اگربه یک سازمان
ازمنظریک
ماشین وچرخه
تسمه نقاله
های یک کارخانه
نگاه
کنیم(فوردیسم)،
که درآن هرکس
باید خود را
سرگرم ایفای وظیفه
تقطیع شده و
محول به خودش بکند،
کنش
آزاد،آگاهانه
وانسانی بی
معناشده وموجب
راکدماندن
اندیشه ومغز
می گردد.وطبعا
درچنین
سیستمی فرایند
فرمانبری
وماشینی شدن
انسان
ازمختصات آن
خواهدبود:
انسانی که
همچون ماشین،
عادت دارد قبل
ازاندیشیدن
وچون
وچراکردن، به اجراء
فرامین صادره
شده
ازبالا به پردازد.
ازهمین رو این گونه
تشکل ها به
موازات تولید
انسان ماشینی
ومسخ شده،
درهمان حال
کنشگرانی را
که تسلیم چرخه
مزبورنشوند، به
اشکال
گوناگون دفع
می کند.بهمین
دلیل واکنش
هائی که
اندیشیدن
ونقد را مقدم
براجراء قرارمی
دهند ولاجرم
بیرون
ازکانال های
تعبیه شده
بورکراتیک
وپیشین عمل
کنند، برنمی
تابد وآن را
عملی ضد
سازمانی دانسته
و"جرم"
تلقی می کند.
ولی اگربه
تشکیلات نه
مثابه قطعه ها
وپیچ ومهره
های ماشین
بلکه هم چون
مناسبات
انسان های آگاه
وکنشگرنگاه
کنیم،که کنششان
و تلاششان
آزادانه و
درهمبستگی و
درهم آهنگی درونی
صورت می گیرد و نه
ازطریق کنترل
ازبالا ومنطق
"ارتش چرا
ندارد"، قضیه فرق
خواهد کرد.
مطابق نگرش
پیچ ومهره ای
کسی حق
ندارد،حتی
اگرشاهد
ارتکاب خطا
ویا نادیده گرفته
شدن مصوبات جمع
باشد،مداخله
وانتقاد
بکند:یک
انتقاد عملی و
اثرگذار.اوتنها
می تواند
ازمسیر"قانون
ودالانهای پیچ
درپیچ تعبیه
شده نظام
انضباطی"
وازکانال های
بوروکراتیک موجود
پیش برود.ولی
ازمنظردیگر،این
کارنه فقط جرم
وخطا نیست
بلکه به گمان
من اگربتوان
ازکلمه جرم
ویاخطا
استفاده کرد، خلاف
آن را باید
جرم دانست
ونشانه ای
ازبی تفاوتی
وشانه خالی
کردن
ازالزامات
برآمده ازآگاهی
ومسؤلیت های
فردی
وجمعی خود.بهرحال
یک سازمان بویژه تشکیلات
مدعی
کمونیستی
ودارای
مناسبات ازنوع کمونی نه
ماشین وچرخ
دنده بلکه مناسبات
انسان های آگاه
وآزاد و کنشگراست.بی
شک چنین تجمعاتی ومناسبات
اجتماعی نهفته درآن درتمایزبا تشکل های برگرفته ازجامعه طبقاتی و نظام انضباطی حاکم برآن، ضرورتا باید ازنوع تشکل
های ترازنوین باشد و ملهم ازآن گونه مناسبات اجتماعی واهدافی که برای تحقق اش مبارزه می کند. که درآن انسان به مثابه سوژه وکنشگر عمل می کند ونه صرفا کنش پذیر.
بقول میشل
فوکو هررابطه
اجتماعی یک
رابطه قدرت
است.درجامعه
ای که فوکو آن
را جامعه
انضباطی می خواند
این قدرت
اساسا براساس
اقتدار
وکنترل ازبالا
استواراست.
