وقتی یک متهم به جنایت جنگی و نسل کشی، نامزد و کاندید جایزه صلح نوبل پیشنهاد
میکند، نفس این پدیده بی کم و کاست حامل طنزی است گزنده، قبل از هرچیز پیرامون
اوضاع برآشفته کنونی جهان، و فی نفسه در خود حکایتها دارد که درونمایه آن
قرارگرفتن سیرتمدن بشر در حرکت با دنده عقب و برسویه تاریک خود است (تا چه زمانی
و با چه پیآمدهائی). این که یک متهم به جنایت جنگی و تحت پیگرد، طبق موازین و
معیاریهای حقوقی همین جهان موجود، به خودجرئت میدهد که یک مافوق و یک جنایتکار دیگر را نامزدجایزه صلح کند، براستی یک شوخی تلخ تاریخ است.
من آن رندم که گیرم از شهان باج / بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج!
لبنانیزه کرن ایران به چه معناست؟ پیرامون مصادره و دوپینک سیاسی با «روحیه تعاون و همستگی مردم» ت تحت عنوان برساختهای ایدئولوژیک از ایران و «ناسیونالیسم»، در شرایط نادولتی و ریزش اقتداررژیم، اهمیت حلقهپیشروی و اتصال دهنده جنشهای مطالباتی و خیابانی در راستای یک جنبش سراسری در شرایط جنگی ....
تصمیمات جدید اتاق وضعیت کاخ سفید و تحولات برق آسا!
پس از حمله ا یران و نشست فوقالعاده اتاق بحران ، ترامپ ترمز را کشید!. آیا این یک نیش ترمز است یا ترمز کامل؟
در شرایطی که حمله آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هسته ایران و اینک واکنش تهران،نسخه دوم حمله به عینالاسدپس از ترور قاسم سلیمانی بود، بحران را وارد فازجدیدی کرد. حمله به ایران با خطر گسترش بحران به منطقه و حتی به گفته گوترش دبیرکل سازمان ملل تهدید صلح و امنیت جهانی را به عنوان یک خطرجدی مطرح کرد. درشرایطی که ترامپ با یک اقدام غیرمتعارف سیاسی بی گدار به آب زد و از رژیم چنج دفاع کرد ( بدون آنکه واقعا یک ارزیابی دقیقی از مساله مهم توانائی و عدم توانی واقعی رژیم تصور روشنی داشته باشد) وارد قمار بزرگی شد. البته که تمامی کاسبان جنگ در شاخه اپوزیسیون راست را سورپرایز و سر مست کرد و آنها با دمشان شروع به بشکن زدن کردند. بطوری که رضاپهلوی سرپا نشناخته، از تو یک اشاره از ما دویدن، بخصوص پس از دیدارش با اهالی کنگره، آماده دادن فراخوان قیام در آینده نزدیک شد و به مردم (یا خیل مریدان خود) گفت که خود را آماده لحظه قریب الوقوق قیام کنند. با اعلام رژیم چنج اوضاع به سرعت دگرگون شد. ۲۴ ساعت بیشتر نکشید که ناگزیرشد پایش را از روی گازبرداشته و روی ترمزبگذارد و همه را با این چرخش برقآسای خود مات و مبهوت نماید. او حتی شعار زنده باد مردم ایران و اسرائیل و صلح داد و در رویای سودای خویش صلح و جایزه نوبل را یکجا نصیب خود کرد!. البته پیشتر جسته وگریخته گزارشاتی از منابع مختلف از جمله دولت اسرائیل درز می کرد که اسرائیل تن به جنگ فرسایشی- یعنی به تاکتیک حکومت اسلامی جنگ نامتقارنی که از دیرگاه به آن علاقمند بود، تن نخواهدداد و فشارهای سنگینی برکشورکوچک اسرائیل که همواره به جنگ های برق آسا و پیروزیهای ضربتی عادت داشته وارد خواهد آورد. اما این ها تنها جوانبی از عوامل دخیل در این رویداد بودند. پیشتر درگفتگوهای خود تقریبا از ۸ چالش بزرگ پیشاروی ترامپ در ورودبه جنگ سخن گفتم که بنظر می رسداکثرآن عوامل هم فعال شده بودند. ازجمله یکی از آن ها افکارعمومی آمریکا بود
لحظههای حساس تصمیم گیری در اتاق «وضعیت» و چالشهای بزرگ پیشارو!
می دانیم
که کلیدواژه های این روزهای ترامپ، اولتیماتوم تسلیم سیاسی بی قید وشرط حکومت
ایران، جاری شدن حکم تخلیه تهران از زبان ترامپ، تهدید به ترور خامنهای (همین بهتنهایی
کافی است به جهانی بیاندیشم که چگونه بزرگترین قدرت جهان، با نقض قواعد و قوانین
بدیهی و موجود حاکم بر حقوق بین الملل، آشکارا قانون جنگل و داروینیسم اجتماعی را
برجهان حاکم می کند) که بیانگر عمق بحرانی است که سرمایه داری جهان گستر دستخوش
آن شده است. خواست اکیدی که دولت اسرائیل از همان لحظه تهاجم و بکارگیری تاکتیک
غافلگیری بزرگ خواهان آن بوده است ( در حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران یک قلم
آن، جایگزین هزاران پهباد، بحای هزاران پیجری شد که انفجارهمزمان آنها حزب اله ار
کارانداخت و در پی نفوذعمیق و طولانی در ساختارها و مبادی ورودی صورت گرفت).
