Monday, October 29, 2007

نگاهی به یک حرکت دانشجوئی موفق وچالش های پیشاروی آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
برگزاری تریبون آزاد دوشنبه گذشته در دانشگاه پلی تکنیک برای آزادی سه دانشجوی زندانی را می توان بدلیل داشتن برخی ویژگی ها یک حرکت موفق والگوی مثبتی از اتحاد عمل طیف های گوناگون دانشجوئی بشمارآورد.دراین جا به شماری ازمهمترین مولفه های این الگوکه نقش اساسی درموفقیت این حرکت داشت اشاره می کنیم :
نقاط قوت:
الف-اهمیت طرح یک(یا چند) خواست مشخص وفراگیروبسیج کننده اعم ازمطالبات صنفی ویا سیاسی .دراین حرکت مشخص البته خواست آزادی سه دانشجوی زندانی این دانشگاه بعنوان خواست کانونی برجسته بود.خواستی که علیرغم رنگ وبوی دانشجوئی، درعین حال یک خواست سیاسی هم محسوب می شود. بنابراین برای شکل گیری یک آکسیون کمابیش توده ای طرح سوژه های بسیج کننده بعنوان یک شرط لازم برای موفقیت دارای اهمیت است.
ب-شرکت طیف های گوناگونان دانشجوئی بهمراه انبوهی از دانشجویانی که به هیچ کدام ازطیف های شناخته شده نظیرسوسیالیست ها ونیروهای چپ،لیبرال ها وانجمن اسلامی وازجمله طرفداران طیف تحکیم وحدت وابسته نبودند.چنین طیفی علیرغم داشتن اختلافات سیاسی وایدئولوژیکی اما توانستند حول خواست مشترک فوق به اقدام مشترک دربرابراستبدادحاکم مبادرت کنند.
بنابراین همکاری طیف های شناخته شده دانشجوئی درراستای مبارزه با استبدادوعلیه سرکوب درکنارحضورنسبی بدنه دانشجوئی را باید ازویژ گی های آن بشمارآورد.هم چنان که قید نسبی بودن این حضورحاکی ازآن است که هنوز دامنه آن-درمقایسه با کمیت دانشجوئی و پتانسیل موجود درآن -رضایت بخش نیست و باید تلاش های بیشتری برای تقویت آن درگام های بعدی صورت گیرد.
ج-مشخصه دیگراین حرکت آن بود که درکنارمطالبات مشترک و فراگیر، حضورطیف های گوناگون،بویژه نیروهای چپ با شعارها و پرچم های مستقل خودمشهود بود. حضورفوق اگربه شیوه اصولی ومتناسب صورت گیرد و نخواهد کل حرکت را تحت هژمونی خود عنوان کند واجازه ندهد که تنش های برخاسته ازآن اصل تداوم حرکت را تحت الشعاع خودقراربدهد،بسیارمثبت بوده و راه مناسبی است برای پیوند حرکت های مشخص با راهبردهای عمومی مثل ،آزادی وبرابری ،نان،سوسیالیسم،علیه جنگ وجنگ طلبی و....ونیزمطالبات دیگری چون آزادی همه زندانیان سیاسی ویا ضرورت پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش کارگری و زنان و معلمان و ... . دریک کلام تبلوری بودازیک جنبش متکثروچندگونه وبدورازافسون همه باهم.
د-ازدیگرمشخصات این حرکت حضورسازمان یافته دانشجویان چندین دانشگاه مهم دیگرنظیردانشگاه تهران،علامه و خواجه نصیر و...برای مشارکت دراعتراض واعلام همبستگی با آن بود.حرکتی که صرفنظرازمحدودیت ها ویاشکل مشخص خود،بعنوان نمونه ای ازهمبستگی سازمان یافته وجلوه ای از هم آهنگی دانشگاه ها، درگام های بعدی می تواندبه سطح بیشتری ازدانشگاه ها و مؤسسات دانشجوئی چه درتهران وچه درسطح سایرشهرها واستانها تعمیم داده شود.به مشخصات مزبور می توانیم تلاش برای جلب اساتید و همبستگی بین دانشجویان واساتید را نیزبیافزائیم.
این که چنین حرکتی درجو سرکوب حاکم برفضای جامعه ودانشگاه وعلیرغم کنترل شدید درون وبیرون دانشگاه-که تاضرب وشتم دانشجویان ودرگیری با آنها هم جلورفت-شکل گرفت و با شعارهای کوبنده ای چون مرگ براستبداد همراه شد،نمایانگرگوشه ای ازپتانسیل اعتراضی دانشجوئی است که اگردرسطح دانشگاه ها سراسری شود،می تواند تأثیرمهمی درمقابله با فضای رعب و سرکوب برجای نهد. هم چنین می توان ازانبوه شعارها وپلاکاردها وبیانیه ها و سخنرانی ها فهمید که درکنارمشخصات فوق،شاهد مطرح شدن برخی مطالبات دانشجوئی فراگیروپایه ای هم چون طرح تشکل های مستقل دانشجوئی،انحلال نهادهای سرکوب دانشجوئی وابسته به رژیم، نظیر بسیج ودفاتررهبری و ....هستیم. اهمیت طرح این گونه شعارها و مطالبات ازآنجاست که رژیم درفضای دانشگاهی دراقلیت محض قراردارد،باین دلیل ونیزگستردگی حجم دانشجوئی کشور،این فضا می تواند با برآمدجنبش دانشجوئی و حضورگسترده بدنه ومجامع دانشجوئی،کنترل فضای دانشگاه ها را تاحدود زیادی ازچنگ رژیم خارج کند.بطوری که نتواند به آسانی درآنجا تردد کند،نتواند بطوررسمی شعبه های نهاد های گوناگون سرکوب خود را مستقرنماید.نتواند دوربین های کنترل خود رانصب کند،نتواند آپارتایدجنسی وبایدها ونبایدهای مافوق ارتجاعی خود را به دانشجویان دیکته نماید.هم چنان که می تواند با تشکیل شبکه های حمایت ازاعتراضات سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی پیوندهای عمقی وعملی محکمی با آنها برقرارکند. دانشگاه فشرده وماکت کوچکی ازجامعه است، سرکوب سیاسی ومذهبی و جنسی وملی و...ومبارزه علیه آنها درآن بازتاب دارد،هم چنانکه شکاف های طبقاتی جامعه درآن بازتاب دارد.بنابراین جنبش دانشجوئی می تواند با تکیه برحلقه های متداخل خود با جنبش زنان وکارگران و ملت های تحت ستم و...وبطورکلی با جامعه پیوندهای مناسبی برقرارکند.
چالش ها:
درکنارنقاط قوت وظرفیت های بالقوه ای که دربالاشمرده شد،اما درحرکت فوق ودرپی آن شاهد سربرکشیدن برخی چالش ها نیزبودیم. وجود این نوع منازعات وچالش ها البته غیرطبیعی نیست اما بشرط آنکه بتواند درچهارچوب هدف ها واولویت بندی های راهبردی جنبش دانشجوئی قراربگیردودامنه آن ازکنترل خارج نشود:
وقتی ازاهمیت جنبش دانشجوئی و اقدامات معطوف به قوام گرفتن آن سخن به میان می آید(مساله ای که بدلیل پراکندکی وضعف مبارزات کنونی دانشجوئی ازیکسوووسعت تعرض وسرکوب رژیم ازسوی دیگر،ازاهمیت زیادی برخورداراست. و بدرستی دراطلاعیه های نیروهای چپ نیزمورد توجه قرارگرفته است)،باید توجه داشت که هیچ طیفی وجریانی به تنهائی معادل جنبش نیست ونمی تواند باشد.گرچه بخشی ازآن است و بسهم خود تأثیرگذار. بنابراین ادعای تقویت ویادفاع از شعار جنبش دانشجوئی الزاماتی داردکه پذیرش پلورالیسم و طیف بندی های گوناگون ازعناصر اصلی آن است. ازدیگرالزامات آن این است که هیچ گروهی نمی تواند-ونباید هم باو اجازه دادشود-که رهبری آن را مصادره کند وهژمونی آن را بخود منتسب نماید. نباید فراموش کرد که هیچ عاملی چون انکارخصلت چندگونگی گرایشات موجود ومصادره رهبری جنبش نمی تواند مانع پاگرفتن جنبش ویا ازنفس انداختن آن گردد.درحقیقت نخستین آفت این کار، گریزاجتناب ناپذیربدنه ازصحنه عمل اجتماعی ومخدوش کردن اصل جنبشی مقاومت وفرایندتکوین آن است.دومین آفت را باید زائده سازی جنبش ها وکنترل آن توسط کنترل کنندگان دانست که جنبش را ازمسیر خودبنیاد وخودرهان دورمی سازدونیزآفت های دیگری که ذکرش ازحوصله این نوشته خارج است.
