اتحاد جمهوری خواهان پس از ده سال*
دیروز!
ده سال پیش همزمان با فراخوان اتحادجمهوری خواهان ایران و
بیانیه ده ماده ای آن درمطلبی*1 که آن را
عقبه خارج از کشور اصلاح طلبان داخلی و "اصلاح طلبان جمهوری خواه"
نامیدم. درآن زمان آن ها حتی به برخی تندروی های اصلاح طلبان داخل انتقاداتی داشتند (ازجمله
نسبت به زمزمه خروج از قدرت که ناشی ازبن
بست اصلاح طلبی درساختارحکومت و بیشترهم یک تهدید توخالی بود).
و دیدیم که در تداوم
حضور درقدرت و تحت عنوان التزام به قانون اساسی، برگزارکننده انتخاباتی سراپا مجعول هم شدند که
احمدی نژاد از صندوق آراء بیرون آمد. شروع غنی سازی قبلا به حالت تعلیق درآمده نیزتوسط خاتمی در پایان
ریاستش صورت گرفت. درنقد فوق آمده بود که
برای تنظيم کنندگان بيانيه همه چيز، از جمله
جمهوری، دموکراسی و.... فرع بر اصلاح طلبی
بوده و در ذيل آن معنا دارد. مشی آنها تحميل
اصلاحات در جهت استحاله جمهوری اسلامی به يک جمهوری لائيک و پارلمانی و وادارساختن
ولايت فقيه "به تمکين و پذيرش مطالبات مردم" و "تغيير بنيادی"
در قانون اساسی ازطریق فشارجامعه مدنی بوده است. یعنی همان گونه که حجاریان مطرح می کرد به
عنوان ابزاری جهت فشار ازپائین برای پیشبرد چانه زنی در بالا. با این همه
همان طورکه خواهیم دید درجامعه انباشته از مطالبات تحقق نیافته، "جامعه
مدنی" یک مقوله چالش برانگیز و حاوی چاشنی انفجاری است که با مشی و مسلکت و
تعاریف آن ها آنها هیچ سنخیتی ندارد.
واقعیت آن است که برای این دوستان مشی اصلاح طلبی بيشتر
بصورت يک ايدئولوژی و مسلک عمل می کند
تا يک مشی سياسی مشخص و درانطباق با شرایط مشخصی که قاعدتا نمی تواند نسبت به واقعیت های
سرسخت موجود و تجربه و آزمون و خطا بی تفاوت باشد. مشی که درعین حال بشدت نگاهش به بالا و حکومتیان است و
گام ها و تحولات خود را به دقت با آن تنظیم
می کند.
مشکل این دوستان قبل ازاین که از چینش واژگان زیبا و بی
زبانی هم چون انتخابات آزاد و صندوق رأی، جمهوری و سکولاریسم و مقاومت مدنی و
مسالمت آمیز و دموکراسی و نظایرآن باشد، بکارگرفتن مستقیم آن ها هم چون مقولات تاکتیک و استراتژی است که
فی الواقع جز حفره "تاکتیک و استراتژی" نیستند. بطوری که بدون هیچ زمینه عینی هم چون فرود تشنه ای در
بیابان و یا پیوند نهالی با درختی خشکیده، این مقولات را با نظام تا بن استخوان پوسیده ای پیوند زده و زمام دل به تغییر و اصلاح این درخت خشکیده سپرده
اند. آن ها درطی این سال ها به سهم و اندازه خود با پراکندن همین ایده ها درسطح جامعه به توهمی دامن زده اند که
سرخوردگی و یأس از نتایج گریز ناپذیرآن
بوده است. و نتیجه آن که از درخشندگی این
مقولات هم چون جمهوری و سکولاریسم واعتبار دارندگان آن ها... درنزد نسل های جدید
کاسته شده است. بنابراین قبل ازهرچیر دربرخورد با این دوستان باید واقعا به
فکرنجات واژگانی چون سکولاریسم و جمهوری و مقاومت مدنی و دموکراسی و نظایرآن بود.
امروز!
پس از گذشت ده سال
وقتی نگاهی به آخرین اسناد سیاسی این دوستان
درهمایش پنجم می افکنیم روشن می شود که که وقوع آن همه تحولات و تجربه درطی این فاصله درایران و منطقه و جهان
باعث نشده است که خدشه ای برمشی بنیادی آنها منبی بر شکوفاساختن جمهوری متعارف از دل
جمهوری اسلامی به تردید بیفتند. برعکس ازجهاتی این رویکرد عمیق ترهم شده است:
چنانکه درقطعنامه سیاسی آنها درهمایش پنجم می خوانیم که ما
برای سازمانیابی جمهوری خواهان دمکرات و سکولار،حول جمهوریت، کاربست اشکال
مسالمت آمیز مبارزه و مقاومت مدنی، برای تغییر تدریجی ساختار سیاسی تلاش می کنیم.
اتحادجمهوریخواهان ایران با استفاده ازروش های مسالمت آمیز و با اتکاء به
انتخابات آزاد خواستار تغيير
قانون اساسی و ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، برقراری ساختار سیاسی دموکراتیک،
سکولار، مبتنی بر جدائی دین از دولت و حاکمیت مردم است . اجا هم
چنین دراین اسناد خود را عضوجداناپذیرجبنش سبزمعرفی می کند.
نگاهی به مواضع فوق بیانگرآن است که تناقضات بنیادی هم چنان
ادامه دارد:
الف- هم چنان هدف اتحاد تغییرولایت فقیه و قانون
اساسی ازطریق فشار و واداربه تمکین کردن آن هاست. و حال آن که تجربه سه دهه جمهوری اسلامی
خلاف این مسیریعنی مسیرمتصلب شدن ولایت فقیه و شکست فشارهای اصلاحی را نشان می
دهد.
ب- خود راعضو جدائی ناپذیرجنبش سبزمی داند و حال آن که تا آن
جا که به موضع آن ها مربوط می شود جنبش
سبز به گواهی عملکرد و منشور و مجموعه مواضع اعلام شده، خود را به عنوان بخشی از
نیروهای نظام تعریف کرده و خواهان اجرای بدون تنازل قانونی اساسی است و درچهارچوب سیستم
عمل می کند و بنابراین قصدتغییرقانون
اساسی و نفی ولایت فقیه -مگر اصلاحاتی درآن-
را ندارد.
ج- گرچه ازجنبش ها و مقاومت جامعه مدنی صحبت می کند، اما آن را
به عنوان عامل فشاربرای تغییردر بالا مد نظردارد. ولی واقعیت جنبش ها همانطورکه در اعتراضات چندین
ماهه 88 و شعارهائی چون مرگ برخامنه ای و
استبداد ... دیدیم و قبلا هم در18 تیردیده بودیم، آن گونه نیست که این دوستان آن
را بسته بندی می کنند. اگر منظورشان از سبز موسوی و کروبی و اصلاح طلبان و مواضع
آن هاست، این دیگرربطی به جنش فرارونده و ساختارشکنی که همه ازآن هراسان گشتند
نیست و ازقضا یکی از دلایل مهم ازنفس افتادن این جنبش وجود همین تناقض نهفته درآن بود.
د-گودال تاکتیکی نیز هم چنان
وجود دارد. شعارانتخابات آزاد و صندوق به عنوان راه برون رفت ازبحران، بیش
ازآن که یک تاکتیک و یا استراتژی برای نیل به یک هدف باشد دراین رویکر یک ماده
مرامنامه ای است. چرا که به تجربه دیده ایم، مساله اصلی انداختن این زنگوله به
گردن گربه و یا زین کردن این اسب چموش است. شعارزبیا دادن و
زین قشنگی آماده کردن درحالی که اسب چموش تن نمی دهد و لگدهم می زند، گره ای را
نمی گشاید و تمکینی صورت نمی گیرد. بنابراین دادن شعارسازماندهی مقاومت مدنی و حمایت
ازجنبش های اجتماعی مالیات دارد که مستلزم انطباق اصول و مواضع کلی با آن است. بیهوده
نیست که پس از وقایع 88 اصلاح طلبان دیگر ازسازماندهی جامعه مدنی و جنبش هائی که روشن
شد بدون این که به توصیه های رهبران گوش کنند و قادرند به سرعت اسلحه را دوش به
دوش کنند، سخت بیمناک شده اند. شعار استراتژی بازگشت به قدرت و شرکت بدون قید وشرط
درانتخابات ازنتایج این رویکرد و فاصله گرفتن از وجه جنبشی 88 است. برای آن ها آنسوتریعنی فروافتادن درپرتگاه و لاجرم عقب عقب رفتند. هم چنان که رویکرد اجا
نسبت به انتخابات بجای تحریم، درخواست از حکومت برای تضمین سلامت آن و طرح
شعار انتخابات آزاد درشرایطی است که ماهیت تک گرایشی بودن این انتخابات برکسی
پوشیده نیست و داغ کردن تنورانتخابات برای
بقاء رژیم گرفتار درچنبره بحران نیز بسیارمهم است.
ه- نگاهی به بخش اقتصادی اسناد این همایش نشان می دهد که هیچ
رنگ وبوئی عدالت خواهانه و حتی با رنگ وبوئی سوسیال دمکراتیک برای آن ها نمانده
است: تمامی انتقادها به دولت و حاکمیت از موضع ناتوانی آن ها درایجاد بازارآزاد، ناتوانی در واقعی کرن باصطلاح
قبمت ها، و ناتوانی در پیوستن به اقتصاد جهانی و امثال آن است. واین درحالی است
درخود جوامع غرب این سیاست ها موجب بحران ها و اعتراضات عمیق گتشه و ازسوی مردم خشمگین و 99 درصدی ها هیچ روزی نیست که اعتراضی علیه
آن ها صورت نگیرد. یعنی درهمن جوامع اروپا- مدل مورد نظرآن ها-به سرکوب مردم
مشغولند.
و- نگاهی به سخنرانی ها وفضای عمومی همایش، که درآن از شهریار آهی وجواد خادم تا
امیرارجمند راه سبز و تا علی مزروعی، و ملی مذهبی ها .... حضور دارند، رعشه برانگیزاست:
یکی می گوید درتبدیل جمهوری اسلامی به جمهوری متعارف مورد نظر نباید از مفوله گذارصحت کرد که معنایی براندازی را می دهد، دیگری (امیربابک خسروی) که به سخن وری های ترازشاهانه و فقیهانه پهلومی زند، می گوید مگر می شود در یک کشور چند ملت داشت؟ یک دولت و یک ملت در چهارچوب سرزمینی!. گوئی که درمنطق او این تعاریف مورد نظرایشان ازمفاهیم است، که تکلیف مردم و مطالبات آن را تعیین می کنند و نه خود زندگی و مردمی که آن مفاهیم را تاریخا خلق کرده اند و به آن ها معنا بخشیده اند و با ارجاع به آن ها باید دید که خود را بخشی ازیک ملت می دانند یا ملتی درهمزیستی با (و درکنار) دیگر ملت ها، دیگری می گوید نباید برای انتخابات شرط وشروط گذاشت که این دربرابردولتی چون جمهوری اسلامی یعنی براندازی! نفربعدی التزام به قانون اساسی با دفاع از جنبه های مثبت آن را تنها راه فعال شدن و سیاست ورزی می داند. سخران دیگر می گوید مشکل ما ولایت فیقه نیست! این تنها یکی ازمشکلات است، مشکل قانون نیست (پس زنده باد قانون اساسی!). و این که برای تغییرقانون اساسی ابتدا باید التزام به قانون اساسی موجود داشت (آیا بهترازاین می توان واژگانی چون تغییرقانون و ولایت فقیه را مسخ کرد؟). دیگری که ازقضا عضو شورای هم آهنگی اتحادجمهوری خواهان هم هست می گوید: "اتحاد جمهوریخواهان راهبردش تغییر در جهت دموکراتیزاسیون از طریق روش مسالمتآمیز است یعنی مشی اصلاحطلبی. من به تغییر رژیم معتقد نیستم و خود را اصلاحطلب میدانم ... نیرویی که بر مشی مسالمتآمیز و لزوم اصلاحات تاکید دارد، اما خود را ملزم به قانون اساسی نمیداند به شکل غیرقانونی فعالیت میکند و با ادعای اصلاحطلبانهاش در تضاد خواهد بود". وعجیب نیست که دراین رویکرد، استراتژی تغییررژیم خواسته یا ناخواسته در خدمت نیروی خارجی بوده و تنها با آتکاء آن ها میسراست!. یکی ازملی مذهبی ها وجوداین همه دلالت عملی و برنامه ای برای پیوند با جنبش سبز را کافی ندانسته و از این که سبزها آن گونه که می بایست دراین همایش حضور ندارند، انتقاد می کند. او خواهان دفاع پیگیرتر از سبزاست. احیانا برگزارکنندگان اگرهر چهاردیواری سالن را به رنگ سبزمی آراستند و با دستبد وشال سبزحضورمی یافتند شایدمی توانسنتد ایشان را راضی و قانع کنند که براستی "تقویت و گسترش جنبش سبز در اولویت اقدامات" آن ها قراردارد!. البته دراین جا مجالی برای سخن گفتن از مدعیان چپی که در این همایش و تشکیلات حضور دارند، پیرامون نقش آن ها و فلسفه حضورشان، وجود ندارد و تنها در پایان به دو نکته اشاره کوتاه می کنم:
نخست آن که درجامعه ایران انباشت مطالبات و شکاف طبقاتی و
فاصله خط فقر وسطح زندگی موجود چنان ژرف و حاد شده است که بدون درنظرگرفتن و
بازتابانیدن پیوندعمیق و تنگاتنگ مطالبات سیاسی با مطالبات اقتصادی و اجتماعی، اهرمی درون زا برای بسیج توده
ای و تغییر و پیشروی واقعی وجود نخواهد
داشت. ازهمین رو گره زدن ریل آزادی و ریل مطالبات
معیشتی و اجتماعی به عنوان دومطالبه پایه ای درنگ ناپذیرشده و هیچ راهی به جز آن برای خروج
از بحران وجود ندارد. راز ماندگاری رژیم بحران زده و بحران زی، نیز درایجاد شکاف و
مانوربین این دو عرصه است.
دوم آن که در پی رویدادها و تجربه جنبش اعتراضی 88 و دست آوردهای آن از این پس صف آرائی درونی
جنبش دیگر نمی تواند هم چون گذشته براساس تضادهای درونی حاکمیت شکل بگیرد( صرفنظرازچگونگی بهره گیری ازاین شکاف ها).
این صف آرائی ها می تواند براساس مطالبات پایه ای اعم از معیشتی و سیاسی و اجتماعی
و برابری طلبانه و درپیوند جنبش های طبقاتی و اجتماعی با یکدیگر و در راستای
تنگ کردن حلقه محاصره به دور رژیم صورت گیرد.
*-این مطلب ابتدا برای درج در ترییون سایت زمانه تهیه شده بود. https://www.tribunezamaneh.com/archives/22475
درباره
فراخوان "برای اتحاد جمهوری خواهان" :
No comments:
Post a Comment