Sunday, October 25, 2020

بتوارگی دولت در نزدچپ پسرو و نابهنگام!

بتوارگی دولت در نزدچپ پس رو و نابهنگام!

دولت به مثابه قدرت مستولی برجامعه، ابزارخنثی و بیطرفی نیست که بازدن برچسب بورژوائی یا کارگری به آن بتوان ماهیتش را دگرگون کرد. برعکس دولت به مثابه تبلورقدرت جداشده از جامعه ماهیتا و همواره یک نیروی سرکوبگرآزادی و مطالبات اجتماعی است. چگونگی مواجه با دولت از همان اغاز و از زمان مارکس مهمترین و مسأله برانگیزترین موضوع مناقشه میان سوسیالیست ها و جنبش کارگری بوده که صفوف آن ها را به دوگرایش تقسیم کرد و هم چنان هم این شکاف باقی است. با این همه مسأله اصلی بین آن ها ( برخلاف چپ پرمدعای دولت گرا ونمک گیرشده در سیستم ) نه دفاع از موجودیت دولت بلکه پیرامون چگونگی زایل ساختن آن بوده است. در هرحال جنبش انقلابی سوسیالیستی/کمونیستی صرفنظر از گرایشات درونی خود که امروزه  اشکال منازعات گذشته آن به تاریخ سپرده شده است، هیچ گاه با اصل پژمرده و محوکردن نهائی دولت که بدون آن سخن گفتن از اصالت کمون و سوسیالیسم به کلامی پوچ و تهی از معنا تبدیل می شود، مسأله ای نداشته است [نه به مثابه یک نظر انتزاعی و کلیشه ای که متعلق به ایده الیست هاست، ‌بلکه هم چون یک پراکسیس و الهام بخش تاکتیک و استراتژی]. از سوی دیگر امروزه ما در موقعیت پسا اکتبر در مورد برخوردبا دولت ها و چگونگی تبدیل شدن آن ها به هیولاهای غیرقابل مهار و لاجرم چگونگی پیشبردجنبش سوسیالیستی،‌ با انباشت بزرگی از تجارب گرانبها سروکارداریم که قبل از هرچیز حاوی درس های بزرگی پیرامون « آن چه نباید کرد» هستند. تجربیاتی که گذشتگان در اختیار نداشتند. بنابراین نسل های امروز و بویژه چپ دولت گرای ما برای برون شد از نابهنگامی تاریخی و قرارگرفتن مجدد در مقام یک جریان پیشرو بیش از هرچیز به «چه نبایدکرد؟» نیازدارد.
جمع بندی این تجارب،‌ هم چون سنتز رویکردها و درس های تجارب گذشته، نشان داده اند که نهاددولت را نه می توان ضربتی برانداخت و نه با آن کنارآمد؛ دولت را تنها می توان در مسیر پژمرده کردن بدرقه اش کرد. امروزه در مقیاس جهانی و عصرجهانی شدن سرمایه، هم چنان و بسی شدیدتر از گذشته با بحران عظیم کنترل دولت ها سروکارداریم که خود موجب سرریزشدن انواع بحران های بزرگ و عدیده ای گشته است. این تجربه ها به ما می گویند به شیوه های گذشته و تاکنونی، و با دخیل بستن به خودولت به عنوان اهرم پیشروی، نمی توان هیولای رهیده از بطری را کنترل و مجددا به درون بطری برگرداند و در مسیر زوالش قرارداد. تنها از طریق جنبش ها و ایجادپادقدرت های موازی در مقیاس کشوری و جهانی و تحمیل مستمرمطالبات جنبش های پیشرو به دولت ها از یکسو و تقویت توانمندی خودگردانی جامعه از سوی دیگر، دو رویکردمکمل و بهم پیوسته، می توان به دولت های گذار در جهت پژمرده شدن، معنا بخشید.

 

در شرایطی که جهان سرمایه داری با انباشت بحران ها و بحران انتقال مواجه است، و جامعه جهانی در حال پوست اندازی تازه و نیازمندمنشورنوینی از مطالبات و سیاست های انتقالی و معطوف به رهائی است، و امکان دست یابی به آن ها از بالا و توسط دولت ها نیز ناممکن و سرابی بیش نیست، رهائی از افسون تجربه های گذشته و بررسی و نقد خلاق آن ها در بسترشرایط بالکل متفاوت امروزجهان و درنگ بر نحوه زیست بشرامروز و رصدکردن روندهای پیشروجهان کنونی، خود بخشی از فرایندرهائی است.

No comments:

Post a Comment