انقلاب مصر، آموزه ها و مهم ترین ویژگی ها
برش سیاسی از آن چه که در مصرمی گذرد، نکات مهم و جالبی از چگونگی دینامیسم پیشروی انقلاب بزرگ مردم مصر
وچالش های پیشاروی آن را در برابرما می نهد. این تجربه که هم اکنون با اشغال میدان تحریم و
محاصره کاخ ریاست جمهوری موجب ترس و آشفتگی درصفوف حاکمان جدید و حتی خروج موقتی
رئیس جمهور ازمقر خود گشت ( از ترس اشغال کاخ)، بیش از ده روز است که به خروش و
برآمد عظیم خود ادامه می دهد و به رکورد 18 روزه تظاهرات توده ای و گسترده برعلیه مبارک و
سرنگونی آن نزدیک می شود، درعین حال که هنوز درنیمه راه است بویژه برای مردم ایران که یک انقلاب ناکام را
پشت سرگذاشته اند و هنوزهم نتوانسته اند طعم تلخ شکست یک انقلاب را از ذائقه خود
بزدایند، و فراتراز آن سه دهه است که با
ضدانقلاب مهیب بیرون آمده از دل انقلاب دست بگریبانند، دارای دستاوردهای
مهمی است. ازهمین رو خیره شدن به تجربه
زنده انقلاب مردم مصردارای اهمیت زیادی
است.
شمه ای از چالش های انقلاب مصر
محمد مرسی به عنوان نماینده اسلام سیاسی و حامیان آن درمصر،
ادعا می کنند که قدرت و مشروعیت خویش را از میدان تحریر-قلب
تپنده انقلاب مردم مصرعلیه استبداد مبارک- برگرفته اند.او عملا با صدورفرمانی
درصدد برآمده است که با تکیه برباصطلاح مشروعیت برآمده از انقلاب همان آزادی های
محدود کنونی را که از برکت جنبش توده ای و انقلاب مصر بوجود آمده است معلق
کرده، و موقعیت اسلام سیاسی را در
ساختارقدرت تثبیت نماید. و این درحالی است که آن ها حتی در جنبش ضد استبدادی علیه
مبارک شرکت فعالی نداشتند و حتی در مقاطعی آشکارا درسودای موج سواری و معامله با مبارکت و قدرت
حاکم بودند.
اولین دستور کارضد
انقلاب: مهارانقلاب،
انحصارقدرت و تثبیت آن .
تجارب مکرر انقلاب ها نشان داده اند که صدور فرامینی از آن
نوع که این روزها شاهد آن توسط مرسی
هستیم، به هیچ وجه امرمنحصربه فردی نبوده
و عموما درهرانقلاب مردمی و اصیل ، توسط آن ها که سواربرموج انقلاب شده اند و برای
عبوربه دوران پسا انقلابی صورت می گیرد.
تشکیل "مجلس مؤسسان" وتصویب
قانون اساسی مورد نظر، بوروکراتیزه کردن قدرت برخاسته ازانقلاب،مرمت وتجدید سازمان
ماشین دولتی مورد حمله قرارگرفته، افزودن ساختارها و نهادهای تازه ای که درخورنظم
مورد نظرضدانقلاب جدید است، در یک کلام پرکردن خلأ قدرت بوجود آمده با اعمال قدرت در بالا و مهارقدرت درپائین که جوشش
آن مهم ترین ویژگی یک انقلاب را تشکیل می دهد، همواره مهم ترین وظایف تاریخی دولت
های انتقالی و برآمده از انقلاب را تشکیل
می داده است. بهمین دلیل برخلاف تبلیغ و ادعای دروغین آن هائی که درسودای قبضه تصر قدرت در بالا و
برفراز مردم هستند، وظیفه وکارکرد دولت باصطلاح انتقالی برای سمت و سو دادن به
انقلاب و خلع ید از آن از اهمیت تعیین کننده ای برخورداراست. رفتار کودتاگرانه مرسی هم خارج از این روال
عمومی کشاکش انقلاب و ضدانقلاب از فردای سرنگونی رژیم حاکم نبوده و نیست. در انقلاب بهمن نیز چنین فرامینی-البته
با نفوذ کلام و حدت و شدت قاطع تری- توسط خمینی درمسخ ماهیت مجلس مؤسسان و یا
تبدیل ماهیت مجلس نمایندگان به صفت اسلامی، سانسور و بستن روزنامه ها و پاپان دادن به آن چه که بهار آزادی نامیده می
شد صادرشد. این ترجیع بند شناخته شده هر ضدانقلاب برخاسته از دل انقلاب است
که مشروعیت و قدرت خود را
