Sunday, October 26, 2008

فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
متأسفانه تب نوبه فرقه گرائی ازاندام نحیف فعالین کارگری رخت برنمی بندد ودرپی یک آرامش موقت،که پس ازهرحمله بوجود می آید،دوباره باشدت بیشتری عودمی کند واین باربخش دیگری از بدن مریض را مورد تعرض قرارمی دهد.گوئی که تا تبدیل همه فعالین به اتم آزاد ومنفرد وسرگردان درفضای لایتناهی وتا راندن همه آنها تا مرزبی اثری مطلق درمبارزه طبقاتی دست ازسرشان برنخواهد داشت.باردیگرتقسیم بندی خودخوانده به قلمروهای سیاه و سفید و"انقلابی" و"رفرمیسم"، مبنای صدورحکم تازه برای جدائی وانشعاب وبالمأل تکمیل فرایند اتمیزه شدن –بجای فرایند گردآمدن وتقویت صفوف همبستگی طبقاتی- قرارمی گیرد وباین ترتیب دست آوردهای اندک و ناپایدار سالیان اخیرفعالین کارگری یک به یک درمعرض تاراج این بیماری مزمن وجان سخت قرارمی گیرد.هیچ چیزمضحک ترازتهاجم فرقه گرائی تحت پوشش مقابله با فرقه گرائی نیست! هرکس وهرچندنفری خود را ضدفرقه دیگری اعلام می کند واساسا هویت یابی درضدیت بافرقه های رقیب تعریف می شود.اما غافل ازاین واقعیت که نحوه اعلام موجودیت و چگونگی مبارزه بافرقه گرائی خود عین فرقه گرائی و تجلی عریان آن است.چرا که نه باهدف وجهت تبدیل صفوف پرولتاریای پراکنده به یک طبقه ازطریق مبارزه مشترک برای مطالبات فراگیر وهم اکنون موجود و تقویت روند همگرائی وپیشروی براین بستر، بلکه درجهت تکه پاره کردن هرچه بیشترآن ودعوت دیگران به تجمع حول یافته های خود است. گوئی که حریم پرولتاریا منطقه قرق شده توسط این یا آن فرقه است که هیچ "تازه واردی" حق ورودبه آن را ندارد.هویت یابی برمنبای دست یابی به سراب خلوص ویکدستی وبربسترحذف وتصفیه و تقسیم شدن متوالی صورت می گیرد ونه برمنبای متصل کردن بخش های پراکنده وهمسوئی حول اشتراکات پایه ای، ضمن درنظرگرفتن اختلافات ومبارزه نظری-سیاسی حول آنها. هدف فصل کردن است ونه وصل کردن. نه فقط رنگی ازدرد پراکندگی پرولتاریا برچهره اشان دیده نمی شود،بلکه خود ازعوامل مولدآن بشمارمی آیند. گوئی که حامل ژن منفی تجزیه بی انتها ومخمرآن هستند. بهمین دلیل است که فرقه های جداشده وظاهرایکدست گشته نیزهنوزدمی نیاسوده دچارسرنوشت مشابهی میشوند. بهمین دلیل فرقه گرائی راباید ازآفت های مهم ودرونی مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای تبدیل شدن به یک طبقه فرارونده دانست که بخصوص ایجاد رابطه متقابل وسازنده بین فعالین کاری وبدنه کارگری را هدف قرارداده است .آری فرقه گرائی ازآن نوع ویروس های مسری است که به هزاررنگ و رخسار درمی آید. متأسفانه این بیماری از بیماری های ویژه چپ وفعالین کارگری است و هیچ جریانی هم ازابتلاء به آن مصون نمی باشد.وراهی هم جز شناخت درون مایه اصلی آن ومبارزه هوشیارانه ودایمی علیه آن ودرهمه اشکالش وتوسط همه فعالین نیست. بنابراین چاره ای جزشناخت و افشاء آن درپایه ترین واساسی ترین وجوه هستی شناسانه اش نیست،تا نتواند این چنین آسان سمومات خویش را درجلوه های گوناگون وفریبنده وارد اندام پرولتاریا کند. ازهمین روتأکید برفراگیربودن این بیماری بویژه در رفتاروعملکرد نیروهای چپ وفعالین نزدیک به آن وتلاش برای شفاف کردن مختصات اصلی وریشه ای آن صرفنظر ازمصادیقش، مورد توجه این نوشته است. بهمین دلیل مخاطبین این نوشته را نیزنه انتقاد ویادفاع از این یا آن جریان خاص دربرابراین یاآن جریان خاص دیگر، بلکه جلب توجه کل فعالین ونیروهای چپ و درمیان کارگران نسبت به خطراین ویروس جان سخت تشکیل می دهد. هدف شفاف ترکردن شاخص ها ومعیارهائی است که ما را درکشف وشناسائی این ویروس هزارچهره یاری رساند:اگربپذیریم که تفرقه وپراکندگی بزرگ ترین مشکل پرولتاریا و نقظه ضعف اصلی آن دربرابرتبدیل شدن به یک طبقه ودست یابی به کنش های سراسری و برآمده ازمنافع مشترک وواقعی است،واگرباورداریم که ایجاد تفرقه وتشتت در صفوف آن قوی ترین ضامن تداوم سلطه بورژوازی بر مزدوحقوق بگیران است،آنگاه باید تصدیق کنیم که فرقه گرائی به مثابه بیماری وآفت درونی همبستگی کارگران وبه مثابه یکی ازمظاهربارزتفرقه وتفرقه افکنی؛ باعتبارعملکردش خواسته وناخواسته متحد بورژوازی دردرون طبقه وبه مثابه بخش درونی شده ای از مناسبات آن درمیان استثمارشدگان است.دراین صورت به اهمیت مبارزه برای ریشه کردن ویروس این بیماری که دروجودهمه امان پرسه می زند وبه بازآفرینی خود مشغول است بیشترپی خواهیم برد.واین کارنیزجزبا شناخت ماهیت و درون مایه اصلی آن ومبارزه دایمی با آن درهرشکل وشمایلش ونیزمستثنانکردن خودمان ممکن نیست. قبل ازادامه آن،خوبست دراینجا نگاهی به آخرین فرازازتهاجم این ویروس بیافکنیم:
برمبنای گزارشات انتشاریافته*1 بحران این باردامنگیر"شورای همکاری تشکلهاوفعالین کارگری" شده است."کمیته پیگیری اتحاد تشکل های آزاد کارگری درایران"،ظاهرا دراعتراض به همکاری"کمیته هم آهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" با "کانون مدافعان حقوق کارگر" اتمام حجت کرده است که اگربه چنین سیاستی ادامه دهد ازشورای همکاری ... جداخواهد شد. چرا که بزعم وی کانون نماینده رفرمیسم و سوسیال لیبرالیسم تلقی می شود ودارای منشورارتجاعی است وکمیته هم آهنگی هم با چرخش به راست و تمایل به همکاری با آنها باید تکلیف خود را درانتخاب بین کمیته پیگیری وکانون روشن سازد.والبته درکناراین مساله ،به بی توجهی کمیته هم آهنگی نسبت به دیگر پیشنهادات این کمیته نظیر آکسیون هفت تپه وموارد دیگرنیزاشاره کرده است. البته این نوشته بهیچ وجه درمقام قضاوت حول صحت وسقم این ادعاها نیست.همه میدانیم که ازاین نوع اشکالات فراون داریم که می توان وباید به طرح وتلاش برای حل آنها همت گذاشت. اما مساله برسرفراافکنی وظیفه اساسی مقابله با تفرفه وتفرقه افکنی درصفوف طبقه کارگر،به بهانه این نوع دشواری های عموما موجوداست.
