گذرازلحظه ها مکثی است
کوتاه برروی
برخی رویدادها
بیانیه
موسوی ودردسرهای
عبورمردم
بیانیه
اخیر موسوی
همانطورکه می
دانیم درپاسخ
به دونوع فشار
صادرگردید.
ازیکسو فشاربالائی
ها و ازسوی
دیگر
فشارپائینی
ها.
درمیان
بالائی ها
نیزشاهد
دونوع
فشارهستیم:
فشارطیف افراطی وحاکم که انحصارقدرت وبالطبع امتیازات ناشی از آن را به تنهائی طلب می کند.این طیف منافع باندی خود را معادل منافع کل نظام می داند. برای آنها هرنوع تقسیم قدرت درحکم نابودی نظام است. والبته بانددیگرقدرت شامل طیف های میانه روتراصول گرایان هستند. این باند بخشی از بورژوازی ممتازه و سنت گرای حاکم است که نگران روبیده شدن زپرپای خود ازقدرت وبحرانی است که موجودیت نظام را تهدید می کند.وبنابراین خواهان ایجاد شکاف درصفوف جنبش باشعارتفکیک مدافعان نظام ازبراندازان وساختارشکنان وتمرکزسرکوب حول آنها هستند. والبته هردواین جریان دراعمال فشاربه ولایت مداران مشروطه خواه برای مرزبندی هرچه قاطع تربا ساختارشکنان هم نظرند ودارای منافع مشترک.
فشارطیف افراطی وحاکم که انحصارقدرت وبالطبع امتیازات ناشی از آن را به تنهائی طلب می کند.این طیف منافع باندی خود را معادل منافع کل نظام می داند. برای آنها هرنوع تقسیم قدرت درحکم نابودی نظام است. والبته بانددیگرقدرت شامل طیف های میانه روتراصول گرایان هستند. این باند بخشی از بورژوازی ممتازه و سنت گرای حاکم است که نگران روبیده شدن زپرپای خود ازقدرت وبحرانی است که موجودیت نظام را تهدید می کند.وبنابراین خواهان ایجاد شکاف درصفوف جنبش باشعارتفکیک مدافعان نظام ازبراندازان وساختارشکنان وتمرکزسرکوب حول آنها هستند. والبته هردواین جریان دراعمال فشاربه ولایت مداران مشروطه خواه برای مرزبندی هرچه قاطع تربا ساختارشکنان هم نظرند ودارای منافع مشترک.
واما
فشاردیگریاهمان
فشارازپایئن،
فشارمردمی
است که درمتن
پراتیک
وتجربه زنده خود،خطوط
قرمزحاکمیت
را
زیرپانهاده
وموجب طرح
شعارها،
مطالبات و
اشکال
مبارزاتی
ساختارشکن
هستند.بی شک
این
اخگرسوزان
عبورازخطوط
قرمزو از مرزهای
مقرررا باید
مهمترین
ویژگی و
مهمترین عنصرانقلابی
جنبش به
شمارآورد که
هیچ دست آورد
دیگری معادل
اهمیت آن
نیست.چرا که
به ماهیت
فراروندگی
وتعمیق
یابندگی جنبش
تعین می بخشد.وترس
ازهمین اخگرفرارونده
است که موجب
نگرانی و ترس
نه فقط درصفوف
حاکمان می شود
که هرگونه
اعتراض را
درحکم محاربه
وجنگ با نظام
اعلام می کنند،ونه
فقط موجب آن
می گردد که
اصول گرایان "میانه"
رو ِ حامیان
ولایت مطلقه،
مرزبندی
قاطع
با آن را محک
خودی و
غیرخودی و با نظام
بودن و دربرابرنظام
قرارگرفتن به
شمارآورند،
بلکه هم چنین
سبب آن می شود
که مدافعان
ولایت مشروط
در درون صفوف
جنبش را
نیزوادارکندکه
به مرزبندی
قاطع تری با
جنبش
ومطالبات
وشعارهای آن
مبادرت ورزند.
بی شک نفس
چگونگی
واکنش
به این عبور،
محک
ومعیارمهمی است
برای روشن
کردن دوستان و
دشمنان واقعی
مردم وشفاف
شدن صف
بندی ها.هم چنان
که شاهدبودیم
کسانی که میان
دوصندلی بین مشروطه
طلبان ومردم
نشسته بودند وخود
را حامی وبعضا
سخن گوی مردم
می
دانستند،پس
ازصدوربیانیه
موسوی دربرابرچالش
بزرگی
قرارگرفتند:مثلا
سازمان اکثریت
و سایت های
حامی آنها
درحالی
ازیکسو خود را
درکنارمردم
ومطالبات
آنها نشان می دادند
وحتی
جلوتررفته
وازشمارش
معکوس فروپاشی
رژیم سخن
به میان
آوردند،به
ناگهان
باتوسل به تفاسیروتوجیهات
گوناگون و من
درآوردی
ازبیانیه 5
ماده ای،به
دفاع ازآن برخاستند!