معادل کلیت انقلاب تلقی کرده و بفکر مصادره انقلاب و انحصار قدرت در بالا و
مهار انقلاب درپائین برمی آید. چرا که بدون مهار انقلاب و خاموش کردن اخکرسوزان نهفته
درآن امکان انحصار قدرت و تثبیت آن وجود ندارد. در مصر مرسی و اخوان هم مثل همه مصادره
کنندگان قدرت انقلاب، رأی منفی مردم به نظام مبارک را به عنوان رأی مثبت به خود و
حزبش تلقی کرد. هماتطورکه درانقلاب ایران خمینی و دارودسته اش رأی منفی مردم به
نظام سلطنت را معادل رأی مثبت به خود و حاکمیت مذهبی به شمارآورد. مرسی که از یکسو شرایط را برای تعرض خود به انقلاب
مردم پس از آتش بس غزه و جلب حمایت نسبی قدرت های بزرگ از عملکرد کمابیش معقول دولت خود
(از جمله جلب نظرمساعد صندوق بین المللی پول برای دریافت وام های چند میلیارد دلاری) مناسب تشخیص داده
بود و ازسوی دیگر شاهد زوال شتابان نفوذ
حزب و حامیان خود در جامعه و تشدید تنش درماشین حکومتی بجا مانده بود، زمان را
برای تعرض به انقلاب مناسب تشخیص داد.
قدرت های غربی که ایجاد ثبات و حفظ ماشین حکومتی ازگزند انقلاب مهم ترین
دغدغه اشان را تشکیل می دهد، در درجه اول به
نیروئی که بتواند این وظیفه خطیر را انجام بدهد دل می بندند. در
شرایط مشخص مصر این نیروی حاضرآماده اخوان المسلیمن بود که علیرغم پیوندشان با
سلفی ها و برخی نگرانی ها، می توانست به عنوان مانع سرعت گیر و نهایتا متوقف
کننده حرکت انقلاب عمل کند، و این درحالی است که در تحلیل نهائی این این کلان سرمایه
داران بخش فوقانی طبقه سرمایه داری،
نئولیبرال ها و نمایندگان سیاسی آن ها و
حفظ دستگاه حکومتی بجا مانده از دولت مبارک هستند که آلترناتیو ایده آل آن ها را
تشکیل می دهد. همان طورکه در تجربه انقلاب بهمن 57 نیز به خمینی و بهشتی ها برای
کنترل طوفان انقلاب دل بستند، گرچه درآن تجربه بدلایلی که خارج ازحوصله این بحث است اوضاع از
چنگشان خارج شد و اکنون ازآن و درس هایش در
انقلاب مصر و سایر کشورهای عربی بهره می گیرند.
با وجود آن که شرایط منطقه ای و جهانی برای تعرض به انقلاب از نظرمرسی وحامیانش اعم از
اخوان و سلفی ها مناسب تشخیص داده شده بودند، اما با دستکم گرفتن نیروی عظیمی که
انقلاب ضداستبدادی علیه مبارک آزاد کرده بود و خیزش مجدد آن ها غافلگیر شدند،
که قاعدتا برای کسانی که مدعی از نفس افتادن انقلاب و
"بهارعربی" بودند باید نامنتظره باشد. با این همه برای آن هائی که با ماهیت و پویائی انقلاب ها
آشنایند، روشن بودکه انقلابات بزرگ و آذرخش نهفته در آن ها را باین سادگی ها با
سلام وصلوات نمی توان خاموش کرد. آن چه که
عموما ترمیدورانقلاب نامیده می شود، تاریخا محتوایش چیزی جزسرکوب اخگر نهفته در انقلاب توسط ضدانقلاب سوارشده
برموج انقلاب نبوده است، یک جعل بزرگ تاریخی است که در تاریخ نگاری و ادبیات
بورژوازی معمولا ازآن به نام خشونت انقلاب یاد می شود. و حال آن که نگاهی به تجربه زنده
مصرنشان می دهد که قانون آهنیتی بنام خشونت انقلابی وجود ندارد و انقلاب الزاما
همزاد خشونت نیست. برعکس همواره این ضدانقلاب است که برای مصادره انقلاب و بیرون
کشیدن چاشنی آن دست به خشونت می زند و ضرورت دفاع از انقلاب را و از قضا تا آن جا
که میسراست به شیوه مسالمت آمیز، در برابربرپاکنندگان آن قرارمی دهد. هم چنان که
این تجربه نشان می دهد که سرنگونی استبداد و برقراری آزادی و عدالت اجتماعی نه فقط محصول انقلاب است بلکه برای حفظ آن ها
تداوم انقلاب نیز لازم است.
