Wednesday, February 19, 2020

چهل سال حمایت و چهل سال فراراز نقدعملکرد!

۱-در نگاهی به بیانیه* ملی-مذهبی ها در داخل کشور:
چهل سال حمایت و چهل سال فراراز نقدعملکرد!
در حالی که خیزش های دیماه و آبانماه در کنارسایرمبارزات کارگران و زحمتکشان ایران در طی سال های اخیر، مختصات جغرافیای سیاسی ایران را با دوقطبی کردن روندهای جامعه حول نظام  و نفی کلیت آن دگرگون ساخته است، بطوری که دیگر رژیم هم نمی تواند به شیوه تاکنونی موقعیت خود را حفظ کند و بهمین دلیل شمشیر را از روبسته و با تبدیل کردن نمایشات انتخاباتی خود به  انتصابات کامل، و گسترش سرکوب و بکارگیری مشت آهنین، سعی می کند که کشتی نظام دستخوش طوفان را از گزند امواج مهیبی که در جریان است و از غرق شدن مصون نگهدارد. 

در این میان طیف های رنگارنگ از دیرباز همسو و حامی نظام بوده اند ماننداصلاح طلبان، سبزها و یا ملی مذهبی ها و... هرکدام به فراخورسهم و کفایت خود بفکرحفظ موقعیت خویش در این جغرافیای سیاسی طوفانی افتاده اند. گرچه غریزه بقاء آن ها را وادار می کند که در جستجوی مکانی تازه برای حفظ هویت و منافع خود در تناسب با چرخش جامعه و فرایندشتابناک دوقطبی شدن جامعه باشند و به حسب ظاهرهم تغییراتی در رویکردخود ایجادمی کنند، اما نگاهی به مواضع آن ها نشان می دهد که به دلیل پیوندهای اجتماعی و سیاسی اشان باسیستم حاکم بسادگی  قادر به گسستن از آن و یافتن مکان جدیدی نیستند. و این در شرایطی است که مدت هاست حاکمیت آن ها را به اصطلاح از قطارنظام پیاده کرده است؛ اما این مانع نشده است که علقه های آن ها به نظام و امیدشان به اصلاح آن ولو آن که خود را با عناوینی چون تحول طلبی و نظایرآن آراسته باشند، زائل گردد. از همین رو دامنه این نوع تعییرات بسیاراندک و سطحی بوده و گزاره های مرتبط با فلسفله سیاسی اشان، هم چنان به حیات خود ادامه می دهد. از آن جمله است رویکردموسوم به ملی-مذهبی ها که علیرغم بیلان وحشتناک چهل سال عملکردنظام که امروزه مقابل چشمان همه است،‌ و باوجودآن که خیزش های مردم با فرکانس های بلندی که حتی گوش های سنگین هم بشنوند اعلام موجودیت کرده و فاتحه کل سیستم را خوانده است، با این همه  ملی- مذهبی ها اکثرا نه فقط آن ها را نشنیده اند که هم چنان اصرار به حفظ همان رویکردهای سترون و تباه کننده دارند. هیچ درسی از بیلان رویکردهای خود نگرفته اند و هم چنان مشغول دادن اندرز و هشدارهای مشفقانه به رژیم هستند و امیدواربه اصلاح آن. بیانیه ای که اخیرا به عنوان جمعی از فعالان ملی-مذهبی*، توسط افرادی که شاید در مقایسه با گرایش های دیگراین طیف رادیکالترهم باشند و بعضا زندان کشیده، به مناسب سالگردانقلاب بهمن و  کارنامه آن انتشارداده اند به وضوح اثبات کننده ادعای فوق است. نگاهی به این بیانیه نشان می دهد که با وجودچرخش های بزرگی که در رویکردجامعه نسبت به نظام صورت گرقته است، و عالم و آدم از تغییرذائقه سیاسی مردم ایران باخبرشده اند،  تا چه آن ها اسیر پیشگزاره های خود هستند. پیشگزاره هائی که هم چنان آن ها را  به کنشگری در درون سیستم و دلبستن به اصلاح آن سوق می دهد. در سطورزیرین اشاراتی داریم  به فرازهای مهمی از این بیانیه*  و گزاره های معیوبی که موجب چهل سال بی مسئولیتی و چهل سال گریز از نقدآن ها شده است:

