پاسخی به سوالات یک "دانشجو"، و نیز کامنت
انتقادی بیژن حکمت پیرامون نقدمواضع ایشان در باره بی اعتبارشدن طرفداران سرنگونی.
دانشجو از
تهران
24خرداد 139
چندپرسش ازنویسنده.۱-سرنگون کردن رژیم به
چه طریقی بایدانجام گیرد.به طریق قهرآمیزومسلحانه یابه طرق دیگر.اگرطریق مسلحانه و
قهرآمیزتوسط چه نیروهائی.مردم یااپوزیسیون مسلح یا…؟نقش نیروهای چپ داخل وخارج
درسرنگونی چیست.ناظرند یاحاضرنددر سرنگونی؟چکونه؟۲-بعدازسرنگونی چه کسانی
درراس قدرت قرارمیگیرند چگونه؟پاسخ به این سوآل بسیاراهمیت دارد.۳-حکومت موردنظر نویسنده
مقاله چگونه جکومتی است.آیانمونه آن درجائی ازدنیا موجوداست یاخیر؟
۴-آیاحکومتی که
سرکارمیآیدباآراء مردم است یابا تشخیص اپوزیسیون؟آیانویسنده به آزادی احزاب
اعتقادداردیاخیر؟ ۵-۶-اگرمردم به حکومت موردنظرشمارایندهندبه رای ونظرآنهااحترام خواهید گذاشت؟.پاسخ
ندادن یاپاسخ سرسری ومبهم دادن به پرسشهابی اعتنائی وبی احترامی به نظر دیگران است.
نکاتی در پاسخ به پرسش های دوست دانشجو
قبل از آن که به پاسخ به پردازم یادآوری سه نکته را لازم می
دانم: نوشته من در اساس نقدی است به ادعای برنامه پخش شده بی بی سی در موردمرعوب
شدگی سرنگون طلبان و فرادستی مدافعان اصلاح پذیری سیستم و بی اعتباری استدلال های
ارائه شده. با این همه دوست دانشجو بدون آن که نظرمثبت یا منفی خود را نسبت به آن
ادعاها و دو فضای کاملا جدا و واگرای جامعه و حاکمان که در نوشته من آمده ابراز
بدارد، سوالاتی را مطرح کرده است که معلوم نیست از کدام منظر است و رابطه اش با آن
نوشته چیست؟.
نکته دوم آن که
پاسخ های من به آن سوالات درهمان نوشته یعنی نقد رویکرد مدافعان اصلاح
سیستم آمده است. که در این جا باردیگر به ان اشاره می کنم.
نکته سوم آن که نظرمن و هرکس دیگر به این نوع پاسخ ها چندان
مهم نیستند. مسأله مهم ترتوضیح و چگونگی حرکت جنبش های مردمی و مختصات آن یعنی
مهمترین نیروی تغییر و دگرگونی است. عامل تعیین کننده همین جنبش های اعراضی
ضداستبدادی، ضدسیستم و چگونگی آنها است. اینکه من و امثال من چه گونه با این
رویکرد ارتباط برقرارمی کنیم و هم چون بخشی فعال از آن تقویت اش کنیم و یا درمقابلش سنگ اندازی کنیم در قیاس با مسأله اصلی
امری فرعی است. چه باید کرد در برابرحاکمیت مطلق العنانی چون حکومت اسلامی را از متن کتاب ها و یا برنامه های این یا آن گروه و فرقه ها نمی
توان استخراج کرد. توضیح المسائلی هم وجود ندارد که پاسخ های روشن و منجز به این
نوع سوال داده باشد. کورسوی پاسخ ها را می توان در متن جنبش های اجتماعی و جهت گیری آن و با تکیه بر پتانسیل های نهفته
در آن کاوید و پیشرفت و به آزمون نشست. با اراده و ابرازنظرکسی گره این مهم گشوده
شدنی نیست و گرنه گرهی وجود نداشت تا چه
رسد به انبوه گره ها و کلاف سردرگمی که با آن مواجهیم. کما اینکه سالهاست که پاسخ
های مشخص و منجز به این نوع سوالها در ویترین انواع اپوزیسیون ها دارند وجود دارند
و خاک می خورند.
