در پاسخ به یک ملاحظه انتقادی
در ذیل مقاله بررسی"اهمیت سندشنیداری مربوط به فاجعه 67، از خلال بررسی سه رویکردبه آن" یادداشت کوتاهی توسط رفیقی نگاشته شد که در اینجا هم یادداشت و هم پاسخ من به آن را مشاهده می فرمائید!
علی یوسفی:
به باورمن انتشار مجدد مقاله " آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک "فقیه عالیقدر" آهی بکشد؟- محمدرضا شالگونی" در سایت راه کارگر اجرائی یک خبط بزرگ بود. چرا ؟ برای این که طیفی از چپ را که قاغدتا بایستی از تحلیل مشخص از شرائط مشخص، در اینجا افشای نوار صوتی، حرکت می کرد و با استفاده بهینه از این سندتاریخی گامی برای پیشروی هر چه بیشترجنبش دادخواهی مادران و بازماندگان آن کشتار بزرگ برمی داشت، تا بدانجا کشاند که نه تنها نگارنده مقاله را لجن مال کنند، نه تنها یک بحث انتزاعی فلسفی را بیش کشند، نه تنها خود منتظری را حتی جانی تر و خطرناکتر از خمینی توصیف کنند ، بلکه اساسا خود سند را هم فاقد ارزش افشاگری بدانند. نتیجه این " خلاقیت!!؟ " چه شد ؟ بطور کلی چپ سوراخ دعا گم کرده ما میدان را کاملا به همین اصلاح طلبان مذبذب ، رسانه های بیبی سی ، صدای آمریکا ، نمایندگان " دیوث " ادوار و مطهری ها ووووو...... واگذاشت. و اما شما ر. روزبه ! فکر می کنم شما هم که آمدید و این مقاله را نوشتید، و من هم با کلیت آن هم نظرم ، در بخشی میانی اش سرانجام بدام همان طیف افتادید. در ثانی درک شما از " محاکم جهانی " هم بودار است. راستی محاکم جهانی کیلوئی چند ؟ با درود
تقی روزبه:
با تشکر از ر.علی یوسفی بخاطر ابرازنظر و طرح ملاحظه و انتقادخود
به گمانم مساله خطای لپی و گذاشتن یا نگذاشتن این یا آن مطلب در سایت و یا نظر یک فرد نیست. بلکه یک سیاست و گرایش مشخصی است در میان صفوف چپ که ریشه دارتر و فراتر از موضوع منتظری است. چنانکه در موردخودمنتظری هم صحبت یکساعته جدید ر.شالگونی نه تکرار که حتی با عیارو غلظت بیتشری هم همراه است. مسکوت گذاشتن این گرایش و حذف صورت مسأله مشکلی را حل نمی کند. لازم است که این گرایش ها بتوانند حول مسائل اساسی مورداختلاف (و البته معطوف به مسائل مشخص و مرتبط با جنبش ها) علاوه بر نگارش مطالب مستدل، نقد و گفتگو و منناظره های سازنده ای در سطح علنی -آنهم در جهان بهم پیچیده و بهم ریخته امروز که گیچ کننده است- برگزار کنند تا شاید راه برای غور و اندیشیدن بیشتر حول تقویت واقعی جنبش های سیاسی اجتماعی و سیاست های رهائی بخش با بهره گیری از ظرفیت ها و ِخردهرچه جمعی ترچپ و در همین راستا خروج چپ از محاق بحران چندین دهه ای خود... فراهم شود. و این قبل از هرچیز مستلزم نشان دادن بلوغ پیرامون درک اهمیت تعامل و گفتگو برای کشف حقیقت ضمن پذیرش تکثرآراء و پلورالیسم در صفوف چپ مقدوراست. این گفتگو و نقد باید به بخشی جداناپذیر و ضروری از پراتیک اجتماعی چپ تبدیل شود و نه آنکه حتی بروی مبارک هم نیاورد. .این پراتیک اجتماعی هم اساسا با مشارکت فعال در جنبش های اعتراضی هم اکنون موجود و بسهم خود تقویت کمی و کیفی آنها در سطح کشور و جهان مقدوراست.
نکته دوم آنکه این رویکرد ها فقط اختصاص به چپ ندارد، درموردمنتظری بخش مهمی از اصلاح طلبان که خمینی پدرآن ها نیز هست (سوای سهم مشارکتشان در جنایت) یا از آن حمایت کرده اند و یا به سکوت حمایت آمیزشان ار جنایت و از خمینی ادامه می دهند.
اما بخش دیگری از آن ها ار منتظری به عنوان قهرماان اخلاق و سیاست و به عنوان پدرمعنوی اصلاح طلبان و جنبش سبز حمایت می کنند.