کاسبان جنگ، اکنون فقط مختص حکومت اسلامی نیست. بلکه شامل رضاپهلوی و حامیان او هم شده است. و آنها نیز رسما و علنا جنگ را فرصتی طلائی برای بازگشت به قدرت می پندارند و حولش ترانه می سرایند. و حال آن که هیچ فردی با داشتن اندک وجدان و منش انسانی چه برسد به یک مدعی پادشاهی که سودای حکومت کردن داشته باشد، نمی تواند جلوس خود و تاج و تختش را بر خاکستر ویرانی و مرگ و خون مردم از کودک و زن و مرد و پیرو و جوان بگذارد. دولت آمریکا و اسرائیل در تدام برساختن سودای «خاورمیانه جدید» بر ویرانههای جنگ خانمانسوز، در مقام ایجاب و خلا قدرت ناگزیرند به چلبی سازی، امر تجربه شده و شکست خورده، روی بیاورند که کاندیدآنها به لحاظ سیاسی رضاپهلوی است که حالا شاهدیم نمایندگان کنگره آمریکا از وی دعوت به حضور و گفتگو کرده و از مجاهدین هم اگر با سلطنت آبشان به یک جوی برود به عنوان نیروی میدانی و عملیاتی ضربتی و هم پیاده کردن چترباز، بهره بگیرند. آیا مجاهدین که بنام رجوی پیام خود را صادر کرده اند،با افراد پا بهکهولت نهاده و گردگرفته در مقام عمل و نه سخن می توانند نقش گروه ضربت را ایفاکنند؟ خوب، البته زمانی که آب سربالائی برود، تاریخ در تکراردوم خود به همین شکل مضحک و کمیک می تواند بروز و ظهور داشته باشد... همه چیز سرهم بندی شده است و با منش بساز و بفروش ترامپ هم سنخیت دارد...
فشرده گفتگوی ( تقی روزبه) : ترا که خانه نئین است، بازی نهچنین است! هردو طرف به قماربزرگی دست زده اند: خامنه ای روی این که آمریکا جنگ نخواهد کرد و طرف مقابل روی این که حکومت تهران در ضعیف ترین وضعیت خود قراردارند، شرط بندی کرده اند.
وضعیت در آستانه کیش مات قرارگرفته واینک یکی از چهارمهره مات کننده به حرکت در آمده است ( تصویب قطعنامه اروپا و آمریکا در حکام آژانس و این که ایران خطری برای صلح و امنیت جهانی است و بطورضمنی دارای یک طرح ساختارمندموازی برای تولید سلاح هسته ای است) فرصت طلائی برای به حرکت درآوردن مهره اسرائیل ( با توجه به بازی ترامپ با این ورق ). دو مهره دیگرعبارتند از فعال کردن مکانیزم ماشه معکوس و مذاکرات باخت- باختی که جریان دارد و آمریکا شروع کرده است در جوی که شمشیر تهدید و حمله نظامی بر فرازآن آویخته شده است. ترامپ صریحا گفته است یا غنی سازی صفر یا بمب
رساندن آیران به آستانه جنگ توسط حکومتی که زیستن جز در بحران و دشمن/نظام نتواند. و در داخل نیز با ورق سرکوب وبه گردش درآوردن داس اعدام و ایجادهراس و ارعاب حکومت می کند (از جمله اعدام مجاهد کورکور ... دراین مقطع حساس)
واکنش های ایران در برابر این صحنه شطرنج کیش - مات، جز نوعی عملیات انتحاری وخطرناک نیست: افزایش کم وکیف اورانیوم غنی سازی شده و خروج از ان پی تی و به گفته گروسی ساختن بمب هستهای ( قدرتها اجازه نخواهند داد که تجربه کره شمالی در ایران تکرارشود).
حکومت اسلامی از ماهها قبل با آگاهی به عزم صدورقطعنامه و تهدید و تصمیم ترویکا به استفاده از ماشه معکوس و سیررویدادها به نقطه تعیین کننده، با اقدامات تحریک آمیز و نشان دادن چنگ و دندان از جمله افزایش شتابان غنی سازی و ریختن بنزین با آتش و تهدید حمله به نیروهای آمریکا در منطقه و غیره بیش از پیش دستاویز لازم برای حمله نظامی اسرائیل با حمایت آمریکا را فراهم کرده است.
رژیم ایران عملا بازی با تسلیحات هسته ای چون انباشت غنی سازی با غلظت بالا و. را به عنوان اهرم بازدارندگی بکارگرفته است، و مدعی است که یک خواست ملی است، که هیچ ربطی به خواست ملی ندارد.
برای همین ادعاهم شده، ضرورت برگزاری یک رفراندوم آزاد حول این که مردم ایران آزادانه ابزارکنند که آیا با سیاستهای هسته ای رژیم ایران موافقند یا نه وجود دارد و باید آن را دربرابر جنگ افروزی ها و قدرت نمایی رژیم (که توخالی هستند) به عنوان یک خواست ملی قرارداد.
نباید فراموش کرد که حتی اگر جنگ هم نباشد بازگشت تحریمهای بینالمللی به عنوان سازمان ملل (از طریق مکانیزم ماشه معکوس که در جای خود قراردادی ننگین چون ترکمن چای ا ست و در توافقنامه برجامه جاسازی شده بود)، اعمال تحریمهای گسترده جهانی و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران ( درجهانی که بین مردم و جباران حاکم تمایزی قائل نمی شنوند) درکنارتحریمهای ثانوی و حداکثری آمریکا و اروپا (که اکنون به آن روی آورده است) یک طوق و قیمومیت تاریخی و مصیبت بزرگی است که نقش حکومت اسلامی در آن برجسته است.
