Sunday, September 04, 2022

پرده دوم: معمای ترک سیاست از سوی مقتداصدر؟

پرده دوم:

معمای ترک سیاست از سوی مقتداصدر؟

معمولا رفتارمقتداصدر غیرقابل پیش‌بینی است و درگذشته ها نیز ادعای بوسیدن و کنارگذاشتن سیاست و یا واگذاری سرنوشت مریدان ـ امت در صحنه- را به خودشان داشته یا حتی برحسب ظاهر آن‌ها را منحل کرده است. با این وجود پس ازمدتی سروکله آن‌ها مجددا پیداشده است. ویژگی حرکت صدر فردی و تشکیلات مرتبط با خودبوده‌است و از سوی دیگر به‌ویژه در یکی دوسال اخیر در جهت فاصله گرفتن از رژیم ایران و حامیان وی در عراق بوده است. 

در عین‌حال او باموج سواری روی نارضایتی جامعه و افکارعمومی خشمگین از فساد وناکارآمدی سیاستمداران دودهه اخیر، که البته خودوی نیز در این مدت در زمره آن‌ها بوده و حضورفعالی در عرصه قدرت و پارلمان داشته است، و همواره هم برای بسیج حامیان و از جمله بخش‌های تهیدست و جوانان بیکار و نگران از آینده تلاش نموده که خود را از طبقه سیاسی حاکم و تاکنونی متمایزکند. در واقع او نگران فاصله گرفتن جامعه از کل حاکمان تاکنونی که با برتری و سلطه «شیعیان» و نفوذایران شناخته می شود، تلاش کرده است که آن را کنترل کند. با این همه عقب نشینی ناگهانی و استعفای او پس از یک وزن کشی حادسیاسی و یک تعرض گسترده میدانی برای کنترل فضای سیاسی عراق و صدورفرامین از موضع رهبری جنبش برای انحلال پارلمان و فشار به نهادهای قضائی و دولتی و نظامی (شبیه برخی تاکتیک های خمینی) صورت گرفت. بطوری که حامیان خشمگین و مسلح او با اشغال کاخ ریاست جمهوری و نخست وزیری و پارلمان و منطقه سبز عملا به نوعی به آپارات حاکم اعلام جنگ کرده در حال انجام نوعی کودتای سیاسی برای پاکسازی باصطلاح فساد و رقبا ازدستگاه دولتی بودند. در ست در چنین لحظاتی بود که او فرمان عقب نشینی کامل و یک طرفه را به همراه خارج شدن خود از حوزه سیاست را اعلام کرد.

بطورکلی چهار فرضیه را می‌توان در این رفتارغیرعادی در نظرگرفت:

نخست، «ترک کامل سیاست» بدنبال کناره گیری سیدکاظم حائری مرجع شناخته شده صدری ها از مرجعیت در اعتراض تلویحی به تحولات عراق و اقداما مقتداصدر صورت گرفت که در ایران و ساکن حوزه قم بود و گله و انتقاد او از ورودمقتداصدر به سیاست در حالی که صلاحیت آن را ندارد با توجه به نفوذاین مرجع که موردتایید پدرمقتداصدر-محمدصدر- قبل از کشته شدنش بود صورت گرفت. گفته می‌شود که حائری مرجع خودمقتداصدرهم بود ه است و خودگفته است که بدستورمرجع خود از سیاست کنار می رود. گرچه این باصطلح قهرسیاسی مقتداصدرهم از جهتی به نوعی تاکتیک سیاسی اعتراضی به وضعیت هم بشمارمی رود. در این سناریو با توجه به نفوذحکومت اسلامی در حائری و توصیه او در رجوع و پیوستن مقلدانش به مرجعیت خامنه ای، معلوم می‌شود که به نوعی دست جمهوری اسلامی هم در کاراست. بویژه که بسیارنگران تشدید بحران خطرناک عراق و کاهش نفوذخود و حامیانش به‌دلیل رویکرد و سیاست های مقتداصدر بوده است.