اما واقعیت آن است که این گونه قهرمان سازی ها و در این بحث مشخصا حول جنایت، واقعیت ندارد و مبالغه آمیزاست. منتظری فقط پشت پرده و خطاب به جنایتکاران این سخنان کوبنده و درعین حال مملو از استیصال را کفت و اگر منصفانه بنگریم نتوانست و متأسفانه، در همان زمان، کاراصلی و رسالت یک آدم با وجدان را که جزعلنی کردن جنایت برای مردم و افکارعمومی نبود، انجام بدهد. در حقیقت این کنش تا موقعی که علنی نمی شد هیچ خاصیتی نداشت. او اگر واقعا در همان زمان و لحظه، مردم و آزادی را بر دشمنان مردم و سرکوبگران ترجیح می داد که به نحوی در سخنانش مدعی آن است، می توانست و می بایست، به عنوان کنش گریزناپذیر و حداقلی معطوف به آزادی در طی یک اطلاعیه خبرکشتار و محکوم کردن آن را به اطلاع مردم برساند و البته این گفتگوی خود را نیز ضمیمه آن می کرد. اما عدم تحقق این کنش و اگر بخواهیم مسامحتا از مقوله انسانیت صحبت کنیم این کنش انسانی، به معنی آن نیست که اولا باید در مجموعه افشاگری ها علیه جنایت این ضعف را عمده کرد و ثانیا به معنی آن نیست که چون به موقع علنی نشده پس اکنون هم الزاما بی خاصیت است.....
اما در مورد محکمه یک رژیم جنایت کار که متهم به جنایتی چنان درشت در حد جنایت علیه بشریت است (و نه فقط در محدوده قتل معمولی این یا آن شهروند فلان کشور) ، رسیدگی به آن در دادگاهی عادلانه، مستقل و بین المللی فکرنمی کنم معامله ای ارزان قیمت باشد. وقتی موضوع درحد جنایت علیه بشریت باشد بدیهی است که باید در مقیاس بشریت و جهانی مطرح شو و نه باید آن را به محاکمات محلی تقلیل داد. گرچه منافاتی با تشکیل دادگاه های عادلانه در سطح محلی و کشوری هم اگر شرایطش برقرار بود ندارد. هم چنین در این بحث ما نحوه و مشخصات و شکل این دادگاه بازاست و می تواند اشکال گوناگون داشته باشد. هم چنین خواست محاکمه جنایت کاران در یک دادگاه .... خواست جنبش دادخواهی است و مکررا توسط خانواده ها و دیگربخش های این جنبش مطرح شده اند و البته طرح آن از سوی جنبش های دادخواهی در جهان هم بی سابقه نیست بنابراین یک این خواست به حق و بسیج کنننده است و فکرنمی طرح آن مضرباشد. و لو آن که در شرایط کنونی امیدی به تحقق آن آن نباشد، بنظرم طرح این نوع شعارها هم بسیج کننده است و بخشی از روندمبارزه برای ریشه کردن جنایت در مناسبات و زندگی بشر است و معنی انتقام گیری ندارد. بدیهی است که هیچ جنبشی بدون طرح شعارها و خواست های مشخص نمی تواند موجودیت داشته و یا پایدارو رو به شکوفائی باشد. جنبش دادخواهی باید بتواند با ترکیبی متوازن و متناسب از شعارهای عمومی و مشخص به حیات خود ادامه بدهد. مثلا الان که رژیم و سران هئیت مرک به آنجا رانده شد اند که صراحتا به جنایت خود اذغان و افتتخارهم می کنند، طرح مطالبات مشخص از زمینه و اهمیت بیشتری برخورداراست. که می تواند رژیم را درحالت تدافع قراردهد و جنبش دادخواهی را یک گام به جلو و به صحنه اجتماعی ببرد.
به عنوان یک موردمشخص که البته ربط به یادداشت شما ندارد، بلکه به فرصت فراهم شده برای تقویت جنبش دادخواهی برمی گردد، الآن که مصطفی پورمحمدی از عناضرمهم هیئت مرگ (و با توجه به این که تصممیات در هئیت مرگ اساسا توسط وزارت اطلاعات رله می شده است) در پاسخ به درخواست علی مطهری پیرامون نحوه صدورحکم .. و نحوه اجرا رسما با افتتخار و وقاحت کامل از اجرای حکم دفاع کرده است، جنبش دادخواهی می تواند با انتشاربیانیه وهمراه با جمع آوری امضاءهزاران نفر و با طرح پرسش های مشخص خانواده ها پیرامون این جنایت، چون تعداد و مکان و متن حکم دادگاه و محل اعدام ها و... در تهران و کل ایران خواهان پاسخ رسمی بشود. این می تواند گام نخست باشد.
No comments:
Post a Comment