انتخابات آمریکا و شش مانع مهم پیشروی ترامپ !
در صورت ناکامی، جهان پساترامپ چگونه جهانی
خواهد بود؟!
با توجه به این که هیچ تحلیل جدی و قابل تاملی نمی تواند برپیش گوئی پدیده پیچیده ای چون یک جامعه بزرگ و آکنده از بحران و رقابت تنگاتنگ استوار باشد، آیا می توان از جهان پساترامپ سخن به میان آورد؟!. شاید به یک تعبیر به توان. گرچه داده های موجود* دلالت بیشتری بر پیروزی بایدن دارند؛ امااین نوشته قصد پیشگوئی ندارد و از آن فراتر می رود بطوری که حتی با فرض پیروزی ترامپ هم، می توان به نوعی آن را به معنای وروداجتناب ناپذیر جامعه به دوره پسا ترامپ تعبیرکرد.
در شرایط کنونی به دلیل دوقطبی شدن فضا و فعال
شدن شکاف بزرگ جامعه آمریکا و صف آرائی حول مطالبات مهم و متضاد بخصوص اگر که اکثریت
قابل توجهی از جامعه در سوی مقابل ترامپ قراربگیرند، ما در هر دو حال با وضعیت
تازه ای مواجه خواهیم شد. از همین رو از منظراین نوشته چه ترامپ پیروز شود و چه
شکست بخورد، گرچه با شکل و شدت متفاوتی، در هردو حالت، ما وارد نقطه عطف تازه ای می شویم که ویژگی اصلی اش مبارزه علیه ترامپیسم
است که الزاما نه معادل شخص ترامپ که نشانگربحران و آن گرایش نیرومندی است که فعلا او نمایندگی اش می
کند. در هرحال عملا انتخابات آمریکا تبدیل به رفراندومی بین دو گرایش و مطالبات و
جهت گیری های متضادشده است که به دلایل متعددی، پیروزی و شکست ترامپ بیانگرتعیین
تکلیف با بحران نیست. چه ترامپ پیروز شود و چه شکست بخورد، مبارزه و کشاکش برای تعیین
تکلیف در مقیاس تازه ای نسبت به دوراول ریاست جمهوری ترامپ، در دستورکارجامعه
آمریکا و هم چنین جهان قرارخواهد گرفت. اگر در نظر بگیریم که هم اکنون در متن
کشاکش انتخاباتی، یک جبهه گسترده و هژمونیک مخالف ترامپ علیه او و حول شعارنجات
دمکراسی و تأمین تندرستی و سلامتی جامعه شکل گرفته است، حتی اگر او پیروزهم شود،
با توجه به این که مقررات و ضوابط رسمی و قانونی عموما در شرایط بحرانی و غیرنرمال
کارآئی خود را از دست می دهد، شاهدگسترش
دامنه بحران در ابعادتازهای خواهیم بود. به این اعتبار در این نوشته از جهان پسا
ترامپ استفاده شده است تا نشان دهد که علیرغم اهمیت ماندن یا نماندن ترامپ، نباید
در ارزیابی از عمق تحولات بحران چشم خود را صرفا به جابجائی قدرت در بالا به دوزیم.
برعکس بیش از آن، باید به بدنه حجیم کوه یخی خیره شویم که با تصعیدبحران بیش از
پیش بدنه خود را نمایان می سازد.
شکی نیست که نتیجه انتخابات آمریکا نه فقط برای
مردم آمریکا که برای مردم جهان هم دارای اهمیت است. بهمین دلیل نفس ها در سینه
بسیاری از مردم و زمامداران کشورهای جهان حبس شده است. برای اهمیت آن به عنوان یک
نمونه کافی است به نظرسنجی اخیر پیرامون محبوبیت ترامپ در میان شهروندان جهان
بنگریم تا معلوم شود که از میان ده ده
زمامدارمهم جهان، نام او در انتهای لیست، پس از شی و پوتین قراردارد. اگر شهروندان
این کشورها می توانستند در انتخاباتی که در سرنوشت آن ها هم دخیل است مداخله کنند،
بی تردید شکست ترامپ می توانست مهرجهانی بخورد.