گزاره اول: بیانیه با وجودآن که به خروجی بیلان «انقلاب» تحت عنوان جامعه بیمار و ناامید و داشتن کارنامه ای غیرقابل دفاع اذعان می کند؛ اما در ریشه نهائی آن ها را صرفا درحاکمیت نوع خاصی از قرائت دینی جستجو می کند. و براین باوراست که هیچ تناقض ذاتی بین مردم سالاری و تحقق یک جمهوری در شکل و قالب مذهبی وجودندارد. برعکس هم چنان از نفس وجهه مذهبی به عنوان پشتوانه انقلاب سیاسی و معنویت سیاسی گاندی وار ستایش می کند! از همین رو بیانیه نه فقط از آمیخته شدن مطالبات سیاسی مردم هم چون  آزادی و استقلال و عدالت و قانون و غیره با شعارهائی چون جمهوری اسلامی و حکومت عدل علوی و...  حمایت می کند بلکه با افتخار آن از آن به عنوان دستاوردهای فعالیت چندین نسل روشنفکران به‌ویژه نواندیشان اصلاح‌گرمسلمان نام می برد!. بنا به ادعای بیانیه طبق آموزه‌های این گروه اخیر، میان دو جنبهٔ دینی، به مثابه فرهنگ غالب نهضت مردمی، و جنبهٔ سیاسی حرکت ملی (آزادی‌خواهی‌ جمهوری‌خواهانه وعدالت‌طلبی‌ مردمسالارانه ) هیچگاه تناقضی وجودنداشته است و اساسا این جریان تبار و نسب و هویت خویش را به چنان رونداصیلی گره زده است که ظاهرا از گزندروزگار و دایره تجربه های بشری خارج است.  
چنان که ملاحظه می شود، برطبق این گزاره کنترل انقلاب مردم، گسست آن از بسترروندهای پس از انقلاب مشروطیت و تبدیل آن به فاجعه انقلاب اسلامی هیچ ربطی به پیونددین و سیاست ندارد و به تبع آن جدائی دین از سیاست و دولت هم  ربطی به دمکراسی و مردم سالاری ندارد.

گزاره دوم: مشکل نه ریشه در آمیزش دین و سیاست بلکه درقرائت و درک دینی متفاوتی از قرائت نواندیشان دینی دارد.  
به ادعای بیانیه نویسان دوگانگی و انشقاقِ موجود در گفتمان و ساختار حکومتی، تنش میان دوگانهٔ «اسلامیت و جمهوریت» در نظام، رقابت نهادهای انتصابی و انتخابی، تعهد و تخصص، اجبار و اعتقاد، عدالت و آزادی، پیامدهمان درک متصلب و محافظه‌کارانه از شریعت و تفسیری انحصارگرا و اقتدارگرا از فقاهت است. چنان که مشهوداست این حضرات هنوزهم پس از خرابی بصره و غیرقابل دفاع خواندن بیلان جمهوری اسلامی، هم چنان به فکرتاسیس جمهوری اسلامی از نوع دیگرش هستند.  به خیال آن ها  اگر اسلام نواندیشان دینی برسرکارمی بود همه چیز گل  و بلبل بود.

گزاره سوم: راه برون رفت؛ واصلاحات ساختاری
ببانیه با اشاره به ابربحران های چندجانبه و تو در تو و مضطرب و ناامیدکننده، راه حل آن را اصلاحات ساختاری با هدف حاکمیت قانون و رفع کلیه تبعیضات و امتیازات به نفع یک جناح و قشر و تفکر و بطورکلی گام نهادان به راهی دیگر در اصلاح گری و بازبینی قوانین اساسی با مراجعه مجددبه آٰرای عمومی می داند. در نهایت بیانیه به رژیم هشدار می دهد که با توجه به ابعادبحران و مشکلات بوجودآمده و اعتراضات و خیزش ها  بخود آیند و از سرنوشت رژیم قبلی درس بگیرند و تن به اصلاحات ساختاری چون حذف نظارت استصوابی و بازنویسی قوانین برای برقراری قانون و مردم سالاری و رفع سلطه یک جناح بر اریکه قدرت  و نظایرآن بدهند.  با نگرانی از گسترش اعتراضات و شورش ها و «خطر فروپاشی نظم حاکم»  است که بیانیه نویسان حاکمیت را تشویق به پذیرش یک توافق عمومی یا وفاق ملی می کنند برای آغازگذار دمکراتیک که  ضرورت و فوریت پیدا می‌کند.
چنان که ملاحظه می شود، مخاطب اصلی بیانیه رژیم است و از سردمداران می خواهد برای آن که نظم حاکم فرونپاشد تن به اصلاحات ساختاری بدهد. بنابراین همان مشی اصلاح طلبی که توسط مردم همراه مشی اصول گرائی از دربیرون رانده شده اند تلاش می کند که با پسوند«ساختاری» که برخی دوست دارند آن را تحول خواهی بنامند، از پنجره بازگردد و البته در معیت همان اصول گرایان به کنشگری خود ادامه بدهد.

