بحران ونزوئلا و فرجام ناگزیرمدل سوسیالیسم سازی از بالا
لازم نبود که فرجام ساختن
این نوع سوسیالیسم از بالا و به مدداهرم دولت، به فاجعه کنونی بیانجامد که بجای
الهام بخش بودن جنبش ضدسرمایه داری در حال عروج متاسفانه تبدیل به چرخ پنجم آن و
به عامل مخربی برای آرایش نوین جنبش ضدسرمایه داری تبدیل شود و هم چون حربه ای در
دستان سرمایه داری و محل کشمکش دوقطب ارتجاعی مثل روسیه و ایران و.. یا در آنسو
آمریکا و انگلیس و کشورهائی چون برزیل و. . مورداستفاده قرارگیرد.
حتی این نوع برخورد از خودکلاس تجربه
آمریکای لاتین یعنی تجربه ساندینیست ها و نیگاراگوئه عقب تراست که در وضعیت کمابیش
مشابهی در سالهای گذشته تصمیم به برگزاری انتخابات واقعی و نه مدیریت شده توسط
دولت گرفت و لااقل توانست به جای نابودشدن خود به گونه ای خود را بازسازی کند و
باصطلاح آبروئی هم برای چپ خرید... با این همه جادوی قدرت برای چپ معطوف به قدرت
همه چیزاست و جهان بدون آن بدون محور و لنگ می گردد... چنان که سال های متمادی
تجربه بولیواری و «سوسیالییسم قرن ببیست و یکم» مشغله اصلی این چپ بود (به عنوان
یک نمونه تیپیک نگاه کنید مثلا به نوشته ها و ترجمه ها و شیفتگی های خانم فروغاسدپور (غرض ننه شخص ایشان و توانائی های تئوریک
قابل تحسین اش و زحماتی که برای ائتلاف چپ کشیده و می کشند که نوع رویکردشان به
سوسیالیسم است) و به نظرات امثال مایکل لبویتز در مورداین تجربه و.... فرجام این تجربه-که
تنها تجربه نبود- و جهت گیری آن از سال ها پیش روشن شده بود و نیازبه چیزی که الان
هم چون الگوی مدعی سوسیالیسم و مبارزه ضدسرمایه داری به ضدتبلیغ و ضدارزش تبدیل
شده است. موجودیت این جریان اکنون عملا به ارتش و حمایت برخی کشورهای جهان گره
خورده است. دو ریسمانی که خودنیز پوسیده هستند و هرلحظه می توانند پاره شوند. .. بهرحال
بقول معروف جلوی ضرر هرجا که گرفته شود و هرچه
زودتر به نفع است. بدون آلودن بیشتر دست ها به خون شهروندان و بدنام کردن
بیشترباصطلاح سوسیالیسم که رسانه ها به عنوان شکستی برای آن و تصویری باژگونه از سوسیالیسم علم کرده اند. کناررفتن بهترین رویکرداست. حتی گفتگوهم –به عنوان شرط گذاری دیگر وقتش گذشته است و بعیداست آن گونه که برخی
چپ های سرشناس جهانی پیشنهادداده اند مفیدواقع شود مگر آن که در عمل به خونریزی و
تبلیغات منفی بیشتر علیه جنبش سرمایه
داری منجرشود. مساله هم نه خودگفتگو که بهرحال اجتناب
ناپذیراست بلکه هدف از آن است. اگر هدف
حفظ قدرت یا تقسیم آن باشد نه ممکن است و نه مفید. این «چپ» باید بداند که بهرحال
قافیه را باخته است و نیاز به بازسازی همه جانبه دارد. و اگر بتواند در بهترین
حالت پایه اجتماعی خود یعنی همان مردمان محروم کف جامعه و بیست یا سی درصد پایه
اجتماعی خود را نمایندگی کند می تواند در طرح مطالبات و فشاربه حاکمیت جدید و راست
مفید و کارکشا باشد. اگر در شرایط کنونی این چپ معطوف به قدرت نشان
بدهد به نظراکثریت جامعه احترام و گردن می گذارد و به قدرت هم چون نوردبان یک
طرفه نمی نگرد خودبهترین نتیجه خواهد بود. اصراربرنشستن درسکوی
