Sunday, November 11, 2007

جنبش دانشجوئی و بحران بلوغ!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

چالش های بوجود آمده در جنبش دانشجوئی ازجمله مواضع تحکیم وحدت وانجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک درمورد نیروهای چپ ونیزچالش های موجود درمیان نیروها وگرایشات متعلق به چپ-بحث هائی را درمیان دانشجویان وفعالین دانشجوئی بویژه فعالین چپ و حامیان آنها درداخل وخارج برانگیخته است که پرداختن به آن با توجه به جایگاه جنبش دانشجوئی حائزاهمیت است.بی شک اظهارنظرونقد مواضع ارتجاعی بیانیه هائی نظیربیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک که چه زود نشان دادندبهیچ وجه شایستگی نمایندگی سنت درخشان مبارزات دانشجویان این دانشگاه را ندارند درجای خود لازم است.اما قصد اصلی این نوشته طرح پاره ای از چالش های پیش روی جنبش دانشجوئی و ضرورت کانونی کردن تلاشی است که لازم است جنبش دانشجوئی برای عبورازاین مرحله بحرانی و هموارساختن گام های بعدی خود بردارد.
یکی ازآخرین مقالاتی که درپی تشدید اختلافات و چالش های اخیردربرخی سایت های اپوزیسیون درج شده متعلق به یکی ازفعالین چپ -کیوان امیر الیاسی-است که تحت عنوان دردفاع ازتشکل های مستقل دانشجوئی،به نگارش درآمده است.
نوشته مزبورحاوی نکاتی درباره جنبش دانشجوئی وبرخی معضلات آن است.هم درمورد ملاحظات عمومی چون تأکید برخصلت واهمیت جنبشی بودن وضرورت سراسری کردن مبارزات وسازماندهی دانشجویان، وهم بخصوص حول گسست بین فعالین وبدنه دانشجوئی.مقاله درمورد سیاست سرکوب گام به بگام وسیستماتیک رژیم و ویژگی ها وپی آمدهای آن نیزنگاه دقیقی دارد وبطورکلی به خواننده دریافتن تصویرروشن تری ازشرایط حکم برجنبش دانشجوئی وبرخی مشخصات ومشکلاتی که جنبش دانشجوئی با آن مواجه است،کمک می کند.
بااین همه درنوشته مزبوردونکته ابهام آمیزوجود دارد که نیازمند مکث بیشتری است:نخست ارزیابی آن ازوضعیت کنونی جنبش دانشجوئی است که نظربه اهمیتی که یک ارزیابی درست ازجنبش دانشجوئی وچالش های پیشاروی آن دراین برهه زمانی دارد،باید با دقت بیشتری به آن پرداخته شود ودرهمین رابطه چگونگی فائق آمدن براین چالش ها مورد بحث وگفتگوی هرچه وسیع تردرمیان قاطبه دانشجویان وسایرفعالین قراربگیرد. دومین نکته نظرنویسنده مقاله درمورد ضرورت برپائی یک تشکل سراسری دانشجوئی است.دراین رابطه نیزسه نکته ابهام آمیزدیده میشود:درحالی که نوشته درهمان آغازتأکید دارد که "اینک بخوبی میدانیم که حاکمیت هیچ درجه ای ازتشکل یابی دانشجویان راتحمل نمی کندوحتی انجمن های اسلامی را به تعطیل می کشاند"،معلوم نیست که شعاریک تشکل مستقل وسراسری بعنوان"تنها راه برون رفت ازوضعیت فعلی را"،چگونه تحمل خواهد کرد؟دومین نکته آنست که باتوجه به گرایشات مختلف درمیان دانشجویان وچالش های موجود، چگونه ممکن است همه آنان را درزیرچتریک سازمان سراسری قرارداد؟وسومین نکته هم اینست که رابطه یک تشکل سراسری و تأکید برخصلت جنبشی بودن آن را که نویسنده خود مدافع آن است، چگونه خواهیم توانست با هم جمع کنیم؟بی شک کسی پاسخ حاضروآماده وکامل وجامع به این سؤالات درآستین خود ندارد.پاسخ نهائی آنها را آزمون وپراتیک دانشجویان وخردجمعی برخاسته ازآن خواهد داد.بااین همه هرتلاشی ازسوی هرفعال دانشجوئی وغیردانشجوئی را باید بخشی ازهمین تلاش عمومی جهت حل معضلات پیشاروی جنبش دانست و آن را مغتنم شمرد.*1
جنبش دانشجوئی درموقعیت افول یا درکشاکش بحران بلوغ؟!:
درمورداین ارزیابی مقاله که جنبش دانشجوئی درزیرسرکوب سیستماتیک درمسیروموقعیت افول قراردارد واعتماد به نفس خود را ازدست داده است چه می توان گفت؟.بی شک نوسانات و افت وخیزهای مقطعی درجنبش نوپائی که درزیرانواع سرکوب ها قراردارد، ومشاهده یأس وانفعال واقعیت داشته وامری غیرطبیعی نیست.اما این تصویر راباید تنها نیمه ای ازواقعیت بشمارآورد.نیمه دیگرتصویرواقعیت را می توان اگراندکی اررویدادهای جاری فاصله بگیریم وازنقطه دورتربه آنها بنگریم مشاهده کرد.دراینصورت معلوم می شود که چنین افت وخیزهائی به تنهائی نمی توانند بیان کننده خصلت پایدار جنبش ومنعکس کننده سیرنزولی ویاصعودی آن باشند.بهمین دلیل برای دریافت خصلت پایدارتر جنبش که بی تردید دراتخاذ سیاست ها و تاکتیک ها نقش مهمی دارد، باید درجستجوی شاخص های مهم ترومعتبرتری بود.بادرنظرگرفتن چنین شاخص هائی می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دربحران افول گرفتارآمده باشد،گرفتاربحران بلوغ و معضلات ناشی ازرشد وتکوین ناموزون خویش است.اکنون این جنبش درگیردریک حرکت چند وجهی ومرکب است که شامل خودیابی وایجاد تشکل های مستقل ازسوی گرایشات گوناگون، تلاش برای تأمین صفوف همبسته دانشجوئی دردفاع ازدموکراسی و ومقابله یایورش استبداد حاکم به دانشگاه ها وجامعه، مبارزه نظری-سیاسی با حامیان دانشجوئی لیبرال ها ولیبرال –مذهبی ها(وعلیه سیاست های نئولییرالیستی ویا توهم پراکنی آنها درموردسیاست های جنگ طلبانه امپریالیست ها)ومقابله با سیطره هژمونی آنان براین جنبش، وبالأخره حرکت بسوی پیوندمتقابل با جنبش های اجتماعی-طبقاتی و مطالبات کلان اجتماعی است.باین ترتیب جنبش دانشجوئی درسطح بدنه ونه البته تشکل های رسمی کنونی،بویژه ازسوی گرایش چپ این جنبش دریک زمان درگیرلااقل یک مبارزه چندوجهی است،آنهم تحت شرایط سرکوب سنگین وبقول مقاله سیستماتیک.