در زیرپوست
تهران چه می گذرد: هفت اسفند و آن چه که در تهران بزرگ اتفاق افتاد! بخش1
نگاهی به نتیجه"انتخابات"
در تهران، و آن چه که گفته نمی شود!
1- برشی از وضعیت جامعه در
شرایطی که با انباشت مطالبات مهم و حل نشده ای مواجه است، در سربزنگاه ها و فضای
ها قطبی شده، برای درک بهتر و دقیق تر از آن چه که در زیرپوست جامعه می گذرد و از
طریق خیره شدن به گدازه هائی که از متن آن به بیرون پرتاب می شوند، حائزاهمیت است.
در جوامعی که شکاف و دوگانگی
بین جامعه رسمی و جامعه واقعی زیاد باشد، به همان اندازه چکونگی واکنش و حرکت
جامعه با غافگیری بیشتری همراه است. بدیهی است ارزیابی از فضای تهران، نمی تواند
عینا به همه نقاط ایران تسری داده شود. گرچه رابط خطی بین آن ها وجودندارد، اما
این واقعیت دارد که تحولات مهم سیاسی تهران، بدلایل گوناگونی چون کثرت جمعیت و
تنوع بافت آن، داشتن نقش مرکزی در اقتصاد و به عنوان شریان ارتباطی کشور و سطح
آگاهی و اتمسفرسیاسی آن، نه فقط تصویری نسبی و اجمالی از روندهای عمومی جامعه
ایران به نمایش می گذارد، بلکه تحولات آن در نقاط دیگر هم تأثیرگذاراست. برجسته
بودن وجه سیاسی آراءآن در طی ادوارمختلف و بدور از رنگ وبوی علائق و مطالبات محلی،
از مشخصات آن و تاحدی دیگرشهرهای بزرگ است. بدیهی است که این نقش و تأثیرگذاری بربسترمعضلات و گسل های مشترک
و فراگیرحاکم برکشور صورت می گیرد. گو این که امتداداین تحولات در نقاط دیگر با
شدت و ضعف متفاوت و یا با تأخیرفاز زمانی همراه باشد. بنابراین ُکرکری خواندن درشت
گویان منفوری چون قاضی القضات خامنه ای و خطبه خوان هائی چون احمدخاتمی ها و علم
الهدی ها که به گزینش (کاملادست کاری شده) خود در خطه های خارج از مرکز به خود می
بالند، غافلند که فقط این شانس را داشته
اند که دم چک تهرانی ها نبوده اند. اما این شتر، دیر یا زود، درخانه آن ها هم
خواهد خوابید. چرا که گسل های این زلزله تا اقصی نقاط کشور امتدادیافته و بنابراین
زلزله ای نیست که فقط در تهران بوقوع پیوسته باشد. آری! مردم تهران اصحاب قدرت را
سخت خوارساختند، و آنان سرشار از خشم آشکار و فروخفته نسبت به تهران اند. چنان که
یکی از این درشت گویان-شجونی- آن را مرکزضدانقلاب و ضدولایت فقیه نامیده است و
دیگرانی از همان قماش، مردم تهران را به اهالی کوفه تشبیه کرده اند که وفاداری خود
را به نظام و اصول گرایان از دست داده اند. آن دیگری به تهران و اهالی آن نهیب می
زند که سکولارند و دوستدارسبک دیگری از زندگی که قدرت مندان آن را نمی پسندند.