از آن جا که سرنوشت انتخاب رئیس جمهورآمریکا در
جامعه بشدت دوقطبی شده نهایتا به رویکردنهائی چندایالت چرخشی مهم و سرنوشت ساز و
لاجرم تصاحب کلیه کارت های الکترال آن ایالت ها بسوداین یا آن حزب صورت می گیرد، و
در همین رابطه رقابت تنگاتنک آراء و بویژه نقش آراء خاموش و بخشا مردد که تصمیم
نهائی خود را در دقایق پایانی می گیرند، کلا هرگونه ارزیابی ناشی از تعمیم نظرخواهی
های نمونه وار در هاله ای از ابهام و
تردید قرار می دهد و با بازتاب ندادن بخش هائی از جامعه بر خصلت عدم تعیین آن می
افزاید. با این همه در این انتخابات مشخص به دلایل گوناگون و از جمله تجربه کاهش
ریسک خطا و مهم تراز آن شکل گیری روندهای مهمی در قیاس با سال ۲۰۱۶ می توان
ادعاکرد که تا حدودی از دامنه عدم تعین و ریسک نظرسنجی ها، گرچه ترامپ هم چنان آن
ها را جعلی و قلابی می نامد، کاسته شده است. در اینجا اشاره فشرده ای به ا ین
عوامل مهم داریم:
۱-دوقطبی شدن جامعه
دوقطبی شدن جامعه حول دو گرایش موجب تمایل به شرکت
گسترده و بی سابقه شهروندان آمریکائی شده است که گفته می شود در یک قرن اخیر بی
سابقه است. چنین مشارکتی از یک سو از دامنه کمی بخش های خاکستری و خاموش جامعه می
کاهد و از سوی دیگر انبوه شرکت کنندگان
جدیدی (بویژه جوانان و اقلیت ها ) را وارد میدان می کند که تاکنون به دلایل
گوناگون رغبتی به رأی دادن نداشتنه اند؛ اما اکنون که انگیزه مشارکت پیداکرده اند،
به لحاظ بافت اجتماعی و حال و هوای خود میل ترکیبی اشان با برنامه های ترامپ پائین
بوده و اکثرا رأی خود را آنهم به دلیل نه
گفتن به وضعیت حاکم و نه اقبال به حزب دموکرات به صندوق می اندازند. باین ترتیب
گسترش مشارکت به دلیل دو قطبی شدن جامعه و حضوربخش های جدید و ماهیت مطالبات در
مجموع به سودترامپ و شعارهای مبهم و فرافکنانه و عمدتا تخریبی وی علیه رقیب عمل
نمی کند. به آن باید اضافه کرد افزایش بی سابقه رأی های پستی و حضوری پیش از موعد را
که حجم آن تاکنون از ۹۰ میلیون گذشته و
دارد به دوسوم کل مشارکت کنندگان احتمالی انتخابات نزدیک می شود. با توجه به ترکیب
و بافت شرکت کنندگان و مخالفت های پی درپی ترامپ با این شیوه رأی گیری، و باتوجه
به مصون ماندن چنین طیف گسترده ای از
تشدید نوسان های پایانی کمپین های فشرده تبلیغاتی
روزهای پایانی، در مجموع چنین روندی به
سود ترامپ عمل نمی کند. حضور و سخن رانی مکررترامپ در ایالت سرنوشت سازپنسیلوانیا
در این روزهای پایانی برای جهت دادن به ٰآراء شرکت کنندگان دقیقه ۹۰ این ایالت و
شعارهای تخریبی تهیجی او چون مسلط شدن چین برآمریکا و ایران بر منطقه اگر جوخواب
آلودپیروز شود، نمونه ای از این گونه کمپین های فشرده و احیانا تأثیرگذار
است. از همین رو اشاره به این روندهای عمومی
الزاما به معنی تضمین کننده نتیجه انتخابات در سطح ایالتی نیست، اگر چه نقش آن ها
در مقیاس سراسری و دو قطبی شدن جامعه انکارناپذیراست.
