدرت باقی نمی گذارد. سودای خامنه ای و عزم او در دهه هشتادزندگی اش و میراثی که اصرار دارد از خود بجای بگذارد، ورودبه تونل تاریک و پیچ درپیچ و بی پایانی بنام «حکومت و جامعه و تمدن اسلامی» است که شاید سرانجامش مصداق این شعرخیام باشد.

بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!.

نا گفته نماند آن چه که خامنه ای و اطرافیان او را بیش از پیش گرفتارچنین جنونی کرده است، علاوه بر مغاک خالی شدن زیرپای ولایت مطلقه در داخل، رشدروندهای اقتدارگرائی و «رونق استبدادشرقی» در جهان بحران زده کنونی هم هست؛ آن چه که آن ها رونددوقطبی شدن جهان و انتقال قدرت (اقتصادی و فرهنگی و نظامی ) از تمدن غرب لیبرال مسلک به سوی تمدن شرق ( و آسیا)ی «اخلاق مسلک» می نامند. خیزخامنه ای و دم و دستگاه او، بر چنین تصوری از روندهای جهانی استواراست، که گویا می توان برچنین بستری جسد نیمه جان ولایت مطلقه فقیه را دوپینگ سیاسی کرد. البته هیچ تضمینی برای موفقیت این سناریو، حتی به فرض صحت پیروزی «بادشرق برغرب» وجود ندارد. چرا که اولا ولایت فقیه و ارزش ها و احکام آن حتی در متن چنین رونداقتدارگرایانه ای هم وصله ای ناچسب و نابهنگام و سخت فاسد و ناکارآمد است، و مهم تر از آن، ثانیا در چارچوب تحولات وتجربیات آزموده شده مردم ایران و توسط چندین نسل، پروژه ای است تمام و کمال تجربه شده و سوخته که تنها می توان و باید هرچه زودتر آن را به زباله دان تاریخ افکند. شاید میزان فرسودگی و زواردررفتگی سیستم چنان باشد که حتی در مواجهه با بحران های کمرشکن موجود و در گیرودارو مبارزه مردم ایران علیه این جنون و در تلاش بی وقفه برای خروج از گرداب قیمومیت ولایت مطلقه و دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی، چه بسا همین این اراده دوپینگ شده هم مثل حبابی بادکرده بترکد. بدلیل تضادبین شکل تهاجمی با محتوای پوسیده و بشدت تدافعی اش، حتی نتواند صلابت خود را تا مرحله اجرائی شدن هم حفظ کند. اگر پروژه احمدی نژادی کردن سیاست در نسخه اصلی اش بدان گونه ناکام از آب در آمد، دیگر تکلیف نسخه دوم و کمیک این پروژه از پیش روشن است و نیازی هم به پیشگوئی ندارد.

ترفندشرقی و غربی کردن تمدن بشری در میان مردم ایران، پروژه ای رنگ باخته و سوخته است. آن ها بنا به تجربه خود گرچه بسیاردردناک، دریافته اند که این جور ترفندها توسط سیستم، هدفی جز تداوم استبداد، فقر و غارت، و نکبت و فساد ندارد. آن چه که خامنه ای دچارآن شده چیزی جز حادترشدن سندروم شناخته شده مستبدین نیست. برهمین اساس آن ها معمولا در منطقه کور حرکت بجای کاستن از سرعت، حتی به آن می افزایند؛ غافل از آن که شب درازاست و قلندربیدار و هزارباده ناخورده در رگ تاک است!.

*-  او با ادعاهائی چون شعارنجات مردم از وضعیت فعلی (یعنی همان وضعیتی که نظام با پشتبیانی همین سپاه ایجادکرده است) و از فضای مناقشات سیاسی و جناح بندی های کنونی، ایجاد یک فضای تفاهم در سطح ملی، و فضای گفتگو از موضع قدرت و عزت با خارج، گشایش دوره جدیدی از سیاست و حکمرانی و همه این ها برگرفته از ایده ناب انقلاب اسلامی به میدان آمده است. همین چندقلم نشان می دهد که آن ها، همراه با مرشداعظم شان خامنه ای، مناسبات حاکم بر ارتش و میدان جنگ را با میدان سیاست و اقتصاد و دپیلماسی و مردم را نیز با سربازانی که در پادگان ها و یا میادین جنگ فرماندهشان هستند و نیز رابطه رئیس جمهوری با رهبرنظام را درحد رابطه سرباز و فرمانده اش اشتباهی گرفته اند. او که در لیست چهره های تحریم شده قراردارد، قراراست مثل فرمانده اش خامنه ای در کنج محل اقامتش همه مسائل ایران و منطقه و عالم را یک تنه و یک به یک حل و فصل کند.


No comments:

Post a Comment