ُنه نکته در نقدوکالت خواهی و ادعای رهبری اپوزیسیون
اگر کسی به این برنامه*۱ نگاه کند، بروشنی در مییابد که ایران اینترنشنال و البته رسانه های مشابه، چیزی بیش از یک رسانه نرمال، یعنی اطلاع رسانی و تبادل نظر و حتی پیشبرداهداف ضمنی است. متوجه می شود که خانم سیماثابت در این برنامه نقش و مأموریتی فراتر از یک گفتگوی معمولی را دنبال میکند. او برآن است تا آنجا که ممکن باشد تنور باصطلاح اتحادی از گرایشات مختلف زیرچترپلاتفرم و البته رهبری رضاپهلوی را داغ کند و یک بله از شرکت کنندگان بگیرد و اگر نشد رویکردباصطلاح سکتاریستی آنها را افشاکند. ضمن آنکه بر اتهام عدم بیطرفی این رسانه پر مخاطب در رله کردن اخبارگزینشی و مصاحبه های تک خطی اش نیز خط بطلانی بکشد. پروژه وکالت همانطور که صراحتا ابرازشده است در اصل بدنبال رهبری اپوزیسیون توسط رضاپهلوی، بهعنوان ضرورت دوره گذار است و البته در نهایت و در ورای آن دو هدف احیاء نظام سلطنتی و نیز کنترل مسیر حرکت و گفتمان انقلاب را دنبال میکند. پیشفرض و هدف مقدم این پروژه کسب و تثبیت وزن و جایگاه ویژه رضاپهلوی بهعنوان میراث پادشاهی است و بهمین دلیل تلاش این رسانههای سرسپرده به این هدف با تکرارمکررعنوان شاهزاده وجاانداختن و بدیهی انگاشتن آن است.
جا دارد کسانی که بهردلیلی در این نوع مناظرات شرکت میکنند باصطلاح با «کشتن گربه دم حجله» از نقد و زیرپرسش بردن همین عنوان چالش برانگیز شروع کنند. چرا که، مگر میتوان یک واقعیت بزرگ تاریخی چون انقلاب بهمن و «نه» بزرگ آن علیه نظام سلطنت را نادیده گرفت. در حقیقت برافکندن نظام سلطنتی با کلیت خود به شمول شاه و ولی عهد یک جا صورت گرفت. بهمین دلیل مخالفت با استفاده از این واژه ـآکنده از فره ایزیدی- برای کسانی که وفاداربه خواست و روایت تاریخی مردم ایران و مخالف با نظام دودمانی و وراثتی هستند، اجتناب ناپذیراست. بنابراین استفاده از این عنوان مگر با پسوند مهرابطالی که برآن زده شده است نمی تواند موردپذیرش باشد. نباید اجازه دادکه در میان معرکه سکه شاهزادگی جعل شود. و این بویژه توسط رسانههای بظاهر مدعی بیطرفی قطعا پذیرفتنی نیست.
مجموعه تحولاتی که در طی یکماه اخیر در خارج کشور و تحت عنوان دوپینگ سیاسی رضاپهلوی صورت گرفته است جملگی حلقه های یک نقشه تنظیم شده برای پیش برداین هدف است. اتلاق حزب و تغییرنام فرشگردیها به حزب ایران نوین به مثابه بازوی اخص و وفادار به رضاپهلوی بخشی از همین پروژه است. البته شرکت دادن گاهی گدار یک چهره چپ علاوه بر تلاش برای همراه سازی با پروژه فوق، تلاشی برای رفع اتهام یک جانبگی این رسانههاهم هست.
