Tuesday, April 29, 2008

مبارک باد اول ماه مه روزجهانی طبقه کارگر!
یک جمع بندی فشرده ازچالش های کارگری وراه های برون رفت ازآن
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

درضرورت گذراز نبردهای موضعی به نبردهای سراسری
درارزیابی ازوضعیت وکم وکیف یک جنبش، شاخص های متعددی وجود دارند که با استناد به آنها می توان مختصات کلی آن را کمابیش به تصویرکشید. درمورد جنبش طبقه کارگرایران می توان شاخص های زیر را درنظرگرفت :
گسترش دامنه تقابل رژیم وطبقه کارگر
آیا نشانه هائی ازورود به مرحله ای تازه در منحنی اعتراضات کارگران مشاهده می شود؟
اکنون بنظرمیرسد که گسترش ابعاد تقابل وتصادم کارگران ورژیم،هم به مثابه یک حکومت سرکوبگر، هم به مثابه یک کارفرمای غول پیکرو مستقیم بسیاری ازموسسات بزرگ، وهم مدافع سرمایه داران وکارفرمایان خصوصی و منفرد- دیگر قابل پرده پوشی نباشد. چرا که درموارد گوناگونی درطی سال های اخیروبویژه درسال گذشته شاهد بوده ایم که تهاجم رژیم به فعالین کارگری ودرگیرشدن با توده های کارگر-وازجمله پرونده سازی و دستگیری های انبوه وزندان کردن های ولوکوتاه مدت - ابعاد تازه ای یافته است. دستگیری های متعدد و مکرر فعالین کارگری و سرشناس، مانند اسانلو و صالحی ... و دستگیری وبازجوئی وپرونده سازی برای هزاران کارگردرطی سالهای اخیر،ازجمله نزدیک به 200 نفراز کارگران کارخانه البرز درهمین روزهای اخیر، ویا چنانکه بخاطرداریم 1200 نفرازکارگران شرکت واحد درگذشته و یا شماری از هفت تپه ... ازسنندج از...ویا اخراج وتعلیق دهها معلم شغل وپرونده سازی وزندانی کردن صدها تن ازآنها و... ازنمونه های تیپیک یورش رژیم هستند.چنین تهاجمی نه فقط درمجموع برقدرمطلق تعداد زندانیان موسوم به سیاسی بسی افزود، بلکه ترکیب اجتماعی آن را نیزدگرگون ساخت وبافت توده ای وکارگری آن را برجسته کرد. درهرحال وجود چنین پدیده ای برشی است ازآن چه درجامعه می گذرد ومعرف ورود کارگران وبطورکلی مزدوحقوق بگیران بیشتری به متن مبارزه برای دفاع ازمطالبات خود است.(چنین پدیده ای بخودی خود هم نشان دهنده ماهیت سیاسی اعتراضات ولوبظاهرصنفی دریک نظام استبدادی را بیان می کند و هم این که ماهیت اعتراضات کارگری تدافعی باشد ویا تهاجمی واین که ظرفیت تحمل رژیم پائین آمده باشد ویا کاسه صبرکارگران لبریزشده باشد، توفیری دراصل مساله یعنی افزایش محسوس تقابل رژیم وکارگران نمی دهد..ضمن آنکه می دانیم اصل روبروشدن ومقابله طبقاتی تجربه مهمی است که به مثابه مکتب مبارزه همواره حامل درسهای گران بها وارزنده ای برای جلوتررفتن است.این مبارزات البته درسکوت وبی خاموشی صورت نگرفته است.بخصوص با اتخاذ تاکتیک های معطوف به اشغال جاده ویا خیابان و رسانه ای کارگران اعتراض، بعضا پژواک گسترده، حتا درسطح جهانی داشته است وهمین بازتاب موجی ازهمبستگی وحمایت را درسطوح گوناگون داخلی وبین المللی برانگیخته است که این حرکات را ازحالت یک حرکت منفرد و منزوی بیرون آورده است. درهرحال مجموعه چنین اعتراضاتی که تنها نمایش دهنده بخشی ازپتانسیل جنبش طبقه کارگری است، تا همین جا حضورسنگین جنبش کارگری را به مثابه یک جنبش فعال و حی و حاضردرصحنه مبارزاتی به نمایش گذاشته است که دیگرکسی نمی تواند آن را نادیده بیانگارد.وقتی سازمان ملل تصمیم می گیرد که سرکوب کارگران وجنبش های مدنی درایران را دردستورکارخود قراربدهد،صرفنظرازنیات ومقاصد قدرت های جهانی-نشان دهنده آن است که دیگرنمی توان نادیده اش گرفت. البته این جنبش هنوزبه میزان لازم توده ای نشده و بخش ها و گردان های گوناگون آن با یکدیگرهم آهنگ وهمراه نشده است،هنوزگسست های مهم وبزرگی وجود دارند که باید برطرف شوند، با این وجود درمقایسه با گذشته،ورود تعداد هرچه بیشتری ازآحاد طبقه به صحنه مبارزه وجرگه فعالین کارگری، این تغییرودگرگونی را بخوبی نشان می دهد. اگر تادیروز مشغله رژیم عمدتا روشنفکران ودانشجویان وزنان .... و بازجوئی ومتهم کردن آنها به هم صدائی با قدرت های بیگانه بود وتلاش می کرد که ازطریق شوهای تلویزیونی آنها را به مثابه گروگان های جنبش بدنام کند،اکنون دارد همین آزمون را درمورد کارگران وفعالین آنها بکارمی گیرد.نگرانی گسترده رژیم درآستانه برگزاری ماه مه امسال و اقدامات گسترده پلیسی و بازدارنده نظیرتهدید فعالین و قرق کردن پیشاپیش اماکن تجمع آنها و... همه وهمه نشان دهنده آنست که براستی مقابله با مبارزه طبقه کارگر به یکی ازدل مشغولی های فزاینده واصلی رژیم تبدیل شده است.اینکه رژیم مجبورمی شود،برای این روزحالت فوق العاده بخود بگیرد تااجازه تکرارنمایشات اعتراضی سال گذشته را ندهد،واینکه مقابله با کارگران به دغدغه عمده رژیم وسازمان اطلاعات امنیت رژیم تبدیل شده است،همه وهمه نشاندهنده همان واقعیت مطرح شده درمحور نخستین شاخص است:پس افزایش قدرمطلق کمیت معترضین وحضورهرچه بیشتری ازکارگران درمیدان اعتراضات ونیزپیوستگی و تداوم مبارزه،مثلا اعتصابات متوالی درمؤسسه بزرگی هم چون نیشکرهفت تپه (درمقایسه با وفقه هائی که معمولا درگذشته درمیان مبارزات بوجود می آمد)،آنهم درشرایط تشدید جوسرکوب وتهدید، حاکی ازپیدایش روحیه جدید مبارزاتی است.
