Monday, July 20, 2009

تظاهرات بزرگ روزجمعه وسخنان رفسنجانی
تجمع وتظاهرات میلیونی روزجمعه،شاید پنجمین مورد ازاین نوع تظاهرات اعتراضی و بزرگ باشد که پس از23 خرداد،شکل گرفته است. ازآن نوع تکانه های بزرگی که درفواصل خود بطوربی وقفه درانبوهی ازتظاهرات وتکانه های کوچک تر وگوناگون خیابانی ودرمحلات و اعتراضات شبانه واشکال دیگر مبارزاتی مبتلورگشته وتداوم داشته است .هم چون رابطه متقابل یک رودخانه عظیم و خروشان دراتصال با بی شمارجوبیارهای مرتبط با خود. باین ترتیب رژیم نه فقط نتوانسته علیرغم بکارگیری خشونت ازتروروآدم کشی تا تخریب وزخمی ودستگیری وشکنجه وایجاد فضای رعب، جنبش را ازنفس بیاندازدبلکه برعکس برعزم واعتماد مردم برای احقاق حقوق پایمال شده خودافزوده است. درواقع نفس خشونت و قربانی های آن ویا سوژه زندانیان سیاسی و... خود به محرک ها ومناسبت های تازه ای برای به پیش راندن جنبش تبدیل شده است.باین ترتیب معادله سرکوب وترس به معادله سرکوب و جوشش بیشترتبدیل گشته است که درصورت تداوم محصول نهائی اش ازکارافتادن کامل اهرم سرکوب به مثابه تنها عامل بقاء رژیم و جناح حاکم باشد .پیش فرض تبه کاران حاکم درکاربرد بی محابای سرکوب این بوده است که گوئی تزریق سمومات سالایان درازدرنسل جوان و بی هویت ساختن و اخته کردن مردم،روحیه تسلیم وتمکین به وضعیت را-همچون رعایای سربزیرولی فقیه- درآنها چنان پرورده است که گوئی به هیچ وجه اهل رزمیدن وجنگیدن واستقامت کردن دربرابرداغ ودرفش امت حزب اله وقداره کشان رژیم، نیستند(سوسول نامیدن آنها توسط فرماندهان نیروهای انتظامی ویا توسط حزب اللهی ها مبین همین تصورآنهاست). آنها مردم را به سادگی خس وخاکشاک واراذل واوباشی تصورمی کردند که به براحتی قادربودند آنها را درزیرپایشان له ولورده کنند.امادرکمال شگفتی وبنا به مصداق ازقضا سرکن گبین صفرا فزود رویدادهای 5 هفته گذشته نشان داد که نه فقط این بگیروبه بندها قادرنشدند مردم را خانه نشین کنند، بلکه هم چنین برشکاف های درونی دستگاه حاکمه افزوده اند.اگر که رژیم درشورش دانشجوئی-مردمی 18 تیر 78 توانست درعرض یک هفته برشکاف درونی خود فائق آید وکنترل اوضاع را بدست گیرد، اکنون شاهدیم که پس از گذشت چندین هفته هنوزنتوانسته است چنین کنترلی را برقرارکند وچشم انداز کنترل چنین برآمدی هرروز هم کمترمی شود.وباین ترتیب گوئی نسل اول جامعه ما اززمره آن نسل های معدودی است که احتمالا شانس مشاهده دوانقلاب نصبیب اشان شده است!چرا که شاهدیم این گورکنان واقعی جمهوری اسلامی یعنی نسل سوم است که ازدرآشتی با انقلاب درآمده و بامارش آرام ولی محکم خود وارد آوردگاه سرنوشت سازی میشود که تنها راه نجات آینده تیروتارودرمعرض تباهی را درتوسل به آن می بیند.وچنین است که دراین مارش های روزانه وشبانه ،درچهره تک تک شرکت کنندگان درآن شاهد روند تقویت روزافزون اعتمادبه نفس ،اطمینان به حقانیت مطالبات خود وامید روزافزون به پیروزی ووقوف به پوشالی بودن اقتدارژیم وبی اعتنائی به تهدیدهای آن هستیم. چهره های امیدآفرینی که نوید پیروزی خود را با بالابردن دوانگشت خود به تماشا می گذارند.