درهمه وجوه فوق ما با درجات معینی ازپیشرفت-والبته نه الزاما درحد رضایت بخش وموردنیاز- مواجه هستیم.یعنی هم درحوزه بازیابی و حرکت بسوی تشکل های مستقل، بویژه ازسوی جریان های چپ، وهم به موازات آن دامن زدن به اتحاد عمل و تلاش برای تقویت صفوف همبسته دانشجویان درمقابله باتهاجمات استبدادبی امان، هم گسترش دامنه مبارزه نظری-سیاسی با لیبرال ها ازهرقماش، وسرانجام عطف توجه روزافزون به ضرورت ابرازهمبستگی و پیوند متقابل با سایرجنبش های اجتماعی-طبقاتی. ضمن آنکه می پذیریم که این تحولات هنوز درمراحل آغازین خود قرارداشته و با چالش های روزافزون ونفس گیری مواجه است.با استناد به چنین شاخصه هائی است که می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دچارانفعال شده باشددرگیربحران بلوغ ونوعی سردرگمی است.اعلام موجودیت جریانات چپ دردانشگاه های گوناگون ونیز نفس برگزاری تجمعات دانشجوئی اخیرامیرکبیر( پلی تکنیک)،یاعلامه و یا دانشگاه تهران بهنگام حضور احمدی نژاد، ونگاهی به مشخصات این تجمعات،بخصوص ابراز همبستگی وحمایت مشهود دانشجویان دانشگاه های گوناگون ازهمدیگرو اززندانیان و شعارهای مرگ بردیکتاتورو... درکناربه نمایش درآمدن چندگونگی جنبش دانشجوئی،نشان می دهد که این جنبش علیرغم تشدید سرکوب وجوبگیروببند-صرفنظرازافت وخیزهای مقطعی-تسلیم نشده وروح مقاومت وسرکشی وهمبستگی آن درمجموع درحال اعتلا است. اگرشکل گیری تدریجی وسراسری پدیده همبستگی دانشجویان دربرابرتعرض استبدادحاکم را،بعنوان مبنائی که تکوینش می تواند موجب عقب راندن رژیم ازمواضع کنونی ودرهم شکستن اقتدار حاکمیت وفضای رعب وترس دردرون دانشگاه ها گردددرنظربگیریم،آنگاه به این نتیجه می رسیم که درکنارمشکلات عظیم واحیانا برخی ناامیدی های مقطعی،شاهد فروزش اخگری دردل تاریکی ها هستیم که باید سخت ازآن حراست کرد.گرچه این را هم باید افزود که بدلیل تشدید تنش های فی مابین درون دانشجوئی-که البته وقوعشان باین شکل وباین شدت مقدرنبوده ونیست-آن ها هم اکنون درگیرودارمنازعات ناشی ازچالش های برآمده ازآزمون گام های اولیه خود هستند واین چالش هااگرکه به نحودرستی مهارودرمسیربالندگی جنبش کانالیزه نشوند،می توانند برروند همبستگی وشکوفائی آن آسیب واردکنند.مساله مهم یافتن نقطه اپتیمم وترکیب موزون مؤلفه های فوق است. بطوری که هیچکدام ازآنها قربانی رشد یک جانبه مولفه دیگرنگردد ودرهمان حال جنبش نیزدرکلیت خود ازنفس نیفتد وبتواند ازخطردرجا زدن وبدترازآن شقه شقه شدن درامان بماند.می توان بسهولت گرفتارنگرش های لحظه ای وکوتاه مدت شد و به طوریک جانبه به سمت وسوی یکی ازاین مولفه ها درغلطید وبرآنتاگونیستی کردن زودرس مناسبات این وجوه دامن زد.اما می دانیم که وجود یک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی آن وپایه های قوام یابندگی آن،ارزشمندترازیک دوجین برنامه وشعاروادعا است. درواقع بیش ازهمه، این گرایشات بورژوائی وبطوراخص جریانات دانشجوئی تحکیم وحدت و زائده های آن هستند که درپی ارسال زیگنال های رهبران خط دهنده-شامل ملی-مذهبی ها وکسانی چون یزدی ها وسحابی ها،لیبرال های غیرمذهبی واصلاح طلبان دولتی-که با نزدیک شدن فصل "انتخابات"، بوی کباب به مشامشان خورده است-تلاش می کنند که جنبش دانشجوئی را شقه شقه کرده و آنرا تحت کنترل خودبگیرند. عقبه های دانشجوئی این جریانات باسقوط مجدد درسراشیب انحطاط همانطورکه بیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک نمونه بارز آن بود، باخودی وغیرخودی کردن جنبش دانشجوئی وسنگ اندازی دربرابربرآمدآن،باردیگر-واین بارالبته درفازکمیک واحمقانه اش- به دنباله اصلاح طلبان وابزارچانه زنی آن ها با ارتجاع حاکم برای گرفتن سهمی ازقدرت تبدیل می شوند. وبرعکس این نیروهای چپ و سوسیالیست هستند که وظیفه دفاع قاطع وپیگیرازجنبش و تقویت آن را که با پیشبردهمزمان ومتوازن مؤلفه های ذکرشده دربالاگره خورده،بردوش دارند. همانطورکه مقاله فوق بدرستی مورد تأکید قرارمی دهد،پیشروی جنبش باتوجه به انباشت مطالبات نهفته درآن، موجب پشت سرگذاشتن سریع لیبرال ها و اصلاح طلبان وعقبه های آن دردانشگاه ها ولاجرم هراس آنها شده و خواهد شد.وبهمین دلیل آنان نگران پاگرفتن جنبش های مستقل وخودبنیاد وخالی شدن زیرپایشان هستند.ودقیقا بهمین خاطرنیروهای چپ که بطورراهبردی خواهان پاگرفتن چنین جنبش هائی وپیوند با بدنه آن هستند،بجای تازاندن ناموزن ویک جانبه هرکدام از وجوه ذکرشده، باید مبارزه عملی و افشاگری ها و مجادلات نظری-سیاسی خود را متناسب با درجه تکوین جنبش که چندگونگی وپلورالیستی بودن ازمشخصات بارزآن است، به نحوی و به شکلی پیش ببرند که حاصلش منزوی شدن هرچه بیشتراصلاح طلبان و لیبرال ها وعقبه آنها دردانشگاه ها، وتقویت دامنه جنبش وفشرده شدن صفوف چپ باشد.نیروهای چپ یک لحظه نباید فراموش کنند که حیات وشکوفائی آنها به شکوفاتی این جنبش ها گره خورده وآنها باید تبدیل به سخنگویان ومدافعان راستین،طبیعی وپیگیر و مخمری برای تقویت نقش آفرینی این جنبش ها بشوند.تنها با تکیه به اهرم بدنه جنبش است که می توان ازمیان گرداب های کنونی راهی به جلوگشود وبرهمین بسترگرایشاتی را که خواهان پراکندگی جنبش دانشجوئی وشقه شقه کردن وبردن آن به مسلخ حامیان ارتجاع حاکم هستند،به بهترین وجهی منزوی کرد.آن ها را که ادعای دروغین مبارزه علیه استبداد رادارند بیش ازقلمروصرف ایدئولوژی واقلیم نظری،می توان درصحنه عمل اجتماعی،آنجا که نبض مبارزات سیاسی-طبقاتی می طپد،بی اثرکرد.
