نگاهی به شرایط حاکم برجنبش کارگری
بر بسترنقدیک سند کارگری*
نفس
داشتن حساسیت به تحولات ایران و جهان توسط بخشی از مدافعان و فعالان کارگری و
استقبال از نقد آن بی تردید امربجائی و در
راستای ضرورت انجام بحث و گفتگو پیرامون
اوضاع داخلی و بین المللی در میان کارگران و فعالان چپ است تا با ارزیابی هرچه دقیق تر و یافتن نقاط اشتراک
در میان کارگران و فعالان کارگری زمینه انجام کنش ها و اقدامات مشترک فراهم تر شود.
اما آنچه که در این میان توسط سند راهبردی کانون مدافعان حقوق کارگر پیشنهادمی شود
از کاستی هائی در رنج است که نوشته حاضر به
مهم ترین آن ها پرداخته است:
کلی گوئی و فقدان تحلیل مشخص!
نگاهی
به سند مزبور نشان دهنده آن است که بیش از حد از کلی گوئی در رنج است. در واقع آنچه که تحت عنوان دو راهبرد جنبش کارگری ارائه
شده است، رهمنودهای عام و باصطلاح لامکان و زمانی است برای همه فصول و همه کارگران
درهمه نقاط جهان. و بدلیل همین لامکان و لازمان بودن فاقد هیچ گونه تعیین مشخص
زمانی و مکانی است. در این سند آمده که کارگران در سطح کشوری متشکل شوند و با کارگران
جهانی ( رادیکال) پیوند برقرارکنند*.
اگر
بفرض جهان سرمایه داری در حال بحران هم نبود و یا اگر در قرن بیستم هم می خواستیم
راهبردی صادرکنیم، فرقی نمی کرد همین راهبردها را ارائه می کردیم. البته آنسوی رنج
بردن از کلی گوئی را فقدان یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص و نحوه پیشروی براساس این
تحلیل مشخص و تعیین جاپاهائی که این تحلیل مشخص برای پیشروی ارائه می دهد، تشکیل
می دهد. و همین مشخصه است که فقدان آن متأسفانه این سند را نسبت به دست آوردها و
پیشروی های جنبش کارگری و قطعنامه های
صادرشده عقب تر نشان می دهد.
دراین
نوشته برای مشاهده حلقه مفقوده تحلیل مشخص، با مفروض انگاشتن آن چه که آنها نسبت
به اوضاع جهانی ابرازداشته اند، صرفا بر اوضاع داخلی متمرکزمی شوم:
بدیهی
است که یک تحلیل مشخص ضمن طرح شرایط عمومی حاکم برجهان سرمایه داری اما در بررسی
اوضاع وضعیت مشخص داخلی هر کشور باید آن ها را در متن شرایط واقعا موجود یعنی تحولات
و بحران ها و کشاکش های سیاسی و طبقاتی حاکم برآن جامعه توضیح دهد و گرنه هیچ
نتیجه نظری و عملی مشخصی عاید نخواهد شد و حاصل آن هم جزانفعال و غافلگیری در
برابررخدادها و تحولات و از دست دادن فرصت های بالقوه و یا بالفعل نخواهد بود.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هم بطورکلی مثل بقیه نقاط جهان سیاست
های جهان شمول سرمایه داری پیش برده می شوند، اما این سیاست ها در چهارچوب شرایط
ویژه حاکم برجامعه و ساختارهای قدرت و مختصات سرمایه داری واقعا موجود پیش برده می
شوند و به آنها تعین ها و ویژه گی هائی می
دهند که بدون توجه به آنها نخواهیم توانست با مسائل واقعی و مبتلابه مردم که می
تواند محرک اعتراض ها و جنبش ها باشند سروکارداشته باشیم. بدون در نظرگرفتن چگونگی
پیشروی امرعمومی در دل وضعیت مشخص، اولویت بندی و در نظرگرفتن زاویه ها و دیدن سایه
روشن هائی که همگی در حرکت مشخص و بسیج عمومی دخیل و بسیارمؤثرند، حتی قادرنخواهیم
شد یک گام واقعی برداریم. بدون پیوند وضع عمومی با وضعیت مشخص هیچ حرکت مشخصی صورت
پذیرنخواهد بود. پیوند ارزیابی عمومی با ارزیابی مشخص و پرهیز از جایگزین کردن
امرمشخص با امر کلی، شرط لازم برای یک
تحلیل مشخص و منبای شکل گیری و دامن زدن به جنبش های واقعی است و گرنه جزکوبیدن آب
در هاون کاری نخواهیم کرد. مسأله اصلی آن است که چگونه جنبش کارگری می تواند تحت
شرایط معین و با تکیه برفرصت ها و امکانات بالفعل و بالقوه مستر در آن شرایط مشخص
گام یا گام هائی به پیش بردارد و خود را
توانمند تر سازد. و گرنه نتیجه ای جز ایفاء نقش تماشاچی صرف و آچمزشدگی در
برابرحریفان دیگرصحنه بازی نخواهیم داشت.
