جدال دو جناح پیرامون ربنای شجریان!
اقدام روزنامه ایران به گفتگو با شجریان و چاپ تصویری از وی* که با تکرارواژه ربنا درهم تنیده شده و نیز رویکردکیهان که با چاپ عکس او درکنارگوگوش و بهروزوثوقی وی را فاسد نامیده، برابعاداین منازعه افزوده است. در پشت این منازعات فی الواقع از یکسو تلاش برای تخفیف انزوای گسترده نظام و و از سوی دیگر نبردقدرت نهفته است. و بهره برداری از مذهب هم مثل همیشه ابزاری برای فریب و فراافکنی و پنهان ساختن مصائب جامعه و ریشه های واقعی آن است.
یکی از مشکلات حکومت اسلامی و علی الخصوص باندحاکم، انزوای گسترده ای است که دچارش شده است. وضعیت صدا و سیما هم خارج از آن نبوده و با بحران شدیدمخاطب (بی مخاطبی) مواجه شده و این برای قدرتی که مهمترین دغذغه اش درهم شکسته شدن انحصار و اقتداررسانه ای اش و لاجرم از کارافتادن یکی از مولفه های مهم قدرت و افول آن می باشد،
چنان نگران آوراست که او را وارد می سازد برای جبران و ترمیم آن اقداماتی را در دستورکارخود قراردهد، که هدف و ماهیتی جز افزایش سیطره خود بر جامعه و بر طرف کردن ترک های بوجودآمده برپیکره نظام ندارد. همانطور که در عرصه انتخابات تلاش کرد که این انزوا را با برگ انجیراصلاح طلبان و اعتدال گرایان و دنبالچه شبه اپوزیسیونی به پوشاند، اکنون هم در تلاش است برای رونق بخشیدن به بساط سوت و کوربازوی رسانه ای خود و جلب مشتری و مخاطب، به ترفندها و تمهیدات تازه ای متوسل شود. تغییرریاست صدا و سیما به موازات تلاش هائی موازی برای کنترل بیشتر فضای مجازی که خامنه ای آن را به عنوان عرصه نبردنرم خطرناک تر و مهمتر از جبهه نبردسخت و رودرو عنوان کرده است، و از جمله خواست انتقال سرورتلگرام به داخل کشور در همین راستاست. دعوت از حسن خمینی برای گفتگو و یا زمزمه هائی که این روز ها برای پخش ربنای شجریان به مناسبت نزدیک شدن ماه رمضان هم از زمره این گونه تلاش ها برای کاستن از بحران مخاطب و گریم کردن چهره کریه خود برای خروج از انزوا و بحران مخاطب است. بنابراین در یک دست شلاقی که صفیر می کشد و طعمه می طلبد و در دست دیگرش یک هویج گندیده، ژست جدیدحاکمان است برای مواجهه با وضعیت دشواری که رژیم با آن دست و پنچه نرم می کند. البته در موردکسانی چون حسن خمینی و رفسنجانی ها و روحانی ها که بخشی از ساختارهمین حکومتند حرفی و انتظاری نیست. آن ها همان کاری را می کنند که باید به عنوان بخشی از ساختارقدرت باید انجام بدهند.