انقلاب و کشاکش درونی صفوف آن
وقوع هرانقلاب بزرگ ومردمی بویژه درجوامع استبدادی نه فقط بدون شرکت وسیع ترین توده های مردم و
زحمتکشان ناممکن است، بلکه معمولا با دو قطبی شدن جامعه بین استبداد حاکم و جامعه
تحت سلطه آن با مشارکت بخش های ناراضی
طبقه حاکم و با اهداف و ماهیت ارتجاعی و بیگانه با خواست مردم و زحمتکشان همراه است. بهمین دلیل صف انقلاب هیچگاه خالص و یک یک
دست نیست و در درون آن رقابت ها و منازعه
های گسترده ای برای کسب هژمونی و بدست
گرفتن سکان رهبری انقلاب برقرار است. این نقش ها می تواند بسته به شرایط و میزان شفاف و غیر شفاف بودن مطالبات و سازمان یابی پیرامون این
مطالبات و لاجرم توازن نیرو، متفاوت باشد. واقعیت آن است که شکل گیری چنین صف گسترده و حامل نیروهای بینابینی و یا ارتجاعی دربرابر استبداد حاکم و درهم شکستن
اقتدار آن، یک پارادوکس است که هم شامل
نقطه قوت جنبش و رمزپیروزی براستبداد است (چرا که پیروزی علیه ارتجاع واستبداد
حاکم، بدون بکارگیری تاکتیک پراکنده ساختن صفوف دشمن و تمرکزو همراگی حداکثر
نیروها بر ضد کانون اصلی قدرت ناممکن است)
و هم شامل نقطه ضعف آن و لاجرم خطر فرادستی آن ها برانقلاب. خطری که با
ایجاد توهم نسبت به ارتجاع نهفته در صفوف انقلاب وعواملی چون نفوذ مذهب و ناسیونالیسم و میزان
سازمان یافتگی پایگاه اجتماعی آن مشروط می شود. و بهمین دلیل به میزانی که طبقه
کارگر و زحمتکشان ونیروهای پیشرو برماهیت
این جریانات آگاه وهوشیار باشند و پیرامون
مطالبات و صفوف مستقل خود سازمان یافته باشند، از خطردرجا زدن و توقف و مصادره
انقلاب کاسته می شود. همزیستی این گرایشات دارای برنامه ها وجهت گیری های متفاوت و
یا متضاد، در بهترین حالت تازمانی است که
جنبش برخواست وآماج مشترکی که بازتاب دهنده منافع مشترک است فوکوس کرده باشد و
قدرت حاکم هم به موقع حاضر به معامله و سازش با نیروهای رقیب ولی هم سرشت خود در
صفوف انقلاب برای تقسیم قدرت نباشد. درهرحال به درجه ای که نیروهای ارتجاعی و گفتمان آن ها در صفوف انقلاب
نقش هژمونیک داشته باشند، ازفردای سرنگونی
و در زدو بند با قدرت های بزرگ، بی وقفه دست بکار تصاحب همه قدرت بدست خود و پرکردن خلاء بوجود آمده می شوند.
با پیروزی انقلاب در نخستین آماج خود، معمولا صف آرائی های تاکتیکی پیش از انقلاب بهم
می خورد و با شکل گیری صف آرائی های جدید وارد دوره تازه ای از کشاکش می شود. لازم
به اشاره است که مقابله با اخگرخودرهان انقلاب و خطرخلع ید از زحمتکشان و
برپاکنندگان اصلی انقلاب، فقط از بیرون مختص لایه های ارتجاعی و ضدانقلابی قرارگرفته
دربرابر انقلاب نیست، بلکه هم چنین از درون و توسط آن هائی که خود و یا حزب خود را
ناجی مردم می پندارند و بدنبال جایگزین کردن خود به جای مردم و بطوراخص کارگران وزحمتکشان هستند، نیز
وجود دارد. از قضا بیشترانقلابات بزرگ نه از بیرون بلکه ازدرون مسخ شده و شکست خورده اند. گرچه این وجه تهدید نیزبسیارمهم
است اما، پرداختن به آن خارج ازحوصله و موضوع این نوشته است.