همانطور که در جنبش اعتراضی 88 در شرایطی که سه میلیون مردم بیرون ریختند و حاکمیت
به مدت 8 ماه کنترل اوضاع را از دست داد، شاهد این نوع انفعال و آچمزشدگی بودیم. گوئی
که آن جنبش تماما و خالصا متعلق به طبقه متوسط بوده و ربطی به کارگران نداشته است.
بگذریم از وجوددرک های آشفته و نادرست پیرامون آن چه که طبقه متوسط خوانده می شود،
که خود مزید برعلت است.
درنگاه
کلی به شرایطی که درآن بسرمی بریم و باتوجه به آن که وضعیت مشخص همواره نقطه عزیمت و بسترحرکت بسوی اهداف عالی تر را
تعیین می کند، روشن می شود که رژیم تحت
فشارانباشت بحران های چندگانه اعم از فشارهای جهانی و شکاف های درونی و بحران
اقتصادی و نارضایتی گسترده داخلی دچارعدم تعادل شده و ناچارگشته است که موقعیت
مستقرتاکنونی خود را جابجاکند ( از جمله درهم شکستن تابوی مذاکره با شیطان بزرگ را
که ضدیت با آن یکی از ارکان هویتی و عامل مهمی برای بسیج پایگاه اجتماعی آن بود). رژیم
با خوردن داوطلبانه جام زهر و عقب نشنینی هائی در برخی حوزه ها برآن شد که خود
مدیریت بحران را برعهده بگیرد. اما همین تغییرشرایط و تغییرزمین بازی، خارج از
اراده وی، موجب تغییرشرایط برای سایربازیگران و نیروهای اجتماعی تحت فشار و سرکوب
تاکنونی شده و می تواند به نسبت آگاهی آن ها از وضعیت در حال تغییر، زمینه ساز فرصت
هائی برای آرایش جدید و رشد و برآمد آنها باشد. در حقیقت فرصت ها در جوامع پیچیده
بشری و با کنشگران متفاوت و متضاد هیچ گاه فقط توسط یک بازیگر تعریف و یا کنترل نمی شود و
بویژه در شرایطی که در آن حکومت هائی از نوع استبدادی دچارعدم تعادل و بحران می
شوند و ثبات باصطلاح کاذب و تحمیلی آنها
ترک برمی دارد، درک درست و به موقع از وضعیت اهمیت دوچندان پیدامی کند. در چنین
شرایطی زمینه هائی برای شکل گیری فرصت ها و البته بارورکردن و حتی ساختن فرصت های
تازه بوجودمی آید که شناخت آنها وظیفه مقدم فعالان و آگاهان را تشکیل
می دهد. و گرنه پس از افتادن آب ها از آسیاب
نتیجه همان خواهد بود که رژیم با چیدن مهره های تازه با هدف ترمیم ترک ها و تحکیم موقعیت متزلزل خود بدنبال آن بوده است.
دراین راستا من درنوشته دیگری وضعیت جدید را در
پنچ خود ویژگی و چالش مهم دسته بندی کرده ام که عبارتنداز:
1-
پیش بردبرنامه روحانی و رفسنجانی با موانع و چالش های عمده و تعیین کننده ای
مواجه هستند: برقراری قانونیت و تمکین به قانون امری حیاتی برای تنطیم
مناسبات جناح ها در تقسیم قدرت و تعامل با یکدیگر و نیز شرط حیاتی برای جلب
اعتمادسرمایه ها و سرمایه گذاری و لاجرم بهبوداوضاع اقتصادی و کسب و کار است. اما
این نیازسوزان هم چنان با سد ولایت مطلقه مواجه است. اساسا جمع شدن توأمان
قانونیت و ولایت مطلقه ناممکن و در ذات خود واجد یک تناقض ( پارادوکس) تمام
عیار است. باین ترتیب پیشبردآن مستلزم تأسیس یک قدرت مشروط به قانون (و نه چون
وضعیت وارونه کنونی مشروط شدن قانون به قدرت مطلقه)، یعنی همان چیزی که به بیان
جناح منتقد، ولایت مشروطه عنوان می شود، می باشد. امکان چنین خلع یدی از قدرت
مستقر در توازن قوای کنونی دور از ذهن است. ظرفیت ها و ساختارسیاسی و شرایط حاکم
بر ایران اساسا با تجربه چین و روسیه و امثال آن برای عبور از بحران متفاوت است.