قدرت آغازو پایان تباهی است. همین کوربن یعنی جناج چپ حزب کارگر که توانسته در
قامت اپوزیسیون تا این حد رشد کند
با عروج بقدرت و به عهده گرفتن نقش محلل برای بحرانی که که
محصول و بیلان جناح راست و محافظه کارسرمایه داری است به سرعت آشتفته و تارومار شده و اگر همان سیاست های
راست ها را پیش نبرد، دستکم عرصه را به جناح راست حتی درون خود هم خواهد باخت و نشستن پشت فرمان قدرت جز به معنی شروع شتابان حرکت معکوس و افول موقعیتش در سطح جامعه حاصلی نخواهد داشت. وحال آن که در قامت اپوزیسیون علیه سیاست های حاکم
نقش و تاثیربیشترو سازنده تری داشته و خواهد
داشت. بنابراین تعرض برای کسب قدرت که حزب
کارگربدنبالش هست جزنوشیدن براستی یک جام
زهرآگین بدست خود چیزدیگری
نیست و البته جناح راست هم وقتی در مخمصه کامل
قرارگیرد خود به آن تن می دهد تا بتواند خویشتن را بازسازی کند. در
یونان* از زمانی که سیریزا چپی که امیدها
برانگیخته بود و جنبش اعتراضی یونان و بحران بدهی و سیمای واقعی ترویکا
اخبارهرروزه روزنامه را تشکیل می داد و جنبش درخیابان ها و محلات و مناطق به شکل
جالبی درحال گسترش و عمق بخشیدن به خود بود با پرش به سوی قدرت و ایفاء نقش محلل برای بحران موجب شد که ترویکا پس از سال ها ناکامی و
اضطراب نفس راحتی بکشد، هم
بهره وام ها را دریافت کند و هم از فشاری که
بر سیاست های ریاضت کشانه وجودداشت عقب نه نشیند و هم
فرایندپیشروی و عمق یابی
یک جنبش بزرگ و تأثیرگذار در اروپا را
کنترل کند. اکنون دیگرسال هاست که با عروج این چپ به سکوی ماشین قدرت که آب دهان بسیاری را
سراریزساخته بود آسیاب ها از آب افتاده اند و... . این دیگر
خودباصطلاح چپ بود که جنبش را کنترل می کرد و بهره ها را می پرداخت ... و کارگران معترض به ریاضت اقتصادی را سرکوب می کرد. احتمالا زمامداران
ترویکا در خلوت خود که تا چه حد دیگر به این
فکرافتادند و سال ها وقتشان را با حمایت از احزاب بی اعتبارشده تلف کردند و حامیانشان یکی
پس ازدیگری آمدند و بدلیل عدم کنترل جامعه ناگزیر
از استعفا شدند افسوس می خورند. فقط
باید پرسید چقدرتجربه و پرداخت بهاء لازم است تا که این «چپ» قدرت مدار از مدارجادوی قدرت بیرون
بیاید؟. بی تردید مداخلات آمریکا و قدرت های دیگر واهداف آن ها باید شدیدا محکوم و
افشاء شوند. اما نباید چنان کاری توجیه کننده
مدل سازی های این چنینی بشود. سوسیالیسم از پائین و متن جامعه می تواند بیرون به
تراود و نه از بالا!
در همین رابطه نگاهی به مطلب زیر که حدوددوسال پیش نگاشته شده و گوئی که وضعیت کنونی ونزوئلا را توصیف می کند
خالی از فایده نیست:
بحران ونزوئلا و فرجام خرده پارادایم
سوسیالیسم دولتی سوار بر جنبش های اجتماعی!
•
سکانداری دولت توسط مدعیان چپ و یا حامیان جنبش های اجتماعی و
ضدسرمایه داری، فرجامی جز کنار آمدن با سرمایه داری و تبدیل شدن به کارگزار آن و
یا در صورت امتناع، غرق شدن در انبوه بحران های غیرقابل کنترل و اعتبار از دست
داده ندارند. وضعیت کنونی ونزوئلا نمونه ای از شق اخیر است ...