چنان که درجریان برگزاری این آکسیون اعتراضی و پس ازآن شاهدیم،درنخستین گام ودرحالی که هنوزچیزی نه بداراست ونه ببار، شاهد اوج گیری منازعه برای کسب به اصطلاح هژمونی انحصاری حرکت هستیم . چنان که درهمین رابطه با تهاجم و ادعاهای تحکیم وحدتی ها مواجهیم که گویا خود را پدرخوانده جنبش دانشجوئی دانسته وبرآنند تا حرکت را بسود خود مصادره کنند.وبهمین دلیل آنها عملا قواعدمسلم حرکت جنبشی ازجمله پذیرش حضورمتکثر وپلورالیستی دانشجوئی را نقض کرده وازهم اکنون با تمرین انحصارطلبی ویکه تازی،از حضورمستقل سایرگرایشات وبرافراشته شدن مستقل پلاکاردها وشعارهای مستقل آنها برآشفته می شوند. شعارآنها این است که یا زیرپرچم "ما" باشید یا بیرون از"ما" خودتان جداگانه عمل کنید. وروشن است که درپیش گرفتن چنین سلوکی جلوه بارزی ازهژمونی طلبی و انحصارگرائی است که البته آن سوی سکه اش تکه تکه کردن جنبش دانشجوئی است. درهمین جا لازم به تأکید است که نیروهای چپ و سوسیالیست نباید به دام رقابت با آزمون هژمونی طلبی این گونه جریانات بیفتند. چون که هژمونی طلبی برای شکل گیری اعتراضات بزرگ وسراسری حکم سم را دارد.بنابراین مبارزه علیه هژمونی طلبی نیروهای راست وتحکیم وحدتی ها ازسوی چپ ها نباید ونمی تواند ازموضوع هژمونی طلبی متقابل ومنازعه برسرآن صورت گیرد. اگرچنین شود، گرفتار دعوا برسرلحاف ملا خواهیم شد که فقط به دردپراکنده سازی می خورد تابرانگیختن اعتماد درصفوف دانشجوئی.درواقع اگربخواهیم با تسامح ازاصطلاح هژمونی طبیعی سوسیالیست ها ونه البته هژمونی طلبی سخن به میان آوریم،قبل ازهرچیزباید از دفاع وحفاظت ازمولفه های اصلی قوام دهنده یک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی سخن به میان آوریم که بسترحصول طبیعی هژمونی توسط سوسیالیست ها را تشکیل می دهد. درچنین بستری است که خواست های مشخص بعنوان شرط حیاتی و نقطه آغازیک حرکت برای به میدان کشیدن بدنه هرچه بیشتری ازدانشجویان وبعنوان بستری مناسب برای پیشبرد آماج های استراتژیک مشروط به توافق حول پیش فرض ها وموازین اخص هیچ کدام ازگرایشات نمی شود. ضمن آنکه با پذیرش اختلافات وخصلت تکثرجنبش دانشجوئی وادامه مبارزه نظری-سیاسی درکناراتحادعمل، جنببش می تواند برپایه تجربه زنده خود و کسب آگاهی های بیشتر گام به گام نیرومندتر ورادیکال ترشود.واگردراین مبارزه نیروهای سوسیالیست وچپ ازمنافع عمومی جنبش ونیرومند شدن آن دفاع قاطع بکنند(وظیفه ای که بنابه ماهیت اهداف ومطالباتشان شایستگی آن را دارند) واگر خود را به خواست های حقیروسهم خواهی های متداول جریانات راست و مدافع بورژوازی و یا فرقه گرایان تنزل ندهند،درچنین صورتی، شکل گیری وقوام جنبش های اجتماعی فی نفسه به معنای ریشه دواندن جنبش چپ ومواضع آن ها هم هست. تنها درچنین بستری وبرپایه چنین برخوردی است که نیروهای راست ناگزیرمی شوند یا تن به ایزوله شدن خود بدهندو یا آن که به قواعد حرکت جنبشی تمکین نمایند.
سیاست راهبردی چپ ها برای پاگرفتن وتقویت جنبش های اجتماعی وطبقاتی گسترده و داشتن پیوند ارگانیک و متقابل با آنها مستلزم آنست که هیچ وقت حرکت وعملکرد معطوف به جنبش های اجتماعی را به سطح هژمونی طلبی مبتذل و رایج بورژواها وفرقه ها گرایان تنزل ندهند و برهمین پایه مبارزات نظری وافشاگرانه آنها درصحنه عمل سیاسی که بسیارهم لازم است-مثلا درمورد لیبرال ها - بجای مبارزات تجریدی و غیرقابل فهم برای توده دانشجویان، باید عمدتا درارتباط با مسائل مشخص سیاسی-طبقاتی ومبتنی بر تجربه زنده توده های دانشجو وتعمیق آن براین بستر باشد.
درانتهای این نوشته هم چنین لازم است به یک نکته دیگرنیزاشاره کنم:پذیرش پلورالیسم وگرایشات گوناگون درجنبش ضداستبدادی واتحادعمل حول خواست های مشخص،درعین حال به معنی پذیرش تشکل های گوناگون نیزهست. بنابراین شعارایجادیک تشکل سراسری دانشجوئی-که بعضا ازسوی نیروهای چپ هم شنیده می شود- اگربه معنی نفی تشکل های دیگرباشد البته نادرست است.ازجنبه عملی هم همانطور که واقعیت ها نشان می دهد،درمیان جنبش دانشجوئی گرایشات وطیف های گوناگونی ازجمله لیبرال ها-اعم ازمذهبی ولائیک- ونیروهای چپ که آنها هم به نوبه خود دارای گرایشات متعددی هستند،وجود دارند که نمی توان آن را درقالب یک تشکل سراسری دانشجوئی گنجاند.بدیهی است که درچنین شرایطی با چنین اختلافاتی ایجاد یک تشکل مستقل اگرناظربه جمع شدن این گرایشات زیر چتریک تشکل واحد باشد یا غیرعملی است و یا درصورت امکان منجربه سازش غیراصولی می گردد.واگرناظربرهژمونی یک گرایش برگرایشات دیگرباشد نیزهم نادرست است و هم غیرعملی ودرحکم حذف برخی گرایشات دیگر ازسوی برخی گرایشات دیگراست.
بنابراین شیوه درست واصولی همانا طرح شعار تشکل های مستقل دانشجوئی(درانطباق با گرایشات اصلی) ازیکسو،وهمکاری وائتلاف ولاجرم هماهنگی هرچه بیشتر این تشکل ها حول مطالبات مشخص ومشترک ازدیگرسواست.بدیهی است که دامنه این همکاری را اشتراکات واقعی با تأکید برنقش وحضوربدنه دانشجوئی وعمل برپایه آن تعیین می کند واگرفرض را برتحمیل بررژیم بگذاریم،می تواند دربهترین حالت به نوعی کنفدراسیون دانشجوئی تبدیل شود. ولی نباید فراموش کنیم که درشرایط استبداد حاکم برایران اولااین حضورفعال و گسترده جنبش ها وبدنه دانشجوئی است که امکان شکل گیری وتداوم تشکل های سراسری ومستقل را فراهم می کند وبنابراین درنظرگرفتن رابطه متقابل این دو دارای اهمیت حیاتی است. بخصوص وقتی هنوزبدنه جنبشی ضعیف باشد،تأکید بک جانبه بروجه دیگرمی تواند مخل پاگرفتن متوازن هردووجه و آسیب زدن به هردوی آن گردد. و ثانیا درمرحله کنونی فرایند جنبش دانشجوئی هنوزدرمرحله تشکل یابی گرایشات گوناگون ازیکسوو همکاری آنهابا یکدیگرازسوی دیگر قراردارد.درهرحال تأکید برنقش ومشارکت فعال بدنه دانشجوئی علاوه برعوامل پایه ای دیگر،هم چنین بخاطرآن است که وجود سنگین وزن آن بعنوان قاعده هرم می تواند نیروی گزیزازمرکزوهژمونی طلبانه این یا آن گرایش را مهاربزند.
البته درمورد تشکل سراسری ِهرکدام ازگرایشات مشخص-بویژه درموردجریان چپ- ایده وشعارایجاد یک تشکل سراسری دانشجوئی چپ بعنوان یکی ازتشکل های مستقل دانشگاهی،علیرغم آنکه بطورکلی اصولی و درست وبسیارهم ضروری است،اما ناگزیراست برای موفق شدن درعمل دو واقعیت زیر را درنظربگیرد:نخست همان عنصرسرکوب را واین که بدون یک جنبش قوی و نیرومند که ازتشکل وابسته به خود دربرابریورش رژیم دفاع موثربکند چنین تشکل سراسری اگرزودرس باشد ومراحل لازم را طی نکرده باشد نخواهد توانست دوام بیاورد ونخواهد توانست توده ای بشود وثانیا با توجه به دامنه اختلافات وگرایشات موجود درمیان آن، بدون دست یابی به بلوغی که منازعه حول دست یابی وحدت ایدئولوژی -نظری –سیاسی راشرط تشکیل چنین تشکلی قرارندهد ودرعین حال ازیک منش دموکراتیک موردنیاز کاروفعالیت جمعی برخوردارنباشد،ناممکن است.درهرحال مسیرسازمان یابی ورسیدن به چنین تشکل سراسری نیزبی نیازازپذیرش واقعیت پلورالیستی آن نیست وقبل ازهرچیزاز پائین به بالا وباگسترش هماهنگی وهمکاری فشرده گرایشات گوناگون دانشجویان چپ وسازمان یابی برمنبای واقعیت پلورالیستی آن می گذرد. ضمن آنکه باید تأکید کرد که حضورمستقل ومنسجم طیف نیروی چپ درسطح دانشگاه ها برای رادیکالیزه کردن جنبش دانشجوئی و تقویت پیوند آن با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی انقلابی دارای اهمیت حیاتی است. اما درشرایط سرکوب واستبداد بی امان باید آن را بطورعملی ونه الزاما بصورت رسمی ویا تماما علنی برپاکرد.باید بیش ازغرق شدن درشکل پردازی وساختارگرائی به کارکرد عملی آن توجه کرد وفرم آن را بدورازالگوبرداری به نحوی فراهم کرد که درانطباق با شرایط سرکوب بوده و قابل دوام باشد. درهرحال میزان پیشرفت درآن بستگی به میزان پیشرفت جنبش پایه دارد وگرنه درگسست رابطه اش با آن خطر طعمه سرکوب شدن جدی بوده ومی تواند ضربات جبران ناپذیری به نیروهای چپ وارد سازد.بهمین دلیل است که می توان نتیجه گرفت که برپائی تشکل های مستقل سراسری درگروعطف نیروهای چپ و سوسیالیست به تقویت جنبش های پایه درسطح دانشگاه ها وپیش بردآن به موازات ودرتناسب با چثه مند شدن این جنبش ها است ونه برعکس.