۲- فیگوراپوزیسیونی و
کارکردآن؟
نگاهی به شعارها و کمپین های تبلیغاتی و برنامه
ها و توئیت های ترامپ حاکی از آن است، در حالی که در واقعیت امروزی خود
نمادپوزیسیون و کاخ سفید است، معهذا با همان
ژست و رویکرد چهارسال پیش یعنی با سیمای اپوزیسیونی و بهره گرفتن از رانت آن
و همان شعارهای کلی و توخالی چون برگرداندن عظمت آمریکا و ابرازعشق خود به این یا
آن ایالت، که در گذشته شاید این گونه ترفندها جذابیت خاص خود را داشت، مجددا به
صحنه آمده است. در حالی که او پس از چهارسال ریاست جمهوری، امروز دیگر آن باصطلاح
هندوانه قاچ نشده نیست و او علی القاعده باید با دست آوردهایش به میدان می آمد و
با تکیه به آن به بسیج و گسترش آراء خود
می پرداخت و نه آن که هم چنان به تکرار همان نمایشنامه کهنه شده دل می بست. در
حقیقت اگر او در دوراول از رانت اپوزیسیونی برخورداربود، اکنون این رقبای وی هستند
که از آن بهره می گیرند. بدیهی است چنین رویکردی ماهیتا تدافعی و تخریبی، از
سرناگزیری و به دلیل نبوددست آوردهای دندان گیر صورت می گیرد.
۳- تاخت و تاز
پاندومی کرونا
آن چه که او را علیرغم تعرض کلامی در چنین حالت
تدافعی قرارداده است، قبل از هرچیز بیلان او در مواجه با «همه گیری کرونا» و تاخت
و تازبی امان آن در آمریکا و کاخ سفید و
برخوردبه شدت سهل انگارانه دولت ترامپ با آن است که نه تنها ایالات متحده
را با بیشترین تلفات و دامنه ابتلاء و سرعت گسترش به گاوپیشانی سفید کشورهای جهان تبدیل
کرده است، بلکه با پی آمدهای اقتصادی و
اجتماعی گسترده ای نیز همراه ساخته است. بطوری که دستاوردهای او پیرامون رونق کسب
و کار و نرخ رشد و اشتغال را به بادداده و سبب بزرگترین افت تولیدناخالص آمریکا در
طی چندین دهه اخیرگردیده است. در همین رابطه بخش مهمی از افراد سنین بالاتر از ۶۰
سال را که آسیب پذیرتر بوده اند و قبلا به او رأی می داده اند از وی رویگردان
ساخته است. آن چه که در این عرصه به نمایش
در آمده است، از یکسو انکار و دست کم گرفتن «دشمن واقعی خود» و از سوی دیگر جنگ تن
به تنی بوده است که او با کرونا، هم چون
نبرد با آسیاب های بادی و با رجز خوانی های آن چنانی و فرافکنی هائی چون ویروس
چینی و وعده واکسن و غیره انجام داده است. تمامی این تلاش ها عمدتا با ناباوری
اکثریت بزرگی از جامعه مواجه گشته است. طرفه آن که هرچه به زمان برگزاری انتخابات
نزدیک تر می شویم شاهدافرایش تهاجم این دشمن نامرئی به اندرون کاخ سفید و به حرکت
درآمدن سریع ترداس مرگ و گسترش دامنه ابتلاء به ویروس هستیم. خطای استراتژیک او
این بود که بجای تشخیص درست و به موقع وضعیت اضطراری و بهره گیری از یک وضعیت فوق
العاده برای ایجادیک جبهه گسترده در داخل و جهان علیه آن، یک خواست عقلانی و همگانی
که توسط سازمان ملل و دیگرکشورها و بسیاری در داخل آمریکا دنبال می شد، او درست در
جهت معکوس حرکت کرد و حتی به جنگ سازمان بهداشت جهانی هم رفت. در اصل همین تهاجم «فرمانده
کرونا» سکوی مهمی برای پیشروی جناح رقیب که به سهم خود در ایجادبحران کنونی آمریکا
و جهان نقش مهمی داشته و دستخوش بحران و وضعیت انفعالی بود، فراهم ساخت و گرنه تا
همین حدهم قدبرافراشتن در برابرحرکت
توفنده این گرایش شبه فاشیستی برساخته بحران بزرگ سرمایه داری، باین سادگی ها ممکن
نبود. البته بحران آمریکا فقط به کرونا محدود نمی شود، بلکه همراه است با سربازکردن
بحران هائی چون نژاپرستی و خشونت پلیس و سرنگونی تندیس های تبعیض و انواع دیگر.