بطورکلی نظام استبدادی ولایت فقیه درطی ۴۵ یال نشانٔداده است، که نه یک حکومت نرمال که نظامی است عمیقا بحران زی وبحران آفرین، بهعنوان یک گرایش درونماندگار که بدون آن وبدون سرکوب و ریختن ثروتها و امکانات کشور در چاه ویل آن و تولیدفقر و فلاکت فراگیر، قادر به تداوم حیات خود نیست.
اما در برابروضعیت مشخص و خطرناک کنونی، خواست فوری توقف غنی سازی ، مخالفت با هرگونه جنگ و تعرض به کشور و یا تحریم و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران، بجای تحریم رژیم و ایراد فشارهای سنجیده و هوشمند بر جباران حاکم، خواست برگزاری رفراندوم ملی و آزاد برای روشن کردن خواست ملی مردم ایران پیرامون سیاستهای هسته ای رژیم ( که مدعی است یک خواست ملی است) فشرده این گفتگو (از جانب تقی روزبه) است.
نقش فشارافکارعمومی غرب، در
بحران فلسطین و اسرائیل و توقف
این
مقاله* که توسط سردبیریینالمللی بی بی سی نگاشته شده است مطلبی است پیرامون جنگ
غزه و بازتاب این کشتارعریان در ذهنیت عمومی شهروندان و دولتهای اروپائی. بی
تردید افزایش اعتراضات و دامنه تظاهرات علیه آن نقش مهمی در فشار به رویکرداین
دولتها دارد. گرچه هنوزآنقدر نیرومند نشده که بتواند برتوقف فوری جنایت جاری در
این جنگ تاثیرقاطع بگذارد. با این همه تاثیرات قابل توجه آن محسوس تر می شود.
بویژه اگر در نظر بگیریم که پس از جنوساید و کورههای آدم سوزی و آزاریهودیان
شاهد شکل گیری و حساسیت به حق افکارعمومی نسبت به یهودستیزی بوده ایم که عملا با
ایجادنوعی اینرسی موجب معادل انگاشتن یهودستیزی و حمایت بی قید و شرط از دولت
اسرائیل و عملکردآن شد. این رویکرد بویژه باد نادیده گرفتن بیش از پیش حق تعیین
سرنوشت مردم فلسطین و سرکوب آنها همراه بود.
۱- آقای
سعید رهنما دراین گفتگو در راستای «زدن خرافههای نظری و برنامه ای چپ سنتی و
رادیکال» که دچاربحران است و سوق دادن آن به سوسیال دموکراسی(و سوسیال-لیبرالیسم)
که سالهاست به آن اهتمام می ورزند کاملا موفق بودند. در اصل آن چه را که مدتهاست
وجود داشت به شکل عریان به روی صحنه آوردند.
۲-
واقعیت آن است که راه کارگر در پی بحران مرتبط با گرایشات درونی خود و عدم تحمل آن
به عنوان یک سازمان چندگرایشی در برابرمدافعان سازمان یک گرایشی، عملا به دو جریان
و سه گرایش تقسیم شد. یکی گرایش آقای شالگونی که خود را مدافع دموکراسی و مجلس
موسسان می داند، گرایش دوم به شوراها ونظام شورائی و نفی مجلس مؤسسان باوردارد و
گرایش سوم هم معطوف به چپ اجتماعی در برابر چپ معطوف به قدرت و دولت محوربود.
مذاکرات هسته ای: رژیم در وضعیت کیشمات/ اعتراضات رانندگان کامیون: جنبش مطالباتی فی نفسه هدف است و در راستای بازپسگیری زندگی بهیغعارفته، و نقدبرخوردهای ابزاری با آن/ جنگ و بحران غزه، بی تفاوتی دولتهای جهان در برابر رها شدن بیمهارسوداهای دولت راست کیش اسرائیل، و اهمیت به میان آمدن ابرقدرت افکارعمومی و جنبشهای ضدنسل کشی
ادعای تازه پرشکیان، در ایران هرکس میتواند رئیسجمهورشود!
دلیل:
رئیس جمهورشدن خودوی!
اخیرا او
در سخنانی گهربار که در آن هیچ نشانهای از وعدههای داده شدهاش به هنگام
انتخابات و از نقلقولهای مکررش از مانیفست «نهج البلاعه» - کتاب بالینی اش-
نیست، چنان در باره وفورآزادی در حکومت مطلقه سلسه ولایت فقیه در افشانی کرده است
که گوی رقابت و خوشخدمتی و وقاحت را از اسلاف و هم سلکان گذشته خود ربوده است.
چنان که می گوید ، ۸ ماه پیش کسی من را تحویل نمیگرفت اما رئیسجمهور شدم، پس
همه ایرانیان میتوانند به هر جایگاهی که بخواهند برسند و بهترین باشند. مدعی است
که رئیس جمهور شدن او نشان دهنده آن است که در ایران هرکس میتواند رئیس جمهور
شود!. اگر انسان به استعداد درونی برسد، هر کاری میتواند انجام دهد.
در خبرها
آمده است که دانمارک سن بازنشستگی را به ۷۰ سال افزایش داد و این افزایش به میزان
های متفاوت در شمارزیادی از کشورهای جهان و از جمله درایران هم به نحوخاص خود در
دستورکار قرارگرفته است. این یکی از شعارهای سرمایه داری حریص و سیری ناپذیر در
قرن بیست ویکم است و پیشرفته و غیرپیشرفتههم نمیشناسد و از قضا اکنون دامنگیرکشورهای
پیشرفته صنعتی هم شده است.