همانطورکه مشاهده می کنید این باربیماری دامن شورای هماهنگی تشکل ها یعنی همان نهادی را می گیرد که قراربوده به عنوان نوشدارومرهمی برای بیماری تفرقه وپراکندگی وتقویت هماهنگی بین جریانات گوناگون باشد(والبته درطی دوسال حیات خود نتوانست نقش درخوری درانجام این وظیفه داشته باشد.)
درتب نوبه قبلی دیدیم که دروراء آنتاگونیستی کردن مناقشات حول دوقطب مبارزات جاری و مبارزه برای لغو کارمزدی وایدئولوژیک کردن کل این مناقشه، طرفین منازعه جدائی را بر مبارزه مشترک برای تقویت همگرائی درصفوف طبقه ترجیح دادند.دعوا بنام پرولتاریا وبنام وی صورت گرفت،بدون آنکه کوچکترین دخالتی درآن داشته باشد. وحاصلی هم جزتفرقه وپراکندگی بیشتروایجاد فضای سوء اعتماد وبدبینی درمیان فعالین نداشت.همه این ها به بهای نادیده گرفته شدن منافع عمومی طبقه بود.منطق همکاری ومبارزه مشترک بربسترمطالبات جاری و فراروی ازآن و درکنارش انجام مبارزه نظری وسیاسی زنده علیه آنچه که انحراف و نادرست می دانیم ، جای خود را به فرایند تقسیم وبازتقسیم داد.غافل ازآنکه مدینه فاضله ای بنام خلوص ویکدستی وجود ندارد و این شتردیریا زود درمقابل درب خانه آنها نیز زانوخواهد زد. *2
ریشه این بیماری هزارچهره وموذی را باید درچه چیزجستجوکرد؟
اینکه هرفردویا چندنفری درعالم تخیلات خود را نماینده پرولتاریا ومعادل آن بشمارمی آورند و سپس این پندارخود را واقعی می انگارند.برهمین اساس هرفرقه وهرجریانی شروع به ردیف کردن و لیست کردن بیماری وانحرافات موجود درسیمای لیست حریف خود می کند.بدیهی است که مطابق معمول محورعالم ازمرکزگرایشی که خودوی آن را نمایندگی می کند میگذرد.همانطورکه مشهوداست مبنای این گونه پراتیک و داوری ازهمان نخستین گام برپایه تفرقه وپیش فرض داشتن خود به عنوان مظهرحقیقت مطلق ونماینده راستین ودرعین حال قطعی پرولتاریا، وتلقی حریف به مثابه تجسم شر ونفوذی دشمن طبقه کارگر بناگذاشته شده است. این همان دورباطلی است که با ادعای حمل انحصاری حقیقت ونمایندگی خدادادی طبقه؛ نتیجه ای جزدامن زدن به تفرقه وتولید بی پایان معارضه های متقابل ندارد که رفته رفته تبدیل به مضمون اصلی مبارزه وهویت وجودی فرقه ها می گردد.شعاریا بزیرپرچم من و یا جنگ تاآخرین نفس وآخرین نفرشعاراین نوع نگرش است. آری بیماری هم ذات پنداری با پرولتاریا وادعای نمایندگی تام الاختیار آن(آنهم ازنوع تسخیری!)، وبااستناد به همین ادعای غیرپرولتری خواندن دیگران ...درون مایه اصلی این رویکرد بیمارگونه وتفرقه افکن را تشکیل می دهد*1.دراینجامنظورمن برخلاف تصوررایج، بیگانه وناتنی وغیراصیل وغیرپرولتری انگاشتن این نیروها نیست.هرکس که توسط نظام سرمایه داری مورداستثماروبهره کشی قرارمی گیرد وازطریق نیروی کارفکری ویدی خویش گذران می کند،ویا خود را مدافع پرولتاریا می داندو برای مطالبات آن با بورژوازی ودولت حامی آن درگیرمی شود،بخشی ازصفوف گسترده پرولتاریا محسوب می شود. دراینجا واژه بخشی کلیدی است وجایگزین توهم خودمعادل دانستن با طبقه پرولتاریا وداشتن ادعای نمایندگی تاریخی وازنوع روح مطلق هگلی است.آری-اگرباسرمایه واستثمارمخالفیم وبا آن مبارزه می کنیم- می توانیم خودرابخشی ازاین صفوف بزرگ ولی پراکنده بشمارآوریم والبته ازهمین منظربه انجام وظایف کمونیستی خود،یعنی زدودن پراکندگی وتفرقه وبرآمد پرولتاریا به مثابه یک "طبقه برای خود" به پردازیم.یعنی یک نگاه ازدرون ونه ازبیرون به پرولتاریا.تنها دراین صورت است که بجای تعریف هویت وسازماندهی خود به مثابه فرقه ای دربرابردیگرفرقه ها،به تعریف خود به مثابه بخشی ازصفوف جنبش بزرگ مزدوحقوق بگیران خواهیم پرداخت.تنها درچنین صورتی است که تک تک تلاش هایمان به مثابه یک فعال وفاداربه آرمان پرولتاریا وازجمله به خودمان وبه منافع عمومی امان، روانه شط بزرگ فرایند تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود می شود.آری نبض فرقه وفرقه گرائی دقیقا درتقابل بااین پراتیک می زند.این که هرکس درعالم مکاشفات و یافته های خویش، خویشتن رامظهراندیشه های انقلابی وتنها نماینده پرولتاریا تصورکند ورقبای دیگرش را براحتی آب خوردن ازتباررفرمیسم وسوسیال لیبرالیسم ویاهرایسم دیگری،وسپس این داوری خودرامبنای برخوردبا دیگران قرار دهد،منشأ اصلی تفرقه وپراکندگی صفوف فعالین است. توهمی که می پندارد ده فرمان نجات بخش موسی را دراختیار خود دارد وعصای سحرآمیز خود را بهرجا بزند،راه رهائی وعبور"امت" گشوده می شود.اگر حامل چنین پنداری یک لحظه می توانست پایش را برزمین بگذاردمی دید که دراین هم ذات پنداری او تنها نیست. بلکه دیگران بسیاری هم هستند که هم چون وی داعیه نمایندگی انحصاری و داشتن اکسیرحیات را دارند واگراوحق داشته باشد،بهمان اندازه باید به دیگران هم حق بدهد.آنگاه معلوم خواهد شد که با چه سیکل معیوبی سروکاردارد.همانطورکه ملاحظه می شود،دراین میان آنچه مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی برون رفت ازوضعیت پراکندگی وتفرقه های درونی پرولتار یعنی مهمترین عامل تداوم اقتداروفرادستی بورژوازی وبدترازآن ریختن آب به آسیاب این تفرقه وپراکندگی، وبطریق اولی مغفول ماندن مهمترین وظیفه کمونیستی درتفرقه زدائی است.بی تردید دراینجا به مهمترین شاخصه فرقه گرائی می رسیم:یعنی نحوه برخورد با صفوف پراکنده پرولتاریا ومدافعین وفعالان متعلق به این صفوف.این شاخص عینی وبیرون ازکائنات ذهنی وکشف ومکاشفه فرقه هاست. پذیرش این امربظاهرسهل ودرباطن ممتنع،مستلزم پذیرش وجودگرایشات گوناگون درصفوف پرولتاریا و درنظرگرفتن پرولتاریا به مثابه یک طبقه گسترده ومتکثر است. والبته پیش بردمبارزه نظری-سیاسی علیه نظرات نادرست به مثابه بخشی ازمسائل طبقه و برشالوده آن ممکن است.وگرنه اصراربرپراتیک فرقه ای، دربهترین صورت جزبه تلاش برای تصاحب انحصاری قدرت به نام پرولتاریا وبدون آن می انجامد، ودربدترین ومحتمل ترین حالت هم، چیزی جز آشفته کردن بیشترصفوف پرولتاریا و خدمت به تداوم مستقیم سلطه بورژوازی نخواهد بود.