بازهم، چه توصیف زیبائی درباره رفتار و کنش مردم تهران! که اقتداررژیم را به چالش
و به سخره گرفته اند. باری اگر تهران درسیمای رسمی خود برای برخ کشیدن رژه ها و
جشن های سالگردبه قدرت رسیدن حاکمان آن همه عزیز و مهم است، چرا وقتی با سیما و
عزم واقعی خود بروی صحنه می آید، و انزوای پرشکوه
رژیم را به نمایش می گذارد، خشم و ترس
آن ها را برنیانگیزاند ؟. آن ها این روزها ترسان، از خشم فراگیراکثریت
بسیاربزرگی از مردم تهران نسبت به نظام و
نسبت به هسته اصلی قدرت، و درگریز از احساس انزوای سنگینی که دچارآن شده
اند، می گویند تهران معادل ایران نیست و به فضاهای هنوز مبهم و غبارآلودشهرهای
متوسط و کوچک دخیل بسته اند و فکر می کنند که می توانند در آن جا دخمه هائی برای
زیست و زندگی نکبت بار و تداوم اقتدارترک خورده خود بیابند. غافل از آن که در همان
نقاط هم دیر یا زود از فروداین بهمن در امان نخواهند بود، چنان که فرایندریزش آراء
و اتوریته آن ها در شهرستان ها و درهمه نقاط ایران نیز شروع شده است. آری! تهران
دشمن است چون به زیبائی تمام، تنهائی و ورشکستی
حضرت آقا را به نمایش گذاشت، و صدای شکستن استخوان های اقتداراو را به نمایش همگان
نهاد و دریک کلام مهرابطال و عدم صلاحیت بر پیشانی تعیین صلاحیت کنندگان بت اعظم
کوبید!. هم اکنون "رهبری" داریم خوارشده در انظارعمومی و مهرابطال خورده
بر پیشانی او و مهره ها و کارگزاران دست اول و بنامش برای انقیادمردم ایران.
وقتی از تهران و مردم تهران صحبت می کنیم، بدیهی
است که برخلاف کررسانه های داخلی و خارج وآوازه گران سیستم، که فقط بخشی از حقیقت
را برای پوشاندن کل حقیقت، بزبان می آورند، برآنیم که از کل حرکت تهران و کنش های
صورت گرفته در آن، صحبت کنیم. از تهران نه فقط با رأی دهندگانش بلکه هم چنین تهران
با رأی ندهندگانش سخن گوئیم. آن چه 7 اسفند را تاریخ سازمی کند و تبدیل به یک
رخداد، همانا به نمایش گذاشتن نه فقط انزوای هسته سفت قدرت، بلکه در عین حال به
نمایش گذاشتن انزوای کلیت رژیم است. بگذار، رسانه ها و آوازه گران با تمامی قوا و
توان جعل و تحریف، آن را به حساب پیروزی ائتلاف امید واریزنمایند، اما دیری نمی
پاید که حقیقت با رخ کامل عیان شود و امیدی به اصلاح و نجات نظام در چنته نماند.
آری! تهران فقط با رأی دهندگانش تعریف
نمی شود.
2-فضای دو یا سه قطبی؟
برخلاف تحریف ها و یاوه های
آوازه گرانی که کلان رسانه های داخل و خارج در ُقرق آن هاست، تهران فقط درکنش
اقلیت رأی دهندگانش، بله! اقلیت رأی دهندگانش، خلاصه نمی شود. بلکه بیش از آن در صلابت "نه" بزرگ
اکثریت تحریم کنندگانش که به نحوی عامدانه
از آن چشم پوشی می شود، نیز تعریف می شود. بدون آن ها، هیچ گاه صدای درهم شکستن
استخوان های اتوریته رهبر، هم چون ستون خیمه نظام، و اعوان و انصارذوب شده در او،
هیچ گاه این چنین طنین اندازنمی شد و این سان سردمداران رژیم را هراسان نمی
کرد.
