Thursday, November 25, 2021

در جستجوی مسیربرون رفت از بحران و شرایط اضطراری

 تحلیلی فشرده از صورت بندی بحران حاکم برجهان

در جستجوی مسیربرون رفت از بحران و شرایط اضطراری:

 در نوشته های قبلی خود به فرصتها و تهدیدهای موجود در دل بحرانهای موجود پرداخته ام که مجال طرح تفصیلی آن ها در این مطلب که بیش از حدمعمول هم مطول شده نیست. بطورفشرده اشاره می کنم که:  جامعه جهانی امروز با بحران انتقال مواجه است هم در بالا و هم به نوعی در پائین. در حالی که انتقال از بالا با بن بست مواجه گشته و اینک مشهودترهم شده، در پائین هم با تشتت صفوف طبقه کارگرجهانی و زحمتکشان و شهروندان منقسم در حصاردولت- ملت ها و همچنین فعال شدن جنبش های ارتجاعی برکشیده شده از رسوبات تاریخی و نیز رشدگرایش های اقتدارگرایانه در جهان و تشدیدقطب بندیها و رقابت های درون سرمایه داری همراه است. گذار از این وضعیت بغرنج و مشتت نیازمندبه خودآگاهیِ درخورزمانه به ماهیت بحران ها و تحولات پیچیده و متناقضی است که جریان دارد و به امکان و لزوم آرایش نوین جامعه جهانی در عین متکثربودنش و برآمدآن به عنوان یک قطب جدید و مستقل از قدرت ها و فعال و مجهز به یک گفتمان و منشورمطالبات جهانی متعلق به دوره انتقال و اثرگذار به «ابرقدرت افکارعمومی»، و به تشکلها و سازوکارهای موردنیازخود برای کنشگری و مبارزه با جهان سرمایه داری شده و در عصرشبکه ها، بخصوص بهره گیری بهینه از ظرفیت ها و قلمروهای جدیدبرآمده از «جامعه ثانوی» یا همان جامعه مجازی که مهمترین برساخته تاریخی تکوین جامعه واقعی و اولیه است [ بی تردید تشکل ها و سازمان یابی ها اهمیت خود را دارند اما نه در اشکال کهن و هرمی و بر فرازجامعه و ایفاء نقش نمایندگی یا بازنمايی آن که متعلق به گذشته است، بلکه در ترازنوین در انطباق با بلوغ بشر و به عنوان سازوکارهای مقوم خودگردانی جامعه. تشکل نه برفراز که درونمان]. 