۴- رئیس جمهوراقلیت
ترامپ با معیارهای شناخته شده دموکراسی از همان
اول رئیس جمهوراقلیتی (گرچه بزرگ) از جامعه آمریکا بود که با تکیه بر مکانیزم
انتخاباتی مبتنی بر کارت الکترال در سطح ایالت ها و با توجه به نقش تعیین کنندگی
آن در مشروط کردن آراء مستقیم و سراسری، که او با برتری اندکی توانست به قدرت برسد
و این در حالی بود که در انتخابات سراسری در اقلیت بود. ترامپ در این ایالت های چرخشی مهم بویژه با بهره گیری
از غفلت حریف و نارضایتی کارگران موسوم به یقه آبی مؤسسات صنعتی که معمولا به حزب
دموکرات رأی می دادند، به دلیل سیاست های برون سپاری سرمایه جهانی و صنعت زدائی و
تشدید بیکاری در خودآمریکا، کلیه کارت های الکترال این ایالت ها را از آن خود و
حزب جمهوری خواه کرد. با این همه از «خطاهای» فاحش او این بود که حتی پس از پیروزی
با وجود در اقلیت بودن در مقیاس فدرال و لو به شکل رسمی و فرمال سعی نکرد خود را
به عنوان رئیس جمهورهمه مردم اعم از اکثریت و اقلیت عنوان کند. لاجرم جامعه آمریکا
را بیش از پیش دوشقه کرده و نیروی وسیعی را علیه خود بسیج کرد. البته این گونه
خطاها می تواند تنها در شدت و ضعف بحران
اثر گذار باشد و گرنه اصل معضل و دو شقه شدن جامعه آمریکا ریشه در بحران بزرگی
دارد که نظام حاکم در کلیت خود با آن دست به گریبان است. اما همین اشتباهات
تاکتیکی است که عرصه را بر او در پایان دوراول ریاستش تنگ و پرمخاطره و حرکت بر
لبه تیع کرده است که ممکن است علیرغم بقول خودش عشق به «کاخ سفیدزیبا»، وی را جزو
رؤسای جمهوریک دوره ای بکند. شاید فکر نمی کرد که نادیده گرفتن کرونا این چنین او
را آچمزکند و او درحالی خود را در قامت یک رئیس جمهوراقلیت به نمایش گذاشت که
برعکس وی، رقیبش با هوشیاری شعارخود را ترمیم دو شقه گی جامعه آمریکا و وعده رئیس
جمهورهمه مردم آمریکا بودن قرارداده است.
۵-تشکیل یک بلوک
گسترده حول «نه» به ترامپ
برعکس
ترامپ که فاقدیک بلوک هژمونیک است، جناح رقیب یک بلوک گسترده و بی سابقه ای را
تشکیل داده است، مرکب از لایه ها و اقشارگوناگون و رنگین کمان اجتماعی حول شعار
«نه» به ترامپ و نجات دموکراسی وایجاد یک
پارچگی در جامعه آمریکا: از سیلیکون ولی و غول های فناوری و سرمایه داران «جهان وطن»
و تا هالیود (پایتخت هنری و فرهنگی آمریکا) و تا سوسیالیست ها و چپ ها و کارگران و
اتحادیه های کارگری و با جناح چپ و سندرز که دارای نفوذگسترده ای است و با زنان و جوانان و مدافعان محیط زیست و رنگین
پوستان ( و سیاه پوستان و جنبش زندگی سیاهان مهم است) و... و با رسانه هائی که او را مجهز به یک
توپخانه سنگین تبلیغاتی کرده است.