چنین تغییری نشان دهنده خروج تدریجی ازلاک دفاعی صرف و ورود به مرحله انتقالی است که خود می تواند مقدمه ورود به مرحله بعدی باشد.درمرحله گذار گرچه هنوزنشانه ها و بقایای دوره دفاعی وجود دارند، امادرکنار وبه موازات آن شاهد جوانه زدن مرحله بعدی نیزهستیم..شکل گیری چنین تمایزدوگانه ای درمبارزات کارگران،آن بسترعینی است که درروند تکوین خود می تواند این جنبش را وارد فازشکوفای بعدی خود بکند.اگراین واقعیت را درکنارتحول بخش های دیگری ازجنبش مزدوحقوق بگیران هم چون معلمان و یا سایرجنبش های اجتماعی مانند زنان ودانشجویان و ...قراردهیم وجود این مرحله انتقالی با وضوح بیشتری نمایان می گردد.
شاخص دوم را درعنصرکیفیت یعنی درافزایش نسبی میزان همبستگی وحمایت،سیاسی،وبعضا مالی وعملی کارگران ازیکدیگرو نیزازسوی سایرجنبش ها مشاهده کرد.صدوراطلاعیه های گوناگون حمایتی،دادن برخی شعارهای معطوف به همبستگی درمتن اعتراضات این جنبش ها، ونیزرشد پاره ای هماهنگی های عملی درطی سال گذشته نشان دهنده جوانه زدن نهال همبستگی است. وجود چنین پدیده ای بویژه درمورد کارگران شرک واحد و هفت تپه ودرمیان بخشی ازکارگران خودروسازی و تشکل بیکاران و...ودرمورد حمایت ازفعالین کارگری زندانی شده هم چون محمود صالحی ومنصور اسانلو و ...بخوبی مشهود بود.
اشاعه ضرورت تشکل یابی مستقل کارگران ورشد تلاش های معطوف به آن، درمیان آحاد طبقه،گرایش روبه رشدی برای پیوند وتقویت همبستگی با جنبش هاوتشکل های کارگری درسطح جهان،وبه موازات آن انزوای هرچه بیشترتشکل های وابسته به رژیم، گوشه دیگری ازهمین رشدمربوط به کیفیت یعنی فاکتور همبستگی و سازمان یابی را نشان می دهد. ضمن آنکه پیدایش کمیته ها وتجمعات گوناگون فعالین کارگری درطی سالهای اخیر نیزبه نوبه خود گوشه ای ازهمین پوست اندازی طبقه ازبی شکلی وپراکندگی بسوی سازمان یابی و اتحاد صفوف طبقاتی را به نمایش می گذارد.
وبالأخره باید به شاخص سوم یعنی به تغییرات درحال وقوع ِ معطوف به مضمون ومطالبات اشاره کنیم:
برخلاف شکل مبارزه که درموارد متعددی حامل اشکال تعرضی هم چون بستن جاده وگروگان گیری وآتش زدن لاستیک ...بوده است،اما درحوزه مطالباتی معمولا شاهد مطالبات دفاعی که بیان گردفاع مطلق دربرابرتعرض مطلق رژیم نسبت به تعویق دستمزدها واخراج ها،تهدید به تعطیل کارخانه هاو...وشرایطی که منجربه بازتولید روحیه مبارزه انفرادی که همواره بخشی ازتاکتیک تفرقه افکنی بورژوازی ورژیم را تشکیل می داده است،بودیم. بی شک چنین پدیده ای خصلت نمای یک دوره مبارزه را تشکیل می داد والبته هنوزهم بدرجاتی تشکیل می دهد. با این وجود نشانه هائی ازظاهرشدن پیوند بین مطالبات محلی ومطالبات کلان دیده می شود.چنین روند درحال نضج حاصل الف- یک دورتجربه نافرجام وبی حاصل مبارزات پراکنده ومنفرد دربخش های گوناگون کارگری بود. ب- ابعاد بحران اقتصادی،چنان است که هیچ دستاوردکوچکی،اگرهم بدست آمدنی باشد، پایدارنمانده وبسرعت دود شده وبه هوامی رود.بطوری که پاسخ گوی هیچ دردو مشکلی نبوده و نیست.حتا درحد یک ُمسکن(مانند افزایش صوری 20 درصد حقوق های حداقل دربرابرتورم گسترده بالای آن). ج-رژیم بیش ازپیش شمشیرداموکلس اخراج وبستن کارخانه را-درکنارسرکوب مستقیم-بربالای سرکارگران نگهداشته است تا کارگربه تب وبدترازتب،راضی بماند. چنین وضعیتی درکنارافت شتابان سطح زندگی و مدّ شتابان فقر،مدّغرق کننده،جزگزینش یکی ازدوراهی ِ یا سقوط به غرقاب نابودی و یا حرکت به جلوبرای آزادکردن نیروی مشترک حول مطالبات مشترک را دربرابرخودنمی یابد.معنای چنین دوراهی دریک کلام یعنی یا گذربه نبردهای کلان وسراسری ویا بزیرآب رفتن و تباه شدن است. البته چنین دوراهی هنوز به یکسان و بصورت همه گیر،فهم نشده و اینجا و آنجا با امید به نجات ازطریق مبارزه منفرد ونبردموضعی ونیز تفرقه افکنی های رژیم وکارفرمایان ویا هنوزجان سختی فرقه گرائی به حیات خویش ادامه می دهد.بااین وجود ناکامی این تجربه ها وتشدید وخامت عمومی،با دوقطبی کردن اوضاع بسرعت این گزینش را-آنهم باشتاب- دربرابرهمه قرارمی دهد. هم اکنون نیزما بدرجاتی شاهد ترکیب وگره خوردگی مطالبات وخواست های موضعی با خواستهای کلان هم چون به چالش کشیدن سیاست های کلان اقتصادی ازجمله خصوصی سازی ویا سیاست های وارداتی و فساد ومافیا درسطح کلان،ومخاطب قراردادن ومحکوم ساختن دولت ووزراء و...هستیم.کارگران درهرگامی برای احقاق خود،نه فقط کارفرمای مشخص و منفرد،بلکه کل هیولای رژیم را دربرابرخودمی بینند.وهمین مساله پیوند با مطالبات حتا اخص را با مطالبات کلان،با استبداد، وباسیاست های اقتصادی کلان و نئولیبرالیستی روبروساخته است.این که درشرایط سرکوب شدید،معمولا خواست های کلان وسیاسی پشت مطالبات صنفی سنگرمی گیرند،مطالباتی که به محض مستعدشدن فضابلافاصله جهش واربه طرح مستقیم مبارزت کلان گذرمی کنند، نباید فعالین را درارزیابی ماهیت مطالبات ونادیده گرفتن پیوند لاینفک مطالبات جاری وصنفی با مطالبات کلان دچاراشتباه محاسبه کند. این نیزکاملا قابل فهم است که کارگران درمحیط های مشخص کاری بدلیل اجتناب ازآسیب پذیری درشرایطی که هنوزتوان نیروبه سودآنان بهم نخورده است،به سنگربندی درپشت مطالبات صنفی می پردازند. اما همین کارگران به عنوان شهروندان درکارزارتحریم گسترده رژیم شرکت می کنند و هرجا که فرصت ابرازوجود داشته باشند رژیم را تنها می گذارند. با این همه نگاهی به بیانیه ها وشعارهای کارگران ومعلمان ودانشجویان و....همه همه بدرجات روزافزونی ترکیب مطالبات موردی و کلان را به نمایش می گذارند.