اهمیت یک گزارش حساس جدید ! سوای گزارشات سی سی ان و آکسیوس مبنی بر تدارک و تمرین گسترده دولت اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای، انتشار این گزارش که دو مقام برجسته دولت اسرائیل -رئیس موساد و وزیراموراستراتژیک اسرائیل- با سفر به رم باهدف دنبال کردن نتیجه مذاکره فردا بین ایران و آمریکا از نزدیک و درهماهنگی با ویتکاف اهمیت زیادی دارد. گرچه ممکن است بخشی از تاکتیک ایجاد فشار و هراس توسط دولت ترامپ برای تسلیم رژیم ایران به خواست غنی سازی صفر باشد، اما در عین حال اگر موفق نشود میتواند بحران هسته ای را وارد فازجدید و مخاطره آمیزی نماید. می دانیم که دولت اسرائیل مدعی است که پنجره زمانی معینی وجود دارد و فرصت طلائی حمله و تخریب تاسیسات ایران فراررسیده است و شکست مذاکرات را، بهترین لحظههای مناسب می داند که اگر بهره گرفته نشود ممکن است پنجره فرصت بسته شود . شقی که با ارزیابی تازه مقامات نظامی و دولت اسرائیل نسبت به شکست مذاکره با توجه بهچرخش موضع آمریکا به غنی سازی صفر تقویت شده است. ممکن است بخشی از جنگ روانی و ضدونقیضگوئی ترامپ و مقامات آمریکا هم باشد که تهدید و مذاکره راباهم ترکیب و غلظت آن را هردم افزایش میدهند. (ما با مذاکرات نرمال و عموما شناخته شده دیپلماتیک سروکار نداریم. اوضاع بشدت گرگ و میش است و ترامپ عمد دارد که حریف خودرا گیج و سرگردان کند...
این شق هم ممکن است که دولت ترامپ قصدش از نامه نوشتن به خامنهای و درخواست شروع یک دوره مذاکره فشرده قبل ازتصمیم گیری نهایی و صرفا باصطلاح تاکتیکی بوده باشد برای اتمام حجت به جهان و افکارعمومی که حکومت ایران را مسبب آغاز جنگ و حمله معرفی کند که نخواست از فرصت صلحی که او(ترامپ) فراهم ساخته استفاده کند.
هیچ کس نمی داند که ترامپ هرلحظه ممکن است چه تصمیماتی بگیرد و بههمین دلیل عدم قطعیت از ویژٰگیهای کنونی است
هم چنین در چنین بزنگاهی نامه ناگهانی و مفصل و آکنده از احتمال حمله توسط عراقچی به شورای امنیت سازمان ملل و گوترش و گروسی نیز نشان دهنده نگرانی حاکمیت از اوضاع بهقول عراقچی بزن بزن و احیانا اخباردریافتی از مجاری دیگر و ارزیابیشان ار فضای موجود است. سخنان خامنه ای، اورانیوم صفر غلط زیادی است، میتواند برای ترامپ که او را مخاطب قرارداده بود، پاسخ نهایی ایران و دلیلی برای بی حاصل بودن و پایان دادن بهمذاکره تلقی شده باشد. فشارهای داخلی آمریکا از جمهوری خواهان و کنگره و بویژه دولت و حامیان اسرائیل نیز برای برچیدن کامل تاسیسیات هسته ای و غنی سازی، بیتردید می تواند از عوامل مهم دیگر تغییرمواضع ویتکاف و ترامپ که قبلا گفته بودند هنوز تصمیم نگرفته است و دنبال نوعی توافق اولیه و محدود بودند، برای پایان دادن به ضرب العجل مذاکرات باشد. بهرحال تحولات مذاکره فردا مسیرروندها و سنتز تلاقی خطوط قرمزها را روشن خواهد کرد. ناگفته نماند که رژیم و سران نظامی این روزها بارها اعلام کرده اند که در آماده باش صددرصدی بسر میبرند.. در گزارش برنامه تلویزیونی برابری من از وضعیت کیش -مات علیه جمهوری اسلامی صحبت کرده ام ..... که دلایل تفصیلی خود را دارد.
خبر فوق- سفر دو مقام اسرائیلی در رسانه ایران از جمله انتخاب و نیز رادیو فردا ... درج شده است
گفتمان در معنای فوکوئی و جامعه شناسی نوین به معنی سخن و واژگانی نهادینه شده (در توصیف جهان و اهداف ) ولی در اصل معطوف به مناسبات اجتماعی و مناسبات قدرت (در حیطه های گوناگون اجتماع) است و نباید آن را با گفتگو مترادف گرفت. گفتمان وقتی دچاربحران و بیاعتباری می شود به معنی بحران در مناسبات اجتماعی و قدرت، و تولید خلأ قدرت است. اکنون رژیم اسلامی با شدیدترین بحران خود یعنی بحران گفتمان «هویت اسلامی» مواجه شده است.