فرض دوم: فشار و تهدید ضمنی و پشت پرده سیستانی مرجع با نفوذنجف است که با توجه به تشدیدوخامت بحران از یکسو که کنترلش مستلزم دخالت او خواهد بود و از سوی دیگر تمایلش به عدم مداخله مستقیم روحانیت در سیاست-یعنی علیه سوگیری مقتداصدر- از سوی دیگر است. محتوای این پیام می‌توانسته چنین باشد: از آن‌جا که اوضاع سیاسی به سمت خطرناکی می رود و من مثل مواردمشابه ناگزیر از مداخله برای کنترل و ایجادآرامش هستم، قبل از آن‌که مجبورشوم مستقیما خواهان خروج نیروهایت از نقاط اشغال شده باشم، بهتراست خودت دست بکارشوی و آبرومندانه ترک میدان کنی. بدیهی است که مقتداصدر تمایلی به تقابل با مراجع مهم و بانفوذ را نداشته باشد.
فرض سوم- فرضیه سوم آن که وضعیت داخلی عراق درست در آستانه تبدیل شدن به یک جنگ داخلی شیعه با شیعه قرارگرفته است. و تناسب قوا در آن جا به‌گونه ای است که هیچ‌یک قادر به حذف قاطع و فوری طرف دیگرنیست. از همین رو رسیدن به این نقطه اشباع شده زنگ خطری بود که مقتداصدر قادر به پیش بینی آن‌نبود و با توجه به پی آمدهای خطرناک و نامعلومش، ازجمله تجزیه عراق ، یا کودتای نظامی و یا مداخله قدرت های خارجی و.... آمادگی ورودبه آن را نداشت و ندارد. او در تلاش بود که با ایفاء نقش خمینی یعنی بسیج از پائین و اشغال پارلمان و یا کاخ ریاست جمهوری.... حریف را وادار به عقب نشینی کند.

و بالأخره فرض چهارم ترکیبی از هر سه عامل فوق با نسبت های متفاوت است که به‌نظر می‌رسد بیشتر واقعیت داشته باشد و نقش عامل سوم‌هم در آن مهم تر باشد. در این رابطه مقتدا صدر که نه‌توان پیروزی بر رقبا را داشت و نه می‌توانست از ادعاها و فرامین سیاسی خود به راحتی کوتاه بیاد و عرصه را کاملا به‌رقیب خودب سپارد به با توسل به‌تاکتیک ترک سیاست- تا اطلاع ثانوی؟- می کوشد هم وجه سیاسی خود را باصطلا حفظ کند و هم اوضاع از نقطه غلیان اندکی فروبکاهد. بخصوص که با شروع جنگ چه بسا کنترل حامیان مسلح و بخشا پایه های تهیدستی او می توانست از چنگ و کنترلش خارج شود. با توجه به عوامل فوق وقتی دماسنج سیاست به نقطه جوش و غلیان خود-بدلیل سیاست های بی مهابای قبلی اش- می رسد او ناگهان با مشاهده حالت جنگی درو شیعه ها به عقب می نشیند. این که معنای ترک سیاست به معنی واقعی چیست و آیا تاکتیک تدافعی است یا آن‌گونه که ادعاکرده قطعی است و برای همیشه، خود موضوع دیگری است، به عنوان پرده سوم؟ که می‌تواند جداگانه موردبحث و بررسی قرارگیرد.

برای درک بیشترمعمای افول یا پائین کشیدن فتیله سیاست توسط مقتداصدر، بی فایده نیست که نگاهی مجدد به پرده اول یعنی به‌مقاله عروج او که مدت‌ها پیش نگاشته شده است نگاهی داشته باشیم. در این مقاله به شکنندگی این عروج هم اشاره شده است و هم چنین این موضوع که چگونه همین دموکراسی کم رمق عراق وابسته به پلورالیستی بودن آن جامعه است.

تقی روزبه  ۴ سپتامبر ۲۰۲۲

پرده اول:

 معنای عروج مقتدا صدر!  