از همین رو لازم است که شرکت در این نوع برنامه ها اگر هم برای بهره گیری از بردتبلیغاتی و مطرح کردن مواضع خود است با هوشیاری و شفافیت لازم همراه باشد. بنظر در این برنامه با هدف سیاسی مشخص و از جمله بهره گیری از باصطلاح برندچپ/کرد، حسن شیریعتمداری به عنوان جمهوری خواهی لیبرال که سابقه مذاکرات و گفتگوهای مکرر با سلطنت و با این نوع رسانه ها را داشته است و با آگاهی به جداسری و ترفندهواکردن وکالت که چیزی جز دورزدن و بهم ریختن بازی قبلی بین آنها با هدف کسب هژمونی نیست، کمابییش مشخص و قاطع بود. حزب ایران نوین هم عملا میزبان محسوب میشد و چندان نیازی هم به اظهار نظر نداشت و خود گفتگوکننده هم به نوعی نماینده آن محسوب میکشت، طبیعی بود که نماینده آن جریان بر مرکزثقل و رکن رکین بودن رضاپهلوی و پلاتفرم سه ماده ای او و جایگاه ویژه و انحصاریش تأکید داشته باشد. از این دو مشارکت کننده انتظار برخوردانتقادی به پلاتفرم سه ماده ای نمی رفت، که یکی آنرا کافی و دیگری قابل تکمیل می دانست. اما متأسفانه جای چنین نقدی خالی بود که می توانست به وجوه گوناگون آن توسط آقای علیزاده که بهعنوان یک چهره چپ و کردانقلابی شناخته می شود، مطرح شود که نشد، مگر تاحدی حول تمامیت ارضی، آنهم به شکل نه جامع که محدود و ناقص، و حال آنکه از ایشان انتظار جامعیت و شفافیت و هوشیاری بیشتری می رفت. تمرکز وی عملا و عمدتا بر تمامیت ارضی بود که نه فقط سویههای دیگرآن پلاتفرم و اهداف و ماهیت آن و ائتلاف حول آن را آنگونه که لازم بود برجسته نمی کرد، حتی معنا و دلالت خودتمامیت ارضی را نیز آن گونه که لازم بود باز نکرد و این در حالی بود که از قضا گرداننده گفتگو بیش از دیگران حول این پلاتفرم روی ایشان تمرکزکرده بود. بنظر جاداشت که در این گفتگواجمالا نکات برجسته و مرتبط با این موضوع بشرح زیر مطرح می شدند:
۱- تمامیت ارضی. لازم بود که صراحتا گفته می شد که در تجربه و حافظه تاریخی ما، جامعه بطوراعم و خلقهای تحت ستم چون کردها و دیگربخشهای تحت تبعیض مضاعف به طوراخص، ترم تمامیت ارضی چیزی جز اسم رمز سرکوب با اتهام تجزیه طلبی توسط قدرت مرکزی نبوده و نیست، ادعاعی که جریان رضاپهلوی با سنگرگرفتن در پشت آن دقیقا با حکومت اسلامی هم سخن هستند. وحال آنکه از منظر برنامه و نگرش نیروهای چپ اساسا سرزمین و مردمان ساکن یک جغرافیای معین از همدیگر جداناپذیرهستند و بنابراین جداسازی آنها و تبدیل ترم تمامیت ارضی به بر ساختی برفراز ساکنین آن سرزمین جز تبدیل آن به اهرم سرکوب «یک ملت متکثر» و بخش های گوناگون آن و رواداشتن تبعیض و لاجرم از قضا تهدیدهمبستگی و یک پارچگی سرزمینی نبوده و نخواهد بود. ایران همچون خانه مشترک همه ایرانیها کشوری با هویتی پلورالیستی چندملیتی و چنداتنیکی است که باید به شکل مشاع در اداره مشترک آن و به دموکراتیک ترین شیوه مشارکت داشته باشند. جداکردن سرزمین از ساکنان آن و کوبیدن یک جانبه بر طبل تقدس تمامیت ارضی بدون محتوای آن و نحوه اداره دموکراتیک این خانه مشترک و مشاع و ازجمله توسط همه تبعیض شدگان جز اسم رمزیک قدرت مرکزی و سرکوبگر نیست. حاصل تبدیل وطن به ابژهای مقدس و جداشده از سوژه خود چیزی جز سرکوب سوژه نبوده است. در این مورد بین این جریان مدعی رهبری جنبش و اپوزیسیون و حکومت اسلامی هم تفاوت چندانی وجودندارد. چنانکه رضا پهلوی درهمان گفتگو با من و تو با اشاره به نقشه نصب شده برسینه اش با افتخار و پرخاشگرانه می گفت که در این مورد حتی با یک وجب آن با کسی شوخی ندارد. در حالی که میدانیم در همین یک صدواندی سال گذشته نه فقط پادشاهان قاجار بلکه حتی پدرتاجدارایشان هم در مورد بحرین، استان چهاردهم ایران، این شوخی را کرده بود!.