در روایت رسمی و در رسانه ها
گفته می شود که شکست اصول گرایان و رهبری محصول دوقطبی شدن فضای سیاسی آن است. ولی
اگر درست ترسخن گفته باشیم، باید از سه قطبی شدن وضعیت صحبت کرد. گرچه در سطح کشور
طبق آمارهای دولتی از مشارکت 62% و از حماسه صحبت می شود، اما فضای ثبت شده در
تهران که موضوع این نوشته است، خلاف این تصویرعمومی را به نمایش می گذارد. و این
در حالی است که عموما میزان مشارکت در تهران به لحاظ وجه سیاسی اش اهمیت نمادین
داشته و شاخصی برای ارزیابی از اوضاع احوال عمومی در نظرگرفته می شود. بهرصورت،
علیرغم این نوع حماسه خوانی ها، تصویری که تهران از خودارائه می دهد به گونه
ای دیگر است: در آخرین آماررسمی وزارت
کشور که پس از مصلحت سنجی ها و حک و اصلاح
ها نهائی شده است، نسبت شرکت در تهران 50% اعلام شده است. بر پایه همین آماررسمی
نصف مردم تهران، آن هم در فضای سیاسی قطبی شده رأی نداده اند که خودرأی ندادن و
تحریم آن نیز وجهی بارز از قطبی شدن و حامل بارمعنائی ویژه خود است. فی الواقع ما
با فضای سه قطبی مواجه هستیم. اما این هنوز به تنهائی قادر به نمایش دقیق وضغیت
واقعی و درونمایه آن چه اتفاق افتاده نیست. برای این کار لازم است هم تصویرتحریم
کنندگان و هم تصویرآن هائی را که مشارکت کردند و مشخصا و هدفمند، اگر نه کلیت
نظام، اما هسته اصلی آن را آماج خود قراردارند را در یک کلیت مرتبط باهم در
نظربگیریم و رابطه و نسبت آن ها را باهم در نظربگیریم تا تصویری کمابیش جامع و
چندوجهی از چندگونگی کنشگری اکثریت بزرگی از ساکنین تهران بدست آوریم. معنای رأی
تحریم کنندگان روشن است، گو این که در میان آن ها نیز رویکردهای مختلفی وجود دارد،
اما در گفتن"نه" به نمایش رژیم توسط آن ها تردیدی وجود ندارد. اما در
موردماهیت و پتانسیل عملکردبخش دیگری از شهروندان- منظور بخشی از شرکت کنندگان است و نه همه اشان- من آن
را در نوشته های قبلی خود به ماهیت
اعتراضی این گونه رأی ها و محدودیت ها و تناقضی را که آن ها حامل آنند و
این که نوعی حرکت خزنده در چهارچوب تضادهای درونی حاکمیت، تحت شرایطی است که امکان
شکل گیری قطب مستقل را نمی دهد، پرداخته ام که در این نوشته به آن نمی پردازم.* اما دریک تحلیل مشخص از یک رویدادمشخص لازم است
برای درک درونمایه یک کنش بزرگ اجتماعی و داشتن ارزیابی دقیق از میزان باراعتراضی
آن، به ویژگی ها و حتی جزئیات آن به پردازیم. در این موردمشخص تفاوت معناداردر نرخ
مشارکت در هرکدام از هر دومجلس از جمله
این ویژگی هاست. البته دولت و اصلاح طلبان دوست دارند که پشت همان آمارکلی 50% به
عنوان حدنصاب مشارکت تهران بایستند و دوست ندارند که حقیقت صحنه واقعی و کم و کیف
نقش و نفوذواقعی آن ها به نمایش در آید. از همین رو هدف اصلی این نوشته نه موضع
گیری سیاسی که پیشترصورت گرفته است، بلکه پرداختن به نکاتی است از واقعه 7 اسفند
است که از سوی اصلاح طلبان و رسانه های حامی آن ها عامدانه تحریف شده و پنهان نگهداشته می شوند.
در تحلیل نهائی هدف دست یابی به ارزیابی کمابیش نزدیک به حقیقت در باره کم و کیف
ظرفیت های اعتراضی موجود و نقاط ضعف و قوت آن، و تقویت جنبش ضداستبدای و برابری و
آزادی است.