سترونی و بازگشت به نقطه صفر:
 بیانیه آشکارا در پاسخ به پرسش چگونگی برون رفت از وضعیت دچارسترونی و سردرگمی کامل است. چرا که  از وجودیک تناقض بزرگ و ابطال کننده در ارزیابی و گزاره های خود در رنج  است: از یکسو ناگزیر از پذیرش کارنامه غیرقابل قبول نظام و رژیم شده است (  گرچه بیانیه عامدانه از بکارگیری واژه شکست امتناع می کند تا کوره راهی راهی برای اصلاح باقی بگذارد)، و از سوی دیگر باردیگر به آن چه که شکست خورده است پناه می برد. وحال آن که جان کلام و موضوع اصلی ارزیابی، شکست و در مرکزآن واقعیت اصلاح ناپذیربودن رژیم در طی چهل سالی است که به عنوان معضل اصلی در برابرتمامی احادجامعه و کنشگران قراردارد. ارجاع ریشه حل مشکل به خودعامل مشکل آنهم درست در شرایطی که رژیم بیش از هرزمان دیگر و بدون رعایت هرگونه رودربایستی، حارتر و درنده ترشده و مصمم به یکدست ترکردن ساختارقدرت و کاهش تناقض های مزاحم تاکنونی است؛ چه معنائی بجزدخیل بستن به آن و گریز از نقدچهل سال انقیاد و تباهی دارد؟. با این وجود آن ها محکوم هستند که به خودرژیم مراجعه کنند!. چون که توسل جستن به مردمی که از هر دوجناح و کل سیستم عبورکرده اند و درحال تدارک عملی برای سرنگون کردن و گذار از نکبت آن هستند، نه باحکومت دینی  ولو از نوع ترازنوین حضرات نواندیشان مذهبی سازگاراست و نه با باصطلاح با پسوند تحول خواهی اشان به پروژه شکست خورده اصلاح سیستم، و البته نه حتی شانسی برای پذیرش آن جهت بازسازی خود از سوی حاکمیت. چرا که رژیم برخلاف توهم آن ها،  خوب می داند که با اندکی عقب نشینی همه ساختارهای قدرت بهم ریخته و هیچ نسانی از تاک و تاک نشان باقی نخواهد ماند.  ملی –مذهبی ها نمی خواهند بپذیرند که در  حقیقت رشکستگی جمهوری اسلامی ورشکستگی آن ها هم هست. بدون آن معلوم نمی شود چرا مساله اصلی که همانا انداختن زنگوله (عقلانیت) به گردن گربه است هم چنان حل ناشده باقی می ماند و این که چرا محکومند هم چون اسب عصاری در دایره بسته ای به حرکت در آیند.
برای بیانیه نویسان (که بنظرمی رسد ترکیبی باشند از ملی- مذهبی ها و سبزها و بخشی از اصلاح طلبان منتقدبه رهبران محافظه کار و ورشکسته کنونی خود) هم چون مدافعان اصالت ذهن، رابطه ذهن و عین وارونه نهاده شده است و برهمین اساس معضل اصلی و ریشه نهائی و راه خروج از آن را عامل فرهنگی- دینی و جایگزین شدن قرائت خاصی از آن می دانند که اگر بفرض بجای آن، قرائت متفاوتی حاکم بشود بحران و بن بست کنونی هم حل خواهد شد. در حقیقت چنین رویکردی از قبل از هر چیزسترون بودن خود را در برخوردمماشات گرایانه با نظام حاکم نشان می دهد که خود البته از پیشینه و پیوندهای تاریخی  اش با مذهب و نظام کنونی و رابطه مذهب با مسائل اجتماعی و سیاسی (اشتراک در اسلام سیاسی) تغذیه می کند.
بی گمان رویکردیک جریان معطوف به قدرت اما در بیرون از قدرت،  که خود متأثر از فراینددوقطبی شدن جامعه است، در میدان عمل و کنشگری عملا در گل آلودکردن مبارزات جنبش استبدادی- مطالباتی مردم علیه نظام و اخلال در شکل گیری بدیل های بیرون از نظام بویژه رادیکال و چپ خواهد بود که از هم اکنون در میان صفوف جنبش دانشجوئی نشانه هائی از آن دیده می شود: آن ها با تقلیل مبارزه به جمهوری (که که آن هم در اساس تقویت وجه جمهوریت همین نظام است) و کمرنگ کردن شعارهای ضدنئولیبرالیستی و ضدسرمایه داری در پیوندبا استبدادحاکم و دادن شعارهای توخالی وبی بو و بی خاصیت عدالت و در یک ردیف قراردادن اعتراضات درون سیستمی ۸۸ با خیزش های برون سیستمی دیماه و آبانماه و در یک کلام تقلیل مبارزه به رفع فشارهای سیاسی و حضورگرایشات درونی سیستم در عرصه جامعه مدنی و سیاسی و در چارچوب قانون اساسی بدون تنزل و دیگرمواردی است که شرح و تفصیلشان خارج از گنجایش این نوشته است و می توان ردپای آن ها را در بیانیه ها و شعارهایشان مشاهده کرد. طبیعی است که تحمل آن ها توسط رژیم هم در قیاس با نیروهای رادیکال بیشترباشد. با این همه طبیعی است که طیف های مختلف جنبش دانشجوئی بویژه پیشروان رادیکال و چپ برای تقویت بدنه کل جنبش دانشجوئی، از همکاری و همبستگی این گرایش ها حول مطالبات مشخص صنفی و سیاسی تا مادامی که آمادگی مبارزه علیه آن ها وجودداشته باشد امتناع نکنند، اما در عین حال این هشیاری را داشت که که از افشاگری های مستدل و آگاهگرانه علیه شعارها و جهت گیری ها و رویکردهای کلی و گفتمانی آن ها غفلت نورزید.