همزمان
با بحران برزیل و خلع رئیس جمهور از قدرت برای به محاکمه کشاندن وی، بر شدت بحران
و فعالیت مخالفان در ونزوئلا هم که اکثریت مجلس را نیز در اختیار دارند افزوده شده
و آن ها را تشویق به برداشتن خیزبلندی برای برکناری رئیس جمهور- مادورو، سلف هوگو
چاوز- کرده است. رئیس جمهور نیز متقابلا با تمدید حالت فوق العاده و برگزاری مانور
نظامی با آن چه که توطئه و کودتا خوانده، و با تهدید به مصادره و سرکوب
و زندان و... به مقابله با آن پرداخته است*. ونزوئلا با بحران های
متعدد و حادی که اهم آن ها بحران اقتصادی با تورم سه رقمی، سقوط قیمت نفت به عنوان
منبع اصلی دولتی متکی به رانت نفتی، خشکسالی شدید و بی سابقه ای که سالهاست ادامه
دارد و بحران سیاسی ناشی از حاکمیت دوگانه در کشور، و به آن ها باید افزود فشارهای
دولت آمریکا را، مواجه است که در شرایط و افق کنونی راه خروجی هم برای آن دیده نمی
شود. کشور عملا در حالت فوق العاده و امروز به فردا اداره می شود. جیره بندی، قطع
مداوم برق خانه ها و کارخانه ها و کاهش ساعات کار مدارس و ادارات و کارخانه ها و...
کشاکش های خیابانی بین رقبا... همه دست به دست هم داده و کشوری را که دارای
بزرگترین ذخائر نفتی جهان است بهم ریخته است. نارضایتی ها و بهم ریختگی ها به چنان
حدی رسیده است که برخی ناظران و دولت ها، سرنوشتی چون رئیس جمهور برزیل را هم برای
رئیس جمهور ونزوئلا پیش بینی می کنند. فارغ از این که پی آمد نهائی این وضعیت چه
باشد، نگاهی به این بحران ها از آرژانتین و برزیل و حالا ونزوئلا و البته کشورهائی
مثل بولیوی و ... که گرچه با شتاب کمتری در همین مسیر بحران زا قرار دارند؛ ضرورت
نقد ریشه ای از این نوع باصطلاح گذاربه سوسیالیسم و توهمات و اغواگری هائی که این
نوع دولت ها به عنوان مدلی برای نیل به سوسیالیسم و رهائی از سیطره سرمایه داری
برانگیختند و یا بعضا برمی انگیزند را، مطرح می سازد. این کار برای اجتناب از
بیراهه روی ها و شفاف تر کردن مسیرکلی حرکت به سمت سوسیالیسم و رهائی با توجه به
تجربه نزدیک به دودهه پیش از پیش ضروری می شود.
نباید
فراموش کنیم که چاوز و جانشین او و برخی نظریه پردازان چپ مثل مایکل لبویتز از این
مدل حرکت هم چون سوسیالیسم قرن بیست و یکم یاد و آن را تئوریزه می کردند، و بطور
کلی دلبستگی بخش مهمی از چپ به این مدل ها پنهان نیست. دلبستگی به مدلی از گذار با
ترکیب اهرم فشار از بالا و پائین، از بالا بهمراه نوعی دولت اجتماعی و متکی به
حمایت اجتماعی از پائین. به گمان من دوران تجربه و جاذبه این نوع خرده پارادایم
دولت های سوار برجنبش های اجتماعی که نمونه آن را به نحو خودویژه ای در یونان هم
دیدیم و یا تاحدی در مشی حزب پودموس در اسپانیا شاهدش هستیم، به پایان خود رسیده
است. واقعیت آن است که در جهان گلوبالیزه شده توسط سرمایه جهانی، دولت ها سوای رنگ
و بوی محلی و برخی خودمختاری ها در حوزه های محدود، و علیرغم تناقضات و کشمکش ها،
در کل و در کارکردهای عمومی بخشی از تقسیم کار و اجزاءماشین «دولت جهانی» سرمایه
داری جهان گستر محسوب می شوند که توسط قوی ترین و اصلی ترین حلقات هژمونیک زنجیره
جهانی سرمایه داری و اهرم های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تحت کنترل آن ها حتی فاقد
قدرت مانور و خودمختاری و توان سمت گیری دولت های موسوم به گذار در عصر دولت- ملت
ها بوده و در صورت هر نوع تخطی توسط مکانیزم های گوناگون جهانی تنبیه شده و
سرجایشان نشانده می شوند. (تنبیه جمهوری اسلامی برسر برجام به عنوان یک دولت یاغی
تنها یک نمونه از آن بود. روسیه نیز با همه اقتدارش بخاطر همین نوع یاغی گری در