****
البته ادعای ورود گام بگام جنبش به مرحله ترکیب نبردهای موضعی وکلان به پیشگوئی و آرزوشباهت پیدامی کرد،اگرکه هرآینه بسترعینی و پیش شرط های آن فراهم نشده بود.یعنی بدون شنیده شدن کوس رسوائی شکست رژیم دردوعرصه" دموکراسی واصلاحات سیاسی، و نان وعدالت" . چنین فراشدی به معنای درهم شکستن دوسد بزرگ وبهم پیوستن تدریجی دو طغیان بزرگ(می توانید نام آن را سیلاب بگذارید)، دوشط خروشان و فراهم آمدن بسترمشترک وبزرگی است که رژیم همواره درجدائی اشان ودرتقابل هم قراردادنشان-نان دربرابر آزادی- حول آنها به مانوروتوهم پراکنی پرداخته و تلاش می کرده است که بدین وسیله آرایش صفوف جنبش مقاومت را بهم بریزد.
اکنون باشکست کامل درهردوعرصه وعده "آزادی ومردم سالاری"و آوردن پول نفت به سرسفره ها،رژیم مانده است با تنها اهرمش که همانا سرکوب وسرکوب بیشتر است. همه تلاش او برآن است تا با ایجاد ترس واستفاده ازاهرم زندان و گروگان گیری مالی(وثیقه) وپرونده سازی وبرافراشتن شمشیر دستگیری برسرهرفعال ومعترض،وبا برخ کشیدن لحظه به لحظه مأمورین اطلاعاتی برای تک تک کارگران،نفس ها را درسینه حبس کند.با این همه دراین تنها عرصه هم دست رژیم بی حد ومرزبازنیست.کاربرد سرکوب هم قانون بندی خود را دارد و هم چون داروئی است که اگرازحد معین ومجاز بیشترتجویزشود، می تواند به ضد خود تبدیل شود.مترسک تامادامی مؤثراست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد.یعنی همان سخن معروف که بر"سرنیزه" می توان تکیه کرد اما برسرِنیزه نمی توان نشست!
وقتی ازچنین روندی انتقالی وشرایط مساعد برای فرارفتن ازنبردهای موضعی به نبردهای سراسری سخن می گوئیم،بی شک کوشندگان وفعالین کارگری آگاه با درنظرگرفتن بسترمساعد وعینی چنین روندی وبا عنایت به قواعد بالندگی آن،می توانند بعنوان یکی ازعوامل میانجی جنبش،نقش مهم ودرخوری را دربالغ کردن این شرایط،ازجمله فراگیرکردن یک خواست بالقوه فراگیروداغ وبسیج کننده(مثلا خواست حداقل حقوق 600 هزارتومان ویا دستمزدمعادل تورم و..)، پراکندن ایده اعتصاب(اعتراض) سراسری حول آن، جلب حمایت قبلی کارگران مؤسسات مهم و نقش آفرین و…. به عمل آورند.بی تردید،چنین کاری درشرایط سرکوب امرسهل وآسانی نیست وخود فعالین حاضردرصحنه بهترازهرکسی می توانند میزان عملی بودن یا نبودن آن را تعیین کنند.اما همانطورکه گفته شد،این شتاب وخامت اوضاع وگرانی وتشدید بی اندازه شکاف های طبقاتی واجتماعی است که اندازه وشتاب گام های ما را تعیین می کند ودرچنین شرایطی بسنده کردن به اقدامات "میکرو" ومربوط به شرایط عادی،به شیوه آسیاب به نوبت،کارسازنیست.برعکس پیشبرد مطالباتی هم چون تشکل های مستقل وظهورهمبستگی سراسری ومقابله با تورم،مقابله بااعلام ورشکستگی، مقابله با میزان خط فقراعلام شده وحتا انکارضرورت چنین خطی،مقابله با سیاست های خانه خراب کن رژیم وتأمین مواد اولیه برای کارخانجات درحال تعطیل وبحرانی،مقابله با خصوصی سازی،مقابله با تعویق پرداخت دستمزدها وده ها مطالبه کمابیش فراگیر وکلان هم اکنون موجود(با شعارخواست مشترک،اقدام مشترک)، درمتن چنین گام هائی است که جنبش می تواند یک شبه ره صدساله برود.والبته عطف به نبردهای بزرگ،هرگزبه معنی تازاندن به جلو بدون درنظرگرفتن زمینه مساعد عینی، غفلت ازپوشش های لازم و به آب وآتش زدن فعالین وپیشروان کارگری…نیست. برعکس درگام نخست هدف توده ای کردن مقاومت است وایجاد فضای تزلزل و رعب متقابل برای دشمن و سست کردن اهرم سرکوب، تاراه پیشروی های بعدی گشوده شود.