2007-10-29-86-08-07
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Friday, October 26, 2007

چند نکته پیرامون استعفاء علی لاریجانی ودیدارپوتین وخامنه ای
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
استعفاءنابهنگام وغیرطبیعی درپست های حساس همیشه می تواند بحث انگیزباشد. اگراین استعفاء درزمان نامناسب وشرایط حساسی،هم چون شرایط کنونی،حتااگربشکل خاموشانه هم صورت گیرد-و فردمستعفی بهردلیلی لام ازکام برنگیرد،ولو آن که بخواهند آن را با لعاب دروغ وتزویر،هم چون تمایل وتصمیم شخصی بیارایند،بحث انگیزترمی شود.استعفاء لاریجانی دقیقا بدلیل داشتن خصایص فوق یعنی مهره ای مهم ازمهره های قدرت بودن ووقوع آن دربدترین شرایط زمانی ممکنه وسکوت سنگین رژیم درمورد علل واقعی آن،ماهیتاسوژه ای است بحث انگیز وحالاحالاها کاویده خواهد شد تا دریافت های روشن وقانع کننده ای ازآن چه که نبردقدرت و وشکاف حول سیاست های هسته ای در ساختارهرم قدرتِ حکومت اسلامی نامیده می شود،بدست آید*1.درجوامع استبدادی که سانسوروخود سانسوری فراگیریکی ازرموزاصلی حفظ قدرت انگاشته می شود ودرآن زبان نه وسیله بیان حقایق بلکه برای پوشاندن آن است،بررسی وبازبینی دقیق این گونه گدازه ها و مواد پرتاب شده ازدرون نظام به روی صحنه علنی برای پی بردن به چند وچون تحولاتی که درلایه های پنهانی واصلی حلقه قدرت می گذرد، همواره دارای اهمیت بوده و بعنوان یکی ازمنابع گمانه زنی ها وارزیابی ها ازسوی جریانات گوناگون وذینفع مورد بهره برداری قرارمی گیرد. بی شک این کنجکاوی درنزد قدرت های بزرگ که چالش با جمهوری اسلامی را چالش قرن وآبستن برافروختن جنگ سوم جهانی عنوان می کنند بیش ازدیگران مشهوداست.برای آن ها یافتن پاسخ به سوالاتی هم چون ماهیت وشدت واقعی اختلافات وچگونگی موازنه قوا درمیان باندها و جناح های حکومتی جهت تدقیق سیاستها واقدامات عملی اشان دربرابر جمهوری اسلامی ازاهمیت زیادی برخورداراست. بدیهی است که صرفنظرازگمانه زنی ها، پی بردن به دلایل مشخص وقطعی استعفای لاریجانی نیازمند اطلاعات مشخص وقابل استنادی است که درشرایط کنونی البته وجود ندارند وجزحلقه فشرده ای ازاصحات قدرت ازآن بی اطلاعند. بااین وجود این فقط یک جنبه ازمسائل پیرامون برکناری، یابه کلامی محترمانه تراستعفاء می باشد. درواقع رویداد فوق دارای جنبه های دیگری است که اهمیت پرداختن به آن ها ومقابله با آن ها کمترازجنبه فوق نیست.این نوشته هم ازهمین منظربه بررسی این استعفاء ونتایج مترتب برآن پرداخته است:
1-بی خبرنگهداشتن مطلق مردم ازمهم ترین مسائلی که سرنوشت آن ها را رقم می زند.
چرا وتاکی باید مردم ایران درمورد سیاست های هسته ای وکم وکیف منازعاتی که حول پیشبرد آن دردرون رژیم جریان دارد و با سرنوشت اشان گره خورده است تا این درجه بیگانه ونامحرم محسوب شوند؟مسئول پیش برد یکی ازبزرگترین پرونده های بحرانی قرن که ازیکسو بهانه شروع جنگ سرد وتعبیه سیستم موشکی آمریکا دراروپا را پوشش می دهد،وفراترازآن تهدید به جنگ سوم را تغذیه می کند وشورای امنیت وکشورهای دارنده حق وتو را بخودمشغول کرده، 27 کشوراتحادیه اروپا را به مثابه مذاکره کننده دربرابرخود دارد،مهم ترین دلمشغولی سال های اخیر آژانس هسته ای را تشکیل می دهد، پای فعال روسیه را نیزبه دلیل خصلت بین الملی خود به صحنه اصلی کشاکش هسته ای کشانده وکشورهای منطقه نیزازاثرات ویگرانه این بحران درامان نمانده اند،استعفاء می دهد وخبرآن نیز با ریشتر8 درسطح جهان بازتاب پیدامی کند،اما کوچک ترین کلامی ازدلایل واقعی آن توسط رژیم درباره این مهم ترین مساله مربوط به امنیت مردم ایران و جهان ابراز نمی شود.
بی شک باید قبل ازهرچیزعلت آن را درانحطاط کامل وخودمختاری مطلق رژیمی جستجوکرد که درآن سنت ریشه دار استبدادآسیائی، با ماهیت سرمایه دارانه وتاریک اندیشی مذهبی –که مردمان درحد رعایای صغیرِ ولی فقیه دارای ارزش اند-درآن یک جا گرد آمده اند.ترکیب سه عنصری که معجونی بنام جمهوری اسلامی را بوجود آورده اند. درهرحال دهن کجی رژیم به سرنوشت مردم وپایمال کردن حق بدیهی واولیه آنها در اطلاع یافتن ازواقعیت ها و تصمیمات مهم وسرنوشت سازی که درپشت پرده جریان دارد،یک باردیگرخود رابه عریان ترین وجهی درطی روزهای اخیر به نمایش گذاشت.ازجمله:
-طبق اطلاعیه بیت رهبری واظهارات شخص لاریجانی معلوم شده است که پوتین ضمن دادن هشدار،حامل پیشنهادی پیرامون بحران هسته ای بوده است. اطلاعیه دفتر خامنه ای با اشاره صریح به آن اعلام می کند که حول این پیشنهاد تأمل خواهیم کرد. قاعدتا دولت های غربی ازخطوط اصلی پیشنهاد پوتین*2-که نمایندگانشان قبل ازدیدارپوتین ازایران ملاقات های فشرده ای با وی داشتند- مطلع هستند.حال باید پرسید چرامردم ایران نباید بدانند که محتوای این هشداروپیشنهاد که تااین حد مورد بحث و گمان زنی ها است،چیست؟ ودرپاسخ به آن قراراست چه تصمیمی گرفته شود؟درهرحال مساله بی خبر نگهداشتن مردم درمساله بحران هسته ای یکی ازوجوه مهم نقض آشکارحقوق دموکراتیک مردم است. بعنوان مثال بهنگام تغییرپست فرماندهی سپاه،صفوی فرمانده سابق سپاه ومشاور کنونی خامنه ای،درگفتگوی خود ضمن اظهارنگرانی ازحمله نظامی آمریکا ودادن هشداربه رژیم،درهمان حال تأکید داشت که برای اجتناب ازتنش نبایداین گونه اخباروارزیابی ها به بدنه جامعه منتقل شود.واین یعنی این که رژیم آشکارا وآگاهانه دارد مردم را بسوی باتلاق هوکناک تحریم وجنگ می کشد،بدون آن که به آنها بگوید به کجامی رویم. درمورد ماجرای دیدارپوتین ویا استعفاء لاریجانی شاهدیم که اخیرا شورای عالی امنیت ملی طی اطلاعیه ای به همه مطبوعات و دولمتردان رژیم اخطارکرده که وارد این صحبت ها درملأ عام نشوند. بی شک برکناری مسئول پیشبردپرونده هسته ای که نمایندگی ولی فقیه و شورای عالی امینت ملی را یک جا بردوش می کشید،آنهم درحساسترین لحظات ودرگرماگرم تشدید بحران ودرآستانه تشکیل یک نشست مهم وازقبل سازمان داده شده با اروپا ونزدیک بودن زمان گزارش آژانس و خطرصدورقطعنامه چهارم درشورای امنیت، ودندان قروچه های آمریکا و...قبل ازهرچیزبه معنای به نمایش گذاشتن ضعف رژیم وتقویت عدم اعتماد و کاستن ازقدرت چانه زنی محسوب می شود. تاجائی که عناصربسیارمحافظه کاری هم چون ولایتی هم به زبان آمده و آن را نادرست ومغایرمنافع ملی ارزیابی می کند و ابطحی که بازتاب دهنده محافل روحانی نزدیک به خاتمی است آنرا اقدامی خطرناک می نامد. بی شک باید جنگ قدرت ودامنه اختلافات بدرجه ای شدت یافته باشد که یک دولت ناگزیر شود بدست خود چنین تاوانی را درچنین لحظاتی خطیر برخود تحمیل کند.بااین همه شاهدیم که سخن گوی دولت دریک دروغ وقیحانه تلاش می کند که دلیل آن را مسائل شخصی عنوان کند که با واکنش خود لاریجانی مواجه می شود وسپس دراقدامی دیگر شخص احمدی نژاد تلاش می کند با رفع و رجوع کردن توضیح قبلی دولت، آن را با استعفاء های متعدد قبلی توجیه کند،که خود عذری بدترازگناه است.همه جوردروغ وآسمان وریسمان بهم بافته می شود،تا یک کلمه ناقابل درمورد خود موضوع واقعی اختلاف گفته نشود. آیا بهترازاین می توان عمق انحطاط یک رژیم ومیزان نامحرم بودن مردم را درمورد پرونده ای تابدین حد حساس ودخیل درسرنوشتش ، به نمایش گذاشت؟