این که چگونه
می توان
شعارهای ساختارشکنانه
را با شعارها
ومطالبات
درمحدوده
قانونی اساسی
نظام گره زد
وبهم آورد،
اعجازی است که
فقط ازدست
موجودات
دوزیستی برمی
آید.کسانی مثلسازگارا
و.. *یک دوجین
مفسررنگارنگ
صدای آمریکا
هم چون محمدی،مشایخی،
شریعمتداری وروزبه
ابراهیمی
وبابک دادو ...جملگی
دچارهمین مخمصمه
شدند. دراین
میان بخصوص محسن
سازگارا که از
مفسردست اول
ومطلوب این
رسانه محسوب
می شود،دربرابرسؤال
مربوط به شکاف
ودوگانگی بین
بیانیه موسوی
و واقعیت جنبش،
به راستی به
تناقض گوئی وپرت
وپلاگوئی
دچارگردید.اودربرابرسؤال
وانتقاد تلفن
کننده
دررابطه با
تناقض
مزبور،تلاش
فراوانی بکاربرد
که تاآنجا که
می تواند واقعیت
این شکاف را
به پوشاند.اما
شکافی چنین
مشهود وعمیق
قابل پنهان
کردن نبود.بنابراین
او با اذعان
به وجود این
نوع
رویکردهای
مختلف درصفوف
جنبش واینکه
موسوی مواضع
خود را بیان
کرده است،
صندوق رأی را
داورنهائی
اعلام کرد!.
پاسخی که چیزی
جز یک فراافکنی
وفراربه جلونبود.او
نگفت که باتوجه
به ماهیت
متضاد
دورویکرد-فرایند
ساختارشکنانه
و فرایند معطوف
به چهارچوب
نظام،تا
رسیدن به آن
لحظه موعود
وخیالی داوری صندوق،
کدام
استراتژی
ورویکرد باید
به پیش
برده شود؟! وچرا
آنگونه که این
حضرات می
گویند تا آن
لحظه باید
استراتژی
موسوی به پیش
برده شودکه
اساسا به معنی
مقید ساختن
جنبش به
محدوده نظام ودرجازدن
وتسلیم آن
خواهد بود.
یاتحلیل آن
دسته مفسرانی
نظیرحسن شریعمتداری
و هم مسلکانش
که درستایش از
صدوربیانیه
آن را درحکم
تحقق آرزوی گم
شده خود،یعنی
اعمال رهبری
برجنبش می
دانند، و نمی
گویند چگونه
خواهند
توانست
ازطریق یک
مدافع ولایت مشروطه
وقانون اساسی
بی تنازل جنبشی
را که
باشعارمرگ
برولی
فقیه،خامنه
ای قاتله ولایتش
باطله،خامنه
ای را عزل
کرده
وازقانون
اساسی نظام
گذشته است،هدایت
ورهبری کنند.
وهم چنین
چگونه خواهند
توانست جنبشی
را که خود اذعان
می کنند "خود
رهبر"است و به
صورت خود جوش
و شبکه ای عمل
می کند به زیرمهمیزخود
درآورند؟
درواقع
همه
دستاوردهای
اصلی و واقعا
دموکراتیک درمیدان
مبارزه و
درخیابان
ودرفرایند
گسترش اقدام
مستقیم وسیع
ترین توده های
رنج و زحمت ساخته
وپرداخته می
شودوخواهد
شد.واگر
صندوقی هم درکارباشد،
چیزی جزصحه
نهادن وبیان
آنچه که دراین
فاصله رقم می
خورد نخواهد
بود.اتتخابات
آزاد وصندوق
رأی ازنتایج
انقلاب مردم
وازدست
آوردهای آن
خواهد بود ونه
مقدمه آن.
باین ترتیب
دودوزه بازی
کردن ماهیت
این نوع
سیاستمداران
را تشکیل
میدهدکه شتاب
رویدادها
ماسک ریا
ودودوزه بودن
را ازچهره
آنان
کنارزده وخواهد
زد.