اگر در عراق بتوان به چیزی چون شبه دموکراسی و شبه سکولاریسم دل بست آن چیز جز محصول توازن منفی نیروها و جریان های اجتماعی متفاوت نخواهد بود. و نفوذ امثال ایران و بسط نفوذ امثال مقتدا صدرها ولو در رقابت با ایران و... خطرهایی هستند که همین دموکراسی کم رمق را هم تهدید می‌کنند. اخبار روز

 : www.akhbar-rooz.comشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۷ ۱۹

 می ۲۰۱٨ پیشتازی حامیان مقتدا صدر در انتخابات پارلمانی عراق با شگفتی همراه بود و در رسانه ها و محافل سیاسی عموما از زاویه مخالفت صرف او با فساد در دولت و نفوذ و مداخله ایران در امور داخلی عراق مورد توجه قرار گرفت. گرچه چنین واقعه ای در صحنه سیاسی عراق، عربستان و آمریکا را خشنود کرده و بی تردید حکومت ایران را هم به‌دلیل پشت کردن حامیان دیروزش خشمگین ساخته است، اما این تنها بیان کننده یکی از جنبه های این اتقاق است. جنبه ای که بدلیل اقدامات و اظهارنظرهای مداخله جویانه مقامات ایرانی و مشخصا مداخله های آشکار و تحریک آمیز قاسم سلیمانی در امور داخلی عراق و حتی در همین انتخابات، آن هم در جو تبلیغاتی سنگین و تنش آلودی که بین ایران و آمریکا و عربستان علیه نفوذ ایران در منطقه و در عراق وجود دارد، حساسیت برانگیز شده است. اما تحولات عراق را نمی توان تنها به این جنبه تنزل داد. نقش روحانیت شیعه در عراق پس از سرنگونی صدام با توجه به در اکثریت بودن جمعیت شیعه در آن کشور، همواره برجسته بوده است. اما چهره های شاخص روحانیت عراق و از جمله شخص سیستاتی که به عنوان مرجع بلامنازع و صاحب نفوذ شناخته می شود، از دیرباز و متآثر از فضا و سنت حاکم بر حوزه نجف پیرامون حکومت در زمان غیبت، عموما طرفدار تئوری ولایت فقیه و یا حاکمیت مستقیم اسلام بر سیاست نبوده اند. با این همه در طی دهه های اخیر، عروج پارادایم اسلام سیاسی در منطقه بر روی آن ها نیز بی تاثیر نبوده و فعال شدن گسل های مذهب نقش مهمی به روحانیت برای مداخله در امور سیاسی و اجتماعی داده است. از سوی دیگر، در قیاس با ایران بین ترکیب جمعیت چندگرایشی عراق اعم از سنی ها و شیعه ها و کردها توازن نسبی بیشتری بین آن ها بر قرار بوده و همین تعادل نسبی امکان اعمال هژمونی بلامنازع یک جریان و مشخصا شیعه و روحانیت را بر کل جامعه دشوار می کند. نتیجه انتخابات اخیر هم بازتاب دهنده همین واقعیت است. گرچه این انتخابات دارای وجه مهم و غالبا مغفول مانده ای هم هست که همانا عدم شرکت اکثریت مردم عراق در آن بود که حاوی پیام مهمی بوده و نشان دهنده آن است که نتایج انتخابات را نمی توان الزاما بازتاب گرایش اکثریت جامعه و امری تثبیت شده دانست. بدلیل همان توازن گرایش ها و تا مادامی که یک جریان نتواند به تنهائی قدرت را قبضه کند و اوضاع را به سود خود تثبیت نماید، این واقعیت دارد که در عراق شاهد نوعی «دموکراسی کم رمق و نیم بند» سیاسی به دور از استبداد یک جریان باشیم که چنین ائتلافی در ایران و در اسلام سیاسی آن تجربه نشد (در ایران حتی بازرگان هم برگزیده خیمنی بود). اگر بفرض در نتیجه انقلاب بهمن خمینی چنان هژمونی بلامنازعی نداشت (و فاجعه اصلی هم در همین هژمونی بلامنازع و روندهائی بود که به آن منجر شد) روندها و سرنوشت کشور بالکل با آن چه که به شکل فاجعه آمیز کنونی رقم خورد و حاصل نهائی آن هم بن بستی است که هم اکنون جامعه ایران با آن دست بگریبان است، متفاوت می بود. همانطور که در مصر هم بدلیل فقدان چنان هژمونی توسط اخوان المسلمین وقایع به نحو دیگری، با نقش آفرینی ارتش و ظهور یک پینوشه، رقم خورد.