ازضدیت بافرقه گرائی زیادصحبت می شود اما دقیقا درپوشش این ضدیت است که بیشترین خدمت به آن صورت می گیرد.بنابراین اگردرون مایه واقعی آن روشن نشود، واگرجنبشی برای روبیدن این بیماری درصفوف فعالین کارگری و چپ صورت نگیرد، قادرنخواهیم شد قدم ازقدم برداریم. دراین حالت باخنثی کردن خودمان توسط خودمان نیازچندانی به دخالت دشمن مستقیم هم نیست! بنابراین حتما باید این ویروس هزارچهره و پنهان شده درغشاء حفاظتی گوناگون را درمعرض آفتاب سوزان منافع حقیقی وعمومی پرولتاریا قراردهیم و بخشکانیم. وبرای اینکارباید بیش ازپیش بر خصلت ودرون مایه اصلی فرقه گرائی متمرکزبشویم تا بتوانیم گریبان خود را ازچنگش رهاکنیم:
مارکس وانگلس درمانیفست برچند ویژگی اساسی تأکید دارندکه بانقل به معنا به برداشت خود ازآنها اشاره می کنم :
خط راهنمای کمونیست ها دفاع ازمنافع عمومی طبقه کارگر واولویت آن برهرمنفعت دیگری است(وازجمله اجتناب از قراردادن منفعت اخص این یا آن بخش طبقه دربرابرمنافع این یا آن بخش دیگر ویا فی الواقع دربرابرمنافع عمومی).وبرهمین اساس آنها خود را به مثابه حزب ودسته ای دربرابرسایردسته ها ودیگراحزاب پرولتری ومدعیان آن سازمان نمی دهند(انگیزه وهدف آنها ولاجرم مبنای سازماندهی آنها اساسا بر بنیاد دیگری استوار است) آنها درهردسته وحزبی هم که باشند فارغ ازمنافع اخص آن حزب ودسته همین وظیفه را پیگیری می کنند.(یعنی نفس قرارداشتن درهرحزب وسازمان ودسته وگرایشی نمی تواند و نباید این وظیفه بنیادی را تحت الشعاع خود قراردهدواین مستلزم آنچنان بلوغی است که علیرغم داشتن یک گرایش اخص حزبی وسازمانی،آن را-اگرکه تناقضی بین آن ومنافع عمومی بوجود بیاید- دربرابرمنافع عمومی قرارنمی دهند.این یعنی دوری گزیدن ازبیماری هم ذات پنداری خود وفرقه خود با پرولتاریا ومنافع آن وقراردادن گرایش اخص خود برمداربزرگ منافع ومطالبات مشترک طبقه.منافعی که براساس مانیفست چیزی جزکمک به سازمان یابی پرولتاریا به مثابه یک طبقه وغلبه برتفرقه درصفوف آن نیست).
کمونیست ها بخشی ازجنبش های کارگری(یعنی همان مبارزه عینی وجاری) هستند ونه تافته ای جدا ازآنها. بنابراین باید خود را به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری ودرپیوند تنگاتنگ با آنها سازمان دهند.
نظرات آن ها بیان نظری وتئوریک مبارزات وجنبش های طبقاتی بوده و بعنوان وجهی ازوجوه مبارزه طبقاتی است و نه کشف و مکاشفه بیرون ازاین مبارزه طبقاتی وبدون حضورومداخله کارگران. میدانیم که درنزد آنها تفسیرجهان وتغییرآن ویا واقعیت وتغییرواقعیت دوفرایند جدا ازهم نبودند.
وظیفه اصلی کمونیستها به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری همانا کمک به سازمان دهی(ویا سازمان یابی پرولتاریا )برای تأمین حاکمیت برسرنوشت خود به مثابه یک طبقه است(طبقه فراررونده با هدف حذف طبقه وجامعه طبقاتی).اصل راهبردی درکل فرایند رهائی ودرلحظه به لحظه آن همانا آزادی پرولتاریا بدست خود ومبارره برای خودحکومتی است.ازاین روهیچ عنصروحلقه میانجیگرانه وباصطلاح نجات بخشی نمی تواند دستاویزی برای عدول وگسست ازاین فرایند رهائی باشد.
فرایند طبقه "برای خود" یک مبارزه دائمی است که ازمتن مبارزات جاری وهم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت شروع می شود ودر عبورازآن،به فراسوی سرمایه روان است.هیچ وردی و شعار ورهنمود نجات بخشی توسط این یا آن فرقه،نمی تواند جایگزین این فرایند عینی مبارزه وتکوین آن برای تبدیل شدن به "طبقه برای خود" قراربگیرد.(ازهمین رو درتقابل قراردادن اشکال موجود وبالفعل مبارزه دربرابراشکال بالقوه وآتی را بایدازدیگرتجلیات فرقه گرائی بشمارآورد.همانطورکه قراردادن مبارزات جاری دربرابرمبارزه علیه نظام کارمزدی رانیزباید جلوه دیگری ازآن بشمارآورد. مبارزه به مثابه یک فرایند ارتقاء یابنده،هم رفرم و هم فراروی ازآن ودرراستای خود حکومتی و لغونظام مزدوری را دربرمی گیرد )
بگمان من همین چند فقره برای تمایزفرقه گرائی ازرویکرد غیرفرقه ای کافی است. بنابراین علم کردن دارودسته خود دربرابردارودسته دیگری،دامن زدن به رقابت وتجزیه وتفرقه درصفوف طبقه بجای تقویت آن ازطریق پیوند حلقات مشترک بخش های گوناگون بایکدیگرو تقویت هم گرائی ومقاومت دربرابرتعرض وتجاوزهای بی وقفه بورژوازی ودولت حامی اش،ازمهمترین شاخصه ها برای تمایزعملکرد فرقه ای ازغیرفرقه ای بشمارمی روند.
خواهید پرسید پس تکلیف "انحرافات" چه می شود؟ اولانباید فراموش کرد که درفضای پراکندگی ورقابت آنچه را یک فرقه علیه فرقه یا فرقه های دیگرردیف می کند،بهمان اندازه وبلکه بیشترازآن ازسوی سایرفرقه ها علیه او ردیف می شود.ازاینرو روشن کردن حقیقت ودرنتیجه مبارزه مؤثرعلیه انحرافات برمداراین سیکل معیوب ناممکن است.ثانیا،بدیهی است که هرکس مجازاست و می تواند همواره لیستی از انحرافات گرایش های دیگرلیست کند.اما باید بدانیم که اعتبارآن دربیرون ازقلمرو خودش،بهمان اندازه اعتبارلیست های دیگری است که دیگران درمورد او تهیه می کنند.ازهمین رو تکلیف نهائی ومیزان صحت و سقم آن درسیکل بزرگ تریعنی بربسترمبارزه طبقاتی با مقیاس کلان وبا محک خوردن درآن روشن خواهد شد.دراینجا مسأله هرگزبرسرنفی مبارزه نظری-سیاسی با گرایشاتی که آن را "منحرف" می دانیم نیست،بلکه برسرآنست که مبنای اصلی صف بندی وتنظیم مناسبات طیف بندی های درونی جبهه کار را نمی توان برپایه این گونه لیست ها وقضاوت های فردی-فرقه ای قراردادو نحوه وشدت برخورد با چنین انحرافات نیز تابعی است ازمنافع متغیرعینی تبدیل شدن پرولتاریا به یک "طبقه برای خود". امری که تنها برشالوده همکاری حول مبارزات هم اکنون جاری وحول مطالبات فراگیربه مثابه بستری برای فرارفت ازآن ممکن است وازقضا برهمین بسترحقانیت ومیزان درستی ونادرستی این یا آن گرایش نیز محک خواهد خورد.