2-دومین پیامد این کناره گیری را-علیرغم همه تلاش های مذبوحانه رژیم برای پنهان نگهداشتن آن- باید هم برملاء کننده دروغ رژیم درمورد ادعای هم زبانی و یکدستی همه دست اندرکاران نظام درمورد سیاست هسته ای دانست، و هم برملاء کننده شدت اختلافات و میزان شکنندگی این همزبانی، که تاحد استعفاء درحساسترین شرایط زمانی پیش رفته است..باین ترتیب معلوم می شود که بکارگیری ترفندهائی چون نشان دادن همزبانی به بهانه تأمین اقتدارنظام دربرابردشمنان، دیگرکارکردخود را ازدست داده است .درحقیقت یک باردیگربه وضوع روشن گردیدکه رژیم آن گونه که وانمود می کند، نه یک صخره یک پارچه بلکه هم چون بشقابی چینی وبهم آمده ازچهل تکه بست شده به یکدیگر است. که می تواند درگذرطوفان حوادث، بندبندش ازهم بگسلد.اظهارنگرانی وزبان به انتقاد گشودن عناصررام وگوش بفرمانی هم چون توکلی و ولایتی،محمد هاشمی و یا مفسر اردوی محافظه کاران-امیرمحبی- ... درکناراستفعاءحاکی ازانباشت نارضایتی دردرون طبقه حاکمه کنونی نسبت به سیاست های هسته ای است. بویژه اگردرنظربگیریم که لاریجانی فردی ازجرگه اصول گرایان و خودی ها محسوب شده ومی شود و نمایندگی خامنه ای و دبیری شورای امنیت ملی را یک جا برعهده داشته و درانتخابات ریاست جمهوری هم یکی ازکاندیداهای مورد حمایت بیت رهبری بوده ، ودرزمان منصوب شدن به مسئولیت تیم هسته ای نیزسخت منتقد سیاست های هسته ای اصلاح طلبان بوده و باگفتارمعروف درغلطان دادیم وآب نبات گرفتیم مسئولیت تیم هسته ی را بعهده گرفت، آن گاه معلومی شود که دامنه منازعات تا کجا وتاکدام حلقه قدرت پیشرفت کرده است. وهمین مسأله ما را به سومین نکته پیرامون وضعیت رژیم جمهوری اسلامی درشرایط کنونی سوق می دهد:
3-تلاش رژیم برای یکدستی و تأمین اقتدار جهت مقابله با بحران های داخلی وبین المللی، ازطریق حذف و شقه شقه کردن خود وباریک ترکردن نوک هرم قدرت می گذرد. امری که البته ازدید قدرت های بزرگ پنهان نمانده وبه نوبه خود موجب افزایش فشارها وتهدیدهای آنها می شود. همانطورکه درطی همین چندروز اخیرمی توان آن رابه وضوح دربرخورد تحقیرآمیزاروپا با نماینده جدید*3 رژیم ودرتصمیمات دولت آمریکا دربرقراری دورجدید فشارها وازجمله قراردادن سریع سپاه درلیست هسته ای ودرتهدیدات بوش ورایس درمورد خطرجنگ جهانی و عنوان کردن جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین تهدید برای امنیت آمریکا مشاهده کرد. دولت آمریکا هم چنین مانورهائی را جهت چانه زنی بادولت روسیه حول تأخیرویا مشارکت در استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی باهدف معامله حول تشدید فشاربه ایران مطرح ساخته است. همانطورکه ازسوی دیگر شاهد سخنان تند وتحریک آمیزجدید احمدی نژاد هستیم که تلاشی است برای پوشاندن ضعف قدرت چانه زنی دولت دولت درپی تعویض مسؤل تیم هسته ای.
پرسیدنی است که براستی تاکی وباتکیه برکدام عقل سلیم می توان نوک هرم قدرت را هردم تراشید وباریکتر و باریکترکرد و انتظارداشت آن را پایدارانه برروی نوک باریکش نگهداشت؟ پس دراین صورت تکلیف اصل بدیهی حفظ تعادل نسبی وکمابیش پایدارتوسط دولت های حاکم چه می شود؟ وآیا این رفتاری نیست که هم اکنون جمهوری اسلامی با خود وبا طبقه سیاسی حاکم به عمل می آورد؟ بی شک چنین است و آن چه که باو جرئت وامکان طی کردن این مسیرجنون آمیزرا می دهد، قبل ازهرچیزتکیه بردواهرم سرکوب و درآمدهای هنگفت نفتی است. امری که البته نمی تواند جایگزین عناصراصلی وحیاتی مؤلفه های مربوط به بقاء یک رژیم بشود.وهمین واقعیت ما را به این نتیجه می رساند که مدعی شویم،دامنه بحران های درونی رژیم درکناردامنه شکاف آن با مردم ونیزتنش های بین المللی آنچنان است که رژیم را به وضعیتی رانده که با دست شستن ازاندیشیدن به هرگونه مولفه های پایدار بقاء به مولفه های لحظه ای وروزمره بقاء بیاندیشد.که یکی ازمظاهرآن تأمین یک دستی دربرابردشمنان خودازطریق خود زنی وحذف نیروهای درونی خوداست. توسل به این شیوه برای تأمین فرجه بقاء، درکنارگسترش درجه ناپایداری و شکنندگی رژیم البته درعین حال دارای عوارض وپی آمدهای مهمی است که ،تشدید سرکوب ومیلیتاریزه شدن اوضاع وتشدید مداخله قدرت های بزرگ ازجمله آنهاست.که لازم است همه آنها دراستراتژی سرنگونی ازسوی اپوزیسیون درنظرگرفته شوند.




*1-ازآنچه که جسته وگریخته دراین زمینه انتشاریافته می توان دلیل عمده را بقرارزیردانست:
ازدیرباز تفاوت هائی بین رویکرداو واحمدی نژاد دربرخوردبا بحران هسته ای گاه بیگاه دیده می شد. این تفاوت ها درگذشته حول سخنان تحریک آمیزومساله سازاحمدی نژاد درمورد هلوکاست، ماجرای دستگیری ملوانان انگلیسی، وخبرهای خوش هسته ای و.. خود رانشان میداد و لاریجانی سعی می کرد که درمذاکرات وگفتگوهای خود ازدامنه تأثیرات منفی آنها بکاهد.درموارددیگری شاهد تکذیب ویا اتخاذموضع علنی مغایربا مواضع اعلام شده لاریجانی پس ازمذاکرات وی با اوروپا و آژانس بودیم .نظیرهمین پیشنهاد پوتین که ابتداتوسط لاریجانی اعلام شد و سپس توسط احمدی نژاد تکذیب گردید ویا طرح مواضع مغایربا آنچه لاریجانی درگفتگوها طولانی واحیانا برخی توافقات خود با سولانا مطرح می کرد.بعنوان نمونه دریک مورد درحالی که لاریجانی به نحوی مساله تعلیق درحین مذاکرات را،نه بعنوان پیش شرط،بلکه به عنوان موضوع قابل بحث درحین مذاکرات اعلام کرد، بلافاصله احمدی نژاد اعلام کرد که حتا یک دقیقه هم غنی سازی رامتوقف نخواهیم کرد. قرائنی دردست است که درشرایطی که توافق های اولیه و یا باصطلاح رشته های بافته شده لاریجانی باین صورت پنبه می شد،حول رفع این دوگانگی ها بارها درپشت درهای بسته درمیان سردمداران رژیم برای حل این معضل گفتگو به عمل آمد و حتا احمدی نژاد(لابد طبق توصیه ای که بوی شده بود) برای مدتی تلاش کرد که تاحدی درمجامع علنی ازسخنان تحریک آمیزویاطرح مخالفت های علنی بالاریجانی برای حفظ موقعیت او درمیان مذاکره کنندگان پرهیزکند.اما ازآنجا که مساله برسردونوع رویکرد، بویژه درمورد آینده برمی گشت،دولت احمدی نژاد تلاش وافری داشت که تیم هسته ای را یکدست کند. .واین درادامه سیاستی است که درهمه سطوح صورت گرفته و یا درحال صورت گرفتن است،به مثابه بخشی ازسیاست آمادگی برای مقابله با شرایط و وضعیت فوق العاده جنگی یا شبه جنگی. سیاست لاریجانی باصطلاح بردبردبود که متضمن دادن و گرفتن امتیازات وبا تأکید برمذاکره بود.اوتلاش داشت که اروپارا ازآمریکا دورکند و پرونده هسته ای را مجددا به کانال آژانس برگرداند. وبراین اساس برآن بود که می توان روی تایم اوت-پیشنهادالبرادعی-که توقف غنی سازی را دراشل کنونی دربرابرتعلیق قطعنامه شورای امنیت را مطرح می کرد،بحث وگفتگوکرد. درحالی که احمدی نژاد باهرنوع وهرسطحی ازتعلیق مخالف بود ه واساسا پرونده هسته ای را خاتمه یافته تلقی می کرد. یعنی همان حرکت با قطاربدون ترمز. درهرحال باتوجه به چالش های سنگینی که درعرصه های بحران هسته ای درپیش است، یا باید تماما تن به سیاست های دولت می داد و یا ناچاربودکه بسود یک دست کردن تیم مذاکرات کناره گیری کند ورانندگی قطاربی ترمزرا براننده مناسب دیگری می داد. والبته دراین میان اگررهبری که اونمایندگی اش را نیزبعهده داشت،ازاو حمایت می کردبی شک ناچارنمی شد که چنین آسان ودرسکوت صحنه را بسود احمدی نژاد ترک کند.ونیزاگراحمدی نژاد حمایت رهبری را درپشت خود نداشت،نمی توانست چنین جسورانه ویک دنده درمورد مساله ای این چنین حساس وپرپیچ و خم به هوس سوارشدن به قطاربی ترمزو یکدست کردن تیم هسته ای بسود خود بیافتد.
*-2درمورد پیشنهاد پوتین حدس وگمان های متعددی بصورت گسترده مطرح می شود.که ازآن میان فرضیه زیربیش ازهمه نزدیک به واقعیت می رسد:
سیاست تعلیق دربرابرتعلیق تا مذاکرات به نتیجه روشن برسد(همان سیاست تایم اوت البرادعی).ضمن آنکه برای رفع نگرانی جمهوری اسلامی و البته درانطباق با منافع استراتژیک روسیه اعلام می شود که روسیه حاضراست به جمهوری اسلامی تضمین امنیتی داده ونیازهای دفاعی اش را بطورکامل برآورده سازد.