۶- بحران انتقال قدرت
برای اولین بار رسما رئیس جمهوری در آمریکا
پیداشده که از پذیرش نتایج انتخابات طفره می رود و با ادعای پیروزی قطعی تنها دلیل
شکست احتمالی خود را وجودتقلب گسترده عنوان کرده است. وقتی چنین رویکردی با بسیج و
رژه خیابانی حامیان تندرو و راست گرا و نژادپرست بعضا مسلح، و نیز با دو قطبی سازی
ساختارهای سیاسی و یا نهادهای حساسی چون دیوان عالی کشور و تبلیغات رسانه ای ، آن
هم در آستانه جوغلیانی انتخابات ریاست جمهوری همراه گردد، می تواند خواسته و
ناخواسته موجب بحران انتقال قدرت و گسترش ناآرامی ها و خشونت و بحران «دموکراسی که
برپایه گردش آزاد و مسالمت آمیزقدرت بناشده» گردد. احتمال وجودچنین خطری از هم
اکنون موجب فروش و رونق بی سابقه بازارتولیدکنندگان و فروشندگان اسلحه و انجام اقدامات
گوناگون حفاظتی پیشگیرانه نظیرآماده باش نیروهای پلیس و ایالتی و فدرال و محافظت
از اماکن و مغازه ها شده است. در گزارشی آمده است که خبرگزاری رویتر که نگران
سرنوشت گزارشگران خود از نتایج اخبارانتخاباتی است تصمیم گرفته است که آن ها را با
کلاه خودها و جلیقه های ضدگلوله و دیگرابزارهای حفاظتی مجهزکند. باین ترتیب ترامپ نه فقط رئیس جمهوراقلیت جامعه که رئیس جمهوربحران انتقال هم است. بر احتمال
چنین پیامدهائی افزوده می شود اگر که فاصله آراء دو رقیب در ایالت های مهم و چرخشی
اندک و شکننده باشد. با این همه شخصا براین باورم که ژست تعرضی و تهدیدآمیزترامپ
برای ترساندن رأی دهندگان از ناآرامی ها و بهم خوردن نظم است و القاء این ترس که
اگر که او به قدرت نرسد نظم جامعه به هم می خورد. بنابراین تا آن جا که به شخص
خودترامپ مربوط می شود بنظر نمی رسد بتواند یا بخواهد در صورت شکست
زیربارقواعدریاست جمهوری نرود و نظم موجود را بهم بریزد. تاکتیک اصلی او در صورت
شکست با فاصله اندک، کشاندن نتیجه انتخابات به مجرای نهادهای داوری و قضائی است و
پبش بردبحران انتقال از این کانال است تا توسل به رژه و آشوب های خیابانی. اما این
که تا چه حد بتواندحامیان تشجیع شده خود را کنترل کند داستان دیگری است.
در یک جمع بندی از نکات ششگانه فوق گرچه براساس
داده ها احتمال پیروزی جوبایدن بر ترامپ بیشتراست، اما هیچ گزارش و جریانی با توجه
به فاصله شکننده آن ها در برخی ایالات سرنوشت ساز و تجربه سال ۲۰۱۶ آن را قطعی نمی
داند. اما نکته موردنظراین نوشته آن است که عمق بحران چنان است که صرفنظر از آن که
چه کسی در انتخابات برنده شود، به معنی حل یا فروکش آن نیست. حتی اگر نتیجه
انتخابات در سطح ایالتی به پیروزی ترامپ هم بیانجامد، با درنظرگرفتن مشارکت بی
سابقه یکصدساله اخیر که خود بیانگرشدت بحران است، فاصله و شکافی چنین بزرگ در سطح
فدرال و ایالتی بین دوحزب که حتی ممکن است براساس تخمین های موجود به بیش از ۱۵ـ۱۴
میلیون نفر بالغ شود، از طریق نتیجه آراء صندوق ها حل شدنی نیست. و حال آن که در
یک حالت نرمال قاعدتا باید شاهد نزدیک شدن این دوشاخص انتخاباتی به یکدیگر باشیم،
برعکس شاهددور شدن آن ها خواهیم بود که حاصل آن عروج رئیس جمهوری در اقلیت
قرارگرفته در یک جامعه دوقطبی شده و انتخاباتی که به یک رفراندوم تبدیل شده هست که
مصمم به پیشبردمواضع خود و بخش اقلیت جامعه است ( البته مطالبات این اقلیت عمدتا
چیزی جز مطالبات بخش محافظه کار تر و واپسگراتر سرمایه داری نیست ). ترکیب مجلس سنا و این که چه جریانی دست بالا را
داشته باشد نیز بخشی از معادلات این بحران است که پرداختن به آن خارج از حوصله این
نوشته است.
