جنبش یونان یکی از امیدبرانگیرترین جنبش های اروپا علیه ترویکا وسیاست های ریاضتی آن در اروپا بود... احزاب و نمایندگان نرمال بورژوازی با بالاآوردن بحران عظیم بدهی ها، ناگزیرشدند که صحنه را ترک کنند و جای خود را به اتیکت های جدید و چهره های تازه و خوشنام با رنگ وبوی چپ بدهند. سیریزا جریانی بود از یک جنبش بزرگ و عمومی علیه سیطره ترویکا و سیاست های ریاضتی آن که با آغوش بازآمادگی خود را برای پرکردن خلا برآمده از بحران اعتماد به بورژوازی در بزنگاهی بزرگ، گشود.
این جوراحزاب و جریان های معطوف به قدرت انگار طبق یک قانون نانوشته و آهنین با انجام وظیفه خود- اخته کردن جنبش اعتراضی و اعاده حیثیت از نمانیدگان نرمال بورژوازی-کارکردشان به اتمام می رسد....
کم نبودند و نبستند از چپ های ما که به همین نوع مدل ها و امامزاده ها دخیل بسته بودند و دخیل بسته اند. برای آن ها هیچ درسی برای آموختن از تجربه و تاریخ وجود ندارد که بقول شاعر:
هرکه نامخت ازگذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار!
*مقاله زیر یکی از مقالاتی است که پیرامون تحولات جنبش یونان نگاشته شد:
به نام چپ و به کام راست، نمایشنامه یک عروج و سقوط!:
اکنون کدام “سوپرمن” می تواند ادعاکند که با نشستن در پشت فرمان ماشین قدرت، به وعده های فریبنده انتخاباتی اش وفادارخواهند ماند؟ باور کنید با خوردن این میوه ممنوعه هیچ کس و هیچ چپی نتوانسته و نمی تواند به برنامه و اهداف رهائی بخش خود وفادار بماند! ….
درس های بزرگی در یک گردش به راست گیج کننده سیریزا وجود دارد که فرایافت آن ها مستلزم زدودن برخی کلیشه های مقدس است!.....
دو درس ننولیبرال وطنی از شکست سیریزا:
بزعم او اولا بحران مالی و کسری بودجه دولتها به دلیل انجام خدمات اجتماعی است؛ زنده باد «راست کیشان ریاضت طلب»!. دور خدمات اجتماعی دولتی را باید بتون آرمه ریخت و دفنش کرد. به نظروی گرچه تسپیراس با وعده مبارزه علیه ریاضت اقتصادی به قدرت رسید و در قدرت و در مقام عمل خلاف آن را انجام داد؛ اما او خیانت نکرد و تنها وظیفه واقعی خود را هم چون یک دولتمردمسئول انجام داد. اما درس دوم او جالب تراست: در بزنگاه بحران ها که راست ها ناتوان از حل بحران هستند، بهتراست که «چپ» را پیش نمازکنیم، تا مشکل ها حل شوند. همانطور که تسپیراس توانست بحران ریاضت مالی را حل کند! علاوه براین دو درس گرانبها او به مارکس و انگلس هم درس داده است که دیالتیک را عوضی در ک و تبیین کرده اند!. دردیالتیلک ایشان «چپ ها» بهتراز راست وظایف بورژوازی را پیش می برند. او هم چنین درحسرت فقدان شعورلازم دولتمردان ایران،به طورتلویح به آن ها درس می دهد که بگذارند اصلاح طلبان که گویا در کشورگل و بلبل معادل چپ تلقی می شوند، بیایند و بحران را حل کنند....
با چنین توصیفاتی گزاره آقای زیدآبادی یک گزاره «ماکیاولیستی» تمام عیاراست که تاروپودآن با تدلیس و دروغ و فریب مردم توسط سیاستمداران بهم تنیده شده است. ماکیاول به عنوان بیانگرواقعیت قدرت و رمزو رازتحکیم آن می گفت برای فرمانروا داشتن صفات خوب چندان مهم نیست، بلکه مهم آن است که فن تظاهر به داشتن این صفات را بلدباشد! آیا با چنین توصیفاتی گزاره آقای زیدآبادی یک گزاره «ماکیاولیستی» تمام عیارنیست که تاروپودآن با تدلیس و دروغ و فریب مردم توسط سیاستمداران بهم تنیده شده است؟.
دو درس از چپ های یونان -احمدزیدآبادی
چکونه سرسپردگی سیزیرا ، به راست یونان اجازه دارد که از زباله دان تاریخ بگریزد-یانیس واروفاکیس
No comments:
Post a Comment