باین ترتیب سه شاخص اصلی، یعنی افزایش قدرمطلق تعداد کارگران شرکت کننده در اعتراضات که گویای رشدنسبی روحیه مبارزاتی وهزینه پذیری است، رشد نسبی همبستگی وتشکل یابی، وبالأخره بدرجاتی پیوند مطالبات ومبارزات موضعی با مبارزات و مطالبات کلان ومشترک، درمجموع خود نشاندهنده واقعیت دوره انتقالی کارگران ازحالت دفاعی صرف به حالت تعرضی و آمیزه ای ازهردواست. با این همه راه هموارنبوده و آکنده از چالش های نفس گیر وخوان های گوناگون است. بیش ازهمه ازدوچالش مهم می توان نام برد:نخست، اهرم سرکوب(چه بصورت قهروسرکوب مستقیم وچه بصورت قهروسرکوب غیرمستقیم نظیر اخراج ها وتعطیلی مؤسسات).چالش فوق مستقیما ازسوی رژیم منشأمی گیرد.چالش دوم را می توان بحران بلوغ نامید و متعلق به تنش ها ی درونی جنبش است.
درمورد بحران اخیر،می توان ازجمله به چندموردزیراشاره کرد:
-نوع وماهیت تشکل های توده ای طبقه کارگر وچالش هائی که حول آن شکل گرفته است
-چگونگی پیوند "فعالین کارگری" با مبارزات توده ای وبدنه کارگری
رابطه حزب وتشکل های توده ای
ماهیت مطالبات کارگری وچگونگی پیوند مطالبات صنفی و سیاسی درشرایط استبدادی وهم چنین پیوند فعالیت علنی و مخفی و....
*****
چگونه می توان بربحران بلوغ فائق آمد ودوره گذاررا با موفقیت طی کرد؟
1-قبل ازهرچیزباید ازدوقطبی کردن وتقابل قراردادن مصنوعی مبارزه برای مسائل جاری وفوری ومبارزه علیه نظام سرمایه داری و علیه نظام کارمزدی اجتناب کرد.بی تردید درنظام سرمایه داری هم مبارزه برای دستمزد وبهبود شرایط زندگی اهمیت داشته وهم مبارزه علیه نظام مزدی وبقول انگلس علیه نکبت اصلی. مهم آنست که علیرغم تمایزنسبی بین آنها، دیوارچینی بینشان وجود ندارد.
2-تأکید برمبارزات جای به مثابه نقطه عزیمت.مبارزه طبقاتی بصورت یک فرایند است و ازمطالبات بی واسط وهم اکنون شروع شده وتعمیق پیدامی کند. مهم است بدانیم که این مبارزه علیه نظام سرمایه داری دربسترمبارزه جاری ونیازهای بیواسطه شروع می شود ومتناسب با تجربه و آزمون توده ها و وبه موازات توانائی آنها به سطح سازمان یابی به مثابه یک طبقه ارتقاء پیدامی کند. بنابراین کانونی کردن مطالبات جاری وفراروی ازآن به مثابه دوروی یک فرایند محسوب می شوند.وکارگران درآزمون تغییرشرایط زیستی ومبارزه برای تأمین نیازهای فوری واولیه خود، خویشتن را نیزمی آفرینند وراه عبورازتاروپود های بهم تنیده شده نظام طبقاتی را می گشایند. وقتی ازاعتصاب و مبارزات دسته جمعی حول خواستهای فوری به مثابه مکتب مبارزه طبقاتی نام برده می شود،دقیقا ناظربرفراروی ازوضعیت جاری وظرفیت خود دگرگون سازی کارگران درمیدان مبارزه است.
دریک کلام، همانطورکه مطالبات معطوف به نفی سیستم را باید به مثابه نتیجه مبارزه دانست وازپیش شرط قراردادن آن به مثابه نقطه شروع حرکت اجتناب ورزید،بهمان اندازه باید از جداکردن مصنوعی عرصه مبارزه برای دستمزد(بهبود درشرایط بردگی ) ازمبارزه علیه کلیت سیستم ولاجرم ازجداکردن مبارزه اقتصادی وسیاسی ونظری ازیکدیگر اجتناب ورزید.مبارزه ای که علیرغم تمایزشان سه وجه گوناگون یک واقعیت-مبارزه طبقاتی- را تشکیل می دهند وبه مثابه سه وجه مکمل وهم طرازمبارزه طبقاتی دربسترمبارزات هم اکنون موجود جاری اند.اگراولی موجب رویکرد سکتاریستی(وفرقه ای) به جنبش می شود،دومی راه رفرمیسم وادغام درنظام سرمایه را هموارمی کند.
3-تأکید برخصلت والزامات حرکت جنبشی،سازماندهی افقی،واحترازازافتادن به دامچاله مباحثات اساسنامه ای(صرفنظرازآن چه که برای پوشش دادن به فعالیت علنی لازم است) وایدئولوژیک و"برنامه های حزبی" وایجاد تشکل های دستوری وازبالا برای جنبش توده ای .نباید فراموش کرد که مساله اصلی،نه اسم وعنوان تشکل ولاجرم ایجاد قطب بندی های کاذب حول عناوین واسامی، بلکه تأکید برمحتوای تشکل ها به مثابه ظرفی برای جاری شدن مبارزه طبقاتی هم اکنون موجوداست که مستلزم نقش آفرینی بدنه ودمکراسی فعال وازپائین، بهمراه مقابله با بوروکراسی وساختارسلسه مراتبی است.