بی تردید هرکدام ازاین اعتراضات میلیونی، درحکم مدرسه بزرگی برای خود آموزی ازتجربیات وآزمون بزرگ خود وسرشار ازدرسهای مقاومت و همبستگی و کشف جادوی نیروی جمعی وجذب هرچه بیشتری ازلایه های مردم وزحمتکش ای که هنوزبه صفوف جنبش نه پیوسته اند.هرچه که زمان بیشتری می گذرد باخواستهای رادیکال تری مواجهیم که مصمم به بازپس گیری رأی خود وفراترازآن تبدیل کردن شعارمرگ بردیکتاتوربه خواست مرکزی خود است.جنبش خودجوشی که درحال سازمان یابی شبکه ای-توده ای خوداست وبراساس تجربیات و آگاهی به سرعت درحال تحول، راه پیشروی اش را می گشاید.بی شک هرکدام ازتظاهرات بزرگ ومیلیونی دارای دست آوردهای خوداست وهرکدام نقطه عطفی درمسیرتکوین جنبش بشمارمی روند.
دراینجا نگاهی داریم به سه جنبه مهم از تظاهرات روزجمعه:
1-نخست آنکه معلوم می شود شکاف درمیان طبقه حاکم سیاسی بیش ازپیش گسترش یافته است.موقعیت خامنه ای بدلیل رویکرد یک جانبه اش، عملا به مثابه رهبرنظام ودارای نقش باصطلاح فصل الخطاب،بشدت زیرسؤال رفته است. حمایت یک جانبه اوازاحمدی نژاد وانکارپیشاپیش هرگونه تقلب، درواقع صلاحیت ویرا به عنوان رهبرمورد قبول نظام هم درمیان بالائی ها و هم درمیان پایگاه اجتماعی آنها مورد چالش قرارداده است. اکنون شکاف بزرگی که ازنظرعمق خود درطول حیات رژیم اسلامی بی سابقه بوده است، بین بخش بزرگی ازروحانیون ومراجع ونیزبخش وسیعی از طبقه سیاسی حاکم، بابخش دیگریعنی باند حاکم خامنه ای و احمدی نژاد بوجود آمده است.واین تحت شرایطی است که شکاف بین حاکمیت ومردم نیزابعاد تازه ای یافته و یک جنبش گسترده درخیابانها هرلحظه حضورخود را به رخ می کشد واگرچنین شکافی کنترل نشود،همانطورکه محس رضائی اخیرا درنامه ای خاطرنشان ساخته است،خطرفروپاشی درونی نظام را تهدید می کند.
به اتکاء همین شکاف های بزرگ و فشارازپائین جنبش است که رفسنجانی بخود جرئت داده است تا درسنگرانحصاری واخص متعلق به جناح حاکم یعنی سنگر عبادی-سیاسی نمازجمعه، آشکارا سیاست ها وعملکرد رهبری را به چالش بکشدوبایک بسته پیشنهادی- وبه پشتوانه بخشی ازخبرگان وتشخیص مصلحت نظام ونیزروحانیت- حضوراعتراضی بهم رساند.
2- بی شک درغیاب وجودیک جنبش میلیونی که ازقضا درصحنه نمازجمعه نیزحضوربهم رسانده بود وبافشارسنگین خود پیشاپیش شعارمیداد هاشمی سکوت تو خیانت است،اوهرگز قادرنبود درچنین تریبونی ودرحالی که رژیم حتا ازدستگیری بخشهائی ازطبقه سیاسی حاکم نیز ابانداشته است، فصل الخطاب بودن ویرا درمورد نتایج انتخابات بزیرسؤال ببرد.اوضمن بی اعتنائین قابل توجه به مقام رهبری ازجایگاه رفیع خود و همدمی هرروزه اش با خمینی سخن به میان آورد. این جنبش هم چنین با بکارگیری تاکتیک بهره گیری ازنمازجمعه وازطریق بکارگیری ابتکارات گوناگونی برای نشان دادن حضورمتمایزخود ،ازشعارها تانمادها وتا بهم آمیختن صفوف زنان و مردان درنماز و...،نه فقط این مراسم را ازحالت سنتی وکنترل شده خود درآورد بلکه مهم ترازآن توانست تادرشرایط سرکوب وممانعت ازتجمات بزرگ، فرصتی را برای برگزاری تظاهرات بزرگ خیابانی خود فراهم سازد. وباین ترتیب رفته رفته شاهد بی اثرشدن حربه های اقتداروسلطه رژیم هستیم وخوبست توجه داشته باشیم که باندحاکم علیرغم هارت وپورت ها وامکانات مادی بی کرانش نتوانست حتا درپایگاه اخص خود،باهمه تلاش هائی که بکارگرفت،نتوانست پایگاه توده ای فعال وگسترده ای ازخود به نمایش بگذارد ودرحقیقت درمیان انبوه صفوف نمازگزاران و یا تجع کنندگان حاشیه نماز،حضوری کم رنگ وحقیرانه داشت.