بنابراین سه حلقه کلیدی برای برون شدن ازوضعیت عبارتند:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
سؤالی که درپایان این نوشته مطرح میشود آنست که مخاطب فراخوان علیه فرقه گرائی آیا میتواند خود فرقه ها باشند؟ آیا ازآنها جزعملکرد فرقه ای وپیشبردمنافع فرقه ای انتظاری می توان داشت؟
بی شک فرقه گرایان را اگربحال خود بگذاریم،جزپیشبردمنافع اخص اشان به چیزدیگری نمی اندیشند.تجربه های تاکنونی نیزمیزان جان سختی فرقه گرائی را نشان داده است.اما عوامل متضاد دیگری نیزعمل می کنند.شکست ها وتجربیات منفی همواره درحال نواختن تازیانه های انتقادی وهشیارکننده هستند وهمواره منتقدینی ازخیل فرقه گرایان را وارد این میدان می کنند.نسل های جدیدی ظاهرمی شوند که درمقایسه بانسل پیشین کمتربه آن آغشته هستند وبه عنوان نیروی فشار علیه آن عمل می کنند.ومهمترازآن خود روند انکشاف مبارزه طبقاتی وضرورت های عینی آن است که ضرورت همکاری ودست بدست هم دادن را ودرغیراینصورت خطر منزوی شدن را گوشزد می کند. معهذا این واقعیت دارد که آنها عموما درنقش چرخ پنجم عمل می کنند و برای حرکت روبه جلو به نیروی آنها نمی توان تکیه کرد. تنها می توان به فشارروزافزون جنبش طبقه کارگر وسایرجنبش های اجتماعی –طبقاتی،که عرض اندام فرقه ها اساسا درغیاب ویا ضعف حضورآنان صورت می گیرد،امید بست؛هم چنین به عناصر وگرایشهائی که دارای آن درجه ازصداقت هستند که به نقد عملکرد فرقه ای خودبه پردازند، وبالأخره به دامن زدن مبارزه نظری-سیاسی هرچه وسع ترعلیه فرقه گرائی ازسوی آنانی که به تجربه، تأثیرات مخرب فرقه گرائی به شکوفائی مبارزه طبقاتی را باگوشت وپوست خود لمس کرده اند،به آنهائی که به رودخانه می اندیشند ونه به جویبارهای حقیروکوچک.
2008-10-26 --05-08-78
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/



*1-می توانید این گزارشات را درسایت سلام دموکرات درمقاله محمد احسان با عنوان"شورای همکاری گامی به سوی جنبش کارگری یا لیبرالیسم" وبه نقل ازبولتن شماره 7 کمیته پیگیری ونیز درستون یادداشت این سایت به عنوان مجمع عمومی "کمیته پیگیری" و"شورای همکاری" درلینک های زیر مشاهده کنید.
www.salam-democrat.com/spip.php?article17828 و www.salam-democrat.com/spip.php?article17857
*2-پرنسیپ سازی ازهراختلافی یکی ازمظاهرمهم فرقه گرائی است. درواقع این پرنسیپ سازی ها چیزی جز توجیه تراشی ویافتن مبنای نظری وایدئولوژیکی برای موجودیت فرقه و منافع فرقه ای نیست.اما هرپرنسیپ سازی مصنوعی معمولا به معنای زیرپاگذاشتن یک پرنسیپ واقعی است.ودراین مورد مشخص این پرنسیپ کمونیستی مبارزه برای همبستگی صفوف پرولتاریا و مقابله با تفرقه است که قربانی میشود. مبارزه طبقاتی به مثابه یک فرایند عینی ،جاری و درحال شدن مستلزم اجتناب ازتقابل قراردادن خواستهای بالفعل وموجود باخواستهای بالقوه بنیادی و معطوف به کلیت نظام سرمایه داری می شود.مهم آنست که بدانیم بدون آگاهی و مشارکت وتجربه خود کارگران نمی شودمبارزه را به جلوتازاند. نباید فراموش کنیم همانطورکه تأکید یک جانبه برمطالبات جاری وافق مبارزه را ندیدن منجربه سقوط درورطه رفرمیسم می شود،بهمان اندازه نادیده گرفتن فرایند عینی تکوین مبارزه طبقاتی می تواند فعالین را حتا دربرابرخود کارگران قراردهد که خود نقض غرض است. نمونه آن درمورد برخورد با تشکل یابی کارگران است. این تشکل یابی همانطورکه تجربه هم نشان میدهد،الزاما نمی تواند برمبنای فرامین ویا تمایلات این یا آن نظر صورت گیرد. مثلا کسی که بهردلیل مدافع تشکل های شورائی ومخالف سندیکائی است،اگراصل پلورالیستی بودن تشکل ها را نادیده بگیرد وبه ورطه سفید وسیاه کردن مرزانقلابی ورفرمیسم حول شورا وغیرشورا بیفتد، درشرایطی که طبقه کارگر بدنبال تشکل های مستقل ازنوع سندیکائی باشد، دربرابرکارگران و اصل تشکل یابی آنان قرارمی گیرد. وحال آنکه می دانیم مبارزه حتا اگربرای رفرم صورت گیرد تامادامی که کارگران را دربرابربورژوازی ودولت حامی اش قرارمی دهد،می تواند موجب رشد وارتقاء آگاهی وسطح مبارزه طبقاتی بشود ولاجرم بستری برای فراتررفتن به سوی مطالبات انقلابی وعلیه سیستم. ودرست باین دلیل است که باید ازایدئولوژیک کردن مطالبات یعنی بیرون کشیدن آنها ازمتن فرایند مبارزه وجنبه مطلق دادن به آنها اجتناب کرد وگرنه خود موجب علم کردن فرقه دربرابرکارگران می شود.