روشن است که حل یک معادله چند مجهولی تحت شرایط سرکوب کارآسانی نیست وبلوغ وپختگی ویژه ای را ازما سوسیالیست ها طلب می کند که باید آن را نیزدرمتن همین تجربیات و آزمون و خطا بدست آوریم. بهمین دلیل لازم است که بکوشیم وبسیارهم بکوشیم که درمیان کشاکش های موجودازگوهردرحال شکل گیری همبستگی دانشجویان حول مطالبات دموکراتیک و فراگیردانشجوئی-مثلا آزادی دانشجویان زندانی- مانند مردمک چشم حفاظت کنیم، واجازه ندهیم که اقدامات معطوف به عمل اجتماعی فراگیر، تحت الشعاع اختلافات معطوف به حوزه نظری (بدون آنکه دراصل ضرورت این مجادلات نظری وسیاسی تردیدی روابداریم)قراربگیرد.نباید ازیاد ببریم که هژمونی طبیعی واصولی چپ ها با دفاع ازمنافع عمومی جنبش ازجمله تقویت صفوف متحد دانشجوئی دربرابراستبداد وبعنوان بستری برای فراتررفتن ازآن،دفاع ازخصلت پلورالیستی وچندگونگی وتکیه هرچه بیشتر بربدنه دانشجوئی حاصل شدنی است ونه هم چون گرایشات بورژوائی(وگرایشات فرقه گرایان) که تلاش برای مصادره رهبری جنبش وکنترل جنبش ازبالا وهمگون سازی و همه باهم ازمشخصات آن ها بشمارمی رود. علاوه براین،ماچپ ها در نشان دادن عکس العمل ومقابله با تلاش های هژمونی طلبانه لیبرال ها برجنبش نباید متقابلا ازموضع هژمونی طلبانه وارد منازعه با آنها بشویم.ورود باین عرصه وبازی دراین زمین درخور نیروهای سوسیالیست که به دموکراسی ازپائین و به توان رهائی توده های زحمتکش اززنجیرهای طبقاتی توسط خود وبدست خود باوردارند،نیست.آلترناتیوما دربرابرهژمونی طلبی آنها،فعال کردن بدنه،وتقویت آگاهی وتوان مداخله گری وخود سازمان یابی آنهاست.درعین آنکه خوب می دانیم که نقش فعالین چپ وعناصرآگاه وتجمعات آنها تاچه حد می توانند درپیشبرداین هدف موثرومهم باشند.
درهرحال جنبش دانشجوئی به نوبه خود بعنوان بخشی ازمبارزات جامعه ما درمرحله انتقالی ومسائل ناشی ازآن وازجمله فشارسنگین سرکوب وچالش های دوران بلوغ قراردارد.عبارت بحران بلوغ، هم نشان دهنده رشد واعتلاء است وهم بیانگرچالش های سنگینی که جنبش ما با آن مواجه است. درروی صحنه هم عوامل مقوم وجود دارند وهم عوامل تهدید کننده .قضاوت حول این که، کدام برکدام پیروزخواهد شد را باید به آینده بسپاریم .
ضرورت تشکل یابی وچگونگی آن
بی شک داشتن صف (یااگرواقع بین باشیم بهتراست بگوئیم صفوف همسووهمگرا) وتشکل های مستقل همیشه وهمواره امری اصولی ومورد تأکید سوسیالیست هابوده واکنون نیزضرورتی عاجل است.اما نوع تشکل وسازمان یابی درنزد سوسیالیست ها و چپ های معطوف به جنبش های اجتماعی-طبقاتی وغیرفرقه گرا عموما به به یک عامل اصلی و دوعامل فرعی ولی مهم مشروط می شوند. یکی به اصل خودرهانی وحضورهرچه گسترده تروآگاهانه تربدنه که درتمایزکیفی با نگاه بورژوائی وارزش های جاافتاده جامعه طبقاتی به آن، نیازمند نگاهی دیگربه نقش واهمیت تشکل هاست.باین دلیل آنها مدافع تشکل های طرازنوین،بدوراز تاروپودسلسه مراتب بوروکراتیک و مبتنی برتقسیم وظایف نهادینه شده که خود برگرفته ازامتیازات وشکاف های جامعه طبقاتی هستند، می باشند. آن ها خواهان فاصله گرفتن ازآن نوع سازماندهی ها هستند که اساسا برای تصاحب قدرت،قدرت جداشده ازتوده ها ونشستن به جای آنها وتصمیم گیری به نیابت ازآنها،ابداع شده اند.درنزدسوسیالیست های مدافع خودرهانی ومدافع دموکراسی مستقیم و مشارکتی،این نوع تشکل یابی ها و سازماندهی ها نه هدفی درخود بلکه دقیقا دررابطه با اصل خودسازمان یابی وخودگردانی توده ها تعریف می شوند ومعنا واهمیت پیدامی کنند.پس درسازمان های جنبشی ومعطوف به آن سرازپیکرجدانیست وچنین جدائی تقدیس وستایش نمی شود، وبدنه واعمال اراده و ابتکارات آن نقش تعیین کننده دارد. وهمین ویژگی است که آن ها را ازسازماندهی های نوع هرمی ودارای سلسه مراتب متمایزمی کند.عامل دومی که به سهم خوداشکال سازماندهی را مشروط می کند میزان سرکوب وشدت آن است.دراین رابطه این توازن نیرو وشدت سرکوب است که میزان علنی یا مخفی بودن ویادرجه تمرکزوعدم تمرکز را معین می کند. علاوه براین وجود گرایشات گوناگون اعم ازچپ وغیرچپ ومیزان اختلافات فی مابین آنها نیز بعنوان عامل سوم برچگونگی سازمان یابی اثرگذاراست. به گمان من درشرایط وجود گرایشات واختلافات گوناکون وازجمله درمیان چپ ها، گرچه حد ومیزان جدائی ها شاید تناسبی بااختلافات واقعی نداشته باشد،برای تأمین همگرائی واقدام سراسری مابه تشکلی از تشکل ها وبه تجمعی از تجمعات و به شبکه ای ازشبکه ها،شامل شبکه های گوناگون دانشجوئی ازمحافل و هسته های دانشجوئی وتشکل های گوناگون فرهنگی،صنفی وسیاسی و گرایشات گوناگون و حتاسراسری نیازداریم،که باتکیه براشتراکات موجود و تلاش برای تقویت آن درمتن پراتیک مبارزاتی می توانند به اقدامات فراگیرمبادرت کنند. این نوع سازماندهی مبتنی برشبکه ها،صرفنظرازتقویت جنبه توده ای وجنبشی بودن آن،میزان آسیب پذیری جنبش دربرابرتهاجم استبداد رانیزکاهش می دهد.معمولا دربینش های کهن-بااقتباس ازجامعه طبقاتی- برای ایجاد هماهنگی وتأمین اتحاد عمل سراسری،تشکیل یک فرماندهی مرکزی وساختارسلسه مراتبی برای اجرای فرامین آن، تنها راه یاآسان ترین راه برای ایجاد هماهنگی ووحدت عمل شناخته می شود.اما درسازماندهی شبکه ای ومبتنی بر مداخله فعال بدنه ونیروهای اعماق، سازوکارهای متناسب دیگری مورد نیازبوده و مورداستفاده قرارمی گیرد. دراین رابطه بهره گیری ازتجربه های نوین و تکنیک های نوین ارتباطی برای اتصال افقی این این شبکه ها دارای اهمیت روزافزون است.ابزارهائی نظیرارتباطات اینترنتی،اس.ام.اس،نشریات الکترونیکی که فعالین و هسته ها ومحافل دانشجوئی می توانند آنرا ازکامپیوترها پیاده وتکثیرکنند،تشکیل مجامع عمومی برای تصمیم گیری وتنظیم راهبردهای عمومی درمحل تحصیل وکار،تشکیل تریبون های بحث درصحن دانشگاه ها وبرقراری فروم های گفتگو وازجمله بکارگیری تجربه گل گشت ها .... در بیرون ازدانشگاه ها وبالاخره استفاده موثرترازنشریات مشترک و رسانه های خارج وامکانات اپوزیسیون ترقی خواه ...ازجمله ابزارها ومکانیزم هائی هستند که درسازماندهی شبکه ای برای ایجاد خطوط ارتباطی سراسری و اقدامات سراسری و تأمین هماهنگی بکارگرفته می شوند. که اگرقرارباشد همه اینها ازجانب یک سازمان وفرماندهی مرکزی وسراسری-وبه شکل هرمی-هدایت و سازماندهی شوند،بی گمان دربرابریورش استبداد بی امان وهار بسرعت آسیب پذیرخواهند بود. هم چنین ناگفته نماند که به موازات آن ها،ما به گشوده شدن مباحثات سیاسی-نظری برای تدوین سیاست ها وراهبردهای عمومی-که یکی ازعناصرکلیدی تأمین هم آهنگی درسازماندهی شبکه ای محسوب می شود- ونیزروشن کردن میزان واقعی وحدت ها و اختلافات،برای رسیدن به سطوح بالاتری ازهمگرائی واتحاد عمل نیازداریم.