اما درمورد شجریان: می دانیم که مناجات ربنا، صرفنظر از هرنیت و قصدی که وی داشته عملا درخدمت رژیم و دامن کشیدن اسلام سیاسی قرارداشته است و جز این هم نمی توانست باشد. از همین رو همچون افیونی کرخت کننده در تن و روان مردم و بسان مرهمی شفابخش برای رژیم عمل کرده است. گواین که معمولا این جور هنرخمیده قامت و صاحبان چنین هنری سعی می کنند که خود را در پشت همذات پنداری کاذب و توهم فراگیر موجود نسبت به قدرت و هم پوشانی های مقطعی و لاجرم شکننده و موقتی که گاهی بین مطالبات و انگیزه های واقعی مردم و مطالبات و انگیره های اربابان قدرت شکل می گیرد پنهان سازند. اما برای هنرمقاومت و منتقد، و آگاه و تیزبین این قبیل دستاویزها بی معناست. چنین هنری بجای صحه گذاشتن بر آگاهی و پندارها و تصورات واهی و کوتاه بینانه، حربه انتقادگزنده و سازنده خود را از نیام خود برمی کشد و به جنگ قدرت و باورهای بازتولیدکننده آن می رود. تازیانه های هنرانتقادی بر باورهای کاذب و مسخ شدگی و کرنشگری ها فرودآمده و به تقویت روح سرکشی و عدم تمکین به صاحبان قدرتمندان می پردازد. البته دنبال چنین اخگرسوزانی در هنر شجریان نباید گشت. اما بهرحال نمی توان منکرشد که او برای مدت طولانی و بدرجاتی با حاکمان و البته بیشتر از منظراقشارمیانی و متوسط ،زاویه و فاصله های معناداری داشته است. اما ایکاش، همانطور که زمانی خود شجریان در باره ربناگفته بود، که باید آن را در همان شرایط تاریخی خود –که برای مردم خود خوانده و متعلق به آن ها دانسته بود- قرارمی داد داد و با توجه به آن که اکنون خودوی هم از آن شرایط تاریخی فاصله گرفته و با حاکمیت روابطه حسنه ای ندارد، و هم چنان که در گذشته از صدا و سیما خواسته بود که از پخش آثارش خودداری کند، اکنون هم علیه هر نوع سوء استفاده حاکمیت -فرقی نمی کند که توسط کدام جناح باشد- و علیه اغواگری آن ها برخیرد و اجازه ندهد که رژیم آن را هم چون برگ انجیری برای تحمیق و کرختی جامعه بکارگیرد. ایکاش خودشجریان هم از آن هم چون یک پدیده تاریخی و موزه ای که زمانش سپری شده است، حفاظت کند و اجازه ندهد که رژیم سکوت او را به رضایت تلویلحی اش تفسیرکند.*2
بهرحال نه فقط تلاش رژیم برای خروج از انزوا در هر حوزه ای را باید درهم شکست بلکه حلقه این انزوا را تا نهایت خود- برافکندن نظام استبدادی- تنگ و تنگ ترکرد.
یکی از مشکلات حکومت اسلامی و علی الخصوص باندحاکم، انزوای گسترده ای است که دچارش شده است. وضعیت صدا و سیما هم خارج از آن نبوده و با بحران شدیدمخاطب (بی مخاطبی) مواجه شده و این برای قدرتی که مهمترین دغذغه اش درهم شکسته شدن انحصار و اقتداررسانه ای اش و لاجرم از کارافتادن یکی از مولفه های مهم قدرت و افول آن می باشد،
چنان نگران آوراست که او را وارد می سازد برای جبران و ترمیم آن اقداماتی را در دستورکارخود قراردهد، که هدف و ماهیتی جز افزایش سیطره خود بر جامعه و بر طرف کردن ترک های بوجودآمده برپیکره نظام ندارد. همانطور که در عرصه انتخابات تلاش کرد که این انزوا را با برگ انجیراصلاح طلبان و اعتدال گرایان و دنبالچه شبه اپوزیسیونی به پوشاند، اکنون هم در تلاش است برای رونق بخشیدن به بساط سوت و کوربازوی رسانه ای خود و جلب مشتری و مخاطب، به ترفندها و تمهیدات تازه ای متوسل شود. تغییرریاست صدا و سیما به موازات تلاش هائی موازی برای کنترل بیشتر فضای مجازی که خامنه ای آن را به عنوان عرصه نبردنرم خطرناک تر و مهمتر از جبهه نبردسخت و رودرو عنوان کرده است، و از جمله خواست انتقال سرورتلگرام به داخل کشور در همین راستاست. دعوت از حسن خمینی برای گفتگو و یا زمزمه هائی که این روز ها برای پخش ربنای شجریان به مناسبت نزدیک شدن ماه رمضان هم از زمره این گونه تلاش ها برای کاستن از بحران مخاطب و گریم کردن چهره کریه خود برای خروج از انزوا و بحران مخاطب است. بنابراین در یک دست شلاقی که صفیر می کشد و طعمه می طلبد و در دست دیگرش یک هویج گندیده، ژست جدیدحاکمان است برای مواجهه با وضعیت دشواری که رژیم با آن دست و پنچه نرم می کند. البته در موردکسانی چون حسن خمینی و رفسنجانی ها و روحانی ها که بخشی از ساختارهمین حکومتند حرفی و انتظاری نیست. آن ها همان کاری را می کنند که باید به عنوان بخشی از ساختارقدرت باید انجام بدهند.