همانطورکه اشاره شد
توان مهارانقلاب و خلع ید از آن
توسط ضدانقلاب به عوامل گوناگونی بستگی
دارد که یکی از مهم ترین آن ها کم وکیف هژمونی و سازمان یافتگی نیروهای فرادست
است. در این رابطه به ویژه باید به اهمیت وجود رهبری نافذ و باصطلاح کاریزما که حامل
"مشروعیت" انقلاب باشد، در دوره خلأ قدرت که با سرنگونی ضدانقلاب غالب معمولا قوانین و نهادهای قدرت مستقرملغی و یا بی
اعتبار می شوند وهنوز تکلیف معادله و تثبیت قدرت "که بر که" روشن نشده
است، اشاره کرد. وجود چنین رهبرانی که بتوانند ادعای نمایندگی انقلاب را بکنند و
بتوانند برفراز قانون و نهادها و منازعات جریانات مختلف حکم برانند، در توفیق مصادره
انقلاب و تثبیت قدرت نقش به سزائی دارد. در انقلاب بهمن این نقش مهم و ارتجاعی را
خمینی با اتکاء به جایگاه خود در نهادهای
مذهبی و سیاسی یک جا دراختیار داشت. بخش بزرگی ازتوده های مردم و گرفتار
افسون"روح منی خمینی، بت شکنی خمینی" سرنوشت خویشتن و قدرت متعلق به خود را که از برکت انقلاب بدست
آورده بودند، دو دستی به او و تشکیلات تحت امرش تفویض کردند و رهبر کاریزما و فرازمینی هم این اقتدار را برای سرکوب انقلاب و
بهارآزادی و ممانعت از رویش دگر رویکردها
بکارگرفت. اما خوشبختانه یکی از شانس های جنبش انقلابی مردم مصرعدم برخورداری از نعمت چنین رهبرانی کاریزماست که لاجرم کار مهارقدرت
در پائین را در مقایسه با تجربه ایران دشوارترکرده و شانس پیشروی نسبی انقلاب را
بیشترکرده است*.علاوه براین در جامعه مصرعلیرغم
نفوذ گسترده مذهب و سنت و فرهنگ ارتجاعی در بافت های سنتی آن، اقشار اجتماعی و ترقی خواه و سکولار گسترده ای اعم از کارگران و جوانان و زنان و روشنفکران و
یا جریان های چپ و ملی گرا و لیبرال ها وجود دارند که دارای فرهنگ و ادبیات
نیرومند و قوی بویژه درشهرهای بزرگ هستند که از قضا نقش آنان در مبارزه علیه
استبداد مبارک تعیین کننده بود. درگزارشی از محاصره کاخ ریاست جمهوری مرسی توسط معترضین و
یا در میدان تحریر به نقل از بی بی سی گفته می شود که بیش از95% زنان را کسانی که
بدون حجاب هستند تشکیل می دهد. گرچه جریان های اسلامی، صرفنظر از نفوذشان درمیان
بورژوازی و خرده بورواژی سنتی و تجاری، درمیان تهیدستان و اقشارسنتی شهرو روستا دارای نفوذ دیرینه و شبکه های گسترده و سازمان
یافته هستند، با این همه درپی عروج به قدرت و افشاء ماهیت آن در آزمون عملی، از
دامنه نفوذ آن ها بویژه درمیان تهیدستان و اقشارزحمتکش کاسته شده است. در کنارگسترش
اعتراضات ازهمان فردای به قدرت رسیدن بلوک اسلامی، شکاف در ماشین دولتی موجود قبل
ازآن که اخوان المسلمین-برخلاف تجربه ایران- بتواند ارتش و نیروهای بازمانده از دستگاه
مبارک را تجدید سازمان داده و تحت کنترل
کامل خود بگیرد، مزید برعلت تشدید بحران شده است. از جانب دیگر برای مردم مصر
مشاهده تجربه مصادره انقلاب در ابران توسط توسط شریعت واسلام سیاسی و برملا شدن پی آمدهای نکبت بار و فاجعه بارش
در طی سه دهه سلطه آن، بویژه پس از برآمد اعتراضی گسترده سال 88 که ماهیت به غایت ارتجاعی و آدم خوار نظام
اسلامی را به نمایش گذاشت، و به موازات عیان شدن چهره تروریستی و کریه بنیادگرائی
اسلامی درمنطقه، حاوی هشیاری و آموزه های بزرگی برای مردم مصر و منطقه نسبت به
خطرمسلط شدن استبداد جدید با چهره مذهبی بود.عوامل فوق در کنارسیاست دولت های
امپریالیستی در برخورد با جنبش های مذهبی و جریانات بنیاد گرا باهدف بیرون کشیدن
چاشنی جنبشی آن ها و بکارگیری الگوی ترکیه