3-بی شک جهت گیری ها وسیاست های انعطاف ناپذیر،انحصارطلبانه وتکیه به سرنیزه توسط باند خامنه –احمدی نژادبیش ازهرعامل دیگری موجب رادیکالیزه شده جبنش وشکست راه های میانه وسازش می شود.وازاین جهت براستی احمدی نژاد وخامنه ای را باید قابله قابلی برای زایمان انقلاب به شمارآورد.آنها این نقش قابلگی را بااین ادعا که گویا دارد انقلاب مخملینی توسط دشمنان نظام صورت می گیرد و اگرکوتاه بیائیم نه ازتاک ماند نشان و نه ازتاک نشان، توجیه می کنند.اما آنها درواقع دارند نه ازمنافع عمومی نظام بلکه ازمنافع اخص خود دفاع می کنند واین رفسنجانی است که درنقش دفاع ازمنافع عمومی نظام در صحنه ظاهرشده است.درهرحال یکدندگی دستگاه ولایت ازیکسو وعرض اندام یک جنبش خودجوش ودرحال رادیکالیزه شدن ازدیگرسو،بخش مهمی ازطبقه سیاسی حاکم به رهبری رفسنحانی(وحمایت بخش مهمی ازروحانیت وطبقه حاکم سیاسی) را باین صرافت انداخته است که با بهره گیری ازفشارجنبش، با یک تیردونشان بزند: هم جنبش را ازمسیررادیکالیره شده وفراروی ازمحدوده های نظام بازدارد وهم با بالانس کردن قدرت وتقسیم مجدد آن درمیان بالائی ها بسودخویش، نظام را ازخطرات هولناکی که تهدیدش می کند نجات دهد.بسته پیشنهادی رفسنجانی برای آرام کردن اوضاع وباصطلاح کسب اعتماد عمومی وتأکید وی براقدامات قانونی به مثابه بنداول این بسته ومذاکرات برای تقسیم قدرت باهمین هدف یعنی ایجاد وفاق لازم درمیان بالائی ها ازیکسو و کنترل جنبش ازسوی دیگرصورت می گیرد.هم چنانکه طرح درخواستهائی هم چون ایجاد حزب و یا تشکیل جبهه توسط حامیان موسوی و... نیز باهمین قصد صورت می گیرد.
********
بی شک درچنین شرایطی جنبش باید ضمن بهره گیری هوشمندانه ازشکاف های بالائی ها وحتا دامن زدن به آنها،اما درهمان حال باید با تعمیق مطالبات خود و ازجمله کانونی کردن شعارمرگ بردیکتاتورو آماج قراردادن قلب نظام- ولی فقیه- وباتأکید بر سازمان یابی شبکه ای-مردمی ومبتنی برنقش آفرینی وخلاقیت تک تک رزمنده گان آن،راه پیشروی مستقلانه خود را بگشاید.واقعیت آن است که اتکاء بیش ازحد وغیراصولی به بالائیها میتواند درگام های بعدی و درشرایطی که بالائی ها برای ممانعت ازپیشروی جنبش به تبانی با یکدیگربه پردازند آن را زمین گیرکند.درهرحال بهره گیری ازتضادهای بالا همواره باید تابعی ازمنافع ومطالبات جنبش وتاحدی که درخدمت تقویت آن است باشد.کلیه تلاش هائی که برای تبدیل جنبش به زائده منازعات بالائی ها صورت می گیردمی تواند آن را ازمسیررهائی بخش خود،آزادی وبرابری برای دست یابی به اهداف ناتمام مانده اش، ازجنبش مشروطیت تاانقلاب بهمن و...بازدارد.هشیاری ازافتادن به دام "اسلام سیاسی"از نوع جدیدش دربرابراسلام سیاسی حاکم یکی از آفت های مهمی است که دربرابرجنبش قراردارد؛بخصوص اگردرنظربگیریم که یکی ازمؤلفه های حرکتی ومهم جنبش همان فرایند سکولاریسم ومبارزه برای جدائی دین ازدولت ونفی استبدادمذهبی است.
خط راهنما عبارت است از پیوند ناگسستنی آزادی و برابری اجتماعی وپیشبرد آن دربسترتجربه و خواستهای ملموس وبیواسطه جوانان و توده های زحمتکش ومحروم. هرگزنباید با اول ودوم ویا اصلی وفرعی کردن این دومطالبه بنیادی به ایجاد شکافی بین آنها تن داد وسیکل معیوب وسترون تجربه های گذشته را تکرارکرد. که اگرچنین شود جنبش ازاهداف رهائی بخش خود جداشده ونه فقط قادربه جذب لایه ها واقشار بسیارگوناگون طبقه استثمارشده نخواهد بود بلکه فرادستی این یا جریان ضدمردمی که نفوذ آنانان درمیان جنبش کم هم نیست امید دست یابی به هردوی این مطالبات را بباد خواهد داد.
2009-07-20-29-04-88

No comments: