نگاهی به موضع مشترک ایران و آمریکا در مورد القاعده
اعلام همزمان حمایت و کمک دولت
ایران و آمریکا به دولت عراق درجنگ با
القاعده نشان دهنده آنست که چگونه گردش
افلاک، دشمنان قسم خورده را حول منافع مشترکشان در یک جبهه قرارمی دهد.
و چگونه در این راستا
شعارهای باصطلاح ضدامپریالیستی و کرکننده علیه دشمنی با "دستان چدنی" ناگهان دود می شود و به هوامی رود. البته این
همسوئی ها بی سابقه نبوده است و فرایند نزدیکی هم از مدت ها پیش در مذاکرات پنهان عمان بین
طرفین و و بطورعملی در میدان جنگ های سوریه بویژه در
ماه های اخیر در برابرفرادستی القاعده نسبت به سایر بخش های اپوزیسیون دولت اسد وجود داشته است. اما بروز و ظهورآشکار آن در عراق کشورهم جوار و
نزدیک به رژیم ایران یک باردیگرچشم ها را بسوی این دگردیسی درسیاست و جابجائی در صف آرائی ها به سوی خود جلب کرده
است.
عرض اندام القاعده دراستان
انبار و شهرهای رمادی و فلوجه و تشکیل
حکومت اسلامی کشورشامات و عراق در نقاط اشغال شده یکی از رویدادهای مهم این
روزهاست که می تواند هم چون برشی برای
مشاهده تحولات پیچیده و متناقض درمنطقه
طوفانی خاورمیانه و درآنسوی مرزهای کشور بکارگرفته شود. تحولاتی که با تغییرصف آرائی
های دیرین، چه بسا دشمنان دیرین را
درکنارهم قرار دهد و دوستان دیرین را درمقابل هم . مهم نیست که با چه کلماتی این
وضعیت را توصیف کنیم، اما آنچه که روشن است تناقضات پیچیده و پرشتاب منطقه عملا
دولت ایران و آمریکا را درسوریه و عراق و افغانستان درکنارهم قرار داده است و
متحدان باصطلاح استراتژیکی چون آمریکا و عربستان و حتی ترکیه را عملا در جنگی ولو غیرمستقیم درمقابل هم قرارداده است! کمک های
سخاوتمندانه عربستان به سلفی ها و القاعده در برابرمواضع تغییریافته دولت های غربی
مصداق بارزی از این تقابل است. گرچه دولت ترکیه به سرعت درصدد انطباق خود با
شرایط جدید برآمده ولی درموردعربستان
چنین انعطافی لااقل هنوزمشهودنیست.
دولت اوباما برای آنکه مبادا
با این پا و آن پاکردن مثل تجربه سوریه ابتکارعمل در حنگ با القاعده بدست جمهوری اسلامی ومتحدش حزب اله بیفتد، و انعفال و سردرگمی اش سرزنش های زیادی
را متوجه او سازد، سریعا تصمیم گرفت به اعلام حمایت خود از دولت عراق در
برابرالقاعده جنبه عملیاتی بدهد و با ارسال
موشک ها و هواپیماهای بی سرنشین وسایرکمک
ها ، اجازه ندهد که جمهوری اسلامی در آنجا
هم ابتکارعمل را بدست گیرد. گرچه جمهوری اسلامی بهرحال نفوذ خود را داشته و حمایت
های خود را نیز انجام خواهد داد، اما چه بسا از این که یک باردیگر دولت آمریکا به
دشمنانش در خطه عراق ضربه میزند و این بارعلیه القاعده و سلفی ها، ابرازخورسندی هم
به نماید!