در برابر آن بویژه دوگرایش در حال رشد و در چالش با هم وجود دارند که در تکاپوی پرکردن خلأ موجود هستند. در این گفتگو* به مهم ترین ویژگی و اختلاف این دو گفتمان و مبارزه بر سرهژمونیک کردن خود پرداخته می شود. دال مرکزی این دوگفتمان در حال شدن را قرائت تمامیت خواهانه از هویت « ایران و جامعه ایران» از یکسو، و قرائت دموکراتیک و متکثر از هویت «ایران و جامعه ایران» تشکیل میدهد. سرنوشت جامعه ایران در دوره انتقال و بهپسا حکومت اسلامی را برای یک دور، نتیجه منازعه آنها و هژمونیک شدن یکی از آنها تعیین می کند. البته مبارزه در سطح هژمونیک را نباید با سطح دیگر مبارزه «ضداستبدادی» سراسری با حاکمیت، در آمیخت که هر کدام الزامات خود را دارد. آن مبارزه هژٰمونیک/ضدهژمونیک در درون جامعه و صفوف اپوزیسیون با گرایشهای گوناگون، یک بستر با رؤیاهای متفاوت و چه بسا متضاد جریان پیدا میکند ( پلورالیستی و ترکیبی از گفتمان و صف آرائی متناظربا آن) و علیالقاعده مطابق اصل طلائی و شناخته شده منطق پیروزی مبارزه و به میانآمدن حداکثر نیروی جامعه برای بهم زدن توازن قوا جهت برافکندن شرحاکم و مسلطی که جامعه را به وضعیت اضطرار و مرزهای خطراعم از فلاکت و سرکوب سیستماتیک و ویرانی و جنگ و تحریمهای بیپایان و بی آینده کردن کشور و نسلهای جدید، یعنی به محدودههای غیرقابل تحمل رسانده است، از این رو علیالقاعده سطح دوم مبارزه هژمونی/ضدهژمونی درون صفوف اپوزیسیون نباید قواعدمسلم امکان پذیرساختن برافکندن شرحاکم را زیرسؤال ببرد. در حالی که مبارزه فراگیرسطح اول که عمدتا ( نه مطلق) بر پایه همسوئی و همگرائی حول نفی وضعیت غیرقابل تحمل حاکم صورت می گیرد و نه الزاما حول برنامهها و خواستهای کلان و ایجابی. اما در عین حال، دقیقا با همان منطق و دلایلی که با استبدادحاکم و برای عدالت اجتماعی مبارزه می کنیم، بهمان دلیل نباید در سطح دوم و موازی آن در صفوف گسترده مدعیان مبارزه علیه استبداد حاکم و سیاستهای ضدعدالتاجتماعی آنها ضرورت مبارزه سازنده و ضدهژمونیک را نادیده بگیریم. چرا که خروج از چرخه معیوب استبداد مستلزم توجه اکید بهاین درس بزرگ شکست انقلاب بهمن یعنی نادرست و فاجعه آمیزبودن گزاره و توهم «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» است. بسنده کردن به یک مبازه ضداستبدادی یک بعدی و صرفا بر پایه نفی نظام حاکم، بدون طرح خواست های مثبت و ایجابی دموکراتیک سیاسی و اقتصادی و آرایش نیروهای اجتماعی حول آنها در صفوف درونی مبارزه علیه استبدادحاکم، به منزله پرشی خطرناک در تاریکی است.
اگر در نظر بگیریم که مسأله مبرم و دیرینه جامعه ایران، بحران مزمن «چرخه معیوب استبداد» بوده است، هر تکاپو و تلاش سازنده باید معطوف به عبور از این چرخه معیوب باشد. چرخه ای که از انقلاب مشروطیت بدین سو که مردم ایران پس از قرنها برای دست یابی به اعمال حاکمیت خود و تدوین قانون دموکراتیک و برآمده از اراده خود و نمایندگان واقعی خود بپا خواستند، تا کنون گرفتاراین چرخه معیوب بوده است.
گام نخست عبور از این چرخه استبداد، با رنگ وبوهای مختلف دینی و موروثی وهر شکل دیگر، در گام نخست مستلزم ترکیب متوازن و سازنده و همزمان این دو سطح از مبارزه و صفآرائی های پلورالیستی حول رویکردهای اصلی و کلان در صفوف ضداستبداد است، که بلوغ و هوشیاری خود را میطلبد.
بیلان صدروز اول ترامپ به ما چه میگوید؟/ چرا حاکمیت علیرغم عقبنشنی ر عرصه های دیگر در حوزه سرکوب همچنان تعرض میکند؟ و اهمیت به عقب راندن رزیم در این حوزه؟
اگرچه بهطورکلی
عدم قطیت بر روندها و اوضاع منطقه و جهان حاکماست، و ترامپ هم هنرمذاکره را در
رونکردن و غیرقابل پیشبینی نشاندادن نقشه و تصمیم نهائی خود میداند. در چنین شرایطی رانداول مذاکره در پی ارسال زیگنال مثبت ترامپ با
نوشتن نامهای خطاب به شخص خامنه ای وپاسخ مثبت وی به مذاکره زیرسایه، دوگانه بمب
یا مذاکره کلید زده شد. چنانکه تقارن این مذاکره نه فقط با تهدیدهای زبانی که با
تدارک و آماده باش و تمرکزگسترده نیروها و تجهیزات عظیم نظامی آمریکا در منطقه (و
حتی حملههای گسترده به یمن) همراه شد. نشست
نخست در مسقط اساسا با هدف برآورداولیه هر دو طرف، بهویژه آمریکا پیرامون درجه
جدی و غیرجدی نبودن مذاکره صورت گرفت. بنظر می آید با توجه به واکنشها، ارزیابی
اولیه هردو طرف به نحومحتاطانهای مثبت بود. تا آنجا که به ترامپ بهعنوان طرف
برتر و تعیین کننده مذاکره مربوط میشود، معلوم شد که هدف اصلی او در گام نخست،
روشن کردن این مساله بود که آیا اساسا حکومت اسلامی- در بالاترین هرم قدرت- علاقه
ای به گزینه مذاکره واقعی ( ونه وقت تلف کردن) و حل و فصل سریع بحران دارد یا نه؟
نشست مسقط سونداژی بود برای محک زدن همین مسأله از طرف نماینده ویژه ترامپ. اعلام
غیرمترقبه شروع مذاکرات با ایران توسط ترامپ در جریان دیدار با نتانیاهو و علیرغم
میل و رویکرد او، مبین همین ارزیابی بود.در پی آن
بنظر میرسد که محوراصلی نشست رم روشن کردن چارچوبی برای ادامه مذاکره و مسائل
سیاسی و فنی مرتبط با آن باشد. ناگفته نماند که دلایل عمده توافق ضمنی و اولیه
پیرامون شروع مذاکره بر پایههایی استوار بوده است که مهمترین آن ها عبارت بوده
اند از: اولا نماینده ترامپ بطورضمنی خط قرمزرژیم ایران یعنی حفظ اصل غنی سازی در
درجه خلوص پائین و کاهش فشارحداکثری را پذیرفته است و ثانیا آنها را به
طورتنگاتنگ با چالشهای دیگری چون موشک و نفوذمنطقه ای رژیمایران گره نزدهاست. و
متقابلا هم حکومت ایران به عقب نشینی از غنی سازی سطح بالا و راستی آزمائی همه
جانبه روی مساعد نشان داده است. گرچه هنوز اطلاع مشخصی پیرامون یکی از خواست های
مهم ایران که همانا تضمین آمریکا در موردپای بندی به تعهدات خویش و این که آیا آن
اساسا مطرح شده یا نه و نیز چگونگی مواجهه با معضل ماشههسته ای نداریم.