Wednesday, October 15, 2008

اعتصاب بازارو منازعات باندهای درونی حاکمیت
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه


آیا چاقو دسته خود رامی برد؟ بله،گاهی این کارهم صورت می گیرد. درجدال ورقابت بین سرمایه داران برای تصاحب سود وتأمین منافع خود، هیچ حریم ذاتا ممنوعه ای وجود ندارد. اعتصابات اخیربازارهم به نوعی تابع همین حکم است:اعتراض صنف طلافروشان بازار اصفهان ازطریق تعطیل مغازه ها وحتا راه پیمائی،علیه قانون جدید مالیاتی واجرائی شدن آن ازاول مهرماه ،بسرعت به صنوف دیگراین شهروسپس به دیگرشهرهای بزرگ نظیرمشهد،تبریز،تهران وشیراز ودرادامه به برخی شهرها واستان های دیگرهمانند یزد و زنجان وقزوین و کرمان و.... سرایت کرد وعملا آنراتبدیل به یک اعتصاب سراسری وبوجود آوردن کانون جدیدی درزنجیره بحران ها ی موجود کرد. بخصوص پیوستن بازارتهران (ازجمله صنوف طلافروشان،پارچه فروشان، فرش فروشان وکفاشان و...)باین اعتراض،براهمیت این بحران وپی آمدهای آن افزوده است.ناگفته نماند که نقش بازارتهران درکل بازارکشور وتأثیرآن برمعادلات سیاسی وحتا بزعم رژیم به حوزه های امنیت اجتماعی برکسی پوشیده نیست.ودرواقع عقب نشینی مقطعی دولت نیزپس ازپیوستن این بازاربه اعتصاب صورت گرفت. به هرحال،وقوع چنین رویدادی را باید بخشی ازبحران درون حکومتی وتشدید تضادهای درونی آن دانست که گریبانگیررژیم شده است.میدانیم که درنظام حاکم بازاریان هیچ گاه غریبه نبوده و نقش ونفوذدیرپای آنان درساختارقدرت سیاسی ومذهبی برکسی پوشیده نیست.ازهمین رو، اعتراض جمعی وسراسری آنان-اعتراضی که شتاب وسراسری شدنش حتا خود دولت نهم را غافگیرکرد- به عنوان مخالفت خوانی علنی وصریح یکی ازپایگاه های مهم اجتماعی حاکمیت که دارای چاپای مهمی درساختارقدرت است با سیاست های حاکم بردولت کنونی محسوب می شود و باید آن را به مثابه معارضه طلبی وچالش بزرگی برای حاکمیت بشمارآورد.بی شک اهمیت این بحران نه به سبب نفوذ ونقش این جریان برتوده ها وجنبش مردمی است. ازآن زمان که بازارادعای نفوذ اجتماعی به مثابه یکی ازاقشارمرجع را داشت مدت ها گذشته است وفی الواقع اکثر بازاریان محترم چندین دهه است که متحد ویارغارارتجاع حاکم بشمارمیروند.برعکس اهمیت این بحران دقیقا بدلیل نفوذ گسترده این جریان درحاکمیت وپی آمدهای آن ازاین زاویه است. دراهمیت آن همین بس که درطی چندروز دولت یکه تازوسرکوبگری هم چون احمدی نژاد را واداشت که بلافاصله دست به یک عقب نشینی( ولونیم بند وتاکتیکی) بزند و دستورخود را ابتدا برای دوماه وسپس تا اطلاع ثانوی و"تعلیق بی زمان" وتافراهم شدن بسترمناسب برای اجرای آن معلق کند! باین ترتیب شاهدیم دولتی که نسبت به اعتراضات طولانی مدت و مستمر اقشارگوناگون زحمتکشان، هم چون کارگران و معلمان و ...با شعارهای "گرسنه ایم، گرسنه"،چنان سبعانه وآکنده از بی اعتنائی برخورده کرده ومی کند،دراین مورد مشخص شخص رئیس جمهور بسرعت در تلویزیون ظاهرشده وطی یک دستورالعمل رسمی حکم به توقف اجرای" قانون" می دهد.همه گونه تلاش وتقلا،ازسیاست تطمیع و دادن وعده و وعید تااستفاده از اهرم های میانجیگرانه نظیر تشکل ها وشخصیت های نزدیک به بازار، تابرگزاری جلسات متعدد با بازاریان و چانه زنی با آنها و بالأخره اهرم تهدید باهدف خاموش کردن شعله های بحران و پائین آوردن بازاریان ازخرشیطان(بخوانیدبالاکشیدن کرکره های محل کسب وکارشان) توسط حاکمیت بکارگرفته می شود. بااین همه عقب نشینی اولیه دوماهه رژیم وسپس حذف قیددوماهه و سایروعده های دولت تااین لحظه نتوانسته است رضایت بازاریان را جلب کرده وبه پایان دادن اعتراضات آنان منجرشود. آنها صراحتا خواستار الغاء کامل قانون مالیات بر ارزش افزوده واعلام شفاف آن توسط دولت شده اند.
اگراین واقعیت را درنظربگیریم که خواست الغاء یک قانون رسمی-آنهم درمقابل یک رژیم مستبد وسرکوبگر- تاچه حد بیانگر ماهیت سیاسی به این گونه مطالبات واعتراضات است، آنگاه به اهمیت این چالش جدید بیشترپی خواهیم برد. درهرحال ماهیت اقتصادی-سیاسی بحران( به مثابه بخشی ازبحران درون حکومتی) وبروزهمبستگی گسترده بازاریان حول منافع ویژه خود که به سرعت موجب سراسری شدن کمابیش حرکت اعتراضی آن گردید،ازویژگی های مهم این بحران بشمارمی رود.دروجوداین همبستگی همین بس که باوجود آنکه صنوفی چون فرش فروشان(وکلاصنایع دست باف) مشمول قانون جدید نمیشدند،به عنوان حمایت ازمطالبات صنوف دیگر وارد اعتصاب شدند.
همانطورکه اشاره شد درکنارتاکتیک عقب نشینی وتلاش برای مذاکره وکنارآمدن،رژیم بنا به ماهیت سربکوگرانه خود ازاهرم تهدید هم سود جست.این تهدید ها حتا ازمحدوده زبانی همچون سخنان رئیس شورای اصناف، فراتررفته وبه گسیل چماقداران اجیرشده برای حمله به مغازه ها وشکستن شیشه ودرب برخی ازآنها وقرق بازارومبادی ورودی وخروجی آن توسط نیروی گاردویژه وچماقداران منجرشده است.ازجمله درپی این یورش ها،روزنامه کیهان تهران ارگان چماقداران رژیم،دریادداشت خود، اقدام بازاریان را علیرغم عقب نشینی رژیم،خواست دشمنان تابلوداراسلام و کوک شدن به وسیله آنها ودنباله های داخلی آنان وتحریک شده توسط چند کلان سرمایه دار خوانده، وبانثار عناوینی چون حرام خواران وقاچاقچیان ورباخواران ...وضمن زدن نعل وارونه آنها را بشدت مورد تهدید قرارداده است:
"تعجب آور و تأسف انگيز نيست در حالي كه به آسانی در مقابل حمله نظامی دشمنان، خرابکاری وتروريست ها و... ايستاده و توطئه آنان را خنثی كرده ايم،از مقابله با يك مشت اراذل و اوباش چماقدار طفره برويم؟! چرا بايد مسئولان محترم انتظامی و امنیتی، اصناف متعهد را در مقابل اراذل چماقدار تنها بگذارند؟! اگر تعارف مي كنيد!- كه به يقين نمی کنید- قلع و قمع اراذل را به مردم و اصناف و بازاريان متعهد و انقلابی بسپاريد و قاطبه متعهد اصناف و بازاريان را در مقابل اراذل بی دفاع نگذاريد."