با این همه جادو و وسوسه قدرت چیزی نیست که روحانیت عراق بتواند به آسانی از آن صرفنظر کند و مثلا همانطور که خمینی در آغاز گرچه به شکل مزورانه می گفت که به قم خواهد رفت آن ها نیز به حوزه ها عقب نشینی کنند. نه! آن ها نیز به شکل خاص و در حد توان خود که شرایط عراق دیکته می کند دارند حوزه ها را به جامعه وارد می کنند و بسمت قدرت خیز برمی دارند. در چنین وضعی و درحالی که مرجع با نفوذی چون سیستانی در میان شیعه ها (چیزی تقریبا مشابه نفوذ خمینی ولی بدون دیدگاه او) گرچه با حفظ فاصله معینی از مداخله مستقیم در سیاست، از ارائه راهبردها و منویات خود کوتاه نمی‌آید، حلقه ها و عناصری چون مقتدا صدر در صدد بر می آیند که این خلأ را پر کنند. او با داشتن شم قوی خود احتمالا بالقوه یک خمینی کوچک است: در قامت یک رهبر مذهبی و حاضر در صحنه سیاست، با تکیه بر بخش های فقیر و حاشیه نشین جامعه (همچون امت مستضعف و سیاهی لشکری که چشم بدهان وی دوخته اند)، و دولتی باصطلاح تکنوکرات و غیرسیاسی که با سهولت بیشتری منویات و فرامین او را اجرا کنند وارد صحنه شده است. مخالفت ها و تنش های محتمل وی با دولت ایران هم الزاما نافی روندهای فوق نیست. زیرا که خود اسلام سیاسی در کشورهای مختلف با غلظت ها و روایت های گوناگون همراه است. چنان که داعش با ادعای خلاف اسلامی بیشترین ضدیت را با ولایت فقیه و اسلام شیعی- ایرانی داشته است.

بطورکلی کشور عراق بزرگتر و ثروتمندتر از آن است که ایران و یا هر کشور مشابه دیگری بتواند سودای نفوذ فائقه بر آن را داشته باشد. البته در این میان مقتدا صدر هوشیارانه و فرصت طلبانه با توسل به شعارهای ضدفساد و استقلال از نفوذ ایران (و آمریکا) و نزدیک شدن به کشورهای عربی توانسته از فضای موجود بهره برداری کند و به موقعیت خود به عنوان یک مدعی دست اول و هم چون رهبر مذهبی- سیاسی عرض اندام کند. با این همه اگر در عراق بتوان به چیزی چون شبه دموکراسی و شبه سکولاریسم دل بست آن چیز جز محصول توازن منفی نیروها و جریان های اجتماعی متفاوت نخواهد بود. و نفوذ امثال ایران و بسط نفوذ امثال مقتدا صدرها ولو در رقابت با ایران و... خطرهایی هستند که همین دموکراسی کم رمق را هم تهدید می کنند. گرچه تکیه گاه اجتماعی مقتدا صدر سوای کسبه و لایه میانه و متوسط الحال مذهبی، لایه های تهیدست مذهبی، خشمگین و کم آگاه هستند که بسیج آن ها تحت هژمونی روحانیت و مذهب ره به ناکجاآباد می برد. اما نفس آمدن روی صحنه اجتماعی و قدرت، اولا می تواند نیات و ماهیت و دست این حضرات را رو کند و ثانیا و مهم تر از آن وجود جامعه چندگرایشی عراق و تعادل نیروهای مابین آن هاست که می تواند از قوام و تثبیت قدرت این نوع موج سواران بکاهد. تردیدی نیست که در این راستا هرچه از نفوذ رژیم ایران کاسته شود کمکی است به تقویت دموکراسی در عراق و البته افتادن طشت رسوائی دولت ایران با آن همه هزینه و ادعای نفوذ در منطقه، که ترامپ آماده است که آن را به عنوان هدف نخست خود در منطقه به چالش بکشد. نباید فراموش کرد آن چه که نفوذ ایران خوانده می شود، عمدتا ناشی از بحران و خلا‌قدرت در منطقه و متکی بر پول و حمایت نظامی بوده است و نه متکی بر دست آوردها و جاذبه یک الگوی موفق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فی الواقع از این جنبه اسلام سیاسی هم چون یک الگوی شکست خورده و دافعه برانگیر است و لاجرم فاقد نفوذ پردامنه و عمقی. بهمین دلیل به اندازه ای که خلا پر شود چه در عراق و چه در سوریه و چه در یمن و هر جای دیگر نفوذ بادآورده و شکننده حکومت اسلامی، حداقل در ابعاد تاکنونی آن هم به باد می رود. نفوذ پوشالی و سستی که با تبلیغات کرکننده قدرت ها و رسانه های غربی به ویژه دولت ترامپ حول آن، خود حاکمیت هم باورش شده و با طناب آن در سیمای ژاندارم خودخوانده در منطقه، به چاه ویلی رفته است که معلوم هم نیست بتواند سالم از آن بیرون بیاید!.  