گرچه پیروزی هرکدام از دو جریان تأثیری در اصل
وجودبحران نخواهد گذاشت، اما این به معنای بالسویه بودن تأثیرآن ها بر بحران و کم
یا زیادکردن فرکانس آن نیست. چنان که پیروزی بلوک دموکرات ها می تواند اثرآنی در
توازن قوای دوطرف نه فقط در آمریکا حتی در مقیاس جهانی برجا بگذارد و تا حدمعینی (
و لااقل برای مدتی) بر آهنگ پیشروی و تاخت و تازجناح واپسگراتر و محافظه کارسرمایه
تأثیرمنفی بگذارد و فرصت های تازه ای را برای جنبش ها و جریان های ترقی خواه برای
حفظ دستاوردها و برخی پیشروی ها فراهم
آورد که برای مردم جهان مهم هستند. از همین منظر نگاه کوتاهی داریم به جهان محتمل
پسا ترامپ:
مشخصات جهان پساترامپ:
نقش آمریکا و سیر تحولات و بحران آن به عنوان
حلقه اصلی و کلیدی زنجیره سرمایه داری جهانی اهمیت ویژه ای دارد. این که اینک سرمایه
داری با انباشت بحران های بزرگ و همزمان فعالی مواجه شده است که خود برآمده از
عملکرد چندین دهه اخیرآن و در رأس آن تاخت و تاز پارادایم نئولیبرالیسم بوده است
که اینک چنین سربازکرده است. در این ابربحران ما شاهد انواع بحران ها و شکاف های طبقاتی و اجتماعی بزرگ و حادهستیم.
بحران تندرستی که اکنون با تهاجم بی امان کرونا کانونی شده است، بیانگربی اعتنائی
طولانی مدت به خدمات اجتماعی و اولویت آن در برنامه های نئولیبرالیستی بوده است.
بحران محیط زیست و بحران های دمکراسی و نژادپرستی و مهاجرت و نهادی شدن انواع
تبعیض های گوناگونی اجتماعی و عقیدتی و جنسیتی، تشدیدتروریسم و بی امنیتی و جنگ به
اصطلاح تمدن ها و مذاهب و خطررقابت و انباشته شدن سلاح های هسته ای و گسترش جنگ
سردجدیدجهانی و رشداقتدارگرايی و لویاتان های جدیددیجیتالی، رشدناموزن و تبعیض
آمیز و فلاکت آفرین حرکت سرمایه داری جهانی شده، بی اعتبارشدن نظم جهانی پساجنگ و
بسیاری خرده بحران های نشات گرفته از آن ها، کل زندگی و پیشرفت و آینده بشر را
موردپرسش و تهدید قرارداده است. در این میان به ویژه سه ابربحران شکاف های
طبقاتی-اجتماعی نجومی، بحران فزاینده محیط زیست و بحران سترون شدن دمکراسی ( و رشد
اقتدارگرايی و تهدید آزادی ها) بیشترین اهمیت را دارند. در چنین وانفسائی با بحران
بدیل هم مواجهیم. حاصل چنین وضعیت ممتنع و آچمزشده، بحران انتقال است از وضعیت بن
بست به وضعیت پیشرفت. به شیوه تاکنونی نمی توان بر این بحران ها فائق آمد. عبور از
آن نیازمند اتخاذسیاست ها و رویکردجدیدی است که خود با مقاومت و جان سختی قدرت ها
و مناسبات حاکم بر جهان پسا جنگ دوم و به
دلیل عملکرد و بحران آفرینی پارادایم نئولیبرالیسم به وجود آمده است. بن بست کنونی
و «بحران انتقال» حاصل چنین دوره ای است. در
چنین برزخی که راه پیشروی به ابتکارقدرت ها از بالا هموار نمی شود، گشودن راهی از
پایین و توسط فشارجامعه جهانی و بیش از همه جنبش های پیشرو، به مثابه اهرم های
پیشروی برای خروج از بحران انتقال اهمیت به سزائی پیدامی کند. اگر کهنه در بالا
مقاومت می کند، اما در زیرپوست جامعه جهانی روندهای نو و پیشرو جاری است و نفس
تازه می کند و از قضا تاریخا لحظه های بن بست گاهِ به میدان آمدن آن ها بوده است.