بی تردید این سیاست برخلاف آنچه که برخا درمطبوعات شایع می شود،موردپذیرش دولت آمریکا نیست و آمریکا هرگزحاضرنیست که کشوری مهم واستراتژیک چون ایران را رسما تحت کنترل وتحت الحمایه دولت روسیه به بیند.درواقع تهدید به جنگ سوم درمورد ایران تااندازه زیادی دولت روسیه را نیزمخاطب خود داشت که مبادا ازخط قرمزهای مورد نظرژاندارم جهان عبورکند. این سیاست(که گوشه ای ازآن دربیانیه وتوافقات دریای خزرهم مشهوداست) هم چنین مخالفت های وسیعی را درخود جمهوری اسلامی برانگیخته است که آن را درحکم ترکمن چای جدیدی وخطری درحد آن عنوان کرده اند.
درموردهشدارپوتین اوبه شخص خامنه ای اعلام داشته است که دول غربی وجامعه جهانی مخالف دست یابی دولت جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای و ادامه غنی سازی بوده ودرصورت تداوم آن خطر تحریم های گتسرده ترو تهدیدات نظامی منتفی نیست.
*3-براستی نوع استعفاء وبعد شرکت لاریجانی درنشست مذاکره با اروپا که درایتالیابرگزارشد، منظره مضحکی را درانظارجهانیان بوجود آورد:واکنش منفی اروپا به استقبال از رئیس جدید و تعویض لاریجانی آن چنان بود که رژیم مجبورشد مسول مستعفی را همراه او روانه مذاکره کرده وفراترازآن ریاست جلسه را نیز باو محول کند با بلکه آب ها ازآسیاب بیفتد.گزارش ها حاکی است که مسول جدید سخنی دراین دیدارها برزبان نرانده است. درهرحال ارزیابی همه طرف ها ازیکدست شدن تیم هسته ای منفی بوده وبرهمین مبنا بلافاصله براقدامات سختگیرانه خود افزودند.
2007-10-26-04.08.86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/




.

Wednesday, October 10, 2007

فراردیکتاتورازدانشگاه تهران، درچهارپرده!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com


پرده اول:
احمدی نژاد تصمیم گرفته بود که درتکمیل شوی دانشگاه کلمبیا و برای اثبات درستی ادعاهای خود ولوبصورت کاملا فرمایشی،شوئی به مناسبت آغازسال تحصیلی جدید دردانشگاه های ایران برگزارکند.اوباشناختی که ازفضای دانشجوئی،بویژه با رویداد بیادماندی سال گذشته دردانشگاه امیرکبیرداشت،می دانست که برگزاری چنین شوئی البته بدون دردسر نخواهدبود وبنابراین مجموعه ای ازاقدامات لازم و سرکوب گرانه برای تحمیل سکوت گورستان برفضای دانشگاه دردستورکاردولت قرارگرفت. اوحتا ناچارشد برای کسب احساس اطمینان ازعدم تکرارحوادث مشابه سال گذشته،برنامه حضورخود را یک هفته به عقب بیاندازد. تمامی ذهن وفکردستگاه حاکمه برای انجام موفقیت آمیزاین برنامه برای جارزدن آن ازبوقهای تبلیغی خود، بکارگرفته شد.محل سخنرانی درتالاری نسبتا کوچک واقع دردانشگاه تهران، بدلیل تسلط طیف سنتی وواپس گرای طیف تحکیم وحدت بربعضی ازانجمن های اسلامی این دانشگاه،مناسب تشخیص داده شد. طرح شوی دانشجوئی براین پایه استوار بود که تالارکوچکی را بادعوت نامه های خصوصی ازمقامات نظام و شمارمعدودی ازدانشجویان سربفرمان خود پرکنند. ترتیب کارچنان بود که حتا یک نفرمخالف هم درسالن حضورنداشته باشد(گواینکه به مصداق زمین هیچ وقت ازحجت خالی نمی ماند ازقضاکسی ازمیان برگزیده شدگان برخاسته و به طرح انتقادی پرداخت که به احمدی نژاد و مشاوران وی خوش نیامد وبخاطر گستاخی اش بخارج سالن هدایت شد!). درگام بعدی وبرای محکم کاری بیشتر،وظیفه دانشجویان بسیجی را بیرون ازسالن، ایجاد یک حلقه حفاظتی درمقابل سالن سخنرانی برای ممانعت از نزدیک شدن احتمالی دانشجویان مخالف قرارداده بودند. حلقه حفاظت بعدی را نیروهای حراست وانتظامات دانشگاه که با پیوستن نیرو های تازه ای ازسایردانشگاه ها تقویت شده بود،تشکیل می داد.خوان بعدی را محاصره دانشگاه تهران و خیابان های اطرافش توسط نیروهای انتظامی وامنیتی و... بوجود می آورد .آنها درب های ورودی و خروجی دانشگاه را ازصبح زود روزدوشنبه تحت کنترل شدید گرفته و آماده بودند که هرلحظه که نیازبود بداخل دانشگاه هجوم برند و یا به سوی دانشجویان معترض گاراشک آور-ازجمله گارفلفل- شلیک کنند و به هر صورت به ضرب و شتم آنان بپردازند.
برای جلوگیری ازتجمع گسترده دانشجویان، تنها به دانشجویان دانشگاه تهران اجازه ورود داده می شد،آنهم کنترل شده وازدرب کوچک دانشگاه .از ورود هردانشجوی دیگر-تا چه رسد به مردم عادی-سخت ممانعت به عمل می آمد.درب های اصلی وبزرگ همگی قفل وزنجیر وتوسط نیروهای سرکوب حفاظت می شدند تا مبادا فشار دانشجویان ومردمی که دربیرون دانشگاه جمع می شوند، والبته به کمک دانشجویان داخل دانشگاه، موجب بازشدن درهای ورودی به محوطه دانشگاه گردند. با این وجود،آنها برای جلوگیری ازرخنه احتمالی دانشجویان دیگردانشگاه ها،تردد دانشجویان درمحوطه دانشکاه را نیز کنترل گرفته وبابرقراری گشت مأموران اطلاعاتی و حراست دانشگاه تهران وبکارگرفتن نیروهای حراست دانشگاه امیرکبیروعلامه طباطبائی به شناسائی دانشجویان باصطلاح نفوذی دانشگاه های دیگرپرداخته وبه اخراج آنها ازدانشگاه تهران اقدام می کردند.علیرغم برافراشته شدن خوان های فوق، بازهم لازم دیده بودند که اقدامات احتیاطی اضافه تری را به عمل آورند. به همین منظور وظایف مشخصی را به انجمن اسلامی سربراه دانشگاه تهران به عنوان ستون پنجم خود درمیان دانشجویان محول کرده بودند.ازجمله این وظایف ممانعت ازحرکت دانشجویان معترض به سمت تالار سخنرانی احمدی نژاد بود.مانندموارد مشابه دوربین های فیلم برداری نیزجهت شناسائی دراتاق ها و بالکن های طبقات فوقانی نصب شده بودند. بازهم مانند موارد مشابه تعدادی اتوبوس برای ایجاد دیوارحائل بین دانشگاه ومردم آماده شده بودند که اگرنیازافتادبکارگرفته شوند .دوربین صداوسیماهم مأموریت داشت تا مراسم فتح سنگردانشگاه وآنچه را که درتالار حفاظت شده می گذشت به خورد افکارعمومی داخل و خارج بدهد.ظاهرا همه چیزمطمئن وموفقیت آمیز بنظرمی رسید: یک مراسم دانشجوئی صددرصد تزویزی درکناراقدامات صددرصد تضمین کننده. چنین مراسمی تزویری می توانست درهرکجای دیگری مثلا درتالارسخنرانی مقر ریاست جمهوری و یا در "بیت" رهبری و... با دردسرکمتری برگزارشود. اما غرض آ ن بود که حتما برچسب دانشجوئی به آن زده شود و بهمین دلیل لازم بودکه درگوشه ای از محوطه دانشگاه،برگزارشود.غافل از آنکه در آنجا زنبورها لانه دارند. آیا با چنین تدابیری بازهم کسی فکرمی کرد که احمدی نژاد دارد دوباره انگشت خود را به لانه زنبورها می برد وقدم به محوطه ورود ممنوع می گذارد؟!
پرده دوم:
بی گمان،خاطره تلخناک احمدی نژاد ازتکرارحادثه سال گذشته قابل فهم است. آیا خاطره صحنه ای که او باآن خفت وخواری می خواست سوارماشین بشود و بگریزد ازیاد رفتنی است؟ آری؛خاطره ای که دانشجویان ماشین او را محاصره و هومی کردند، و فریاد می زدندکه "داره فرارمی کنه،نزارید فرارکنه،اوباید به سؤالات دانشجویان پاسخ به دهه"، وسرانجام تبدیل شدن این همهمه ها و فریادها به شعارکوبنده مرگ بردیکتاتور، ازیاد رفتنی نیست. دستگاه سرکوب البته درطی این مدت بیکارنه نشست وتلاش های بی وقفه ای را برای ساکت کردن دانشجویان پلی تکنیک و تسخیرفضای همه دانشگاه ها به عمل آورد.آنها هم چنین با ایجاد حالت فوق العاده واتخاذ تدابیرگوناگون تلاش وافری به عمل آورده اند تا حادثه سال گذشته تکرارنشود. وهمانطور که اشاره شد برای تضمین بیشتر،سخنرانی احمدی نژاد حتا یک هفته به تأخیرافتاد. بهمین دلیل می توان تصورکرد که او درپی خواب پریشان شبی که قراربود صبح اش مراسم برگزارگردد،برای آخرین بار برگزارکنندگان مراسم را احضارکرده و درمورد عدم تکرار رسوائی سال گذشته سؤال پیچ اشان کرده باشد.هم چنین می توان تصورکرد که برگزارکننده گان مراسم باتشریح اقدامات پیشگیرانه خود به وی گفته باشند که خیالت جمع باشد، ترتیب کاررا چنان داده ایم که ضمن سخنرانی درمحیط دانشگاه،شما با هیچ دانشجوی ناآرامی مواجه نخواهید شد. وبرای اطمینان خاطربیشتراو،افزوده اندکه شمارا دورازچشم اغیارازدرب پشت وازکتابخانه وارد سالن خواهیم کرد وازهمان جا هم بیرون خواهیم برد.