۲- لارم بود که اصل وکالت هم بهلحاظ شیوه و هم محتوا به زیرسوال برده شود. که به دلیلآنکه این روزها حول آن زیادصحبت و نوشته شده برای کوتاه کردن مطلب از پرداختن بهآن میگذرم
۳- از منظری دیگر لازم بود که روشن میشد مسأله وکالت و بازنمائی انقلاب در شرایطی که جامعه وارد وضعیت انقلابی شده است، اساسا وکالت ناپذیراست. چرا که انقلاب به معنی کنش گری مستقیم مردم و اعمال دموکراسی مستقیم است که به نحوسرشتی علیه هرنوع نمایندگی وبازنمائی توسط نخبگان و برای برافکندن کلیت یک نظام منحط و تاسیس نظامی جدید و عمیقا دموکراتیک است. بویژه این وکالت خواهی اگر بخواهد برای کشاندن «رهبری» انقلاب از داخل بهخارج کشور و توسط مدعیانی که خود به دنبال تأسیس نظام ولایت از نوع موروثی آن باشند و یا آن گونه که گفته میشود برای گفتگو با قدرتهای بزرگ که پذیرفتنی نیست. تنها میتوان با فشارانقلاب از داخل و حمایت فعال افکارعموی و نهادهای ترقیخواه و حقوق بشری درخارج برای پیشبردمطالبات و خواستهای جنبش و ایزوله کردن حاکمیت به قدرتهای خارجی فشار آورد. و گرنه به عامل نفوذ و اسب تروای آنها در سرنوشت کشور تبدیل خواهید شد.
۴- بر چپ اجتماعی و عمیقادموکرات و باورمند به دموکراسی است که بهعنوان بخشی از برنامه عدول ناپذیرخود مبنی بر نفی هرگونه ولایت مداری و استبداد چه ار نوع نظام موروثی باشد و چه ولایت دینی، که هردو هم اینک تجربه شده اند، و البته هرنظام استبدادی دیگر، به عنوان شرط لازم سمت گیری به سوی دموکراسی واقعی تأکیدکند. تنها چنین عبوری به معنای پیش رفتن است وگرنه گردونه شوم تاریخ همچنان با دنده عقب حرکت کرده و بازگشت به گذشته هم جز با مشت آهنین و فاشیستی مقدورنخواهد بود. همچنان که باید به موازات نوع نظام بر محتوای اقتصادی- اجتماعی، و برابری خواهانه هرنوع بدیل از هم اکنون تأکید نمود.
۵- در دوره گذار به پساحکومت اسلامی برخلاف ژست و ادعای غلط انداز، بیطرفی بیمعناست و از قضا حساس ترین دوره ای است که گرایش ها و نیروهای مختلف اجتماعی با زدن مهرهژمونی خود برآن، و با فرض موفق شدن، نتیجه صندوق و یا مجلس مؤسسان و یا هرنوع دیگری از خروجی آنها را رقم خواهندزد. نباید فراموش کرد که فاشیسم و نظامهای دیکتاتوری هم معمولا برای یک بار، آنهم جهت عروج به قدرت و زدن مهرمشروعیت برخویشتن، به نردبان «دموکراسی» نیازدارند چنانکه هیتلرداشت و چنانکه خمینی داشت و... بنابراین آرایش صفوف دوره انتقال و مبارزه برای دموکراسی و آزادی و جهت گیری دموکراتیک از همین حالا شرط حفاظت از دموکراسی است. دموکراسی در جهان آکنده از مناسبات قدرت و منافع طبقاتی متفاوت و متضاد نه فقط با قول و قرارهای حتی زیبا و ترقیخواهانه که با موازنه قوا و آرایش میدانی حول آنها درجهان آکنده از مناسبات قدرت گره خورده و قابل تحقق است.