چنانکه ملاحظه میشود،حتا"بازاریان"محترم یعنی متحدین دیرین ووفاداربه حاکمیت نیزوقتی درمقام دفاع ازمنافع ویژه خود قصد ایستادگی می کنند،ازاتهام انتساب به دشمنان اسلام بی نصیب نمی مانند وفراترازآن تهدید به سرکوب می شوند.بطوری که براساس برخی از آخرین گزارشات انتشاریافته درکنارمذاکرات و چانه زنی ها،نیروهای انتظامی و چماقداران هم چنان بازار را قرق کرده و کسبه را واداربه گشودن درب مغازهایشان می کنند وکسبه ها نیز بعضا دراینجا وآنجا،چماق به دست برای حفاظت ازمغازهای خود درحال آماده باش بسرمی برند.مطابق همین گزارشات تهدیدهای دولت وحتا ارسال چماقداران برای شکستن درب وشیشه های پاره ای از مغازه ها دربازارتهران نه فقط موجب کوتاه آمدن بازاریان ازمطالبات خود نگردیده بلکه مزید برخشم ونارضایتی آنان نیرشده است. وچنین بود که علیرغم تلاش ها ومذاکرات مقامات دولتی باهدف درهم شکستن اعتصاب، وعلیرغم پخش شدن چندباره ادعای دولت ازرسانه های رسمی مبنی برپایان یافتن اعتصاب وحصول توافق با بازاریان، روزگذشته این اعتصاب ششمین روزخود را سپری کرد واکنون نیزبازاردرتهران واصفهان و تبریزبقول خود کسبه نیمه تعطیل بوده وبازاریان درمذاکرات وچانه زنی های خود خواهان صراحت و دادن تضمین درباره الغاء قانون جدیدمالیاتی هستند.
باتوجه به این که ازیکسو اجرای قانون مالیات مبتنی برارزش افزوده با منافع ویژه این قشر ازسرمایه داری ایران ودارای نفوذ درحاکمیت اصطکاک دارد، وبا توجه به این که ازسوی دیگر این سیاست بخش مهمی ازاصلاحات ساختاری رژیم بشمارمی آید،ونیرسخنان صریح مقامات دولتی وازجمله وزیربازرگانی که این قانون لغونخواهد شد،معلوم نیست که سرانجام ِ این کشمکش به کجا خواهد انجامید.کشمکشی که یک طرفش درخواست لغو این قانون است وطرف دیگرش اجماع و عزمی که درمورد ضرورتش وجود دارد.قانونی که دارای پیشینه طولانی است و ضرورتش حداقل از19 سال پیش مطرح شده ودرنیمه راه تصویب متوقف گردیده ولایحه تکمیل شده حول آن توسط دولت خاتمی تهیه وبه مجلس هفتم ارائه شده وسرانجام درمجلس مزبور وشورای نگهبان تحت کنترل اصول گرایان تصویب شده وجنبه قانون پیداکرده ونهایتا بعنوان بخشی ازبرنامه چهارم وبخشی ازطرح اصلاح ساختاراقتصادی برای عملیاتی شدن دردستورکاردولت احمدی نژاد قرارگرفته است. تصوربراین بود که هیچ دولتی جزیک دولت راست افراطی وشبه فاشیستی با شعارهای باصطلاح مدعی عدالت خواهی وپوپولیستی ومورد حمایت همه جانبه خامنه ای وباندهای نظامی وچماقداران، قادربه انجام کامل این شوک تراپی نیست. ولی اکنون درگیروداربه اجرادرآمدنش ودرهمان گام اولیه با شورش ونافرمانی بخشی ازطبقه سیاسی واقتصادی حاکم مواجه شده است.کسانی مثل حبیب اله عسکراولادی وبادامچیان و بطورکلی موتلفه ونیزسایرحامیان بازاردرحاکمیت،انتقاد خود را متوجه بداجراشدن آن وانتخاب نقطه شروع غلط و شیوه بکارگرفته شده توسط دولت قرارداده اند تااصل قانون. باین ترتیب باید گفت که اجماع فوق عملامانع آن نمیشود که درکشمکش برسرتقسیم قدرت،رقبا ومخالفین احمدی نژاد خود را از چالش بوجود آمده کناربکشند .چنانکه دراین رابطه رفسنجانی به دولت هشدارداده است که طوری عمل نکند که آستانه تحمل جامعه بیش ازاین پائین بیاید.آنچه که دراین میان مهم است،این است که بازار به پشتوانه سنت تاریخی خود،به یمن روابط درهم تنیده اش با نظام حاکم،با روحانیت،با کانون های دیگر قدرت ومهمترازهمه داشتن شبکه ها ی متعدد ارتباطات درونی خود دارای چنان پیوندها و ظرفیتی است که درشرایط بحرانی می تواند حول منافع ویژه خود به عنوان یک مجموعه کمابیش متحد ویک دست عمل کند.باین اعبتارمی توان مسامحتا درکنار"حزب روحانیت" از"حزب بازار"سخن به میان آورد.ودقیقا بهمین دلیل است که درطی همین اعتصابات آنچه که دست نشاندگان دولت به عنوان سخنان شورای انجمن های اصناف وازقول رئیس دست نشانده آن درمورد تحولات بازارمی گفتند با آنچه که درواقعیت وجود داشت وتوسط نمایندگان واقعی آنها بیان می شد اززمین تاآسمان تفاوت داشت.
علیرغم ادعای دولت وحامیان این قانون جدید(وازجمله اصلاح طلبان)،مبنی برهدف های عدالت خواهانه آن،هدف ازاجرای سیاست مالیاتی جدید،بجای سیاست مالیاتی تاکنونی-موسوم به تجمیع مالیاتی ومالیات مبتنی برسود-چیزی جزسرشکن کردن باراصلی مالیات بردوش مصرف کننده نیست.فی الواقع سنگرگرفتن بازاریان در پشت این ادعا که انتقال مالیات 3 درصد ارزش افزوده به دوش مصرف کننده موجب افزایش تورم و فشار تاره به مصرف کننده ورکود بازارمی شود،نیزهدفی جزپوشاندن نیت واقعی اشان درمقابله با این قانون نیست. چرا که آنان بخوبی ازهدف اصلی این قانون که شفاف کردن میزان داد وستدها وکنترل معاملات زیرزمینی و قاچاق وتبدیل کردن مالیات به منبع اصلی تأمین هزینه های جاری دولت(براساس برنامه چهارم) آگاهند.آنها خوب میدانند که ادعای رژیم آنست که میخواهد درکنارافزایش درآمد های مالیاتی وکاستن ازتکیه یک جانبه به نفت،بردرآمدهای مالی وکسری بودجه خود سروسامان بدهد.(گرچه این ادعاهم دروغ است.واقعیت آن است که هر باندی ازاین نطام فاسد که درقدرت دست بالارا پیدامی کند،درحال دوختن جیب های گشاد برای تلکه کردن بیشترمردم ودرآمدها و منابع متعلق به آنان است).درهرحال اعمال سیاست مالیاتی جدید با منافع اقتصاد زیرزمینی وآنها که تاکنون ازپرداختن مالیات فرارمی کرده اند(ودررأس آنها "بازاریان محترم")،درتضاد قرارمی گیرد. واگردرنظرداشته باشیم که براساس آمارها وادعاهای رسمی رژیم مبادلات قاچاق حدود 35% اقتصاد کشوررا تشکیل میدهد آنگاه معلوم می شود که حاکمیت با چه نیرو ومقاومت وسیعی دراین حوزه درگیراست.نیروئی که شامل خودی ها هم می شود.باین ترتیب عجیب نیست که با بردن دست به لانه زنبور،شاهد بی سابقه ترین حرکت اعتراضی بورژوازی سنتی وبازاریان درطی 30 سال اخیرهستیم. وجود چنین چالشی تناقض وجودی رژیم را به نمایش می گذارد: ازیکسو جمهوری اسلامی برای انطباق خود با شرایط جهان سرمایه داری والزامات آن و نیزخروج خویش ازبحران سنگین اقتصادی خود را ناگزیربه انجام اصلاحات باصطلاح ساختاری می بیند وازسوی دیگر شاهدیم که همین اصلاحات وجهت گیری های کلان اقتصادی منافع بخشی از متحدین خود را درتقابل با منافع بخش دیگر ونیزجهت گیری کلی رژیم قراردهد،بطوری که برطرف کردن آن نیازمند جراحی دردناکی است.