2-
از نظراقتصادی پیشبردبرنامه های این جناح (یعنی ایجاد شرایط کماببش نرمال برای
چرخه بازتولید سرمایه داری)، بدون دست بردن به اقتصادغیررسمی و خارج از کنترل
متعلق به نهادولایت و سپاه و دهها نهادامنیتی و نظامی (بورژوازی بوروکراتیک-
نظامی) و البته آن بخش از بورژوزای ممتازه ای تاجرمسلکی که بیش از سایرلایه ها از ِقبل
رانت قدرت و و روابطه ویژه فربه شده و به ثروت های نجومی دست یافته، ناممکن است. نباید
فراموش کنیم که نظام مبتنی بر ولایت فقیه در ایران دارای یک اقتصادسیاسی خود ویژه،
معاف از مالیات و حسابرسی و هم چون اژدهای هفت سرهمه جا حاضر و بهره مند از
امتیازات انحصاری و منحصر بفرد است ( وجود
سی و چند اسکله اختصاصی برای واردات و صادرات تنها نمایشگرگوشه ای از ابعاد این
مافیای سیاسی و اقتصادی است) که وادارساختن آن به قواعدبازار و قانون که همه رقبا
وشرکاء در برابرآن برابرباشند، بیشتر به
یک شوخی می ماند تا سخنی جدی.
هدف
دولت ها و قدرت های سیاسی در جوامع سرمایه داری کنترل تولیدات مازاد مصرف و تأمین
چرخه بازتولید و انباشت سرمایه است که در شرایط نرمال عمدتا از طریق مکانیزم های
اقتصادی و بازار( و کمتر متکی بر زورمستقیم و عدم قانونیت) انجام می شود، اما در کشورما
( سوای ویژگی هائی انضمامی چون دولت ایدئولوژیکی مبتنی بر تلفیق دین و روحانیت با
دولت و قدرت سیاسی) و کشورهای مشابه آن، این مسأله اساسا نه از طریق مکانیزهای
طبیعی اقتصادی بلکه از طریق زورعریان و مستقیم پیش می رود که بیانگر وجود نظامی
استبدادی است که با گسترش اعتراض ها کانونی شده و مورد آماج قرارمی گیرد. چنین
ویژگی تأثیرقاطعی در روند رویدادها و نحوه پیشروی اعتراضات برجای می نهد، ،بدون آن
که ماهیت اصلی رژیم و نظام حاکم یعنی سرمایه داری و استثمار آن را نادیده
بگیریم. بهرحال تمرکز برروی حلقه پیشروی
برای توانمندترشدن جنبش و گشودن مسیرپپشروی واجداهمیت است. بدون مبارزه علیه اقتصادسیاسی
ولایت مطلقه و البته آن نوع دولت و شبه
دولتی ( که در آن حتی خصوصی کردن ها به خودمانی سازی تبدیل شده و اموال عمومی با
ثمن بخس به آقازاده ها و نهادهای نظامی و غیر نظامی واگذار می شود) که با کنترل حدود90 درصداقتصاد کشور اعم از بخش
های رسمی و از جمله نفت و یا اقتصادغیررسمی و خارج از نظارت را تحت کنترل خود دارد، چگونه می توانیم گامی
واقعی و به جلو علیه نظام سرمایه داری واقعا موجودی که نظام کنونی بیان مشخص آن
است، برداریم. بار دیگر باید اشاره کنم که در اینجا تأکید من نه رهاکردن امرکلی
بلکه تلفیق خلاق و زنده آن با وضعیت مشخص
و در نظرگرفتن خودویژگی هائی است که در شرایط مشخص ما بخودمی گیرد.
3-
در کنارچالش فوق، ائتلاف رفسنجانی و روحانی با حوزه و نهادنیرومند و واپسگرای
روحانیت که با دیدارها و گزارش های مداوم وزراء دولت به آن ها و توصیه ها و
درخواست های آنها همراه است، هم چون مانعی بازدارنده در گشایش هرگونه فضای ولوکمرنگ
فرهنگی و اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. خیزمراجع و روحانیون برای مداخله بیشتر در
امور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ابراز نارضایتی برخی از آن ها از سخن وزیرارشاد
در مورد مجوزچاپ برخی کتب قبلا سانسورشده و یا رفع فیلترینگ فیس بوک و یا رفع
برخی محدودیت های کوچک در دانشگاه ها، و یا پیرامون حجاب و حضورزنان در مجامع
عمومی که خشم حضرات را موجب می گردد، بخوبی بیانگرعمق چالش پیشاروست. بهرحال گره
زدن دو رؤیای متضاد روحانیت و مردم
درحکم نگارش نقش خشت برآب است.
4- سازش هسته ای به
مثابه حلقه اصلی در فرایند پیشروی خود با چالش های متعددی چه درسطح جهانی و چه
درداخل همراه است. عبور از این چالش ها، مستلزم دادن امتیازات بیشتری ازسوی رژیم
نه فقط در حوزه هسته ای بلکه هم چنین در حوره های دیگر است که بدون آن ها
دست یابی به گشایش پایدار دشوارخواهد بود. گرچه این مطالبات را در فازاول منجمد
ساخته اند تا راهی برای پیشروی بازشود،
اما آنها وجود دارند و هرلحظه می توانند رخ به نمایند و بتدریج هم مطرح خواهند شد.