۶- مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری، همانگونه که از شعارهای مکررخیزش انقلابی است، نه یک معادله تک مجهولی حول استبدادحاکم در یک طرف و یک صف گسترده ضداستبدادی همه باهم در طرف دیگر، که خروجی تجربه تلخ انقلاب بهمن از قضا برهمین مدل استوار بود، بلکه یک معادله چندمجهولی است که در آن علاوه بر مبارزه همسوی این گرایشات علیه استبدادحاکم که قطعا لازم است ولی الزاما معادل اشتراک در ضدیت با هرنوع دیگری از استبداد نیست. چرا که تجربه نشان داده است میتوان بدلایلی ازموضع ضددموکراتیک ویا واپسگرایانه و ارتجاعی و حتی فوق ارتجاعی و با استبداد و حاکمیت مستقرهم مبارزه کرد. چنانکه نه فقط در انقلاب بهمن بلکه همین امروز درهمسایگی خود ضدیت طالبان با دولت آمریکا را داریم. بنابراین همواره لازم است که بطورکلی مبارزه علیه استبدادمسلط را با مواضع ترقیخواهانه و ایجابی و لاجرم مبارزه ضدهژمونیک با برنامهها و عملکرد ارتجاع درون صفوف مخالفان استبدادحاکم ترکیب کرد. اینها سطوح متفاوت از مبازره علیه دیکتاتوری هستند، نه در برابرهم که مکمل یکدیگر هستند و بدون چنین مبارزه انضمامی چه بسا جایگزینی استبدادحاکم توسط استبدادی دیگربه عنوان یک خطرجدی مطرح باشد. فاجعه ای که در انقلاب بهمن، با توجه به تناقضات درون صفوف و بستری با رؤیاهای متضاد و فرادستی ارتجاع رخ داد.
۷- لازم است نسبت به هژمونی طلبی این جریان و تکیه اش به قدرت های خارجی و دل بستن بهنوعی « گوادلوپ دوم» گرچه در شکل و شمایل و شرایطی دیگر حساس باشیم. چنانکه در عین دخیل بستن به سپاه*۲ و نیروهای سرکوب رژیم در انتقال قدرت با کمترین تکان وبا حفظ شاکله اصلی ماشین دولتی، درعین حال با قرارگرفتن همان نیرو در لیست تروریستی اروپائی ها هم همراه می شوند که نشان میدهد چگونه این نوع هژمونی طلبی بی مهارمعلق میزند و از هرابزاری که درخدمتش باشد سود می جوید. همچنین نباید از پی آمدهای منفی این هژمونی طلبی و دوپینگ سیاسی نسبت به ایجادتشتت در صفوف اپوزیسیون و حتی در صفوف انقلاب که سبب خشنودی رژیم تبه کار را فراهم ساخته است غفلت کرد. چنانکه با پخش گزینشی و بزرگنمانیهای ویژه خود بی میل نیستند که با دوگانه سازی بین خود و سلطنت که تاریخا چرخه استبداد را تشکیل می دادهاند و یکدیگر را بازتولید می کردهاند، از آن در سرکوب و آشفته سازی جنبش بهرهبرداری کنند. گزافه نیست که اگر ادعاکنیم که حاکمیت با دوپینگ هژمونیطلبانه این جریان و بازتاب دادن آن بهشیوه خاص خود، به نوعی با دمش بشکن میزند. از همین رو افشاء و نیز مقابله با پیآمدهای منفی آن، امروزه بخشی از وظایف کنشگران و اپوزیسیون متعهد در داخل و خارج را تشکیل میدهد.