4-تأکید برپیوند هرچه بیشتر بین فعالین وبدنه جنبش .هدف،آنگونه که درمانیفست دربخش مربوط به نسبت کمونیست ها باپرولترها آمده، تبدیل شدن فعالین آگاه وپیشروکارگری به بخش ارگانیگ واندام وارطبقه است:"آنان منافعی جدا ازمنافع کل پرولتاریا ندارند.آنها هیج حزب خاصی دربرابردیگر احزاب کارگری نیستند.آنها همواره منافع مجموعه جنبش ومنافع پرولترهای همه ملت ها را برجسته کرده ونمایندگی می کنند".هدف فوری کمونیست ها،هدفی بی بروبرگرد،ودرهرشرایطی مبارزه برای سازمان یابی پرولتاریا به یک طبقه است.بی شک چنین کارکردی مطلقا دربرابرکارکرد فرقه هائی قراردارد که عملکردتیپک اشان تفرقه افکنی دربرابرتبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود،ازطریق"قراردادن کشف وشهودخودشان به جای عملکرد اجتماعی وقراردادن یک سازمان اجتماعی من درآوردی بجای تشکل تدریجی پرولتاریاست".خود بورژوازی ورژیم به حدکافی برای تفرقه کارگران برنامه ریزی می کند و نقش اصلی فعالین طبقه درخنثی کردن آن است.نگاه کمونیست ها به طبقه کارگر به مثابه یک طبقه حامل اکثریت بزرگ با بخش ها وخودویژگی ها وحتا دارای منافع اخص و گوناگون،درعین داشتن منفعت وموقعیت عام ومشترک که همانا زندگی ازطریق کارومزدخود واستثمارشدن بوسیله بورژوازی،ولاجرم مبارزه به مثابه یک طبقه دربرابر طبقه بورژوازی، ودریک کلام یک طبقه بزرگ ومتکثروپلورالیستی است.درنظرگرفتن اصل تعددتشکل ها،ودست کشیدن ازتمامیت گرائی سنگرگرفته درپشت ادعای "مارکسیستی" ِیک حزب واحد و یک تشکل واحد، یکی ازنتایج نگرش دموکراتیک وغیرتمامیت خواهانه وغیرایدئولوژیک به مارکسیسم است.
5-تقویت هرچه بیشترپیوند متقابل باجنبش های اجتماعی دیگر،هم درسطح کشوری وهم درسطح جهانی باجنبش های کارگری وجنبش های اجتماعی وضدسرمایه داری(نباید ضرورت پیوند باجنبش های اجتماعی وطبقاتی مدافع ساختن جهانی دیگر را، جایگزین پیوند با نهادهای بوروکراتیک ورسمی همسازبا جهان موجودوامپریالیستی-البته بدون آن که بخواهیم پیوند وتعامل با آنها را بطورمطلق نفی کنیم- کرد). مهم آنست که بدانیم که پیوند های انترناسیونالیستی ودرجهت مبارزه مشترک برای ساختن جهان دیگر ازاولویت استراتژیک وغیرقابل قیاس برخورداراست.
6-اشتراک عمل بین گرایش ها و جریان ها گوناگون حول مطالبات جنبش کارگری وجاری کردن بحث ودیالوگ غیرخصمانه حول اختلافات وبرای حل و یا شفاف ترشدن آنها. مهم آنست که هیچ گرایشی خود را معادل جنبش طبقه کارگرونماینده تام الاختیار آن نداند وبداند که درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی جنبش،ازجمله درعرصه نظری ونیز نوع تشکل یابی یک شرط لازم وحیاتی برای نقش آفرینی پرولتاریا به مثابه یک طبقه است.والبته همانطورکه گفته شد،پذیرش پلورالیسم به معنی دست کشیدن ازمبارزه نظری-سیاسی و نفی حقانیت نظرخودوتلاش برای اشاعه وفراگیرکردن آن نیست.مهم آنست که این کار را بقیمت مثله کردن جنبش وبه قیمت تکه تکه کردن طبقه کارگر پیش نبریم.مهم آنست که بدانیم هیچ اصولی نمی تواندبالاترازاصل تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه فرارونده و"برای خود"(وازجمله نفی خود وتقسیم جامعه انسانی به تقسیم طبقاتی)، دربسترمبارزه وتجربه زنده خود طبقه وبدست خود، بشود.بقیه مسائل و"پرنسیپ ها" باید درذیل این اصل مادر جای بگیرند وجایگاه واهمیت وضرورت خود را دررابطه با آن تبیین کنند.اگرحول مساله ای-هرچند مهم ودرجای خوداصولی-نقدا اجماع وتوافق عمومی وجود ندارد،بجای پرنسیپی کردن آن -لااقل بصورت زودرس- وپیش شرط هرگونه اقدام واتحادعمل مشترک قراردادن آن ولاجرم تکه تکه کردن صفوف هم اکنون بقدرکافی پراکنده کارگران، می توان آن ازقراردادن آن به عنوان مبنای اتحاد عمل گرایشات گوناگون-تااطلاع ثانوی وتاهنگامی که هنوز قادربه ایجاد اجماع حول آن نشده ایم-اجتناب کرد وموضع گیری حول آن را بازگذاشت و به مبارزه نظری پیرامون آن پرداخت، تاشرایط برای پذیرفته شدنش واقناع عمومی فراهم شود.
نباید فراموش کنیم که اصل تلاش برای سازمان یابی پرولتاریا به عنوان یک طبقه فرارونده، وخودرهان وخودگردان، به مثابه اصل مادر وزاینده اصول دیگر،وظیفه مبارزه علیه تفرقه وپراکندگی-منشأاصلی اقتدارسرمایه- را بعنوان مهمترین وظیفه دربرابر هرکمونیست وهرمدافع طبقه قرارمی دهد. وباتوجه به این که کارگران تنها درجریان مبارزه برای مطالبات عاجل وبرای تغییرشرایط زندگی خود قادربه تغییرخود و تبدیل شدن به سوژه ای درانطباق با اصل فوق می شوند، آئینی کردن آن و تبدیل کردنش به ایدئولوژی وسپس پیش شرط قراردادن آن،درحکم نقض گوهر اصل فوق وپراکنده کردن صفوف پرولتاریا خواهدبود.
******
درکتب وروایات مذهبی آمده است که وقتی ستمکشی – تاچه برسد به کارگری که تولید کننده جان ِهستی وزندگی است - شلاق می خورد عرش خدایان بلرزه می افتد.شلاق زدن برگرده کارگران، به جرم برگزاری مراسم مستقل روزجهانی کارگر ومبارزه برای مطالبات اولیه خود،بی شک ازآن نوع جنایت ها است که عرش خدایان آسمانی را به لرزه می افکند. بدین سان جمهوری اسلامی درشرایطی که جاپایش برروی زمین بیش ازهرزمانی سست ترمی شود، اگرحمایت خدایان آسمان را نیزازدست بدهد،خود را بیش ازپیش درمحاصره "بردگان شورشی" و"بندگان عاصی به ولایت" خواهد یافت. گرچه رژیم به مقتضای خوی کژدمی اش، همواره تعرض وتجاوز را شروع کرده است وبخیال خود داردمی تازد وراه های انقلاب را یکی پس ازدیگری کورمی کند.اما هم چون همه مستبدان سرمست وکوته بین تاریخ وبدترازبسیاری ازآنان،غافل ازآن است که الزاما هرشروع کننده ای پایان دهنده نیست و پایانش می دهند.