و یا حتی نقش آفرینی و کتنرل بیش از پیش
این جنبش ها توسط نیروهای مافوق ارتجاعی و
ثروتمندی چون عربستان و امارات به عنوان متحدین منطقه ای آمریکا، دست بدست هم داده و با
مسخ ماهیت این جنبش ها، جنبش اسلامی درسیمای باصطلاح "انقلابی و ضدامریکائی و
ضد امپریالیستی" را در روند نزولی خود قرارداده است. از سوی دیگر تأثیرتحولات
زمانه در تضعیف این جنبش ارتجاعی را نیز نمی توان نادیده گرفت: رویکرد نسل های تازه
و جوان که در عصرانفورماتیک و شبکه ها و جهانی شدن شتابان
زیست می کنند، و با دست آوردها و تحولات
فرامنطقه ای و جهانی آشنائی پیداکرده و
ارتباط برقرارمی کنند، بطور طبیعی از جاذبه کاذب
سنت و واپسگرائی به مثابه راه
نجاتی برای برون رفت از وضعیت غیرقابل تحمل، کاسته است. هم چنین درشرایطی که نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم با
بحران بزرگی دست به گریبان است، و شاهد برآمد نسبی جنبش های ضد سرمایه داری و نیروهای چپ و و رادیکال
در مقیاس جهانی هستیم، بدیهی است که بسترهای مناسب تری برای نضج و عروج جنبش های ضداستبدادی
و ضدسرمایه داری، سکولار و پای بند به دموکراسی رادیکال بوجود می آید.
باتوجه به مجموعه عوامل ودلائل بالا، برخلاف انقلاب ایران
که از نظرزمانی در روند صعودی جنبش اسلامی صورت گرفت، انقلاب مصر در بستر کمابیش سیرنزولی آن به وقوع می پیوندد. با این وجود هنوزنمی توان از شکست و نابودی جنبش
های مذهبی و اسلام- سیاسی سخن گفت. چرا که جان سختی آن ها و مطامع و سیاست های آمرانه قدرت های امپریالیستی، همواره بسترمناسبی برای بازتولید انواع و اقسام این نوع جنبش های
ارتجاعی بویژه تازمانی که نیروهای مدافع
آزادی و برابری اجتماعی هنوز نتوانسته اند به گفتمان اصلی تبدیل گردند، فراهم می
سازد. و بهمین دلیل افشاء همه جانبه آن،
وسیاست های بازتولیدکننده آن، هم چنان یکی
از وظایف مهم نیروهای مترقی و رهائی بخش را تشکیل می دهد.
میدان تحریر و مشروعیت زدائی از مرسی
در گرماگرم وقوع انقلاب و تازمانی که هنوز تحت کنترل قرارنگرفته و باصطلاح اخته نشده است، انقلاب مهم ترین مبنع قدرت محسوب می شود. یکی
از شعارهای مردم مصرچنین است: ما مردم هستیم، ما قدرت هستیم. جنبش اعتراضی سال 88
نیز در برابرخس وخاشاک خوانده شدن خود با شعار منم صاحب ِملک و ُملک و قدرت وثروت وفضیلت و
هرآن چه که نیکی است، رژه پرشکوهی را به نمایش گذاشت. همانطورکه اشاره شد پس از سرنگونی ضد انقلاب
حاکم، بازیگران جدید صحنه سیاسی در سرلوحه برنامه خود مهم ترین وظیفه خود را
بیرون کشیدن چاشنی انقلاب و مهارآن، ترمیم ماشین دولتی و ایجاد ساختارهای
جدید قدرت می دانند. تکیه گاه و شعارآن ها در وانفسای معرکه انقلاب مشروعیت برگرفته از انقلاب
است، اما اگر انقلاب دستخوش توهم و همذات پنداری خود با حاکمیت نوین نباشد درگامی به جلو می تواند با
به میدان آمدن خود، ردای فاخر مشروعیت را از دوش مدعی قدرت برگرفته و وی را برهنه
و خلع سلاح گرداند. روند مشروعیت زدائی وزیربار تفویض قدرت و اختیارات خود به
زمامداران جدید نرفتن، همان چیزی است که این روزها در حال اتفاق افتادن در مصر
است. میدان تحریر قلب تپنده انقلاب یک باردیگر مملو از جوانان و زنان وهمه آن هائی شده است که این بار علیه بازیگران
جدید صحنه و حفاظت انقلاب خود از دستبرد آنان به میدان آمده اند و فریاد سرمی
دهند که دست ضدانقلاب از انقلاب کوتاه! بی تردید برآمد نوین را باید فازجدید و نقطه عطف تازه ای در تداوم انقلاب مصر در
مقابله با مصادره شدن خود نامید.