بطورکلی در مورد اسلام سیاسی باید دو نکته مهم را در نظر داشت: نخست آن که این پارادیم بدلایلی که پرداختن آن ها خارج از حوصله این بحث و در مطالب دیگری به آن پرداخته شده است وارد زوال و قوس نزولی شده است و تحولات آن در عراق را نیز باید در همین بستر مورد بررسی قرار دارد و دیگر آن که با توجه به شرایط متفاوت کشورهای اسلامی از جمله مذهب و یا ترکیب جمعیتی و فاکتورهای نظیر آن متفاوت بوده و حتی با تنش و ستیز با رقبای خود قرار دارد که اوج آن را در تخاصم خلافت اسلامی داعش و نظام حکومت اسلامی ایران از نوع شیعی - ولایت فقیه اش شاهد بودیم. با این همه تحولات عراق را علیرغم رنگ و بوی متفاوتش باید در چهارچوب همین گرایشات درونی این پارادایم و البته روند نزولی و شکنندگی بالقوه اش مورد دقت قرار داد .

در پایان این یاداشت نمی توان از اشاره کوتاهی به آویزان شدن حزب کمونیست عراق به مقتدا صدر در گذشت. هیچ کس نداند مردم ایران بخوبی می دانند که خمینی هم توانست با شعار غلبه کوخ نشینان بر کاخ نشینان و مستضعفان بر طاقوت ها، میخ قدرت خود را بکوبد و نتیجه چنان فاجعه ای که بر ما رفت امروز بر هیچ کس پوشیده نیست. این که یک جریان مدعی چپ با طناب پوسیده این نوع ادعاعا و شعارها به چاه برود، و به خیال خود روحانیت مستضعف پناه را قدم به قدم ارشاد کند، خود را مضحکه تاریخ کرده است. چنین پدیده مفلوکی کاری جز پاشیدن خاک بر چشم همان فقرا و حاشیه نشینانی که صدر بر موج اعتراضی آن ها سوار شده و تیز کردن تیغ دشمن زحمتکشان و کارگران و نیروهای پیشرو نیست. دفاع از فقرا مستلزم همذات شدن با توهمات آن ها نیست. این فاجعه را ما در ایران تجربه کرده ایم و بهای سنگینی هم بابت آن پردخته ایم که هنوز هم می پردازیم و تجربه و سرنوشت حزب توده ایران و شرکاء و تأثیر مخرب آن بر سرنوشت چپ در ایران هم و البته نه فقط در آن که در خود منطقه هم نباید برکسی پوشیده باشد. تجربه ای منفی که حتی به خوشنامی و مقاومت و فداکاری ها و دست آوردهای چپ در ایران نیز آسیب فراوان رسانده است. درس های این تجربه تلخ هم چنان پیش روی همه ما و مردم منطقه قرار دارد. با این همه، حزب «کمونیست عراق» و امثال آن گویا سوگند خورده اند که هیج درسی از تاریخ نگیرند و در فرصتی که برای احیاء چپ فراهم می شود هم چون گربه مرتضی علی همواره چهار و دست و پا در آستانه هر دری که از ورای آن بوی قدرت به مشامش برسد فرود آیند! و تتها هنرشان این است که با نان به نرخ روز خوردن، به نام چپ و به کام راست سرمایه های اجتماعی چپ و مبارزات ضدسرمایه داری را آتش بزنند .

شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷.  ۱۹می ۲۰۱۸. اخبارروز.


http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=86693

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

No comments:

Post a Comment