۸- و بالأخره باید بهتضاداین نوع و این مدل از وحدت طلبی و بدیلسازی و ادعاهایی چون رهبری و پرچم علم کردن با نمادشیرنرشمشیربدست و .... و تضادآن با روح وروان و محتوا و مدل انقلاب جاری با سرشت فمینیستی و پلورالیستی اشاره کرد، جنبشی که بهعنوان «انقلاب مرکب» که هم واجدسویه عمیقا اجتماعی است و همه واجدسویه سیاسی سرنگونی استبدادحاکم صورتبندی میشود. انقلابی بر پایه مبارزه علیه مناسبات قدرت پدرسالار در پهنه جامعه و همزمان علیه تمامیت خواهی یک قدرت مرکزی، مدلی براساس پیوند وحدت و کثرت و حول اشتراکات، همبستگی متفاوتها و تبعیض شدگان در یک جامعه رنگین کمان. سه گفتمان مبتنی بر هویت اسلامی و ورشکست شده، هویتی سیال و درهم تنیده و مبتنی بر همبستگی ایرانی متکثر و پلورالیستی، و هویت ایرانی مبتنی بر ناسیونالیسم و باستانگرائی که در تکاپوی بالاکشیدن خوداست.
۹ می توان در راستای مدل مبارزه در داخل کشور، و به موازات آن در خارج کشور به عنوان نیروی مکمل داخل و نه جایگزین آن، همزمان ضمن مبارزه عیه استبدادحاکم بهعنوان مانع اصلی و مقدم، این نوع مبارزه ضدهژمونیک داخل صفوف جریانهای ضداستبدادحاکم را نیز پیش برد. با برگزاری کمپینهای سراسری با فراخوان نهادهای مردمی و تلاش برای تقویت چنین نهادهائی حول مسائل و مطالبات مشخص جنبش و یا ایراد فشارهای معین به دولتها برای حمایت واقعی از جنبش وفشارهای روزافزون بهرژیم و یا علیه یک جانبه گری رسانهها همت گماشت. بر دیالوگ های سازنده و گفتمانسازی تمرکزکرد. از دیرباز چنین بوده است که خارج کشور همواره با فعال شدن جنبش داخل شور وهوای تازه ای پیداکرده است. از این فرصت و در حمایت فعال از جنبش میتوان و باید برای بازآرائی و بازسازی صفوف پراکنده نیروهای چپ و رادیکال و دموکرات و شکل گیری نهادها و تشکل های سراسری با هدف دست یابی به توان فراخوانی در خارج کشور با تکیه و بهره گیری ازتشکلها و نهادهای محلی متعدد هم اکنون موجود در شهرها و کشورهای گوناگون وارتقاء آنها به یک شبکه سراسری، ازجمله تقویت جنبش دادخواهی که اکنون در داخل به درختی تنومند تبدیل شده است و در خارج نیز بدون پایگاه نیست، به ضرورت همگرایی و کنشگری سازنده و گسترده بر مدارحمایت ازجبنش داخل کشور همت گماشت. اگرامروزه در داخل کشور شاهدیم که نفتیها و هفت تپهای ها و.... با وکالت مرزبندی میکنند با تکیه بر هم صدائی این نوع تشکل ها و نهادهای مردمی و دارای اصالت بهسادگی و با سهولت میتوان با بسط این تجربهها و بازتاب دادن چنان رویکردهائی درخارج که بهنوبه خود موجب تقویت آن در داخل هم میشود، این نوع دوپینگها و حباب سازیهای سیاسی را خنثی کرد و وزن آنها را در همان حد و جایگاه واقعیاشان قرارداد. البته لازم است خلئی که این جریانها در صدد پرکردن آن هستند به شکل سنجیده و نقشه مند و مسؤلانه و درجهت بلوغ و شکوفائی جنبش انقلابی پرشود و اجازه داده نشود که احیانا صفوف جنبش با این نوع دوپینگها و یا بهره برداریهای رژیم تضعیف و متشتت شود. ما باید وحدت و همسوئی در عین تکثر را که از بزرگترین دستاوردها و درسهای انقلاب زن زندگی و ازادی در طیچندین ماه گذشته هست، بیاموزیم و آن را در تناسب با فضای خارج کشوربکارگیریم. این وحدت یا همسوئی میتواند متناسب با عملکرد و برنامه نیروهای راست و میانه و بینابینی و چپ و نیروها وگرایشات دموکرات سطوح بندی شود.
*۲-رومای «بازگشت سلطنت»، و حکمت دخیل بستن رضاپهلوی بهسپاهپاسداران!
No comments:
Post a Comment