منبع قدرت و شیوه اعمال آن
انقلاب مردم مصر چند نکته و حقیقت بزرگ زمانه ما را با عریانی به روی صحنه آورده
است. دو حقیقتی که باید به دقت به آن ها خیره شد و الهام گرفت: این دوحقیقت سترگ
زمانه ما عبارتند از این که اولا منبع واقعی و زایای قدرت خود بی شماران هستند. آن
ها نه فقط مولدین ثروت و نعمات مادی زندگی
هستند، بلکه هم چنین مولدین قدرت نیز هستند. آن ها مکمل همدیگربوده و به همدیگر
تبدیل می شوند: ثروت به قدرت و قدرت به ثروت بیشتر. نیروی جمعی بی شماران مولد چنان قدرتی است که برپایه آن می توانند
حاصل دسترتج خود را درخدمت نیازهای انسانی خود قراردهند. سوسیالیسم درمعنای راستین
و رهائی بخش خود جز کنترل توأمان هردوی این عرصه توسط مولدین آن ها نیست. بدون
اجتماعی کردن قدرت، همانطورکه بدون اجتماعی کردن تولید، نمی توان سخنی از
سوسیالیسم به میان آورد و لاجرم ثروت و قدرت از چنگ صاحبان اصلی آن ها خارج می شود.
اگرمنبع واقعی و اصلی قدرت مردم هستند، پس همه دستگاه
ها و نهادهای قدرت و سلسه مراتب درذات خود
پوسته ای بیش نیستند و حیات و ممات خود را مدیون مکیدن قدرت مردم-قدرت بیگانه شده-
هستند و اساسا برای آن ساخته و پرداخته
شده اند تا قدرت را از چنگ صاحبان اصلی و
واقعی اش بربایند. از دیرباز انقلاب همواره عالی ترین شکل تجلی اعمال مستقیم این
قدرت در برابر ربایندگان آن بوده است و با به میدان آمدن خود تکانه ها و تغییرات
بزرگ تاریخی را بوجود آورده است. در این رابطه
نکته اصلی آن است که قدرت وقتی تفویض شود و از صاحبان اصلی اش بازستانده
شود، صرفنظر از این که به چه کسی و نهادی و حزبی واگذار شود، به نیروی بیگانه و
سرکوبگر تبدیل می شود و این حقیقت، راز
تراژدی شکست انقلابات بزرگ تاریخی را
تشکیل می داده است. بازیگران رنگارنگ صحنه
سیاسی، همه گی درنگاه یک بار مصرف به
انقلاب و تبدیل آن به نردبانی یک طرفه برای جلوس به صندلی قدرت و تبدیل توده های انقلاب کننده به سیاهی لشکر اشتراک
نظردارند. درسوی مقابل یافتن سازوکارهای
مناسب برای استمراراین قدرت، همواره بزرگترین دغدغه مدافعان واقعی رهائی، آزادی و
برابری اجتماعی بوده است.
حقیقت بزرگ دوم آن است که انقلاب درعین حال به معنی عالی
ترین شکل دموکراسی یعنی دموکراسی مستقیم و
مشارکتی وسیع ترین توده های مردم و اعمال آن است. امری که معمولا ازآن عفلت شده و
به انقلاب به مثابه ابزاری بن بست گشا درمقاطع حساس و بحرانی که ابزارهای دیگر
ازکارمی افتند، نگریسته می شود که پس از انجام وظیفه خود به خانه ها برگشته و
سیرامور را مجددا به برگزیدگان و میانجی
گران تازه-البته دربهترین حالت خود- می سپارند.