برخلاف توصیه های موکدرهبران لیست امید برای
مشارکت در هردومجلس، شهروندان شرکت کننده برخوردمتفاوتی را در پیش گرفتند:
رأی به مجلس اسلامی: طبق آخرین گزارش وزیرکشور
تعدادشرکت کنندگان در مجلس شورای اسلامی در تهران بزرگ سه میلیون و
240هزارنفراعلام شد که نسبت آن به تعدادحائزین شرایط شرکت که 8میلیون و 800 هزارنفر اعلام شده است ( طبق
آماررسمی همه استان ها در روزنامه دولتی
ایران)، آن گاه معلوم می شود که نرخ مشارکت در مجلس رژیم حدود 36،8% ، تقریبا 37%
است! که حکایت از عدم شرکت 63% پایتخت
نشینان در نمایش انتخاباتی مجلس دارد! بدیهی است که معنای این میزان از مشارکت
برای جریانی که شعاراصلی اش مشارکت حداکثری بوده و حضورقدرتمند در مجلس پسافرجام و
همسو با دولت به عنوان اولویت اصلی بوده است، و ائتلاف اصلاح طلبان و اعتدالی ها،
تمامی توان و نیروی خود را حول آن بسیج و متمرکزکرده
بود، این میزان از مشارکت قطعا یک ناکامی بزرگ است. فی الواقع مجلس خبرگان که مجلس
شیوخ و اخص ولایت فقیه است، قلمروممنوعه و بشدت حفاظت شده بوده که شانس امکان
ورودبه آن هم بسی سخت گیرانه بود بطوری که حتی "نوه و میوه امام" هم از
ورود به آن بازماند. پس تا اینجا تحریم
کنندگان آن هم در شرایطی که تمامی طرف ها توان و ترفندهای خود را برای ایجادفضای دوقطبی و مشارکت حداکثری
بکارگرفته بودند، اکثریت قاطعی بدست آورده اند. از همین رو تردیدی نیست که بر اساس
آمارهای رسمی خودرژیم،می توان قاطعانه آن ها را پیروزاول این میدان در تهران
نامید. پس ما- تمامی مخالفان جمهوری اسلامی- علیرغم هیاهوی کرکننده رسانه ها در
تهران اولیم!. جالب است که بر اساس نظرسنجی های انتخاباتی وزارت کشور، تا
چندروزپیش از روزبرگزاری انتخابات، نرخ شرکت در تهران 30% بوده است، که با راه
اندازی کمپین داغی رأی سلبی برای مشارکت و
پیام هائی چون پیام رفسنجانی که اگر شرکت نکنید پشیمان خواهید شد، تنها توانستند
بر تصمیم نزدیک به 7% مردم تهران
تأثیربگذارند که حاکی از قاطعیت مردم تهران در تحریم است.
اما در اینجا بلافاصله ما با
سؤال مهم و معماگونه ای مواجه می شویم که پس چگونه با حضور37% مردم تهران که بخشی
از آن هم، تخمینا 12 تا 15% آن، از حامیان لیست اصول گرایان حاکم بوده اند، تخمینن 25%
توانستند، این چنین شکست بزرگ و قاطعی راعلیه لیست اصول گرایان حاکم رقم
برنند؟! به عبارت دیگر با مشارکت حداقلی چگونه این شکست حداکثری حریف بدست آمد؟. در پاسخ باید
گفت:
الف- درنگ بر این مسأله پرده از عمق انزوای
بزرگ و باورنکردنی جناح حاکم، برمی دارد که حتی با بسیج همه توان و امکانات خود
برای بسیح و مشارکت حداکثری حامیانش، متحمل چنین شکست بزرگی، آن هم با مشارکت
حداقلی مردم تهران (در واقع حدود25%) شده است. هم چنین باید به پدیده شگفت
انگیزهماهنگی میلیون ها نفر در آماج قراردادن یک هدف و شلیک دقیق آن ها اشاره کرد،
آن هم در شرایطی که رژیم از برگزاری هرگونه تبلیغ و میتینگی ممانعت به عمل می
آورد، اشاره کرد که وجهی از شدت قطبی شدن فضای سیاسی است. ارائه یک لیست گرچه
تسهیل کننده است، اما توضیح دهنده نیست. در واقع نفرت و انزجار نسبت به هسته اصلی
قدرت و شخص خامنه ای چنان کانونی شده و مهره های اصلی آن، چناح در ذهن مردم تهران
نشانه گذاری شده است که حتی در صفوف شرکت کنندگان هم باین صورت قاطع بازتاب یافته است.