خطر انتظار کشیدن و تعلیق سیاست مردمی در جامعه، و ضرو رت فراتر رفتن از دوگانه یا بمب یا مذاکره(ترامپ و حاکمیت) به کنشگری فعال جامعه و اهمیت میرم آرایش بزرگ نیروهای چپ و دموکرات در خارج کشور
نصیحت گری، یا دعوت جامعه و نسل جوان به تأمل و اندیشه؟
منتقدگرامی، طغیان گری را در برابرارتقاءآگاهی و تقویت فرهنگی و قدرت انتخابمیگذارد. دخیل نبستن به «پدر» و ناجیبیرون از خود و ضرورت نقد و آگاهی تاریخی و اینکه چگونه چندین دهه استبداد و سرکوب و اعدام و شکنجه و حتی عدم تحمل حزبهای فرمایشی و خودفرموده، خروجی اش همان استبدادینی است. شاه به مصداق ضربالمثل سنگ را بستن و سگ را رها کردن، آموزش و تعلیمات دینی مدارس و نسل جوان را داده بود به دست حواریون خمینی (بهشتی و باهنر و حدادعادل و.....)!. برخلاف فراافکنی سلطنت طلبان (و امثال امیرطاهریها)، طبیعی بود که چندین دهه سرکوب سیستماتیک دموکراسی و اعمال استبداد و تحمیل نظام غیرانتخاباتی و موروثی، خروجی اش چنین انقلاب معیوب و متناقضی میبود. توماج می گوید که درگیرچندین جبهه نبردهستیم و پیامش آن است که گول دوقطبی سازی کاذب «شر و آزادی» را نخورید. چراکه عوامفریبها بهراحتی شعارمیدهند و دروغ میگویند. درس بزرگ انقلاببهمن نادرستی و جعلی بودن این گزاره فراگیرآن دوره بود: دیو چوبیرون رودفرشته درآید!. شور و آگاهی و اندیشه انتقادی مکمل یکدیگرهستند و نهمغایرهم و تأکید یک جانبه برشور و کشتن آگاهی روی دیگرسکه همان فاجعه انقلاب بهمن بود. از اینرو توماج در این پیامخود آشکارا نگران مصادره خواستها و شعارهای خیزش زن زندگی آزادی توسط موج سواران است. او دقیقابدلیل همان پیوندش بامردم و طغیان جوانان میداند کهباید با بازخوانی تاریخاستبداد، از آن عبورکرد.
هابرماس از نظریه اخلاق گفتمان تا سرسپردگی به گفتمان نظامی!
زمانی که سلاح نقد جایگزین نقد سلاح می شود و بجای زبان اقناع، سلاحها سخن میگویند!
الف- یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعهشناس مشهور آلمانی در یادداشتی که برای روزنامه "زوددویچه سایتونگ" با اشاره به پدیدار شدن یک "گسست تاریخی" در جهان امروز، خواستار افزایش توان نظامی اروپا شده است. نا گفته نماند که سران اروپا در راستای گرایش براست، خود از مدتها قبل از این موضع گیری، با توجه رویکردترامپ، مسیرتقویت نظامی مستقل را در پیش گرفته بودند و همه کوشش خود را برای هموارکردن مسیر افزایش فوقالعاده بودجههای نظامی (از جمله با تغییرقانون حدنصاب کسربودجه نسبت به تولیدناخالص داخلی) و طبعا کاهش بودجههای اجتماعی و زیست محیطی و... و گسترش چتر حفاظت هسته ای مشترک و مستقل اروپا، باسودای شکل دادن به قطب ایالات متحده اروپای دارای بازوی نظامی نیرومند بکارگرفته بودند. و بنابراین این توصیه وی میتواند تنها درجهت تشویق و تقویت مشروعیت این تصمیم و چه بسا کندکردن زبان منتقدین نظامیگری و کاهش وظایف و خدمات اجتماعی دولت باشد.
رؤس بحث: شکستهای استراتژیک در ۶ محوراصلی، بن بست به عنوان مهم ترین ویژگی لحظه کنونی، دو راهی پیشاروی رژیم: یا سازش و یا تشدیدبی سابقه فشارهای اقتصادی و نظامی، آن چه که ترامپ با دوگانه یا توافق جدید یا بمب! مطرح ساخته است (که حربه اصلی اش سیاست گرسنگی دادن و احیانا ضربات کوتاه و کوبنده نظامی)، تهدیدها و فرصتهای نهفته در وضعیت، دوره انتقالی و به وضعیت جدید، صورت بندی معادله توازن قوا در وضعیت موجود، قرارگرفتن رژیم درحالت تدافعی علیرغم تاکتیکهای تهاجمیاش در سرکوب داخلی . اما باوجودآن در مجموع وضعیت تدافعی بویژه با سرایت شکافهای درونی سیستم به بخشهای تندرو و اصول گرایان و صفوف حامیان هسته سخت قدرت، وضعیت تدافعی خود را به رژیم تحمیل میکند. بنابراین خودآگاهی به آن برای تدارک و تنظیم آرایش نیروی جامعه و جنبشهای اجتماعی و مطالباتی درتناسب با وضعیت انتقالی، برای راندن حاکمیت به وضعیت کامل تدافعی و گذار به دوره پسانظام اهمیت روزافزونی پیدامیکند.