اوقدرت
انضباطی را
روشهای دقیق
کنترل می
داند. هدف
چنین انضباطی
ساختن بدن های
مطیع وفربه درفرمانبری
وکنش پذیری،
وضعیف ولاغر
درکنشگری
است.هدف
تبدیل افراد
به ابژه
وابزاراعمال
قدرت وجداکردن
انسان ها
وکنندگان کار
ازآفریده ها وازمحصول
کنش های خود
وتبدیل آن ها
به شئ است.
مفهوم کلیدی
دراین نوع
قدرت مقوله
کنترل است.انسان
درمعنای ابژه
یعنی آن که
مفهوم قدرت
درحق وی اعمال
می شود.انضباط
دراین
سیستم یعنی
بدل کردن
انسان به
ابژه. انسان
تابع وهمیشه
فرمانبردار.رمزبقاء
وبازتولید
پیکره های
جامعه سرمایه
داری را علیرغم
آنهمه بحران و
تبعیض واعمال
سلطه ...وحتی آن همه
مبارزه علیه
آن، باید بیش
ازهرچیزدیگردراندرونی شدن همین نظم
انضباطی و
فرمانبرداری
جستجوکرد:اقتدارپذیرفته
شده و مورد
تمکین
قرارگرفته
.یعنی آن چیزی
که تحت عنوان
"هژمونی"
مورد تقدیس
وتکریم قرارمی
گیرد.
قدرت
انضباطی،
مناسبات
اجتماعی
را(مثلا
مناسبات درون
یک سازمان را)
به مثابه یک
سیستم مستقل
ازافراد
وکنشگران ومسلط برآن ها درمی
آورد.قدرت نه
فقط بشکل سلطه
وزوروخشونت
عریان بلکه هم
چنین
درقالب
مفاهیم
مختلفی هم چون
قانون و
مقررات وسنت ومقولات
ونهادهای
سیاسی
وفرهنگی ...تجسم می یابد.ازقضا
رازتداوم آن
دراین درون
شدگی است. اِعمال
قدرت و کنترل
نه فقط سوژه را به
ابژه تبدیل می
کند بلکه خودِ
ِاعمال کننده
قدرت را هم
ازمسیرمناسبات
برابر ورشد
وشکوفائی
آزادانه وانسانی
خارج می
کند.فوکو ثابت
می کند که
وقتی علم وقدرت
برگردونه
نهادسوارمی
شوند، ماهیتی
عینی و برون
ذاتی پیدامی
کنند که
کارکردشان
تبدیل
انسان ها به شئ ها
می باشد. دربرابراین
نوع رابطه
جامعه طبقاتی
والگوهای
انضباطی نسخه
برداری شده
ازآن،رابطه
مبتنی
براشتراک وهمکاری
و نیروی
سرچشمه گرفته
ازپیوند رشد آزاد
فردی وجمعی
قرارداد، که
کمونیست ها
باید به دنبال
چنین
مناسباتی که
لازمه حرکت
بسوی جامعه
کمونیستی
است،باشند.
که تحقق آن
ازمبارزه ونقد
دائم وعملی قدرت
انضباطی وکنترل
ازبالادرسطوح
وعرصه های
گوناگون می گذرد.
قدرت
جداشده
ازکنشگرانی که دیگربه ابژه تبدیل شده اند، برای بقاء
وبازتولید خودنیازمند
سلسه مراتب و
انسان های
مطیع
وفرمانبرداراست.و
دربرابرآن
قدرت متعلق به
مولدین اصلی قدرت
قرار دارد که با کنترل برنیرو واقتدارخویش به
مثابه سوژه وعناصرکنشگر نقش آفرینی می کند. نیروئی که خود
را هم درقدرت
جمعی برآمده
ازاشتراکات و هم در
کنشگری فردی
وآزادانه درپیوند با آن متبلورمی
سازد. والبته تحقق آن درگرو رهائی
از سلسه مراتب وبرامکان
اقدام مستقیم است.
آن ها نیازی به کنترل
کننده بیرون
ازخود
وبرفراز سرخود
ندارند.آن ها قادربه هم آهنگ کردن فعالیت های خود بدون آن که قدرت واختیارخود را واگذارکنند،هستند.
No comments:
Post a Comment