اما درمورد شجریان: می دانیم که مناجات ربنا، صرفنظر از هرنیت و قصدی که وی داشته عملا درخدمت رژیم و دامن کشیدن اسلام سیاسی قرارداشته است و جز این هم نمی توانست باشد. از همین رو همچون افیونی کرخت کننده در تن و روان مردم و بسان مرهمی شفابخش برای رژیم عمل کرده است. گواین که معمولا این جور هنرخمیده قامت و صاحبان چنین هنری سعی می کنند که خود را در پشت همذات پنداری کاذب و توهم فراگیر موجود نسبت به قدرت و هم پوشانی های مقطعی و لاجرم شکننده و موقتی که گاهی بین مطالبات و انگیزه های واقعی مردم و مطالبات و انگیره های اربابان قدرت شکل می گیرد پنهان سازند. اما برای هنرمقاومت و منتقد، و آگاه و تیزبین این قبیل دستاویزها بی معناست. چنین هنری بجای صحه گذاشتن بر آگاهی و پندارها و تصورات واهی و کوتاه بینانه، حربه انتقادگزنده و سازنده خود را از نیام خود برمی کشد و به جنگ قدرت و باورهای بازتولیدکننده آن می رود. تازیانه های هنرانتقادی بر باورهای کاذب و مسخ شدگی و کرنشگری ها فرودآمده و به تقویت روح سرکشی و عدم تمکین به صاحبان قدرتمندان می پردازد. البته دنبال چنین اخگرسوزانی در هنر شجریان نباید گشت. اما بهرحال نمی توان منکرشد که او برای مدت طولانی و بدرجاتی با حاکمان و البته بیشتر از منظراقشارمیانی و متوسط ،زاویه و فاصله های معناداری داشته است. اما ایکاش، همانطور که زمانی خود شجریان در باره ربناگفته بود، که باید آن را در همان شرایط تاریخی خود –که برای مردم خود خوانده و متعلق به آن ها دانسته بود- قرارمی داد داد و با توجه به آن که اکنون خودوی هم از آن شرایط تاریخی فاصله گرفته و با حاکمیت روابطه حسنه ای ندارد، و هم چنان که در گذشته از صدا و سیما خواسته بود که از پخش آثارش خودداری کند، اکنون هم علیه هر نوع سوء استفاده حاکمیت -فرقی نمی کند که توسط کدام جناح باشد- و علیه اغواگری آن ها برخیرد و اجازه ندهد که رژیم آن را هم چون برگ انجیری برای تحمیق و کرختی جامعه بکارگیرد. ایکاش خودشجریان هم از آن هم چون یک پدیده تاریخی و موزه ای که زمانش سپری شده است، حفاظت کند و اجازه ندهد که رژیم سکوت او را به رضایت تلویلحی اش تفسیرکند.*2
بهرحال نه فقط تلاش رژیم برای خروج از انزوا در هر حوزه ای را باید درهم شکست بلکه حلقه این انزوا را تا نهایت خود- برافکندن نظام استبدادی- تنگ و تنگ ترکرد.
2- گو این که گفتگوی تازه ای که روزنامه وابسته به دولت ایران با او کرده است اگر واقعیت داشته باشد متأسفانه خلاف آن را بازتاب می دهد.
No comments:
Post a Comment