عبور از این چالش ها مستلزم دادن امتیازات بیشتر و نوشیدن جام های جدیدزهراست
که در صورت تن دادن به نوبه خود می توانند
تعادل رژیم را بیش از پیش برهم زنند.
5- کالبدشکافی از آن چه امید و آرامش خوانده می شود و چالش های نهفته در
آن
این
واقعیت دارد که این روزها خبرهای زیادی در باره امکان گشایش اقتصادی به گوش می
رسد. وزیرنفت خبر ز دعوت غول های نفتی آمریکا و جهان به ایران و اشتیاق آن ها
خبرمی دهد. سخن از ایجاد اتاق بازرگانی بین ایران و آمریکا در ماه آینده است.
رنو و پژو در اقتصادبحران زده فرانسه با آزادشدن فروش قطعات خودرو به پایکوبی
پرداخته و سهامشان در بورس ها بالامی رود و با عزم حضوردر نمایشگاه خودرو در ایران
برآنند که از دیگررقبا سبقت بگیرند. آلمان به امتیاز سنت دیرینه داد و ستد با
ایران و داشتن رتبه نخست، به حضورفعال خود در تجارت با ایران دل بسته است. ترکیه با
توجه به مزیت همسایگی بیش از همه در تلاش برای سبقت گرفتن از دیگران است. حتی
امارات عربی هم دهانشان برای افزایش سهم خود از بازارپولی ایران آب افتاده است. خلاصه
شرکت های مختلف جهان برای داشتن جاپائی در این خوان نعمت از سروکول هم بالامی
روند. اما در پس زمینه همه آن ها
انتظار و تردید نامعلومی نسبت به اجرائی شدن توافق ها موج می زند.... بهرحال با
توجه به توازن نیرو وعوامل فعال و دخیل در وضعیت و تجارب تاکنونی، دوره گذار
بسیارپیچیده و شکننده بوده ولاجرم بازگشت پذیربوده و دربهترین حالت چه بسا تا
پیداشدن یک نیروی قاطع در صحنه سیاسی نیمه تمام صورت گیرد.
هم پوشانی ها موقت است و انتظار و امید نمی تواند طولانی باشد!
آن امید
و آرامشی که روحانی و حامیانش از آن سخن می گویند، بخشی جنبه روانی داشته و ناشی
از امید به نتایج گشوده شدن قفل دیپلماسی و دورنمای رونق بازار وبهبود اوضاع
اقتصادی و فضای کسب و کار و یا تأثیرکاهش
نسبی توافقات موقت پیرامون ها تحریم ها در فازاول گفتگوها (که هنوز البته روی کاغذاست) و یا از ِقبل
دورشدن خطرتشدید تحریم ها و جنگ و کابوس فاجعه سوریه ای شدن ایران و درهمین رابطه
بخشا به دلیل اشتراکت در هدف رقبا و مشخصا
خامنه ای و سایرباندهای قدرت در رفع تحریم ها و کاهش بحران اقتصادی است و نه
الزاما گشایشی در دیگرحوزه ها. قسمتی هم ناشی از بغض فروخورده و انتظارات متراکمی
است که در بلندمدت انباشته شده و بخشا در هم پوشانی موقت و محدودی با وعده هائی که
روحانی در کارزارانتخاباتی خود داده قرارگرفته است. این واقعیت دارد که جامعه
ایران برروی آتشفشانی از مطالبات سرکوب شده قراردارد که هرلحظه در پی یافتن
راه خروج برای ورود به عرصه عمومی و سیاسی است. بنابراین بخشی از این "امید و
آرامش" بدلیل هم پوشانی ولوموقتی آن با سیاست های معطوف به گشایش مناسبات
دیپلماتیک و حوزه هائی چون گشایش در بحران هسته ای و دورکردن فشار تحریم هاست که و
یا تضعیف شبح جنگ و تحریم های بیشتر است که اساسا بارسنگین آن بردوش مردم
افتاده است. گرچه گشایش فوق در صورتی که به واقعیت تبدیل شود، تأثیرات اولیه
ولوجزئی و جه بسا ناپایداری در کاهش نگرانی مردم و تقویت امید به آینده خواهند
داشت، اما اولا دامنه این تأثیرات در قیاس با دامنه مطالبات سوزان محدود است و
ثانیا باندازه ای که این همسوئی درحوزه سیاست خارجی معطوف به کاهش تحریم ها و خطرجنگ
و تنش زدائی وجود دارد، بهمان اندازه در حوزه داخلی در چگونگی استفاده از این فرصت
ها و گشایش ها و این که بسود کدام طبقه و کدام سیاست ها سمت گیری شود، این هم
پوشانی دچارشکاف شده و در برابرهم قرارمی گیرند. چنان که می دانیم و اشاره هم شد،
سیاست های معطوف به حاکمیت بازار و حذف یارانه ها و حمایت های اجتماعی و پروارکردن
بورژوازی و چالاک کردن قانون کاربسود کارفرمایان، تنگناهای ناشی از سرطان اقتصادسیاسی
ولایت فقیه و تحت کنترل آن و امرونهی های آن برکل اقتصاد، و نیز وجود شکاف ها
و موانع سیاسی و اجتماعی در برابر پی آمدهای ناشی از گشایش های سیاسی و اجتماعی،
برهمسوئی ها و هم پوشانی ها پایان داده و موجب فعال شدن تقابل آنها می گردد. بطورکلی
عدم تناسب بین گشایش ها و انتظارات بهمراه فعال شدن آن مطالبات درشرایط عدم تعادلی
که رژیم دچارآن شده است، شرایط نوینی را بوجود می آورد که گسترش جنبش های مطالباتی
و اجتماعی از پی آمدهای محتمل آن است.