پرده سوم:
احمدی نژاد سخنان خویش را خطاب به شرکت کنند گان دست چین شده و بطورعمده غیردانشجو،ودرشرایطی که دانشجویان بسیجی حلقه اول حفاظت را دربیرون ازدانشگاه بعهده داشتند آغازکرد.اودرحالی که ازفتوحات خود درآمریکا والطاف خفیه الهی دردانشگاه کلمبیا وخونسردی اعجاب آور خوددربرابرتؤطئه تحقیرخویشتن سخن می گفت،ناگهان احساس کرد که دارد فریاد ها و شعارهای ناخوشایندی می شنود.ابتداتصورکرد شاید عوضی می شنود واین فریادهای سال گذشته است که درگوشش چنین طنین افکنده اند. تکانی بخود داد، دستی به سروگوشش کشید،ودرحالی که جملاتش ارتباط منطقی وانسجام لازم را ازدست می داد، احساس کردکه هرلحظه طنین صداها بلند و بلندتر ونزدیک ونزدیک ترمی شود. پس معلوم می شودکه ستون پنجم آن ها درمیان دانشجویان نتوانسته، وظیفه محول شده به خود را که همانا مشغول کردن دانشجویان به"اعتراض گفتمانی"برای دورنگهداشتن آن هااز تالار سخنرانی بود،به خوبی انجام دهد!. باخود گفت مثل این که این بی معرفت ها بازهم رخنه کرده اند وباپیوستن به یکدیگرمزاحم ما شده اند.دراین لحظه نگاه سریعی بین او ومشاوران وگردانندگان مراسمش ردو بدل شد و بفهمی ونفهمی آن ها گزارش کوتاهی را زیرگوشی باومنتقل کردند. تنها با لب خوانی می توان حدس زد که آن ها باید باو گفته باشند،"متأسفانه اوضاع خراب شد و دانشجونماها توانستند با عبورازهفت خوان برافراشته شده،به محیط دانشگاه نفوذ کنند و به تظاهرات و فریاد ودادن شعارمرگ بردیکتاتور بپردازند. لازم است که هرچه زودترسخنرانی خودرا تمام کنیدکه باید بزنیم به چاک!" درهرحال هرچه که بود،او سخنان خویش را کوتاه می کند وبه موقع برنامه پرطمطراق خود را به پایان می برد ودرحالی که دانشجویان بدنبال وی روان بودند،درحلقه محافظان خود سریع سوارماشین شده و ازنقطه دورازچشم دانشجویان می گریزد. صدا وسیماهم برای اجتناب ازعالمگیرشدن رسوائی،ترجیج می دهد بجای پخش مستقیم، به پخش گزیده وسانسورشده متوسل شود.
پرده چهارم وپایانی
براستی درعصرارتباطات و دیجیتال این دوربین های کوچک،که پلیس توانست تعدادی ازآنها را ازچنگ مردم و دانشجویان درون وبیرون دانشگاه بیرون بکشد،وامواج خبری اسم ام اس ها،بدجوری خواب خوش دیکتاتورها را آشفته کرده است.خبرها وتصاویروفیلم ها،علیرغم سانسورگسترده بسرعت برق دراقصی نقاط عالم پیچید. زنبورها بد جوری رئیس جمهورنظام را نیش باران کردند. شوی تلویزیونی-دانشجوئی این دلقک دستگاه ولایت وسپاه، بدجوری ناکام شد.ولی فقیه که بلافاصله پس ازورود احمدی نژاد به کشورازسخنان متین ودشمن خوارکن اودردانشگاه کلمبیا ستایش به عمل آورده بود،این بارناچارشد درحضورعده ای از دانشجویان گردآورده شده درکاخ خود، سخنان مزورانه دیگری را برزبان آورد. پس معلوم می شود که طنین فریاد مرگ بردیکتانورحتا دربیت رهبری هم بگوش رسیده است: اوضمن"دعوت دانشجویان به عدم افراط و تفریط،انتقادکردن ومطالبه کردن دانشجویان را امری طبیعی دانسته و اعلام کرد من همیشه گفته‌ام كه باید از روزی بترسیم كه دانشجوی ما وجوان ما انگیزه طرح مسئله وسؤال نداشته باشد كه به یاری پروردگار امروزاین چنین نیست.اوهم چنین افزود که حمایت او از دولت به معنی حمایت ازهمه اعمال آن نیست و به معنی مخالف با انتقاد نسبت به آن نیست". احتمالا باین مناسبت او درخلوت کاخ خود، دورکعت نمازشکرهم بجا آورده است.
" باین ترتیب "پرونده فتوحات کلمبیا" با فتح سنگردانشگاه تهران ویک لفاظی ریاکارانه وشاید هم یک سجده شکر ازسوی خامنه ای تکمیل گردید.
آیا رئیس جمهورخود شیفته دستگاه ولایت بازهم درآینده هوس ورود به دانشگاه را درسرخواهد پروراند؟ آیا انجمن اسلامی دانشگاه تهران وپزشکی و... هم چنان جرئت خواهند کرددرنقش ستون پنجم خود را نماینده دانشجویان این دانشگاه به نمایانند؟ آیا جنبش دانشجوئی هم چنان تابلوی ورود ممنوع سرگردگان تبه کاراستبدادحاکم به دانشگاه را برسردردانشگاه ها برافراشته نگه خواهد داشت؟
بی شک نبردهم چنان ادامه خواهد داشت:هم دستگاه ولایت وکارگزارش احمدی نژاد مانند مارزخمی،به تلاش برای گزیدن و "فتح" سنگردانشگاه ها وتسخیرفضای آن ها خواهند افزود وهم، جنبش دانشجوئی برعزم خویش برای مبارزه علیه استبداد و برای آزادی وبرابری درکناردفاع ازحرمت دانشگاه مستقل پای خواهد فشرد.

2007-10-11-19-07-1385
www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Wednesday, October 03, 2007

نگاهی به حماسه مبارزه کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه
نبردنابرابر!


تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com


براستی به مبارزه ای که هم اکنون بین کارگران شرکت نیشکرهفت تپه ودولت جمهوری اسلامی جاری است ،چه عنوانی جزنبرد نابرابر می توان داد؟ دریکسوهزاران کارگری قراردارند که درطی بیش ازده اعتصاب وتحصن درسال جدید وشنیدن وعده ووعیدهای کارگزاران دولت-اعم ازمدیرکارخانه وفرمانده و... درپاسخ به پاره ای ازمطالبات اولیه آنها،درپی آخرین اتمام حجت اشان،اکنون پنج روزاست، ازروزشنبه تاکنون، با تحصن و راه پیمائی دست به اعتراض گسترده زده اند. آن هامطابق هشدارهای ازقبل اعلام شده مبارزه خود را ازمحل کارخانه بداخل شهرشوش کشانده وبا تحصن درمقابل فرمانداری و راه پیمائی درشهربه این مبارزات خود بعد تازه ای بخشیده اند.درسوی دیگردولت قدرقدرتی که در نقش تؤامان کارفرمای مستقیم و دولت به مثابه ابزارقهروسرکوب طبقاتی به عرض اندام کردن درمقابل کارگرانی پرداخته است که برپلاکاردخودنوشته اند"مامی گوئیم؛ گرسنه ایم،گرسنه ایم!".دراین تقابل،قرارگرفتن یک روحانی به عنوان مدیرشرکت کشت نیشکر،به شکلی نمادین آمیزش استبداداقتصادی وسیاسی ومذهبی را یک جا به نمایش گذاشته است.
رژیم پاسخ هزاران کارگرگرسنه را،که برای دریافت دستمزدبخورونمیری که آن هم با ترفندهای گوناگون پرداخت نمی شود،عملا با اعلام یک جنگ تمام عیارپاسخ داده و با روانه کردن شمارکثیری مأمورامنیتی بهمراه صدها نفر گارد ضد شورش به محاصره و سرکوب آنان پرداخته است.دریک آرایش شبه جنگی، این نیروها کنترل نقاط حساس شهر ومبادی خروج وورود آن ازجمله سه راهی هفت تپه-شوش را برای قطع ارتباط بین کارخانه و شهربدست گرفته اند وبامبادرت به انواع فشارها نظیرتهدیدو ونفوذوتصویربرداری برای شناسائی ودستگیری وآدم ربائی وتلاش برای ایجاد شکاف درمیان کارگران ومیان کارگران و کارمندان،برآنند تا صفوف همبسته کارگران را درهم بریزند. تاکتیک اصلی رژیم معطوف به فرسوده وخسته وناامیدکردن کارگران ازامکان ادامه مبارزه است. بااین همه،کارگران توانسته اند با تکیه بر روحیه رزمنده و عزم جدی خود، تاکتیک های متقابلی را برای خنثی کردن محاصره ودیگراقدامات بازدارنده رژیم بکارگیرند.چنان که به عنوان نمونه با یافتن راه های رخنه به شهرازنقاط دیگر، توانسته اند نیروهای رژیم را دورزده و باپیوستن کارگرانی که محل سکونتشان درشهرهای مختلف خوزستان قراردارد به یک دیگر،اعتراض پرشکوه خود را به نمایش بگذارند. آنها دراین مبارزات پرشور ازتجربیات خود ونیزتجربیات سایربخش های کارگری بهره گرفته اند.