وقتی ازیک سازمان سراسری مستقل برای جنبش دانشجوئی سخن به میان می آوریم،باید درنظربگیریم که چه ما خوشمان بیاید وچه نیاید با واقعیتی بنام جنبش متکثردانشجوئی مواجهیم که صرفنطرازعامل سرکوب، هم چنین بدلیل دامنه اختلافات موجود که پاره ای جنبه استراتژیک هم دارند،مشکل بتوان آنها را دریک تشکل سراسری گردآورد.قاعدتا چنین جنبشی باید با تنوع تشکل ها همراه باشد. ضمن آنکه باید توجه کنیم که درجنبش دانشجوئی ما، مبارزه صنفی وسیاسی بشدت درهم تنیده هستندو به دشواری می توان خواست های صنفی وسیاسی را کاملاازهم متمایزکردوازدانشجویان خواست که فارغ ازمطالبات سیاسی دریک تشکل صنفی خالص و سراسری، برای پیشبردمطالبات صنفی خود متشکل شوند ومبارزات سیاسی خود را درتشکل های اخص خود پیگیری کنند.بدیهی است همانگونه که قبلااشاره شد، پذیرش تشکل های مستقل دانشجویان ِدارای گرایشات گوناگون،نافی همکاری آن ها حول مطالبات مشخص ومشترک دربرابرتعرضات استبداد وحتی یافتن اشکال مناسبی ازسازماندهی چتر وهماهنگ کننده برای تسهیل این نوع همکاری ها نیست ونباید باشد.بدیهی است که این نوع سازماندهی رامی توان درعمل وبدورازفرمال های رایج ورسمی که عموما متعلق به شرایط بازهستند، بوجود آورد.
اما اگرمنظورازسازمان سراسری فقط ناظربرچپ هاست،بازهم ما با چند مشکل مواجه می شویم.نخست آنکه دراین صورت نباید آن را با سازماندهی جنبش دانشجوئی بطورکلی درهم بیامیزیم.میدانیم که جنبش دانشجوئی معادل چپ ها-هرچند که چپ ها بخش بسیارمهمی ازآن باشند- نیست وجنبش امرفراگیرتری است وقانون بندی های خود را دارد.دوم آنکه لااقل درشرایط کنونی همه گرایشات چپ را باشعاروبشکل اراده گرایانه نمی توانیم دریک سازمان واحد که بناگزیردروجه غالب حامل یک گرایش معین نیز خواهد بود،قرارداد. چنین چیزی اگر بفرض درکوتاه مدت هم شدنی باشد،دوام نیاورده و به سرعت دچارانشقاق وتکه پاره شدن خواهد شد.(هم تجربه سه دهه گذشته و هم تجربه های کنونی همین واقعیت را تأیید می کنند). سوم آنکه چنین تجمعی بنا به ماهیت خود اساسا خصلت سیاسی پیداکرده ونخواهد توانست اززیرضرب جمهوری اسلامی که حتا یک تشکل صنفی سراسری را نیزبرنمی تابد، درامان باشد(بگذریم ازاین که دراین صورت ایجاد تشکل صنفی با بافت خالص نیروهای چپ،خود یک پارادوکس محسوب می شود) .پس اگرمساله برسرتشکل سراسری نیروها ومحافل چپ دردانشگاه ها است،باید بدقت ازخلط آن با تشکل سراسری دانشجوئی اجتناب کنیم.البته جریانات چپ می توانند به مثابه فراکسیونی ازیک تشکل سراسری و بخش مهم وحتا اگرشایستگی داشتند بخش تعیین کننده ای ازآن باشند واین هیچ ایرادی ندارد.اما ربطی به یکسان انگاشتن یک تشکل سراسری دانشجوئی با تشکل سراسری چپ دانشجوئی ندارد.اغتشاش ودرهم آمیختن مززهای هویتی ایندو، می تواندزمینه وبسترمناسبی برای شکل گیری روحیه هژمونی طلبی، تمامیت خواهی وانکارخصلت پلورالیستی ونقض موازین دموکراتیک درجنبش گردد.ازاین رو رعایت قواعد هرکدام ازآنها باید اکیدامورد توجه فعالین وبویژه فعالین چپ باشد. *2
جنبش وسازمان
بسیارمهم است که بدانیم درشرایط سرکوب بی امان وپراکندگی نیروهای چپ، ایجاد تشکل های مستقل سراسری،چگونگی وادامه کاری آن نسبت مستقیمی دارد با میزان درآمیخته شدن آن باجنبش بدنه ازیکسوومیزان عروج این جنبش ها به صحنه مبارزه ازسوی دیگر.وگرنه با عریان شدن دربرابردشمن قهاروسرکوب گر،باخطر طعمه سرکوب شدن وجدائی ازتوده دانشجو مواجه خواهیم شد. ماباید خود را ازپارادوکس ودورباطل اول ایجاد تشکل فراگیرو سپس سازمان دادن جنبش،یا ابتدا جنبش وسپس تشکل دورکنیم.باید همواره رابطه نسبی و تکوینی این دو را بایکدیگر را درنظربگیریم. ازسوئی نمی توانیم بگوئیم بایددست روی دست گذاشت و منتظرظهورجنبش بود.چرا که نمی توان ونباید نقش نیروها وفعالین آگاه را دردامن زدن به مبارزات جاری وهم اکنون موجود، درتقویت وقوام بخشیدن به یک جنبش نادیده گرفت. پس غرض نه نادیده گرفتن اهمیت عناصرآگاه وحتا کم بها دادن به اهمیت ضرورت تشکل یابی نسبی واولیه آنهاست که بی شک برای دامن زدن به حرکت و تشویق به فراتررفتن لازمند. بلکه منظوردرنظرگرفتن رابطه متقابل این دوبه مثابه شرط لازم برای تکوین و بلوغ یکدیگر است.غرض آن است که چپ معطوف به پیوند های اجتماعی-طبقاتی –برخلاف چپ ایدئولوژیک-فرقه ای که درغیاب پیوند باجنبش های اجتماعی برای خود موجودیت وهویت کمونیستی قائل است-تنها می تواند با خود آگاهی به قواعد وموازین تکوین متقابل خود وجنبش،آگاهانه درجهت فراهم کردن شرایط تکامل خویش گام بردارد.این چپ به میزانی که درجنبش ها-آنهم نه جنبش به مثابه سیاهی لشکرو مهارزده شده-که به مثابه یک جنبش خود رهان و دارای ظرفیت فراروی وقادربه تمرد علیه هرگونه چفت وبست نظم جامعه طبقاتی وعلیه هرگونه انقیاد و رسوبات آن، تعریف می شود. گوهرفعالیت کمونیست ها همه جا یکسان است.