به گمان من پاسخ اکثراین سوالات در بخش های مختلف نوشته من
آمده است. در اینجا تنها برای اجتناب از تطویل مطلب از پاراگراف آخرنوشته نقل قول
می کنم:
" سرنگونی حکمرانان و قدرت های بیگانه از مردم، از
پائین و تنها بدست خوداستثمارشدگان و حکومت شوندگان ممکن است. گروه ها و نیروهای سرنگون
طلب رادیکال نیز بخشی از جامعه و مردم هستند که از گفتمان تغییرنظام از طریق
انقلاب دفاع می کنند. آن چه که انقلاب خوانده می شود، قبل از هر چیز ناظربر محتوای
تحول و اقدام است و نه شکل آن. به معنای نفس مشارکت آگاهانه و فعالانه وسیع ترین
توده های مردم در درهم شکستن و برافکندن ماشین قدرت از یکسو و اهداف ساختارشکنانه
و معطوف به تغییررادیکال و همه جانبه مناسبات اجتماعی از سوی دیگراست. متأسفانه
هنوز هم بشر به آن قله درخشان و پرشکوهی که هر زمان بخواهد از طریق مسالمت آمیز
نظام را تغییر بدهد- البته نه فقط جابجائی مهره هائی از آن- نرسیده است. گو این که
جنبش های رهائی بخش و مدافعان گفتمان آزادی و برابری اجتماعی، همواره
پرشورترین نیروی محرکه این راه پیمائی را
تشکیل می دهند."
چننانکه ملاحظه می
شود این پاراگراف می گوید سرنگونی آری و ثانیا بوسیله مردم و از پائین و بدست آنان
ثالثا نقش نیروها و گروه های رادیکال و سرنگونی طلب به عنوان بخشی از مردم و جنبش
تقویت آن است و رابعا انقلاب را در خشونت
و آن هم در شکل خلاصه کردن اشتباه است. شکل در برابرمحتوا امری ثانوی و محصول
کشاکش شرایط پیچیده ای است که کسی از قبل نمی تواند به آن مهر خود را بزند. رابعا
ترجیح و اولویت نیروهای آزادیخواه و برابری طلب حتی الامکان بکارگیری کمترین خشونت
و تحولات مسالمت آمیز بسوی دوران پساحکومت
اسلامی است و لی چنین راهی تضمین شده نیست بلکه به عملکردحاکمیت و توازن نیرو و
این گونه عوامل مشروط است. معنی این سخن آن است که خشونت که ذاتی وابزاراساسی
جریانت سلطه طلب و استثمارکننده است جائی در استراتژی نیروهای مدافع آزادی و
برابری و انسان محور ندارد و جزئی ذاتی آن نیست . باصطلاح امری عرضی است و نه ذاتی
و لاجرم می شود تحت شرایطی آن را حذف یا تقلیل داد. اما هیچ گاه به معنی نفی دفاع
از حق حیات و زندگی نیست. چرا که تغییر و مناسبات بخشی از ذات زندگی است. دفاع از
موجودیت خود در برابرتجاوز دیگران امردیگری است که حتی در مفادحقوق بشرهم گنجانده
شده است. متأسفانه نوع دفاع از موجودیت و حق حیات و آزادی فقط به اراده و خواست و
آرزوی یک طرف و ما بستگی ندارد. مثلا درمورد جنبش کردهای سوریه-رژوا- سالها تلاش
کردند که خود را از فروافتادن به گرداب جنگ نکبت بار دورنگهدارند. اما آدم خواران
داعش با هحوم و پیش آمدن خطرکشتار و اسارت و غارت و تجاوز و کنیزی گرفتن
و...، زنان و مردان جوان و غیرجوان را وادارساخت
برای دفاع از جان و زیستگاه خود به دفاع از حق زندگی آزاد برخاسته و حتی وادار به جنگ تن به تن کرد. اما این در
ذات خود یک مفاومت و دفاع برای غلبه برخشونت ورزی انسان است و تنها برای دفع خشونت و نه روی آوردن به خشونت
متقابل و انتقام و ...از این رو به گمان
من نمی تواند و نبایداعمال خشونت هیچ گاه بخشی از استراتزی و بخش ذاتی جنبش های
رهائی بخش باشد.