بطورکلی مساله ایران عبور از چرخه استبدادتاریخی و برقراری عدالت اجتماعی است. بدیهی است که عبور از این چرخه معیوب مستلزم حفظ تمرکزاصلی مبارزه بر استبدادحاکم از یکسو- و یک جنبش سراسری و همسو علیه آن، و مبارزه ضدهژمونیک-ایجابی با دیگر رویکردهای مدافع استبداد از سوی دیگر است.
ما، قدرت مردم وجنبشهای اجتماعی-مطالباتی باید آرایش بروزخود را در متن چنین دوره انتقالی شکل دهیم. قدرت مردم و قطب سوم باید بتواند با پرکردن خلا ناشی از عقبنشینی ناگزیر رژیم مانع از تداوم و بازگشت چرخه معیوب استبداد با پشتیبانی قدرتهای خارجی گردد. و بدانیم که نقش تعیین کننده خود مردم هستند و دیگران نیز به آنها دخیل بسته اند و در صدد جهت دادن و نافذکردن گفتمان و اهداف خویش به مددصنعت تبلیغات و مدیاهای پرسروصدای خودهستند. در ادامه این بحث، پاسخ به یک پرسش انتقادی نیز ضمیه است
نوروز ۱۴۰۴ را به همه هموطنان تبریک گفته و برای مردم ایران آرزوی پیروزی دارم. گرچه متاسفانه وضعیت کنونی ما و چشم اندازپیشارو بیشتر با این شعرحافظ خوانائی دارد: شب تاریک و بیم و موج گردابی چنین هایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها!. بااین همه در دل تهدیدها فرصتهائی نهفته است برای حرکت بسمت آزادی و دموکراسی و برابری و صلح!
تشدید بحرانها و شکافهای درونی و فشارهای خارجی تحلیل می رود. بویژه فرسایش این نیروها با دوگانگی و تقابل حامیان تندرو رژیم در برابر مصلحت نظام مبنی بر توقف «موقت قانون حجاب» و تعرضآنها به دولت وارد فازجدیدشکاف در هسته سفت قدرت و پایگاه اخص آن می شود......
د رآستانه نوروز و سال نو، بر بستر بحرانها و بن بست ها،وظایف نیروی چپ و آزادیخواه چیست؟
مطلب زیر در سالهای گذشته نگاشته شده است، که بهمناسبت گزارش «عصرکارخانههای تاریک» باز تکثیر می شود:
به بهانه برکناری«روبات کارگر»، و ضرورت اتحادکارگران و «روبات های کارگر»!
در خبرها آمده بود که روبات آشپز یکروز پس از برگماری به کار برکنارشد.* نوشته حاضر با بیانی نیمه طنز و نیمه جدی، نگاهی دارد به پی آمدهای این رقیب تازه وارد به اردوی کار!
ظاهرا هنوز تا برآورده شدن رضایت و انتظارات کارفرمایان و استفاده فراگیر از روبات های کارگری فاصله داریم اما این فاصله هرروزکمتر می شود. آن ها کارگرانی تعریف می شوند که می توانند بدون خستگی و ساعت کار و خم به ابروآوردن و با ریتمی و راندمانی پرشتاب تر و بیشتر و دقیق تر از کارگرزنده کارکنند، بدون این که بفکر ایده های خطرناکی چون تشکل و مبارزه با فشار و زورگوئی کارفرمایان بیفتند. خلاصه آن که شرط استخدامشان مشروط به بازدهی بیشترآن ها است. باین ترتیب آن محدودیت های ذاتی که بناگزیر استثمارانسان های زنده را مقید و مشروط می کند از قبیل خستگی و استراحت و زمان فراغت و بازتولیدانرژی و نیروی کار از دست رفته و.... ، در موردروبات ها وجود ندارند یا اگر دقیق تر بگوئیم به آن شکل و در آن اندازه وجود ندارند. از این قرار، می توان مسامحتا از امکان استثمارمطلق این موجودات سربراه سخن گفت.
شاخه خشکی که در تمام زمستان، زندگی نهفته اش را داشت، گل در آورد!
از سالها پیش در ادبیات نیروهای ضدحاکمیت و عموما چپها از تبعیض گسترده زنان در حکومت اسلامی به عنوان آپارتایدجنسی و از مقاومت نهفته در وجودزنان به عنوان «آتش فشانی نهفته در زیرپای جمهوری اسلامی» (از جمله در ادبیات راه کارگر) نام برده می شد. خیرش زن زندگی آزادی ،که جرقه انفجاری آن با قتل ژیناامینی زده شد فوران همان آتشفشانی بود که سالیان دراز در زیرپوست جامعه تحت سرکوب حاکمان زن ستیز، در پیچ و تاپ بود. چنان که امروزه زنان ایران از زبان کسانی چون نرگس محمدی با صدایی رسا نه فقط از واژه آپارتایدجنسی/جنسیتی بهره می گیرند بلکه خواهان جرم انگاری آن در سطح جهانی و توسط سازمان ملل و سایرنهادهای بین المللی هستند. این خواست در حالی که آشکارا با عروج روند نئوفاشیسم-نواستعماری با خصایص مردسالاری و ضدیت با زن و سرکوب دگر باشان مواجه هستیم، اهمیت بیشتری پیدا میکند.