ب- از طرف دیگر این نرخ از مشارکت حداقلی، علیرغم
تمامی فراخوان ها و تلاش جبهه اصلاح طلبان و حامیان دولت برای جلب مشارکت حداکثری
با هدف ایجادمجلسی همسو با دولت و با شعاربرجام دوم، آن هم در فضای قطبی شده سیاسی
و نه در فضای معمولی وبی اعتنا، بهمان اندازه که پرده از دامنه نفوذ و پایگاه
اجتماعی حناح حاکم برمی دارد، پرده از دامنه نفوذ و پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان و
حامیان دولت در تهران بزرگی که گفته می شود نبض کشور در آن می زند برمی دارد.
وجه سوم و بسی مهم تر دیگراین
تصویرسه بعدی، وجود فضائی به مراتب بزرگتر از هردوی آن ها، فضائی خارج از
قلمروقدرت و نفوذهردوجناح، یعنی فضای تحریم کنندگان است. باین ترتیب ما با واقعیت
عینی فضای سه بعدی یا سه قطبی در تهران
مواجه هستیم، که قطب سوم برطبق آماررسمی رژیم، معادل 63% است. حتی اگر50% آماررسمی را هم ملاک قراردهیم بازهم
از مجموعه آراء هردو جناح، در شرایطی
که هردوجریان تمامی قدرت بسیج خود را بکاگرفته اند و جبهه ای از کروبی و موسوی تا بنفش و تا خاتمی
و تا روحانی و رفسنجانی... دست به دست هم دادند تا بقول خودشان قهرمردم
تهران را درهم شکنند، فزون تراست.
اما این، همه واقعیت نیست و
نمی توان آراءهمه رأی دهندگان را به حساب رژیم ریخت. چرا که این رأی ها گرچه تناقض
آمیزهستند، یعنی با زدن یک جناح ولواصلی به جناح دیگری پروپال می دهند و با شرکت
خود درعین حال به کل نظام مشروعیت می بخشند، اما نباید و نمی توان وجه اعتراضی آن
نسبت به هسته اصلی قدرت را نادیده گرفت. بویژه آن که در انتخابات اخیر آن ها، چنان
که در زیرخواهد آمد، اگر تحریم کنندگان کشیده ای سنگین بر گونه کل سیستم نواختند،
مشارکت کنندگان هم در عین حال، به شیوه خاص خود کشیده سنگینی بر گونه جناح حاکم و
شخص ولی فقیه نواختند. همانطور که صفوف گسترده تحریمی ها یک شبه شکل نگرفته است بلکه از دل کنش ها و تجربه های مکرر بیرون آمده،
است بهمان دلیل صفوف مشارکت کنندگان می تواند، از آن چه که هست نزارتر و باریک تر شود.
نقدچگونگی مصادره این آراء توسط دولت و جناحی دیگر، تناقض این نوع رأی اعتراضی که
موجب مشروعیت کلیت نظام و جان سختی آن می شود و سایرنتایج مشابه آن، همه و همه
دستمایه نقدکنش فوق هستند، و در راستای منزوی کردن مطلق حاکمیت و آماده کردن شرایط
اجتماعی برای تغییرات عمیق اوضاع. بر همین اساس بخش آگاه تر و قاطع ترجامعه می
تواند با جلب آن ها که تحت تأثیرافسون اصلاح طلبان و اعتدال طلبان به بخشی از
حاکمیت و دولت رأی دادند و اذعان دارند که به هنگام ریختن رأی خود در صندوق ها و
به نام کسانی که دستشان به همان اندازه به خون مردم و مبارزین آلوده است، و قلب و
دست اشان به هنگام رأی لرزیده است، به صفوف مقابله با کل سیستم، و نه چون شبه اپوزیسیون
با پیوستن به صفوف آن ها و داغ کردن تنور، کل جنبش استبدادی و برابری خواه را
تقویت کنند. هیچ قدرتی نمی تواند به آسانی در میان چنان جامعه و فضای قطبی شده ای
که 90% آن در برابرش ایستاده و "نه" می گوید، بدون دادن تاوان سنگین به
حیاتش ادامه بدهد و جان سالم بدر ببرد. اما فعلا در این نوشته بحث ما تحلیل و
ارزیابی مشخص از نتایج این "انتخابات" است:
ج- رفتارمتفاوت همین شهروندان در موردمجلس خبرگان و
مجلس شورای اسلامی ( 50% و 37%) را چگونه باید تبیین کرد و حامل چه پیام هائی است:
اولا، نشان می دهد که حتی شرکت کنندگان در "انتخابات"
هم، طبق رهنمودها و دستورالعمل های موکدسران لیست امید عمل نکرده اند، بلکه بنا بر
آگاهی و درک خود عمل کرده اند.