اما درهرمحیط ودرمیان هرقشری اززحمتکشان ونیروهای اجتماعی دارای تعینات و خودویژگی هائی است که بدون توجه به آن قادرنخواهد بودبه حرکت های جنبشی واعتلاء آن دامن بزند. به یک بیان،چپ فقط باقرارگرفتن درزیستگاه طبیعی خود ودرفرایند تبدیل کردن خود به بخشی رزمنده وفعال ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی-ودراینجا جنبش دانشجوئی- می تواند به نقش واقعی خود نائل گردد.به یک بیان وسیع تر،این چپ نمی خواهد بکسی به پیوندد ویا کسی را بخود ملحق کند.چرا که مبارزه طبقاتی وپی آمدهای آن، درنظام فراگیرسرمایه داری که همه عرصه های گوناگون جامعه را قرق کرده وبه تسخیرخویشتن درآورده، دروجود او ودرمحیط زندگی او هم- ودراین جادانشگاه ها ومحیط های تحصیلی- نیززبانه می کشد.اونیزماهیت بغایت انگلی نظام سرمایه داری وفرایند بی رحمانه بیگانه سازی انسان با محصول کار وقدرت وخلاقیتش را دراین نظام،با گوشت وپوست خود-که به برکت آگاهی تقویت هم شود- درک می کند.کاری که او می کند، مبارزه علیه گسست ها و پراکندگی بخش های مختلف جنبش طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران برای تأمین اتحاد طبقاتی، وتقویت آگاهی وصفوف استثمارشوندگان ومبارزه برای فرارفتن ازوضعیت نکبت بارکنونی باهدف نفی نظام مزدوری است.پیوند متقابل جنبش دانشجوئی باسایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی نیز اساسا ازاین منظرمطرح است.*3
خلاصه کنیم:
چگونه می توانیم بر چالش های جنبش دانشجوئی فائق آئیم؟:
1-هم اکنون جنبش دانشجوئی درگیروداربحران بلوغ،باچالش های مهمی وازجمله سرکوب سیستماتیک مواجه است. پیشروی بعدی جنبش دانشجوئی بسوی فتح قله های تازه وخارج کردن خود اززیرسرکوب و سازماندهی حرکات سراسری نیازمند حل وعبوراز چالش های این مرحله است. این چالش ها را می توان ازطریق اتحادهرچه گسترده صفوف دانشجویان علیه استبداد،منزوی ساختن لیبرالیسم وسیاست های نئولیبرالی وعقبه های آن درمیان دانشجویان،ایجاد تشکل های سراسری با درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی وشکاف های موجوددرآن، تقویت صفوف چپ بدون آنکه آن را دربرابر وظیفه گسترش صفوف جنبش قرارداد،تقویت نقش بدنه ودامنه حضورآن ونیزپیوند هرچه بیشتر فعالین بابدنه،وتقویت همبستگی متقابل جنبش دانشجوئی و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی، ازبین برد.
2- وقتی ازتشکل های سراسری سخن به میان می آید،مرادازآن بیش ازآنکه ایجاد یک سازمان واحد وسراسری با الگوی سنتی باشد،پیوستگی وهماهنگی مجموعه ای ازتشکل ها ومحافل وگرایشات گوناگون وهسته های دانشجوئی است که بااستفاده ازخطوط ارتباطی نوین بشکل شبکه ای سازمان می یابند:تشکل های سراسری مبتنی برالگوی شبکه ای. بی شک جریانات چپ بدون آنکه خود راهم ارز ومعادل این جنبش بدانند، بادرنظرگرفتن اشتراکات خود می توانند با فشرده کردن صفوفشان،درهماهنگ سازی،تقویت آگاهی وگشودن افق های تازه و روشن کردن سیاست های راهبردی جنش دانشجوئی وحرکت بسمت وسوی اقدامات سراسری نقش مهمی را ایفاء کنند.
3-جریان های چپ دانشجوئی باید سریعا باکنترل چالش های درونی خود،و بابرسمیت شناختن واقعیت پلورالیستی خویش و برسمیت شناختن حق تشکل یابی برای هرگرایش وپرهیزازهژمونی طلبی،ازیکسو براساس اشتراکات موجود،مبادرت به همکاری هرچه بیشتربا یکدیگربه نمایند(مثلا درمقابله با خنثی کردن سرکوب که قبل ازهرچیزمستلزم مادیت بخشیدن به همبستگی دانشجوئی است ویادربرگزاری هرچه باشکوه ترمراسم 16 آذر)، وازسوی دیگربرای حل وفصل اختلافات ویا روشن کردن دامنه آنها،مبادرت به مباحثات رفیقانه وگشودن بولتن های بحث نمایند.درمهارتنش های درونی می توان به نقش نیروها وعناصر مسئول نسبت به منافع عمومی جنبش و نیزنقش بدنه درکنترل این تنش ها امید بست وهرگزاجازه ندادکه جریان ها و افرادی که عادت دارند فقط منافع خود وفرقه خود را دنبال می کنند وآن را برمنافع جنبش ترجیح می دهند، فرصت اختلال وکارشکنی درمسیرتکوین جنبش را بدست آورند.
2007-11-12-86-08-21
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


*1-لازم به تأکید است که این نوشته به قصد نقد مقاله فوق که (می توانید آن را درسایت سلام دمکرات بخوانید) ودربرابرآن به نگارش درنیامده است.چرا که ضمن تأیید وهم سوئی با بسیاری ازنکات مطرح شده درآن و تلاش برای ابهام زدائی ازبرخی نکات دیگر،به نقد وطرح جبنه های دیگری ازمسائل پیشاروی جنبش دانشجوئی پرداخته وپیشنهاداتی نیز برای عبورازچالش هائی که درگیرآن است ارائه می کند.