پاسخ
سوأل اما روشن
است:مردم
همان کاری را
می کنند و باید
بکنندکه
تاکنون کرده
اند. آنها
درمتن تجربه
وآزمون وخطای
خود متناسب
باآخرین
وضعیت وآگاهی
خویش به پیش
می روند.آنها
خطوط
قرمزحاکمان
رایک به یک
درهم می
نوردند. و
دراین حرکت
خود ازخطوط ولایت
مداران
مشروطه طلب
نیزعبورکرده
ومی کنند.آنها
می دانندکه
اگرمشروطه
طلبان
دربرابر
ولایت مطلقه وجناح
حامی آن به
درجاتی فعال
شدند وحتی
ازظرفیت های
اسمی ومعمول
خود اندکی فراتر
رفتند دقیقا
بدلیل همین
پتانسیل
رهاشده ازپائین
بودو بازهم به
همین ترتیب
اگرظرفیت
همراهی
درآنها هم
چنان باقی
مانده باشد با
فشارازپائین
است که
وادارخواهند
شد ایستادگی
بیشتری بکنند
و گرنه آنها اگر یک
لحظه به حال خود
رهاشوند
جزادغام درسیستم
و یامنعفل شدن
کاری ازدست اشان
برنمی آید.
وبنابراین
عبور وبازهم عبور،عبوربرآمده
ازآزمون
وخطا،وازآگاهی
وتجربه است که می
تواند جنبش را
به پیش ببرد
وهمه
طرفندهای
حاکمیت را برای
ایجاد آشفتگی
درصفوف جنبش
بهم بریزد.
والبته تعمیق فرایند
مزبور قاعدتا باید
شامل عبوراز
مدافعان گفتمان
لیبرالی(سرمایه
داری باصطلاح
متعارف) وقدرت
های
بزرگی که خود
را دوستان
مردم و حامی
دموکراسی
ومنافع آنان
جامی زنند
نیز بشود و
خواهد شد.
*-درداخل
کشورنیزاین
شکاف موجب
بروزواکنش
های گوناگونی
شده است:مثلا
واکنش مهندس سحابی
وارسال نامه
وی به
ایرانیان خارج
کشور مبنی
براجتناب
ازدامن زدن به
رادیکالیسم
جوانان ازآن
جمله است. او
که مخالف
شعارهای
ساختارشکنانه
علیه ولی فقیه
و نگران اعمال
خشونت ازجانب
حاکمیت است وهم
چنین نگران
وقوع انقلاب
بجای اصلاح
نظام، تصورمی
کندکه جوانان
و نسل جدید
بدلیل القاءات
نیروهای خارج
کشوراست که
شورشی شده
اند. وحال
آنکه این خود
ضدانقلاب
حاکم است که
گورکنان خود
را بوجود
آورده
و اکنون
طوفان کاشته
های خود را درومی
کند.درشرایطی
که حاکمیت حتی
فعالیت
نهضت آزادی
را باهمه
سیاست های نرم
جویانه اش
تحمل نمی کند
ودستورانحلال
آن بدست
خود گردانندگان
این جریان را
می دهد وروزنه
هرگونه
کورسوئی
ازامید به
اصلاح وتغییر
را می بندد وهیچ
گونه فعالیتی
حتی
در"چهارچوب
قانون" اساسی
را برنمی
تابد،چگونه
وباکدام اهرم
مهندس سحابی
می خواهد رژیم
را وادار به
اصلاح نماید؟.
جزاین است که
متأسفانه
نهضت آزادی و
ملی-مذهبی ها
جایگاه خود را
همواره درکنارنظام
اسلامی وبه
مثابه
اپوزیسیون
قانونی آن
تعریف کرده
اندو اکنون ازدست
رفتن این
جایگاه ومکان،
آنها
را بشدت
سراسیمه کرده
است؟.زمانی
مهندس
بازرگان درپی تشدید
فضای سرکوب و
دستگیری
ومحاکمه سران
نهضت آزادی
دراوایل دهه 1340توسط
رژیم شاه خطاب
به محاکمه
کنندگان گفت
که بدانید با
این سیاست تان
ما آخرین نسلی
هستیم که با
زبان "قانون"
باشما سخن می
گوئیم.البته
مخاطب مهندس
بازرگان درآن
زمان حاکمیت
بود ولی
مخاطبین
امروزی مهندس
سحابی اکنون
نه حاکمیت- که
حتی فعالیت
کاملا قانون
مدار دوستان
وی را برنتافته
ودبیرکل
بیمارش،ابراهیم
یزدی، را
دستگیر وبه
زندان افکنده
و متهم به
براندازی نرم
می کند- بلکه نسل
سوخته
جوانانی هستندکه
جمهوری
اسلامی زندگی وامیدشان
را به بادداده
است!ودرشرایطی
این سخنان را
به زبان می
آورد که
جمهوری
اسلامی دراوج
انحطاط
وگندیدگی و
سراشیب
قرارگرفته و
جزجراحی
وبیرون کشیدن
غده هیچ راه
دیگری برای
نجات
بیمارنمانده
است.