2008-04-29-10-02-87http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Thursday, April 17, 2008


ملت برگزیده ورؤیاهای یک جوجه فاشیست!

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

اخیرا احمدی نژاد، دراستان خراسان سخنانی برزبان راند که آشکارا نشان دهنده قرابتِ تراوشات او با اندیشه های فاشیستی بود. اودرطی این سخنان "ملت ایران" را دارای دومأموریت بزرگ تاریخی ومکمل هم دانست که عبارتنداز ساختن ایران مقتدرواسلامی ونیزتغییرمدیریت جهان برپایه یک مدیریت الهی!
البته اصل وجود چنین مالیخولیائی درجمهوری اسلامی تازگی ندارد.اما نحوه،زمان وشدت بروزچنین تراوشاتی درمقاطع مختلف متفاوت است
بکارگیری مفاهیمی هم چون رسالت ومأموریت تاریخی-جهانی،ملت برگزیده وپیشتاز ومنجی ودعوت کننده به عزت خدائی،درکنارگسترش اقتدارهسته ای و تأکید برضرورت فرهنگ ایثار وشهادت،واین که باید به خوبی این دومأموریت را انجام بدهیم ... به روشنی ازاین که درذهن این جوجه فاشیست چه می گذرد پرده می دارد.
علاوه براین، درنگ برروی چندنکته دیگر نهفته درسخنان احمدی نژاد نیزحائزاهمیت است:
اول آن که، نباید فراموش کرد که او این سخنان را نه دردوره طلیعه فاشیسم اسلامی بلکه دردوره افول آن برزبان می آورد. یعنی پس از30 سال تلاش وناکامامی و شکست.تلاشی که اکنون نظام جمهوری اسلامی را دربرابرنسل سوم خویش قرارداده است.بهمین دلیل نه برخاسته ازموقعیت تثبیت شده آن، بلکه برآمده از موقعیت متزلزل آن وبرای نجات ازآن است. باین ترتیب ما شاهد دوپینکی تازه در پیکراین دونده فرسوده هستیم.
دوم آن که، اودراین سخنان خود تصدیق می کند که بدون تغییرمدیریت جهان،امکان ساختن ایران اسلامی وجود ندارد.وبهمین خاطر با توسل به فرافکنی واحاله ادعای ساختن ایران اسلامی به آینده ای نامعلوم وناکجاآبادی بنام "تأمین مدیریت الهی" برجهان، نه فقط دلیل ناکامی 30 سال گذشته نظام را برمی شمرد ،بلکه دلیل ناکامی های آینده را نیزبرمی شمرد.
سوم آن که،اگرهرآینه فقط یک مأموریت ویژه-مأموریت اصلی- برای احمدی نژاد قائل باشیم،همانا به پایان رساندن سرکوب "ملتی(همه ملل واقوام ایرانی)" است که او ازرسالت جهانی آن دم می زند.سرکوب کارگران ومعلمان،زنان و دانشجویان،روشنفکران و فرهنگ مقاومت؛ودریک کلام "آبادکردن بیشترزندان ها وقبرستان ها" وبرافراشتن درفش وشکنجه و پرونده سازی برای هرشهروند ناراضی، بخوبی وجود این مأموریت ویژه را به اثبات می رساند. بنابراین به آسمان بردن شعار"ملت مقتدرایران" هدفی جزقربانی کردن آن برروی زمین ندارد.
واگرخواسته باشیم ازمأموریت دوم وی سخن به میان آوریم، آن نیز،جزتلاش بی وقفه وتحریک آمیزوی برای واقعیت بخشیدن به خطرتصادم وجنگ ویا تحریم وتشدید فشارهای بین المللی چیزدیگری نیست.
چهارم آن که،معلوم می شود مذهب وناسیونالیسم،مانندهمیشه،ابزارهائی هستند برای تحکیم و بقاء ثروت و قدرت مصادره شده.اگردرگذشته بخاری ازدیگ برمی خاست ولاجرم ُسس مذهب زیادتربود،اکنون که این دیگ به سردی گرائیده،توسل به ناسیونالیسم ملت برگزیده،می تواند رنگ وبوی بیشتری بگیرد. واین البته با یکی ازمشخصات دگردیسی جمهوری اسلامی درفازانحطاط وگندیدگی تطابق دارد.
اما درمورد دوپینک ناشی از تززیق درآمدهای ارزی نفت وسودای تکمیل چرخه هسته ای چه می توان گفت؟اولاباید گفت که تزریق ماده دوپینک کننده درکالبدیک دونده فرسوده،نمی تواندازاویک دونده تازه نفس به وجود بیاورد و ثانیا هردوپینکی پس ازگذشت زمان مفید وکوتاه،خاصیت اولیه خود را ازدست داده وبدترازآن تزریق دائمی اش موجب بروز نارسائی های جدیدتری می شود. اگرپول نفت وتسلیحات هسته ای می توانست رژیمی را نجات دهد،قبل ازهرکس رژیم شاه و نیزبلوک نیرومند و مقتدرشرق را نجات می داد. ولی شاهدبودیم که خود این عوامل بجای یارشاطر،بارخاطرشدند، ووقتی زمان فروپاشی نردیک شد،برشتاب آن افزودند.
افزایش تصاعدی میزان نقدینگی وشکاف طبقاتی وتورم،برداشتن سد گمرگی وسرازیرشدن سیل واردات، نابودی نهادها و مؤسسات تولیدی موجود، بهم ریختن ساختارهای نظم کنونی سرمایه بدون آن که بتوان متناسب با آن جایگزین قابل قبولی فراهم ساخت،وبالأخره برانگیختن انتظارات برآورده نشدنی، ازپی آمدهای این نوع دوپینک کردن هاست.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


2008-04-17-22-01-87

Friday, April 11, 2008

درپاسخ به دوپرسش نشریه برابری پیرامون رابطه ایران آمریکا و روندبحران هسته ای
سؤال نخست
:
بنظرشمادرصورت عادی شدن روابط بین ایران و آمریکا چه اتفاقاتی درخاورمیانه رخ می دهد و اصولاجمهوری اسلامی چه نفشی را درمنطقه بازی خواهد کرد!