*2-دربرخی ازنوشته ها ومجادلات نه فقط اغتشاش دربهم ریختن مرزهای جنبش دانشجوئی بطورعام وتشکل سراسری دانشجویان چپ دیده می شود،بلکه فراترازآن اغتشاش دربهم ریختن مرزهای تشکیل یک حزب "کمونیستی وپیشتاز" بایک تشکل چپ دانشجوئی هم مشهوداست.بی تردید چنین اغتشاشی نه فقط معایب و اشکالات ذکرشد دربالارا بهمراه دارد بلکه علاوه برآن پی آمدهای ناشی ازبهم ریختن مرزیک تشکل دانشجوئی چپ با یک حزب را نیزبه آن اضافه می کند.گرایشی که بخواهد تشکل دانشجوئی را به مثابه سکوئی برای ایجاد حزب قراردهد،خواسته وناخواسته به هردوعرصه دانشجوئی و حزبی ضربه وارد خواهد کرد. بگذریم ازاین که نگا ه هائی چنین محدود به تشکیل حزب،وبدون توجه به فاکتورهای پایه ای آن،حاصلی بهترازسرنوشت حزب سازی های چنددهه اخیرنخواهدداشت.
*3-باتوجه به بافت وخاستگاه اجتماعی اکثریت بزرگی از دانشجویان وبا درنظرگرفتن میزان امکان صعودطبقاتی آتی آنها درنظام سرمایه داری، آنهم سرمایه داری گرفتار دربحران عمیق ،والبته با دوری گزیدن ازتعاریف تنگ ویک جانبه طبقه کارگر،وبالاخره با توجه به میزان آگاهی این دانشجویان به جایگاه واقعی خود درمناسبات اجتماعی جامعه ازیکسوو، با توجه به واقعیت سلطه فراگیر نظام سرمایه دارای برهمه عرصه های اجتماعی وکالائی کردن آنها(حتی اندام وحتی کلیه وقرنیه چشم و...) معلوم می شود که مبارزه علیه مناسبات طبقاتی درخود دانشگاه هاو مراکزدانشجوئی-آنجا که نظام بورژوازی به بازتولید نیروی کارمتخصص می پردازد- نیز جاری است و باین اعتباراکثریت بزرگی ازدانشجویان-صرفنظرازآگاهی وعدم آگاهی خود- بالقوه وبالفعل جزوصفوف طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران قرارمی گیرند.بدیهی است که چنین نگاهی باتعاریف سنتی ورایج که مقوله دانشجویان را صرفا جزاقشارباصطلاح دموکراتیک وبینابینی ومعلق درزمین وآسمان وبه نوعی بورژوائی (وخرده بورژوائی) قرارمی دهد وپیوند با طبقه کارگر را صرفا بشکل مکانیکی ودرپیوستن به "طبقه کارگر" دربیرون ازفضای دانشگاه ها و محیط های تحصیلی، توسط کسانی که خود را ازتاروپودبورژوازی رهانیده اند جستجومی کند؛متفاوت است.این نگاه وزن مبارزه ضدسرمایه داری در جنبش دانشجوئی را بالقوه وبالفعل نیرومند می داند و دامن زدن به آن را نیزبخش مهمی ازوظایف دانشجوئی وبخشی ازپیوند با سایر جنبش های طبقاتی درمعنای تلاش برای تأمین اتحاد طبقاتی و مبارزه با گسست های آن. ازهمین رومی توان گفت که بخش بزرگی ازدانشجویان وقتی خود را به مثابه دانشجو سازمان می دهند،باوجود داشتن خود ویژگی هائی بنام دانشجو،اما درواقع دارند خودرا–چه بالقوه وچه بالفعل-بعنوان بخشی ازصفوف مزدوحقوق بگیران تحت ستم واستثمارطبقاتی سازمان می دهند.
البته این بحث دیگری است که این واقعیت اولا مثل روند نضج هر مبارزه طبقاتی ازخواست ها و مطالبات بیواسط و خودویژه-ودراینجا دانشجوئی- شروع می شوند وبه تدریج فراترمی روند ودرنتیجه توجه به مسیراعتلاء آن ازسوی فعالین دارای اهمیت است وثانیا تأکید بربخش بزرگی ازدانشجویان به معنای همه دانشجویان نیست ودرنتیجه به معنای بهم ریختن قواعد عمومی ناظربرجنبش دانشجوئی نمی تواند باشد.

Sunday, November 04, 2007

بحران هسته ای وتشدید تهدید های نظامی
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

پرونده بحران هسته ای ایران بعنوان یکی ازبغرنجترین وپیچیده ترین پرونده های قرن، آکنده ازسناریوها وطرح های گوناگون وآمیزه ای ازوجوه گوناگون علنی،مخفی یا سیاسی واقتصادی و نظامی وجنگ روانی است . بطوری که پایان هرسناریو مبنای شروع سناریوی تازه ای ازسوی بازیگران آن-بویژه ازسوی دولت آمریکا- است. یکی ازعوامل پیچیدگی آن باین برمی گردد که گرچه ازنظرشکل، این بحران درقالب سیاست های هسته ای جمهوری اسلامی کانونی شده است اما درهمان حال ازنظر محتوا واجد خصلت بین المللی است وبهمین دلیل با رقابت ها وقطب بندی ها و منافع گوناگون جهانی گره خورده است. عامل دیگرعنصرفراافکنی درآن است. بعنوان مثال بحرانی که دولت آمریکا درپی جنگ عراق وافغانستان دچارآن شده است،درکانونی کردن بحران حول موضوع هسته ای ایران وسرشکن کردن آن راه مفری می جوید. یکی دیگرازعلل پیچیدگی آن، منازعات ونبردقدرتی است که دردرون ساختارجمهوری اسلامی حول آن وجود دارد.دستگیری حسین موسویان، مسافرت حسن روحانی برای مذاکره با اروپائی ها که درپی مداخله جناح دیگروحملات شدید شخص احمدی نژاد ناچارشد که دیدارهای خود را نیمه تمام رهاکرده وبداخل کشور بازگردد، واستعفاء یا بهتراست بگوئیم برکناری لاریجانی ازتیم هسته ای وهشدارها و سخنان رفسنجانی ازجلوه های بارزآن است.به عنوان مثال تعویض نابهنگام لاریجانی که درحکم تقویت کفه احمدی نژادبود موجب سرگشتگی و خشم دول غربی و تیم مذاکره کننده گردید.
دراینجا به طورفشرده به یکی ازآخرین سناریوهائی که با کارگردانی دولت آمریکا تنظیم واجراگردید اشاره می کنیم که درعین حال گویای مسیری است که این پرونده قرن طی می کند. سناریوی که به زنجیره ای ازفعل وانفعالات ظاهرا جدا ازهم معنا وجهت خاصی می دهد:
چندروزپیش لاروف وزیرامورخارجه روسیه برای دومین باردرکمترازیک ماه برای یک دیدارغیرمنتظره واردتهران شد. این دیداردرپی دیدارقبلی پوتین وخودوی ودرآستانه برگزاری نشست 5 +1 و پیشنهاد معامله بزرگ آمریکا به روسیه صورت گرفت.گرچه همانندمورد مشابه قبلی مفاد مذاکرات و احیاناتوافقات صورت گرفته پنهان نگهداشته شد، اما برناظرین سیاسی پوشیده نبود که این دیدارغیرمنتظره، قبل ازهرچیز برای آگاهی از پاسخ رژیم به پیشنهاد پوتین وتنظیم واکنش روسیه درقبال پیشنهاد آمریکا درمورد سپردفاعی واتخاذموضع نهائی دراجلاس پیش روی 5+ 1 بود.