مبارزه کارگران نیشکر،اگرفارغ ازخودویژگی هایش درنظر گرفته شود نبردی است مشابه آنچه که درطی هرسال درگوشه وکنارکشور بین سرمایه داران اعم ازخصوصی و دولتی و مزدوحقوق بگیران جاری است وبهمراه خواستهائی هم چون دریافت حقوق معوقه(که مورد اخیرآن نزدیک به سه ماه طول کشیده است)،طبقه بندی مشاغل وگرفتن بن،دریافت خانه های سازمانی، داشتن امنیت شغلی وحق تشکل مستقل و حق اعتصاب، اخراج مدیریت کنونی وبهبود وضع مدیریت کارخانه و... . با این همه هرمبارزه مشخصی دراین سلسه نبردهای متوالی گاهی دارای آنچنان مختصاتی است که می تواند دارای برد وتأثیر فرامحلی گردد.هم چنان که مبارزات کارگران شرکت واحد و یا معلمان و.. هرکدام ازجهاتی چنین بودند.درغیاب تشکل های سراسری وهمبستگی های سازمان یافته که قادربه تحمیل فشارسنگین به رژیم وطبقه حاکم باشند،مانندهرمبارزه منفرد ومحلی،مبارزات کارگران کارخانه نیشکرهفت تپه نیزدارای برخی خصوصیات وتعیناتی است که میزان مقاومت، قدرت چانی زنی ودامنه پیشروی وتأثیرگذاری آنرا رقم می زند والبته این تعینات بدلایل زیربدرجه ای که است دامنه اثرگذاری واهمیت آنرا ازسطح اعتراضات معمولی فراترمی برد.از جمله این تعینات می توان به مواردزیراشاره کرد:
- ابعاد بزرگ سرمایه گذاری دراین رشته وبطوراخص دراین کارخانه که درگذشته صورت گرفته و بعنوان یکی ازپروژه های ملی مطرح بوده است. کارخانه نیشکرهفت تپه تنها یکی ازآنها است وکارخانه های دیگری درنقاط دیگر خوزستان نیزوجود دارند که آنها هم کمابیش دچارمشکلات وبحران های مشابهی هستند. پروژه ای که البته اکنون درچهارچوب سیاست انطباق ساختاری وروند شتابان ادغام بازارجهانی وحاکمیت کارتل ها و تراست های فراملی براین بازار،اهمیت سابق خود را ازدست داده است.
-گستره کمی کارگران که ازاین جهت نیزدرشماریکی ازشرکت های بزرگ تولیدی محسوب می شود.
-وبالأخره باید مشخصه سوم را درتجربه وآگاهی برآمده ازاعتصابات و تحصن های پیاپی و متعدد آنها ومهمترازهمه درهمبستگی و مشارکت فعال اکثریت بزرگ کارگران در اعتراض برای کسب مطالبات خودجستجوکرد.آنها نشان داده اند که آشنا به تجربیات بخش های دیگری کارگری، ازجمله مبارزه کارگران شرکت واحد هستند وازآن بهره می گیرند.بکارگیری تاکتیک های معطوف به رسانه ها و سازمان های بین المللی کار جهت بازتاب دادن جهانی مبارزات خود،درکنار طرح خواست تشکل مستقل،ازجمله آنهاست.
بی شک اگررژیم تاکنون نتوانسته باوجود بکارگیری انواع واقسام فشارهای سنگین خودموفق به درهم شکستن این مقاومت بشود،بایدآن را قبل ازهرچیزمدیون دو عامل اصلی دانست:نخست شرکت فعال وگسترده بدنه کارگران بجان آمده ازسیاست های فلاکت آفرین رژیم، ودیگری بهره گیری مناسب ازانواع تاکتیک های مبارزاتی وخبررسانی ازجمله عطف توجه به رسانه ها و سازمان های جهانی کار.
درپرتوچنین حضورفعالی است که تاکتیک های متقابل رژیم ازجمله تهدیدوپیگرد نمایندگان وفعالین کارگران به دستگیری(که شماری ازآنان ناچاربه مخفی شدن گردیده اند)،چندان کارساز نیفتاده ونقش مجامع عمومی وتوده ای شدن مقاومت درمیان کارگران خطر بروزچنین خلائی را پرکرده است. امری که توجه به آن ازسوی کلیه کارگران درمبارزه با استبداد بی امانی چون جمهوری اسلامی دارای اهمیت کاربردی است.درحقیقت سازمان یابی توده ای ومتکی بربدنه،تجربه ای که دراعتراضات شرکت واحد واعتراضات معلمان اهمیت خود را نشان داد، تبدیل به یکی ازشروط لازم وپایه ای ادامه کاری مبارزه شده است.
ازجهت دیگر چنان که مشهود است مبارزات کارگران صنعت نیشکر هفت تپه درعین حال انعکاسی است ازوضعیت انتقالی مبارزه طبقه کارگرایران: ترکیبی ازمطالبات تدافعی نظیر درخواست های حقوق معوقه وبن وجیره غیرنقدی و... بهمراه پاره ای از مطالبات فرارونده و تعرضی هم چون خواست تشکل مستقل وتغییرمدیریت فاسد و مبارزه با مافیای شکر وبالأخره مقابله با خصوصی سازی وسیاست های ا قتصادی سیاسی کلان. آمیزه ای ازمطالبات اخص وموضعی که تحقق آنها با مطالبات کلان گره خورده است،شکاف بین آرایش نیروی مبارزات موضعی و محلی با آرایشی که مطالبات کلان وسراسری نیازمند آنست؛این است مهمترین مشخصه وشکاف حاکم براین اعتراض.
کارگران بخوبی دریافته اند که اولا بطور مستقیم با رژیم هم بعنوان کارفرمای سرمایه داری دولتی وهم بعنوان تجسم قهرسازمان یافته دولتی وابزارسرکوب طبقاتی طرف اند وثانیا این سیاست خانه خراب کن وویرانگر،نه یک سیاست موردی ویا محلی بلکه چیزی فراترازآن،به مثابه راهبرد اصلی رژیم درراستای انطباق ساختاری است،که این هم به نوبه خود نه خصلت ملی بلکه جهانی دارد. والبته بنوبه خود سیاستی است که درگذارازمنشوراستبدادمذهبی خودویژگی هائی پیداکرده و با انواع جبرهای غیراقتصادی وتبعیضات مضاعف ورانتی آغشته شده و بردامنه ویرانگری آن بازهم افزوده است. وثالثا رژیم درهمان حال باهمه توان خود درجهت هموارکردن جاده خصوصی سازی،ودرچهره حامی مطلق سرمایه داری خصوصی عمل می کند.
درهمین رابطه است که کارگران باشگفتی شاهد انواع شانه خالی کردن ها وبدترازآن انواع خرابکاری ها و کارشکنی ها عامدانه رژیم درروند تولیدبا هدف ورشکسته کردن کارخانه هستند. تقلیل تولید ازمیزان صدها هزارتن(به روایتی) به 36 هزارتن وسطح کشت از2000هزارهکتارسال های گذشته به 200 هکتاردرامسال،آتش زدن نیزارها وتکه تکه کردن گشتزازها و فروش زمین های آن به بخش خصوصی(ازجمله 800هکتار به بهانه واهی پرداختن حقوق معوقه کارگران)،سیاست واردکردن میلیون ها تن شکرازخارج کشوروانبارکردن آنها برای فروش (که خود موجب انبارشدن وبه فروش نرفتن شکرهای تولیدی هفت تپه وسبب بدهی ده ها میلیاردتومانی این کارخانه وبه نوعی اعلام ورشکستگی آن شده است)،مثال بارزآنست. برطبق نظرکارگران مافیای شکردرایجاد بحران این مؤسسه تولیدی نقش برجسته ای دارد.روشن است که دولت باهمه توان خود تلاش دارد که درچهارچوب سیاست های عمومی خوداین کارخانه را دررابطه با نیازهای بازارهای جهانی، وباصطلاح رقابت پذیرکردن آن، تجدید سازماندهی کند.ازجمله الزامات چنین تجدید ساختاری، کاهش چشمگیرتعداد پرسنل رسمی وشاغل است(به گفته کارگران دولت قصد دارد2000هزارنفرازکارگران رااخراج نماید).به عبارت دیگر، تبدیل کردن کارگران به بردگان عصرجدید یعنی به کارگران موقتی وباحقوق ناچیزوبدون هرگونه پشتوانه حمایت های اجتماعی، ورساندن آن به سطح سودرسانی مطلوب ومنطبق با استانداردهای مورد نظربخش خصوصی وجهانی و درنهایت واگذارکردن آن به ثمن بخس به بخش خصوصی مبنای اصلی سیاست دولت راتشکیل می دهد(والبته طبیعی است که دراین میان سهم شیرنصیب بورژوازی ولایت مدار و سربفرمان ولی فقیه وازجمله تازه بدوران رسیده های حریصی چون بورژوازی بوروکراتیک –نظامی گردد ).