اوکراین و... تنبیه شده و تاوان سنگینی می پردازد). باین ترتیب سکانداری دولت توسط
مدعیان چپ و یا حامیان جنبش های اجتماعی و ضدسرمایه داری، فرجامی جز کنار آمدن با
سرمایه داری و تبدیل شدن به کارگزار آن و یا در صورت امتناع، غرق شدن در انبوه
بحران های غیرقابل کنترل و اعتبار از دست داده ندارند. وضعیت کنونی ونزوئلا نمونه
ای از شق اخیر است. در همین ونزوئلا پس از گذشتن 16سال از تجربه این نوع خرده
پارادایم سوسیالیسم دولتی، و با عنوان پرطمطراق سوسیالیسم قرن بیست و یکم، شاهدیم
که مادورو برای بزرگترین شرکت مواد غذائی که خصوصی است- و مشابه آن ها فراوانند- خط
و نشان می کشد که اگر بقدر کافی تولید نکنند و یا تعطیل کنند دولت آن ها را مصادره
خواهد کرد. این نوع تهدید به مصادره کردن، حتی اگر عملی شود، کاری که در طی 16 سال
و در اوج قدرت صورت نگرفته است، و صرفنظر از این که تا چه حد مورد استقبال کارگران
باشد یا نه، معلوم هم نیست که با تنگناهای موجود پس از مصادره توسط دولت چه گونه
خواهد توانست به کار ادامه دهد و از پس چالش ها و بحران های موجود برآید و رضایت
کارگران را جلب کند؟ این نوع واکنش به بحران، جز کوبیدن بر طبل دولتی کردن و رانده
شدن بیش از پیش به مسیر همان سوسیالیسم دولتی تجربه شده و شکست خورده نیست. این
گونه سمت گیری و حرکت به سوسیالیسم نیز نهایتا جز قرارگرفتن در مقابل نارضایتی های
عمومی و تشدید سرکوب، آشفته کردن صفوف جنبش و به بورژوازی امکان نفس تازه کردن و
سر بلند کردن و تقویت صفوف نیروهای ارتجاعی حاصلی ندارد. هم اکنون دولت آمریکا
روزشماری می کند و بی تردید با انواع مداخلات آشکار و پنهان، که دولت ونزوئلا زیر
فشار بحران کاملا فرسوده شده و راه برای نیروهای همسو با سرمایه جهانی گشوده شود.
جنبش
ها و فعالین و جریان های چپ اگر در مسیر پیشروی خود مجهز به آگاهی منفی از آن چه
که نباید انجام داد و تکرار کرد، آگاهی منفی که از دل تجربه منفی بیرون آمده و بر
وجه منفی دیالتیک تمرکز دارد، باشند؛ در واقع گامی بزرگ برای پیشروی به سوی رهائی
برداشته اند. بر این اساس آن ها قاعدتا باید با استناد به تجربه های صورت گرفته از
سودای تصرف و سکانداری ماشین دولتی، یعنی از توسل به ساز و کارهای سرمایه داری
برای نیل به هدف رهائی- اگر که مدعی آنند- اجتناب ورزند. عدم تکرار تجربه های منفی
و بهره گیری از آگاهی منفی اولین و اساسی ترین گام برای جلوتر رفتن است. در این
صورت بهتر می توان به دست آوردهای مثبت و ساختن شالوده های جوامع سوسیالیستی خدمت
کرد. آن ها نباید در تباهی های بی پایان نظام سرمایه داری مشارکت کنند و مسئولیت
رتق و فتق آن را به عهده بگیرند و باین ترتیب هم اعتبار خود و چپ را به باد دهند و
هم مجال و فرصتی برای سرمایه داری جهت نفس کشیدن و خروج از بحران فراهم آورند. این
آن چیزی است که متأسفانه در آمریکای لاتین و نه برای بار اول، درحال اتفاق افتادن
است و درسی است که فرجام "پاره الگو" یا خرده پارادایم گذار به
سوسیالیسم متکی به دولت و سوار بر موج جنبش های اجتماعی، و مشخصا تجربه های برزیل
و ونزوئلا و تا حدی آرژاتتین و.... به ما می آموزد. توپ را باید به زمین خود
بورژوازی انداخت و به جای ورود به سازوکار و زمین بازی آن و پاسخ گو شدن در برابر
مصائبی که نظام سرمایه داری می آفریند، علیه اش به پاخاست!
*-
رئیس جمهوری تهدید کرد که کارخانه های تعطیل را مصادره می کند
يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۵ - ۱۵ می ۲۰۱۶
*- در موردتجربه تراژیک یونان نگاهی کنید به مقاله
به نام چپ و به کام راست. نمایسنانه یک عروج و سقوط و منابع زیرنویس آن
No comments:
Post a Comment