در نگاهی کوتاه به عروج القاعده در عراق چهار نکته مهم و عبرت
آموز وجود دارد:
1- نخست آن که بنیادگرائی اسلامی
در مسیرپوست اندازی خود از نوع بزک کرده اش مثل جمهوری اسلامی و حتی از نوع اخوانی
اش و یا مدل ترکیه ای عبورکرده، و در ارتجاعی ترین و افراطی ترین شکل خود بروز و
ظهوریافته، که نشان دهنده نه فقط شکست و ناکامی باصطلاح سایر ِورزیون های جنبش اسلامی است، بلکه درعین حال به معنای ورودش به ارتجاعی ترین فازخود است که به معنی گندیدگی و انحطاط کامل این جنبش
در تمامیت خود است. البته از مدتها قبل با عروج این جریان در سوریه و اکنون درعراق
و البته پیش از آنها در افغانستان و یمن و
برخی نقاط آفریقا و یا با پائین کشیده شدن
اخوان درمصرتوسط ارتش و یا بی رنگ شدن الگوی اسلام سیاسی ترکیه، حنبش اسلام سیاسی
ورود به مرحله انحطاطی خود را شروع کرده بود. مهمترین مشخصه های آن را در مرحله انحطاط و
گندیدگی که توسط ارتجاعی ترین گرایش های و اپسگراترین نیروهای اجتماعی نمایندگی می
شود، اساسا بی نیازی از هرگونه پیرایه و بزک با رنگ و لعاب دموکراسی
و لاجرم بی نیازی از اشکال التقاطی از یکسو و اعمال خشونت بی حد از سوی دیگر تشکیل می دهد. چنانکه می دانیم تجربه های
اسلام سیاسی ایران و مصر و تونس ... در التقاط
و بزک شده با برخی دست آوردهای جهان امروز چون انتخابات و جمهوریت و قانون
و... به روی صحنه آمده اند. برعکس اسلام سیاسی
خالصا بنیادگرا، هرجا که قدم می گذارد و بساط خود و پرچم سیاهش را پهن می کند و
حکومت خالص اسلامی را براساس خلیفه گری و
جاری ساختن کامل احکام اسلام برپامی می دارد، چیزی جز بربریت عریان و خشونت و
اعدام و سربریدن و خانه نشین کردن زنان و... برطبق آموزه های مکتبی نیست. اقدام به عملیات انتخاری به عنوان یکی از شیوه های مهم مبارزاتی آن ها که درآن از کودک و جوان هم چون یک بمب انفجاری و شیئی منهدم کننده خود و دیگران بهره گرفته می شود. دیگرانی که مرگ و زندگی اشان را لشکریان خدا تقدیر می کنند. مصداق بارزی از ایدئولوژی انهدام و مرگ! مرگ و دیگرهیچ! انهدام و سودای رفتن به بهشت، درونمایه این اشباح گریخته از گورستان تاریخ را تشکیل می
دهد. خشم و حسرت ناشی از سرخوردگی و بی آیندگی و احساس نابهنگامی در نظم حاکم بر جهان، و متوسل شدن به ترور و خشونت کور وعنان
گسیخته پشت و روی یک سکه را تشکیل می دهند.
ظهورو عروج اسلام درناب ترین و انحطاطی ترین حالت خود نه فقط ناشی از شکست اشکال پیشین اسلام سیاسی است، بلکه درعین حال به معنی بی افقی و شکست کل این جریان و تبدیل شدن آن از یک جنبش توده ای و فراگیر به مشتی گروه های تروریسستی هم هست. شکست و استحاله و توسل به خشونت عریان، ترسیم گر وجه الحال اسلام سیاسی در کلیت خوداست.
ظهورو عروج اسلام درناب ترین و انحطاطی ترین حالت خود نه فقط ناشی از شکست اشکال پیشین اسلام سیاسی است، بلکه درعین حال به معنی بی افقی و شکست کل این جریان و تبدیل شدن آن از یک جنبش توده ای و فراگیر به مشتی گروه های تروریسستی هم هست. شکست و استحاله و توسل به خشونت عریان، ترسیم گر وجه الحال اسلام سیاسی در کلیت خوداست.
2- ظهورو عروج این جریان مافوق
ارتجاعی و یا بهتراست بگوئیم فازتراژیک-کمیک اسلام سیاسی درعین حال به معنی شکست
دکترین جنگ با تروریسم و تهاجم دولت آمریکا و قدرت های غربی به منطقه بدین عنوان بوده
است. چه درافغانستان که خروج دولت آمریکا عملا با عروج طالبان همراه است وچه در سوریه که تمامی سیاست های تاکنونی دولت
های غربی بویژه امریکا و فرانسه و انگلیس دچارناکامی گشته است. چندین سال پیش سران
دولت آمریکا در یک هیجان زودگذر از توفیق در تروربن لادن که اوباما وعده آن را
داده بود، سرمست از باده پیروزی در جنگ با
تروریسم بودند و با افکندن جسدش به دریا
براین گمان بودند که از تبدیل شدن مزارش
به زیارتگاه بنیادگرایان و پیروانش جلوگیری کرده اند. سر از پا نمی شناختند و ترور بن لادن را باشکست بن لادنیسم* و پیروزی در جنگ علیه تروریسم معادل می انگاشتند، اما امروزه
روشن شده است که آن جشن و سرمستی خوش خیالانه و دولت مستعجل
بوده و این نحوه مبارزه با تروریسم
(دربستررویکردهای آمرانه و مداخله گرانه
و نئولییرالیستی جهانی سازی امپریالیستی که درعین حال با ویرانی و شخم زدن جوامع و
باورهای کهن همراه بوده است ) چیزی جزکاشتن باد و دروکردن طوفان و بازتولید
بنیادگرائی در ابعادجدید و خشن تر نبوده است. حمایت ازحکومت های استبدادی و فاسد منطقه،
دامن زدن به فقرو شکاف های طبقاتی و اجتماعی و نابرابری های محصول سیاست های نئولیبرالی
و سودخوارانه حاکم برجهان، سرکوب آمرانه خرده فرهنگ ها و عقاید و باورهای کهن (به موازات ادغام در بازارجهانی) بجای
جذب دموکراتیک آنها دریک فرهنگ پلورالیستی و مترقیانه جهانی، از عوامل دخیل در این عروج است.
3- اعلام همزمان آمادگی دولت
ایران و استکبار در مبارزه علیه القاعده درعراق و جنگ توامان علیه بنیادگرائی و اسلام سیاسی از نوع القاعده اش درعین
حال به معنی پوسیدگی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که در آن دوگانه تقابل و یا همسوئی با استکبارو شیطان بزرگ همواره شاخص مرزبندی دوست و دشمن و خودی و
غیرخودی و کفر و ایمان، تلقی و تبلیغ می
شده است. و برهمین اساس هم به مخالفان و
اپوزیسیون نظام برچسب همراهی و پادوئی دشمن زده می شده است که اکنون در تناقض رفتاری
خودحاکمیت رنگ باخته است. ورود به چنین فازی بیانگر گسیختگی وتهی شدن ایدئولوژی جمهوری اسلامی و آشکارشدن
چهره ریاکارانه آن است.
4- و بالاخره عامل چهارم در
عروج شکل بنیادگرائی اسلام سیاسی را باید در ضعف و بحران در بدیل های دیگراز
نئولیبرال ها تا لیبرال ها و تا ناسیونالیست ها و بویژه نیروهای مدافع آزادی و برابری اجتماعی جستجو کرد. در این
میان بی تردید ضعف گفتمان و حضور بدیل رهائی بخشی که بیان کننده پیوندعدالت
اجتماعی و آزادی باشد، راه را برای گفتمان
های ارتجاعی و نابهنگامی چون القاعده در جذب سنتی ترین و نااگاه ترین اقشارو لایه های
اجتماعی تحت فشارنظم جهانی هموار ترساخته است.لایه هائی که درمقیاس وسیعی از مناسبات اقتصادی و اجتماعی تحت فشارقرارگرفته کهن کنده شده اند بدون آنکه بتوانند در نظم جدید جهانی جذب شده و جایگاهی درخور بیابند.
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2011/05/1.html
No comments:
Post a Comment