اگر وضعیت ویژه چنان است که تحول جدی از بالا و به ابتکارقدرت ها ممکن نیست و از
پائین نیز جریان های پیشرو بطوربالفعل توانائی پیشروی مستقیم ونقش آفرینی به عنوان
بدیل را ندارند؛ استراتژی پیشروی غیرمستقیم و نقش آفرینی در یک فرایندپیچیده و
ترکیبی و در متن آن، ایجادهم گرائی و هم افزائی نیروهای پیشرو حول منشوری از
مطالبات پیشرو و اعمال فشارسنگین به قدرت ها، تاکتیک مرحله عبور از بحران انتقال
را تشکیل می دهد. این آن چیزی است که کمابیش ما به عنوان نمونه در خودآمریکا یعنی
دژاصلی سرمایه داری شاهدش هستیم. با این همه چنین تاکتیکی باید با هوشیاری به
ماهیت شکننده و ترکیبی چنین بلوکی پیش برده شود. چنان که لازم است از هم اکنون در
درون جبهه «نه» علیه جناح فاشیستی، همزمان مبارزه ضدهژمونی علیه بازسازی هژمونیک
سرمایه داری به اصطلاح پیشرو و همسوشده با خودعلیه جناح فاشیستی را به پیش برد. و
گرنه قافیه را باخته و چه بسا با تغییرمعادلات، با خطرتثبیت مجددسرمایه داری بحران
زده مواجه گردد. از همین رو مبارزه ضدهژمونیک درون صفوف «نه» به ترامپ بخش لاینفکی
از تاکتیک دوره انتقال را تشکیل می دهد. دوره ای که بلافاصله پس از شیفت قدرت باید
اهرم فشارخود را بر روی قدرت مستقر برای اجراء وعده هایش و البته تعمیق آن ها
متمرکزکند.
از آن جا که بحران اپیدمی جهانی کرونا، موضوع
تندرستی و خدمات اجتماعی را به عنوان مساله ای مهم و عاجل به روی صحنه آورده است و
پاسخ مقتضی به آن خود درگرویک برنامه ضدنئولیبرالی، نه فقط علیه جناح ترامپ، که
علیه جناح دیگر هم و کلا در جهت مهارسرمایه داری است، از همین رو می توان گفت با
عنایت به این مطالبه کلان و نیز پاسخ گوئی به سایرمطالبات اجتماعی و اجرای وعده های
داده شده در قبال آن ها توسط حزب دموکرات، تحقق آن ها در اصل مستلزم یک برنامه
ضدنئولیبرالیستی است که حداقل با ماهیت جناح حاکم و تسلط آن بر حزب خوانائی ندارد.
البته خودهمین دوگانگی می تواند فرصت و بسترمناسبی را برای پیشروی نیروها و جنبش
های نوین فراهم کند که بجای بازسازی و تجدیدسازمان پارادایم سرمایه داری
نئولیبرالی که سخت دستخوش بحران است، تا آن جا که می توانند، آن را در راستای شکل دادن به پارادایم دولت های خدمات
اجتماعی ترازنوین به عنوان دولت های انتقالی و جایگزین، تحت فشارقراردهند*. البته
مسیر شسته و رفته ای وجود ندارد و پیشروی به دلیل توازن قوا و منازعه قدرت ها و
ریتم شکل گیری بدیل، بسیاربغرنج و پرنوسان خواهد. همه چیز در حال شدن و در معرض
آزمون و خطا قراردارد.
تقی
روزبه ۲۰۲۰.۱۱.۰۱
*- بر اساس نظرسنجی جدید (
توسط فاکس نیوز که خود حامی ترامپ است) ۵۵ درصد از رای دهندگان احتمالی نظر مثبتی درباره بایدن داشته و ۴۳ درصد درباره او نظر منفی داشتند.در این میان ترامپ در این نظرسنجی
تنها نظر مثبت ۴۴ درصد از رای دهندگان
احتمالی را کسب کرده و ۵۵ درصد درباره او
دیدگاه منفی داشتند.
بایدن در میان گروه های جمعیتی که به لحاظ
تاریخی گرایش به دموکراتها داشتهاند برتریهای بالایی داشته از جمله در گروه زنان
نتیجه ۵۶ به ۳۹، در میان گروه رای
دهندگان سیاهپوست نتیجه ۸۰ به ۱۴ و در میان گروه رای دهندگان زیر سن ۴۵ سال نتیجه ۵۷ به ۳۹ را کسب کرده است. ترامپ تنها در گروه رای دهندگان مرد و سفیدپوست
برتریهای تک رقمی کسب کرده است. هر دو گروه در انتخابات ۲۰۱۶ قاطعانه از او حمایت کرده بودند. بایدن همچنین در گروه رای دهندگان
سن بالا هم نتیجه ۵۳ به ۴۳ را کسب کرده در حالی که این گروه چهار سال پیش حامی ترامپ بود.
یک زیر گروه کوچک مستقلها هم با میزان ۵۴ به ۳۲ از بایدن حمایت کرده
است. ترامپ در ۲۰۱۶ در این گروه به
میزان یک درصد برتری داشت.
No comments:
Post a Comment