آنچه که باین تقابل درشرایط کنونی ابعادی با پی آمدهای وسیع و پیچیده می دهد،گره خوردگی آن با شرایط بحرانی است که رژیم درسطح داخلی و جهانی گرفتارش هست.چنانکه ازجانبی شاهدیم که اقتصاد کشور با بحران ورکودتورمی فزاینده مواجه است.بحرانی که درآن تورم دارد به مرزهای 30%میرسد وبا اجرای شوک تراپی"طرح اقتصادی" که علیرغم ادها و رنگ ولعاب زدن به آن ماهیتش چیزی جزآزاد سازی قیمتها وحذف یارانه ها وبیمه ها وسایرحمایت های اجتماعی نیست.ازاین روبیم آن میرود که تورم بازهم بند پاره کرده وبه مرزهای تازه ای برسد. بدیهی است که حاصل چنین تورمی جزکاهش شدید قدرت خرید مصرف کننده نیست. ازسوی دیگرمشخصه دیگر این بحران،کاهش اشتغال و سطح تولید وافزایش ورشکستکی روزافزون مؤسسات تولیدی است.این مساله درکنار روندکاهش قیمت نفت-پس ازیک سیرصعودی شتابان- و درکنارآن بخش ازفشارهای تورمی که منشأخارجی دارند و ازجمله ناشی ازسیاست های تنش زای بین المللی رژیم هستند،ونیزدرکنار اختلاف شدید وبی پایان درمورد سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژادمبنی برتزریق نقدینگی حاصل ازدرآمد نفت ومصرف سرخود ویک تازانه منابع ارزی ناشی از درآمدهای بی سابقه نفتی، صورت می گیرد
یحیی آل اسحق رئیس اتاق بازرگانی مدتی پیش درمورد بصدا درآمدن آژیرخطرهشدارداد .او کمبود نقدینگی و اجرائی شدن مالیات ارزش افزوده را به مثابه دوآژیرخطرعنوان کرد.آژیری که گوئی بحران بازارفی الواقع بخشی ازبصدا درآمدن آن را به نمایش گذاشته است.
بی تردید بحران وجه سیاسی هم دارد ومضمون آنهم نزاع برسر بازتقسیم وجابجائی قدرت درکنار اصراربرانحصاری کردن آن توسط باندی های گوناگون درون جمهوری اسلامی است. همانطورکه می دانیم اکنون مدتی است که روحانیت سنتی وموسوم به اصول گرا بهمراه سایراصول گرایان با وضوع بیشتری شروع به مرزبندی با باند وجریان مسلط بردولت کرده وبطورمستمر دربرابردولت وسیاست های اجتماعی و سیاسی وفرهنگی او درعرصه های گوناگون به صف آرائی پرداخته است.فی الواقع اکنون نبرد گسترده و باصطلاح تن به تن تقریبا درتمامی عرصه های گوناگون سیاسی واقتصادی و ازخرد تاکلان جاری است. آنها با گماردن لاریجانی به ریاست مجلس و کنترل آن وازاین طریق سنگ انداری دربرابریکه تازی های احمدی نژاد ونیزازطریق مجلس خبرگان ومجمع تشخیص مصلحت نظام ووتوکردن برخی مصوبات موردنظردولت...ونیزازطریق قوه قضائی(نظیردستگیری پالیزدار،رفع فلیترینگ سایت کسانی چون احمد توکلی و...ویا ارائه گزارش دیوان بازرسی علیه دولت، و...) ونیزاعمال انواع واقسام فشارهای دیگر نظیر باصطلاح مخالفت با لایجه چندهمسری،ماجرای مشائی و درخواست استعفای وی،واکنون علم کردن ماجرای"کردان گیت"ودرخواست استعفای وزیرکشور، تلاش برای کنترل منابع ارزی وآخرین آنها ممانعت ازاجرای سرخودی وسریع طرح اقتصادی با تأکید برکارکارشناسی حول آن و مخالفت با پرداخت یارانه های نقدی و...همه وهمه گوشه ای ازاین جنگ تن به تن را به نمایش می گذارد.وقتی مرجعی سخت محافظه کاری هم چون ناصرمکارم-درپی نشرمطلبی توسط یکی ازاعوان وانصاردولت علیه روحانیت- باخشم بی سابقه ای اعلام میدارد که آنهائی که درتلاش برای کنارگذاشتن روحانیت هستند بایداین آرزو را باخود به گورببرند،ویا وقتی رفسنجانی درآخرین فرازازاقدام های خود دردامن زدن به تضاد روحانیت و دولت،درسخنرانی برای ائمه جمعه،ضمن اشاره به سانسورسخنان امام جمعه ها توسط صداوسیما،خواهان ایجاد رسانه صوتی وتصویری مستقل برای ستادنمازجمعه می گردد ویا هم او ازمدت ها پیش خطرتقلب درانتخابات را مطرح کرده است که درهمین رابطه اکنون شعار تعویض کردان ازمنصب وزارت کشور برای تضمین انتخابات به کرعمومی درمیان این بخش ازباصطلاح اصول گرایان وغیراصول گرایان تبدیل می شود، ویاوقتی که ناطق نوری برای نجات کشوروخروج آن ازبحران، خواهان ایجاد یک دولت ائتلاف ملی می گردد وسرمقاله نویس رسالت بحث عبورازاحمدی نژاد را مطرح میکند،وبرادرِ تاجرپیشه عسکراولادی درسخنانی تند به سیاست های اقتصادی دولت می تازد وکل آن را"فشل اعلام می کند"وحمایت تاکنونی ازدولت را نیزصرفا به دلیل رعایت دستورخامنه ای عنوان می کند،درچنین شرایطی حرکت بازاریان را نمی توان جدا ازاین صف آرائی کلی مورد بررسی وتحلیل قرارداد.باین اعتبارمی توان گفت که تشدید شکاف بین باندها و جناح های رژیم،نمی تواند بازتاب خود را درمیان بازازیان به عنوان بخشی ازاین مجموعه نگذارد وزمینه سازآن نگردد. بیهوده نیست که ادعای حامیان دولت وکیهان به بازاریان آنست که دارند ازدیگران خط می گیرند و دارند هدف های دیگری را درپشت مساله مالیات دنبال می کنند.
بی شک بروزبحران باین شکل روی دیگرسکه ای است که باید آن را تلاش برای انحصارقدرت و یکدست کردن آن نامید.درواقع همان اندازه که احمدی نژاد برای یکدست کردن کابینه،تیم مذاکره کننده هسته ای وکنارگذاشتن عناصری مثل لاریجانی و ویا پورمحمدی وسایرعناصرکابینه و نیزتعویض مکررمقامات بانک مرکزی و سایرعرصه ها و پست ها کوشش به عمل می آورد،به همان اندازه برابعاد وشدت منازعات فی مابین باندهای موجود می افزاید وبهمان میزان این مبارزات راازقلمرودرونی رژیم به پیرامون و بیرون آن می راند وازکنترل نظام خارج می سازد. ودرست بهمین مقیاس تعادل رژیم بهم خورده ونیروهای موازی واقدامات موازی وخنثی کننده ازهرسو فزونی می گیرد. این واکنش های گریزازمرکز حدومرزی نمی شناسد وبارزترین نمونه آن اقدام اخیرو مستقیم خاتمی دردعوت ازپاره ای از سیاستمداران معروف جهانی به عنوان گفتگوی تمدنها بود که حتا توانست آنها را به دیدارخامنه ای ببردوخود را ازتیررس حمله حریف دورنگهدارد. وهدف نیزچیزی جزگشودن دریچه ای وکانالی دیپلماتیک و موازی برای تماس با قدرت های خارجی نیست.