بفرض عادی شدن روابط،چنین رویدادی بی شک باتوجه به اهمیت ژؤاستراتژیک ایران و نیزنفوذ معین نظام حاکم برایران درصحنه سیاسی منطقه، بویژه درعراق،لبنان وفلسطین و... ونیزروندکانونی شدن مناقشات رژیم ایران و دولت اسرائیل، می تواند بسهم خود تأثیرات مهمی درصف آرائی ها وکنترل نسبی دامنه بحران بگذارد. اما درابعاد این تأثیرات نباید مبالغه کرد. چرا که اولا قدرت های امپریالیستی ودررأس آنها دولت آمریکا خود را ارباب جهان و منطقه می دانند ودارای منافع حیاتی وپایداری درآنجا هستند که دنبال کردن آنها تحت هرشراطی اولویت نخست آنان را تشکیل می دهد و همین سیاست هاست که مولد اصلی بحران هستند.بهمین دلیل تقلیل بحران و تنازعات منطقه به دوقطب ایران وآمریکا نادرست است.درحقیقت تضاد عمده بین امیال وهدف های امپریالیستی و منافع مردم منطقه است که جمهوری اسلامی بطوراخص و جنبش اسلام بنیادگرا بطوراعم باسوارشدن برامواج نارضایتی آن، وازجمله بهره گیری از سیاست های تجاوزطلبانه اسرائیل نسبت به فلسطینی ها و مردم منطقه است که می توانند بهره بهرداری کرده وعرض اندام کنند. بدیهی است که حتا باکنارکشیدن فرضی رژیم ازاین منازعات، صرفنظرازافت وخیزهای حتا مهم مقطعی اصل بحران هم چنان تداوم خواهد داشت.
اما ،همانطورکه درمتن پرسش نیز مشهوداست،سوال فوق بایک اگربزرگ همراه است.واین به معنی آنست که تحقق این سناریوبه نوبه خودنیازمند تحقق دوپیش شرط است:یکی تغییرکلی سیاست خارجی تاکنونی رژیم جمهوری اسلامی ودیگری تغییرسیاست های حاکم برکاخ سفید بخصوص سیاست های نئوکان ها دربرخورد با جمهوری اسلامی. بنابراین برای آنکه بتوان به سوال فوق درزمینه واقعی ونه تجریدی پاسخ داد لازم است آن را درپرتو درجه تحقق این پیش شرط هامورد بررسی قرارداد.
بنظرمیرسد درمقایسه با گذشته درهردوسوی این معادله علائمی ازپیدایش رویکردها و روندهای تازه مشهوداست.یعنی درسوی آمریکا که قطب تعیین کننده تربحران را تشکیل میدهد،شکست ها و ناکامی های سنگین نئوکان ها درمنطقه ازجمله درعراق،افغانستان و حتا تعمیق بحران درپاکستان، وچرخش افکارعمومی بویژه در آمریکا علیه این سیاست ها و بازتاب آن دررقابت های درونی طبقه سیاسی حاکم آنجا، یکی ازمولفه های مهم جدید است که درصورت تفوق آن دردرون آمریکا می تواند نقش مهمی را درجهت پیش برد سیاست های معطوف به عادی سازی و درگام نخست شروع دوره تازه ای از مذکرات مستقیم بین طرفین بحران بهمراه داشته باشد. البته تفوق این رویکردهنوزتضمین شده نیست ونیزشروع چنین مذاکراتی الزاما به معنای نتیجه بخش بودن آن نیست. ولی می توان تأکید کرد که درمیان دولتمردان طبقه سیاسی حاکم بر آمریکا این گرایش که برای بیرون آمدن ازبحران روبه تعمیق کنونی درعرصه های گوناگون، نیازبه گسترش همکاری وپیش برد سیاست تنش زدائی با جمهوری اسلامی درتمامی کانون های بحران هست، روزبروزتقویت می شود. میزگرد اخیر 5 وزیرخارجه قبلی آمریکا-ازهردوجناح- و درخواست فرمانده ارتش آمریکا درعراق ازجمهوری اسلامی برای فروکاستن ازدرگیری های اخیر بصره واجتناب از جنگ داخلی تازه فی مابین نیروهای دولتی و مقتداصدر، ازجمله نشانه های تازه ای ازوجود وتقویت چنین رویکردی است.
درسوی دیگراین معادله رژیم ایران قراردارد که ازیکسوبا قبضه کامل قدرت توسط جناح باصطلاح اصول گرا وتثبیت مواضع خود ،که خود شرط لازمی برای دست یافتن حاکمیت به اراده واحدی جهت شروع مذاکره ازموضع قدرت و انحصارا توسط عناصرموردوثوق خود وفارغ اردغدغه رخنه دشمن و باصطلاح افتادن به دام سیاست استحاله ویا انقلاب مخملین است.بستن کانال های مراوده سیاسی جناح های دیگربا قدرت های خارج توسط جناح حاکم درهمین رابطه است. نشانه دوم دیگربیان موافقت کلی واصولی خامنه ای درمورد مجاز بودن اصل مذاکره با آمریکا است(ولی نه هنوزبه معنای زمان شروع آن) .که البته مدت هاست که گام نخست و اولیه آن درمحدوده وحول مسائل عراق برداشته شده است. ارزیابی هردوطرف وبویژه طرف آمریکا ازاین مذاکرات مثبت است. چنانکه نظرمثبت مقامات آمریکائی و بخصوص مقامات نظامی را مبنی بر کاهش چشمگیر-تاحد دوسوم-ازدامنه عملیات تروریستی که هماناشبه نظامیان شیعه باشند،بارها خوانده وشنیده ایم.
درهرحال همانطورکه اشاره شد این ها فقط نشانه هائی ازمسیرتکوین رویکردجدید هستند وهنوزتافعلیت یافتن وقطعیت پیداکردن آن فاصله دارند.بطورکلی ما هنوز دریک فاز انتقالی که آکنده از انواع فشارها،بهمراه چانه زنی وتست کردن وگام برداشتن های محتاطانه ازهردوسوهستیم که بدنبال یافتن نقطه های شروع تازه وپیشروی های بعدی هستند.گواینکه اساسا چنین مسیری بنابه طبیعت مزمن بودن بحران با افت وخیزهای گوناگونی همراه است وهدف مشخص ازتلاش های موجود نیزهموارکردن راه مذاکره وتوافقات ضمنی برای کاستن از دامنه تنش درمناطق بحرانی است. بهمین دلیل نباید دچار خوش بینی زیاده ازحد درمورد ابعاد عادی شدن مناسبات شد. بگمان من بعیداست با توجه به تضادها و تفاوت منافع هردوطرف واصطلاک آنها با یکدیگر درچشم اندازنزدیک شاهد انطباق منافع آندوبرهمدیگروسازش آنها باهم باشیم.اما کاستن ازدامنه تنش ها و همکاری های مشخص درراستای منافع هرکدام چرا.