درمورد این سوال که چه کسی در رأس حکومت قرار بگیرد بدیهی
است که از دیدرویکردی که من دفاع می کنم قرارنیست کسی برمردم حکومت کند جز
خودحکومتی خود مردم و کارگران و زحمتکشان و شهروندان. بنابراین همانطور که در
نوشته اماده است خودگردانی و تنظیم زندگی و جامعه براساس رفع نیازها و نه سودمحوری
خطوط اصلی نظام جایگزین است. چندسوال بعدی نیز طبق همین اصلی از منظر رویکردی که
من دفاع می کنم بلاموضوع هستند و پاسخ آنها بدیهی و روشن است. بدیهی است که آزادی
بیان و احزاب و ... و یا تن دادن به خواست مردم از اصول بدیهی چنین رویکردی بشمار
رود.
مسأله مهم طرز نگاه
به جامعه و انسان ها و اصول رهائی بخش است. شما ممکن است از نگاه خود این پاسخ ها
را مبهم و بی اعتبار بدانید در حالی که برای من اعتبارنسبی دارند و معیار هم آزمون پراتیک اجتماعی ست که در آن چه بسا تدقیق
شوند و یا حتی بالکل تغییرپیداکنند. فاقدعلم غیب هم هستم و برای هرسؤالی هم بدون
مداخله خودجامعه و آزمون اجتماعی جواب حاضر و آماده ای ندارم!
دانشجو از
تهران
27خرداد1394
من به سهم خودم به عنوان یکی ازشرکت
کنندگان دراین گفتمان چند طرفه کامنتی ازفضای دموکراتیک حاکم برگفتمان بسیارخشنودم
و از دیگرشرکت کنندگان،ناشناس،جهان وطن،وآقای روزبه که فضای دموکراتیک بحث
رابه رسم معمول چنین بحثهائی آلوده به غرض ورزیهای خصوصی وفرقه ای نکردند
و از سایت محترم روشنگری که امکان چنین بحث معقولانه ای رابه وجودآوردند ممنون
وسپاسگزارم.امیدوارم که در ایران هم هرچه زودترشاهدچنین شیوه برخوردهای فکری
آزادمنشانه و آزادیخواهانه آمیخته به سعه ی صدرومداراگرمیان تمام عقایدواندیشه
هاباشیم.آرزوئی که تنهامانع آن امروز رژیم اسلامی وحاکمان تبهکارآن هستند.
بیژن حکمت
عنوان : پاسخ به روزبه
تقی روزبه می نگارد که
" اما دریغ از شنیدن یک استدلال منسجم و قابل تأمل از سوی گرداننده و شرکت
کننده مدعی اقبال عمومی و مدافع این گفتمان." خوب من در ابتدای گفتگو دستکم
چهار پنج دلیل برای عدم اسنقبال عمومی از شعار سرنگونی آوردم. حال اگر بنظر دوستمان
اینها مسجم و قابل تامل نیست، باید دستکم انها را نقل و استدلال کند که چر
در پاسخ به بیژن حکمت
صحبت من از انسجام استدلال بود و نه فقدان استدلال. در آن بخش از میزگرد شما از
شکست انقلاب و ترس مردم از هرج و مرج طلبی نتیجه گرفته اید که مردم "خواهان
رفتن آقای خامنه ای ولایت فقیه
نیستند". من با ارجاع به جنبش 88 که سرکوب شد اشاره کرده ام که پس مرگ براصل
ولایت فقیه را اجنه ها فریادمی زدند؟. یا شما انتظاردارید که مردم هرساعت و هرروز
انقلاب کنند و شعارسرنگون باد بدهند؟ به موردمجاهدین و انسجام استدلال آن هم اشاره
کرده ام. جنبه های بقول خودتان دلیل اثباتی بی اعتبار شدن هم، توسل به عملکردجنبش
های جدید و از جمله آمریکای لاتین است که به تفصیل به آن پرداخته ام و گفته ام که
مقایسه نظام ولایت فقیه با آن ها مقایسه دوغ و دوشاب است. در اینجا شکاف عظیمی بین
حاکمیت و مردم و دو قلمروکاملا جدا با ارزش های متفاوت وجود دارد. و ... پس می
بینید که من از قضا دقیقا به استدلال های شما و کنه آن ها پرداخته ام... و نهایتا
من بر تجربه سی و شش سال شکست اصلاح نظام و
انحطاط کامل پارادایم جنبش اسلامی پرداخته ام.... شما براستی در برابر این شکست و این پارادایم
چه استدلالی دارید؟. واقعیت آن است که موضوع شیوه تغییر دررویکردشما خودتغییر و
موضوع اصلی را بزیرسابه برده است.
No comments:
Post a Comment