اکنون بخصوص با فرارسیدن فصل" انتخابات"ریاست جمهوری مبارزه برای تصاحب ویا تقسیم مجدد قدرت درمیان باندها وجناح های حاکمیت،بازارداغی پیداکرده و بسیاری ازمنازعات به "رم" ختم می شوند. طیف های متعلق به اصول گرایان باصطلاح سنتی تلاش می کنند که ازحمایت کمابیش یک جانبه خامنه ای از احمدی نژاد -که می دانند بدون آن می توانند ویرا براحتی کله پاکنند- بکاهند.آنها هم چنین تلاش می کنند که با واداشتن کردان به استعفا،کنترل انحصاری احمدی نژاد برانتخابات رامنتفی کنند وهم چنین همه توان خود را بکارگرفته اند که ازنقشه احمدی نژاد برای پرداخت یارانه مستقیم، که او با طرح آن ووعده باجرادرآوردنش درطی چندماه مانده به انتخابات درصدداست که ازآن به مثابه رشوه ای برای جمع آوری رأی بسود خود بهره گیرد،ممانعت به عمل آورند.البته همانطورکه شاهدبودیم احمدی نژاد علیرغم وقوف به نظر مجلس وقول وقرارهای خود با آن وبدون درنظرگرفتن نظروتصمیم مجلس،اخیرا درطی یک گفتگوی مشروح تلویزیونی وعده پرداخت یارانه مستقیم با میانگین تقریبی حدود50 هزارتومان برای هرفردخانواده درطی چند ماه آینده را داد!.رقمی که بخصوص برای لایه های گسترده ای از تهیدستان شهری وروستائی، می تواند درکوتاه مدت اغواگرانه ووسوسه انگیز باشد ولی درزمان بلندمدت تر چه ازطریق دودشدن آنها توسط تورم شتابان-که خود واردشدن ناگهانی چنین نقدینگی برشتاب آن بازهم خواهد افزود- وچه مهمترازآن بوسیله پی آمدهای ناشی ازآزاد سازی قیمتها،درکنارته کشیدن ذخایرارزی واحتمال افول دوره نفت گران، فقط آه وحسرت یا دآوری روزهای گذشته را برزبان خواهد راند.
واما نکته پایانی
بی شک سیستم مالیاتی وچگونگی اخذ مالیات درهرکشوری همواره برای شهروندان آن کشوردارای اهمیت بوده و آنها نمی توانند نسبت به عواقب وپی آمدهای مستقیم وغیرمستقیم آن بی تفاوت باشند. بخصوص اکنون که منازعات درونی حاکمیت آن را به یک مساله مهم روز تبدیل کرده،طبعا فرصت ومدخل مناسبی است برای حساس شدن وحساس کردن شهروندان و بویژه کارگران و توده های محروم وبطریق اولی فعالان سیاسی واجتماعی رادیکال وچپ به نوع و نحوه اخذ مالیات. منازعه باندها و جناح های رژیم چیزی جزدعوا برسرتصاحب سهم شیروچگونگی خالی کردن جیب مردم نیست.هدف دولت عیرازتأمین منافع سرمایه داران وسرشکن کردن هزینه های حفظ نظام موجود وانتقال بار بحران وکسری بودجه،به دوش توده های تولیدکننده ومیلیون ها مصرف کننده تهیدست نیست.جالب آنکه دردفاع ازسیستم جدید مالیاتی مدافعان آن می گویندهرکه بامش بیش برفش بیشتر! یعنی هرکس که مصرفش بیشتراست،چشمش کورباید مالیات بیشتری بپردازد.بی شک برای ثروتمندان مشکلی ازبابت مصرف بیشتروجود ندارد،اما آن سوی سکه این گونه دلیل بافی ها آن است که زحمتکشان و کارگران وهمه تهیدستان،همواره محکومند که به همان میزان نازل و بخورونمیر کنونی بسنده کنندوهرگزبه بفکروآرزوی افزایش مصرف وتأمین نیازهای فروخورده خود نیفتند تا مبادا ناچاربه پرداخت مالیات بیشتری شوند!.سنگرگرفتن بازاریها نیزدرپشت مخالفت با نظام جدید مالیاتی بدلیل افزایش تورم وگران شدن بهای کالاها،چیزی جزمقابله باخطرازدست دادن معاملات وسودهای غیرقابل کنترل خودشان نیست.بنابراین نه سیستم مالیاتی تاکنونی وموسوم به قانون تجمیع مالیاتی و نه قانون جدید مالیاتی مبتنی برارزش افزوده،هردوعلیه او وبرای چاپیدن وی ودرخدمت حفظ وحتا تقویت شکاف های طبقاتی موجودهستند.ازاین رو کارگران وزحمتکشان که اکثریت قاطع مردم ایران را تشکیل میدهند،راهی جزطرح مستقل مطالبات خود ومبارزه برای آن ندارند.برای اینکارلازم است که آنها درتشکل ها و مجامع و رسانه های خود ودرخانه ها ومحله ها و هرجا که امکان گفتگوودیالوگ فراهم باشد،به گفتگو و فرموله کردن مطالبات مستقل خود یعنی مطالباتی که متضمن منافع عمومی آنهاست ودراین مورد مشخصا آن نوع نظام مالیاتی که متضمن منافع آنان است بپردازند. بی گمان کارگران و فعالین آگاه وباتجربه دردامن زدن به این گفتگوها نقش مهمی دارند. آنچه مقدمتا دراین رابطه می توان مطرح کرد تأکید بردونکته به مثابه دومشخصه اصلی است:
الف-اصل مالیات متناسب با درآمد.این نوع مالیات ها درتناسب با درآمدها تنظیم شده و حتا می تواند متناسب با افزایش درآمدها خصلت تصاعدی یافته ویا با پائین آمدن ویا اصلا پائین بودن درآمدها میل به صفرداشته باشد. روشن است است که هدف این نوع مالیات مقابله با شکاف های طبقاتی وفراهم ساختن شرایط شکوفائی ورشد برای لگدمال شدگان یک جامعه طبقاتی است. یک نوع مالیات ترجیحی بسود تهیدستان وطبقات استثمارشده است که جزبافشارازپائین و تحمیل آن به نظام های موجود توسط خود جنبش های مطالباتی-اجتماعی بدست آمدنی نیست.
ب- دومین نکته وبهمان اندازه اولی مهم،آن است که این گونه نظام مالیاتی تنها می تواند با نظارت و مداخله تشکل ها ونهادها ومجامع مستقل کارگران وهمه استثمارشوندگان و توده های تهیدست صورت گیرد.بنابراین حتا بهترین قانون اگربدورازنظارت و مداخله پائینی ها وخودکارگران وزحمتکشان باشد بازهم حاصلی جزپرکردن جیب سرمایه داران و کارگزاران آن ها نخواهد داشت.

24-07-87-15-10-2008
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/