چنان که می دانیم پس ازبازگشت پوتین ازایران،آمریکا معامله بزرگی برسرایران به روسیه رامطرح کرد. این پیشنهاد، قابل بحث دانستن استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی وبطورضمنی عقب نشینی مشروط آمریکا ازآن بود. استقرارسیستمی که دولت روسیه به کرات مخالفت شدید خود را با آن اعلام داشته و آن را درحکم شروع جنگ سرد و حتی فراترازآن مشابه بحران موشکی کارائیب که خطر شروع جنگ سوم را دربرداشت،عنوان کرد. این عقب نشینی البته مشروط شده بودبه همراهی روسیه درصدور قطعنامه سوم تحریم ها وافزایش فشاربه دولت جمهوری اسلامی.
سناریوی جدید طراحی شده بوسیله آمریکا چه اهدافی را دنبال می کرد ودرپاسخ به چیزی بود؟
این سناریو چندین هدف را دنبال می کرد. اما قبل ازهرچیز پاسخی بود به بحران بوجود آمده درتلاش های باصطلاح دیپلماتیک ناظربرتحریم ها و پروژه فشارتشدید شونده ازطریق اجماع جهانی وکانال شورای امنیت به رژیم ایران.چنانکه میدانیم این پروژه عملاازفروردین ماه تا کنون دچاردست اندازشده و مطابق هدف های برنامه ریزی شده و زمان بندی مورد نظرآمریکاپیش نرفته است.ازچالش های دیگر این پروژه،تقویت نیروی گریزازمرکزدرهسته اولیه شش کشوربزرگ یعنی روسیه وچین ، وافزایش تردید درآلمان ازسوی دیگربود.یکی دیگرازعوامل تشدید کننده تنش ها،اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای برطرف ساختن ابهامات آژانس ازبرنامه های هسته ای خود در دودهه اخیربود. این سیاست باعث شد که آژانس با ادعای نفی جنبه نظامی این برنامه ها واعلام این که ایران لااقل برای چندسال خطرفوری نیست، وبا استناد به الگوی کاربرددیپلماسی درمورد کره شمالی خواهان دادن فرصت به دیپلماسی ومذاکره دربرابرتهدیدات نظامی شد. باین ترتیب آژانس عملا با سیاست های دولت آمریکا ومتحدین آن به چالش برخاست.درمقابل آن دولت آمریکا رسما ادعا کرد که ایران بطورقاطع قصد ساختن بمب اتمی رادارد وفرانسه اعلام کرد که اطلاعاتی ازتلاش های جمهوری اسلامی دارد که برخلاف گزارش آژانس وادعای البرادعی است. آنها مدعی شدند که البرادعی و مسئولین آژانس فریب جمهوری اسلامی را خورده اند. گرچه چنین توافقاتی می توانست و می تواند راهی برای حل مسالمت آمیزبحران بگشاید،اماازآنجا که دولت آمریکا به دنبال اهداف دیگری بوده، تلاش های آژانس برای عادی سازی پرونده هسته ای ایران، او را ناخشنود ساخته است. و بهمین دلیل یکی ازهدف های دمیدن برآتش تهدیدات نظامی توسط دولت آمریکا فائق آمدن برچالشی بوده است که گزارشات و اظهارنظرات البرادعی دربرابرش گشوده است.
بی شک بازیگراصلی صحنه هسته ای آمریکا وبوش است.وکلید موج جدید دمیدن برکوره بحران هسته ای ازمدتی قبل با افزودن بار گفتمان جنگی و شبه جنگی ازسوی وی ومتحدجدیدش فرانسه شروع شد: اعلام جنگ باایران درعراق و طرح هولوکاست هسته ای درکنارفاشیسم اسلامی وتوصیف احمدی نژاد به هیتلرکوچک برآن بود که تصویری مشابه جنگ دوم وآلمان هیتلری را دراذهان عمومی بوجود بیاورد.درچنین بستری و دراوج آن بوش دریک واکنش شبه جنون آمیزاعلام کرد که تلاش هسته ای ایران موجب شعله ورشدن جنگ جهانی سوم خواهد شد.تهدید فوق به نوبه خود ازسوی سایرسردمداران آمریکا نظیررایس که ایران را بزرگترین چالش امنیت آمریکا درمنطقه نامید ویاازسوی سخنگوی کاخ سفید که اعلام کرد قطعا ایران درحال ساختن بمب اتمی است همراه گردید.همانطورکه مشابه آن اززبان مسؤلین دولت فرانسه نظیریا بمب اتمی یا بمباران وتأکید براین که ایران مهمترین خطربرای امنیت و صلح جهانی است بیان گردید.
باین ترتیب جنگ افروزان جهانی، یک گام مهم و حساس را درجهت کانونی کردن خطررژیم ایران برای صلح جهانی درافکارعمومی که فی الواقع پیش شرط دست یابی به مجوزحمله نظامی براساس منشورسازمان ملل بشمارمی رود برداشته اند.
آمریکا هم چنین اعلام داشت که منتظرتصمیمات شورای امنیت نمی ماند و اقدامات یک جانبه -بیرون ازسازمان ملل توسط خود و 5+1 را باهدف افزایش تشدید فشاربایران دردستورکارخودقرارمی دهد که منجربه اتخاذ تحریم های تازه اقتصادی وقراردادن نام سپاه درلیست تروریستی-یعنی درلیستی که آمریکا خود را درحال جنگ با آن می داند- گردید.دولت آمریکا هم چنین تلاش کرد که ازطریق فرانسه دولت های اروپا را نیز قبل ازارائه گزارش آژانس به اعمال تحریم یک جانبه بکشاند که عملا با مخالفت اکثرکشورهای اروپا(بویژه ایتالیا،اطریش و اسپانیا) ازیکسو و نیزروسیه وچین ازسوی دیگر به هدف خود نرسید و معلوم شد که چالش های شکل گرفته در درون اجماع جهانی بیش ازآن است که به این سطح ازفشارها تن دهد.آنها ترجیح دادند که گزارش آژانس را درنیمه نوامبرشنیده و سپس تصمیم بگیرند.
اکنون بهتر می توانیم به معانی و هدف های مشخص افزایش کفه تهدیدات نظامی که پوتین آن را چرخاندن تیع بدست دیوانه ای تشبیه کرد،هم چنان که پیش ازاو البرادعی نیزتهدید کنندگان را به دیوانگان تشبیه کرده بود،به پردازیم:
الف-اوج این فریادجنون جنگ ،پس ازمسافرت پراهمیت و پرسروصدای پوتین به ایران صورت گرفت.می دانیم که دودولت ایران وروسیه در گفتگوهای خوددرحقیقت وارد بازی های بزرگ شده و ازخط قرمزهای ژاندارم جهان ونظم تحت کنترل وی فراتررفته بودند:
ازیکسو جمهوری اسلامی قرارداشت که باسپردن سیاست دیرپای نه شرقی،نه غربی خود به بایگانی اعلام می کرد که آماده عقداتحاد استراتژیک با روسیه به عنوان متحد طبیعی خود است و با توافقاتی بقول هردوطرف بی حدومرز درهمه زمینه ها.روشن است که چنین رویکردی متضمن معلامات صدها میلیاردی وورد آسان روسیه به عرصه های تاکنون ممنوعه ای چون فعالیت در میادین نفتی ایران،درکنارپیمان های نظامی و رسمیت دادن به عضویت درپیمان شانگهای ودریافت همه نوع تسلیحاتی دفاعی است. آیا تحقق آرزوی پطرکیبر دراتصال دریای خزربه آب های گرم خلیج فارس ومیادین نفتی بی کران دوسوی دریا به واقعیت می پیوست؟ آیا رؤیای خاورمیانه بزرگ که آمریکا بخاطردست یافتن به چنان گنجی برایش جنگ راه انداخته بود باین آسانی دستخوش کابوس می شد؟درداستانهای اساطیری آمده است که برروی هرگنجی اژدهائی خفته است.آیا آمریکا با شروع جنگ خود درخاورمیانه اژدهای خفته برروی این گنج رابیدارکرده است؟
روشن است که برقراری چنین اتحاداستراتژیکی بین روسیه وایران،صرفنظرازاین که درایران چه نوع حکومتی برسرکارباشد،عدول ازخط قرمزهای آمریکا و" منافع ملی" آن محسوب می شود.