شعوراجتماعی و رابطه اش با مناسبات قدرت و اقتصاد
در واقعیت عینی این مناسبات اقتصادی و مناسبات قدرت ( و از جمله در قالب مذهب به خشن ترین شکل خود ) و پیوندهای متقابل آن هاست که این یا آن باور و شعوراجتماعی  را که بازتاب دهنده آن هاست شکل می دهد و به همین دلیل هم تا آن جا که می توانند و زورشان می رسد از آن پاسداری می کنند. در حقیقت آن قرائت «نجات بخش» نواندیشان دینی که همان اوان انقلاب هم وجودداشت و حتی در قدرت هم مشارکت داشت، ضمن داشتن برخی اختلافات پ رقابت ها با قرائت نیرومندتر از خود ، در اساس در خدمت آن قرارداشت و عملا چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، در قالب پیوندعمامه و کراوات، با کرخت کردن حساسیت بدن جامعه بخصوص بخش مدرن و پیشروتر آن نسبت به بخش واپسگراتر و سنتی ترآن،  عملا راه را برای فرادستی و پیشروی و تثبیت قرائت ارتجاعی ترمذهب هموار ساخت و خمینی هم وقتی زمان مصرف آن ها تمام شد به سادگی آن ها را از حریم قدرت بیرون کرد. اگر مساله اصلی مناسبات قدرت مبتنی برسلطه و مناسبات اقتصادی مبتنی بربهره کشی و مبارزه علیه آن ها باشد، آنگاه حتم بدانید که با عوض کردن پالان نظام چیزی عوض نخواهد شد. 
                                                         تقی روزبه  ۱۸.۰۲.۲۰۲۰

بیانیه جمعی از فعالان ملی- مذهبی درباره کارنامه انقلاب ۵۷
حاصل انقلاب جامعه‌ای بیمار، مضطرب، ناامید و نگران است
http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/82704/

No comments:

Post a Comment