دولتها توسط سرمایه داری جهانی شده و غول هایش بیش از پیش تحت سیطره  قرارگرفته اند ( بخصوص توسط لویاتان های نوین دیجیتالی) و این در حالی است که تا زمان زوال کاملشان همچنان نقش مهمی در اداره جامعه و تنظیم مناسبات در عرصه عمومی و تخصیص منابع وامکانات و مراقبت ها و مقابله با چالش های روزافزون را برعهده دارند. تصوردرهم شکستن «ماشین دولت» در حالی که ناگزیریم دولت دیگری را علم کنیم یک پارادوکس و سخنی تهی و البته راستی آزمائی شده است. در این رابطه درک معنای جدیدی از دولت های انتقالی برای شکل دادن به آن اهمیت زیادی دارد. «نهاد دولت» در معنای عام را تنها میتوان پژمرده ساخت،‌ اما در یک دوره انتقالی و اساسا بوساطت و نقش آفرینی خود جامعه همراه با تقویت توان خودگردانی و نه از طریق بازنمائی و دخیل بستن به نمایندگی شدن از جانب خود و به وساطت حلقات واسطی چون احزاب و نخبه گان و غیره. نقدتجربه های شکست خورده قرن بیستم در دولت سازی ها و یا مشارکت در آن ها بیانگرآن است که جوامع انسانی به دولت های انتقالی ترازنوین و از نوع «منفی» به معنی عدم شرکت در قدرت های جداشده از بدنه جامعه و ماهیتا ارتجاعی و سرکوبگر و طبقاتی و مشرف بر جامعه در برابراشکال «مثبت» شرک در قدرت با توهم امکان تغییر و مشارکت از بالا و یا تصرف آن که هردو هم تجربه شده و شکست خورده است نیازدارد که شرط شکل گیری آن ها مستلزم «فشارمستمر» عمدتا از بیرون جامعه به ساختارقدرت و در راستای تحمیل و تعمیق مطالبات اجتماعی و خنثی کردن فشارثروتمندان و زوال تدریجی نقش دولت بسودتقویت خودگردانی جامعه است [ یعنی درست در برابرآنچه که نئولیبرالیسم در طی چند دهه اخیر در جهتی معکوس در راستای تقویت بازار و فربه کردن طبقه فرادست و تضعیف و حذف وظایف اجتماعی دولت پیش برده است]. نباید فراموش کرد که وضعیت کنونی از آسمان نازل نشده بلکه از دل عملکردها و تجربه های شکست خورده گذشته بیرون آمده است. بازخوانی از «دولت/نه دولت» و شکل دادن به آن و به مفهوم «دولت انتقالی» در معنای ترازنوین خود که مشروط به آرایش و قطب بندی مستقل جامعه است به عنوان یک راهبردکلان دوره انتقالی در عصرجدید، یعنی کشاندن دولت های لویاتان جدید و هیولاوش به درون بطری که از آن گریخته اند، از بزرگترین چالش های تاریخی این مرحله را تشکیل می دهد. کنشگری در این دوره در اساس، معطوف به روی پای خودایستادن جامعه از یکسو و فشار و تحمیل مطالبات منشوردوره انتقالی به دولت های مستقر از سوی دیگراست. شکست تجربه های گذشته، ورودجهان به زنجیره اضطرارها و بحران وجودی و شکاف های عمقی و ساختاری طبقه بورژوازی و معلوم شدن «ناکفایتی و ناکارآمدیش» در ابعادجهانی و لاجرم بیلان شکست خورده اش در هدایت جهان به سوی تأمین صلح و آزادی و برابری و همسازی و تعامل سازنده با زیست بوم سیاره و موجودات زنده  آن در شرایطی که بورژوازی جهانی از یکسو قادر نیست به شیوه تاکنونی حکمرانی کند و از سوی دیگر به همان اندازه فاقدتوان و ارائه چشم اندازروشن برای شیوه دیگری از حکمرانی است، بالقوه و بالفعل حامل هم تهدیدها و هم فرصت های تازه ای برای پیشروی جنبش هاست. بهره برداری از این فرصت ها و خنثی کردن تهدیدها و شکستن بن بست و هموارکردن مسیرعبور از این گردنه خطیر و دشوارتاریخی،‌ بی گمان نیازمندهوشیاری و خودآگاهی نسبت به درونمایه و اخگرهای سوزان نهفته در تحولات بزرگ و سترگی است که در مقابلمان جریان دارد. گردنه ای که عبوراز آن به شکل ضربتی و یا در خط مستقیم ممکن نیست و چه بسا محصول مبارزه چندین نسل هوشیار و محل آزمون و خطاها باشد. مهم برای هر نسلی انتخاب درست نقطه عزیمت از این مهلکه و سیاه چاله های پیشارو و سپردن پرچم پیشروی به دست نسل های بعدی است. تضاد جامعه گرائی و دولت گرائی، تضادی که در صورت بندی های گذشته معطوف به دولت های انتقالی قابل حل نبود، و در آن تمرکز بر یک وجه به معنی نفی و غفلت از وجه دیگر می بود، اما در صورت بندی و آزمون دولت های انتقالی ترازنوین، فرایندتقویت جامعه و زوال دولت به دور از وساطت بورژوازی و یا سایرحلقه های واسط بیرونی، به شکل درونمان به هم گره خورده اند. شانس آزمون و تحقق چنین دولت انتقالی ی در شرایط شکست تجربه های گذشته و تشدید بحران، بویژه در شرایطی که بورژوازی جهانی با انباشت بحرانها و در اساس با بحران وجودی و سترگی که حتی کنترل آن در کوتاه یا میان مدت ناممکن یا بسیاردشوارهست و با شکست و شکاف های فزاینده درونی مواجه هست، فرصت ها ( و در کنارآن تهدیدها) برای چنین آزمونی کم نیستند. گرچه فرایند تحقق آن ممکن است حتی کارچندین نسل باشد، اما نهایتا هیچ چیزی تضمین شده نیست و همه چیز بستگی به درک مردم از شرایط اضطرار و درجه آمادگی و بلوغ جامعه جهانی در فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفته در خویش برای متحقق کردن عاملیت مثبت خویش دارد.

اگر بورژوازی جهانی پرچم مقابله واقعی و کارساز با وضعیت اضطراری را که اساسا محصول بیلان خروجی  خودش هست بر زمین افکنده است، اینک مسؤلیت بلندکردن این پرچم و به اهتزاز در آوردنش مستقیما بر دوش خود جامعه جهانی و گردان های پیشروآن افتاده است!   


No comments:

Post a Comment