نکته سومی که درتحولات انقلابی مصر مشهوداست
و جهش وگام مهمی به جلو محسوب می
شود، تداوم نسبی در اعمال این قدرت است.
همانطورکه اشاره شد انقلاب یک بارمصرف، می تواند درمعرض مصادره موج سواران انقلاب قرارگیرد،
اما تداوم آن می تواند خواب موج سواران و مصادره کنندگان را آشفته سازد. خیزش مجدد و میلیونی مردم مصر درشهرهای مختلف و
از جمله برگزاری مجمع میلیونی تاریخ ساز در میدان تحریر- قلب تپنده انقلاب و ماندن درآن جا - تاهمین جا نه فقط هم منبع قدرت وهم تنها شیوه ای را که این قدرت می تواند بروز و
ظهور یابد-دموکراسی مستقیم را- به نمایش
گذاشته است، بلکه نشان داده است که تداوم آن تنها راه رسیدن به خواسته های انقلاب
است. برخلاف تجربه انقلاب ایران که با تفویض قدرت خود توسط اکثریت بزرگی از مردم
متوهم و هم ذات پنداری آن ها با خمینی، موجب شکست انقلاب ازهمان لحظه تولدش شدند،
انقلاب مصر نشان داده است که حاضرنیست به سادگی قدرت خود را به حاکمان و مرتجعین
جدید تفویض نماید. ازهمین رو تداوم انقلاب
و اعمال قدرت جمعی به شیوه دموکراسی مستقیم
و تداوم آن را باید مهم ترین دست
آورد انقلاب مصردانست. تصرف فضا- مکان ها درحوزه عمومی در گستره ای چون میدان
تحریر با پژواگی جهانی و تاریخ ساز، گرچه از اهمیت بسیاری در ادامه انقلاب و حفاظت از آن برخورداراست، اما برای تداوم و ماندگاری خود باید بتواند خود
را دربی شمارحوزه ها و فضا و مکان های خرد و در مجامع خود بنیاد درمحل زیست و کار
و تحصیل و همه عرصه های زندگی اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بازتکثیر کند. وهم
چون بی شمار شبکه زنده ای که درآن خون دموکراسی مستقیم و مشارکتی در جریان است،
عمل کند. چرا که انقلاب بدون تعمیق خود درعرصه های خرد و درشت جامعه و بدون برداشتن گام های تازه در تناسب با تحولات و اوضاع و احوال بشدت متغیرجدید، در برابر دشمنانی که به آخرین
ترفندها و امکانات مسلح اند و هرروزتمهیدات تازه ای برای مهارآن تدبیرمی کنند، هیچ
تضمینی برای هیچ انقلابی در پیمودن و پیشروی وجود ندارد.
اما تا همین جا هم جنبش عظیم مردم مصر برخی از مهم ترین
مختصات پارادایم جدیدی را که جنبش های جدید حامل و بیانگر آنند به نمایش گذاشته
است که مهم ترین اش را باید در پیامی دانست که
حاکی از نشانه هائی از بلوغ بشر و تمایل نیرومندش برای ورود به عصر
مردم سوژگی و پارادایم دموکراسی مستقیم و بی میانجی است. بدیهی است که اعمال
دموکراسی مستقیم بدون سازمای یابی از نوع افقی ناممکن است. همانطورکه مهارقدرت و
اخگرسوزان انقلاب و سترون کردن دموکراسی مستقیم تنها با ساختارهای سلسله مراتبی و سازوکارهای هرمی
امکان پذیراست*2
حوزه تاکتیک
درحوزه تاکتیک نیز تجربه انقلاب مصر حاوی درس بزرگی بویژه برای ما ایرانیان می باشد که از بیماری
مزمن پراکندگی و فرقه گرائی رنج می بریم:
داشتن رویکردها و برنامه های مختلف به جای خود، اما بدون
تمرکزحول آماج معینی که هدف عمده و مشترک وبسیج کننده در وضعیت معین را تشکیل می دهد، تشکیل
یک جبهه عملی و نه رسمی ویک صف گسترده و
همسوعلیه استبداد حاکم امکان تغییر و پیشروی وجود ندارد. ازهمین رو یافتن حلقه
اصلی تاکتیکی و بسیج شدن گرایشان گوناگون حول آن ها- نه فقط مدافعان پراکنده یک
گفتمان – بلکه هم چنین همسوئی و هم گرائی گرایشات و گفتمان هائی که درخواست نفی
استبداد حاکم اشتراک نظردارند، برای به
عقب راندن و سرنگونی استبداد ازاهمیت
اساسی برخورداراست. به عنوان نمونه شعار لغو فرمان یا برو، یکی از این شعارهای بسیج ومتحد کننده اردوی
انقلاب و متشتت کننده اردوی دشمن مقابل است.