سوال دوم.درصورت بوقوع پیوستن این مساله پرونده اتمی ایران چه پروسه ای را طی می کند وواکنش جامعه جهانی مخصوصا چین وروسیه به این رویکرد چه خواهد بود.
نحوه برخورد با پرونده هسته ای ایران به نوبه خود تابعی است ازمتغیرنوع وکیفیت مناسبات عمومی رژیم ایران با دول غرب.به میزانی که این رابطه درمسیرکاهش تنش ها قراربگیرد،بهمان اندازه برخورد غرب با رژیم اسلامی با آسانگیری بیشتری همراه خواهد شد. با این همه درپرونده هسته ای ایران یک خط قرمزوجود دارد وآن مخالفت همه قدرتهای بزرگ شرقی و غربی وازجمله روسیه وچین و نیزقدرت های اروپائی و درخود آمریکا هردوجناح،با تسلیح رژیم ایران به سلاح هسته ای ونزدیک شدن به اقتدارهسته ای است.یعنی همان عاملی که جمهوری اسلامی بطور راهبردی بانزدیک شدن به آن والبته بطور ضمنی،روی آن به عنوان عامل اصلی بازدارندگی دربرابر تهاجم و نیزعامل چانه زنی وامتیازگیری حساب بازکرده است.البته جمهوری اسلامی تلاش می کند که درمنطقه خاکستری هسته ای-دست یابی به ملزومات دست یابی به اقتدارهسته ای تا به خودسلاح هسته ای بطوربالفعل –به قدم زدن دراین منطقه خاکستری بپردازد وازورود به منطقه خطرخیزومستقیم پرهیزکند.بدیهی است که دنبال کردن چنین سیاستی به معنی آن است که عرصه مناسبات رژیم با دولتهای بزرگ سرمایه داری هم چنان مین گذاری شده است وجمهوری اسلامی نیزتا بدست آوردن تضمین های لازم که هنوزهم نمی توان تعریف دقیقی ازمولفه های مشخص آن ارائه کرد،ازبازی با اهرم هسته ای دست نخواهد کشید.دررابطه با چنین تضمین هائی جمهوری اسلامی ازجمله به روند دوقطبی شدن جهان وپیوستن به قطب شرق(پیمان شانگهای)می اندیشد والبته این تنها تضمین نیست.
بیشترین احتمال درمورد پرونده هسته ای ایران اگرجریان های مخالف جنگ وکسانی که مخالف دامن زدن به جنگ سردبا رژیم هستند، درآمریکا قدرت بگیرندآن است که جمهوری اسلامی به همان قدم زدن درمنطقه خاکستری بسنده کند وبه دول غربی اطمینان ها وامکان نظارت های بیشتری رابدهد.ودرمقابل، غرب ودولت آمریکا نیز برای یک دوره به همزیستی کمترتنش زا با رژیم اسلامی تن بدهند. آنچه که درلحظه کنونی برای دولت آمریکا مهم است آن است که اولا باکاستن ازنتش های خود با رژیم ایران،دامنه بحران درمنطقه را کنترل کرده وچاشنی آن را بیرون بکشد و ثانیا با روی آوردن به جنگ کم شتاب درموردایران،به امیدشرایط مناسبی تری برای اعمال نفوذ بررژیم تهران باشد.
دوکشورروسیه وچین نیزضمن بهره برداری کامل ازتنش بین رژیم اسلامی با دولت های غربی،درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران و کاسته شدن تنش ها هستند.چون ازیکسو حفظ منافع عظیم مناسبات بادول غربی که اهمیت اساسی تری برای آنها دارد، وهم حفظ وگسترش دامنه مناسبات خود با ایران که به نوبه خود دارای اهمیت زیادی است، مستلزم آن است که بحران فی مابین رژیم ایران و آمریکا کنترل شده وازحد معینی فراترنرود. چرا که آنتاگونیستی و دوقطبی شدن آن حفظ توازن وهمزیستی مناسبات با هردوقطب بحران را مورد تهدید قرارمی دهد. این مساله نه فقط بخاطرحفظ منافع مشخص وکلان اقتصادی وسیاسی باهردوطرف بحران است، بلکه هم چنین برای خنثی کردن تلاش شروع جنگ سردتازه بین قطب امپریالیستی به رهبری آمریکا با رقبا و قطب امپریالیستی تازه نفسی چون چین وروسیه نیزهست. می دانیم که بهانه اصلی درتوجیه چنین جنگ سردی مستمسک قراردادن خطرایران برای اروپا وجهان برای استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی است.انها البته خواهان تسلط دولت آمریکا بررژیم ایران نیستند، اما درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران وکاسته شدن ازدامنه تنش هاهستند.آنها به جمهوری اسلامی به مثابه متحد بالقوه درپیمان شانگهای حساب می کنند.
2008-04-8

Sunday, April 06, 2008


آزادی محمود صالحی فعال ومبارزکارگری به همه کارگران وهمه کوشندگان آزادی وبرابری اجتماعی مبارک باد!
اگردشمن کارگران وزحمتکشان پیشاپیش برای سال نوتهاجمات گسترده ای راتدارک دیده ونامش را سال "نوآوری وشکوفائی" نهاده که درمعنای بازیافت شده اش، چیزی جزشکوفائی درسرکوب ونوآوری درآن نیست،چرا کارگران ورزمندگان نتوانند آن راسال تشدید مبارزه علیه اسارت و بردگی سرمایه و برای رهائی ننامند؟. آزادی محمودصالحی نشان می دهد که اولا با تقویت همبستگی مبارزاتی که درآن مقاومت خود محمود صالحی نقشی برجسته والهام بخش داشت،رژیم را می توان حول این یاآن خواست مشخص به عقب راند وثانیا تنها باحفظ همبستگی ومقاومت بیشتر می توان این گونه دست آوردها را دربرابرتهاجمات بعدی رژیم حفظ کرد وآن رامقدمه دست آوردهای بعدی قرارداد.
باآرزوی سال پیشروی برای کارگران وزحمتکشان وسال آزادی منصور اسانلو و همه زندانیان سیاسی .پرتوان باد درخت برومندمقاومت توده ای
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/