تظاهرات
میلیونی در برزیل علیه حزب کارگران و داستان تکراری"چپ" نشسته بر بال قدرت!
بازهم شاهدتکرارداستان تلخ و نا فرجام چپ معطوف به قدرت و
نشسته بربال آن هستیم! چقدر باید این داستان تلخ تکرارشود تا چپ از خواب تاریخی
همذات پنداری با جادوئی بنام قدرت و سودای تصرف ماشین دولتی هم چون ابزارکاذبی
برای پیشروی به سوی سوسیالیسم بیدارشود؟
بازهم شاهدتکرارداستان تلخ و نافرجام چپ معطوف به قدرت و
نشسته بربال آن هستیم! چقدر باید این داستان تلخ تکرارشود تا چپ از خواب تاریخی
همذات پنداری با جادوئی بنام قدرت و سودای تصرف ماشین دولتی هم چون ابزارکاذبی
برای پیشروی به سوی سوسیالیسم بیدارشود؟ تجربه های قرن بیستم و هم اینک دهه های
نخستین قرن بیست و یکم، تجربه یونان و سیریزا از نششتن پشت فرمان ماشین دولتی، و
نزوئلا و .. و اینک در برزیل، همه این تجربه ها نشان دهنده آنست که این نوع سمت
گیری جز بدادسرمایه داری بحران زده شتافتن و پروارکردن مجددجناح راست سرمایه داری
بحران زده به هزینه چپ ها و متشتت و پراکنده و سرخورده و ناامیدساختن صفوف جنبش
ضدسرمایه داری حاصلی نداشته است. چنان که هم اکنون در برزیل لولا رهبرسابق حزب
کارگران که خود پیشینه کارگری هم داشت، به همراه بسیاری دیگر از کارگزاران حزب، به
اتهام فساد و پولشوئی تحت پیگرد و محاکمه قراردارند، و در دوره خلف او خانم دیلما
روسف به عنوان ریئس جمهور، دامنه فساد و نیز رکوداقتصادی چنان است که بکرات با
اعتراضات میلیونی مردم مواجه شده و دردمندانه جناح راست بورژوازی به قدرت نمائی
پرداخته است، همانطور که در ونزوئلا همین داستان جریان دارد. مورالس در بولیوی که
هم چون سلف خود چاوز به فکرتغییرقانون اساسی برای تمدیددوران ریاست جمهوری اش
افتاده بود، با پاسخ منفی اکثریت مردم به آن، جدا از چنین سرنوشتی نیست: بنام چپ و
بکام راست! همه جا این فرایند حاکم است. چرا
چنین سرنوشت محتومی در انتظارهمه این نوع رویکردهاست؟:
کوتاه در عبارتی اما سهل و ممتنع: چون قدرت و مناسبات قدرت تالی وهمزادسرمایه و مناسبات سرمایه است و لاجرم جز به بازتولید و
بازترمیم سرمایه داری نمی انجامد. تنها آن چه که در بهترین حالت در تاریخ ثبت می
شود، حسن خدمت بی شائبه آن ها به سرمایه داری و پروارکردن آن است. چنان که برزیل
تحت رهبری حزب کارگران به قدرت نوظهورسرمایه داری و به رتبه ششم نائل شد. گو این که
اکنون دچاربحران و وقفه شده است.
چه می توان کرد: ابتدا با نقد و درس گیری از تجارب استراتژی تصرف قدرت
به نام چپ، باید دندان طمع آن را برکشید و بدور از همذات پنداری، مشارکت کنندگان
را در چهارچوب تضادها و شکاف های درونی سرمایه داری صورت بندی کرد و در همین چهارچوب هم موردبهره
برداری اصولی قرار داد. ثانیا به عنوان بدیل، بر همان سنت ایجادمجامع کمونی و
خودگران در عرصه های گوناگون در دل سرمایه داری بحران زده و انگلی، که با بهره گیری
از آگاهی و فناوری ها و دست آوردهای عصرکنونی، شرایط بسیارمناسب تری برای آن فراهم
شده است، مبادرت ورزید. ثالثا به موازات آن با اتکاء به آن و همراه با جنبش های
مطالباتی و تقویت و رادیکالیزه کردن آن ها، سیستم های حاکم را زیرفشارسنگین
قرارداد و البته درهمین راستا از شکاف های درونی اردوی سرمایه داری که روزبروز
بردامنه آن هم افزوده می شود بهره برداری کرد. نباید فراموش کنیم که یکی از دلال
افت نسبی جنبش ها در قیاس با دهه پیشین و در تناسب با ابعادبحرانی که سرمایه داری دچارآن شده است، جذب این جنبش ها
به درون سیستم است. از سبزها و فمینسم تا تجربه سیریزا و
مشابه آن ها و نیز از جنبش وال استریت تا ظهوراوباما و سندر و جرمی کوربین ها و ....همین
روند ادامه دارد. گوئی هم چون داستان هزارویک شب تمامی ندارد...
No comments:
Post a Comment