بدون این که بخواهیم اختلافات و مواضع مختلف را نادیده بیانگاریم، و
یا بدون این که نسبت به نیروهای وابسته به
طبقه حاکم در صفوف انقلاب توهم پراکنی
کنیم و مشخصا در مصر نسبت به خطر فرادستی لیبرال ها در صفوف انقلاب مصر و چالش های
آتی مربوط به آن و اهمیت گسترش آگاهی توده
های مردم نسبت به مواضع و اهداف آن ها و
اهمیت شکل گیری صفوف مستقل انقلاب کم بها بدهیم، اما نباید فراموش کنیم که ریتم و
شدت همه آن ها درتناسب با تضادعمده
لحظه کنونی و تیزکردن لبه حمله به آن در لحظه معین کنونی تنظیم و تعیین می شود. در تجربه انقلاب بهمن با
فرادستی ضدانقلاب مذهبی برآمده ازآن، متأسفانه بخش های آگاه و جنبش نوپای ایران چه در آن
دوره و چه پس از آن نتوانسته
است با آرایش مناسب و حداکثری خود در
برابر پیشروی ارتجاع به مقاومت پایداری به پردازد. نتیجه بی توجهی به قانون شناخته شده نبرد بین دو نیروی
نابرابر، عدم تمرکزبرآماج اصلی و بسیج کننده ، موجب تلفات سنگین و تثبیت آسان تر
قدرت ارتجاع گردید. سکتاریسم و یا انحلال در صفوف همه باهم و زیرچتریک گفتمان،
تنها گزینه های پیشاروی ما نیستند، بلکه می
توان به سنتز خلاقی از پای بندی به اهداف، درعین در نظرگرفتن تکثرگرایش ها به همکاری حول پاره ای از اشتراکات ولو تاکتیکی و
گذرا رسید.
2012-12-05 15-09-1391
توضحیات بیشتردر باره
این ویژگی و سایرویژگی های انقلاب مصر را می توانید در دو مقاله زیر مشاهده
کنید:
*2- محور دوم جنبش
های جدید حامل چه پارادایمی چنین است :
).
2-برقراری دموکراسی مستقیم و مشارکتی مردم،
پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست (به مثابه هم استراتژی وهم
تاکتیک).درمرکزپارادیم جدید واندیشه دموکراسی مستقیم،باوربه نقش آفرینی کارگران
وزحمتکشان وهمه استثمارشوندگان وطردشدگان، ویا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار
دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی ،رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود
طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وطردشدگان ازنظام گشته وآنها را به سیاهی
لشکرِفرمان بر تبدیل می کند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها وعناصرآگاه ترجز
بارورساختن عمل و اندیشه خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست.ازجنبه مناسبات
درونی، مردم سوژه گی مبتنی بر رابطه آزاد وهمبسته بین عناصرتشکیل دهنده خود
است.طبقه دربرگیرنده بیشماران سوژه های دارای اشتراکات وتمایزات است که برپایه
اشتراکات خود به کنش مشترک می پردازند،بی آنکه تمایزات آن ها مورد
انکارقرارگیرد.
3-دموکراسی مستقیم درعین
حال بدون سازمان یابی افقی وبدون مقابله با سلطه و سلسه مراتب قابل تصورنیست.
بهمین دلیل عصرسازمانهای سلسله مراتبی وآن ها که مشتاق انباشت قدرت وتمرکزتصمیم
گیری برفرازسر کارگران وزحمتکشان به مثابه ابژه ها ونه به مثابه سوژه هائی که
قادربه خودرهانی هستند، ودرتجربه های مکررنشان داده اند که برای رهائی
وآزادی(آزادی ازسرمایه ودولت آن) ابزار نامناسبی هستند،بسرآمده است.
No comments:
Post a Comment