نبردنابرابر
همانطور که اشاره شد درورای تعین های محلی وخود ویژگی ها خواست ها و مطالباتی وجود دارند که گرفتن پاسخ مثبت وکمابیش پایدار برای آنها درگرومقابله با سیاست های کلان اقتصادی و سیاسی رژیم است. به عبارت دیگر درشرایط مشخص ما، یعنی درشرایط بحران ساختاری وعمومی موجود، مبارزات کارگران با شکل محلی ومبارزات موضعی عموما محتوای فرامحلی وسراسری داشته ومطالبات مشخصش اشان بطور تنگاتنگی با مطالبات کلان گره خورده است.درمورد نمونه بحران کارخانه نیشکر هفت تپه،اگردقت کنیم معلوم می شود که در مبارزه کارگران، این سیاست های کلان هم چون مخالفت با تعدیل ساختاری نیرو،خصوصی سازی،درخواست حق تشکل مستقل(که باماهیت تمامیت گرای ولایت فقیه درتضاداست) ومخالفت با سیاست های وارداتی رژیم ونقش مافیای شکرو... است که اساسا مورد چالش قرارگرفته اند.نفس چنین چالشی اجتناب ناپذیراست. درحقیقت حفظ کارخانه ومقابله باتهدید کارگران به بیکاری ومبارزه برای حق حیات وحق داشتن شغل خود بخودسیاست های کلان رژیم را که که درتغایربا آن قراردارد به چالش می طلبند. درچنین شرایطی درحالی که رژیم باهمه نیروی خود برای دفاع ازسیاست های کلان صف آرائی می کند،شاهدیم که کارگران درمبارزه اشان برای مقابله با این سیاست های کلان اساسا با اتکاء به نیروی محلی خود،بناگزیروارد نبرد(نبردسرنوشت؟)،همچون نبردکارگران شرکت واحد می شوند. درحقیقت وجود همین شکاف است که به نبرد کارگران خصلت نابرابرمی دهد. وهمین مسأله است که یک باردیگر اهمیت وچگونگی پرکردن این شکاف را دربرابرهمه فعالین و مدافعان کارگری قرارمی دهد. بنابراین درکنارضرورت واجتناب ناپدیری نبردهای موضعی برای دریافت امتیازهای موردی جهت قابل تحمل کردن گذران زندگی که البته بنابه ماهیت رژیم ودامنه بحران، سخت هم ناپایدار هستند،برای مقابله واقعی با بحران وعوامل زاینده آن باید نبردهای سراسری سازمان داده شود. واین یعنی گره زدن نبردهای موضعی با نبردهای سراسری. ازترکیب نبردهای موضعی با نبردهای کلان است که می توان به نبردبرابر دربرابررژیم دست یافت.بی شک ضرورت فراتررفتن ازنبردهای موضعی به نبردهای بزرگ به معنی کم اهمیت بودن نبردهای موضعی نیست ونباید باشد. نه فقط بدلیل اهمیت امتیازات کوچکی که زندگی را قابل تحمل می کنند وگشایشگر فرصتی برای فراغت ازرنج کارطاقت فرسا هستند، بلکه مهمترازآن به مثابه مدرسه ای برای آموختن وکسب تجربه کارگران وبرای جلوتررفتن. بدون داشتن چنین دورنمائی بیم آن میرودکه مبارزات موضعی به مرورزمان دچارفرسودگی وپراکندکی وافت شوند.همانطور که نبردهای سراسری نیزدرفقدان نبردهای موضعی و گسترش آن مبنای واقعی برای تحقق نخواهند داشت.
بی تردید درشرایطی که آشکارا هم بخش دولتی و هم بخش خصوصی درقامت کارشکن وعامل مخرب تولید وزندگی کارگران وجامعه عمل می کنند، تنها راه واقعی و ممکن کنترل کارخانه توسط خود کارگران است.امااین هم واقعیتی است که درشرایطی که مبارزه کارگران هنوزسراسری نشده وتوازن نیرو بهم نخورده است،ودولتی باهمه قدرت خود به سرکوب وکارشکنی مشغول است؛اعمال کنترل کارگری وتداوم آن دریک کاخانه منفرد حتا اگردرکوتاه مدت هم امکان پذیرباشد،تداومش دشواروناممکن بنظرمی رسد. بنابراین برای تحقق شرایط مناسب برای اعمال کنترل کارگری برواحدهای بحرانی کارگران ناچارند که برای پیشبرد مبارزات محلی وموضعی خود،به خصلت سراسری این مبارزه توجه بیشتری کنند.دراین رابطه وبرای هموارکردن مسیرآن، کارگران وبویژه کارگران آگاه ترو فعالین و پیشروان باید به دونکته اساسی توجه بیشتری مبذول دارند:
الف- بیرون کشیدن و فراگیرکردن آن دسته از مطالباتی که خصلت سراسری داشته وبه مثابه اشتراکات پایه ای همه کارگران وهمه مزدوحقوق بگیران محسوب می شود.آنها باید ازمیان سایه وروشن ها و تعینات مطالبات محلی و موضعی بیرون کشیده شوند وبطورشفاف وفراگیربه مطالبات عمومی ومشخص کارگران تبدیل شوند. چنین تلاشی درحقیقت مقابله با یکی ازعوامل پایه ای زندانی شدن مبارزات کارگران درمحل و کارخانه است.این مطالبات همانطورکه اشاره شدفی الواقع وجود دارند،اما درلابلای تعینات محلی وخرده آگاهی ها،قراردارند.
ب-تقویت هرچه بیشتر خطوط ارتباطی وهمبستگی با سایر اقشارطبقه و جنبش های ارتباطی درحمایت ازاعتراضات یک دیگر.بی گمان عرصه های بسیارگوناگونی این حلقه مفقوده دوم را پرکرده وخواهند کردکه خود فعالین درصحنه عمل وجنبش های کارگری و اجتماعی بهترازهرکسی صلاحیت یافتن و تکامل دادن به آن رادارند.صدوربیانیه ها واعلامیه های همبستگی ،شرکت متقابل دراعتراضات،ایجاد ویا تقویت شبکه های اطلاع رسانی مستقل وسریع و سراسری ونیز شبکه های یاری رسانی به کارگران درحال اعتصاب ودرحال مبارزه، تشکیل و تکامل گل گشت ها وابتکارات مشابهی که نه فقط دربرگیرنده فعالین بخش های مختلف باشند، بلکه هم چنین درجهت گسترش دامنه آن به بدنه کارگری هم باشند،تلاش برای شکل دادن تجمعات و تشکل های سراسری دربرگیرنده فعالین و بدنه کارگری با هدف تقویت
یک جبهه کارگری سراسری و...
مبارزه علیه نئولیبرالیسم :شاخص دوستان ودشمنان

مبارزه کارگران کارخانه هفت تپه آشکارانشان میدهد که درکنه خود علیه سیاست های خصوصی سازی وسیاست های کلان ئئولیبرالیستی است.این سیاست علیرغم وجود برخی اختلافات درنحوه پیش بردآن،ازپشتیبانی همه جناحها درحاکمیت وسایر نیروهای بورژوائی بیرون ازحاکمیت،برخورداراست.حتا این سیاست که توسط دیکتاتوری"بازار آزادجهانی" ومقررات آن به رژیم های محلی دیکته می شود،ازپشتیبانی بیدریغ قدرت های سرمایه داری نیزبرخوردارست. بنابراین محک خوبی است برای آن که کارگران دریابند چه کسانی دوستان ودشمنان اوهستند. واقعیت آن است که نظام سرمایه داری اکنون بخش بسیارمهمی ازنیروی کار را زائدتلقی کرده و آن را اضافه جمعیت نسبی می داند.شعارتأمین حق کاربرای همه که زمانی به بورژوازی تحمیل شده بود،اکنون دیری است که با قانون افزایش بی مهار سود، درتقابل آشکار قرارگرفته است.بنابراین انباشت ارتش عظیم بیکاری که امیدی هم به یافتن کاربرایشان وجود ندارد،افزایش کارموقت(بردگی مضاعف نیروی کار)،افزایش مطلق ساعات کارودریک کلام،نه فقط تشدید استثمارنسبی بلکه تشدید استثمارمطلق ازمشخصات سرمایه داری نئولیبرال است. به این اعتبارمبارزه کارگران مبارزه ای است آشکاراعلیه مؤلفه های اصلی سیاست های نئولییرالیستی،یعنی علیه خصوصی سازی، علیه دولت حداقل وفاقد مسئولیت اجتماعی ودولتی تحت کنترل بازار،علیه واردات بی رویه به مثابه نخستین فرمان بازار باصطلاح آزاد،مبارزه برای تأمین حق کارو افزایش دستمزد وکاهش ساعات کارو افزایش ساعات فراغت و .....همه وهمه درماهیت خود مبارزه ای است علیه سیاست های نئولیبرالیستی حاکم بردولت جمهوری اسلامی بطوراخص وعلیه سیاست های جهانی سرمایه داری بطوراعم.
********
نبردحماسی وبیادماندنی کارگران کارخانه نیشکرهفت تپه هم اکنون وارد پنجمین روزخود می شود. بی گمان این نبرد ازجمله سلسه نبردهای مهمی است که طبقه کارگرومزدوحقوق بگیرایران درطی سال های اخیرازشرکت واحد تا کارگران سنندج وتامعلمین به عمل آورده اند.باتمام نیروی خود ازاین نبردکه نبردهمه ما، نبردهمه مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی است،حمایت کنیم. اعلام حمایت کارگران دزفول وحضورآنان دراین مبارزه گام مهمی درابرازهمبستگی کارگری بویژه درمنطقه خوزستان است. هم چنان که ضرورت پیوستن کارخانه های زیرمجموعه این شرکت عظیم هم چون کاغذپارس،دستمال کاغذی،...ونیزکارخانه های دیگرنیشکردردیگرشهرهای این استان،وحمایت همه تشکل ها و فعالین و کارگران سایرنقاط دیگرایران ازاین مبارزه وتلاش برای جلب کارمندان این مؤسسه به صفوف همبسته کارگران دارای اهمیت زیادی است.هم چنان که حمایت جنبش دانشجوئی، بویژه نیروهای چپ و معلمان و زنان وجنبش ملت های تحت ستم ملی ازاین مبارزه نیز دارای اهمیت زیادی است. با تشکیل شبکه های یاری،اعم ازمالی وسیاسی و تدارکاتی وازجمله برای پناه دادن به کارگران فراری و.. بیاری همرزمان خود بشتابیم!
بی شک مبارزه هم اکنون جاری کارگران هفت تپه و ومبارزه برای پیروزی درمطالبات اخص اشان بخودی خود دارای اهمیت زیادی است.امافراترازآن و صرفنظرازکم وکیف دست آوردهای احتمالی در کوتاه مدت، این مبارزه تا همین جا به عنوان بخشی ازجنبش طبقه کارگردارای نتایج و اهمیت فرامنطقه ای است.آنها برای اهدافی و علیه سیاست هائی می جنگند که درهمان حال اهداف وآماج میلیون ها نفراززحمتکشان ومزدو حقوق بگیران کشور است.
2007-10-03-86.0711
www.taghi-roozbeh.blogspot.com