هم
چنین براساس مختتصات و چالش های عمده فوق چهارنتیجه گیری عمده زیر مطرح می شوند که
عبارتند از:
الف- همانطورکه گفته
شد وقتی تعادل موجود یک رژیم استبدادی و ضدمردمی بدلایل انباشت بحران ها بهم می
خورد و او مجبورمی شود که تغییراتی در ساختارخود و سیاست های تاکنونی اش بوجود
بیاورد، حتی با بکارگیری همه توانش برای مدیریت بحران و گذار با کمترین تکان، اما
با تغییرشرایط بطوراجتناب ناپذیر پتانسیل ها و عوامل تازه ای خارج از کنترل
آن ها، فرصت هائی برای به حرکت در آمدن پتانسیل های سرکوب شده بوجود می آید. درک
وضعیت و رصد کردن این فرصت ها و امکانات تازه، گفتگو و دیالوگ و بهره
برداری هوشیارانه از آن ها در چنین مواقعی اهمیت دارد.
ب- بسترپیشروی جنبش
های توده ای در شرایطی که چربش توازن نیرو به نفع حاکمیت است،عموما از شکاف بین
وعده ها و انتظارات بوجود آمده و تضادآن ها با آن چه که در عمل صورت می گیرد
نشأت می گیرد. به عنوان مثال وعده های انتخاباتی و یا منشورشهروندی روحانی
که آکنده از وعده هائی است که هیچ کدام آنها حتی درهمان حدی که مطرح شده اند
نه فقط امکان تحقق ندارد بلکه در عمل خلاف آنها جریان دارد، لاجرم در کنارسایرمطالبات
سرکوب شده، منبع بی پایانی برای شکل گیری اعتراض ها و جنبش هاست. تمرکز روی چنین
بسترهائی ازسوی فعالین و بخش های آگاه ترو با تجربه تر جنبش های اجتماعی
کارگران و زنان و دانشجویان و معلمان و جوانان اهمیت زیادی دارد. آرایش حول
چنین مطالباتی در تمامی بخش های جامعه و زحمتکشان و پیوند آنها با یکدیر
پیرامون مطالبات مشترک و فراگیرشان کلیدپایه پیشروی است. خوشبتختانه برخی
تحولات و مواردی که پیرامون اعتراضات زیست محیطی و اعدام و سانسور و تحرکات دانشجوئی
و ... مشاهده می شود، نمایانگرنضج چنین فرایندی و لو نه هنوز بقدرکافی نیرومند
است.
ج- دولت ها همواره
شرند و ابزارسلطه طبقاتی و صرفنظر از سایه روشن های هرکدام از آنها، جملگی مدافع
جامعه هرمی و مبتنی برفرادستی سرمایه و استثمار هستند و تازمانی هم که وجود
دارند و تا لحظه فراهم آمدن شرایط لازم برای درهم شکستن ماشین سلطه طبقاتی، باید
زیرفشارگسترده ترین اعتراضات مردمی برای تحمیل مطالبات مردمی قراربگیرند تا زمانی
که خود جامعه قادرباشد مستقیما سرنوشت و اداره خود را بدست خود بگیرد و
نیازی به حلقه های واسط و تفویض اختیارات و قدرت خویش به نخبگان نداشته
باشند. مهم آن است که کارگران و زحمتکشان در راستای مبارزه برای تحقق مطالبات مشخص
و کلان خود دچارآگاهی کاذب همذات پنداری با هیچ دولتی و متمایل به مشارکت در هرم قدرت و بازتولید نظام نشوند.
تأکید برمبارزه علیه این نوع توهمات همذات پندارانه و دخیل بستن به قدرت در شرایطی
که طیف های گوناگون اصلاح طلب در تلاش بی وقفه برای ایجادامیدکاذب به بالا برای
ایجاد تغییر هستند و بطورمشخص به دولت و همذات پنداری با آن دامن می زنند از اهمیت
زیادی برخورداراست.