ثانیا، شرکت کمتر در انتخابات مجلس در عین حال
نشان می دهد که شهروندان شرکت کننده نسبت به نقش و اهمیت و تأثیرگذاری مجلس آن
گونه که سران جبهه امید و اصلاح مدعی آنند، و این که از آن طریق بتوان در تغییری
در اوضاع و سیاست های عمومی نظام ایجادکرد، اعتقادی ندارند
ثالثا، دلیل شرکت بیشتر یعنی 50% در خبرگان را می
توان در عوامل زیرجست :
می دانیم که انتخابات خبرگان
عموما همواره با بی اعتنائی مردم، بویژه در تهران مواجه بوده است و سوتی و کوری آن یکی از دلایلی بود که باعث شد آن را با انتخابات مجلس هم زمان کنند.
اما بطورغیرمنتظره و بر خلاف روال همیشگی، این بارشرکت در آن افزایش یافت و تقریبا
13% هم از مجلس پیشی گرفت! چرا شهروندانی
که معمولا حاضر به شرک در انتخابات مجلس خبرگان نبودند این باررفتاردیگری از
خودپیشه کردند. بخصوص اگر فضای قطبی شده و شرکت حداقلی آن ها در مجلس را در
نظربگیریم این مشارکت بسی معنادارتر می شود. سه دلیل عمده عبارتند از تشدیدبحران
جانشنیی حاکمیت بدلیل کهولت خامنه ای و
جنگ قدرت پیرامون آن، دادن لیستی از سوی رفسنجانی که در آن سه تفنگدارنامدار و
منفورجناح حاکم و خامنه ای غایب بودند و البته تبلیغات گسترده ای که حول آن صورت
گرفت، و بالأخره به گمان من عامل مهم تر،
این درک عمومی که ماهی از سرگنده گردد نی زدم،
باید به سراغ زدن رأس نظام یعنی مرکز قدرت و منشأاصلی فساد یعنی به سراغ
خودرهبری رفت. از همین رو درست به همان دلیلی که در مجلس حضورحداقلی داشتند، انگیزه
نیرومندی در مشارکت برای زدن پروبال رهبری و جانشین او داشتند. چنین رویکردی برای
این بخش از مردم تجربه جدیدی بود، نواختن کشیده بطورمستقیم بر بناگوش رهبرنظام! از
طریق حذف عناصرنزدیک به او انگیزه اصلی این رویکردمشارکت جویانه بود. داغ کردن
تنور تا آن درجه که نان های ویژه و خشخاش زده خامنه ای، حضرات جنتی و یزدی ها، سه
تفنگداربزرگ نامی بطورکامل بسوزند و از
حیزاستفاده بیفتند!. گرچه به یاری امدادهای غیبی تیله ای که تا دم گودال سقوط حرکت
کرده بود دم گودال توقف کرد! البته دولت و وزارت کشور سرجمع نرخ مشارکت تهران را و
نه هرکدام را به طورجداگانه و 50% اعلام کردند تا حتی الامکان ابعاد انزوای حاکمیت
را پنهان نگهدارند و البته سران ائتلاف و همه آوازه گران هم بروی مبارک
خودنیاوردند تا معلوم نشود که پاسخ به فراخوان هایشان برای مشارکت حداکثری، یک
مشارکت حداقلی بوده است. بخش اول. بخش دوم پیرامون پی آمدها و نتایج!
No comments:
Post a Comment