به اسبقبال ۸ مارس: همبستگی بر پایه الگوی خیزش زن زندگی آزادی
گردهمایی فعالان اجتماعی در استقبال از «۸ مارس» در تهران
جمعی از فعالین ندای زنان ایران به همراه بیش از ۷۰ نفر از فعالین کارگری، معلمان، بازنشستگان، نویسندگان، پرستاران، خانوادههای دادخواه و فعالین مدنی و دانشجویی مراسم هشت مارس، روز جهانی زن را برگزار کردند.
این مراسم که چهره های شاخص جنبشهای اعتراضی و فعالین اجتماعی در آن حضور داشتند با یاد #مهسا_امینی و دیگر جانباختگان راه آزادی ، قرائت پیام ها و هم خوانی آهنگهایی به یاد نیکا شاکرمی حدیث نجفی و حمیدرضا روحی و به یاد همه جانباختگان انقلاب ژینا، آواز زنان و همچنین بخش شاد موزیک و رقص گروهی همراه بود.
پیام ها و صحبت های حضار نکات مشترکی با محوریت موارد ذیل وجود داشت:
- لغو آپارتاید جنسیتی - مخالفت با اعدام و لغو همه احکام اعدام از جمله احکام #شریفه_محمدی #پخشان_عزیزی #وریشه_مرادی و همه کسانی که زیر تیغ اعدام هستند. - اعتراض به فقر ، تبعیض و محرومیت از معیشت ، منزلت به عنوان درد مشترک همگان - لغو همه قوانین ضد زن - پایان دادن به قتل تحت عنوان ناموس و ازدواج کودکان به عنوان جنایت های قانونی - آزادی همه زندانیان سیاسی - دادخواهی از جانباختگان راه آزادی
این مراسم با محوریت شعار «زن زندگی آزادی» و تاکید حضار بر اتحاد همه عرصههای مبارزاتی برای ساختن یک زندگی بهتر به پایان رسید.
در شرایط
انباشت بحران ها و تراکم نارضایتیها، هر رویدادی نظیر این حادثه که در شرایط
عادی ممکن است چندان اعتراضی را برنیانگیزد، چه بسا بتواند تبدیل به جرقهای برای
گسترش حریق اعتراضات در محیط های دانشگاهی یا حتی فضای عمومی گردد. چنان که زمانی
رخدادقتل مهساامینی در ابعادی بززگتر و سراسری چنان شد و از قضا نقش جنبش دانشجوئی
در گسترش آن برجسته بود. اما باسرکوب های شدید حاکمیت، جنبش دانشجوئی نیز همراه
جنبش عمومی دستخوش افت گردید و رژیم به خیال خود درکنارحفظ اهرم سرکوب، برآن شد که
پس از مرگ رئیسی با برکشیدن پزشکیان و القاء امیدهای کاذب باصطلاح آتش زیرخاکستر
را خاموش کند. اما با گذشت چندماهی و روشن شدن سراب
پزشکیان و وعدهایش، و تشدید و تعمیق همه جانبه بحران و مولفه های گوناگون و فراگیری
سیاسی و اقتصادی آن، و زایل شدن تدریجی آن خوش خیالیهای اولیه، اینک مدتی است
مجددا شاهد اشباع جامعه از نارضایتی و خشم گسترده عمومی هستیم. همراه با چنین
روندی و در بسترآن است که قتل دردناک یک دانشجو بدست چندنفر به گفته مسئولان و
رسانهها، زورگیر، شاهد بروزمجدد اعتراضات دانشجویی درکوی دانشگاه و نیز برخی
دانشکدهها و دانشگاهها هستیم که رژیم را مقصر و مسبب اصلی آن می دانند و
شعارهایی چون «حراست سپاهی قاتل ما شمایی و خونی که ریخته میشه با هیچی پاک نمیشه»
شنیده می شود. هم به لحاظ آن که مقامات دانشگاه و حراست و نیروهای انتظامی به دلیل
کوتاهی و ناتوانی و عمل نکردن به وظیفه ذاتی خود در حفاظت از امنیت جامعه و مشخصا
کوی و محیط های دانشگاهی، و هم حتی بدلیل آن که به یمن فسادو ناکارآمدی سیستم،
شاهد اشاعه زورگیری و کیف قابی و نظایرآن در سطح جامعه هستیم که خود محصول گسترش
فقر و بیکاری و تباهی در میان جوانان است و هم البته فراتر از اینها بهلحاظ
وضعیت به غایت بحرانی و نابسامانیهای عمومی و نقش سپاه و بسجی در سرکوب مردم. بخصوص مداخله و به میان
آمدن نقشحراستیها و لباس شخصی ها در این گونه رویدادها، مقامات دانشگاهی و
غیردانشگاهی را سخت نگران تبدیل این خشم ونارضایتی از یک مساله مشخص به امری
فراگیری علیه حاکمیت کرده است و حتی شاهدیم که بعضا خودمسؤلان دانشگاه لباس شخصی
ها را مقصر نارضایتی معرفی می کنند. در هرصورت وقوع این رویداد در بسترنارضایتی عمومی
و انباشته شده جامعه و البته دانشجویان، دست اندرکاران رژیم را بدست و پا انداخته
و مقامات و مسؤلین دانشگاهی و نیروی حراست و انتظامی و حتی شخص رئیس جمهور را
وادارساخته است که باتوجه به تجربه و نقش جنبش دانشجوئی در گسترش جنبش های اعتراضی
سراسری ، سریعا همه تلاش خود را برای خاموش کردن شعلههای آغازین بکارگیرند.