د- دولت روحانی در
بهترین حالت همان دولت رفسنجانی و یا خاتمی خواهد بود. نتیجه هردو نسخه را آزموده
ایم و حاصل آن دولت احمدی نژادبود. تجربه چندین دهه گذشته نشان میدهد که حرکت
برمدار آزادسازی اقتصادی و دامن زدن به شکاف های طبقاتی، درآستین خودعوام فریبانی
چون احمدی نژاد را می پروراند که با شعار"نان" و مبارزه علیه "فساد"
تسمه از گرده زحمتکشان می کشد و این دولت هم به نوبه خود کسانی چون روحانی ها
و خاتمی و روحانی ها را در آستین خویش می پروراند که با شعار بازارآزاد تسمه
ازگرده مردم می کشند. باین ترتیب آزادی و عدالت هردو ذبح می شوند. تنها با پیوند
ناگسستنی نان (عدالت) و آزادی است که می توان از این حلقه معیوب خارج شد. جنبش های
جدید و رهائی بخش اجتماعی شعارپیوند ناگسستنی نان و آزادی را برپرچم خویش حک کرده
اند.
درانتها
لازم است دو نکته در توضیح ییشتر بندب یعنی اهمیت شناسائی بسترهای پیشروی توسط
فعالان و کارگران آگاه مورد تأکید
قرارگیرد:
نکته
اول در مورد تشکل های سراسری مستقل است. اگراین واقعیت دارد که جامعه بر روی آتشفشانی
از مطالبات انباشته شده و پاسخ نگرفته قراردارد، بی تردید آرایش کارگران و جنبش
های اجتماعی حول این نوع مطالبات مهمترین بسترحرکتی آنها خواهد بود. من درگذشته هم
به ماهیت سترون جایگزینی شعارهای کلی چون تشکل سراسری و مستقل به عنوان نقطه عزیمت ( که
در این سند به صفت رادیکال آمده و آن را گنگ و مبهم ساخته و پرداختن به
آن خارج از حوصله این نوشته است) و این که در این رویکردمتداول، همه راه ها به رم –
یعنی تشکل مستقل و سراسری که خود نیازمند
تحقق پیش شرط های دیگری است- ختم می شود اشاره کرده ام و گفته ام از آنجا که تحقق این شعار خود تتیجه تغییرتوازن
نیرو و از برون دادهای حرکت و جنبش در گام های بعدی خواهد بود لاجرم نشاندن آن به
عنوان راه حل مشخص برای پیشروی و نه البته طرح ضرورت کلی آن، گشایشگرنخواهد بود.
در شرایط توازن قوائی که نه دشمن اجازه آن را می دهد و نه کارگران توان آن را
دارند که بردشمن تحمیل کنند ما را از یافتن و تمرکز روی حلقه های دیگر و ممکن
پیشروی بازمی دارد. بی شک صرفنظر از آنکه از تشکل چه می فهمیم (و با فاصله گرفتن
از اشکال هرمی و نهادی شده و بوروکراتیک الگوهای ارائه و تجربه شده جوامع سرمایه
داری )، ضرورت آن از دیرباز مطرح بوده و هم چنان نیز مطرح است، اما در این مورد هم
نباید دچارخطای جایگزینی امرعمومی با شرایط مشخص شد. در وضعیت مشخص مسأله اصلی
یافتن گام ها و بسترهائی برای حرکت بسوی اهداف خود ازجمله همان تشکل ها می باشد. این نوع تشکل های مستقل و سراسری و نه
البته در سطوح دیگر که هم وجود دارند و هم می توانند وجود داشته باشد، جز در
بسترجنبش های اعتراضی کارگران پیرامون مطالبات فراگیر و سوزان هم اکنون خود و
لاجرم در فرایند پیچیده تغییرتوازن نیرو و کسب توان و آمادگی کارگران بدست نخواهد
آمد. بنابراین طرح ضرورت و اهمیت آن نمی تواند جایگزین حرکت و اقدام مشخص شود
(البته درسند این دوستان چنین ادعائی مطرح نشده اما با مسکوت گذاشتن شرایط مشخص خواه ناخواه برچنین تصوری دامن می زند).