پس فریاد جنگ سوم جهانی وتهدیدبه آن بیهوده نبود که ازحلقوم بوش بیرون پرید. گرچه سخنگوی او برای کاستن ازابعاد وخیم این سخن-که ازجمله موجب صعود موشک وارقیمت نفت می گردید- ودرخود آمریکا موجب نگرانی دموکراتها و فعالین ضد جنگ گردید، تلاش کرد که اندکی ازذمختی آن بکاهد و بگوید آن راباید ازجنس لفاظی ها وسخنان کنایه آمیز بوش به حساب آورد! وسخن گوی دولت آمریکا هم وقتی می خواهد گزارشات مربوط به خطرحمله عنقریب را تکذیب کند، تنها عبارت در"آستانه حمله" راتکذیب می کند ونه اصل حمله را.گواینکه اعلام این نوع تکذیب ها ازسوی نیروی مهاجم،بدلیل آنکه فی الواقع اگرچنین قصدی هم درکارباشد هیچ فرماندهی ازپیش زمان حمله را اعلام نمی کند،فاقداعتبار است..
ب-هدف دوم راباید درتهدید البرادعی جهت دادن گزارشی باب میل واشنگتن وهموارکننده مقاصد وی درشورای امنیت بشمارآورد.تردیدی نیست که هیچ وقت اوتااین اندازه زیرفشارهای علنی و غیرعلنی نبوده است.آمریکا و فرانسه رسما ازاوخواسته اند که وارد عرصه های سیاسی نشده و به وظایف صرفا فنی و مورد نظرآنها بسنده کند.والبته دولت آمریکا ازهم اکنون اعلام داشته است که گزارش البرادعی اگر مثبت هم باشد تأثیری درتصمیمات شورای امنیت وروند روبه تشدید تحریم ها نخواهد داشت.
ج-سویه سوم این تهدیدات را باید متوجه جمهوری اسلامی دانست:
درحقیقت واکنشی دربرابریکدست شدن تیم هسته ای بدنبال برکناری لاریجانی و قطع یاتضعیف ریل تماس موازی روحانی-رفسنجانی-خاتمی دانست.ونیزبا هدف تشدید تضادها و شکاف های درونی رژیم ایران واین که نباید خط قرمزهای ژئواستراتژیک آمریکا درمنطقه ودراطراف روسیه را نادیده بگیرد.وبالاخره تأثیرگذاری بردورتازه مذاکراتی که قراراست بزودی حول امنیت عراق برگزارگردد.
******
سناریوئی که خطوط اصلی آن دربالا آمد،برای آنکه نشان داده شود که فقط لفاظی نیست با دونمایش دیگرهمراه گردید:
-اعلام این که براساس نظرسنجی گالوپ افکارداخل آمریکا به سمت مواففت با بمباران مراکزهسته ای ایران تغییرجهت داده است. براساس یکی ازاین نظرسنجی ها 52% پرسش شوندگان موافق حمله هستند و برپایه نظرسنجی دیگر35%پرسش شوندگان به ترتیب ایران، 19%چین و10%وکره شمالی و 9%عراق را؛ بزرگترین خطربرای صلح جهانی دانسته اند.
نئوکان ها ونیزدولت اسرائیل به تلاش گسترده ای برای جلب نظرکشورهائی مثل آلمان و روسیه وچین به سوی سیاست های مورد نظرخود به کارگرفته اند. اسرائیل بویژه با استفاده از نفوذ خود درآمریکا، نقش مهمی را دردمیدن برتنوربحران به عمل می آورد. آن ها بابهره گرفتن از چالش هائی که گزینه موسوم به دیپلماسی دچارش شده آن را شکست خورده وبه پایان رسیده عنوان کرده وبرهمین اساس برمطرح کردن گزینه نظامی وفعالیت های جنگ طلبانه خویش افزوده اند. باین ترتیب براساس نظرسنجی ها، معلوم می شود که آنها توانسته اند بدرجاتی برافکارعمومی مردم آمریکا تأثیرگذاشته و ایران را بجای عراق که اکنون درمقام چهارم قرارگرفته، درمقام نخست تهدید کننده صلح جهانی قراردهند. البته نباید فراموش کردکه اقدامات وسخنان تحریک آمیزجناح حاکم واحمدی نژاد،بعنوان قطب دیگربحران هسته ای، کمک شایانی به موفقیت نئوکان ها درکانونی کردن تهدید صلح جهانی توسط ایران به عمل آورده است.درهمین جا باید اضافه کنم که اقدامات ومواضع ارتجاعی سردمداران جمهوری اسلامی نیزنیازمند بررسی است که خارج ازحوصله این نوشته بوده و درنوشته ای جداگانه موردبررسی قرارخواهد گرفت.
-روانه کردن ناودریائی ازسوی انگلیس به سوی خلیج فارس، واعلام مانورنظامی نیروی دریائی آمریکا درآبهای خلیج فارس.
د- وبالأخره باید به هدف اثرگذاری وایجاد فضای تمکین درمیان برگزارگنندگان نشست 5+1 اشاره کرد که پس ازتأخیرها وناکامی های قبلی، آخرین نشست آن درروزهای اخیر برگزارگردید. این نشست که برای آمریکا جهت جلب موافقت دوکشورروسیه وچین درتهیه قطعنامه مشترک سوم وبه تصویب رساندن آن درشورای امنیت دارای اهمیت زیادبود، عملا با ناکامی مواجه شد.چرا که تصمیم نهائی این نشست آن شد که باید متنظرنتیجه گزارش البرادعی درماه نوامبربود و آنگاه تصمیم گرفت. آمریکا کارشکنی این دوکشوررا مورد انتقاد قرارداده است. باین ترتیب علیرغم تهدیدها وتلاش های آمریکا،وبکارگیری سیاست به مرگ بگیرتا به تب راضی شوند،گردونه دیپلماسی هنوز هم نتوانسته مطابق میل آمریکا بحرکت درآید. اکنون نوک فشاربه به عنوان آخرین خوان این سناریو،همانطور که اشاره شد،روی تأثیرگذاری برگزارش البرادعی است. آیا او گزارش خود را با روح آنچه که دراظهارنظری های اخیرخود گفته است تنظیم خواهد کرد ویا تحت فشارهای سنگین موجود، همانند دفعات پیشین گزارشی دوپهلو وهموارکننده برای تحریم کنندگان و جنگ طلبان؟
2007-11-05-14-08-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/