نکته
دوم آنکه سرمایه داری امروزه فقط در کارخانه ها بیداد نمی کند بلکه کل جامعه و فضا
و مکان ها و طبیعت را اشغال کرده است و با تسلط برحوزه های عمومی و نیز خصوصی
افراد و کالائی کردن همه حوزه ها اکثریت بزرگی از جامعه را موردتعرض و استثمار
مستقیم یا غیرمستقیم خود قرارداده است. امروزه وسعت و صفوف متکثر و گسترده کارگران
را فقط با تعریف محدود کار در کارخانه ها و یا کارگران قرارگرفته در زیرسقف کارگاه
ها و محیط های سنتی اشتغال، نمی توان تعیین کرد. بلکه شمارطبقه در برگیرنده همه
مزد و حقوق بگیران و کارگران فکری و خدماتی چون معلمان و کارمندان و پرستاران و نیز
بیکاران، و بخش های بازتولیدی و بدون دستمزد (هم چون کارخانگی و یا دانشجویانی که
برای عنوان نیروی کارمتخصص تربیت می شوند و البته به شمول بیکاری گسترده ای که در برابرآنها
وجود دارد) و ... است و بنابراین نگاه محدودنگرانه
به گستره کارگران ( آنهائی که ازطریق کارخود زندگی می کنند و تحت استثمارمستقیم و
غیرمستقیم مناسبات سرمایه داری هستند) گره گشا نیست. هم چنانکه امروزه محیط زیست و
طبیعت با پیشرفت سطح تکنیک و ابزارهای تولید و ابعاد دستکاری آن توسط انسان در
جریان تولید به بخشی جدانشدنی از شرایط زیستی جامعه و مطالبات کارگران تبدیل شده است که به سختی
درمعرض تخریب و ویرانی قرارگرفته است و از قضا در کشورما این وجه تعرض خشن به
طبیعت بیداد می کند و بسیاری از مردم را وادارکرده است که علیه این ویرانی که
عموما توسط نظام و مناسبات سرمایه داری و اقتصادمصرفی بی مهابا و سود محور صورت می
گیرد و در کشورما بویژه بدلیل عملکردحاکمیت بیدادمی کند دست باعتراض بزنند. بی
تردید محافظت از طبیعت و برقراری مناسبات متعادل دو جانبه با آن به بخشی از شرایط
زیستی انسان و وابستگی ارگانیکی آن به جامعه و متقابلا جامعه به آن و به شرط تداوم حیات هردو
تبدیل شده است، از مطالبات مهم و ضدسرمایه داری کارگران است. مطالباتی چون برابری
زن و مرد نیزبخش مهمی از مطالبات کارگران و بخشی از انکشاف مبارزه طبقاتی است .
اگر کارگران بخواهند صرفا با نگاه تنگ و عقب مانده بخشی و محدود نگرانه به مطالبات باصطلاح اخص خود بسنده کنند، دراین
صورت دیگر سخن گفتن از نقش کارگران و سوسیالیسم برای رهائی جوامع بشری به سخنی پوچ
تبدیل خواهد شد. کارگران بدون توجه شایسته به مسائل مبتلابه عموم جامعه که مسائل
خود وی هم هست، که از قضاهمه آنها مستقیما از تحمیل مناسبات سرمایه دارانه و سلطه
و ستم آن سرچشمه می گیرند به هیچ وجه نخواهند توانست در تغییراوضاع و ایجاد جهانی
دیگر نقش آفرینی کنند.
تمرکز برهردو سطح یعنی هم مطالبات سوزان و فراگیرعمومی توسط جنبش
کارگری و فعالان، و هم پیشبرد مطالبات اخص
صنفی و فوری خود در سطوح گوناگون محلی و فرامنطقه ای، دو بازوی پیشروی کارگران
است.
بطورخلاصه،
قبل از هرچیز لازم است که اهمیت شرایط و لحظه های بحرانی و فرصت آفرین را دریافت.
هم چنین اهمیت شناسائی بسترهای مناسب و بسیج کننده و بطورمشخص شناسائی و دسته بندی
مطالبات سوزان و فراگیر و ایجاداجماع حول آن ها، و نیز آن دسته از مطالباتی که برقرارکننده پیوند مشترک کارگران و سایرمزد و
حقوق بگیران وجنبش های اجتماعی را (معلمان و پرستاران و دانشجویان و زنان و
بیکاران و ...) تسهیل می کند. گام بعدی
تلاش برای ایجادکمپین های اعتراضی در اشکال متنوع و ابتکاری و متناسب با شرایط این
نوع خواست های سوزان و فراگیر و بسیج کننده در هردوسطح، البته با درنظرگرفتن شرایط
عمومی توازن قوا و روند حرکت خزنده جنبش و بسیج کنندگی آنها. و بالأخره در راستای
تقویت روندهای فوق تلاش برای اتحادعمل و همکاری بین تشکل ها و جریانات وابسته به
جنبش کارگری گوناگون و با گرایش های چه بسا متفاوت، از دیگروظایف امروز فعالان
کارگری را تشکیل می دهد. بدیهی است که
ایجاد پیوند با کارگران سایرنقاط جهان و تشکل ها و جنبش های مترقی و ضدسرمایه داری
برحول این نوع کمپین ها امکان پذیراست و البته حمایت فعال جریان ها و نیروها و
ایرانی های چپ و مترقی خارج از کشور از این نوع اقدامات و کمپین ها نیز شرط مهم
دیگری برای تقویت و بالیدن جنبش کارگری داخل کشور و پیوند داخل و خارج است.
مطالباتی
چون دستمزد برابرباتورم، یا تخریب طبیعت یا لغواعدام و آزادی زندانیان کارگری و
سایرزندانیان و یا همانطورکه کانون مدافع کارگران هم اخیرا مطرح کرده است، فراخوان
به کمپین علیه غارت اموال کارگران در سازمان تأمین اجتماعی* و نظایرآن نمونه هائی هستند از این نوع مطالبات سوزان و
بسیج کننده که در برابرفعالان جنبش کارگری
قراردارند که اگر با شروط دیگرتکمیل شوند می توانند بسترهای لازم برای پیشروی و
آرایش و سازمان یابی گسترده کارگران و زحمتکشان و تعمیق سایرمطالبات را فراهم
سازند. مهم آن است که نیروی خود را بجای تک خوانی، برایجاداجماع و توافق هرچه
بیشتر روی این نوع کارزارها و تقویت دامنه آن بکارگیریم. مهم پیداکردن راه های
عملی توانمندشدن کارگران در تاکتیک های روزمره با استفاده ز فرصت ها برای تسهیل
مسیرحرکت به سمت اهداف بزرگ تر است.
*- http://kanoonmodafean1.blogspot.de/2013/12/blog-post.html#more
*-
درسند چنین می خوانیم:
در كشور ما نيز سرمايهداري جدا از اين روند كلي عمل نميكند.
جناحهاي مختلف سرمايهداري به رغم اختلافات بر سر سهمخواهي در قدرت و سرمايه،
اما همگان بر خصوصيسازي و بازار آزاد و واگذاري خدمات عمومي به بخش خصوصي، وحدت
دارند .جناحهاي مختلف سرمايهداري با تعبيرهاي مختلف جبهه واحدي را در برابر
نيروي كار تشكيل ميدهند و همگان بر حفظ سودها و فشار بيشتر بر نيروي كار اختلاف
چنداني ندارند.
در نتيجه وظيفهی كارگران و فعالان كارگري است كه در دو سطح
مبارزات خود را گسترش دهند تا بتوانند در برابر اين تهاجمات ايستادگي كرده، نظام
سرمايه داري را وادار به عقبنشيني كنند و نظامي بر مبناي اصول انساني كه در آن
همگان حق زندگي داشته باشند برقرار كنند.
( توضیح از من: اما فراموش می شود که تن سپردن به قواعد
اقتصاد بازارآزاد نیازمند پیش شرطی هائی است که تمامی تلاش های معطوف به آن در
حیات جمهوری اسلامی از تصویب قاون اساسی و پای بندی به آن تا بیانیه معروف 8 ماده
خمینی و تلاش های 8 ساله اصلاح طلبان در قدرت برای قانونمندکردن نظام ثمربخش نشده و قانون و قانونیت متحقق نشده است
و هیچ دلیل هم ندارد که این آخرین تلاش یعنی ارائه منشورشهروندی روحانی هم موفق به
آن شود. همانطورکه در یکی از بندهای مختصات اوضاع و چالش های مهم دوره کنونی آمده،
تحقق قانونیت در ولایت فقیه یک پارادوکس بنیادی است. هم چنان که دور زده شدن بخش
مهمی ازقلمرواقتصادی تحت کنترل ولایت فقیه در برنامه های روحانی و رفسنجانی یک
پارادوکس واقعی است. سخنان اخیرفرمانده سپاه مبنی بررفع سوء تفاهم دولت و سپاه حول
نقش سپاه در اقتصاد و یا افزایش چشمگیر سهم سپاه و سایر نهادهای نظامی و سرکوب در
بودجه دولت امید و تدبیر آنهم دریک بودجه انقباضی تصادفی نیست).
اين مهم جز با تلاش در دو
وجه مبارزاتي امكانپذير نميباشد:
1 – تلاش در جهت ايجاد تشكلهاي راديكال در سطح كشوري و منطقهاي
براي به دست آوردن ابتدائيترين حقوق كارگري و انساني از قبيل حق اشتغال، حق
دستمزدي واقعي براي گذران يك زندگي شرافتمندانه با استانداردهاي مورد قبول و حق
بهداشت، مسكن و آموزش و پرورش، آزادي بيان و انديشه و تغييرات اساسي در مناسبات
اجتماعي.
2 – تلاش در جهت هماهنگ كردن مبارزات كارگران در سطح يك كشور و
از آن طريق همبستگي با جنبشهاي كارگري راديكال در سطح جهاني براي به دست آوردن
حقوق انساني و يك زندگي شرافتمندانه و اين مهم جز با هماهنگي و پيشرفت در هر دو زمينه
امكانپذير نخواهد بود.
No comments:
Post a Comment